به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 147 ، شهریور ماه 1390 

 

پیام فدایی: به مناسبت سالگرد کشتار زندانیان سیاسی بدست رژیم جنایتکار جمهوری  اسلامی ، تلویزیون کومله گفتگویی در باره زمینه ها و دلایل تاریخی و سیاسی این جنایت بزرگ با رفیق فریبرز سنجری انجام داد. این گفتگو در تاریخ  10 شهریور ماه در برنامه "چشم انداز" این تلویزیون پخش شد. پیام فدایی برای اطلاع خوانندگان علاقه مند، متن گفتگوی ضبط شده را از روی فایل صوتی پیاده کرده و با برخی تغییرات جزئی از حالت گفتار به نوشتار درآورده و به این وسیله به چاپ می رساند.

 

قتل عام زندانیان سیاسی در دهه 60

(گفتگوی تلویزیون کومله با رفیق فریبرز سنجری)

 

گوينده: درود بر شما بينندگان و شنوندگان برنامه چشم انداز. عزيزان همچنان که مطلع ايد برگ برگ روز شمار تاريخ جمهوری اسلامی مالامال از بی حقوقی،استبداد،دستگيری و زندان و شکنجه و اعدام مخالفان سياسی خويش می باشد؛ رژيمی که در ادامه سرکوب قيام 57 مردم ايران در سالهای اول به حکومت رسيدن خويش از هيچ اقدام جنايتکارانه ای بر عليه مخالفان سياسی خويش خصوصا کمونيستهای انقلابی و کارگران آگاه دريغ نورزيد. اين رژيم در سالهای 1360 تا 67 شديد ترين و وحشتناک ترين جنايت بشری را بر عليه زندانيان سياسی جامعه عمل پوشانيد. اقدامی که تا به امروز هم ادامه دارد برای بررسی اين موضوع به لحاظ تاريخی و سياسی و اجتماعی از رفيق فريبرز سنجری از مسئولين چريکهای فدائی خلق ايران در اين برنامه از راه تلفن دعوت به عمل آورديم تا به سوالات ما جواب بدهند . رفيق فريبرز به برنامه چشم اندار خوش آمديد.

فريبرز سنجری: با سلام به بينندگان عزيز تلويزيون کومله و تشکر از شما و همه مسئولين تلويزيون که امکان چنين گفتگوئی را فراهم کردند . اجازه بدهيد که قبل از هر چيز با توجه به اينکه موضوع گفتگو در باره کشتار های دهه 60 و به خصوص قتل عام رندانيان سياسی در تابستان سال 67 است، از طرف خودم و چريکهای فدائی خلق  ياد همه آن کمونيست ها و آزاديخواهانی را گرامی بدارم که در جريان کشتار های آن سالها و به خصوص قتل عام زندانيان سياسی در سال 67 به دست دژخيمان جمهوری اسلامی جان باختند . کمونيستها و آزاديخواهانی که با رزمشان بر عليه رژيم سرکوبگر جمهوری اسلامی و پايداری و ايستادگی شان در اين رزم راه رسيدن به آزادی و سوسياليسم را هموار کردند و اندوخته مبارزاتی کارگران و زحمتکشان ما را غنا بخشيدند.

