به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 152 ، بهمن ماه 1390 

 

آنچه در زیر می آید متن سخنرانی رفیق چنگیز قبادی فر در اتاق پلتاکی "گفتمان سیاسی – اجتماعی" می باشد که در تاریخ 18 فوریه 2012 صورت گرفت.  پیام فدایی متن این سخنرانی را از صورت گفتار به نوشتار در آورده و با برخی تغییرات جزئی ، به این ترتیب در اختیار علاقه مندان قرار می دهد.

 

(بخش یکم)

 

آموزش هایی از قیام بهمن57 !

 

در ابتدا اجازه بدید تا به  تمام عزیزان حاضر در اتاق "گفتمان سیاسی اجتماعی" و گردانندگان این اتاق سلام کنم و از این که با زحماتتون و حضورتون این فرصت رو ایجاد کردیدکه در سالگرد قیام پرشکوه بهمن ماه سال 1357 یاد جانباختگان این واقعه بزرگ تاریخی رو با هم دیگه، پاس بداریم و بعضی از مهمترین تجارب و آموزشهای این قیام رو که واقعا به قیمت خون پاک مردم  انقلابی اون دوره حاصل شد رو بررسی کنیم از یکایک شما تشکر کنم. در ابتدا اجازه بدید پیش از وارد شدن به بحث، من به رفیق عزیزمون "پرواز" (ادمین اتاق) بگم که بحث من، یعنی اون چیزی که توی ذهنم حاضر کردم بگم در چهار قسمته، چهار تا مساله داره، یعنی در واقع من به چهار تا سر تیتر می پردازم، اول این که چرا قیام شد؛ اولین سر تیتره، دوم این که چرا قیام شکست خورد؛ سوم این که خب این شکست چه عواقبی داشت و شکست اون چه وظایفی رو روی دوش نیروهای انقلابی می گذاره و چهارم این که در پرتو آموزشهای یا تجارب بجا مانده از قیام بهمن به مسایل روز بپردازیم و پرونده اتمی رژیم جمهوری اسلامی، یعنی رژیمی که بعد از  اون قیام به مدت 33 ساله روی کاره، اون رو بررسی کنیم. من پیش خودم فکر کردم که بحث من حدودا 45 دقیقه ای طول می کشه، امیدوارم حوصله اش رو داشته باشید ولی رفیق پرواز هر جا اگر احساس کردید نیاز هست که شما یک تنفسی بدید و دوستان ما کمی گوششون آرومتر بشه لطفا به من توی تکست بگید که من قطع کنم.

رفقا! من  امیدوارم که امشب بحث های سازنده ای روی این موضوع صورت بگیره، بویژه با توجه به این واقعیت این حرفو می زنم که اگه نگم همه، ولی حتما بسیاری از شما عزیزانی که توی  این اتاق هستید، شاهدان زنده اون دوران، یعنی سالهای  57-56 هستید و خودتون هم معلومه که بسیاری مستقیما در رویدادهای اون دوره دخیل بودین؛ بنابر این با توجه به این ویژگی من امیدوارم که    ما بتونیم با تبادل افکار و تجارب عینی خودمون روی ارزشهای مبارزاتی این واقعه بزرگ تاریخی که حالا ما هر دیدی هم که بهش نگاه کنیم  یکی از بزرگترین وقایع انقلابی تاریخ معاصر ماست تاکید کنیم و بتونیم با هم دیگه کمک کنیم تا امر فراگیری از درسها و تجارب مبارزاتی اون نسل رو کمی بررسی کنیم و با این کارمون هم یکمی واقعا کمک کنیم  به جوونهایی که تو دوره حاضر، بر اساس اون تجاربی که در اون زمان توش نبودن، از اون تجارب بتونن استفاده کنن  و مبارزه خودشون رو خیلی آگاهانه تر و بهتر و بیشتر با این رژیم به پیش ببرن.

 

با توجه به این، همونطور که اول بحث بهتون گفتم، اولین سوالی که می ذاریم جلومون و مطرح می شه اینه که اصولا چرا در بهمن سال 1357 قیام شد؟ و کدوم شرایط مادی ای باعث شد تا توده مردم در چنین سطحی در اين قيام شرکت کنن؟ حالا رفقا ببینید وقتی ما به شرایط اون دوره برگردیم می بینیم که قیام 21 و 22 بهمن سال 1357 واقعا نقطه اوج اون انقلابی بود که می تونیم اگه مجاز باشیم بگیم  آتیش اش در سالهای 56-57 بر علیه رژیم وابسته به امپریالیسم شاه زبانه کشیده بود.

