به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 154 ، فروردین ماه 1391 

 

آن چه در زیر می آید متن مصاحبه رادیو "همراه" در سوئد با رفیق فریبرز سنجری ، حول مسایل مربوط به "انتخابات" اخیر مجلس شورای اسلامی می باشد که در تاریخ دوشنبه 27 فوریه 2012 صورت گرفت. پیام فدایی، این مصاحبه را از حالت گفتار به نوشتار درآورده و با برخی تغییرات جزئی برای اطلاع خوانندگان درج می کند.  

 

 

مصاحبه رادیو همراه با رفیق فریبرز سنجری در باره انتخابات

 

رادیو همراه: دوستان عزیز شما با صدای "همراه"، همراه هستید و درود می فرستیم به رفیق فریبرز سنجری. درود ما را بپذیرید.

سنجری: با سلام به شما و همه شنوندگان عزیز رادیو تون.

 

گوینده: تشکر می کنیم از اینکه مجددا با ما همراه هستید. قبل از اینکه برویم سراغ انتخابات، خواستم بگم که بهمن ماه را  پشت سر گذاشتیم و شما ماه پر کاری داشتید اگر مایل هستید در این رابطه گفتار کوتاهی داشته باشیم. خیلی ممنون می شوم؟

سنجری: ببینید به مناسبت سالگرد رستاخیز سیاهکل و قیام بهمن چند تا برنامه بود که بیشتر هم در پلتاک بود و یا مصاحبه های  رادیو و تلویزیونی بود که همه اش دراین چهار چوب رستاخیز سیاهکل  و قیام بهمن بود. در پالتاک اگر اشتباه نکنم 11 فوریه یک برنامه بود که اونجا سخنرانش من بودم و در 19 فوریه رفیق چنگیز قبادی فر بود و  اینها الان فایل های صوتی اش در سایت سیاهکل، یعنی سایت چریکهای فدائی خلق   siahkal.com وجود داره و کسانی که مایلند می تونن مراجعه کنند و بشنوند. یک مصاحبه ای بود با رادیو زنان در استکهلم  و یک برنامه تلویزیونی بود با برنامه "چشم انداز" که از کانال تلویزیون اندیشه  رو به ایران پخش میشه.

 

گوینده: بله. ما مصاحبه شما را پخش کردیم رفیق سنجری . ما در اون روز چند تا سوال گرفتیم که یکی از سوال ها این بود که چرا چریکهای فدائی خلق در زمان شاه مبارزه مسلحانه می کردند پیگیر بودند و حالا چرا نمی کنند این تقریبا دو بار سوال شد از جانب یکی از شنوندگان و من گفتم هر وقت شما را همراه داشتم حتما این سوال را خواهم کرد؟

پاسخ : مشکلی ندارم در پاسخ گوئی به این مساله، البته اون کسانی که این سوال را می کنند باید شرایطی رو که بعد از یورش های جمهوری اسلامی به همه سازمان ها ی سیاسی به کل جنبش انقلابی مردم ایران رخ داد را در نظر بگیرند. در فاصله  سال 60 تا 68 تقریبا همه سازمان های انقلابی  به وحشیانه ترین شکلی سرکوب شدند از جمله چریکهای فدائی خلق و بیشترین مراکز رهبری و تجمع این سازمان ها در کردستان متمرکز شد و بعد هم با یورش جمهوری اسلامی به کردستان هم، دیگه امکان فعالیت در اونجا وجود نداشت و اکثرا در خارج متمرکز شدند.  به هر حال این واقعیتیه که سرکوب جمهوری اسلامی تونسته یک شکافی ایجاد کنه بین اون فعالیت های سازمان های سیاسی با زمینه اجتماعی شون و این دردیه  که این تشکیلات هم از اون در رنج و عذابه و همواره تلاش هاش اینه که بتونه به شکلی بر این مشکل فائق بیاید که خوب هر وقت بتونه بدون شک یک موقعیت دیگه ای رو پیدا می کنه  و فعالیت هائی رو می تونه در دستور کار خودش قرار بده که بش اشاره شد.

 

گوینده: خیلی ممنون برگردیم به صحبت امروز. در آستانه به اصطلاح نهمین دوره انتحابات که همان انتصابات نمایشی مجلس شورای اسلامی رژیم هستش قرار داریم. این انتخابات قراره که در روز ۱۲ اسفند ماه برگزار بشه. اما رفیق سنجری، سوال اینه که  در جامعه ای که آزادی های فردی و جمعی، آزادی بیان، قلم، اندیشه و تشکل وجود نداره و رژیم، رژیم حاکم هر حرکت اعتراضی و بر حق کارگران،زنان، دانش آموزان، جوانان، نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان اون ها را شدیدا سرکوب می کنه آیا می توانیم از انتخابات دم بزنیم؟!

پاسخ: ببینید. انتخابات اصولا یعنی امکان انتخاب کردن؛ یعنی شرایطی که مردم امکان پیدا می کنند بطور آزادانه اراده خودشون رو ابراز کنن. خوب بطور طبیعی برای اینکه مردم امکان ابراز آزادانه نظر و اراده و آراء خود شون را داشته باشن، قبل از هر چیزی باید آزادی و دمکراسی وجود داشته باشه. خوب اگر ما یک نگاهی به شرایط جمهوری اسلامی و شرایط سیاسی کشور بندازیم، می بینیم  که هیچگونه آزدی اندیشه و بیان وجود نداره. هر گونه تجمع مردمی وحشیانه سرکوب می شه و حتی رژیم از ترس یک چنین تجمعاتی همین الان سر هر میدانی چند تا موتور سوار بسیجی گذاشته تا هر تجمعی رو اطلاع بدهند و نیروها بیایند و سرکوبش کنند . ما  در دوره ای زندگی می کنیم که  هر گونه تشکل و نه تشکل سیاسی حتی تشکل مستقل صنفی، سندیکای کارگری مثلا سندیکای شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه  و هر نوع سازمان یابی مردمی و مبارزاتی را  با دار و شکنجه جواب می دهند؛ روشنه که در چنین شرایطی صحبت کردن از انتخابات، فریبکاری و مردم فریبی یه و با واقعیت هم انطباق نداره. بنابراین وقتی که الزامات یک انتخابات حتی با همین معیار های رایجی که در سرمایه داری های غرب وجود داره و ما شاهد شیم در کشور وجود نداره حالا چه برسه به یک انتخابات واقعا آزاد.  طبیعتا ما نه با انتخابات بلکه با انتصاباتی مواجهیم که جمهوری اسلامی و بیت رهبری به زور فریبکاری های تبلیغاتی می خوان اون رو به جای انتخابات غالب کنند. به باور من و چریکهای فدائی خلق ایران اونچه در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی ما شاهدش بودیم و هستیم انتصابات حکومتیه که قاعدتا اراده بالاترین نهاد های تصمیم گیرنده در جمهوری اسلامی رو منعکس می کنه و نه اراده مردم ایران رو.

