به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 155 ، اردیبهشت ماه 1391 

 

درس هائی از روز جهانی کارگر!

در اول ماه مه امسال ، صدها کشور و شهر در سراسر دنیا شاهد خروش دوباره طبقه کارگر و برخاستن صدای اعتراض میلیون ها تن از کارگران و زحمتکشان در اشکال مختلف بر علیه نظام استثمارگرانه سرمایه داری بودند. حضور شور انگیز کارگران در 125 شهر آمریکا (منبع: http://www.radiozapatista.org) ، و کانادا - یعنی کشورهایی که هیأت های حاکمه در آن ها در طول سال ها تلاش کرده اند به عدم شناسایی اول ماه مه از طرف خود با تغییر تاریخ روز کارگر، رسمیت بخشند - بیانگر آن بود که کارگران با نمایش اراده طبقاتی شان در اول ماه مه تو دهنی محکمی به دولت ها و سرمایه داران طبقه حاکم زدند. این رویداد، برجستگی ویژه ای به اول ماه مه امسال در این کشورهای بزرگ امپریالیستی داد. فعالین جنبش "اشغال" در هر دوی این کشورها نقش مرکزی را در بسیج و سازماندهی برای نمایش قدرت کارگران در این روز به عهده داشتند. در چنین شرایطی هجوم پلیس پاسدار سرمایه در آمریکا به بسیاری از این تجمّعات، ماهیت سرکوبگرانه و ضد خلقی "دمکراسی" طبقه حاکم در این کشور را بیش از پیش به نمایش گذارد، و در همان حال ابعاد حضور کارگران و آزادیخواهان در خیابان های آمریکا با شعارهای ضد سرمایه داری، ضد جنگ و ضد کاهش خدمات اجتماعی، هراس سرمایه داران و دستگاه های تبلیغاتی آمریکا را برانگیخت.

در آتن هزاران تن از مردم در اعتراض به برنامه های ریاضت کشی اقتصادی دولت یونان که در فرمان برداری از برنامه های اقتصادی تحمیل شده از طرف اتحاديه اروپا بر علیه توده ها به اجرا در آمده به خیابان های این شهر ریختند. جوانان با پلیس به زد و خورد پرداختند و نفرت خود را از سیاست های ضد کارگری و ضد خلقی سرمايه داران یونان اعلام کردند. در شهر استانبول، کارگران ترکیه تجمّع خود در روز کارگر را برای دومین سال متوالی به یک گردهمایی قدرتمند توده ای بر علیه نظام حاکم تبدیل کردند. در نتیجه برخورد کارگران با پلیس، شماری از آنان دستگیر شدند.

در فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال و کشورهای دیگر اروپایی صد ها هزار تن با شعار مخالفت با برنامه های ریاضت اقتصادی مهندسی شده توسط بورژوازی امپریالیستی در اتحادیه اروپا به خیابان ها آمدند. در هامبورگ تظاهرات اول ماه مه با وحشی گری پلیس به خشونت کشیده شد.

در فیلیپین، تایوان، کره جنوبی  و اندونزی ، تجمّعات بزرگی در روز کارگر برگزار شد و در یکی از بزرگترین این تجمّعات، ده ها هزار کارگر اندونزیایی با شعارهای "دستمزد عادلانه و امنیت کاری" در میدان اصلی شهر جاکارتا گرد هم آمدند و با نمایش اراده خود در مقابل سرمایه داران، اول ماه مه را جشن گرفتند. در شهرهای مختلف روسیه، کوبا، هندوراس، کلمبیا و بنگلادش و ... نیز کارگران و زحمتکشان این کشورها در تجمّعات رسمی و غیر رسمی، اتحاد خویش را به نمایش گذارده و روز جهانی شان را با حضور گسترده و فریاد مطالبات عادلانه خود گرامی داشتند.