 

حالا مثل هر واقعه بزرگ تاریخی ای، این واقعه یه سری زمینه های اقتصادی اجتماعی داشت اگه بخوایم به زمینه های اقتصادی- اجتماعی این قیام اشاره کنیم، می بینیم که بعد از "انقلاب سفید" شاه و بعد از اجرای اصلاحات ارضی، سیستم سرمایه داری وابسته تو ایران مسلط شد و حاکمیت سیاسی مشه گفت که کاملا بدست طبقه سرمایه دارای وابسته به امپریالیسم (بورژوازی وابسته) افتاد که حکومت شاه هم منافع اونا و امپریالیستای مسلط رو توی ایران چیه نمایندگی می کرد و در واقع از کانال اون رژیم این سلطه اعمال می شد. خب معلومه که یه همچین وضعی مرتبا، تضاد میون اکثریت جامعه یعنی کارگرا و زحمتکشا و دیگر اقشار مردم  ما رو از یک طرف با امپریالیستا و سرمایه دارای وابسته و رژیم حامیشون یعنی شاه-از طرف دیگه-،اینقدر تشدید کرده بود در طول سالها که در واقع می شه گفت که اون رژیم از هیچ پایگاه مردمی برخوردار نبود، و به همین دلیل مجبور بود حاکمیتشو فقط با شدیدترین دیکتاتوری ها اعمال کنه و یه اختناقی برقرار کنه در اون سالها بوِیژه بعد از دهه 40 که اصلا خیلی شدید تر از اختناق در دوره قبلش بود. در این اوضاع، شاه که ادعا می کرد "سایه خدا" ست؛ همین الآن هم یه سری از این مزخرفات رو خمینی و خامنه ای و .. هم می گن که در واقع توجیه کننده اون دیکتاتوری قهر آمیز و وحشتناکیه که این طبقه مجبوره اعمال کنه. شاه هم که اون موقع می گفت که "سایه خداست" واقعا با ساواکش و سایر ابزار سرکوبش وقتی ما نگاه می کنیم تو اون دوره می بینیم که تا سالها تونست واقعاً هر نفس مخالفی رو تو گلو خفه کنه، و در نتیجه  این واقعیت بود رفقا که تو اون موقع با وجود شدت تضاد مردم با دستگاه حاکمه، ما شاهد اون نبودیم که مثلا یک مبارزه دامنه داری در جامعه مشاهده بشه. مبارزه ای که بشه گفت که در واقع انعکاس اون تضاد های عمیق طبقاتی باشه که توی جامعه ما جریان داشت.

اما حالا یه عاملی اینجا وارد معادله شد که یک مقداری این رو عوض کرد. یعنی در سال 49 با رستاخیز سیاهکل، یه عامل جدید به نفع مردم  ما و به ضرر رژیم شاه وارد صحنه شده بود و اونم آغاز جنبش مسلحانه توی ایران بود که گرچه عمدتاً دو سازمان چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق ایران این مبارزه رو، این جنبش رو نمایندگی می کردند، ولی باید بگم که به اون دو سازمان هم صرفا محدود نبود. ولی خب اینها سازمانهای اصلی و نماینده کننده جنبش مسلحانه بودن، با تدوام مبارزه مسلحانه ای که توسط اینها پیش می رفت، جامعه واقعا بسرعت سیاسی شد در اون سالها و مبارزات مردم ما هر روز بیشتر از قبل رشد کرد. و یک فضای  سرشار از امید به مبارزه و یک چشم اندازی جلوی نسل مبارز اون موقع و جوونها و روشنفکران انقلابی و به اون اعتبار جلوی مردم ما باز شده بود. حالا وقتی اون شرایط رو ما بیشتر بررسی کنیم می بینیم که  بحران اقتصادی نیمه دهه 50، که با سقوط بهای نفت تشدید شده بود ، سایه اش رو روی جامعه ما انداخته بود و گرونی و تورم و فقر و همه این مسایل روی  دوش توده ها و بویژه کارگرا و زحمتکشای جامعه ما تحمیل شده بود و بارش خیلی سنگینی می کرد روی دوش اونها و خود این هم باعث باز هم تشدید هر چه بیشتر تضادها بین مردم و حاکمیت شده بود. البته این رو هم باید گفت که خشم و نارضایتی مردم  ما فقط از وضع اقتصادی موجود که یک کمی اش رو توضیح دادم نبود بلکه بویژه از اون دیکتاتوری وحشتناکی بود که توی جامعه ما بود و فقدان واقعا هیچگونه آزادی در جامعه یک ویژگی بزرگش بود؛ خشم از فساد وحشتناک دولتی بود، وجود "هزار فامیل" یعنی همون فامیلها و اطرافیان شاه، که حالا ما توی دوره این رژیم خیلی بدترش رو هم در شکل "آقا زاده " های میلیاردر دیدیمش؛ کم کم خشم مردم از این وضعیت موجود و مولفه هایی که این وضعیت  داشتش به اوج خودش می رسید و مردم ما هم در یه همچین شرایطی می شد دید که خشم خودشون رو دارن با دست زدن به اشکال مختلف مبارزه نشون می دادند. رژیم شاه با یه همچین وضعی روبرو بود برای مقابله با این وضع بود که شاه، در 1356 مجبور شد همونطور که دوستان و رفقا یادشون میاد نخست وزیر مادام العمر خود یعنی هویدا را از کار برکنار کنه. اما، حتی تعویض سریع دولت هویدای فاسد و مزدور با دولت آموزگار هم که مثلا اگه یادتون باشه یکی دو تا  شعار محوری داشت مثل مبارزه با گرانی (قیمت تخم مرغ رو می کنم یک قرون)  و این که مثلا قول داد با فساد مبارزه می کنه؛ با این سلاح اونها می خواستن که مردم خشمگین ما رو فریب بدن. منتها این تغییر قدرت هم ، این تغییر و جابجا شدن دولتها هم کمکی به فروکش کردن خشم و نارضایتی مردم که هر روز هم  اوج ییشتری می گرفت نکرد.

