به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 146 ، مرداد ماه 1390 

 

برگرفته شده از کتاب "در جدال با خاموشی"

نوشته رفیق اشرف دهقانی

 

 

"جدال با خاموشی": جدال عظیم زندانیان مبارز در دهه 60

با دیو ارتجاع جمهوری اسلامی!

(به مناسبت سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67 )

 

"برای ما کمونیسم وضعی نیست که باید برقرار شود. آرمانی نیست که واقعیت باید از آن پیروی کند. ما آن جنبش واقعی را کمونیسم می خوانیم که وضع موجود را منهدم کند. شرایط این جنبش از مقدماتی که اینک موجود است، نتیجه می‌شود." ایدئولوژی آلمانی"، مارکس (ترجمه: س.تهرانی و ع.پزشکی)، صفحه 31

 

کتابی که در دست شماست کوشیده است در جدال با تلاش هائی که در جهت تداوم وضع نکبت بار موجود و برای خاموش کردن آتش مبارزه توده ها برای از بین بردن چنین وضعی، به هر نحو  و اقعیات را تحریف می کنند، جدال عظیم زندانیان مبارز در دهه 60 با دیو ارتجاع جمهوری اسلامی را به تصویر بکشد. جدال با ارتجاعی که در سیاه چال های خود ایضاً برای خاموش کردن آتش مبارزه توده های رنج کشیده ایران برای دگرگونی شرایط ظالمانه حاکم بر جامعه، به هر نوع وحشی گری دست می زد. زندانیان سیاسی ای که در این مقطع با حکومت مرتجع نماینده استثمارگران و غارتگران در افتاده بودند، خود، در جدال با خاموشی فریادهای خلقی در بند بودند؛  خود، فریادهای خشمگین خلقی در جدال با خاموشی بودند.

در این مبحث سعی شده است خلاصه‌ای از مهمترین نکات مطرح شده در طول این کتاب به همراه بعضی اندیشه ها و نظرگاه هائی که مبتنی بر فاکت های عینی در آن مورد تأکید قرار گرفته اند، در اختیار خواننده قرار داده شود. در ضمن بدین وسیله تا حدی کتاب حاضر نیز به خواننده معرفی می گردد.

کتاب "در جدال با خاموشی" در آغاز کوشیده است از خلال ذکر واقعیت‌ها و رویدادهای عینی، خواننده را هر چه بیشتر در فضای زندان‌های رژیم شاه و جمهوری اسلامی در دهه های 50 و 60 قرار داده و شرایط حاکم در این زندان‌ها را با گویائی بیشتری آشکار نماید. به همین منظور بررسی مقایسه‌ای زندان‌های رژیم شاه در دهه 50 با زندان‌های رژیم جمهوری اسلامی در دهه 60 اولین کاری است که در اینجا به آن پرداخته شده است. در همین رابطه لازم است توضیح دهم که اعتقاد به "تحلیل مشخص از شرایط مشخص" که به نظر من درست ترین روش بررسی و تحقیق واقعیت‌های اجتماعی است، نقطه حرکت من در مشخص کردن محدوده‌های تاریخی معین فوق‌الذکر بوده است. این روش را من در عین حال در بررسی شرایط زندان‌های جمهوری اسلامی نیز بکار برده و کوشیده‌ام شرایط آن زندان‌ها در دهه 60 را نه به طور کلی بلکه به طور مشخص در سال‌های متفاوتی که هر یک بیانگر دوره خاصی در زندان بوده است، مورد توجه قرار دهم. بر این مبنا جلب دقت نظر خوانندگان گرامی به این دوره‌های متفاوت، جهت شناخت شرایط متفاوت زندان در سال‌های مختلف دهه 60، برای این کتاب از اهمیت بر خوردار بوده و یکی از منظورهای آن بشمار می‌رود- همچنانکه بر ضرورت توجه به تقاوت ها و تشابهات زندان‌های تهران با زندان‌های شهرهای مختلف نیز در این کتاب تأکید شده است.