گوینده: شما اشاره کردید که نداشتن محیطی آزاد برای ابراز نظرات ، اراده و آراء از طرفی فریبکاری و عوام فریبی رژیم نمی تونه باعث این بشه که مردم رو به پای میز  به اصطلاح انتخابات ببره ولی در همین رابطه روز پنج شنبه جواد قناعت استاندار استان گلستان به خبرگزاری ایرنا میگه که  "تاكنون هر انتخاباتی كه در كشور برگزار شده، سالم و بدون ابهام بوده و می توان گفت كه انتخابات ایران اسلامی از سالم ترین انتخابات برگزار شده در دنیاست" از طرف دیگه هم مدیر کل سیاسی وزارت کشور  میگه که : "در قیاسی مستند، میانگین حد نصاب شرکت در انتخابات 33 سال گذشته ایران از سوی مردم این مرز و بوم بیش از سایر نقاط جهانه" یعنی اون مشارکت مردمی.  به نظر شما این ادعا ها از کجا در می آید و برای چیه؟

پاسخ: برای کسی که حتی مدت کوتاهی جمهوری اسلامی را تجربه کرده باشه روشنه که یک چنین ادعا هائی سراسر دروغ و کذب محضه و از اون هم مهمتر باز هم روشنه که از رژیمی که صبح تا شب و به عریانی تمام دروغ می گه هم انتظاری جز این نمیشه  داشت. کسانی که حالا من به خاطر شنوندگان شما می آورم که کسانی که ندا آقا سلطان را به اون شکل واقعا فجیع می کشند، بعد می روند و با وقاحت تمام  فیلم درست می کنند و تظاهرات راه می اندازند و بعد هم می گند که ندا را مخالفین رژیم کشته اند. خوب شما از چنین جانورانی انتظاری جز همین حرف هائی که شما ازشون نقل کردید نباید داشته باشید. سردمداران جمهوری اسلامی در 33 سال گذشته اون قدر دروغ گفته اند که حالا دیگه "دروغگو!" و "مرگ بر درغگو!" هم در میان شعار های مردمی جا باز کرده و در اعتراضات مردم فریاد زده می شه. از سوی دیگه این حرفها در کشوری زده می شه که همین دو سال پیش کسی فراموش نکرده که  در انتخابات ریاست جمهوری اش اون قدر تقلب کردند به آشکاری هم تقلب کردند که یک عده ای بعد از انتخابات داد می زدند که "رای من کو"؟ و آن افتضا ح هم اون قدر بالا گرفت که حتی کاندیدا های تائید شده از سوی شورای نگهبان - یعنی کاندیداهایی از همه صافی ها گذشته و التزام عملی شون رو به ولات فقیه هم در طول زندگی شون ثابت کردند- حتی این ها هم از تقلب دم زدن و خواستار ابطال انتخابات شدند در آغاز. خوب واقعا یک چنین مضحکه ای رو هیچ کس نمی تونه باور بکنه و قبول بکنه.  وقتیکه اصلاح طلب های حکومتی که خودشون یک بخشی از این رژیم اند و تو این  30 سال گذشته  تو همه این جنایات ها و دغلکاری ها و فریبکاری های جمهوری اسلامی شریک و دخیل بودند اون نمایش سال 88 رو یک نمایش مسخره و تقلبی نام می برن و به آشکاری از تقلب در اون حرف می زنن خوب میشه فهمید که آبشخور همین اراجیفی که حالا طرفدار های جمهوری اسلامی طرفدار های بیت رهبری یا استاندار نمی دونم استان گلستان و غیره میگند  هم از کجا واقعا آب می خوره.   وقتیکه نوکرهای بیت رهبری مدعی می شوند که تاكنون این طور که شما گفتید هر انتخاباتی در این كشور برگزار شده، سالمه و بدون ابهام بوده خوب نشون می دهند که نه معنای سالم بودن رو می دانند و نه معنای ابهام رو می دونند. واقعا نباید هم بدونند چون هیچکدوم شون هم واقعا سالم نیستند. شنیدن یک چنین حرف هائی از مبلغین رژیمی که در 3 دهه گذشته با وحشیگری تمام، شرایط یک انتخابات سالم  و بدون ابهام رو سرکوب کردن و در تمام این سال ها هم با واقعا صراحت نشان دادن که هیچ ارزشی برای آرا و اراده مردم قائل نیستند،  جای هیچ تعجبی نداره. این که در قیاس با بقیه کشور ها، به قول معروف حد نصاب شرکت مردم در انتخابات در ایران بالا تره، خوب به نظر من این تنها نشون میده که دست وزارت کشور جمهوری اسلامی به نسبت کشور های دیگر در آمار سازی خیلی باز تره. و طرح یک چنین ادعائی به نظر من فقط اینو نشون میده.  چون فراموش نکردیم و به نظر من هیچ کس فراموش نکرده و ما هم نباید فراموش کنیم که توی همین انتخابات سال 88 یعنی دو سال پیش، خود این "خودی های" جمهوری اسلامی می گفتند که وزارت کشور برای اعلام بیرونی نتایج هر انتخاباتی، آرای اخذ شده را  ضرب در 3 می کرده! اگر اشتباه نکنم همین کروبی هم این حرف رو زد. بنابراین اگر کسی می خواهد اوضاع سیاسی تا حدی دستش بیاید به نظرم بهتره که همه این  آمارهای جمهوری اسلامی را تقسیم بر 4 کنه تا بفهمه که حدودا وضع، چطوره!

 

گوینده: از صافی شورای نگهبان صحبت کردید و بد نیست که بدونیم که هفته گذشته شورای نگهبان بالاخره اسامی نامزدهای انتخابات دوره نهم مجلس شورای اسلامی را اعلام  و رو نما کرد. مثل اینکه کاندیداتوری  3400 نفر رو تائید کرده اما از قرار تعدادی از طرفداران احمدی نژاد که به جریان انحرافی معروف شده اند حذف شده اند از این لیست و در ضمن از اصلاح طلبان حکومتی  هم در این لیست خبری نیست.  با توجه به اینکه این ها همه از جناح های درونی رژیم هستند این حکایت از چه چیزی می دهد خبر از چه حادثه ای میده در انتخابات نمایشی جمهوری اسلامی؟

 

پاسخ: به نظر من این روشنه، خُب این از حدت گیری تضاد های درونی جمهوری اسلامی و دعوا های دارودسته های درونی جمهوری اسلامی خبر میده و نشان می ده که گرگ های طبقه حاکمه در جمهوری اسلامی برای تقسیم حاصل اون چپاول مردم، به همدیگه دارند به آشکاری چنگ و دندان نشان می دهند. و خوب یک نکته مهمتر هم اینه که این نشان می ده که ولی فقیه جمهوری اسلامی که مدعی بود با حذف اصلاح طلبان حکومتی، با حذف اصلاح طلبان رژیم، یک  رژیم یکدست درست می کنه و با یک رژیم یکدست مواجه میشه، حالا مجبوره که از یک "جریان انحرافی" دم بزنه . تا دیروز از "جریان فتنه" حرف می زد، حالا از جریان انحرافی دم می زنه و برای مقابله باهاش هم حکم حکومتی میده. اون وزیر عوض میکنه، این میگه نخیر باید وزیر اطلاعات سر جاش باشه! خُب این وضعیت تضاد ها نشون میده که این وضعیت خامنه ای چقدر مضحک شده که مرکب اون ادعاش که رژیم "یکدست" شده رژیم ولایت فقیه  اش یکدست شده، هنوز خشک نشده که حالا  با معضل احمدی نژاد که همانطور که گفتید اون رو جریان انحرافی می خوانند مواجه شده. وحالا هم کار به آنجا رسیده که این دزدهای حاکم هر روز از نقش همدیگر در دزدی های میلیاردی پرده بر می دارن. تضاد های درونی رژیم و این ولایت مطلقه فقیه اون قدر رشد کرده که تو این انتخابات حتی اصلاح طلبان حکومتی هم تقریبا گفته اند که ما شرکت نمی کنیم و خود دارودسته احمدی نژاد هم که میگه که کاندیدا های ما رو حذف کردن. دیروز پریروز هم بود که گفتند که اساسا شورای نگهبان با اون هیات هائی که وزارت کشور برای کنترل انتخابات می خواد سازمان بده مخالفت کرده، همه این ها از اون آشفته بازاری حکایت می کنه که جمهوری اسلامی در اون قرار گرفته و بیانگر حدت تضاد های درونیشه.

