"درباره موانع سازمانیابی طبقه کارگر" عنوان سخنرانی رفیق فریبرز سنجری در جلسه پلتاکی ای ست که به مناسبت روزجهانی کارگر در تاریخ شنبه 5 ماه می 2012 در اتاق پلتاکی چریکهای فدایی خلق ایران ایراد شد. "پیام فدایی" متن این سخنرانی را با برخی تغییرات جزئی از حالت گفتار به  نوشتار درآورده و به این ترتیب در اختیار علاقه مندان قرار می دهد.

 

در باره موانع سازمانيابی طبقه کارگر در ايران!

اجازه بدهيد که قبل از هر چيز سلام کنم به همه رفقا و دوستانی که در جلسه امروز حضور دارند. و قبل از هر صحبتی هم روز جهانی کارگر رو که جلسه امشب در گراميداشت همين روز شکل گرفته، به تک تک عزيران حاضر درجلسه و همچنين به همه کارگران ايران و جهان تبريک بگم . از اونجا که جلسه امشب با زاد روز تولد کارل مارکس که در 5 ماه مه 1818 در شهر ترير آلمان متولد شد تقارن پيدا کرده از طرف خودم و چريکهای فدائی خلق ايران ياد و خاطره اين انديشمند بزرگ و انقلابی پيگير آرمانهای طبقه کارگر  رو گرامی می دارم و به تک تک شما زاد روزش رو تبريگ ميگم.

مارکس دانشمندی بود که چه در طول زندگی خودش و چه همراه با رفیق یک دل و یک زبانش انگلس در طول زندگی خودشون، چنان دستاوردهای علمی برای بشریت به ارمغان آورد که هنوز هم پس از گذشت یک قرن و نیم بیشترین تأثیر رو روی افکار انسان ها در سطح جهان به جا گذاشته. نام کمونیسم به مثابه علم شرایط رهائی طبقه کارگر با نام مارکس عجینه. او با تلاشها و مبارزات خودش يک گنجينه واقعا فراموش نشدنی در اختيار کارگران جهان و انقلابيون کمونيست جهان قرار داده که راه رهائی کارگر هاروروشن و هموار می کنه. مارکس انقلابی بزرگیه که آموزش هاش کينه قابل فهم همه جناح های بورژوازی رو سبب شده و اونها بيش از 150 ساله که هر روز مرگ و نابودی انديشه های مارکس رو يعنی مارکسيسم رو اعلام می کنن و بازم در عمل اين مارکسيسمه که سر زنده تر و شاداب تر از قبل سر می کشه و قد علم می کنه  و کهنگی و نادرستی چنين ادعا ها و چنين تفکراتیروثابت میکنه و همچون هميشه هم بر ضرورت و امکان رهائی کارگران و امکان پذيری ساختمان سوسياليسم بر ويرانه های نظم استثمارگرانه حاکم تاکيد می گذاره.

 

در هر صورت با توجه به  اينکه همه عمر مارکس صرف مبارزه برای رهائی کارگران و تدوين آثاری شد که راه رهائی طبقه کارگر از قید هر گونه ظلم وستم و استثمارروهموار بکنه، بهتره برگرديم به طبقه کارگر و روز جهانی اش و ببينيم که کارگران ايران روز جهانی خودشون رو در چه شرايطی پاس داشتن. و مهمتر بکوشيم تقارن تولد مارکس با مراسم گراميداشت روز جهانی کارگر رو در اين جلسه به فرصتی جهت درس گيری از آموزش های مارکس برای رهائی کارگران تبديل کنيم.