با توجه به واقعیت انکار ناپذیر وجود بساط شکنجه در زندان‌های رژیم‌های شاه و جمهوری اسلامی که امروز دیگر برای مردم مبارز ایران امر شناخته شده‌ای است، در صفحاتی از این کتاب کوشش شده که از مقوله شکنجه تعریفی علمی و منطبق بر واقعیت ارائه شود. در این مورد عنوان شده است که شکنجه ابزاری در دست حکومت‌های مدافع طبقات استثمارگر می‌باشد که از آن برای باز داشتن روشنفکران و توده‌ها از مبارزه بر علیه طبقه استثمارگر حاکم استفاده می‌کنند. این تعریف، درست نقطه مقابل تعریف های ایده آلیستی و ذهنی از شکنجه قرار دارد که می‌کوشند یا آن را پدیده‌ای که گویا از اول وجود داشته و همواره نیز وجود خواهد داشت، جلوه دهند و یا با کتمان خاستگاه مادی این پدیده و زمینه‌های عینی پدید آورنده آن، این یا آن ایدئولوژی را سرمنشاء شکنجه محسوب کنند. اما ارائه‌ تعریف مبتنی بر واقعیت‌های عینی از شکنجه در این کتاب که در یک کلام آن را وسیله‌ای در دست حکومت‌های مدافع طبقات استثمارگر برای سرکوب توده‌های تحت ستم و مقابله با مبارزات آنان توصیف می‌کند، راه را بر چنان اندیشه‌هائی می‌بندد. از جمله، این تعریف در مقابل ایده‌ای قرار دارد که با ابداع اصطلاح غیر واقعی و نادرست "دولت ایدئولوژیک" سعی می‌کند شکنجه را مخصوص دولت‌های خاصی جلوه داده و آن را ناشی از کارکرد ایدئولوژی آن دولت‌ها تلقی نماید. می‌توان دید که اصطلاح فوق که گاه کمونیسم - که دشمن هر سیستم حکومتی مبتی بر مالکیت خصوصی می‌باشد- را آشکارا در کنار مذهب و فاشیسم و رژیم‌های مذهبی و فاشیستی قرار می‌دهد، خود برای کند کردن آهنگ مبارزه طبقاتی ابداع شده است؛ در حالی که با پی بردن به رابطه بین استثمار و ظلم و ستم حکومت‌های مدافع طبقات استثمارگر در حق طبقات استثمار شونده و زیر ستم با امر سرکوب و زندان و شکنجه، راه حل رهائی از این واقعیت‌های جنایتکارانه و زشت نیز جلوی پای روشنفکران حقیقت جو  و توده‌های مبارز قرار می‌گیرد. معلوم می‌شود که تا زمانی که سیستم های مبتنی بر مالکیت خصوصی و  در ارتباط با آن، طبقات استثمارگر وجود دارند، حکومت‌هائی نیز وجود خواهند داشت که جهت حفظ مالکیت خصوصی و دفاع از منافع طبقات استثمارگر در مقابل کارگران و زحمتکشان و دیگر توده‌های تحت ستم، "چاره‌ای" جز سرکوب توده‌ها نداشته و نمی‌توانند بدون نیاز به زندان و شکنجه و اعدام امورات خود را بگذرانند. در پیوند با این واقعیت، همچنین معلوم می‌شود که پیشبرد مبارزه طبقاتی در جهت نابودی حکومت‌های مدافع طبقات استثمارگر و خود این طبقات و از بین بردن مالکیت خصوصی تنها راه پایان بخشیدن به هر نوع بساط جنایت و آدم کشی می‌باشد. این همان راهی است که کتاب حاضر خود را وقف پافشاری بر حقانیت آن نموده و خدمت به پیشبرد مبارزه طبقاتی به نفع کارگران و زحمتکشان و همه ستمدیدگان در جهت تحقق دنیای زیبای کمونیستی، تنها هدف آن را تشکیل می‌دهد. بر اساس آنچه در بالا مطرح شد، در لابلای صفحات این کتاب با نشان دادن فاکت‌های کاملاً مشخصی، بر ارتباط انکارناپذیر سیستم سرمایه‌داری وابسته(1) در ایران که یک سیستم اقتصادی- اجتماعی برای تأمین منافع امپریالیست‌ها و سرمایه‌داران وابسته ایران می‌باشد با شکنجه و زندان و اعدام تأکید شده و از جمله با مقایسه زندان‌های دو رژیم شاه و جمهوری اسلامی در دهه های 50 و 60 و یادآوری شکنجه‌های قرون وسطائی در زندان‌های تحت حاکمیت هر دو این رژیم‌های وابسته، چند واقعیت مهم در اختیار خواننده قرار می‌گیرد. که‌ آنها را به‌ شرح زیر میتوان بیان نمود.