اگر بخواهم به سوال بپردازم فکر می کنم که برای درک اهداف سياسی جمهوری اسلامی در اين کشتار ها قبل از هر چيز بايد به آن شرايطی توجه کنيم که جمهوری اسلامی در آن سالها در آن قرار داشت.  و اگر چنين کنيم می بينيم که جمهوری اسلامی در شرايطی به قدرت رسيد که مردم ما برای انقلاب بزرگی برخاسته و دست به انقلاب بزرگی زده بودند.  انقلابی بر عليه رژيم وابسته به امپرياليسم شاه . رژيمی که 37 سال در قدرت بود و در همه اين سالها هم لحظه ای از غارت و چپاول و استثمار و به هر حال به يغما بردن دسترنج مردم باز نايستاده بود. رژيمی که برای حفظ منافع سرمايه داران و قدرتهای بزرگ سرمايه داری و هموار کردن راه  استثمار و غارت آنها، يک ديکتاتوری وحشيانه را بر کشور حاکم کرده بود و هر صدای اعتراضی را در گلو خفه می کرد و هر تجمع و تشکل مبارزاتی را سرکوب می کرد. بنابراين مردم بر عليه اين وضع به انقلاب برخاستند. انقلاب سالهای 56 و 57 در واقع پاسخ مردم ما بود به اين وضعی که رژيم شاه شکل داده بود. که خوب با توجه به تنيدگی نظام اقتصادی حاکم بر ايران با نظام سرمايه داری جهانی و وابستگی رژيم شاه به امپرياليستها اين انقلاب و اين خيزش بزرگ توده ای، جهان امپرياليستی را هم به لرزه انداخته بود.  و به همين دليل هم همه قدرتها به تکاپو افتاده بودند تا با فريب مردم بپاخاسته و سرکوب انقلاب آنها، نظام حاکم را از زير ضرب مبارزات مردم خارج کنند.   در واقع خمينی و دارو دسته اش پاسخ اين نيرو ها به شرايطی بود که انقلاب بوجود آورده بود و به همين دليل هم وظيفه اصلی آنها قبل از هر چيز سرکوب اين انقلاب بود. انقلابی که گر چه با شکست قيام21 و 22بهمن از اوج خودش افتاده بود، اما هنوز نيروی بسياری داشت و به خصوص دستاوردهای بزرگی را در اختيار مردم ما قرار داده بود. يکی از اين دستاوردها مسلح شدن نسبی مردم بود. مردمی که به نيروی خودشان در سرنگونی شاه شرکت کرده بودند و آنرا با چشم خودشان ديده بودند و در صورتيکه سازمان پيدا می کردند سلطه دشمنان مردم را خيلی شديد به خطر می انداختند. و آن طور که ما در مبارزات خلق کرد و ترکمن  صحرا هم ديديم  هر کجا که اين مردم تا حدی تشکل پيدا کردند همين راه را هم در پيش گرفتند.  به واقع از 22 بهمن سال 57 تا تابستان سال 60  که يورش سراسری جمهوری اسلامی آغاز شد  روزی نبود که ما شاهد جنايت جديدی از سوی پاسداران جمهوری اسلامی نباشيم. از هجوم به مردم سنندج...

 

گوينده: شما اشاره به مردم مسلح و يا مردم متشکل مسلح کرديد. آيا جمهوری اسلامی در مقابل خودش فقط مردم مسلح و متشکل را داشت و يا نه ، نيروی های ديگر مثلا طبقه کارگر، زنان معترض و آزاديخواه که مسلح هم نبودند در محيط کار حمله به دانشگاه ها آيا اينها در مقابل رژيم نبودند. صف مقابل رژيم  فقط نيرو های مسلح بود، مردم مسلح و آگاه  يا نه؟

 

پاسخ: نه، من در ادامه صحبتم بدون شک به اين مساله هم اشاره می کردم. بحث من نه در رابطه با اين بود که صرفا نيرو های مسلح در مقابل جمهوری اسلامی قرار داشتند بحث من در مورد دستاوردهای قيام مردم بود که يکی از اين دستاوردها را مسلح شدن نسبی مردم و جنبش خلق کرد و جنبش خلق ترکمن اسم بردم. بدون شک بعد از هجوم آنها به سنندج، نوروز معروف خونين سنندج و بعد قتل رهبران ترکمن صحرا و بعد صيادان بندر انزلی، کارگران بيکار مثلا در اصفهان ناصر توفيقيان را که با گلوله همين پاسدارها به شهادت رسيد و يا سرکوب زنان را داشتيم.  انقلاب فرهنگی را اين رژيم بهش دست زد و دانشجوها را کشت و دانشگاه ها را بست. خلاصه در همه اين سالها و در همه اين دوران ما شاهد اجرای يک وظيفه اصلی هستيم. آن چيزی که من روش تاکيد داشتم اين بودکه وظيفه اصلی جمهوری اسلامی سرکوب انقلاب بود؛ در نتيجه اگر به آن شرايط بر گرديم برای پاسخ به اين سوالی که مطرح شده می بينيم که اين انقلابی که رخ داده بود يک روحيه ،فرهنگ و يک انتظارات جديدی را در مردم بوجود آورده بود. روحيه فرهنگ و انتظارات آنها را دگرگون کرده بود و آنها ديگه قدرت خودشان را در عمل ديده بودند و حاضر نبودند به آسانی تن به ظلم و به سلطه ظالم بدهند و خوب در حاليکه يک چنين فرهنگ، يک چنين روحيه و يک چنين مبارزاتی جريان داشت نظام سرمايه داری هم باقی مانده بود و ابزار اصلی هم که همان ارتش باشد از قدرت ساقط نشده بود.