مارکس که قانونمنديهای حاکم بر نظام سرمايه داری روکشف و رسالت طبقه کارگر در نابودی اين نظم ظالمانه و بر پائی کمونيسم روبطور علمی به اثبات رسونده  همواره تاکيد داشت که  رهائی کارگران تنها به دست خودشون امکان پذيره. به همين دليل هم مارکسيستها هيچ گاه به معجزه "خدا، شاه، قهرمان" که به زيبائی در سرود انترناسيونال يعنی سرود بين المللی کارگران هم طرح ميشه اعتقاد نداشته و ندارن و همواره به نيروی خود کارگران و سطح وحدت و تشکيلات و رشد فکری آنها و اون روحيه رزمندگی شونه که متکی هستند و  متکی بوده اند.  از زمانی که اول ماه مه به عنوان روز جهانی کارگر پذيرفته شده- که رفقا اشاره ای به تاريخچه اش هم در آغاز برنامه کردند - از اون زمان در اکثر کشورها، کارگرها با برگزاری متينگها و تظاهرات های  مختلف، قدرت تشکل و اراده مبارزاتی شون برای رهائی، برای رهائی از اين  شرايط نکبت باری که سرمايه دارها و نظم سرمايه داری براشون شکل داده رو به نمايش می گذارند و از نيرو های خودشون که در جريان مبارزه برای تحقق مطالباتشون شکل گرفته ، سان می بينند. اين روز فرصتی بوده و هست تا  سطح آگاهی، تشکل و رزمندگی کارگران رو ديد و سنجيد. به واقع هر جا که کارگرها از حق برگزاری آزادانه روز جهانی کارگر برخوردارند و می تونن همبستگی طبقاتی خودشون رو آزادانه به نمايش بگذارند چگونگی برگزاری ميتينگها و نمايشات مربوط به گراميداشت روز اول ماه مه، بيانگر حد تشکل و سطح آگاهی و اون عزم و اراده طبقه برای رسيدن به خواستهای فوری و دراز مدت اش هست.

حال با توجه به اين امر اگر به شرايط کار و مبارزه کارگرهای ايران بر گرديم فورا متوجه می شيم که کارگران ايران، در شرايطی به پيشواز اول ماه مه رفتن که ديکتاتوری حاکم به هيچ وجه  اجازه هيچ گونه تجمع آزاد رو به اونها نداد؛ به خاطر اينکه به اونها  اجازه نداد که برای پاس داشت و گراميداشت روز جهانی خودشون دست به تجمع بزنند.  اين واقعيت رو يک نگاه حتی به اخباری که در مطبوعات چاپ داخل کشورآمده، يعنی مطبوعاتی که همگی با رژيم حاکم تنيده هستند به آشکاری نشون می ده. اين رژيم حتی به تشکل های خود ساخته اش مثل خانه کارگر که با ديدن خشم و نارضايتی کارگرها تلاش می کنن بر اون اعتراضات و مبارزات کارگری سوار بشن و اون رو کنترل کنند هم اجازه راهپيمائی نداد؛ و در اين زمينه چنون سياست رذيلانه ای رو پيش برد که هم خودش رو بيشتر رسوا کرد و هم اون تشکل های خود ساخته اش رو که مدعی بودند اگر وزارت کشور اجازه تجمع نده به اصطلاح  به صورت خودجوش راهپيمايی می‌کنن.  خوب کار اين ادعا ها و اين  رسوائی ها به اونجا رسيد که حتی در قزوين که يکی از قطب های بزرگ صنعتی کشوره يکی از دبيران همين خانه کارگر جمهوری اسلامی اعلام کرد که در اعتراض به عملکرد وزارت کشور، ماهيچ تجمعی رو در اين روز برگزار نخواهيم کرد. خوب يعنی ظاهراً در حرف اعتراض کرد؛ ولی در عمل درست همون چيزی که هدف اين بازيها بود رو انجام داد. يعنی راهپيمائی نکردن و جمع نشدن به مناسبت روز جهانی کارگر! تجمعی که خواست واقعی کارگر ها بود. معنی این برخوردها جز سرگرم کردن کارگرها و دلخوش کردن اون ها به فعاليتهائی که قراره اين تشکل ها شکل بدن که البته هم نمی دن، نبود و نتيجه ای هم به هر حال جز اينکه اون کارگرهای متوهم رو مايوس تر بکنه و به خونه بفرسته، نمی تونست داشته باشه.  واقعيتی که بار ديگر نشون داد که چگونه جمهوری اسلامی با اين تشکل های خود ساخته اش در محيط های کارگری مثل خانه کارگر و شورا های اسلامی کار، تلاش می کنه  کارگران رو مشغول کنه و به بيراهه ببره. اما عليرغم اين مانورها کارگران آگاه هر کجا که تونستن و در هر سطح محدودی هم که بود روز جهانی خودشون رو پاس داشتند. برای نمونه در سنندج کارگران عليرغم همه ترفند ها و تهديدات وزارت اطلاعات، مبنی بر دستگيری شرکت کنندگان، در جشن اول ماه مه شرکت کردن و اين جشن رو برگزار کردن. تا جائی که من خوندم وزارت اطلاعات به فعالين کارگری تلفن کرده بود و يا برخی از اونها رو خواسته بود و تاکيد کرده بود که اگر مراسمی، ميتينگی برگزار بکنيد باهاتون شديدا برخورد می کنيم. حتی يک گروه کوهنوردی رو هم اعضاش رو خواسته بودن و تهديدشون کرده بودن که نبايد برای اين مراسم روز اول ماه مه کاری بکنن. اما عليرغم همه اين فعاليتهای ضد کارگری و تهديد ها، کارگرها و فعالين کارگری بدون واهمه باز هم يک تجمعاتی رو برگزار کردن و اين روز رو پاس داشتند و بطور طبيعی هم در جريان اون، خواستهای خودشونروفرياد زدن. این نمونه از حرکت کارگران از يک ارزش خاصی برخورداره ، چون بارديگه نشون ميده که کارگرها تنها با رها کردن تشکل های رژيم ساخته و گام برداشتن در راه سازمانيابی مستقل خود شونه که قادر می شن حرکتهای مستقل خودشون رو، حرکتهائی که واقعا مطالبات واقعی اونها رو پژواک بده، شکل بدن و فرياد اعتراضی خودشون نسبت به اين شرايط و مطالبات بر حق شون روبه گو ش همگان برسونن.