 

گوینده: راجع به تضاد های درونی جمهوری اسلامی صجبت کردید در یک جائی که زیاد هم به اصطلاح موثق نیست گفته شده که احمدی نژاد در بین مشاورین خودش گفته که شاید به زودی اعلام بکنیم که جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه بهتر کاربرد داره. چرا این ها که در کشتار و در شکنجه و این ها با هم شریک هستند، دارند هم دیگر رو لت و پار می کنند؟

 

پاسخ: این تضاد های درونی جمهوری اسلامی چیز تازه ای نیست. اگر ما واقعا به همون آغازشکل گیری این رژیم برگردیم، از دعوای مهندس بازرگان با بهشتی و حزب جمهوری اسلامی، بعد بهشتی و رفسنجانی و این ها با بنی صدر همین طور که بیاییم جلو، بعد منتظری بعد بیاییم جلوتر، همین انتخابات گذشته که با دارو دسته موسوی اون کار رو کردند و حالا هم احمدی نژاد، خوب اینها نشون دهنده اینه که خوب یک کشوری افتاده دست یک سری آدم دزد دغلکار و هر کس می خواد سهم شیر رو از آن خودش بکنه و مثلا اگر شما بیائید و همین آماری رو که همین چند روز پیش پخش شد؛ خبرگزاری ها پخش کردند رو در نظر بگیرید، از قرار یک چیزی حدود 12 میلیارد دلار پارسال گم شده. خوب آخه شما نگاه کنید. برخی از این کشورهای دنیا رو آدم نگاه بکنه، همه بودجه مملکت اش 12 میلیارد دلار نمیشه، ولی در این جمهوری اسلامی یک قلم 12 میلیارد دلار گم میشه. خُب این گم میشه یعنی چی؟ یعنی رفته جیب این و اون دیگه. خُب در نتیجه این ها برای هم دیگه دندان نشون میدن؛ می خوان که هر کدوم سهم بیشتری داشته باشن. و خُب وقتی که احمدی نژاد میاد میگه که برادران قاچاقچی (که منظور اش تعدادی از مسئولین سپاه پاسدارانه) داره به اون هائی که با اسکله هائی که زدند همین جور کالا وارد کشور می کنند و سود می برند می گه که (وقتی که دزدی های مرا رو می کنید) من هم بالاخره بلدم (دزدی های شما رو رو کنم). و جدا از این دزدی ها و اینکه هر کس سهم بیشتری رو می خواد، یک نکته دیگری هم هست. اینها روش های مختلفی برای سرکوب مردم ارائه میدهند. گر چه سرکوب و اعمال دیکتاتوری همواره هست؛ ولی خُب روش های مختلفی ارائه میدهند و با هم اختلاف پیدا می کنند و این حرف هم (که اشاره کردید) من نمی دونم و خودتون هم گفتید که منبعش زیاد موثق نیست و نمی شه در باره اش اظهار نظر کرد که ولی فقیه رو بخواهند بندازند ولی کلا تضاد های جناح های درونی جمهوری اسلامی حاده و این از بحرانی که چه در روابطش با قدرت های بزرگ و چه ازتضاد هاش با مردم که خودش واقعا انعکاس اینه و خوب باید شاهد عواقب بعدیش هم بود.

 

گوینده: بله.  وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در سخنرانی ای که داشته انتخابات مجلس را "امنیتی" ترین انتخابات تاکنونی رژیم اعلام می کنه و دستگاه های امنیتی را به هوشیاری به اصطلاح دعوت می کنه. قبلا هم علی لاریجانی، رییس مجلس و احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان دربار‏ه دخالت دولت که احمدی نژاد باشه، در انتخابات مجلس هشدار داده بودند‏. از سوی دیگه هم ما بخوبی می دانیم که، آنچه که از دیدگاه حاکمان اسلامی خطری برای انتخابات محسوب می شه، بهره برداری مردم از فرصت هائیه که گاه و بیگاه در چنین مواقعی پیش می آید تا خشم و نفرت خودشون رو  علیه سکانداران نظام به نمایش بگذارند. به نظر شما برخورد اینبار مردم با انتخابات رژیم که انتصابات هست، چگونه خواهد بود؟

 

پاسخ: به نظر من اصلا بهتر اینه که به جای اینکه ما بخواهیم پیش بینی کنیم  اون چه رو که مردم در روز های آینده خواهند کرد، از این فرصتی که هست استفاده کنیم و در باره آنچه که انتظار داریم که مردم ما انجام بدهند صحبت بکنیم. چون اگر بحث پیش بینی باشه، همین الان هم اگر ما به اخبار مراجعه کنیم می بینیم که بنا به گزارشاتی که منابع مختلف منتشر کردند حدود 60 تا 70 نفر از مردم مبارز اهواز و خلق عرب رو گرفتن به خاطر اعتراض به انتخابات و یا اینکه شعار می نوشتند که در انتخابات شرکت نکنید. این اتفاقاتی که داره هر روز در جمهوری اسلامی رخ میده. در نتیجه، پیش بینی رو کنار بگذاریم ببینیم که همان طور که من در (پاسخ به) سوالات قبلی هم تاکید کردم این رژیم نشون داده که هیچ ارزشی برای نظر مردم و رای مردم قائل نیست، اونچه که اون ها نیاز دارند میزان به قول معروف مشارکت بالای مردم تو  این شعبده بازیه که خودشون از اون به نام "مشارکت حداکثری" به قول معروف اسم می برند. مثلا همین مهدوی کنی که حالا یک دسته ای درست کرده به نام "جبهه متحد اصولگرایان"، راجع به  میزان مشارکت مردم صحبت کرده و خواهان مشارکت حداکثری شده و بعد هم گفته که این مشارکت یک "پیام" هایی داره و خُب این جمهوری اسلامی به نظر من روشنه که این پیام رو میده، این پیام رو بش نیاز دارند چون می دونند که با شرکت مردم در انتخابات، اونها می تونند مثلا برای خودشون مشروعیت مردمی، پایگاه مردمی قائل بشوند و به قول معروف باهاش پز (مشروعیت) بدهند. فراموش هم نکردیم که در همین خیزش  سال 88 یک عده ای از جوانها شعار می دادند که  "رای ما را دزدیده، حالا داره باش پز میده". خُب بنابراین حداقل کاری که مردم باید انجام بدن عدم شرکت تو این مضحکه انتخاباتیه. یعنی انتصاباتی که به نام انتخابات داره غالب میشه و امکان ندادن به سردمداران رژیم برای "پز" دادن. یعنی این که در هر جائی چکار کنند میزان مشارکت مردم رو نشون بدهند و بش اشاره بکنند و این ها. در نتیجه اون چیزی که ما باید بکوشیم در جهتش اینه که هر چه وسیع تر این مضحکه را تحریم کنیم و به وسیله تحریم مون و به وسیله عدم شرکتمون در این بازی، توی دهن این ولی فقیه و اون  دارو دسته ارتجاعی حاکم بزنیم. و فراموش هم نکنیم که سر دمداران جمهوری اسلامی برای داغ کر دن این تنور انتخابات و مثلا به قول خودشون مشارکت حداکثری خوب دسته های مختلف راه می اندازند و مخالفت های ظاهری نمایش می دهند. مثلا مصباح یزدی یک دسته درست می کنه، مهدوی کنی یک دسته درست می کنه، لاریجانی و قالیباف نمی دونم یک چیز دیگه می گند ولی همه اینها در اون چهار چوب نظامه. از طرف کسانی ست که به قول معروف در ولایت فقیه "ذوب" شدند. یک چیز را باید هیچ وقت فراموش نکرد و اونم اینه که این حداد عادل که حتما می شناسید اش یک موقعی هم رئیس مجلس بود...

 

گوینده: رئیس مجلس بود...

پاسخ:این رو می دونید که یکی از نزدیکان خامنه اییه  و نسبت فامیلی باهاش داره، او خودش همین چند روز پیش گفت که این دعواهای جبهه پایداری و دارو دسته مصباح یزدی و مهدوی کنی برای داغ کردن تنور انتخاباته. پس مردم به خصوص نباید فریب این بازی ها رو بخورند. تجربه نشون داده که همه دارو دسته های درونی جمهوری اسلامی دشمنان مردم ما هستند و باید مردم ما تو هر  فرصتی، از هر فرصتی استفاده کنند، بلند بشوند و برای سرنگونی جمهوری اسلامی گام بردارند. این اون چیزیه که در این شرایط ما باید از مردم مون بخواهیم و با اون ها در میان بگذاریم. 

