به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 148 ، مهر ماه 1390 

 

توضیح پیام فدایی: در ارتباط با تحولات اخير خاورميانه و جنبش های توده ای که در ماه های اخير کشورهای اين منطقه را فرا گرفته است ، نشريه آرش ، شش پرسش طرح و خواستار پاسخ سازمان ما به آن ها شد. آن چه در زير می آيد پاسخ به آن "6 پرسش" است. لازم به ياد آوری است که اين پرسش و پاسخ در شماره 107 نشريه آرش درج گرديده است.

 

پاسخ چريکهای فدائی خلق ايران به 6 پرسش

 

سوال 1: خیزش های توده ای ضد حکومتی در کشورهای عربی چرا زنجیره ای شد؟  آیا توّهم تکرار پذیری سناریوی آسان و تند آهنگ تونس، مردم این کشورها را به شوق آورد؟ اگر نه، کدام زمینه های مشترک و چه عواملی همزمانی خیزش ها را اجتناب ناپذیر ساخت و چرا فقط در چند کشور معین؟

 

پاسخ: به باور ما برای اینکه بتوان به کنکاش در "زمینه های مشترک" خیزش های "ضد حکومتی" اخیر در "کشورهای عربی" مورد اشاره در این سوال پرداخت، باید بر خصوصيت مشترک نظام سیاسی- اقتصادی حاکم بر اکثر "کشورهای عربی" در خاورميانه تاکید کرد که سلطه رژيم های ديکتاتوری در آنهاست . رژيم های مستبدی که برای سالهای طولانی يعنی سی تا چهل سال تغيير نکرده اند و قدرت در این جوامع در يد"فرعونی" است که با نقض حق حاکميت مردم بر آنها "خدائی" می کند. در اين کشور ها همانند کشور ما از آزادی و دمکراسی خبری نيست؛ چرا که ديکتاتورهائی بر آنها حکومت می کنند که همگی روابط تنگاتنگی با قدرتهای بزرگ امپرياليستی داشته وبه همين دليل هم از پشتيبانی و حمايت آنها برخوردار بوده و متقابلا منافع آنها را تامين می کنند. سرکوب وحشيانه هر صدای اعتراض و کشيدن تسمه از گرده کارگران و زحمتکشان خصوصيت مشترک همه اين رژيم ها بوده و آنها در طول سالهای طولانی حکومت خود نشان داده اند که برای حفظ قدرت خود که با وابستگی به امپرياليستها تنيده است از مبادرت به هيچ جنايتی دريغ نورزيده و نمی ورزند.  خصوصيت مشترک ديگر اين کشورها قطب بندی شديد طبقاتی در آنها می باشد بطوری که همه ثروتها و دارائی های کشور در يد اقليت فشرده ای متمرکز گشته است که با قدرت سياسی رابطه تنگاتنک دارند و اکثريت مردم از تامين ساده ترين حوايج زندگی عاجز و همواره در عذابند . به همين دليل هم نان و آزادی مطالبه مشترک مردم در همه اين کشور ها می باشد . مطالبه ای که از اين واقعيت ناشی می شود که نظام های سرمايه داری حاکم  در اين کشور ها آنچنان خون کارگران و توده های ستمديده را جهت ريختن به" ديگ کيميائی سرمايه" کشيده اند و آنچنان آنان را استثمار و چپاول کرده اند  که آنها منتظر فرصتی هستند تا خشم فروخفته خود را بروز دهند.  بنابراين آنچه مردم اين کشور ها را به خيزش واداشت  نه "توّهم تکرار پذیری سناریوی آسان و تند آهنگ تونس " بلکه شرایط مادی حیات آنها یعنی فشار شرايط زندگی و فشرده شدن خشم فروخفته حاصل سالها ظلم وستم بود. اما از سوی دیگر تجربه نشان داده که درآميزی عوامل گوناگونی باعث سرازير شدن انرژی مبارزاتی مردم در لحظه های معین تاریخی به خيابانها می شود. بنابراين اگر در کشوری مردم هنوز به پا نخاسته اند  و يا مبارزاتشان از وسعت زيادی برخوردار نبوده  نه به خاطر رضايت آنها از وضع فلاکت بار موجود بلکه به خاطر عدم در آميزی همين عوامل می باشد. اينکه چرا در يک کشور قيام مردم وسيع تر و در ديگری کم عمق تر بود را شرايط تاريخی مشخص هر کشور و سنتهای مبارزاتی و حد آگاهی و تشکل کارگران و توده ها و روحيه مبارزاتی شان و همچنين حد سازمانيافتگی قدرت سرکوب و وسعت پايگاه اجتماعی آن  تعيين می کند. از سوی ديگر امر غير قابل انکاری است که کارگران و زحمتکشان همواره از مبارزات همديگر درس می گيرند و پيروزيها ی آنها در هر کشور توده ها را در کشور های ديگر  به شوق می آورد و روحیه مبارزاتی آنها را تقویت می کند. به همين دليل هم وقتيکه آنها می بينند که خواهران و برادرانشان در تونس توانسته اند با مبارزات خود "زين العابدین بن علی" ديکتاتور اين کشور را  فراری دهند روشن است که اين امر روحيه مبارزاتی آنها را ارتقاء می دهد همانطور که روحيه دشمنانشان را تضعيف و آنها را دچارترس و وحشت می کند. اگر عکس العمل طبقات حاکمه در کشور های عربی را پس از رويداد های اخير دنبال کرده باشيم می بينيم که چطور شاه عربستان يک دفعه يادش افتاد که لازم است ميليارد ها دلار از درآمد های چپاول شده مردم را خرج نياز های آنها نمايد و يا چرا سلطان عمان به ياد بيمه زحمتکشان افتاده و شيخ کويت با دست و دل بازی تمام سر کيسه را شل می کند.  بنابراين همانطور که قيام توده ها وحشت در دل اربابان می اندازد به همان دليل هم باعث شادی و شور مبارزاتی ستمديدگان نيز می گردد و آنها را به خيزش تشويق می کند. اما رشد و تبدیل کیفی این شور مبارزاتی به یک انفجار توده ای تابع عوامل گوناگون و از جمله چگونگی رشد و شدت يابی  تضادها می باشد.