خوب حالا ما توی این جامعه با چنین وضعی روبرو بودیم، و با یک جنبش مسلحانه ای هم روبرو بودیم که  تاثیرات اجتماعی وسیعی که مبارزین این جنبش در طول 7 سال از خودشون بجا گذاشته بودن و بویژه توی این مورد باید به اعتبار عمیقی که چریکهای فدایی خلق بدلیل مبارزاتشون بین مردم ، جوونها و روشنفکرای جانفشانی تو جامعه بجا گذاشته بودن، اشاره کرد که یک نقش الهام بخش و تسریع کننده در اون مبارزات مردمی ای داشت که در اون موقع توی جامعه ما جریان داشت.  در سال 56 همونطور که گفتم اعتراضات و مبارزات مردم هر روز بیشتر پا می گرفت و برغم سرکوب، متوقف نمی شد وحتی توده ای تر هم می شد. حالا اینجا ما می رسیم به یک نکته ای که سرانجام در  تابستون 56 اگه ما بیاد بیاریم مساله شورش زحمتکشان خارج از محدوده تهران (حاشیه نشینان) بود و درگیری خونینی که بین اونها با شهرداری و نیروهای مسلح و پاسبانها اتفاق افتاد که رژیم آورده بودشون تا سرپناه اونها رو به اسم این که "زیبایی" شهر رو به هم زدن خراب کنه. این سرآغاز سلسله حوادثی شد که اگه اونها رو تعقیب کنیم به روزهای قیام رسید. همینجا حالا اجازه بدید که من به حاشیه ای هم برم. همونطور که می دونید رژیم جمهوری اسلامی آمده و یک تاریخی برای "انقلاب اسلامی" اش درست کرده که این (جنبش) مثلا از مبارزات مذهبی و اسلامی توی قم شروع شده و چهلمش در تبریز و بعد شب هفت و شب جهل و ... یه همچین تاریخی رو قایله که این یک تحریف بزرگ تاریخیه. سرآغاز واقعا اون رویدادهایی که ادامه اش رسید به قیام واقعا مبارزات حاشیه نشینهای زحمتکش جنوب تهران، اطراف تهران بود و حالا اگه باز اجازه بدید یه حاشیه کوچیک دیگه هم برم که البته بی ربط نیست به موضوع بحث؛ و اونم اینه که درست توی همون موقع، برای این که ما بفهمیم جلوه های مبارزات چریکهای فدایی خلق رو در جامعه و تاثیرات اون رو روی مبارزات مردمی و نقشی رو که (چریکها) روی اون داشتن روبگم و اشاره کنم بهش اینه که درست در جریان حمله شهرداری به آلونک های حومه تهران و درگیری و تظاهراتی که اونجا بوقوع پیوست، عضدی که معرف حضور همه هست، همون عضدی مزدور که رییس عملیاتی ساواک در کمیته در سال 56 بود در صحبت با یکی از زندانیان سیاسی در سلول انفرادی کمیته می ره و حرفایی می زنه که یکمی اهمیت واقعا مبارزات حاشیه نشینها رو ( وتاثیر مبارزات چریکهای فدایی رو) نشون می ده. میگه که: به شاه تلفن کردم و گفتم «چریکهایی فدایی مشغول فعالیت در بین مردم شورشی هستند و باید به آنها اجازه خانه سازی داده شود »!!!

این حرف رو می زنه و اگه خواستید مایلید بیشتر راجع بهش بدونید می تونید به کیهان لندن مورخ بهمن 1388 رجوع کنید که در اونجا چاپ شده توی یه گفتگویی بین محمد محمدی که گویا داشته یک مجموعه ای راجع به انقلاب سال 57 درست می کرده با عیسی صفا، که اون زندانی سیاسی بوده که البته وقتی خودش رو معرفی می کنه، تعلقش به حزب توده بوده و در این گفتگو اشاره می کنه که عضدی آمد و به ما این حرفا رو زد. 