چون بحث امشب ما هم در رابطه با موانع  سازمانيابی طبقه کارگره، روی همين تجربه زنده میشه تکیه کرد تا ثابت کرد که يکی از موانع تشکل یابی کارگران اتفاقا همانا وجود همين  تشکل های رژيم ساخته هستن که در نقش ابزار، چون به هر حال اين تشکل های رژيم ساخته مثل ابزارهای سرکوب جمهوری اسلامی در محيط های کار، می مونن و يکی از وظايفشون هم اساسا اينه که از شکل گيری تشکل های مستقل جلوگيری کنن و کارگرها رو کنترل کنن و تا جائی هم که می تونن سرکوبشون کنن و خوب برای اين کار هم لازمه که گاهی وقتها پرچم  مطالبات کارگرها و خواستهای اونها رو هم فريبکارانه بلند کنن. مثل همين تبليغاتی که در رابطه با اجازه گرفتن از وزارت کشور جهت برگزاری اول ماه مه راه انداختن و بعد هم عملا نگذاشتند که راهپيمائی کارگران اساسا شکل بگيره و کسی هم البته فراموش نکرده که سردمداران همين تشکل ها بودند که به کارگران شرکت واحد که در صدد ايجاد سنديکای خودشون بودند حمله کردن، يورش بردند و حتی زبان یکی از فعالين اين تلاش ها رو هم بريدند.

 

با نگاهی به چگونگی شکل گيری و تحميل تشکل های رژيم ساخته در محيط های کارگری می بینیم که این تشکل ها به دنبال سرکوب بيرحمانه مبارزات کارگرانه که در محيط های کارگری شکل گرفتن. وقتيکه رژيم در فاصله سالهای 58 تا 60 سازمانهای سياسی ومبارزات کارگری رو و  تشکل هائی که واقعا تشکل های کارگری بودند رو بيرحمانه سرکوب کرد، خوب امکان اينو پيدا کرد  که يک چنين نهاد هائی رو هم  به کارگرها تحميل کنه. به همين دليل هم وجود چنين تشکل هائی  با سرکوب قدرت دولتی يعنی اون  زور سازمان يافته طبقه حاکمه تنيده ست و بررسی تاريخ شکل گيری آنها ما رو به عامل اصلی پراکندگی صفوف کارگرها يعنی سرکوب ديکتاتوری حاکم رهنمون می کنه.