مارش عظیم و گسترده میلیون ها کارگر و زحمتکش در اول ماه مه امسال و شعارهای قاطعانه آنان در طلب حقوق صنفی و سیاسی و اعلام تداوم مبارزه شان برای رهایی قطعی از زنجیرهای استثمار، انعکاس اراده این طبقه تا به آخر انقلابی و دادخواست آن بر علیه نظام محتضر و بحران زده سرمايه داری بود و چه در کشورهای متروپل و چه در جوامع تحت سلطه قطعنامه محکمی از خواست های آنی و آتی طبقه کارگر را به نمایش گذارد. در عین حال مارش بزرگ کارگران در روز اول ماه مه در سراسر جهان، خشم این توده عظیم از مناسبات ارتجاعی و ضد کارگری نظام سرمایه داری جهانی را بار دیگر در ابعاد میلیونی به منصه ظهور رساند؛ و مهمتر از همه نشان داد که تبلیغات بورژواهای استثمارگر و ایادی و دستگاه های تولید فکر آنان برای اثبات "پایان تاریخ" و "جاودانگی" نظام غیر انسانی و منحوس سرمایه داری تا چه حد تهی و عوامفریبانه است. اول ماه مه امسال نشان داد که برخلاف تصور سرمایه داران زالو صفت و ایادی آن ها، طبقه کارگر "بیدار" است و "مشتهای" خود را در راه "پیکار برای سعادت و رهایی" خویش گره کرده است. (لنین- زنده باد اول ماه مه)  

مارش های امسال طبقه گارگر در روز جهانی کارگر که در شرایط تشدید بحران اقتصادی شدید گریبانگیر نظام سرمايه داری جهانی بوقوع پیوست، صدای قوی و متحدی را از اعماق جامعه منعکس کرد که برای ضرورت تغییر در وضعیت موجود و نابودی مناسبات ارتجاعی کنونی هر چه بلندتر سر داده شد و در پرتو اتحاد کارگران، ابعاد قدرت بزرگ و متراکمی را به نمایش گذارد که در صورت تشکل و رهبری انقلابی و در نتيجه حضور آگاهانه در صحنه مبارزه طبقاتی، امکان تغییرات بنیادین و رهایی بخش را از طریق انقلاب مهیا می سازد.

اعتراضات و تجمّعات پرشور و گسترده کارگران جهان، در روز جهانی کارگر امسال بطور عمومی چه درس هائی را برای کارگران ما در بر داشت؟ و کارگران تحت ستم و استثمار ایران که در زیر سیطره دیکتاتوری جمهوری اسلامی حتی از کمترین حقوق صنفی که هم زنجیرانشان در بسیاری کشورهای دیگر از آن برخوردارند نیز محروم  هستند، کارگرانی که قادر به برگزاری آزادانه روز جهانی خود هم نمی باشند، از 11 اردیبهشت امسال چه آموختند؟ اینها برخی از سئوالاتی هستند که تظاهرات کارگری در اول ماه مه امسال در مقابل افکار عمومی و فعالین امر رهایی کارگران و زحمتکشان قرار داد.

در جامعه تحت سلطه ما، جایی که به دليل وابستگی اش به نظام امپرياليستی، بحران های گريبان گير سرمايه داری وابسته حاکم هم با شدتی دو چندان بر دوش کارگران ما سرشکن می شود، کمر طبقه کارگر و زحمتکشان ما در زیر فقر و فلاکت و بیکاری و گرانی و تورم و گرسنگی فزاینده خم شده است. در چنین شرایطی فرا رسیدن 11 اردیبهشت (اول ماه مه) به فرصت دوباره ای برای نمایش ماهیت ضد خلقی رژیم وابسته جمهوری اسلامی واستیصال و وحشت استبداد حاکم از برپایی هر گونه تجمّع و گردهمایی کارگران بجان آمده برای برگزاری روز جهانی شان بدل گشت. با توجه به شرایط اسارت باری که برای کارگران ما ایجاد شده، سردمداران رژیم جمهوری اسلامی که از عواقب کمترین تجمّعات توده ای کارگری شدیدا خوفناک اند، به رغم درخواست مجوز برای گردهمایی در شهرهایی نظیر تهران، تبریز، قزوین، سنندج، مهاباد، کاشمر و.... اجازه برگزاری هیچ تجمّعی به مناسبت روز جهانی کارگر را به کارگران و حتی به تشکل های دست ساز به اصطلاح کارگری خویش نیز ندادند. تشکل های دست ساز جمهوری اسلامی برای کارگران نظیر "خانه کارگر"، "شورای اسلامی کار" امسال نیز ورشکستگی و رسوایی خود را به مثابه نهادهای ضد کارگری عیان نمودند. این نهادها ابزار سرکوب و تحمیق کارگران بوده و امسال نیز با تبلیغات خود و با فریبکاری تمام همه کوشش خود را در جهت تسهیل سیاست ضد خلقی رژیم مبنی بر عدم برگزاری مراسم روز جهانی کارگر به خرج دادند. با این وجود، تجمّع کارگران در شهر سنندج برای بزرگداشت روز جهانی شان که با هجوم نیروهای سرکوب و دستگیری فعالین کارگری همراه گشت، یکبار دیگر عزم کارگران برای مقاومت و مبارزه در برابر دیکتاتوری حاکم و بی پایگی و رسوایی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی را ظاهر ساخت.