1-"در جدال با خاموشی"، با برشمردن تشابهات موجود بین زندان‌های جمهوری اسلامی و رژیم شاه و به خصوص با تکیه بر وجود شکنجه‌های قرون وسطائی در دوره بازجوئی در زندان‌های هر دو رژیم، خط بطلان بر ایده ای می کشد که شکنجه در زندان‌های رژیم مذهبی جمهوری اسلامی را با ایدئولوژی آن توجیه نموده و توضیح می‌دهد. همچنین با نشان دادن تشابهات موجود بین برخورد بازجوها با زندانیان سیاسی در دو مقطع متفاوت و تحت دو رژیم متفاوت ولی هم ماهیت، روی این واقعیت تأکید شده است که بازجو ها و شکنجه‌گران جمهوری اسلامی به همان اندازه در راه حفظ و تحکیم جمهوری اسلامیشان "انجام وظیفه" می‌نمودند که بازجوها و شکنجه‌گران رژیم شاه برای حفظ و تحکیم رژیم شاهنشاهی شان.  

2- مقایسه شرایط زندان‌ها در دو دهه 50 و  60 در این کتاب همچنین معلوم می‌کند که اسلام، علیرغم همه القائات آسمانی و قداستی که به آن نسبت می‌دهند، از طرف حاکمیت سیاسی موجود برای پیشبرد امور زمینی و کاملاً مادی به کار گرفته شده و جز یک پوشش ایدئولوژیکی برای پیشبرد اهداف ضد خلقی در جهت حفظ سیستم سرمایه‌داری وابسته در ایران نمی‌باشد؛ و باید ضمن درک تفاوت ایدئولوژی‌ها با یکدیگر، آن را همچون هر ایدئولوژی دیگری دانست که در خدمت به تأمین منافع طبقه‌ای که آن را به کار می‌برد، نقش مهم خود را بازی می‌نماید.

3- چه با تکیه بر شباهت‌ها و چه با برشمردن تفاوت‌های موجود بین زندان‌های تحت حاکمیت رژیم شاه و جمهوری اسلامی در دوره‌های معین یاد شده، در این کتاب این واقعیت نشان داده شده است که نطفه بسیاری از ننگ‌ها و جنایت‌هائی که در دهه 60 توسط جمهوری اسلامی در مقابل چشم همگان صورت گرفت، در همان زمان شاه بسته شده بود. این امر خود بیانگر آن است که بوجود آمدن آن ننگ‌ها و جنایت‌ها در دوره جمهوری اسلامی، ویژگی این رژیم نبوده بلکه بنا به اقتضای شرایط مبارزه طبقاتی حاکم در مقطع دهه 60، توسط رژیم هم ماهیت رژیم شاه به انجام رسیده  است.

کتاب حاضر  با تکیه بر خاطرات و گزارشات زندانیان سیاسی در دهه 60 به طور کاملاً مستند، واقعیت‌ها، رویدادها و روندهای موجود در زندان‌های این دهه را به خواننده شناسانده و تصویر حتی الامکان روشنی از زندان تحت سلطه رژیم جمهوری اسلامی در دهه 60 را در اختیار وی قرار می‌دهد.  

این کتاب توضیح می‌دهد که به کمال رسیدن ننگ‌ها و جنایات شاهنشاهی در دهه 60 در دوره جمهوری اسلامی در عین حال خود مبین وجود شرایط متفاوتی در کل جامعه در این دهه نسبت به دهه پیشین خویش می‌باشد. اساساً توجه به شرایط حاکم بر جامعه و چگونگی سیر مبارزه طبقاتی در آن، امری مهم و قابل تأکید برای این کتاب بشمار رفته و پایه تحلیل‌های آن را می‌سازد. به دیگر سخن، تأکید بر این امر که شرایط حاکم بر زندان انعکاسی از سطح و شدت و حدت مبارزه طبقاتی در کل جامعه است، یکی از نکات برجسته کتاب حاضر را تشکیل می‌دهد. تمامی واقعیت‌ها و روندهائی که چه در دهه 50 و چه در دهه 60 در زندان‌ها جریان داشته و در این کتاب در حد امکان مطرح و مورد برخورد قرار گرفته‌اند نیز همگی بیانگر این حقیقت هستند که تفاوت در حد و چگونگی شکنجه و جنایت‌های انجام شده در زندان‌های دو رژیم هم ماهیت، اساساً از تفاوت در شرایط مبارزه طبقاتی در آن دو دهه ناشی شده است.