 

بنابر اين در شرايطی که آن نظام پا بر جا بود و جمهوری اسلامی هم وظيفه داشت که شرايط حرکت عادی اش را مهيا کند، چاره ای نبود جز اينکه انقلاب را به اسم انقلاب سرکوب کنند. کاری که جمهوری اسلامی از آغاز شروع کرد و در همين راستا هم وقتی سازشکاريهای برخی از سازمان های سياسی در آن دوره فرصت لازم را بهش داد تا بر آن موج توهم مردم سوار بشه و خودش را سازمان بده ، در تابستان سال 60 هجوم سراسری اش را آغاز کرد.  نه اينکه درفاصله 22 بهمن تا خرداد سال 60 بيکار نشسته بود؛ این رژیم هر جا که دستش رسيده بود با مردم جنگيده بود و آنها را سرکوب کرده بود. کشتار های خلق کرد نمونه مشخصی از اين واقعيته ولی از 30 خرداد  با وحشيگری شروع کردند به اعدام زندانيان سياسی و خوب مساله هم اين بود که آن انقلاب را بايد با قاطعيت سرکوب می کردند و دستاوردهای قيام را از مردم پس می گرفتند و چنان رعب و وحشتی بر قرار می کردند که ديگه کسی به ياد انقلاب که واقعا تنها راه رهائی مردم از اين شرايط  نکبت باره نيفته. خوب يک هدف جمهوری اسلامی از اين کشتار ها بر قراری سکوت  قبرستانی بود بر کشور و برای چنين سکوتی هم آن نسل کشی ها و آن کشتار ها لازم بود.  بدون يک چنين سرکوب گسترده ای و يک چنين سرکوب ددمنشانه ای نمی شد مردم را به تمکين واداشت.  بنابراين اگر به سوال برگرديم اهداف سیاسی جمهوری اسلامی از کشتارهای د‌سته‌جمعی دهه 60 و سال 67 سرکوب انقلاب و آماده کردن شرايط برای غارت و استثمار هر چه بيشتر کارگران و زحمتکشان بود. امری که سردمداران جمهوری اسلامی آنرا با وحشيگری کامل و در لفافه های مذهبی با کشتن هزاران کمونيست و آزاديخواه و در واقع يک نسل کشی تمام پيش بردند.

 

گوينده : بله.

 

پاسخ: اجازه بدهيد ، چون ما در محدوده 28 مرداد قرار داريم که روز  اعلام جهاد خمينی بر عليه خلق کرد است  ، در ادامه اين صحبت يک اشاره ای هم به اين موضوع  بکنم. که اين خمينی ای که در آن شرايط انقلاب سالهای 56 و 57 و در شرايط قيام بهمن بر عليه رژيم شاه حاضر نشد اعلام جهاد کنه و همه آن کسانی که در قيام شرکت داشتند به عينه می ديدند که مزدورهای خمينی مثل هادی غفاری در ميدان فوزيه و يا در جا های ديگر فرياد می زنند که امام دستور جهاد نداده، چقدر زود چهره خودش را نشان داد و بر عليه خلق کرد که فقط آزادی می خواست و دمکراسی می خواست اعلام جهاد کرد. و اما اين تاکيد را از اين زاويه لازم می دانم بکنم که مبارزات مردم کرد و پيشمرگان خلق کرد هم البته  تو دهنی بزرگی به او زد و خيلی زود بعد از آن جهاد، به اصطلاح جهاد، مجبور شد با هيات نمايندگی خلق کرد به مذاکره بنشينه. اين را ياد آوری می کنم که چون امروز در رابطه با اين کشتار ها و اين جنايتها داريم صحبت می کنيم نسل جديد، نسل جوان ما بدانند که اين نسل کشی جمهوری اسلامی بدون مقاومت هم پيش نرفت و اساسا مردم ما در مقابله با اين تعرض ددمنشانه ای که جمهوری اسلامی راه انداخته بود يکی از پر شکوه ترين واقعا مقاومتهای تاريخ کشور ما را شکل دادند و حماسه هائی از مقاومت خلق کردند که در تاريخ مبارزات ما فراموش نشدنی است.