همانطور که گفتيم تا عوامل گوناگونی با هم در نياميزند مردمی که به شرايط ظالمانه تن داده اند بر نمی خيزند  برای نمونه در تونس جوان زحمتکشی  به نام " محمد البو عزيزی" از ظلم ظالمان حاکم خود را به آتش کشيد و شرايط چنان بود که خيلی زود اين امر آتش به نظم ظالمانه  ای انداخت که با زور و شکنجه بر پا نگهداشته شده بود.  آتشی که  آنچنان شعله گرفت که طبقه حاکمه را مجبور نمود خيلی زود  و قبل از اينکه خيلی چيز ها بسوزد "بن علی" را فدا کند.  اما در مصر درست بعد از اين رويداد چندين جوان  با مشاهده نتايج اين خود سوزی  خود را به آتش کشيدند اما اتفاقا در عکس العمل به اين خود سوزيها هيچ اتفاقی روی نداد تا بعدا مردم در ميدان التحرير جمع شده و در آن 18 روز پر شور همبستگی  مبارزاتی ای از خود نشان دادند که در تداوم خود سرنوشت مبارک را رقم زد. بنابراین در برخی از کشورهای مورد سوال این شرایط در زمانهای متفاوت فراهم شد و در برخی دیگر نه.

 

سوال 2: آیا زنجیره‌ى این خیزش ها در جهان عرب، فقط مجموعه ای از چند حادثه‌ى سیاسی است یا یک رخداد تاریخی؟ به عبارت دیگر صرفنظر از نتایج سیاسی و اجتماعی کوتاه مدت آن ها در هریک از این کشورها، آیا روند بازگشت ناپذیری در منطقه اتفاق افتاده و حركت عمومی ناگزیری آغاز شده است؛ همچنان که پنجاه سال پیش در همین کشورها با کودتاهای ضد استعماری ورقی تاریخی برگشت؟

 

پاسخ: آنچه که "جهان عرب" را به لرزه در آورده  و سيمای سياسی خاورميانه را دگرگون نموده  بيشک " رخداد تاريخی" بزرگی  است که در ادامه خود تغييرات باز هم بيشتری را سبب خواهد شد. تا همين لحظه "بن علی"  ديکتاتور تونس مجبور به ترک کشور شده و "مبارک"، مستبد مصر  در انتظار نتيجه دادگاه خود می باشد؛ در حاليکه " علی عبدالله صالح " فرمانروای مطلق العنان  يمن  که گفته ميشد به دليل بمباران کاخش مجروح شده دوران نقاهت را در عربستان می گذراند و معلوم نيست که آيا اجازه بازگشت به يمن را به او خواهند داد يا خير!  از سوی ديگر قدرتهای امپرياليستی  به ليبی حمله نموده و علنا ضرورت تغيير "معمر قذافی" را تبليغ می کنند . در حاليکه در سوريه مبارزات مردم با شعار های "مرگ بر اسد، بشار اسد اعدام باید گردد" هر روز وسعت بيشتری گرفته و" بشار اسد" ديکتاتور کشور را مجبور نموده در حاليکه هر روز مردم را در خيابان می کشد ازپذيرش حق "آزادی احزاب" و برگزاری" انتخابات آزاد" دم بزند.