 

گوینده : بله! به اعتراضات مردم خوزستان اشاره کردید. باید بگیم که روز شنبه 6 اسفند ماه تعدادی از کاندیداهای نمایندگی نمایش انتخابات مجلس، به محله ذولفقاری در خیابان پرویزی می روند که اونجا مردم خشمگین در اعتراض به فقر و گرانی و بیکاری گسترده داشتند شعار می دادند. (مردم) تمامی پوستر ها را به زیر می کشند و اعتراض خودشون رو نشون می دهند. در خبر ها امروز هم داشتیم که در خرمشهر فردای اون روز یعنی یکشنبه، مردم همین کار رو با نمایندگانی کردند که قصد فریب اونها رو داشتند. این خبر ها را که داریم بررسی می کنیم متوجه می شویم که رژیم از عدم شرکت گسترده مردم در انتخابات در هراسه و اینو احساس کرده این امر در شرایطی رخ می ده که  حاکمیت سرمایه داری در ایران یکی از حساس ترین دوران خودش رو داره می گذراند. از طرفی تحریم های گسترده اقتصادی، ساز و کارهای اقتصادی کشور را فلج کرده در نتیجه سقوط ارزش پول و گرانی لجام گسیخته، فقر و فلاکت دامن گیر بخش های وسیعی از مردم شده. ورشکستگی کارخانه هائی که قادر به تامین مواد اولیه خودشون نیستند و به  ارتش بیکاران دارند اضافه می شن . سایه ی سنگین جنگ ، مردم را بشدت نگران کرده آیا فکر می کنید که همه اینها، مردم رو برای تحریم انتخابات تشویق می کنه ؟ و اساسا وظیفه کسانی که هنوز به اصطلاح در این مورد ماندند که تحریم بکنند و یا نکنند چیست؟

 

پاسخ: به باور من مردم با تجربه ای که در طول زمان، یعنی از همان رفراندوم کذائی که یک سوال گذاشتند جلوی مردمی - که انقلاب کرده بودند و شاه رو انداخته بودند- که شاه می خواهید یا جمهوری اسلامی، تا این انتخابات سال 88، در طول زمان در این زمان طولانی این تجربه رو به نظر من مردم پیدا کردند که این انتخابات ها انعکاس نظر اون ها نیست. مردمی که بار ها شنیده اند که مثلا ولی فقیه این رژیم یک مقطعی می گفت 35 میلیون بگویند بله! من می گویم نه! خوب این نشون میده که همه حرف شما، نظر شما، حتی اگر اکثریت بگویند، برای من ارزش نداره . این رو که مردم به تجربه دیدند و لمس کردند و نتایجش رو به عینه مشاهده کردند، گرایشی به شرکت در انتخابات و در این بازی ها نشون نمی دهند به نظر من. در گذشته هم نشون ندادند. ولی خوب رژیم همیشه می آید و تقلب می کند و آمار سازی می کنه و می خواهد نشون بده که نخیر خیلی هم شرکت کردند. تو انتخابات 12 اسفند هم که همانطور که صحبت شد هیچ شباهتی به واقعا یک انتخابات نداره اکثریت مردم شرکت نخواهند کرد. اون رو تحریم می کنند. اما همین جا هم بگذارید بگم که این تحریم و این عدم شرکت به این معنا نیست که  وزارت کشور به در خواست خامنه ای حالا نیاید از شرکت پر شور مردم صحبت نکنه. یک چهار تا عکس نشون نده، نمی دونم یک آمار سازی جعلی ارائه نده و مثلا نگه که چون آقا و یا همون به قول معروف ولی فقیه گفتن مردم شرکت کنند، میلیون ها نفر شرکت کردند.  بنابراین این ها را بگذاریم کنار.  اون چه که مهمه  اینه که این انتخابات نیست انتصاباته و شرایط یک انتخابات آزاد در ایران مهیا نیست؛ در نتیجه  وظیفه تک تک ماست چه مردم و چه سازمان های سیاسی که این بازی ها رو تحریم بکنیم و از هیچ فرصتی هم برای ابراز این مخالفت برای بیان این تحریم و برای تشویق دیگران به عدم مشارکت در این بازی ها باز نمانیم و مهمتر از اون تلاش کنیم که جمهوری اسلامی با دست مردم ایران هر چه زودتر شرش رو از سر مردم کم کنیم.

 

گوینده: بله . رفیق فریبرز سنجری عزیز شما به حداد عادل اشاره کردید. باید بگیم که  مجتبی خامنه ای پسر سید علی خامنه ای داماد غلامعلی حداد عادله و باید بگیم که ایشون اولین رئیس غیر روحانی مجلس شورای اسلامی هم بودند. اگر صحبتی در باره با انتخابات ندارید دو مورد هست که اگر موافق باشید با هم اون رو هم مرور کنیم .

پاسخ: بفرمائید

 

گوینده:  شما صحبت از جایگزینی جمهوری اسلامی با رژیم شاه کردید. یعنی پیروزی قیام مردم در سال 57 و رفتن و سقوط نظام پهلوی و شاه در آن زمان با توجه به اینکه در ماه اسفند هستیم و در چنین ماهی بود که رژیم سلطنت در سال 50 تعداد زیادی از چریکهای فدائی خلق را تیرباران کرد، اجازه بدهید که موضوع انتخابات چند روز آینده را که شما گفتید مورد دیگری ندارید تمام بکنیم  و به سال های دور برویم سالی که معروف است زنگ بزرگ خون به صدا درآمد. می دونیم که در 11 اسفند رفیق کبیر مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی از بنیان گذاران چریکهای فدائی خلق به همراه تعدادی دیگر از یارانشان تیرباران شدند و در ادامه این وحشیگری های رژیم  "آریامهری"، در 20 اسفند ماه 9 رفیق دیگه، در  میدان چیتگر قلبشان با گلوله های مزدوران جیره خوار رژیم  پهلوی از حرکت باز ایستاد و دیدیم که مبارزه ای که با خون این عزیزان شکل گرفته بود چقدر سریع و چگونه، فضای جامعه را دگرگون کرد و سیل مبارزه توده ای را جاری کرد و در تداوم خودش همانگونه که گفتید شاه و سلطنت را  در هم کوبید، یعنی در دهه ی پنجاه و به زباله دان تاریخ انداخت. یاد و راهشان را گرامی می داریم و از شما که این عزیزان را از نزدیک دیده و می شناسید می خواهیم که در این باره با ما و شنوندگان ما صحبتی داشته باشید.مرسی.

 

پاسخ: با تشکر از شما که یاد اون عزیزان را گرامی داشتید و این سوال رو مطرح کردید اجازه بدهید که قبل از هر صحبتی من هم به سهم خودم و از طرف چریکهای فدائی خلق ، یاد و خاطره رفقائی که در اسفند سال 50 اعدام شدند را گرامی بدارم،  به خصوص رفقا مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی که همراه با رفیق امیر پرویز پویان سازمان چریکهای فدائی خلق ایران را بنیان گذاشتند.

همانطور که گفتید در روز 11 اسفند سال 50، رفقا مسعود و عباس به همراه مجید احمدزاده، اسدالله مفتاحی، حمید توکلی و غلامرضا گلوی اعدام شدند و جالبه که این هم به هر حال خاطره ای هست برایتون بگم. رژیم شاه برای اعدام رفقا یک تظاهراتی راه انداخت. 10 یا 11 اسفند بود که یک تظاهراتی راه انداخت؛ خودش بش می گفت تظاهرات "ملی میهنی" در میدان توپخانه و یک عده رو جمع کرده بود. از این ساواکی ها و از روستاها؛ یک عده رو آورده بودند به زور ، که بگویند مردم خواهان اعدام خرابکار ها هستند. که البته چریکهای فدائی، یک سری بمب های صوتی تو این تظاهرات منفجر کردند و تظاهرات به هم خورد و این بازی هم نتیجه عکس خودش رو داد. بعد رژیمی که تظاهرات راه می انداخت تا بگه که مردم می خواهند این رفقا رو من بکشم،  روز بعد 4 تا رفیق رو یعنی رفقا بهمن آژنگ، سعید آریان ، مهدی سوالونی و عبدالکریم حاجیان سه پله رو اعدام کرد؛ ولی جرات نکرد که حتی تو روزنامه های خودش هم اعلام کنه که من این 4 تا رو اعدام کردم و بعضی از خانواده های این رفقا حتی تا سال 57 همه اش انتظار می کشیدند که بالاخره شاید یک خبری بیاید و بچه شون کشته نشده باشن.  بعد از اعدام این 4 رفیق، در 20 اسفند هم، 9 تا رفیق که اکثرا از شاخه تبریز سازمان چریکها بودند رو اعدام کرد. رفقا علی رضا نابدل، مناف فلکی، اکبر موید، محمد تقی زاده، علی نقی آرش ، اصغر عرب هریسی و جعفر اردبیل چی و  یحیی امین نیا (و حسن سرکاری) این 9 رفیق هم واقعا تو دادگاه های در بسته محکوم به اعدام شده بودند و با دفاعیات خودشون رژیم شاه رو محکوم کرده بودند و با اعمال خودشون حرکت نوینی رو در جامعه سازمان داده بودند و شکل داده بودند؛ این ها هم، اعدام شدند در نتیجه از 11 اسفند تا 20 اسفند سال 50  رژیم شاه 19 رفیق فدائی رو تیرباران کرد.

