به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 149 ، آبان ماه 1390 

 

نگاهی به تبلیغات جنگی اخیر و موضع گيری های رسوای برخی از نیروهای "اپوزيسيون"!

 

در هفته ای اخیر، نشانه های آغاز دور جدیدی از بحران سازی در روابط بین جمهوری اسلامی با قدرت های امپریالیستی پدیدار شد.  رویدادهایی نظیر اعلام "کشف" توطئه "ترور" سفیر عربستان توسط دستگاه های اطلاعاتی جمهوری اسلامی در آمریکا و رجوع این پرونده به سازمان ملل، انتشار قطعنامه شورای حکام سازمان انرژی اتمی دال بر احتمال وجود جنبه های نظامی در پروژه هسته ای رژيم ، از آن جمله بود که منجر به آغاز دور جدیدی از تبلیغات و تهدیدات آمریکا و دولت های غربی بر علیه جمهوری اسلامی شده است. در چارچوب همین تبلیغات است که ما شاهد تشدید "تحریم های اقتصادی" جمهوری اسلامی توسط قدرت های غربی و تاکید دوباره برخی از محافل امپریالیستی بر وجود "گزینه نظامی" بر علیه این رژیم  می باشیم.

 

رویدادهای جاری ضمن آن که نگرانی بحق توده های محروم ما از خطر تشدید بحران و احتمال جنگ را برانگیخته، بطور طبیعی باعث بروز هر چه آشکار تر دو گرایش انحرافی در میان نیروهای اپوزیسیون در هنگام تحلیل و موضع گیری در قبال این بحران گشته است. در بررسی این گرایشات انحرافی می توان دید که دسته ای از آن ها از خط تشدید بحران و عربده کشی های جنگی محافل امپریالیستی در آمریکا و غرب در ایران حمایت نموده و   بطور مستقیم و غیر مستقیم از تشدید تحریم و حتی اقدام نظامی بر علیه ایران زیر نام "کمک بشر دوستانه" و برکناری جمهوری اسلامی پشتیبانی می کنند. گروه دیگری از افراد ونیروهای سیاسی هستند که با "مستقل" و یا "ضد امپریالیست" جا زدن رژیم جمهوری اسلامیِ تا مغز استخوان وابسته به قدرت های امپریالیستی، کمر به پاسداری از موجودیت نظام حاکم و دفاع از حاکمیت رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی در مقابل امپریالیست های تجاوزگر بسته اند و با حرارت تمام با تبلیغات جلادان کارگران و خلقهای تحت ستم ما هم صدا شده اند. این قبیل نیروها در این موضع گیری تا جایی پیش می روند که حتی بیشرمانه خیزش انقلابی میلیونی توده ها در سال 88 بر علیه جمهوری اسلامی را کار "سیا" جا می زنند!

 

بدون شک در هیچ یک از این مواضع رسوا کمترین عنصر مترقی و قابل دفاعی برای تمامی انسان های آزادیخواه و نیروهای مردمی وجود ندارد. چرا که در موضع گیری های فوق، نقطه عزیمت نه منافع کارگران و توده های تحت ستم ما، بلکه حرکت از ادعاها و منافع  راهزنان بزرگ و کوچک یعنی قدرت های امپریالیستی از یک سو و وابستگان شان یعنی رژیم وابسته جمهوری اسلامی از سوی دیگر می باشد.