بنابراين وقتيکه توده ها در چنين ابعادی و در چندین کشور خاورميانه به خيابان می ريزند  و با مبارزات خود چند ديکتاتور را سرنگون و در دل بقيه تخم وحشت می کارند روشن است که جهان با يک رخداد تاريخی مواجه شده است.  رويدادی که نشان داده در همه اين کشور ها مردم رژيم های موجود را نمی خواهند  و خواهان تغيير وضع کنونی هستند و برای فرياد اين خواست به خيابانها آمده اند . خيزش مردمی بزرگی که از شروع يک "حرکت عمومی" خبر می دهد. اينکه اين حرکت به کجا می رسد به اين بستگی دارد که آيا مردم قادر خواهند بود از اين اوضاع برای تشکل خود و ايجاد يک سازمان انقلابی که لازمه رهبری مبارزات خود به خودی آنهاست استفاده کنند يا اوضاع به سمتی چرخش می يابد که اين نياز حياتی پاسخ شايسته نمی گيرد

در ضمن همانطور که رفيق کبير امير پرويز پويان گفته است " تاريخ توالی فصول نيست ،  توالی چشم انداز های بی بازگشت است " به همين دليل هم آنچه امروز در خاورميانه جاری است را نمی شود و نبايد با "کودتاهای ضد استعماری" که  "پنجاه سال پیش در همین کشورها" رخ داد، مقايسه نمود. کودتا هائی که "پاره ای از آنها تا حدودی توانستند توده های وسيعی" را بسيج کنند. چرا که آنچه اکنون در خاورميانه جاری است يک خيزش توده ای خود انگيخته  و  فاقد رهبری است که در هيچ کجا قادر به کسب قدرت دولتی نشده است . و اتفاقا همين  فقدان رهبری نقطه ضعفی  است که هر سرنوشتی را در چشم انداز اين خيزشها محتمل می سازد.

 

سوال3: آيا این جنبش های زنجیره ای که همچون واگن های متعدد قطار همزمان به راه افتاده اند، در ساختارهای سیاسی و نظامی و بافت‌هاى اجتماعی کم و بیش متفاوت، می توانند به حرکت با هم ادامه دهند و سرنوشت یکسانی (اعم از پیروزی یا شکست) بيابند؟ 

 

پاسخ: "واگن های متعدد" يک  قطار را لوکوموتيو واحدی به حرکت در می آورد  که منطقا آنرا راننده ای هدايت می کند . راننده ای که تمايلاتش مقصد را تعيين نمی کند چرا که مقصد را ريل هائی که  از قبل کار گذاشته شده اند، تعيين کرده اند. راننده در چنین شرایطی می تواند تندتر یا کندتر در مسیر آن ریل حرکت کند. در حاليکه خيزش مردم در کشور های عربی عليرغم تاثيراتی که از هم می گيرند در واقع حرکت توده ای خود جوشی است که فاقد رهبری است . بنابراين نمی توان انتظار داشت که مبارزات مردم در کشور های مختلف  با توجه به گوناگونی شرايط "به حرکت با هم ادامه دهند" آنهم در شرايطی که از ابتدا هم با هم شروع نکرده اند.  وقتيکه جنبشی توده ای و خود انگيخته بود روشن است که از فقدان رهبری در رنج است و همين پاشنه آشيل امکان می دهد که طبقات و قدرتهائی که از قدرت تشکل و سازمان يابی بيشتری برخوردارند و چنين خيزشی منافع آنها را به خطر انداخته است با ترفند های گوناگون در آن نفوذ کرده و بکوشند تا آنرا به بيراهه ببرند. بنابراين "سرنوشت يکسان" ی برای آنها نمی توان تعيين نمود گر چه تجربه نشان داده که با توجه به سلطه نظام سرمايه داری در اين کشور ها تا طبقه کارگر هدايت اين مبارزات را  بر عهده نگيرد اين مبارزات به نتايج مطلوب مورد نظر خود نخواهند رسيد. اما اذعان به این اصل درست تاریخی نباید به دستاویزی برای "بی وظیفه" ماندن روشنفکران انقلابی و توجیهی برای پاسیفیزم آنها در این کشورها تبدیل گردد. درست برعکس، زمانی که می پذیریم که طبقه کارگر در راس  این جنبشها نیست، اتفاقا سنگینی وظیفه تلاش برای برداشتن این مانع و ایجاد شرایط مناسب برای تسهیل تشکل و اعمال قدرت طبقاتی طبقه کارگر آنهم در شرایط اعتلای جنبش توده ای، به گونه ای اجتناب ناپذیر در مقابل این نیروها قرار می گیرد. نکته بسیار مهم دیگر در شرايط کنونی درک اين واقعيت است که دستاورد اصلی اين خيزش ها نه پیروزی های آنی آنها، بلکه فضای جديد سياسی است که خلق کرده و به توده های وسيعی امکان داده اند تا وارد سياست شده و برای تعيين سرنوشت خود قدرت و ابتکارشان را به نمايش بگذارند. ومهمتر اينکه تلاش کنند تا در فضای نوينی که شکل گرفته متشکل شوند.