من با همه این رفقا در سال 50 در زندان اوین از نزدیک آشنا بودم و تو جریان شکنجه ها و درد ها و مقاومت های گاه واقعا باور نکردنی آن ها قرار داشتم و دارم . همه این رفقا شدیدا شکنجه شده بودند؛ اما خُب در میان آنها مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی چه از نظر حد شکنجه و چه از نظر مقاومتی که زیر شکنجه نشون دادند، زبان زد همه زندانیان سیاسی آن دوران بودند. مایلم برای عزیزانی که این برنامه را گوش می کنند، تاکید کنم که واقعا با شناختی که شخصا از این رفقا داشتم و دارم باید بگم که آن ها جز به رهائی کارگر ها و مردم ستمدیده از زیر بار ظلم و ستم  و واقعا جز به این که چگونه میشه راه رسیدن به آزادی و سوسیالیسم رو هموار کرد، به چیزی نمی اندیشیدند.  اون ها در شرایطی که دیکتاتوری شاه قدر قدرتی می کرد و به قول معروف، اون انبوه کهنسال ترس و خفت همه جا سایه انداخته بود سلاح بر گرفتند تا به مردم شون نشون بدن که امکان مبارزه با سلطه سرنیزه  وجود داره و نباید خیانت های حزب توده را به حساب کمونیست ها گذاشت و به این ترتیب از کمونیسم سلب اعتبار کرد.  نباید تسلیم اون فضائی شد که سرکوبگران مردم خواهانش هستن بلکه بر عکس باید بپاخاست و به مبارزه ای پیوست که همه تجربیات مردم نشان داده بود که این مبارزه تنها راه رسیدن به آزادیه. اونها این راه رو واقعا با گذشتن از جون خودشون در مقابل مردم ما گذاشتند و بعد هم دیدیم که پیام اونها چه زود در سراسر جامعه پخش شد و مثلا چندی بعد رفیق مرضیه اسکوئی در اون شعرش فریاد زد که "راه پیش پای ماست". بنابراین خون اون ها و اساسا خون هر رفیق و عزیزی که برای آزادی و رهائی مردم از ظلم و ستم جنگیده باشه،  روی زمین نمی مونه؛ بلکه بذرهائی را آبیاری می کنه همان طور که این خون ها یک بذر هائی رو آبیاری کردند که جوانه زدند و در قیام بهمن هم اون صحنه ها را آفریدند و بر سقوط رژیم سلطنت مهر تائید زدند.  در نتیجه باید بگم که  چریکهای فدائی خلق، همه چریکهای فدائی خلق و 19 رفیقی که در اسفند سال 50 تیر باران شدند، با توسل به مبارزه مسلحانه، راهی رو نشون دادند که ما دیدیم بعدا  روشنفکران انقلابی اون رو پذیرفتند و عمل اون ها در دل مردم جا باز کرد و سازمانی رو شکل داد که بعدها به بزرگترین سازمان چپ خاورمیانه یعنی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران تبدیل شد.

 

گوینده: ممنون رفیق سنجری در سایت سیاهکل وقتی که ما می بینیم که شما به درستی اشاره کردید که "این ذره ذره گرمی خاموش وار ما یک روز بی گمان سر می زند به جائی و خورشید می شود" (مصداق) همین صحبت هائیه که شما گفتید و هیچ وقت یاد این عزیزان، خاطره شون و راهشون فراموش نمیشه و تبهکار هائی مثل اسدالله لاجوردی ها، حاج داود ها جنایت هائی رو به وجود آوردند که خیلی وسیع تر از جنایت ساواکه ولی این به اون معنی نیست که بخشی از تاریخ را بخواهیم بکُشیم و یا گذرا از اون بگذریم در همین رابطه باید بگم که چندی پیش پس از سی و چند سال پرویز ثابتی از به اصطلاح جائی که پنهان شده بود بیرون آمد و باز ما شنیدیم که دروغ هائی از زبان جنایتکاری مثل پرویز ثابتی تمام ناشدنیه و هنوز که هنوزه این دروغ ها رو می تونن بگن.  شما به عنوان رفیقی که در این سال ها شاهد جنایت رژیم سلطنت بودید و آن ها را از نزدیک دیدید؛ رفقای ما را دیدید؛  خودتون شکنجه شدید، دستگاه های امنیتی رژیم رو در اون سال ها و زندانیان سیاسی رژیم رو می دونید که به چه صورت بودند،  این مساله ما را باز به یاد ادعا های اخیر پرویز ثابتی مقام امنیتی رژیم شاه که مرد شماره 2 بود، می اندازه که در مصاحبه ای  با صدای آمریکا با بی شرمی تمام منکر هر گونه شکنجه در آن زمان میشه و حتی خودش رو دمکرات می دونه.  می خواهیم  اگر در این رابطه شما اگر می خواهید نظر خودتون را بدهید و بگید که پرویز ثابتی  چگونه جانوری بود؟

 