 

تا آن جا که به لحظه مشخص کنونی بازمی گردد، در بحران جاری، هنوز  شواهد معتبری دال بر برپایی یک جنگ قریب الوقوع بر علیه جمهوری اسلامی وجود ندارد. اما تاکيد مداوم برخی مقامات آمریکایی و اروپایی و اسرائیلی ، بر احتمال استفاده از "گزينه نظامی" و عربده کشی های متقابل مقامات جمهوری اسلامی بر علیه اسرائیل و آمریکا واقعیاتی می باشند که به بحران و فضای جنگی در رسانه های تبلیغاتی دامن زده اند. تا جائی که گاه حتی برخی ها به دست داشتن قدرت های غرب و اسرائيل در  انفجارهای مشکوک در پادگان نظامی حکومت در اطراف تهران اشاره می کنند.  با در نظر گرفتن این فضا، از آن جا که هدف نه گمانه زنی و شرط بندی بر سر حمله نظامی به ایران بلکه تلاش بر سر اتخاذ یک موضع صحیح و انقلابی و بر اين اساس تعيين وظایف نیروهای انقلابی در شرایط بحرانی کنونی می باشد پس بايد برای رسيدن به اين هدف سير رويدادها و روندهای واقعی و تاريخی که پشت سر اين تبليغات وجود دارد را مد نظر گرفت.

 

هنگام بررسی گرایشات انحرافی رشد یافته در میان اپوزیسیون، بايد توجه داشت که علیرغم تفاوت های ظاهرا چشمگیر موجود در مواضع گروه های سیاسی طرفدار تشدید فشار و سیاست های جنگی آمریکا با مواضع نیروهایی که یا در اثر وابستگی به طبقه حاکم در ایران و یا بدلایل دیگر، در حمایت از رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی و تداوم حاکمیت آن بر جان و مال کارگران و خلق های تحت ستم ایران عزم جزم کرده اند و علیرغم تحلیل این نیروهای ظاهرا متخاصم، اتفاقا برخی زمینه های اساسی مشترک در تفکرات آن ها وجود دارد.  بطور مثال آن ها هنگام اتخاذ موضع در این بحران، اساسا ادعاها و تبلیغات دولت های آمریکا و جمهوری اسلامی را بنیان تحلیل خود قرار داده اند و به این ترتیب از جایی شروع کرده اند که تبلیغات امپریالیستی و جمهوری اسلامی تمام کرده است. در صورتی که همه می دانند تبلیغات جنگی دولت های غربی و در راس آن ها آمریکا بر علیه جمهوری اسلامی تازگی ندارد. ما در زمان رياست جمهوری بوش پسر هم – و اتفاقا در ابعادی وسیعتر از امروز - شاهد فراز و فرود موجی از تبلیغات جنگی بر علیه رژیم جمهوری اسلامی بودیم، در آن زمان در محافل امپریالیستی در آمریکا با حرارت و به طور مشخص از سیاست "تعویض رژیم" در ایران صحبت می شد، بدون اینکه عملا اتفاقی برای این حکومت بیفتد. بر عکس در اوج این تبلیغات، دولت بوش در راستای پیشبرد استراتژی جنگی امپرياليسم آمریکا در منطقه، دو رژیم دیگر مزدور، یعنی طالبان و بعث را در افغانستان و عراق از سر کار برداشت و در این مسیر از کمک ها و مساعدت های بي دريغ جمهوری اسلامی برخوردار بود. در عوض امپریالیسم آمریکا در تمام مقاطع بحرانی گریبان گیر جمهوری اسلامی و به طور کاملاً مشخص در برخورد با جنبش انقلابی مردم ما، عملا با پیشبرد سیاست "دیالوگ" و "گفتگو" (بخوان حمایت از بقای این رژیم تبهکار) موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه را مستحکم تر هم نمود. با در نظر گرفتن این پیشینه، امروز هم ما شاهدیم که به برکت گسترش سیاست بحران سازی و تشنج آفرینی و تشدید فضای جنگی حاصل از آن ، در عمل، این زراد خانه های جنگی تمامی دولت های منطقه هستند که با دستاویز پیشگیری از خطر "جنگ" و "اتمی" شدن جمهوری اسلامی، از میلیاردها دلار سلاح های مرگبارِ ساختِ امپریالیست ها انباشته گشته و به برکت پیشبرد این سیاست های امپریالیستی و نقشی که در رابطه با تحقق آن سیاست ها به جمهوری اسلامی داده شده، این منطقه هر چه بیشتر به یک انبار باروت بر علیه کارگران و خلقهای تحت ستم بدل شده است.