از سوی ديگر می دانيم که وقتيکه مردم به خيابان می ريزند طبقه حاکمه و دشمنان مردم هم  بيکار نمی نشينند اتفاقا آنها جری تر و درنده خو تر شده و برای حفظ منافعی که از وضع موجود می برند  و می دانند از دست دادنش چه معنائی دارد با همه وجود به تکاپو می افتند و به هزار حيله متوسل می شوند. يک جا مهره هائی را قربانی می کنند تا کل وضع موجود را حفظ کنند  و در جای ديگری اپوزيسيون قلابی شکل می دهند تا انرژی مبارزاتی توده ها را به هرز ببرند و در جاهائی هم برای سرکوب قطعی مردم از ارتش های بيگانه  کمک می گيرند . در نتيجه ادامه حرکت بستگی به عوامل گوناگونی دارد که قابل پيش بينی نيست اما در يک چيز ترديدی نمی توان داشت برای پيروزی بر دشمنانی چنين مسلح و هشيار و درنده خو به مردمی سازمان يافته،  آگاه و مسلح نياز منديم. آگاهی و تشکلی که وقتيکه با  رهبری انقلابی توام شود راه پيروزی را هموار می سازد.

 

سوال 4 : دسته ای از حکومتیان ایران ناخشنود از اين واقعيت كنونى که مردمان عرب اسلامگرا و خواستار حکومت اسلامی نیستند و هم چنین به بهانه های گوناگون از جمله مداخله گری دولت های غربی، آن ها را ساخته و پرداخته غرب و اسرائیل قلمداد می‌کنند و دسته دیگر از آن‌ها، به این امید که جریانات اسلامگرا در این جنبش ها تقویت شده و رهبری آن ها را به دست بیاورند، ادعا می کنند  که آن ها در پی چیزی جز "بیداری اسلامی" در منطقه و رسیدن امواج انقلاب اسلامی ایران به سواحل آبی و خاکی این کشورها نیستند. با توجه به مجموعه شرائط حاکم بر این جنبش ها و ظرفیت های متناقض موجود، به خصوص وضعیت رهبری این جنبش ها و مداخله گری خارجی، شانس استقرار یک رژیم سیاسی – اقتصادی دمکراتیک و یا ریسک عقیم شدن آن ها با مداخلات امپریالیستی و یا حتا چشم انداز تکوین رژیم اسلامی چقدر است؟ دولت های غربی با حکومت های لیبی و سوریه مخالفت می کنند و جمهوری اسلامی با حکومت بحرین و یمن. واکنش اصولی به جنبش های گوناگون چگونه باید باشد؟

 