پاسخ: اون مصاحبه که  صدای آمریکا برنامه افق اش گذاشته بود رو من دیده ام.  و بگذارید برای شنوندگان تون بگم که اصلا تعجب نکردم . چون مقام امنیتی ساواک شاه که قرار نیست که اون هم در یک شرایط آزادی بیاید و جنایات خودش را بازگو کنه و مثلا بگه که چند نفر را زیر شکنجه کشته و یا دستور قتلشان را صادر کرده. بالاخره لیست کسانی که در زیر شکنجه های شاه و زیر شکنجه های دژخیمان ساواک جان باختند،  یکی دو تا نیست. از بهروز دهقانی، شاهرخ هدایتی، شیرین فضیلت کلام، سیروس سپهری، بهمن روحی آهنگران، محمد معصومی و ده ها ، ابراهیم پور رضا خلیق و ده ها، فاطمه امینی و ده ها اسم دیگه ای که میشه اون ها رو گفت؛ و یا حسن سعادتی که اتفاقا این مورد جالبه. ما بعد از قیام عکسی افتاده بود دستمون که همه فکر می کردند حسن سعادتی پیداش نیست. نه سازمان می دونست برسر حسن سعادتی چی آمده و نه رژیم در روزنامه هاش اعلام کرده بود.  یک عکس افتاد دستمون که حسن سعادتی رو نشون می داد در کمیته. روی صندلی، صندلی ارج اون موقع نشسته بود و دستاش و پاهاش به خاطر شکنجه باند پیچی شده بود و بعد روی یک کاغذی هم گذاشته بودند روی سینه اش و یا بالای سرش الان دقیق یادم نیست و مشخصاتش رو نوشته بودند. و بعد هم هیچکس دیگه خبری از اون پیدا نکرد خوب کشتن زیر شکنجه؛ کشتندش. به دستور همین ثابتی هم کشتندش. در نتیجه اگر کسی فکر می کنه که ثابتی و امثال ثابتی ها می آیند و در چنین شرایطی مثلا از جنایت هائی که کردند می گویند و مثلا عذر خواهی می کنند خوب به نظر من ایراد در چنین تصوریه. یک چنین انتظاری نادرسته و کسی که چنین انتظاری داره بیراهه داره میره .من به شما و شنوندگان عزیزتون قول میدم که اگر یک روزی مثلا همین فردا همین خامنه ای رو بیاورند پشت صدای آمریکا، سیاست این جوری چرخ بخوره ، نه تنها شکنجه را در جمهوری اسلامی منکر می شه بلکه مدعی می شه که مادر زاد اصلا دمکرات بوده و اصلا هم نه لاجوردی می شناخته و نه حاج داود و همه این حرف ها هم برای بد نامی اسلام ناب محمدی را طبیعتا کمونیست ها و ضد انقلاب ساختند.  و اساسا هم اصلا اطلاعی از اون روش هائی که در اون کهریزک، ایادیش بر جوانان ما آوردند هیچ اطلاعی هم نداشته و نداره. در نتیجه حالا این مورد که فرض بود. بیائید همین دم و دمبالچه های خامنه ای را ببینم آمدند تو خارج مگر تا حالا یک بار شده که یکیشون بیاد و به نقش خودش در جنایاتی که در سپاه پاسداران و بقیه نهاد های حکومتی و امنیتی داشته اعتراف کنه؟ همان جور که در این 33 سال گذشته هم هیچ ساواکی نیامد که مثلا یک چنین کاری بکنه در نتیجه این چیز عجیبی نیست . اما در رابطه با ثابتی که به نظر من مثل "انتری" می مونه که "لوطی" اش مرده؛ به نظرم این بهترین توصیف از این جنایتکاره.  نباید انتظاری جز اون چه که کرد داشت به خصوص که باید توجه کرد که اون از اون انترهائیه که با این که لوطی شون مرده ولی بی لوطی هم نمی توانند بمانند در نتیجه اگر رو حرف هاش هم  تعمق کنیم می بینیم که دو باره همین لوطی های جدیدش، همین ارباب های جدیدش یک نقشی رو بهش  دادند که برود وسط و بازی کنه  و اون موقعی به صحنه می آید که مثلا ازش خواسته اند که "وحدت" و مثلا "آشتی ملی" احتیاجه و بهتره تو بری جلو؛ آمد و برای این که در آلترناتیوسازی های ما باید چهره سلطنت یک کمی تطهیر بشه، بری و بگی که اصلا شکنجه در ساواک نبود. این ها تبلیغاته و اساسا من خودم یکی از اصلاح طلبها و رفرمیست های رژیم شاه بودم! و جالبه که وقتی که به صحبت های این مصاحبه گوش می کنیم اصلاح طلبی و رفرمیست بودن و این ادعا هاش چقدر خودش تو همون مصاحبه جالب نشون میده. میگه که من به شاه یک لیست 1500 نفری فرستادم که اجازه بدهید ما اینها رو دستگیر کنیم بعد شاه با 300 نفر موافقت کرد. یعنی جناب دمکرات مادر زاد و رفرمیست می خواسته 1500 نفر رو بگیره و اون بلائی رو بسرشون بیاره که در شکنجه گاه های ساواک همواره بر سر زندانیان سیاسی می آورند. تازه اون که همه بش می گن دژخیم اصلی گفته نخیر 1500 تا نه 300 تا رو بگیرید! حالا همه اون رو می گن دژخیم اصلی، این هم شده دمکرات.  این شوخیه این بازی ایه که سلطنت طلب ها دارند با مردم ما در میارن و البته باید فهمید که یک حدی هم جنایت های جمهوری اسلامی، ابعاد وسیع جنایت های جمهوری اسلامی یه که یک چنین امکانی داده که جلاد هائی، واقعا دژخیم هائی مثل پرویز ثابتی بیایند و ادعای دمکرات بودن بکنن.

 

گوینده: مرسی

پاسخ: نمی دونم من چقدر وقت دارم.

 

گوینده : وقت دارید.

پاسخ: به هر حال من فکر می کنم که هر کس یک روز هم ساواک شاه را تجربه کرده باشه یک روز هم دستگیر شده باشه و اون جا رو دیده باشه، امکان نداره که یا خودش شخصا از شکنجه و یا از شکنجه هائی که به دیگران شده، تجربه نداشته باشه . حالا چون تو سوال قبلی هم من فرصت نشد بگذارید حالا که شما این سوال را کردید یک کم از رفیق عباس مفتاحی صحبت کنم.

 

گوینده: بله خواهش می کنم.

پاسخ: مثلا این ثابتی مدعیه که شکنجه در ساواک نبود. من عباس مفتاحی، اولا مسئول خودم بوده بعد هم در زندان اوین دیدمش؛ در اتاق شماره 5 اوین روز هائی با هم بودیم و پا هاش هم دیدم.  این رفیق کبیر 15 روز تمام روی تخت شکنجه بوده و تا 26 روز هم بطور مدام  شکنجه شده . یعنی 15 روز فقط روی تخت بوده 3 بار روی پاش عمل جراحی کردند برای این که امکان پیدا بکنن که باز هم شکنجه اش کنن.  هیچ رذالتی، هیچ رذالتی نبوده که از نظر شکنجه بر سر او نیاورده باشند و با این حال صدای فریاد او را هرگز نشنیدند و این چیزی بود که حتی خود اون تهرانی، اون جلادشون که بعد از قیام دستگیرش کردند و این جمهوری اسلامی ازش استفاده کردند برای کوبیدن کمونیست ها حودش هم اعتراف می کرد که این (رفیق عباس مفتاحی) هیچ وقت فریاد نزد. در نتیجه این یک نمونه از آن کسانیه که حالا پرویز ثابتی معتقده که ما شکنجه نمی کردیم. و یا رفیق مسعود. رفیق مسعود احمدزاده رو راجع به شلاق های کف پاش و اون وضعی که پاهاش پیدا کرده بود، نمی گم.  هیتر گذاشته بودند زیر تخت شکنجه که فلزی بود؛ سیمی بود و پشت اش و سینه هاش را کاملا   سوزانده بودند و این هم چیزی نیست که فقط من بگم. در دادگاه هم وقتی که او آثار شکنجه اش رو نشون داده بود، این اخبار بیرون درز کرده بود و نهاد های طرفدار حقوق بشر و روزنامه های خارجی هم این شکنجه ها رو ذکر کردند، در همان سال، یعنی این که این حرفا بحث امسال و حرف های ثابتی هم نیست. یا رفیق علی رضا نابدل رو اجازه بدهید  بگم این رفیق موقع دستگیریش تیر خورده بود.  در شرایطی که تیر خورده بود و در بیمارستان شهربانی تهران، در خیابان بهار روی تخت خوابیده بود، حسین زاده شلاق اش می زد . در نتیجه، اساسا در سیستم ساواک،  بازجوئی در ساواک بدون شلاق بر کف پا، دست بند قپانی، آویزان کردن، کشیدن ناخون  و سوزاندن و تجاوز جنسی اساسا معنا نداشت. حالا این با بی شرمی آمده و میگه که اصلا شکنجه نبوده. اساسا بازجوئی در ساواک بدون شکنجه که اشکالش را اسم بردم و بعد ها آپولو در کمیته مشترک معنی نداشت. و یا در کمیته مشترک یک حوضی بود گاهی وقت ها سر زندانی رو می کردند تو اون تا مثلا احساس خفگی بش دست بده؛ همه این شکنجه ها درست زیر نظر همین ثابتی هم انجام میشده و مسئول مستقیمش بوده، یکی دو تا نیست که آدم بخواهد بگه. نمی دونم که حالا وقتم چقدره...