 

در نتیجه برای اتخاذ یک موضع صحیح در بحران کنونی- که چشم انداز وقوع جنگ یکی از وجوه آن است-  بجای مسابقه برای دفاع و تبلیغ از ادعا های امپریالیسم و تشویق آن برای حمله به ایران و یا برعکس بجای فریبکارانه انگشت گذاشتن روی "عِرقِ ملی" و در عمل سینه چاک دادن برای حفظ و پشتیبانی از یک رژیم وابسته به امپریالیسم و ضد خلقی، لازم است که نخست ادعا ها را کنار گذارد و کوشید تا سیاست ها و منافعی که از ورای این تبلیغات جنگی پیگیری می شود را دریافت و با شناخت ماهیت این سیاست ها و مدیران و مجریان آن ها، واقعیت آن چه که می گذرد را برای توده های تحت ستم توضیح داد، توده هائی که نیروی عمده و تعیین کننده در بحران کنونی هستند. در این راستا به عنوان یک تجربه نباید فراموش کرد که چطور جبهه گيری نادرست بخشی از اپوزيسيون در دوران جنگ ايران و عراق و حمايت آن ها از به اصطلاح "ميهن" و در واقع جمهوری اسلامی در پراتیک اجتماعی، به رسوائی تاریخی بزرگ و فجایع دردناکی برای خود این نیروها انجاميد.

 

واقعیت این است که سیاست بحران سازی و تشنج آفرینی و ایجاد شرایط جنگی در حالی که زندگی ده ها میلیون تن از کارگران و توده های تحت ستم خاورمیانه را هر چه بیشتر دچار نا امنی می کند، سیاستی ست که منافع مادی حاصل از آن تنها و تنها به جیب قدرت های امپریالیستی و بویژه جناح های هار تر و جنگ طلب تر آن میرود که منافعشان با سودهای ناشی از کارکرد بخش نظامی و کارخانه ها و صنایع اسلحه سازی گره خورده است. بویژه آن که امروز بر بستر تشدید بی سابقه بحران اقتصادی گریبان گیر نظام امپریالیستی و رکود مرگ باری که در بخش های مختلف اقتصادی چنبره انداخته، این صنایع نظامی و ماشین جنگی امپریالیست ها ست که بی وقفه در حال تحرک و تولید و فروش و مصرف و صدور تولیدات نظامی در سراسر دنیا و بخصوص در مناطق بحرانی نظیر خاورمیانه می باشد. ایجاد تشنج و بحران آفرینی در این منطقه به دلیل سودهای سرشار آن، سیاست دلخواه انحصارات و کمپانی های نظامی امپریالیستی ست و جمهوری اسلامی، با "پروژه اتمی" اش، با پیش قراولی اش در "نقض حقوق بشر"  و با "بنیاد گرایی و تروریسم اسلامی" اش، در پاسخ به این نیاز، یکی از ابزارهای بسیار مناسب پیشبرد این سیاست بوده و عمل کردهای این رژیم به گسترش بی سابقه بازار تسلیحات و صنایع و خدمات مرتبط با آن، در میان دولت های وابسته و ارتجاعی منطقه دامن زده است. این امر در کوتاه مدت صد ها میلیارد دلار سود به جیب انحصارات نظامی امپریالیست ها و در راس آن ها امپریالیسم آمریکا ریخته و در دراز مدت زمینه را هر چه بیشتر برای تشدید تهاجم به جنبش انقلابی و ضد امپریالیستی توده ها و سرکوب و به انحراف بردن انقلاب کارگران و زحمتکشان منطقه آماده کرده است.    