خب! حالااین واقعیات رو که کمی بهش اشاره کردیم، نشانه های اینه که جامعه ما جامعه بحران زده ما داره وارد یه دوره انقلابی می شه و قیام بهمن هم واقعا در اوج یک همچین دوره ای به وقوع پیوست و همونجور که یادمونه مردم در ابعاد میلیونی در همه جای این کشور به خیابونها آمدن و تحت تاثیر ارزشهای آفریده شده توسط جنبش مسلحانه و بویژه کمونیستهای فدایی، محبتشون رو تو اون روزها در سطح وسیعی نشون می دادن  به فرزندانشون، به چریکها یعنی اون نسل دختران و پسران شوریده فداییشون و در اوج اون روزها از جمله فریاد می زدند" فدایی فدایی تو افتخار مایی" و "ایران را سراسر سیاهکل می کنیم"! و این شعارهایی که در واقع بیانگر اعتبار اون نسل در بین توده های انقلابی و واقعا تاثیرشون روی مبارزات توده های انقلابی بود.

حالا اینها فکر می کنم یک مقداری راجع به زمینه ها و چرایی اوج گیری مبارزات مردم ما رو توضیح می ده. البته این یه بحث گسترده ایه که بیشتر هم می شه بهش پرداخت و بیشتر هم راجع بهش گفت و کالبد شکافی اش کرد.

ولی حالا اگه همین جا بیایم قیام 57 رو در نظر بگیریم ؛ این واقعیت هایی که در ارتباط با زمینه هاش توضیح دادم رو در نظر بگیریم  و یک قیاس کوچیکی هم با خیزش سال 88 کنیم، من شخصا اینو می گم که اگه الآن شما به جوونهای این دوره رجوع کنید و صحبتی بشه واقعا این رو آدم می تونه ببینه که درست مثل جوونهای امروز، نسل واقعا شریف و مبارز مردم ما واقعا برای نان و آزادی و برابری و مبارزه با دیکتاتوری و  برای دمکراسی بلند شدن ؛ برای ازبین بردن واقعا دیکتاتوری بلند شدن، برای کسب استقلال و کسب حق تعیین سرنوشتشون بلند شدن، اونا بلند شدن سینه شون رو جلوی گلوله گرفتن، قدرت تاریخی و نیروی اتحاد خودشون رو  دیدن و برای رسیدن به اهداف و آرمانهاشون خون دادن و در واقعیت هم در ادامه جنبش شون تونستن به زباله دان سپرده شدن بالاخره هم سپرده شدن این رژیم کثیف سلطنت رو به قدرت خودشون ببینن. در نتیجه قیام بهمن بر چنین زمینه ای اتفاق افتاد و نقش سیاهکل و نقش چریکهای فدایی و جنبش مسلحانه در تعمیق این جنبش در الهام بخشی به این جنبش بسیار بالا بود و همونطور که گفتم این واقعیت رو توی شعارهای اون جنبش هم می شد دید. ولی واقعیت اینه که قیام بهمن شکست خورد  علیرغم همه تلاش ها و جان فشانیهایی که مردم ما کردن و ما خودمون شاهدش بودیم شکست خورد.

 

خب، حالا اینجا پرسش دوم توی این بحث مطرح می شه حالا اگه کسی بپرسه چرا قیام بهمن شکست خورد؟