 

گوينده: درود بر شما رفيق فريبرز ، سئوال ديگری که اينجا مطرحه شما دقيقا تا آنجائی که  وقت هست به گوشه و زاويای اين موضوع و آن شرايط اشاره کرديد تاثیرات اين کشتار دسته جمعی در آن سالها به لحاظ سياسی و اجتماعی در جامعه ايران آيا رژيم جمهوری اسلامی آنچه که می خواست از اين کشتار به دست بياورد به دست آورد و تاثيرات آن دوران را چگونه ارزیابی می­کنید؟

 

پاسخ:  ببينيد روشنه وقتيکه در يک فاصله چند ساله ، هزاران زندانی سياسی اعدام می شوند و حتی گاه اين اعدام ها در ملاء عام به نمايش گذاشته می شه و يا اسامی کسانی که اعدام شده اند  به ويژه در سال 60  هر روز تو روزنامه ها درج ميشه و مردم از آن مطلع ميشند  خوب اين روشنه که مجريان يک چنين برنامه می خواهند از مردم زهر چشم بگيرند.  مردمی  که خوب انقلاب کردند و با انقلاب شان خواب را به چشم دشمنانشان حرام کردند. حالا در يک شرايطی قرار گرفتند که اينها می خواهند از آنها زهر چشم بگيرند وهر روز که مردم  روزنامه می خرند می بينند اسامی يک تعداد از فرزندانشان اون تو درج شده. واقعا ليست های 50 تا 100 نفره وجود داشت در روزنامه های اون دوره .   خوب روشنه که هدف سردمداران جمهوری اسلامی اين بود که می خواستند اون روحيه انقلابی مردم را در هم بشکنند و فضای رعب و وحشت ايجاد کنند و خوب در کنار  اين کشتار ها هم،  شو های مشمئز کننده تلويزيونی و نمايش اون  ابراز ندامت ها هم  بودش . به واقع اين فعاليتها برای ايجاد اون رعب و وحشت در جامعه انتقامی بود که طبقه حاکمه از کارگران و زحمتکشان و کل مردم ستمديده ايران می گرفت.  مردمی که به خودشون جرات داده بودند و دست به انقلاب زده بودند. و تو آن انقلاب، خوب کارگران شوراهای صنفی خودشون  را شکل داده  بودند و خلق ترکمن ، ستاد شورا های خودش را تشکيل داد و خلق کرد ، خلق قهرمان کرد هم پيشمرگان اش را سازمان داد. خوب اين  دستاوردهای آن مبارزات بود و اينها می خواستند اون روحيه را با از بين بردن اون دستاوردها از بين ببرند تا ديگه کسی به فکر انقلاب نيفته.  اين تعرض فضای جامعه را تغيير می داد و همان طورهم که داد . ديگر نه از روزنامه ها و نشريات بعد از قيام خبری بود و نه امکانی هم برای اعتراضات و مبارزات علنی  مثل گذشته وجود داشت.  آن متينگ ها و تجمع های مبارزاتی  هم همه بر چيده شدند.  سازمانهای سياسی  هم که خوب بطور طبيعی چون يکی از آماج های اصلی اين تعرض بودند روابط تشکيلاتی شون زير ضرب رفت و خيلی از کادر ها و رهبران شان را از دست دادند  و به هرحال برخی از آنها حتی از صحنه سياسی جامعه حذف شدند.  

به خصوص وقتيکه ما راجع به کشتار های دهه 60 صحبت می کنيم بايد توجه کنيم که جمهوری اسلامی در ادامه اين کشتار ها، با قتل عام زندانيان سياسی در سال 67 که در طی آن اکثريت زندانيان سياسی ايران زندانيانی که در بيدادگاه های خود اين رژيم محکوميت گرفته بودند و خوب به هر حال سالها زندان کشيده بودند، مبارزه کرده بودند با اين رژيم و تجربه پيدا کرده بودند، همه را از دم تيغ گذراند و يک ضربه اساسی به اين طريق به جنبش انقلابی مردم ما زد؛ يک نسل کشی را که واقعا چند سال پيش شروع کرده بود، کامل کرد و خوب حالا من قبل از اينکه  تاثير اين را در جامعه ببينيم مثلا يک مثال بزنم؛ اگر به خاطر بياوريم در شرايط انقلاب سال 57 مثلا سازمان مجاهدين در عمل وجود نداشت ولی اين زندانيان سياسی مجاهد بودند که وقتی که آزاد شدند دو باره اين سازمان را شکل دادند و به هر حال با آن زمينه ای هم که داشت دو باره يک حدی رشد کرد و يا سازمان فدائی هم همين طور؛ از طريق همين زندانی ها بود که صفوف اش را گسترش داد و اينها. در نتيجه  بدون شک يکی از تاثيرات بزرگ اين کشتار ها اين بود که به جنبش انقلابی يک ضربه بزرگی زد تشکل های انقلابی را تا حدی نابود کرد و حوزه نفوذشان را تضعيف کرد، روحيات مردم را تغيير داد و به هر حال آن امکانات مبارزاتی را از آنها سلب کرد ولی اين را هم بايد تاکيد کرد همه اين تلاشها را و همه اين سرکوب ها را جمهوری اسلامی در شرايطی کرد که هيچ روزی هم اين مردم نبوده که در مقابلش بلند نشوند و مقاومت نکنند و نجنگند و به هرحال به نوعی و به شکلی صدای مطالبات خودشون را و اعتراض خودشون را به گوش جهانيان نرسانند؛ مثلا اينها فکر می کردن که با کشتار های دهه 60 و قتل عام زندانيان سياسی ديگه می توانند سکوت قبرستانی در جامعه حاکم کنند ولی ما می بينيم که در همين آغاز دوران رياست جمهوری رفسنجانی مردم مشهد، اراک ، شيراز و قزوين به چه شکل وسيعی به خيابانها ريختند و خواستهای خودشون را فرياد زدند