 

در نتیجه شناخت سیاست های امپریالیستی ای که از ورای بحران جاری تعقیب می شود و توضیح آن برای توده های تحت ستم (به خصوص با تکيه بر تجربه دخالت امپرياليسم درافغانستان و عراق)، کلید اتخاذ یک موضع گیری انقلابی در مورد بحران جاری و تبلیغات جنگی بر علیه جمهوری اسلامی ست. 

 

با درک این سیاست و عدم تسلیم به تبلیغات جاری ست که این حقیقت روشن می گردد که در بحران جاری، دو طرف معادله یعنی امپریالیسم آمریکا و رژیم دست پرورده آن یعنی جمهوری اسلامی، نیروهای ضد خلقی و ارتجاعی هستند و هرگونه حمایت، تایید، اخذ کمک، همکاری در ترویج تبلیغات ارتجاعی هر یک از دوطرف و .... به هر شیوه و شکلی، جز بازیچه شدن در بساط امپریالیست ها، جز مشاطه گری برای ارتجاع و برای دشمنان مردم ما و جز تیز کردن دشنه آن ها برای دریدن گلوی مردم رنجدیده ما و توده های تحت ستم منطقه نمی باشد.

 

واقعيت اين است که در بحران جاری، تمام نیروهایی ارتجاعی ای که زیر نام "اپوزیسیون"، در لبیک به "پیشنهاد" کمک مقامات آمریکایی برای سرنگونی جمهوری اسلامی بر طبل تبلیغات جنگی امپریالیست های جنایتکار می کوبند و با بیشرمی تمام از دخالت نظامی آمریکا در ایران پشتیبانی می کنند، با بيشرمی تمام فراموش می کنند که همان طور که جمهوری اسلامی در 32 سال گذشته با زندان و شکنجه و اعدام حقوق مردم ما را پايمال نموده و هر صدای اعتراض را در گلو خفه نموده، تغيير آن به وسيله قدرت های امپرياليستی نیز دستاوردی جز تداوم آن جنایات در ابعادی هرچه گسترده تر به ارمغان نخواهد آورد. تغییر جمهوری اسلامی – چه با اقدام نظامی و چه بدون اقدام نظامی _ از بالا توسط قدرت های امپریالیستی، نه تنها کمکی به تحقق مطالبات بر حق مردم ما نمی کند بلکه آن ها را کت بسته در اسارت جنايتکارانی قرار می دهد که شاهکار هايشان را در افغانستان و عراق شاهد بوده و هستيم. بنابراين چنين کسانی با جاده صاف کردن برای دخالت های تجاوزکارانه امپریالیستی، در واقع کاری جز خیانت به جنبش مردم ایران از طریق بازی در بساط سیاست های ضد خلقی امپریالیسم بر علیه خلقهای تحت ستم ما نمی کنند.

 

از طرف دیگر تمامی نیروهایی که در بحران جاری به نحوی از رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و نظام حاکم دفاع میکنند و کمر به دفاع و سیادت از حکومت جلادان کارگران و زحمتکشان ما در مقابل خطر حمله احتمالی آمریکا و شرکا بسته اند، کارشان کمترین ربطی به دمکراسی طلبی  و آزادی خواهی مردم محروم ما ندارد.

 

واقعیت این است که دشمن اصلی توده های ستمدیده ایران نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در هر شکل و شمایلی ست. برای رسیدن به آزادی و دمکراسی نابودی رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی با تمام دار ودسته هایش و نابودی نظام سرمایه داری وابسته که عامل بقای سلطه امپریالیست ها بر جان و مال و حیات کارگران و خلقهای تحت ستم ماست شرط اساسی ست. به همین دلیل هم هست که چنین هدفی با چشم دوختن به حمایت امپریالیست های غارتگر و انتظار دخالت های نظامی و سیاسی آن ها در معاضدت قرار دارد.