در این کتاب مشخصاً مطرح شده است که در شرایطی که امپریالیست‌ها با فدا کردن شاه و قرار دادن ارتش در اختیار دار و دسته خمینی، قدرت سیاسی را در ایران به دست رژیم جمهوری اسلامی سپردند، سرکوب انقلاب توده‌ها اولین وظیفه‌ای بود که از طرف امپریالیست‌ها، این دشمنان اصلی خلق‌های ایران، بر عهده این رژیم قرار داده شد. (در حقیقت امپریالیست‌ها در مقابل خیزش انقلابی وسیع توده‌ای در ایران با رضایت دادن به سقوط رژیم شاه، دست به یک عقب نشینی تاکتیکی زده بودند و حال از طریق رژِیم خمینی حمله استراتژیک خود به توده‌های مبارز ما را به پیش می‌بردند). سرکوب توده‌ها تنها راه اعاده نظم اقتصادی- اجتماعی ضد خلقی حاکم بر ایران بود که با مبارزات سترگ توده‌ها و انقلاب آنان دچار ضربه شده و مختل گشته بود. بر این مبنا، کتاب حاضر در حین بر ملا کردن شرایط بسیار خشونت بارتر زندان‌های جمهوری اسلامی در دهه 60 نسبت به زندان‌های رژیم شاه در دهه 50، علت این امر را نیز که همانا مقابله امپریالیست‌ها از طریق رژیم دست نشانده خود (جمهوری اسلامی) با انقلاب توده‌ها بود را نیز تشریح می‌کند. "در جدال با خاموشی" توضیح می‌دهد که جاری بودن یک مبارزه حاد طبقاتی در سطح توده‌ای در جامعه در طی سال‌های پر تلاطم 57-56 و ادامه آن در چند سال بعد از روی کار آمدن خمینی و دار و دسته‌اش از یک طرف و نیاز جبهه ضد انقلاب برای برقراری مجدد "نظم و امنیت" دلخواه خویش در جامعه، جمهوری اسلامی را به مثابه یک رژیم  ضد انقلابی به نمایندگی از همه نیروهای مرتجع و ضد انقلابی ذینفع، وادار به جنگی تمام عیار با توده‌های مبارز ایران نموده بود. بنابراین کتاب در رابطه با شرایط شدیداً خونبار زندان‌های دهه 60 صراحتاً عنوان می‌کند که دلیل آن وحشی گری‌ها "جز آن نبود که سردمداران و گردانندگان رژیم جمهوری اسلامی به طور مشخص- یعنی آنطور که براستی در واقعیت بود- خود را در صحنه یک جنگ  واقعی با توده‌های تحت ستم ایران می‌دیدند."