 

گوينده: رفيق فريبرز شما اسم رفسنجانی را تو صحبت هايتان آورديد می خواستم اين سئوال را بکنم  در آن دوران رژيم جمهوری اسلامی ظاهرا البته يک دست با انقلاب مردم ايران برخورد کرد با سرکوب انقلاب در واقع میرحسین موسوی، حجاریان ، خود رفسنجانی ،سازگارا و گنجی اينها اسم هائی هستند که در ذهن مردم ايران بدون شک باقی خواهند ماند. به چه عنوان؟ به اين عنوان که در آن دوران اينان کارگزاران و عوامل اين قتل عام و جنايتهای ديگر رژيم بودند. اما امروز به عنوان اصلاح طلب و مخالف رژيم در مقابل رژيم قرار گرفته اند اين را چطوری ارزيابی می کنيد شما؟

 

پاسخ: همانطور که خودتان هم تاکيد کرديد و به درستی، چه کشتار دهه 60 و چه قتل عام زندانيان سياسی در سال 67 برنامه و نقشه کل رژيم جمهوری اسلامی برای سرکوب انقلاب بود. همه جناح های اين رژيم، اين برنامه را قبول داشتند و در راه اجراش و در راه تحقق اش هم  کار می کردند. اين حالا يک واقعيت غير قابل کتمانه که اصلاح طلبان امروزی يعنی همان دژخيمانی که آن سالها بچه های مردم را حکم اعدام بشون می دادند و حالا لباس اصلاح طلبی پوشيدند يک تبليغات فريبکارانه ای راه انداختند تا به قول معروف اين جور جلوه بدهند که آن سالهای خونين، کار افراد مشخصی در اين رژيم بوده و نه کار همشون در حاليکه در واقعيت وقتيکه ما می خواهيم چون به خصوص که ما با يک نسل جوانی هم روبرو هستيم که آن سالها را نديده و در آن سالها زندگی نکرده و آن جنايتها را به چشم خودش نديده، پس بايد اين واقعيت را به آنها تاکيد کرد.  ببينيد اين جنايتی که جمهوری اسلامی کرده عليرغم تبليغات اصلاح طلبها و عليرغم تبليغات ماشين تبليغاتی جمهوری اسلای امور مخفی نبودند چرا که خود سردمداران جمهوری اسلامی، مسئولين اين مملکت در روزنامه های رسمی اين کشور آن را تبليغ می کردند. و همانطور هم که در پاسخ به سئوال های قبلی گفتم سال 60 روزنامه های رژيم  هر روز اسم اعدامی ها را می نوشتند و واقعا ليست های طولانی از اعدامی ها چاپ می کردند در نتيجه هيچ کس نمی تواند تو جمهوری اسلامی بوده باشه در آن سالها و ادعا کنه که من اين اعدامها را نمی دونستم اين جنايتها را نمی دونستم چون خود رژيم تبليغ اش می کرد تو روزنامه هاش تبليغ اش می کرد همين روزنامه هائی که زير نظر وزارت ارشاد که آن موقع خاتمی مسئولش بود؛ خاتمی ای که  که حالا اصلاح طلب شده و ناجی مردم خودش را جا می زنه؛ جدا از اين،  تو نامه نگاری هائی که اين سردمداران جمهوری اسلامی با هم می کردن اصلا اين جنايتها بهش اشاره  ميشه. مثلا همين نامه کروبی برای اينکه هجوم به منتظری را سازمان بدهند برای خلع يد اون. خوب در آن نامه يکی از جرم های منتظری را کروبی اين می داند که شما با اعدام های اعضای گروهک ها می رويد اين ور و آن ور افشاش می کنيد و می گوئيد اش. پس در نتيجه يک چيز مخفی ای نيست که حالا اينها مدعی می شوند که ما نبوديم و ما نمی دونستيم کی بود، کی بود. به قول معروف من نبودم. اينها را نبايد باور کرد. اينها، اين ادعا ها برای شستن دستهائی است که به خون جوانان اين مردم آلوده است و همه چيز را می خواهند با برجسته کردن نقش خمينی همه کاسه و کوره ها را می خواهند تو سر اون بشکونند و خودشون را پاک جلوه بدهند. البته اين غير قابل انکاره که در جنايات دهه 60 نقش و مسئوليت خمينی يک واقعيت آشکاره اما جمهوری اسلامی  در آن سالها در خمينی خلاصه نمی شد همان طور که امروز هم در خامنه ای خلاصه نمی شود . همه کسانی که در هدايت ماشين دولتی و دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی نقشی بر عهده داشته اند در همه جناياتی که رخ داده مسئول اند.   