پاسخ: خيزش مردمی در کشور های عربی تاکنون خيلی ها را در تنگنا قرار داده است . از ديکتاتور هائی که در فکر جانشينی فرزندان خود بودند و حالا مجبورند  با برانکارد و در کنار همان جانشينان احتمالی در جلسه  دادگاه خود شرکت کنند تا مستبدينی که از ترس خشم مردم و برای بدست آوردن دل آنهایی که تا ديروز بی مهابا سرکوب و تحقیرشان می کردند، هر روز امتياز جديدی پيشنهاد می کنند. اين خيزش همچنين سردمداران  جمهوری اسلامی را هم حسابی در مخمصه قرار داده است . جمهوری اسلامی همواره ادعا می کرد که در ميان مردم مسلمان کشور های عربی از نفوذ معنوی قابل توجهی برخوردار است  و حتی خيزش مردم را به حساب "بیداری اسلامی" و" انقلاب اسلامی" می گذاشت اما جنبش های جاری  سوای تمامی نتایج تاکنونی شان یک تودهنی به رهبران این رژیم بوده اند؛ چرا که خيلی زود روشن شد که اتفاقا "بنياد گرائی اسلامی" که جمهوری اسلامی سنگ آنرا به سينه می زند در اين خيزش ازپايگاه قابل توجهی برخوردار نمی باشد.  از سوی ديگر وقتيکه فيلم آتش زدن عکس های خامنه ای در سوريه در مقابل ديد همگان قرار گرفت باز هم بيشتر روش شد که "ولی فقيه مسلمين جهان" از چه جايگاه حقيری حتی در ميان مسلمانان سوريه برخوردار است. امری که ياوه های ماشين تبليغاتی  جمهوری اسلامی را چون تف سر بالا به طرف خودشان بازگرداند.  بهتر است حالا که در باره حد نفوذ اسلام خامنه ای صحبت شد در مورد اينکه " چشم انداز تکوین رژیم اسلامی چقدر است؟" نيز در همين جا بگوئيم. همانطور که سير رويدادها در جنبشهای اخير در کشور های عربی نشان داده اسلام گرايان در اين خيزشها وزنه قابل توجهی را تشکيل نداده و اکثريت مردم هم به آنها توجهی نداشته اند. البته اين تصويری است که در آغاز خيزش مردم بروشنی قابل ديدن بود، اما در شرایط ملتهب و بحرانی کنونی، این تصویر ممکن است که به دلایل مختلف و بطور اولی منافع دشمنان توده های منطقه، تغییر کند؛ به این معنی که اگر مبارزات مردم در شرايط عدم تحقق مطالبات اصلی شان ادامه پيدا کند طبيعی است که دشمنان مردم برای کنترل اين مبارزات، به عنوان یکی از آلترناتیوهای خود، -مانند انقلاب سال 1357 ایران-  بکوشند تا بر جثه نحيف بنياد گرائی اسلامی باد کنند. نشانه هایی از این گرایش به آلترناتیو سازی قابل رویت است. همين حالا در مصر ما شاهد اين امر هستيم که چگونه "الاخوان المسلمين" در حال گسترش صفوف خود می باشد . در ضمن تجربه نشان داده که تکيه بر اسلام همواره يکی از آلترناتيو های طبقات حاکمه و امپرياليستها در اين کشور ها بوده و هر کجا که بحرانها تعميق  يافته فضای بيشتری به جریانات اسلامی مرتجع داده شده است. بنابراين نبايد فکر کرد که اگر قدرتهای بزرگ دارای منافع، منافعشان حکم کند، اين جريان هيچ چشم اندازی ندارد.  در مورد" شانس استقرار یک رژیم سیاسی – اقتصادی دمکراتیک" در اين کشور ها سوال کرده ايد برای پاسخ به اين پرسش قبل از هر چيز بايد توجه داشت که کشور های عربی در خاورميانه اکثرا تحت سلطه امپرياليسم هستند. سلطه ای که با توسل به ديکتاتوری عريان  امورات خود را پيش برده و به همين دليل هم  استقرار دمکراسی در اين کشور ها وابسته به نابودی اين سلطه است.  بنابر اين در اين کشور ها هر کس خواهان دمکراسی و آزادی می باشد ضرورتا بايد برای نابودی همين سلطه و نظام جابرانه ای که الزام آن می باشد تلاش کند . پس شانس حکومت دمکراتيک در اين کشور ها وابسته است به درجه پیشرفت انقلابی که کل نظام حاکم را نابود سازد. و اين امر بدون رهبری طبقه کارگر دست يافتنی نيست.  در باره اين قسمت از سوال که  " واکنش اصولی به جنبش های گوناگون چگونه باید باشد؟"  هم بايد در نظر داشت که در هر شرايطی بايد از جنبش آزاديخواهانه و مترقی مردم حمايت نمود. اين حمايت نبايد و نمی تواند به اين امر که نيروهای  طبقاتی ديگر چه می گويند وابسته باشد. مانورها و واکنش های دولتهای غربی و يا سياستهای دولتهای دست نشانده آنها در تائيد و يا تکذيب يک حرکت به هيچ وجه نبايد تعيين کننده  سياست انقلابی باشد. برای نمونه در طول سالهای طولانی، همواره دفاع از انقلاب خلق فلسطين يکی از پرنسيپ های شناخته شده جنبش انقلابی مردم ما بوده است. و هيچ نيروئی هم اين سياست را به چگونگی تبليغات  دولتهای غربی و يا جمهوری اسلامی که مدعی دفاع از مردم فلسطين بوده و هستند   موکول نکرده است.  بنابراين  بايد از مبارزات ضد امپرياليستی –دمکراتیک توده ها دفاع نمود و هم زمان سياستهای فريبکارانه امپرياليستها و دشمنان رنگارنگ مردم را  افشاء نمود. در واکنش به خيزش های مردمی همچنين نبايد در توازن قوای موجود اغراق نمود و همواره بايد مردم را برای مبارزه ای که سخت و طولانی است پرورش داد و آماده نمود. و برای رسيدن به اين امر بايد بدون هيچ واهمه ای کمبود ها و ضعف های موجود در مبارزات توده ها را گوشزد کرد.

 

سوال5: اگر در تونس و مصر نیروهای امنیتی و ارتش بجای تداوم و تعمیق سرکوب، با اتخاذ تاکتیک تحبیب مردم و قربانی کردن بن علی و مبارک، به مهار جنبش برآمدند و نظام را از گزند گسترش و تعمیق حركت مردمى حفظ کردند، به نظر مى‌رسد که حاکمان لیبی و سوریه و یمن و بحرین الگوی خامنه ای- احمدی نژاد را سرمشق قرار داده اند. اين که حاکمان از جنبش های کشورهای دیگر درس می گیرند، جنبش های آزادی خواه وبرابری طلب ایران و عرب در همین مسیری که تا به حال طی کرده اند، چه آموزه هایی برای یکدیگر دارند؟

 

پاسخ:

اجازه دهید مقدمتا تاکید کنيم که حتی در مواردی نظیر تونس و مصرکه گردانندگان نظام بن علی و مبارک را "قربانی" کردند، این سیاست تنها پس از آن  به جلوی صحنه رانده شد که ارتش و نیروهای سرکوب نتایج امتحان تاثیر قدرت سرکوب خود را ملاحظه کردند. و امپریالیستها فهمیدند که تداوم کشتار و سرکوب عریان ممکن است به رادیکالیزه شدن جنبش منجر شود. در تونس و مصر ، صحنه  بدون تلاش بن علی و مبارک برای سرکوب خونین مردم از آنها خالی نشد.  در واقعیت امر تاریخ و عملکرد طبقه حاکم در این کشورها نشان داده که اتفاقا قدرتهای حاکم در جریان تحولات اخیر، بدون استثناء از کاربرد "الگوی خامنه ای- احمدی نژاد" و به عبارت صحیح تر از کاربرد قهر عریان حکومتی دریغ نکرده اند؛ اما این مساله که صرف کاربرد چماق سرکوب بر علیه جنبش توده ای، تا چه حد توانسته اهداف رژیم های مورد بحث و قدرتهای جهانی حامی آنها در هریک از این کشورها برآورده سازد را چگونگی تغییرات انجام شده در آنها هویدامی سازد.   

از سوی دیگر، وقتيکه توده ها در دورانهای انقلابی در ابعاد وسيع به پا می خيزند  در مدت کوتاهی تجاربی را بدست می آورند که در شرايط عادی کسب و درک آنها برايشان آسان نيست . به همين دليل هم اگر گفته شود جنبش های توده ای مخزن عظيمی از تجربه مبارزاتی اند سخن اغراق آميزی گفته نشده است. تجربه ای که حاصل جانفشانی های هزاران انسانی است که شرايط ظالمانه زندگی شان آنها را به اعتراض واداشته است.  اين مبارزات همواره منبع الهام رنجبرانی است که هنوز به هر دليل قادر نگشته اند بر عليه نظم ظالمانه موجود بپاخيزند. وقتيکه به دنبال خيزش مردم در کشور های عربی خبرگزاريها گزارش دادند که عده ای ازمعترضين عرب بر اين باورند که توده های ستمديده عرب از مبارزات مردم ايران الهام گرفته اند کمتر کسی تعجب نمود. با این توضیح وبا توجه به گستردگی  درسهائی که در اين خيزش ها نهفته است بهتر است در اينجا به برخی از آنها اشاره نمود و بحث بيشتر را به فرصت ديگری موکول نمود.

اولا اين خيزش ها بار ديگر به مردم نشان داد که امپرياليستها و رژيم های دست نشانده شان به هر ترفندی متوسل می شوند تا آتش خشم مردم بپاخاسته را مهار زده  و سلطه جهنمی خود را حفظ کنند . آنها برای حفظ نظام حاکم، در حین کاربرد سرکوب، حتی به عقب نشينی های جزئی نيز تن می دهند تا راه تعرضات خود به زندگی و مبارزه مردم را هموار نمايند. بنابراين مردم نبايد فريب اين عقب نشينی های جزئی را بخورند و برای کسب آزادی و دمکراسی، بايد تا نابودی تماميت نظام جابرانه حاکم از پای ننشينند.  اين خيزش ها بر اين واقعيت هم مهر تائيد زد که اين ديکتاتور هائی که در تبليغات حکومتی قدر قدرت جلوه داده می شوند  وقتيکه تاريخ مصرفشان برای اربابانشان  تمام شود آنها را چون "موش مرده" ای به زباله دانی می اندازند. کاری که برای مقابله با انقلاب مردم ايران با شاه کردند و امروز با ین علی و مبارک  دارند می کنند و فردا با صالح و خامنه ای واسد  خواهند کرد. تجربه ای که نشان می دهد امپرياليستها هرگز سرنوشت خود را با سرنوشت مزدورانشان گره نمی زنند.

ثانيا همانطور که تجربه خيزش مردم ايران در سال 88 نشان داد حفظ وضع موجود خواست تمام دسته بندی های درونی طبقات حاکمه می باشد. بنابراين مردم چون آزادی و دمکراسی می خواهند بايد کل نظام جهنمی حاکم را سرنگون سازند . تجربه ای که مردم تونس و مصر بايد به آن توجه می کردند تا به طبقه حاکم اجازه ندهند که يک تغيير مهره  را به جای "انقلاب" و "پيروزی" مردم جا بزنند. اتفاقا امروز این عبارت که در ميان مردم مصر رايج شده که می گويند يک مبارک را انداختيم اما 18 مبارک به جايش نشستند(اشاره به تعداد اعضای شورای نظامی حاکم) نشان می دهد که آن ايرانيانی که فرياد می زدند "جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته نابود بايد گردد"  بر واقعيت درستی دست می گذاشتند که همه مردم منطقه  در مبارزه برای نابودی دشمنان خودشان بايد به آن توجه نمايند.  تجربه مبارزات مردم ايران همچنين ثابت نموده که تا نظام سرمايه داری وابسته حاکم است از آزادی و دمکراسی خبری نيست . اين تجربه را مردم ايران با دردها و رنج های بسيار به دست آورده اند و آوار شکست انقلاب سال 57 و فرو کش کردن خيزش سال 88 بر آن مهر تائيد زده است . تجربه ای که تا دير نشده اگر مردم کشورهای عربی  به آن توجه کنند نيازی نيست که همان درد ها و رنج هارا خود تجربه کنند.