طبقه کارگر ایران در شرایطی به استقبال روز جهانی کارگر امسال رفت که شرایط زیست و کار میلیون ها کارگر ایرانی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، هیچگاه تا به این اندازه وخیم نبوده است. تشدید بیکاری و اخراج های وسیع ناشی از سیاست های ضد خلقی حکومت، سقوط روزمره زندگی کارگران به زیر خط فقر که محصول روند دائمی کاهش دستمزد واقعی و عدم پرداخت همین دستمزدهای بخور و نمیر تا حتی 40 ماه می باشد، فقدان کمترین امنیت شغلی و صنفی کارگران، تحمیل روزمره قراردادهای سفید امضا، اعمال انواع تعدیات استثمارگرانه و جبارانه کارفرمایان زالو صفت چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی در محیط های کار و عدم برخورداری از کمترین حقوق صنفی و حتی داشتن حق تشکل های مستقل باعث شده تا در شرایط حاضر، طبقه کارگر ایران در چنبره جدالی مرگبار با فقر و گرسنگی برای بقا خود دست و پا بزند. در واقع، روز جهانی کارگر در سال 1391 در شرایطی فرا رسید که تاثیرات یورش استثمارگرانه بورژوازی وابسته حاکم به سطح معیشت و حقوق کارگران و تسریع پیشبرد برنامه های امپریالیستی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در ایران (که حذف سوبسیدها و برنامه هدفمندی یارانه ها تنها يکی از نمونه های  آن می باشد)، در دوره زمامداری احمدی نژاد مزدور ابعاد بی سابقه ای یافته است.

با توجه به این واقعیت، یک جمع بندی عینی از اوضاع زیست و معاش کارگران ایران در حداقل 33 سال گذشته نشان می دهد که وضعیت برده وار زندگی میلیون ها کارگر زحمتکش و خانواده های آنان محصول مستقیم سلطه بورژوازی وابسته به امپریالیسم در ایران و اعمال سیاست های خانه خراب کن امپریالیستی از کانال این طبقه بوده و علت ریشه ای مصایب کارگران در جمهوری اسلامی، نه صرفاً به خاطر عملکرد مجرد فلان شخص و يا جناح  در قدرت، بلکه منافع و برنامه های غارتگرانه قدرتهای امپریالیستی، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در بازار ایران است که توسط تمامی دولتهای 33 سال گذشته از باصطلاح اصلاح طلب و معتدل گرفته تا محافظه کار و اصولگرا، با شتاب های مختلف ولی به طور وقفه ناپذیر، به پیش برده شده است. این هجوم ضد خلقی اما همواره با مقاومت و مبارزه کارگران ایران در حد توانشان روبرو بوده است.