همان طور که امروز هم نمی شه مثلا به دليل اختلافاتی که بين احمدی نژاد و خامنه ای پيش آمده مثلا يکی را بيگناه تر از آن يکی قلمداد بکنيم. استدلال اصلاح طلبان حکومتی درست اينه که تلاش می کنند با استناد به موقعيت خمينی خودشون را بی تقصير جلوه بدهند . خوب احمدی نژاد هم می تونه بيايد و با توجه به موقعيت خامنه ای فردا بيايد بگويد که  من اصلا کاره ای نبودم ولی فقيه خودش می بريد و می دوخت و همه کاره بود و در رابطه با سرکوب خيزش سال 88 و آن کشتار هائی هم که شده با آن وقاحتی که ويژگی اين آدمه  می توانه بيايد بگويد که اصلا من نبودم که می گفتم خس و خاشاک اند؛ اين مردم اين خامنه ای بود که آمد اين پاسداران را انداخت به جان مردم و من هم مسئوليتی در هدايت و کنترل پاسدارها نداشتم  آنها زدند و کشتند و بالاخره اين فحايع را آفريدند. واقعا اگر امروزيک لحظه کسی به چنين حرفهائی گوش کنه آيا نمی خنده ؟  خوب معلومه که خنده اش می گيره اين حرفها حتی مرغ پخته را هم به خنده می اندازه. خوب  اين استدلالی است که امثال موسوی و رفسنجانی و اين اصلاح طلبان حکومتی دارند می کنند.  همان کسانی که شما اسم برديد اينها همشون در دهه 60 در اين جنايتها مسئول بودند و خوب خامنه ای رئيس جمهور بوده و رفسنجانی رئيس مجلس بوده و موسوی نخست وزير بوده و موسوی اردبيلی رئيس قوه قضائيه بوده.  خوب هزاران زندانی سياسی را کشته اند؛ اما حالا حتی حاضر نيستند که کوچکترين مسئوليتی در اين جنايت بپذيرند.  همين مير حسين موسوی که اسم برديد اين با تکيه بر اصل تفکيک قوا که مثلا قوای سه گانه مقننه مجريه و قضائيه با هم فرق دارند مدعی است که دولت در کشتار سال 67 يعنی دولت مير حسين موسوی هيچ نقشی نداشته و اساسا اين امر در حوزه اختيارات دولت نبوده است. اصلا انکار می کنه.  در حاليکه ما خوب می دانيم هيئت های مرگی که رفتند و زندانيان سياسی را باهاشون مصاحبه می کردند و اصولا همين هيات ها بودند که تصميم  می گرفتند کی بايد کشته بشه، اعدام بشه به دار آويخته بشه، نماينده وزارت اطلاعات يکی از اعضای سه گانه اين هيات بوده و اين واقعيتی است که حتی در نامه های حسينعلی منتظری هم بهش اشاره شده و حتی تاکيد شده که حرف آخر را نماينده وزارات اطلاعات می زده .خوب وزارت اطلاعات مگر جزء دولت موسوی نبوده و زير نظر او کار نمی کرده چطور شد که يک دفعه با تکيه بر تفکيک قوا می خواهند از يک چنين جنايتی خودشون را کنار بکشند. اين ادعا ها به باور من همشون دروغه اين جماعت اين دروغ ها را مطرح می کنند تا نقش خودشون را تو اين کشتارها کشتارهای دهه 60 که واقعا مهر اش بر پيشانی همشون خورده شده نقش خودشون را کتمان کنند، لاپوشانی کنند، انکار کنند و خودشون را مثلا اصلاح طلب جلوه بدهند تا بتوانند مردم فريبی بکنند و به هر حال يک جور ديگه مبارزات مردم را به انحراف ببرند؛ همان جور که مثلا سال 88 مردم در آن ابعاد وسيع به خيابان ريختند و بعد اين اصلاح طلبان حکومتی تلاش می کردند که مبارزات آن ها را روش سوار بشوند و به بيراهه ببرند.  خوب وقتی يک چنين هدفی وجود داره خوب طرف بايد خودش را دمکرات جلوه بدهد ديگه و از دمکراسی نمی دانم مردمی صحبت بکنه؛  خوب اين يک  چهره تقلبی ای لازم داره يک چهره عوضی لازم داره که با چهره واقعی اش نمی خوره در نتيجه بايد هم اين جنايتها را لاپوشانی کرد. اين جنايتها را بايد کتمان کرد. نمی دونم هر کس يک بهانه ای بياورد يکی بگويد که اصلا ما اطلاع نداشتيم. حالا هر روز تو روزنامه های اين مملکت می نوشتند؛ تو نامه هائی که خودشون با همديگر می نوشتند آن موقع و تو مطبوعات درج می شد. اشاره بهش می شد تو اختلافاتشان بش اشاره می شد  بيايند هر کدوم می گويند ما اصلا نبوديم  اين دروغه به نظر من نمی دانم اگر فرصت  باشه من همين جا يک اشاره ای هم به ...