اگه بخوایم خلاصه به این سوال جواب بدیم، پاسخ اینه که این قیام واقعیتش اینه که خودبخودی بود؛ فاقد سازماندهی بود و یه رهبری انقلابی هم برش حاکم نبود. و به اعتبار همین 3-2 تا عامل واقعا  فاقد شرایط پیروزی بود.  چون ما اینو می دونیم دیگه خب برای این که یه قیامی پیروز شه در درجه اول اصلا به یه توده مردم در صحنه و بویژه طبقه کارگری نیاز هست که متشکل باشه سازمان یافته باشه. و بجز این برای پیروزی قیام، واقعا توده های قیام کننده باید ابزار  پیشبرد و موفقیت قیام یعنی  یک رهبری انقلابی با برنامه و استراتژی و تاکتیک انقلابی داشته باشن؛ برای پیروزی قیام ، توده های قیام کننده باید  ابزار پیشبرد و موفقیت قیام یعنی تشکلهای مسلح خودشون رو داشته باشن یعنی از قبل درست شده باشه تا این که اون جنبش مردمی امکان هدایت به طرف پیروزی و یا پیشروی خودش رو بتونه پیدا کنه. اما متاسفانه همونطور که ما شاهد بودیم  و با چشم خودمون دیدیم هیچ یک از شرایط پیروزی قیام 57 در اون دوره موجود نبود. و حالا وقتی ما این واقعیت مشخص رو بگیریم ، به تحلیل رجوع کنیم و ببینیم که این تحلیلهای  تئوریکی که از ساختار اقتصادی اجتماعی جامعه ایران موجود هستش، به اون نگاه کنیم و تجربیات انقلابی  همه کشورهای تحت سلطه دیگه شبیه ایران رو بطور کلی در نظر بگیریم، اون موقع ما می بینیم که توی این جوامع  در شرایطی که دیکتاتوری واقعا سیاه بورژوازی وابسته یه سد خیلی بزرگی در مقابل بوجود آمدن شرایط و ملزومات پیروزی قیام ایجاد کرده، این کار یه وظیفه مهمی رو بر روی دوش سازمانهای انقلابی، اون موقع می ذاره اونها باست بیان و در یک پروسه سازمان دادن یک مبارزه مسلحانه توده ای ، اونو ببرن جلو ؛ می بایست در پروسه یه همچین مبارزه ای اینو بفهمن که قادر می شن فضا و محیط انقلابی رو تو  جامعه بوجود بیارن، سد دیکتاتوری را بشکنندو اون شرایط پیروزی قیام رو در یک مبارزه طولانی حاضر کرده باشن. خوب همونجور که دیدیم ما فاقد یه همچین شرایطی تو دوره قیام بودیم و البته بحث ما فعلاً روی این موضوع نیست که بخوایم روی این بریم  و خیلی دقیق شیم. من فقط بطور خیلی کلی گفتم و تا همین حد هم  ازش می گذرم. قیام فاقد شرایط پیروزی بود و اون سازمان و نیروی انقلابی هم که می بایست در تسهیل این شرایط نقش ایفا کنه اصلا منحرف شده بود و اساسا فاقد چنین پتانسیلی بود در حقیقت.

 

حالا وقتی با توجه به یه همچین شرایطی ما نگاه می کنیم به اون سال می بینیم که مردم میان به خیابون با الهام از مبارزه مسلحانه که پیشاهنگانشون در سالهای اوایل دهه 50 کردن، کم کم میان و مبارزه شون رو جلو می برن و این یک چیز دیگه هم بما نشون می ده. این رو نشون می ده که ببینید مردم ما برای اینکه اون موقع حرکت انقلابیشون رو جلو ببرن واقعا آماده بودن. چون ما در وقایع بعدش هم دیدیم رفقا، حالا یه جای دیگه من صحبت می کنم  ولی ما مثلا کردستان رو داشتیم ترکمن صحرا رو داشتیم ، واقعا بسیاری از اون سلاح هایی که در دوره قیام دست مردم افتاد (رو داشتیم) که با وجود این که حکام جدید این رژیم جدید آمدن و مساله خلع سلاح رو اعلام کنن و بگن بیارید پس اش بدید، این اسلحه ها رو برداشتند و چالش کردن و ندادن بهشون؛ و ارزش اونها رو مردم ما می دونستن.

خب! وقتی ما همچین وضعی رو می بینیم، معلومه که امپریالیست ها و بورژوازی وابسته ایران، که دشمنان اصلی مردم ما هستند این شرایط رو می دیدن، از قبل از رسیدن به قیام، و موقعی که اولین نشونه های این روند رو از چند ماه قبل در جریانات منتهی به قیام دیدن، فهمیدن که دیگه بابا شاه نمی تونه اون شرایط رو کنترل کنه  وجود شاه دیگه خودش به مانع حفظ نظام و مناسبات پوسیده اش تبدیل شده بود. و همونجور هم که ما اینو بارها چریکهای فدایی خلق گفتن و اینو با استناد به تجارب عینی و تجارب انقلابات رهایی بخش گفتن، هیچ جایی امپریالیستها همونطور که تاریخ نشون داده نمی یان سرنوشت خودشون رو با سرنوشت رژیمهای مزدورشون پیوند بزنن و اگه اونا رفتن اینها هم (امپریالیستها) باهاش برن.در نتیجه  امپریالیستها که این وضع رو می دیدن آمدن و بجای این که فقط تلاشهاشون رو متمرکز کنن برای تداوم سرکوب صرف، اونم از طریق رژیم شاه، چه کار کردن؟ خیلی قاطعانه و بدون رودربایستی رفقا یه تاکتیک دیگه ای رو علیه مردم ما بکار گرفتن. به این ترتیب که شاه رو برداشتن و با به خدمت گرفتن و تقویت دار ودسته خمینی به تلاش برای منحرف کردن جهت انقلاب ضد امپریالیستی که مردم براش بلند شده بودن پرداختن و  سعی کردن اونو از محتوای انقلابیش تهی کنن. خب کنفرانس گوادولوپ رو که دیگه همه می دونن که در اون به قول شاه "اخراج من با پیشنهاد آمریکا و انگلیس و توافق فرانسه و آلمان" عملی شد و همونطور هم که می دونیم این حرف درسته و توی کنفرانس گوادالوپ یه همچین کاری شد. این یه نکته و  می دونیم که توی همون کنفرانس هم اتفاقا رژیم جانشین شاه، آمدنش توافق شد و اونم دار و دسته خمینی بود که اومدنشون در اونجا قطعی شد. و چریکهای فدائی خلق وقتی که ما به قیام و سالهای 57-56 بر میگردیم از این تحولات به عنوان عقب نشینی امپریالیستها در مقابل انقلاب توده ها، برای سازمان دادن یه تعرض استراتژیک توسط امپریالیستها و بورژوازی وابسته به انقلاب ضد امپریالیستی دمکراتیک مردم ما یاد می کنند. شاه رفت. این رو مجبور شدن نوکرشون رفت ولی رژیمی آمد سر کار که بسیار خشن تر بود و در ابعادی بسیار وسیعتر که من بعدا بهش اشاره خواهم کرد همون وظایف رو به پیش برد و انقلاب ضد امپریالیستی مردم رو با وحشی گری تمام سرکوبش کرد.