 

بدون اينکه بخوام در اين بحث عوامل مختلفی که در کنار اين عامل اصلی، در پراکندگی صفوف کارگران دخيل اند رو ناديده بگيرم و يا کم اهميت جلوه بدم، اما در بررسی موقعيت کنونی طبقه کارگر نمی شه عوامل مختلف رو صرفا کنار هم رديف کرد و از تاکيد بر عامل اصلی باز موند و يا اون رو به حاشيه روند.امری که گاهی وقتها ما شاهد اش هستيم و گاهی وقتها می بينيم که برخی ها واقعا چنين می کنن. اونها در حاليکه تلاش می کنن و يا به هر حال مدعی اند و یا واقعا می کوشند که  به خودشون ظاهر چپی هم بدن ولی نسبت دادن پراکندگی کنونی طبقه کارگر و فقدان سازمان رهائيش رو به استبداد سياسی امر نادرستی اعلام می کنن و جلوه میدن.

برای نشان دادن نادرستی و غیر محق بودن این نظر، کافیه که ما  تنها نگاهی به مبارزات کارگران در صد سال گذشته بندازيم و در این صورت به آشکاری خواهیم دید که عامل اصلی پراکندگی صفوف کارگران و فقدان تشکل های مستقل کارگری، اتفاقا سلطه ديکتاتوری عنان گسيخته ایه که تاکنون از سرکوب مبارزات طبقه کارگر باز نمونده  و در اين سرکوب هم  از هيچ جنايتی هم دريغ نورزيده. و موضوع قابل تأکید دیگه هم که باز تجربه يعنی تجربه همه اين مبارزات جنبش کارگری در اين سالها اون رو نشون ميده، اینه که هر وقت حالا به هر دليلی، به هر دليلی در سد ديکتاتوری شکاف افتاده و دیکتاتوری تضعیف شده، کارگرها امکان سازمان يابی پیدا کردن و عملاً هم تونستن تشکل های صنفی خودشون رو شکل بدن. راه دور نريم؛ اگه به دوران انقلاب مشروطه وبعد ها هم  برکناری رضا شاه در 1320 و اون فضائی که ايجاد کرد که 12 سال طول کشيد و بعدش به شکل گيری  تشکل های کارگری در این دوره نپردازيم، اما فکر نمی کنم که اکثر ما بتونيم يا فراموش کنيم يا فراموش کرده باشيم که  در سال 57 و با شکاف افتادن در ديکتاتوری شاه، در اثر  رشد گسترده مبارزات مردم و مبارزات سالهای 56 و 57 و انقلاب سالهای 56 و 57، کارگرها امکان پيدا کردن که  متشکل بشن و ما هم پس از قیام بهمن شاهد رشد موج وار شوراهای کارگری که نوعی تشکل صنفی در کارخونه ها بودن، بوديم. همان شوراهائی که در يورش ارتجاع در سال 60 به جنبش انقلابی مردم ما و کارگرها، از بين رفتند و به جاشون همين شوراهای اسلامی و همين خانه کارگر اسلامی کنونی قرار گرفتند.  بنابراين هر کس که بخاد بدون توجه به استبداد سياسی حاکم، به عنوان عامل اصلی سرکوب تشکل های کارگری و مانع اصلی پراکندگی صفوف کارگران، فقدان سازمانهای صنفی این طبقه رومثلا به وجود ديدگاههای انحرافی در صفوف خود کارگرها و یا به عوامل فرعی ديگه ای نسبت بده، هر چقدر هم ادعاهای غرائی در طرفداری از طبقه کارگر بکنه، در عمل داره اون عامل اصلی يعنی ديکتاتوری حاکم رو از زير ضرب مبارزه کارگران خارج می کنه و مسئوليت وضع دهشتبار کنونی رو از گردن بورژوازی برداشته و به گردن خود کارگرها می اندازه. در حاليکه اتفاقا واقعيت نشون داده که اون عاملی که بايد آماج ضربات و مبارزات کارگران قرار بگيره و تنها با تضعیف اونه که طبقه کارگر امکان پيدا می کنه که تشکل های توده ای ، علنی و سراسری خودش رو شکل بده، همين استبداد سياسی و ديکتاتوری و خفقانیه که بورژوازی ايران سالهاست بر جامعه ما تحميل کرده.  خوب روشنه که وقتيکه پذيرفتيم که ديکتاتوری، ديکتاتوری واقعا شدیداً قهر آمیز حاکم بر جامعه ایرانه که مانع اصلی تشکل و عامل پراکندگی کنونی ست، آنگاه بحث راهگشا اين ميشه که  چگونه و با توسل به چه مبارزات و اشکال سازمانی، ميشه در اين سد شکاف انداخت.