 

گوينده: اگر لطف کنيدمن بتون اعلام کنم که حدودا 10 دقيقه کمتر به پايان وقت اين برنامه داريم. دو سئوال باقی مانده در بين صحبتها يتان اگر چيزی خواستيد بش اشاره کنيد. سئوال بعدی ام اينه که سياستهای دولتهای امپرياليستی چه در آن دوره و چه در اين دوره به لحاظ کشتار ها و اعدامها و قتل عامی که جمهوری اسلامی زندانيان سياسی خودش را در آن راه اعدام می کند و به خاطر ماندگاری خودش سياستهای اين دولتهای خارجی آن دوران و اين دوران را چطوری ارزيابی می کنيد؟  اگر ميشه کوتاه چون يک سئوال ديگه هم باقی مانده از تون می پرسم.

 

پاسخ: ببينيد. حمايت غرب از جمهوری اسلامی کار يک روز و دو روز نبوده.  در تمام 32 سال گذشته عليرغم همه اين هياهوها و عربده های ضد امپرياليستی سردمداران جمهوری اسلامی قدرتهای غربی يک لحظه ای هم از اين حمايت باز نايستاده اند.  خوب البته دليل هم داره يعنی وقتيکه آنها از اين رژيم حمايت می کنند به خاطر  اينه که اين رژيم هم همه توان اش را برای اجرای خواستها و برنامه آنها در طبق واقعا اخلاص گذاشته؛  آنها خواهان سرکوب انقلاب بودند،  اين رژیم برايشان کرده آنها می خواستند که شرايط جنگی ايجاد بکنند تا سلاح هایشان را بفروشند و حضور نظاميشان را تو خاورميانه تشديد بکنند، خوب اين رژیم  8 سال براشون بر طبل جنگ با عراق کوبيده و به اعتبار هزاران جوان ايرانی که جونشون را تو اين جنگ دادند، جيبهای آنها را پر کرده و بازار اسلحه برايشان پيدا کرده؛  بعد هم که جام زهر را به قول خودشون سر کشيده فوری زهرش را ريخته تو کام مردم و آن کشتار ها و آن زندانی کشی و اسير کشی را راه انداخته.  تو  دوره باز سازی رفسنجانی هم باز همان خط را پيش برده و همين امروز هم ، چون وقت کوتاه است من ديگر اشاره نمی کنم همين امروز هم طرح هدفمندکردن يارانه ها را ببينيد که چطوری در حاليکه اين رژيم تحريمه مثلا و همه دارند بر عليه اش حرف می زنند همين بانک جهانی و صندوق بين المللی پول سياستهای احمدی نژاد را تجليل می کنند و می گويند که واقعا خيلی سياستهای اقتصادی خوبی را پيش برده.  خوب اين سياست چيه؟ يعنی آماده کردن شرايط برای چپاول بيشتر ، استثمار بيشتر کارگر ها و بيکاری آنها و غارت بيشتر منابع کشور. من نمی دانم وقتيکه تمام اين سالها را نگاه می کنيم همه اين سالها از آن کنفرانس گوادالوپ که اينها تصميم گرفتند جمهوری اسلامی را بيارند رو کار تا امروز و تو سياستهای جنگی اش و باز سازيش، نقش اش تو عراق و تو افغانستان ، ما همه جا شاهد يک خط هستيم اونکه جمهوری اسلامی سياستهای امپرياليستها را پيش برده  مجری آن سياستها بوده  در حاليکه بشون فحش می داده و امپرياليستها هم در حاليکه مثلا نقض حقوق بشر را محکوم می کردند، هر حمايتی از اينها کرده اند. در نتيجه اگر ما بخواهيم در يک کلام اين رژيم را توصيف اش بکنيم  اينه که با اينکه هر روز  فرياد می زد که  شيطان بزرگ، در واقع اين شيطان بزرگ نبود فرشته رحمتش بود که خوب مصلحت اين بود که فعلا بش بگويند شيطان  و به قول اين غربی ها زير ميزی باهاش کارهاشون را پيش ببرند.