اگه ما بخوایم  کمی بیشتر روی این نکته تامل کنیم و اگه از تجارب و خاطرات خودمون تو اون دوران هم بگذریم بیایید حالا خاطرات مختلفی که از بازیگران صحنه سیاسی اون سالها باقی مونده رو ببینیم مثلا خود شاه که حالا کاری نداریم که شاه بود و آمریکایی بود ، حالا بیایید نگاه کنیم به اون خاطراتی که مونده از هویزر و زیسکاردستن و یزدی، شاه یا کسانی که توی این رژیم خاطراتشون رو نوشتن و .... وقتی که می خونیم و نگاه می کنیم میبینیم که بابا بله این دستمون میاد که این قدرتهای امپریالیستی اون موقع گسترش جنبش مردمی و تاثیر سازمانهای مسلح بویژه کمونیستها رو روی اون دیده بودن، بنابراین همونطور که گفتم شاه دیگه مانعشون شده بود برای اینکه بتونه منافعشون رو پیش ببره. ما میاییم میبینیم که در کنفرانس گوادالوپ در تاریخ 14 تا 19 دی ماه با توافق آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان رسما روی رفتن شاه و آوردن دار ودسته خمینی متمرکز شدن، بعدش هم تو همون موقع  در 14 دی ماه می بینیم که اونها هویزر (معاون فرماندهی کل نیروهای آمریکا در اروپا) مخفیانه به ایران فرستاده شد تا با دور زدن شاه، حالا شاه کی بود مثلا همون باصطلاح فرمانده کل قوای مسلح  از کنترل و حفظ ارتش و حمایت سران ارتش از  رژیم جدید اطمینان حاصل کنن. در 26 دی ماه امپریالیستا بقول تيمسار ربیعی، یکی از رهبران ارتش،  شاه، این مهره خدمتگزارشون رو مثل "موش مرده" ای از قدرت ساقط کردن و او هم با چشمانی گریان ایران رو ترک کرد و همیشه هم این دل چرکینی این کاری که اربابانش باهاش کردن باقی موند توی خودش و فامیلش. همون موقع هم به پیشنهاد فرانسه، بازرگان "شورای انقلاب" تشکیل داد و حدود دو هفته بعد هم ماشاهد بودیم که در 12 بهمن ماه 57 خمینی با هواپیمای اهدایی دولت فرانسه در فرودگاهی در تهران که رفقا از طرف ارتش شاهنشاهی محافظت می شد و منحصرا برای این پرواز باز شده بود آمد و به زمین نشست توی ایران با اون هواپیما. و چند روز بعد در حالی که هنوز واقعا رژیم سلطنت سر کار بود، خمینی در تهران باصطلاح "دولت تعیین کرد" و "توی دهن دولت زد" و حرفهای بعدیش... حالا اینجا یه نکته مهم وجود داره توی این بحثها رفقا، البته امیدوارم این حاشیه روی نباشه ولی چون مهمه من مجبورم بهش اشاره بکنم.  اونم اینه که ما وقتی وقایع رو نگاه می کنیم بعد از 33 سال، این رو می بینیم که خمینی با وجود برخوردار بودن از حمایت قدرتهای امپریالیستی در پشت سرش، و با توجه به باصطلاح "بیطرفی" و یا بهتر بگوییم حمایت ارتش امپریالیستی از روی کار آمدنش ( با توجه به معنای بیطرفی در زندگی واقعی که در این مورد معنیش اینه که ارتش در تحولی که داره انجام میشه هیچ دخالتی نمی کنه) خمینی از اینها مطمئن بود؛ خمینی از قدرتهای امپریالیستی و مذاکراتی که باهم کرده بودن و پشتش بودن مطمئن بود؛ دیگه اینجا نیازی به "قیام" 21 و 22 بهمن که در اون مردم ریختن پادگانها رو خلع سلاح کردن اسلحه ها رو گرفتند در واقع نداشت برای این که رژیم شاه رو سرنگون کنه. اون رژیم در سراشیب سقوط بود و همه این کار ها می شد که اتفاقا مردم کنترل قضایا رو در دستشون نگیرند. و در اون نبردهایی که امپریالیستها داشتن برای سرکوب کردن انقلابشون پیش می بردن نتونن نقش ایفا بکنن.  جابجایی قدرت رفقا اگر کسی می گه که رژیم شاه رو قیام 21 و 22 بهمن برد این غلطه به نظر من. جابجایی قدرت پیش از این که در اون دوروز 21 و 22 بهمن مردم بریزن اسلحه ها رو بگیرن و با الهام از اون سنتهای مبارزاتی سازمانهای مسلح و بویژه فرزندان فدایی شون به بطور خودبخودی بیان بیرون و با حمله به ارگانهای سرکوب، پادگانها و کلانتری ها رو برن بگیرن و مسلح بشن در واقع اون جابجایی قدرت اتفاق افتاده بود. بیخود نبود که درست در همون موقعیت خمینی سریعا دارو دسته اراذل و اوباشش رو به خیابونها فرستاد تا عربده بکشن که "امام" هنوز فرمان "جهاد " نداده و سعی کنن که مردم رو به خونه هاشون بفرستن. تجربه خود ما در همین لرستان، همون موقعی که مثلا داشتن ژاندارمری رو جوونا ریخته بودن و می گرفتن در حالی که مقاومتهایی می شد، آخوندها ی وابسته به همین دار و دسته خمینی که بعدا شدن نمایندش و کلی جنایات و فجایع دیگه درست کردن فریاد می زدن آی غلطه! نرید! نباید حمله کنید! امام فرمان جهاد نداده و غیره.