 

قبل از اينکه اين بحث رو ادامه بدم وبيشتر پيش ببرم  برای اينکه يک دفعه به هر حال سوء برداشت نشه و يا برداشت نادرستی از اين تاکيد نشه اجازه بديد که يک کم حاشيه هم برم؛ چون حالا که به عامل اصلی پراکندگی صفوف کارگران يعنی ديکتاتوری تاکيد شد و نقش اون  تشکل های رژيم ساخته هم مورد اشاره قرار گرفت، بهتره يک نگاهی هم به وزن سنگين کارگاه های کوچک در اقتصاد ايران و همچنين ارتش عظيم بيکاران که هر کدام يک نقش بازدارنده در سازمان یابی طبقه کارگر بازی می کنن هم  بندازيم. 

يکی از خصوصيات اقتصاد ايران در حال حاضر نقش بزرگ کارگاه های کوچک در اونه. بر اساس برخی گزارشات که البته بايد تاکيد کنم در کشوری که آمار معنای واقعی خودش رو از دست داده ممکنه خيلی بيشتر از اين چيزی که در اين گزارشات هم اومده باشه ، در حال حاضر بیش از دو میلیون و ۵۰۰ هزار کارگاه  کوچک در کشور فعال هستند. در اين گزارشات کارگاه کوچک  به واحد هائی اتلاق می شه که در آنها  زير ده نفر کارگر مشغول به کارند. بر اساس اين گزارشات، تعداد کارگرانی که در چنين کارگاه هائی کار می کنن در مجموع بیش از پنجاه درصد کارگران ايران روتشکيل می دن و عملا و قانونا هم اين کارگاه ها نه نماينده کارگری و نه نهادهای کارگری دارند و اساسا از اون محرومند.  خوب همين واقعيت يکی از اون عواملی يه  که بر مشکل شرایط سازمان یابی کارگری و کارگران ايران افزوده. اگر ما اين وضع رو با اوضاع مثلا روسيه  در آستانه انقلاب مقايسه کنيم که 54 درصد کارگران روسيه در بنگاه هائی کارمی کردند که بيش از 500 کارگر داشتند، بهتر می توانيم به نقش اين واقعيت در سطح بالای تشکل اون کارگرها و  به تاثیر منفی کارگاه های کوچک  در تشکل کارگران ايران پی ببريم. و متوجه بشيم که چرا لنين زمانی به يارانش رهنمود می داد که تمرکز فعاليت خودشون رو در کارگاه های بزرگ که تمرکز و تجمع کارگران بيشتره، قرار بدن.

بعد از اين اشاره به مساله کارگاه های کوچک يک نکته ديگه ای هم که باز در سازمان يابی کارگران نقش منفی بازی می کنه، گستردگی عظيم تعداد بيکاران کشوره و يا همان چيزی که در فرهنگ مارکسيستی و فرهنگ ما، به نام ارتش ذخيره کار ناميده ميشه. اين گستردگی، اين بزرگی ارتش ذخيره کار،  اون چنان توازن قوا رو به ضرر کارگرها تغيير داده که کارفرماها  با توجه به سيل کارگرانی که  آماده به کار، در پشت در کارگاهها و کارخانه ها ايستادند، دست خودشون رو  برای انجام هر رذالتی باز می بينند. همين چندی پيش اخراج 650 نفر کارگر شهاب خودرو، که حتما هم خبرش رو شما شنيديد، خودش يک  نمونه آشکاری از اين وضعه. يا باز هم يک مورد ديگه اش که برای خودم جالب بود اين چند وقت پيش خبر رسيد که کارفرمای کارخانه سابق شباب غرب که در کرمانشاه قرار داره و الان مالکیت کارخونه هم با سپاه پاسدارانه 20 تا کارگر رو اخراج کرده. بعد جالبه که دليل  اين اخراج اينه که اونها حاضر نشدند به جای 8 ساعت کار روزانه، 12 ساعت برای کارفرما کار کنن. اون هم نکته مهمش اينه که کارفرما هم اعلام کرده که من  بابت اين 4 ساعت کار اضافه هيچی نمی پردازم بهتون!! خوب اينها نشون ميده که اوضاع طوری شده که کارفرما ها بی مهابا ساعات کارروافزايش می دن، دستمزدهارونمی پردازن و کار رو به اون جا رسونده اندکه حقوق ماهانه، به مساعده های گاه و بيگاه تبديل شده و مهمتر از اون، هر تلاش مبارزاتی برای تشکل و اعتراض رو با اخراج پاسخ می دن . روشنه که چنين موقعيتی در تقابل با تلاشهای سازمان يابی کارگران قرار داره و خوب شديدا هم به اون لطمه می زنه.