ثالثا يکی از ترم های تبليغات طبقات حاکمه همواره اين می باشد که وضع کنونی را غير قابل تغيير نشان دهند . اين يکی از مضامين تبليغات دشمنان مردم در کل منطقه است که با تکيه بر شکستهای مبارزات مردم، قدرت حاکمه را جاودانی جلوه می دهند اما اين خيزش ها نشان داد که چنين تبليغی واقعيت ندارد و ديکتاتورها بشرطی که مردم بپاخيزند  رفتنی هستند . سرنوشت "بن علی" و "مبارک"  نشان داد که اگر مردم يک پارچه بپاخيزند به چه نتايج بزرگی دست خواهند يافت . به چه نتايج بزرگی دست خواهند يافت.

 

رابعا اين جنبش ها نشان داد که توده های تحت ستم، بسته به شرايط، به چه اشکال متنوعی از مبارزه و چه تاکتيکهای گوناگونی برای رسيدن به هدف متوسل می شوند. و در آميزی چه عوامل گوناگونی آنها را به خيزش وامیدارد. و چه قدر کودکانه است کار کسانی که برای توصيف جنبش های مردمی و خيزش هائی که می روند تا نظم ستمگرانه حاکم را در هم بريزند می کوشند تا آنها را در چهارچوب های فرمول هائی قرار دهند که با ديالکتيک انقلاب انطباقی ندارند.  در حاليکه اين خيزش ها و تنوع ناگزير آنها نشان می دهد که مسائل پيچيده اجتماعی که بررسی شان مستلزم شناخت روانشناسی توده است را نمی توان در سطح فرمول های ساده رياضی تنزل داد. به همين دليل هم کار آنهائی که سالهاست می کوشند  با تکيه مکانیکی بر فرمول بحران اقتصادی نظام سرمايه داری و تشديد فقر و فلاکت مردم و انعکاس اين اوضاع در شدت يابی تضاد های درونی طبقه حاکمه،  شرايط را برای خيزش مردم آماده جلوه دهند،  با کسانی که از ديدن شرايط دردناک زندگی توده ها متعجب شده و معترضانه می گويند  پس چرا مردم بپا نمی خيزند و گاه با بيان اينکه "خلايق را هر چه لايق" خود را تسکين می دادند زياد تفاوتی ندارد. تجربه نشان داده تا موجبات خيزش مردم مهيا نشود آنها بپا نمی خيزند.پس باید راه رسيدن به اين شرایط را هموارنمود و مهمتر از آن چنان سازمان انقلابی ای را بنیان گذاشت که در شرايط بپا خاستن کارگران و زحمتکشان، قادر به هدايت آنها باشد.

 

سوال6: برخی می گویند این جنبش های تاکنون مسالمت آمیز، وقتی بی رحمانه به خاک و خون کشیده می شوند، بدون دخالتگری نظامی خارجی چطور مى‌توانند بر حکومت های تا دندان مسلح و انعطاف ناپذیری مثل حکومت های قذافی و اسد و عبدالله صالح یا رژیم بحرین که از پشتیبانی عربستان و غرب برخوردار است، غلبه كنند؟  آیا به راستی جز تسلیم به این حکومت ها و یا طلب مداخله نظامی خارجی، راه دیگری برای پیشرفت این جنبش ها وجود ندارد؟

 