حالا با توجه به این واقعیات ما می تونیم یکمی پیش خودمون فکر کنیم و ببینیم که  تمام او ن نیروهایی که با باور تبلیغات عوامفریبانه بلندگوهای سرمایه داری، هنوز هم  ارتجاع خمینی و جمهوری اسلامی رو خواست قلبی مردم ما و توده های انقلابی در سال 56-57 جلوه می دن و یا حکومت وابسته و جنایتکار جمهوری اسلامی رو واقعا حاصل اراده مردم قیام کننده جا می زنن، این اظهار نظرشون کوچکترین ربطی به واقعیت و رویدادهای تاریخی به اون شکلی که واقعا اتفاق افتاده نداره. این درسته که  پس از شکست هر انقلابی، حاکمیت جدید میان و بنا به منافع خود و برای مشروع جلوه دادن حاکمیتشون در چشم توده ها، برای این که خودشونو مردمی نشون بدن براش تاريخ می سازند. این یه چیز طبیعیه.  ولی از طرف دیگر ما باید ببینیم که اونها تاریخ می سازند ولی بالاخره ما هم چشم داریم عقل داریم بودیم باید اون رو همینجوری باور کنیم و حالا فوقش  یکمی با تحلیل های خودمون بهش بال و پر بدیم و به عنوان "تحلیل علمی" ارائه اش کنیم؟ در نتیجه بعضی از کسانی که نادانسته حالا بگم، خمينی را رهبر انقلاب می دونن و انقلاب مردم ما در سالهای 57-56 را انقلاب اسلامی می خوانند، درست همونطور که رهبران این رژیم می گن،  يا متوجه نيستند و يا واقعا منافعشان حکم می کند که بروی خودشون نيارن که بابا مردم  ما اونموقع، وقتی که من مثال جنبش سال 88 رو زدم بر علیه فقر و بدبختی و شرایط مادی ای که زندگی اونا را سیاه کرده بلند شدند. و اگه نتونستن این کار رو کنن دلیل بزرگش عدم وجود یک رهبری انقلابی بود، وجود سازمان اپورتونیستی بود ، سازمانی که منحرف شده بود، اون می تونست یه نقشی ایفا کنه یعنی سازمان چریکها ولی این منحرف شده بود، رهبری اش داشت خیانت می کرد و اگه منحرف نشده بود می تونست مبارزات مردم رو با سیاست های درست حداقل در اون جهت با گامهای بیشتری بطرف اهدافشون جلو ببره مردم برای از بین بردن اون شرایط بلند شده بودن ولی در فقدان یه رهبری انقلابی،  امپریالیستها و ارتجاع، با همه امکاناتی که دارند، آمدند یه رهبری ضد انقلابی بهش تحمیل کردن، دستش پرچم اسلامی دادن، و اینا معنیش این نیست که مردم زحمتکش از اول برای این بلند شدن که حکومت ولی فقیه بیارن تو ایران، برای این بلند شدن زنان ما که خودشون حجاب بکنن تو سرشون! اونا برای این بلند نشدن که قوانین اسلامی رو جاری کنن توجامعه. در نتیجه فرق هست بین ماهیت یه انقلاب و لفافه های نظری ای که دشمنان مردم ما برای منحرف کردن اون انقلاب موفق شدن بهش تحمیل کنن. این دو تا رو باید در یه تحلیل درست از  انقلاب سالهای 56-57 و قیام از هم جدا کرد. واقعا منتسب کردن این که انقلاب سالهای 56-57 ماهیت اسلامی داشت یه تبلیغه تبلیغ طبقه حاکم و امپریالیستهاست واقعا، (تبلیغات) ارتجاعه رفقا. انقلاب 56-57 یک انقلاب ضد امپریالیستی و دمکراتیک بود ولی بدلایلی که گفتم  و رفقا هم می دونن تو زمینه های مختلف شکست خورد. 