 

تاریخ مبارزات آزادیبخش تمامی ملت های در بند امپریالیسم نشان داده که حتی هار ترین دیکتاتور های جیره خوار امپریالیسم و سرمایه جهانی نیز تاریخ مصرفی دارند، اما تغییر این دیکتاتورها از بالا و با کمک اربابانشان هیچگاه به آزادی و دمکراسی برای توده های تحت ستم منجر نمی گردد.  در اين زمينه به خصوص بايد توجه داشت که حمله نظامی به اين رژيم ها، از سوی آمریکا و متحدینش، همان گونه که تجربه و سرنوشت طالبان در افغانستان و رژيم بعث در عراق نشان داد، هیچ گونه ماهیت مترقی و مستقلی به آن ها نمی دهد.

 

امروز هم که بازار تبليفات جنگی امپریالیست ها بر عليه جمهوری اسلامی دو باره گرم شده است، در هیاهوی جاری باید به واقعیت ها توجه کرد. از یک طرف نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی خود حاصل سیاست های نو استعماری امپریالیسم در ایران است که حدود 33 سال پیش بدنبال کنفرانس گوادلوپ با توافق امپریالیست ها برای سرکوب انقلاب ضد امپریالیستی توده ها بر علیه رژیم وابسته شاه روی کار آمد و از طرف دیگر باید توجه داشت که هر زمان که منافع امپریالیست ها حکم کند می تواند از سر کار برداشته شود. بنابراین اگر جمهوری اسلامی بر اساس منافع امپریالیست ها روی کار آمد، در بحران جاری نیز همان منافع، تعیین کننده سرنوشت این رژیم می باشد. چرا که امپریالیست ها با هیچ یک از رژیم های مزدور  و خدمتگزار خود پیمان عقد دائمی نبسته اند. آن ها همان طور که در جریان پیشبرد سیاست های استراتژیک شان در دوره اخیر در عراق، افغانستان، تونس، مصر و بالاخره لیبی نشان داده اند، هیچ گاه سرنوشتشان را با سرنوشت سگان زنجیریشان پیوند نمی زنند. در تحلیل نهایی برای امپریالیست ها جزء ، تابع کل است. جمهوری اسلامی تنها جزئی از مجموعه سیستم امپریالیستی ست که هر لحظه منافع این سیستم ایجاب کند، امپریالیست ها لحظه ای در فدا کردنش برای پیشبرد سیاست های کلان خود دریغ نمی ورزند. در نتیجه، حمله نظامی و حتی تغییر این رژیم وابسته که در تمام طول حاکمیتش به خدمتگزاری برای سرمایه داران جهانی و قدرت های امپریالیستی مشغول بوده، هویت مستقل و ملی ای به تبهکاران گرداننده رژیم حاکم نمی بخشد.   

 

خلاصه کنیم شناخت ماهیت بحران جاری و اتخاذ یک موضع صحیح در قبال آن تنها با شناخت سیاست های هدایت کننده این بحران یعنی سیاست های امپریالیستی امکان پذیر می باشد. و در اين زمينه بايد توحه داشت که در سال های گذشته همواره سياست امپریالیست ها در رابطه با جمهوری اسلامی با کوبيدن بر طبل مخالفت با اين رژيم به عنوان "محور شر" و بحران سازی های کاذب جهت پشبرد سياست های خود در ايران و منطقه بوده است. با توجه به این واقعیت اگر حتی بحران جاری در شرایطی هم به شرایط جنگی فرا روید، نیروهای پیشرو و انقلابی جامعه به هيچ وجه نبايد به طرفداری از يک طرف بر عليه طرف ديگر برخیزند بلکه باید با تمام قوا در جهت سازماندهی مستقل توده ها و تجهیز و مسلح کردن آن ها برای پیشبرد جنبشی انقلابی که بر علیه امپریالیسم و تمامی وابستگان به آن می جنگد، کوشش کنند.

این تنها موضع انقلابی در رابطه با بحران جاری ست.