نگاهی به وضعیت طبقه کارگر ما در پرتو رویدادهای اول ماه مه همچنین نشان می دهد که مهمترین سد مقابل اعتراضات دائمی اما پراکنده و غیر متشکل کارگران ما بر علیه وضعیت مرگبار کنونی، دیکتاتوری و قهر عریانی است که به مثابه روبنای ذاتی نظام سرمایه داری وابسته در ایران توسط رژیم جمهوری اسلامی در تمام اشکال آن بطور بی وقفه و با وحشی گری تمام، در تمام عرصه های زندگی اعمال شده و اساسا با تداوم و تشدید این دیکتاتوری است که کنترل مبارزات کارگری و جلوگیری از ارتقاء سطح و سازماندهی مبارزات طبقه کارگر برای طبقه حاکم میسر گشته است. شناخت این واقعیت و مهمتر از آن تعیین وظایف مبارزاتی بر اساس این واقعیت عینی یکی از مهم ترین درس هائی ست که از مطالعه وضعیت کنونی طبقه کارگر در ایران برای فعالین کارگری و کارگران آگاه و مبارز حاصل میگردد.

دیکتاتوری و اعمال قهر سیستماتیک و عریان، سد پیشاروی مبارزات کارگری و مانع اصلی رشد و گسترش و سازمان یابی قدرت طبقاتی طبقه کارگر ایران است. متاسفانه برخی روشنفکران بدون توجه به اين واقعيت و بدون این که چشمی برای دیدن اعتراضات و مبارزات گسترده کارگران در زير سلطه ديکتاتوری حاکم را داشته و اهمیت این مبارزات چه در تقویت جو مبارزاتی در جامعه در حال حاضر و تجارب حاصل از آن ها برای پیشروی های آینده طبقه کارگر ایران را درک کنند، از عدم جوشش و گستردگی مبارزات کارگران ایران سخن گفته و بروشنی نشان می دهند که حتی متوجه نيستند که اولا طبقه کارگر ایران در طول 33 سال گذشته یکی از پیگیرترین اقشار و طبقات اجتماعی در عرصه مبارزات جاری بر علیه نظم ظالمانه حاکم ودیکتاتوری و خفقان گسترده آن در جامعه تحت سلطه ما بوده و از این نظر بسیار هم پر جوشش بوده است. ثانیا، علل عدم پیشروی مبارزات کارگران به رغم حجم گسترده آن وجود یک دیکتاتوری عنان گسیخته ای است که حتی از شکل گیری تشکل های صنفی طبقه کارگر شدیداً جلوگیری می کند. بنابراین با توجه و بررسی چنین واقعیاتی می توان درک کرد که شکاف انداختن و زائل ساختن سد همین دیکتاتوری که جمهوری اسلامی با کاربرد بدون وقفه و عریان زندان و شکنجه و اعدام در مقابل رشد مبارزه و تشکل کارگران ما بر پا کرده، وظیفه ای ست که انجام آن امکان تبدیل جوشش مبارزات کارگری به یک جریان قدرتمند را فراهم ساخته و چشم انداز گسترش هدفمند این مبارزات و تشکل کارگران در جریان این مبارزات را بوجود خواهد آورد.

نیروهائی که با عدم شناسایی این واقعیت عینی و روزمره در زندگی کارگران ایران، قادر به درک تاثيرات سلطه سرنيزه بر کميت و کيفيت مبارزه جاری کارگران نبوده و برخاً گاه شانه هایشان را بالا انداخته و از "دیکتاتوری سرمایه" به مثابه یک عامل عام و مجرد صحبت می کنند که گویا در همه جا شکل و محتوای یکسانی دارد؛ و با این استدلال به این نتیجه آشکارا غیر واقعی می رسند که گویا "دیکتاتوری سرمایه"در کشورهای متروپل نظیر آمريکا، کانادا ، آلمان ، انگلیس و سوئد به همان صورتی عمل می کند که دیکتاتوری امپریالیستی حاکم بر ایران، از طریق بورژوازی وابسته در جامعه ما اعمال می شود. چنین ادعائی علاوه بر این که سرکوب شدید و خشونت تمام عیار قهر آمیزی که از طریق رژیم جمهوری اسلامی به مثابه خدمت گزار امپریالیست ها و بورژوازی وابسته ایران به طبقه کارگر و همچنین وسیع ترین توده های ایران روا  می شود را انکار می کند بلکه حتی در سطح نظری هم ناتوان از توضیح وضعیت کنونی جنبش طبقه کارگر در جامعه ماست. در عوض این نیروها برای پوشاندن ناتوانی خود، از برخورد مشخص با مساله امتناع کرده و  می کوشند با اشاعه ایده های پوچ و غیر واقعی خود در سطح تئوریک، تجدید نظر طلبی نفرت انگیزی را در اصول مارکسیسم  تبلیغ کنند.