 

به همین دلیل هم بود که همونطور که می دونیم چریکهای فدایی خلق از همون اولین روزهای روی کار آمدن این رژیم در حالی که فریادهای "پیروزی پیروزی" ارتجاع همه جا رو پر کرده بود و متاسفانه متاسفانه تقریبا همه نیروهای سیاسی هم از "بهار آزادی" صحبت می کردن، به مردم خودشون هشدار دادن که بابا نباید فریب این تبلیغات و رژیم جدید رو خورد، هشدار دادن که با سقوط شاه ، آزادی و دمکراسی نیامده، گفتن که حاکمیت جدید فرق ماهوی و من روی این فرق ماهوی علامت تاکید می کشم با حاکمیت قبلی نداره و رژیمیه وابسته به امپریالیسم برای برآوردن منافع طبقه حاکمه یعنی بورژوازی وابسته که آمده توی یه شکل جدید روی کار، چریکهای فدایی از مردم ما خواستن که دشمن رو در همه لباسهاش بشناسن از اونها خواستن که سلاح های خودشون رو حفظ کنن و در جهت سازماندهی مسلح خودشون قدم بردارن و تاکید کردن که مردم ما باید خودشون رو برای حفظ دستاوردها انقلابی که واقعا به قدرت خودشون و مبارزات خودشون تو اون روزها کسب کرده بودن و برای نبردهای خطیر آینده آماده کنن. اینها مواضعی بود که چریکهای فدایی خلق گرفتند؛ چرا که در دیدگاه و تحلیل چریکهای فدایی خلق تنها زمانی می شد از یه انقلاب پيروزمند صحبت کرد و ندای پیروزی سرداد از  تحقق اهداف اون مرحله از انقلاب اگه بگیم، صحبت کرد که اساسا در زمينه اقتصادی، ابزار عمده توليد بیاد بیفته توی دست یک طبقه جدید. در در زمينه سياسی، حاکميت سياسی از يک طبقه به طبقه جدیدی که در قدرت نبوده و الآن به قدرت رسیده منتقل بشه. در حالی که چی شد رفقا در واقعیت امر؟، اونچه با استقرار جمهوری اسلامی ما شاهد بوديم این بود که نظام اقتصادی- اجتماعی حاکم  حفظ شد توسط این رژیم جدید. و اصلی ترين عامل بقای حاکميت اون نظام یعنی ارتش ضد خلقی و زائده هاش نه تنها نابود نشد بلکه حفظ شد و تقویت هم شد. و تازه زوائد جدیدی هم بهش اضافه شد. و با آمدن جمهوری اسلامی بجز اینها ما دیدیم که آرایش هیات حاکمه فرق کرد ولی  هر چه می کرد این هیات حاکمه جدید که در لباس اسلامی و زیر عبای آخوندی آمده بود، هر کاری می کرد فرقی با اون رژیم شاه که با کت و شلوار روی کار بودن نداشت و در واقع در جهت حفظ همين مناسبات اقتصادی البته در یک شکل جدید عمل می کرد. در نتیجه چریکهای فدایی خلق این واقعیات رو دیدند در همون زمان با صراحت تمام از شکست قیام صحبت کردن؛ چریکهای فدایی خلق اون موقع توده ها رو و قدرتشونو در صحنه میدیدن و با تمام قوا – و اجازه بدید بازم تاکید کنم قوایی که چریکهای فدایی خلق توی اون زمان داشتن به هیچ وجه با نیروی بزرگی که اون سازمان یعنی سازمان فدایی مصادره کرده بود و در مقایسه با سایر سازمانهای تازه تولد یافته اون دوره هم قابل مقایسه نبود- ولی با همان نیرو ی کوچکشون هم سعی کردند خلاف جریان شنا کنن و از وظایف بزرگی که شرایط اون دوره بر روی دوش مردم و نیروهای انقلابی و روشنفکران انقلابی می گذاشت صحبت کردن. قیام بهمن و بطور کلی انقلاب مردم در سال 57-56 توی همچین شرایطی و در چنین اوضاعی  شکست خورد و به اهدافش نرسید.

 

(ادامه دارد)