 البته ديدگاه هائی هم هست که علت پراکندگی کارگرها رو تا حدی به گستردگی حضور و نفوذ روشنفکران خرده بورژوا و احزاب و سازمانهای سياسی چپ و ديدگاه هائی که اينها اشاعه می دهند  نسبت ميده و کاری هم به اين نداره  که در شرايطی که سازمانهای سياسی با طبقه در ارتباط نيستند تاکيد بر يک چنين مورد ی  معنائی ندارد جزء شيپور رو از سر گشادش نواختن. در واقع این دیدگاه مسبب اصلی يعنی ديکتاتوری رو در ذهن کارگران به حاشيه می رونه و حالا ادعاهاشون هم هر چی باشه اون چه که عملا به اين وسيله انجام ميشه، تنها به نفع بورژوازی زالو صفت ايران و رژيم جبارشه.  بدون اينکه بخواهم واقعا جون سختی ايده ها رو در اذهان اقشار و طبقات مختلف جامعه ناديده بگيرم اما نمی شه با کسانی توافق داشت که به جای دشمن می خواهن کاسه و کوزه همه مشکلات رو تو سر چپها بريزند  و تازه قيافه حق به جانب هم بگيرندکه خودشون از همه "چپ" ترند!

حال که بحث به سازمانهای سياسی کشيد بگذاريد که به يکی ديگه از کمبودهای طبقه کارگر، کمبود هائی که در خدمت تحکيم پراکندگی صفوفش هم قرار داره يعنی فقدان سازمان رزمنده سياسی، در ارتباط با کارگران هم اشاره کنم.  وقتي که از پراکندگی صفوف کارگران صحبت می شه اکثراً فقدان تشکل های صنفی طبقه، مورد اشاره قرار می گيره و کمتر (به فقدان) سازمان سياسی این طبقه پرداخته می شه. مثلاً مطالعه مطبوعات کارگری که از داخل کشو می رسه نشون می ده که همه اونها عمدتا روی تشکل صنفی متمرکز می شن. پس لازمه که  تاکيد کنم که اگر کارگران برای چک و چانه زدن بر سر شرايط کار و کم کردن ساعت کار و بيشتر کردن دستمزد، به تشکل صنفی نياز دارند و اين يک ضرورت انکار ناپذيريه؛ برای رهائی از ظلم سرمايه دار و سيستم گنديده سرمايه داری که مبتنی بر مالکيت خصوصی يه و رسيدن به آزادی واقعی، کارگرا دهها بار بيشتر به سازما ن يابی سياسی و سازمان رزمنده انقلابی خودشون  نيازمندند. تجربه نشون داده که بدون سازمانی از انقلابيون حرفه ای که در پيوند با مبارزات کارگرها باشه، طبقه کارگر قادر به انجام رسالت تاريخی خودش يعنی نابودی سرمايه داری و ساختمان سوسياليسم نخواهد بود.

اینها مسایلی هستند که در بحث مربوط به سازمان یابی طبقه کارگر و شناخت موانع این سازمان یابی  باید مورد توجه قرار بگیرند.

اما از اونجا که برگزارکنندگان اين جلسه تاکيد زيادی بر فرصت دادن به شرکت کنندگان در اتاق، برای ارائه نظراتشون و در نتيجه دامن زدن به اين بحث ها دارند، بنابراين اجازه بديد که همین جا اون چه رو که گفته شد جمع بندی کنم و توضيحات بيشتر رو به بخش پاسخ و پرسشها موکول کنم .