آنها بدون توجه به تاریخ و چگونگی روند تکامل سرمایه داری در جوامع متروپل (جوامعی که طبقه کارگر آن ها بطور عمومی در جریان انقلابات بورژوایی و رشد طبیعی بورژوازی تکوین یافته و از مزایای ناشی از زیست و فعالیت در یک "دمکراسی بورژوایی" برخوردار بوده) و جوامع تحت سلطه نظیر ایران (که پروسه تکوین و تکامل طبقه کارگر در همان مراحل اولیه اساساً با پروسه سلطه امپریالیسم بر جامعه، تاریخ یک سرکوب دائم و بر قراری یک دیکتاتوری عریان و تا مغز استخوان وابسته و خشن قرین شده و طبقه کارگر را از کمترین حقوق صنفی خود نیز محروم کرده) این دو پروسه کاملا متفاوت را از نظر دور داشته و همچنین شرایطی که منجر به بوجود آمدن دو جامعه امپرياليستی و تحت سلطه شده اند را نادیده گرفته و بعد به آنجا رسیده اند که به صرف حاکمیت سرمایه در جوامع متروپل و تحت سلطه، دیکتاتوری های حاکم بر این جوامع را  یکسان جلوه می دهند.

 اولین و مهمترین نتیجه گیری های مضر سیاسی ناشی از چنین تحلیل های انحرافی این است که گویا کارگر ایرانی تحت سلطه رژیم جمهوری اسلامی نیز (البته با قائل شدن اندکی تغییرات کمی و کیفی)، در همان شرایط زیست، کار و مبارزه ای به سر می برد که کارگر سوئدی و آمریکایی و اروپایی. یکی دیگر از انحرافی ترین استنتاجات ناشی از چنین تحلیل های انحرافی آن است که گویا به شرط روی کار آمدن یک "بورژوازی متعارف" و "معقول" و "متمدن"، که حقوق کارگران را برسمیت بشناسد (بورژوازی ای که حتی در سطح جهان هم وجود خارجی ندارد!) جامعه ایران نیز در عرض چند دهه قابلیت تبدیل شدن به "بهشت های برین" همچون سوئد و ژاپن و ... را پیدا خواهد کرد! و طبقه کارگر نیز از وضع فلاکت بار کنونی نجات خواهد یافت. اما آیا چنین استنتاجاتی در اولین قدم مواجهه با واقعیات عینی، مغلوب آقای واقعیت نمی شوند؟ آیا به طور مثال می توان شرایط کار و زیست و مبارزات و در نتیجه تشکل طبقه کارگر در کشوهای متروپل- جایی که در آن کشور ها در طول تاریخ مبارزاتی کارگران و زحمتکشان برخی آزادی های دمکراتیک نظیر حق رای، حق ایجاد تشکل های صنفی و حتی سیاسی مستقل، حق آزادی بیان و ... بلحاظ "قانونی" برسمیت شناخته شده، جایی که سرمایه داران حاکم از طریق توزیع درصد ناچیزی از مافوق سود غارت شده از کشورهای تحت سلطه، در میان طبقه کارگر خود و ایجاد آریستوکراسی کارگری امکان يافته اند کارگران را فريب داده و کنترل کنند - را با شرایط کار و زیست طبقه کارگر ایران مقایسه کرد - جائی که نه تنها در شرایطی مشابه با شرایط دردناک طبقه کارگر اروپا در قرن 18 بسر می برد بلکه در زیر سایه یکی از جهنمی ترین دیکتاتوری ها، امکان کمترین تنفس سیاسی و صنفی را هم ندارد؟ آیا با وجود تسلط نظام بورژوازی وابسته به امپریالیسم و دیکتاتوری عریان بمثابه روبنای ذاتی این نظام، رژیم های ضد کارگری نظیر جمهوری اسلامی، کمترین ظرفیت برای باز کردن هیچ گونه فضا و منفذ سیاسی در جامعه نظیر جوامع متروپل را دارند که در پروسه گسترش آن فضا بتوانند تبدیل به جوامع پیشرفته متروپل شوند؟  آیا این رژیم، که برای اداره نظام حتی تحمل بخش های ارتجاعی دیگر بورژوازی حاکم را ندارد و در صورت لزوم صدای آن ها را نیز بریده و تار و مارشان می سازد هیچ گاه حتی ظرفیت در آوردن ادای اعطای بدیهی ترین حقوق انسانی و دمکراتیک به توده های تحت ستم و از جمله طبقه کارگر را خواهد داشت؟ تا در پرتو چنین فضایی امکان گسترش مبارزه و تشکل کارگران مهیا شود؟