 

گوينده: بله درود بر شما رفيق فريبرز سئوال آخر شرايط امروز ايران ، مبارزات مردم و برخورد رژيم  کماکان رژيم بوسيله نيرو های سرکوبگر خود خصوصا لباس شخصی ها در اين دوران اخير با مردم روبرو ميشه.  آيا اين دوران را چطوری ارزيابی می کنيد و به نظر شما رژيم نهايتا تا کی می تونه  اين برخورد را با مردم ادامه بده؟

 

پاسخ: ببينيد. سرکوب اصولا ويژگی جمهوری اسلاميه. جمهوری اسلامی تا وقتيکه بر قدرت است امکان ندارد که از سرکوب دست بر دارد؛ در نتيجه اگر ما می خواهيم اين سرکوب را نبينيم و اين جنايتها را نبينيم، بايد مردم ما و نيرو های انقلابيش متحدا بر عليه جمهوری اسلامی و برای سرنگونی جمهوری اسلامی مبارزه کنند و به چيزی کمتر از سرنگونی اين رژيم هم تن ندهند. اصولا ديکتاتوری اون جورکه حالا چون فرصت کوتاه است من فقط يک اشاره ای گذرا می کنم، ديکتاتوری ذاتی سلطه نظام اقتصادی حاکم بر ايرانه؛ اين نظام آنچنان که مردم را کارگران را زحمتکش ها را استثمار و غارت و چپاول می کنه و خوب بطور طبيعی يک چنين چيزی هم اعتراض ايجاد می کنه؛ مبارزه ايجاد می کنه؛ اعتصاب ايجاد می کنه که اين راهی نداره جز سرکوب آنها. خوب اگر قرار باشه که به اين اعتراضات، به اين اعتصابات، به اين فرياد ها، بخواهد جواب بدهد ماهيت وجودی خودش را انکار کرده؛ به همين دليل هم هست که در همان دهه 40 در تئوری راهنمای چريکهای فدائی خلق، از همان موقع تا حالا تاکيد شده با صراحت هم تاکيد شده که روبنای ذاتی نظام سرمايه داری وابسته حاکم  در ايران ديکتاتوریه. خوب البته اين را هم من تاکيد بکنم که  ما يک نگاهی به همين مبارزات مردم کشور های عربی خاورميانه و شمال افريقا بيندازيم در همه جا که مردم بر عليه اين ديکتاتور ها بلند شدند و به خيابان آمدند ما همه جا می بينيم که واقعا با يک سری ديکتاتوری ها مواجه اند. مردم . فرياد نان و آزادی مال يک کشور نيست اين ديکتاتوری ها به خاطر اينکه ذاتی اند سلطه امپرياليستی و سلطه بيگانه هستند، بر اين کشور ها  خوب حالا يکی شون مثلا موتور سوار می فرسته برای سرکوب خيزش مردم در سال 88 در مثلا تهران يکی شون مثلا شتر سوار می فرسته در ميدان التحرير برای سرکوب مردم مصر هر جا يک شکله  اما سرکوب هست  در همه جا هم تجربه نشان داده اگر می خواهيم سرکوب نباشه هيچ راهی نداريم جز مبارزه کنيم برای اينکه اين ديکتاتوری و اين  نظام اقتصادی، که ديکتاتوری را هر روز در بطن خودش باز توليد می کنه را نابود بکنيم چون وقت کمه من فقط در خاتمه تاکيد کنم که اميدوارم که در بستر مبارزات طبقه کارگر و خلقهای مبارز ما، هر چه زودتر ما به آن جائی برسيم که ديکتاتور های حاکم بر اين کشور را با همه آن طبقه و همه آن دستگاه سياسی ای که تا وقتی هست يک چنين ديکتاتورهائی را باز توليد می کنه را به آن جائی که شايسته اش است يعنی زباله دان بندازيم.