 

گوینده : وقت هست.. من فقط خواستم یادی از رفیق مفتاحی کرده باشم ما می بینیم که اسم رفیق پس از حمله به کلانتری قلهک  لو رفت و رژیم سرا سیمه در روزنامه ها اعلام کرد برای دستگیری رفیق یک میلیون ریال جایزه تعیین کرد. در اون زمان و ما شاهد همان طور که شما گفتید 15 روز مقاومت زیر شکنجه های وحشیانه بودیم که راز های مردم و سازمان رو بیرون نریخت و در بیدادگاه های رژیم به تیر باران محکوم شد که گفتیم در 11 اسفند 50 اعدام شد. با شما هستیم

 

پاسخ: اجازه بدهید که حالا که این سوال شد یک نکته دیکه هم بگم، این برنامه (مصاحبه با ثابتی) به مناسبت کتاب خاطرات همین مقام امنیتی شاه  یعنی پرویز ثابتی اصلا تدارک دیده شده بود و حالا جالبه  که او خاطراتش را با فردی به نام عرفان قانعی فرد در میان گذاشته و اگر هم اشتباه نکنم، دامگه حادثه است اسم کتابش که هنوز چاپ نشده و قراره بزودی منتشر بشه  و حالا این کسی که با ثابتی مصاحبه کرده، خودش روابطش با سردمداران جنایتکار جمهوری اسلامی اصلا امر پوشیده ای نیست.  یعنی عکس هاش با محسن رضائی و با خیلی های دیگر اصلا در سایت های ایترنتی وجود داره حالا این فرد تو همین برنامه که ثابتی می آید و از "خرابکار" ها و "تروریست" ها صحبت می کنه  رزمندگان سیاهکل را "تروریست" خطاب می کنه.  و این هم البته بار داره وقتی این ها به کسی می گویند "تروریست"، در این فضای ضد تروریستی که الان در جهان ساختند یعنی که هر کار که کردید و هر بلائی که سرش آوردید، حقشونه.  واقعا اگر قدیمی ها می گفتند که  کبوتر با کبوتر باز با باز ما حالا امروز شاهدیم در شرایطی هستیم که باید بگیم که واقعا کرکس با کرکس ، لاشخور با لاشخور! یک لاشخورهائی که واقعا با بیشرمی از هیچ دروغی بر علیه مردم و مبارزین دریغ نمی کنند. لاشخورهائی که در زمان شاه تو تپه های اوین 9 زندانی سیاسی رو به اون شکل فجیع به تیر بستند و بعدا تهرانی در دادگاهش حتی صحنه اش هم تشریح کرد و حتی به نقش همین ثابتی هم اشاره کرد که دستور این کار را داده بود و بعد هم دیدیم حالا همان کاری که اون ها به اون شکل و در اون سطح کردند، جمهوری اسلامی در سال 67 در چه ابعادی کرد و همه این جنایتکاران وقتی می روی و واقعا کالبد شکافی شون بخواهی بکنی ادعا می کنن هیچ نقشی خودشون در جنایاتی که کردند نداشتند. هیچ تقصیری نداشتند. هر تقصیری هم که وجود داره تقصیر(!) مبارزین و انقلابیون و آزادیخواهانیه که برای مردم خودشون واقعا بلند شدند مبارزه کردند و جنگیدند.  حالا باز هم نمی دونم چقدر وقت دارم ولی در چیز هائی که تهرانی در دادگاه بعد از قیام گفت، یک دادگاهی تشکیل دادند.  یک نکته ای گفت که جالبه که بگذارید به شنوندگان شما من اون رو یاد آوری کنم . یک محفل مارکسیستی را در سال 57 می گیرند سعید کرد قراچلو، مجمود وحیدی و محمد رضا کلانتری ، این ها سه رفیق از این محفل کمونیستی بودند که دستگیر شدند و خانه امن داشتند. از نظر ساواک و روابط مخفی داشتند و در تدارک یک فعالیت هائی بودند که ساواک این ها را می گیره. بعد بازجوی این ها تهرانی بوده. به تهرانی دستور می دهند که چون صلیب سرخ قراره بیاید و زندان ها را بازدید کنه این سه نفر باید کشته بشوند. این دستور از طرف همین ثابتی داده میشه و ایشون نقش مستقیم داره در یک چنین جنایتی. حالا آمده می گه شکنجه نبوده.

 

گوینده: بله

پاسخ: فردی به نام ازغندی از طرف مقامات بالا تر یعنی ثابتی، دستور برای تهرانی می آورد و بعد سه عدد سیانور به اسم این که این ها مسکنه به این سه تا زندانی میدهند و اون طفلک ها هم این قرص ها رو به اسم اینکه مثلا مسکن بشون دادند که  اون شکنجه هائی که دادند رو یک کمی مثلا تحمل بکنند، می خورند و همان جا جونشون رو در راه آرمان هاشون از دست می دهند و این ها هم ور میدارند می برنشون با یک اسم دیگری در بهشت زهرا خاک شون می کنند. کسانی که چنین جنایت هائی آفریدند کسانی که بهمن روحی آهنگران رو در فاصله 7 روز که در زندان کمیته بود اون قدر شکنجه دادند که اساسا سیاه شد و زیر شکنجه جون باخت؛ کسانی که بهروز دهقانی رو گرفتند و بعدحالا خودشون در کتاب هائی که چاپ کردند، هم سند های همان دوره رو که پزشک قانونی شون نوشته رو چاپ می کنند و می گن که چه بر سرش آوردند و چه آثاری بوده در بدنش، همه این ها رو این جوری وحشیانه کشتند و یا صد ها زندانی که الان زنده اند و در همین اروپا شاهد زنده جنایتهای ساواک هستند، حالا با وقاحت و بیشرمی  آمدند و از این صحبت می کنند که در ساواک هیچ شکنجه ای نبوده. من فقط به کسانی که توهم دارند به این سلطنت طلب ها اجازه بدهید یک نکته ای هم بگم. همین که این کسانی که امروز می گن در ساواک شکنجه نبود، فقط فکر کنید اگر فردا به قدرت برسند چه بر سر مردم ما می آورند. اون موقع که با روداری و وقاحت قلدری می کردند، اون کار ها را می کردند. حالا ببینید که وقتی که دو باره بیایند، صد ها بار شدید تر صد ها بار وحشیانه تر از جمهوری اسلامی  از این مردم انتقام خواهند گرفت که چرا شما انقلاب کردید. چرا شما بپاخاستید و ما رو از قدرت انداختید و ما 33 سال محروم بودیم از مزایای قدرتی که حالا دیگه مثلا سردمداران جمهوری اسلامی دارند ازش استفاده می کنند. به هر حال همه این واقعیت ها نشون میده که رژیم سلطنت یک آلترناتیو امپریالیستی بود که به دست مردم از بین رفت و سرنگون شد و ما باید امیدوار باشیم که شاه سرنگون شده آخرین شاه رژیم پهلوی باشه. فکر کنم که دیگه وقتم تمام شده...

 

گوینده: وقت داریم یک مقدار. چون من می خواهم گذری بزنم به سال 37. سازمان امنیت، ژنرال تیمور بختیار که جوانکی 22 ساله رو که اهل سمنان که تازه فارغ التحصیل دانشگاه تهران بود رو پیدا می کنه ، کشف می کنه و به شاه معرفی می کنه و شاه هم به اصطلاح اون رو پر و بال میده. این آدم این جغد شوم تا سال 57 دقیقا 20 سال در ساواک لانه می کنه. ساواکی که بختیار، حسن پاکروان، نعمت الله نصیری و ناصر مقدم می آیند و می روند اما مرد شماره دو می مونه. مرد شماره دویی که معروفه به کسی که به اصطلاح در شکنجه ها تجاوز را هیچ وقت فراموش نمی کرد. ثابتی مرد شماره دوی سازمان امنیت حالا بعد از 33 سال در سن 75 سالگی همان ذهنیت و باورهائی رو داره که آدولف آیشمن مرد شماره دوی آلمان نازی داشت. یک اشاره به آیشمن می کنم و بعد میکروفون برای شما. می گویند وقتی آدولف آیشمن مرد شماره دوی آلمان نازیسم رو به جرم کشتار بیرحمانه نزدیک به 6 میلیون یهودی محاکمه می کردند، او از دادگاه می خواهد که   اجازه بدهند و ترتیبی بدهند که در واپسین روز های زندگیش یهودی بشه و میشه.  اما وقتی که حکم اعدام رو می خواهند اجرا بکنند، با لبخندی شیطانی میگه که خوشحالم که با این کار، باز هم یک یهودی دیگر رو دارند می کشند. اینها هیچ وقت از کرده خودشان پشیمان نیستند. با شما هستیم.