واقعيت اينه که پراکندگی و فقدان سازماندهی و تشکل مستقل کارگری، خصوصيت بارز موقعيت فعلی کارگران ما ست. عامل اصلی اين وضع، ديکتاتوری لجام گسيخته ایه که در سه دهه گذشته از سوی جمهوری اسلامی اعمال شده . اين استبداد عريان، ضمن سرکوب همه تشکل های کارگری، جلوی هرگونه سازمانيابی صنفی و سياسی کارگران رو گرفته و همه تلاشهای مبارزاتی برای تشکل رو با سرنيزه  پاسخ داده. تجربه تلاش کارگران در شرکت واحد و نيشکر هفت تپه، خودش به آشکاری نشون می ده که عليرغم مسائل گوناگونی که به برخی از اونها هم  اشاره شد- هر کدام از اين موارد هم بدون شک تاثير منفی در رابطه با امر متشکل شدن کارگرها دارند- اما عامل اصلی اين پراکندگی، همانا سرکوب ماشين دولتی يه که هر جا هم مردم قادر شده اند در اين ديکتاتوری  شکاف بيندازند، امکان شکل گيری تشکل های کارگری هم مهيا شده. تجربه مبارزات کارگرها به روشنی  نشون داده که کارگران همانطور که برای سازمانيابی صنفی تلاش می کنن، بايد برای سازمان يابی سياسی هم برزمند و تنها در چنين شرايطی يه که امکان پيدا می کنن نه تنها راه تحقق خواستها و مطالبات صنفی خودشون رو هموار کنن، بلکه راه تحقق رسالت تاريخی خودشون، يعنی کسب قدرت سياسی و برپائی جامعه نوين رو هم  پيش ببرند.

بنابراين در شرايطی که واقعيات عينی نشون می ده که شرط شکل گيری تشکل مستقل و توده ای کارگران، شکاف انداختن در سلطه اين ديکتاتوری و آماج مبارزات خودشون قرار دادن اونه، متاسفانه خيلی از ديدگاه ها و سازمان های سياسی  از پاسخ به اين امر شانه خالی می کنن و اساسا چنين سوالی رو برای خودشون طرح نمی کنن که بخوان بهش پاسخ بدن. در حاليکه تجربه نشون داده که تنها با اعمال قهر انقلابی يه که تشکل های کمونيستی امکان بقا پيدا می کنن و قادر به ادامه کاری می شن و در چنين بستری هم هست که اونها اين امکان رو پيدا می کنن که  در سد ديکتاتوری شکاف بندازند و شرايط شکل گيری تشکل های کارگری رو مهيا کنن.

می خواستم اين بحث رو همين جا تموم کنم؛ اما ياد تجمع اعتراضی کارگران شهرداری در خيابان بهنود تهران افتادم که در همين 11 ارديبهشت امسال يعنی همين چند روز پيش   با خانواده هاشون جمع شده بودن و فرياد می زدن "ما گرسنه ايم" . واقعيت درد ناکی که شرايطی رو مقابل چشم همه ما، همه جامعه، تصوير می کنه، به تصوير مي کشه،  که بورژوازی وابسته دندان گرد ايران  و رژيم حافظش جمهوری اسلامی، برای کارگران ما يعنی طبقه ای که چريکهای فدائی خلق ايران فلسفه وجودی شون رو مديون اون هستن رقم زده و هر صدای کارگر معترض به اين شرايط دهشتناک رو هم با زور و سرکوب و زندانی کردن کارگران پاسخ می ده؛ خوب همين الان هم اگر به زندانها نگاه کنيم، زندانی بودن تعداد بسياری از کارگران مبارز، خودش جلوه ای از اين امره.  شرايطی که ضرورت اتحاد همه نيرو های مدافع طبقه کارگر رو برای نابودی جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته با برجستگی در مقابل تک تک ما و کارگران مبارز ما قرارمی ده. امری که راه رهائی طبقه کارگر رو هموار خواهد کرد؛ يعنی با برداشته شدن مانع جمهوری اسلامی.  و بايد همه تلاشها در اين جهت کاناليزه بشه. درسالروز تولد انديشمند بزرگ طبقه کارگر و جشنهای اول ماه مه، بگذاريد که  تاکيد کنم که مارکس هميشه تاکيد داشت که  قهر مادی رو بايد با قهر مادی سرنگون کرد. به اميد اينکه پيشروان طبقه برای سازماندهی اين قهر، دست به  دست هم داده و طرحی نو دراندازند براتون آرزوی موفقيت و پيروزی دارم و اميدوارم که با شرکت فعال تون در بحثهای امشب به غنای بحثها کمک کنيد. شاد باشيد.