تا آن جا که به واقعیت در ایران برمی گردد مسلما جواب پرسش های بالا منفی خواهد بود. واقعیت این است که تمامی نیروهایی که نمی خواهند نظام بورژوازی وابسته حاکم بر ایران و ماهیت جمهوری اسلامی به مثابه رژيم حافظ آن را بشناسند و با این شناخت ضرورت و نقش دیکتاتوری عریان و اعمال دائمی قهر و نمایش آن توسط حکومت در سرکوب کارگران و مبارزات آن ها را ، درک کنند، کاری نمی کنند جز آن که با خاک پاشیدن به چشم طبقه کارگر، انرژی مبارزاتی این طبقه را از مسیر درست یعنی نابودی مانع اصلی پیشاروی مبارزات شان، منحرف نموده و جنبش کارگری را از مضمون ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری آن تهی می سازند.

به همین خاطر است که در چنین تحلیل هایی به طور منطقی و در بهترین حالت، کارگران تشویق می شوند که در شرایط ایران یعنی شرایط تسلط یک خفقان جهنمی و مرگبار در جامعه و محیط های کار، در شرایطی که هر گونه حرکت برای تحقق منافع صنفی (و غیر سیاسی) از طرف بورژوازی حاکم مارک "امنیتی" و "اخلال" در "امنیت ملی" را می خورد و با چاقو و گلوله و زندان و شکنجه و ترور پاسخ می گیرد، در شرایطی که کوچک ترین تلاش جمعی و سازمان یافته برای کسب خواست های ابتدایی صنفی نظیر دستمزد و حقوق عقب افتاده، کارگران را در مقابل ماشین سرکوب حکومت قرار می دهد، طبقه کارگر نه به فکر ایجاد تشکل های صنفی و سیاسی خود در جهت نابودی سیستم سرمایه داری حاکم بر جامعه از طریق مبارزه قاطع و بی امان با رژیم سرکوبگر و ضد کارگری جمهوری اسلامی باشند بلکه باید تمام انرژی مبارزاتی خویش را بکار اندازند تا در جریان یک "کار آرام سیاسی" (که بطور اجتناب ناپذیر علنی هم می باشد) امر تشکل صنفی و طبقاتی شان را پیش ببرند. این تلاشی است که عقیم بودن آن بارها و بارها در زیر سایه سیاه سرکوب رژیم های شاه و جمهوری اسلامی به اثبات رسیده است.   

 تجربه چندین دهه زندگی و کار مشقت بار و مبارزه کارگران در چارچوب نظام سرمایه داری حاکم بر ایران و دیکتاتوری ذاتی این نظام که در سلطه رژیم شاه و جمهوری اسلامی متبلور شده است و همچنین رویدادهای اول ماه مه امسال در ایران درسی برای کارگران آگاه ایران است تا با شناخت هر چه عینی تر عامل اصلی مصایب خویش یعنی نظام سرمایه داری وابسته ایران، جهت اصلی مبارزات دلاورانه خویش را در جهت نابودی قهرآمیز این نظام بکار گیرند. در طی  مبارزه ای قهر آميز و طولانی ست که کارگران ما امکان تشکل و سازماندهی خود و نهایتا امکان اعمال رهبری بر تمامی جنبش آزادیخواهانه مردم ما برای نابودی مناسبات ارتجاعی موجود از طریق یک انقلاب اجتماعی و نیل به یک جامعه آزاد و برابر و برپائی سوسیالیزم را خواهد داد.