 

پاسخ: والا نمی دونم سوال مشخص تون از من ...

گوینده :نه سوال نبود درد دلی بود...

پاسخ: من به هر حال از این فرصت فقط این نکته رو بگذارید، اجازه بدهید روش تاکید کنم.  یک بخش مهم کار حالا جنایت هائیه که شده و این ها هم مجریانش بودند و کسانی بودند که دستوراتش رو صادر می کردند. همان طور که گفتید ثابتی نقش بزرگی در ساواک داشته. ساواک از ادارات مختلفی تشکیل میشده که اون اداره ای که ثابتی مسئولش بوده اصولا همون اداره ای ست که اداره سوم، همون اداره ای ست که کار مبارزه با مبارزات مردم در  داخل رو بر دوش داره و همه جنایت ها هم بوسیله همون اداره شده تا مثلا بقیه اداره ها. و حالا این وقتی که می آید و چنین قیافه ای می گیره مهم اون پیامیه که میده  و یک دفعه صدای آمریکا هم یک چنین اجازه ای میده و یک چنین فضائی درست میکنه و یا مهمتر کسانی که با مرکز اسناد انقلاب اسلامی و محسن رضائی مثلا رفت و آمد دارند، یک دفعه می آیند و می شوند مصاحبه گرش. اینها  دارند یک پیامی میدن  و به نظر من مردم ما باید به این پیام دقت کنن. اساسا در این شرایطی که بحث تحریم ها هست، بحث احتمال حمله به ایران هست، بحث آلترناتیو سازی ها هست،  همین چند وقت پیش در همین کشوری که شما توش قرار دارید، بنیاد اولاف پالمه یک عده رو جمع می کنه که مثلا بیائید در مورد دمکراسی با هم صحبت بکنیم و آموزش دمکراسی ببینیم، در پشت در های بسته! بدون اطلاع هیچ کسی. با مخفی کاری کامل دارند دمکراسی آموزش می دهند به مثلا کسانی که ادعای اپوزیسیون بودن، دارند، این مهمه که ما در این اتفاقاتی که می افته  این خط رو بشناسیم و دنبال کنیم که  قدرت های بزرگ اگر روزی مصالحشون ایجاب کنه تا جمهوری اسلامی رو بر دارند، این آلترناتیو ها، این نیرو هائی که به قول معروف در کشکول خودشون دارند رو می آورند تو صحنه و ما باید این ها رو افشاء کنیم. باید ماهیت واقعی شون رو بشناسیم. اون سیاست ها رو با مردم در میان بگذاریم. اجازه ندیم که مردم ما دو باره فریب یک چنین جنایتکار هائی رو بخورند و در میان مردم ما گوش های شنوائی برای شنیدن اراجیف و دروغ های این ها پیدا بشه.

 

گوینده : یک گفتار احساسی از طرف شنونده ای آمده و یک سوال. سوال رو  اول مطرح می کنم آیا انتشارات جدیدی رو چریکهای فدائی خلق داشتند؟ من اعلام کردم که پیام فدائی جدید آمده. می خواهید شما خودتون راجع به این موضوع صحبت کنید

پاسخ: من نمی دونم انتشارات جدیدی داشته یعنی چه  ولی خوب ما پیام فدائی بطور ماهانه در می آید و شماره 151 اش در آمده ولی نمی دونم سوال رو دقیق نمی دونم...

 

گوینده : کتاب...

پاسخ: اگر منظور کتابه . نه کتابهائی که قبلا چاپ شده رفیق اشرف دهقانی کتاب "در جدال باخاموشی"  و "بذر های ماندگار" و "راز مرگ صمد" رو نوشته، که اون ها چاپ شدن. اتفاقا تو "راز مرگ صمد" همین موضوعی رو دنبال کرده که حالا ثابتی با وقاحت در این مصاحبه اش انکارش می کنه.  واقعا همگامی وزارت اطلاعات با ساواک رو در این می بینیم. همان طور که وزارت اطلاعات بازی در آورده بود که صمد رفت ارس و شنا بلد نبود و غرق شد حالا ثابتی هم همین حرف ها رو می زنه. در حالیکه اون کتاب با بررسی تحلیلی همه رویداد ه ئی که اون موقع اتفاق افتاده و کسانی که حرف دارند در این مورد و دخیل بودند، نشون می ده که اتفاقا اساسا صمد نرفته بود که از ارس رد بشه به اون ور مرز. این دروغه. چون همین ثابتی هم که این حرف رو می زنه یک دروغ بزرگ داره به مردم تحویل میده.  چون اساسا اگر قرار بود که کسی از این مرز خارج بشه خوب پس چرا اون افسره رو هیچ وقت نگرفتنش. بعد از به اصطلاح غرق شدن صمدبهرنگی در ارس که اون افسر برگشت سر کارش و تازه ترفیع درجه هم گرفت در حالی که اگر ثابتی میدونست و ساواک می دونست که اون می خواسته با صمد از مرز خارج بشه، خوب حداقل می گرفتنش دیگه. خروج غیر قانونی از مرز، مگر با گروه فلسطین چه کردند. مگر بچه های گروه فلسطین می خواستند چکار کنند، که گرفتند و اون همه شکنجه دادند و اون برخورد ر و باشون کردن. این کارها رو اون موقع هم می توانستند با اون افسره بکنن در حالی که اون ها این کار رو نکردن. پس نشون میده که ثابتی داره دروغ میگه و همون دروغی رو میگه که وزارت اطلاعات خواهانشه و در تمام این سال ها بر علیه نیرو های انقلابی تبلیغ شده و در کتاب راز مرگ صمد هم رفیق اشرف (دهقانی) اون رو شکافته و واقعیت رو در مقابل خوانندگان قرار داده.

 

گوینده: بله.  رفیق دیگه ای گفتم یک برخورد احساسی در رابطه با صحبت اولی که ما کردیم، داشت.  در رابطه با سیاهکل یاد اولین بزرگداشت پس از پیروزی قیام سال 57 افتاده بود و می گفت در دانشگاه گیلان که در رشت بود اولین بزرگداشت بوده و هنوز حاطره و یاد اون عزیزان فراموش نمی شه ، خاطره و یادی که خیلی ها دوست دارند بگن که در اون زمان چپ و کمونیسم با نام حزب توده شناسائی و به اصطلاح تعریف می شد.  در حالیکه ما شاهد حرکت میلیونی مردم و جوانان بودیم که یک صدا "ایران را سراسر سیاهکل می کنیم" سر می دادند، قبل از پیروزی و بعد به سازمان پیوستند این فقط یک حرف به اصطلاح  احساسی بود که یک شنونده می خواست به شما بگه.

پاسخ: به هر حال من احساسات این عزیز رو گرامی میدارم و در مورد این صحبتی هم که شما کردید هیچ کس در اون دوران چپ ایران رو با حزب توده تعریف نمی کرد. اصولا حزب توده فاقد هر گونه وجهه ای در میان مردم بود اون چیزی که حزب توده رو دو باره یک کمی بهش جون داد، سیاست ها و مماشات طلبی های دارو دسته فرخ نگهدار بود که بعد هم به تدریج خط حزب توده بر شون غالب شد و مساله وحدت با حزب توده برشون غالب شد و اون بود که به حزب توده دوباره جون داد و خوب البته قدرت شوروی هم که اون زمان بود و این هم حزبی بود وابسته به سیاست خارجی اون قدرت جهانی.  به هر حال در ایران بعد از قیام، محلی از اعراب نداشت اون چه که وجود داشت و واقعا قدرت مردمی بود و در میان مردم پایگاه داشت سازمان چریکها بود که البته دارو دسته  حاکم بر اون یعنی اکثریتی ها، اون رو به منجلاب خیانت بردند.

 

گوینده: بله خیلی ممنون رفیق سنجری عزیز که با ما همراه بودید اگر صحبت پایانی ندارید با شما به درود بگیم و برنامه رو به پایان برسانیم.

پاسخ: با سپاس از شما و با تشکر از تک تک شنوندگان تون  که با صبر و تحمل این صحبتها رو شنیدند. شاد باشید.

 

گوینده : درود بر شما