پاسخ: در ارتباط با قسمت اول این سوال، در درجه اول باید بپذیریم که واقعيت را بايد همانگونه که هست توصيف نمود. ودر اين توصيف نبايد گرايشات ذهنی  و تمايلات سياسی مان به جای واقعيت بنشيند. در تحلیل و تببین رویدادها این یک اصل است. در نتیجه خطاب "جنبشهای تاکنون مسالمت آمیز" به خیزشهای توده ای در کشورهای عربی، با واقعیت انطباق ندارد. در شرايطی که ديکتاتوری های حاکم بر اين کشورها هيچ گونه تجمع توده ای را بر نتافته  و تظاهرات مردم را با  بيرحمی تمام به گلوله می ببندند  در شرايطی که از تونس تا مصر و سوريه همه جا ما شاهد مقاومت و اعمال قهر انقلابی توده ها در تقابل با سرکوبگری های دستگاه حاکمه بوده و هستيم و اتفاقا همين مقاومتها ی بر حق و اعمال قهر انقلابی  از سوی توده ها دشمنان مردم را ترسانده و در برخی کشورها  آنها را واداشته  جهت جلوگيری از راديکاليزه شدن هر چه بيشتر مبارزات مردم به عقب نشينی تن بدهند چرا  بايد اين واقعيتها را نديد و همه مبارزه  جاری را "مسالمت آميز" ناميد. براستی اين رواج گسترده استفاده از "کوکتل مولوتف" و  اين آتش زدن مراکز سرکوب از سوی توده ها ی انباشته از خشم و نفرت  کجايش با قواعد مبارزه مسالمت آميز انطباق دارد. روشن است که تاکيد بر اين امر در اینجا ربطی به اهميت و جايگاه اشکال مبارزه نداشته  بلکه بحث بر سر توضیح واقعیت است.  مبارزه مسالمت آميز که در جای خود درست و اصولی است قواعد خاص خودش را دارد. در نتیجه نمی توان هر خيزش مردمی را به صرف اينکه برخی دوست دارند  مخالف قهر جلوه کنند مسالمت آميز جلوه داد.

 

حال با این توضیح لازم اگر به خود پرسش بازگرديم می بينيم که اين سوال با "برخی می گويند" شروع شده است! اما برای ما روشن نيست که اين "برخی" در زندگی واقعی چه کسانی را شامل می شود که  از" تا دندان مسلح"   بودن حکومت ها  و" انعطاف ناپذيری" آنها در مقابل خواستها و مطالبات توده ها، "راه" و گزينه " دخالتگری نظامی خارجی" را نتيجه می گيرند.از قرار جناب "برخی"، حاضر نيست به روی مبارک بياورد که مردم به خاطر چه اهداف و خواستهائی با دست خالی بر عليه  "حکومت های قذافی و اسد و عبدالله صالح یا رژیم بحرین" بپاخاسته اند!  مردم از فقر، گرسنگی ، بيکاری  و از فساد و ظلم و ستم و سرکوب  کارد به استخوانشان رسيده و برای استقلال آزادی و دمکراسی وبرای حق تعيين سرنوشت خويش بپاخاسته اند . جناب "برخی" در شرايطی که همين "ناجيان" خارجی در حال حمايت از ديکتاتور ها می باشند، دلش را به جلب نظر و حمايت نيروهائی خوش کرده که اساسا نابودی شان شرط رسيدن به خو استهای فوق می باشد . ديگر لازم نيست که به اين جناب برخی گفت که اگر زحمت کشيده و نگاهی به شرايط افغانستان و عراق بيندازند نتايج واقعی " دخالتگری نظامی خارجی" را به عينه خواهند ديد البته اگر چشمی برای ديدن باقی مانده باشد!

از سوی ديگر واقعيت غير قابل انکاری است که مردم قبل از اينکه به چنين جنبشهائی مبادرت کنند در زیر سایه سهمگین دیکتاتوری، تا حدی "تسليم" (به عبارتی که در سوال بکار رفته) وضع موجود بوده اند و اتفاقا در همين موقعيت "تسليم"، شاهد دخالتهای خارجی در امور کشورهايشان و نتایج مخرب مستقیم آن بر زندگیشان بوده  و به عينه می ديدند که همين قدرتهای خارجی هستند که جلادان آنها را "تا دندان مسلح "کرده  و به جان آنها انداخته اند. بنابراين در شرايطی که همين دخالتگری های خارجی و " انعطاف ناپذيری" ديکتاتور ها که هر صدای اعتراض را در گلو خفه می کردند بود که کاسه صبر آنها را در هم شکست و به خيزش شان واداشت، با تاکيد بايد گفت که در زندگی واقعی دو راهی تسليم به وضع موجود و يا طلب دخالت خارجی برای رسيدن به آزادی مابه ازا واقعی ندارد. برعکس، چنین "جمع بندی" مکانیکی ای تنها توجيهی است برای حفظ وضع موجود و هموار کردن  راه تداوم سلطه بيگانگان.  در حاليکه مردمی که با دست خالی در مقابل ديکتاتور تا دندان مسلح به پا خاسته اند  عملا راه ديگری را برگزيده اند که آنهم راه مبارزه برای سرنگون نمودن  نظم ظالمانه موجود می باشد. بی شک همین مبارزات است که در تداوم خود راه رهائی يعنی انقلاب را  هموار می کند . انقلابی که تجربه نشان داده گر چه سخت است و طولانی اما تنها راه نجات می باشد. بنابراين بايد با تمام قوا بر عليه ديدگاه هائی که تنها راه رهائی مردم را انکار نموده و با توجیهات مختلف در تلاش اند تا آنرا از مقابل ديد مردم دور سازند لحظه ای از تلاش باز نايستاد.

 

شهريور 1390 -  سپتامبر 2011