با تشریح امر فوق و ذکر واقعیت‌های مشخص و موارد متعددی از چگونگی اعمال خشونت در زندان‌های دهه 60، این کتاب موضوع مهمی را نیز در مقابل چشم خواننده قرار می‌دهد و آن این که رژیم جمهوری اسلامی برای این که بتواند در جنگ با توده‌ها آن‌ها را به عقب رانده و مغلوبشان سازد، وسیعاً به فاسدترین و متحجرترین اقشار جامعه روی آورده و دست به نیرو گیری از میان زنان و مردان بی شعور و متحجر و زباله‌های اجتماعی که عمری را به رذالت و پستی گذرانده بودند، زد. در واقع، علاوه بر ارتش شاهنشاهی و دیگر ارگان‌های مسلح ضد خلقی پیشین، این، عقب مانده‌ترین قشرهای جامعه، طفیلی‌ها و قارچ‌های هرز و  لات‌ها و لمپن‌ها بودند که برای سرکوب مبارزات عادلانه و انقلابی توده‌ها به کمک رژیم جنایت کار جمهوری اسلامی شتافتند. این واقعیت انکار ناپذیر که بخش بزرگی از نیروی سرکوب رژیم در زندان‌ها و همین طور در بیرون از زندان (که در گشت‌های متعدد سرکوب در هر کوی و برزنی بر علیه توده‌ها فعالیت می‌کردند) را همان لات‌ها و لمپن‌ها تشکیل می‌دادند، امری است که این کتاب با ارائه موارد عینی مشخصی روشن نموده و برای خواننده می‌شناساند. اتفاقاً مردم مبارز ایران خوب می‌دانند که در سال 1332 نیز همین قشر لمپن (فواحش و عربده کشان چاقو کش) بودند که توسط اردشیر زاهدی و اشرف پهلوی بسیج شده و در جریان کودتای ننگین 28 مرداد به کمک رژیم شاه شتافتند. لات‌ها و لمپن‌هائی نظیر شعبان بی مخ (فامیلی او جعفری بود و از طرف مردم بی مخ خطاب می‌شد)، رمضان یخی، پروین آژدان قیزی و ملکه اعتضادی (یکی از سردسته های فواحش تهران) که در به شکست کشاندن جنبش مردم در آن سال‌ها و سقوط حکومت ملی دکتر مصدق، نقش ضد انقلابی مهی ایفاء نمودند.

یکی دیگر از نکات مهم "در جدال با خاموشی" که طی توضیح و تشریح هر چه بیشتر  رابطه بین حاکم شدن این و یا آن وضعیت و شرایط در زندان‌ها با عملکرد و تأثیر شرایط مبارزه طبقاتی در کل جامعه، مطرح گردیده، اثبات این حقیقت است که شرایط حاکم بر زندان جدا از شرایط موجود در کل جامعه و وضعیت مبارزه طبقاتی جاری در آن نمی‌باشد؛ و به زبانی گویاتر، شرایط حاکم بر زندان در هر مقطعی انعکاسی از شرایط حاکم بر کل جامعه است. "در جدال با خاموشی"  با رجوع به عملکردهای خونبار و شدیداً سرکوبگرانه رژیم در خارج از زندان یعنی عملکردهائی که خود را در قالب تحمیل و متداول کردن فرهنگ و رسومات خاص جمهوری اسلامی درجامعه و گسترش فضای رعب و وحشت و اختناق نشان می‌داد، نکته مهم فوق‌الذکر را مورد تأکید قرار داده و نکات دیگری را نیز در همین رابطه مطرح کرده است -که رئوس آن‌ها را می‌توان به شرح زیر برشمرد.

الف- برخلاف تبلیغات دروغین جمهوری اسلامی و دیگر دشمنان مردم، این رژیم پایه‌های حاکمیت خود را نه با به اصطلاح 99% رأی مردم ایران بلکه با بکارگیری وحشیانه ترین شیوه‌‌های سرکوب و در میان دریائی از خون فرزندان این آب و خاک تحکیم نمود. در چنین شرایطی که ایران خود به یک زندان بزرگ تبدیل گشت، شرایط زندان‌ها نمی‌توانست همسو با آنچه در جامعه می‌گذشت نباشد. در واقع، تصویر زندان در دهه 60 تصویری فشرده از فجایع و وحشی گری‌هائی بود که در همان زمان در زندان گسترده تری به نام سرزمین ایران، جریان داشت.

ب- بر حسب این که ارتجاع حاکم در جهت حفظ مناسبات اقتصادی -اجتماعی ظالمانه موجود، خود را تا چه حد با خطر مبارزات توده‌ها مواجه ببیند و چه نیازی به  سرکوب توده‌ها داشته باشد، شرایط متفاوتی نیز در زندان‌ها بوجود خواهد آمد. به همین دلیل نیز در دهه 50 در شرایطی که جنبش کمونیستی در ایران راه اعتلا می پیمود و این، توده‌های تحت ستم و فرزندان راستین آنان بودند که دشمنان خود را مورد تعرض انقلابی خود قرار داده بودند، شرایطی در زندان حاکم بود که با شرایط زندان دهه 60 که جامعه در اوضاع و احوال دیگری به سر می‌برد، متفاوت بود. در دهه 60، غلبه اپورتونیسم بر جنبش کمونیستی و استیلای جو سازشکاری و ندانم کاری در میان قریب به اتفاق نیروهای سیاسی اپوزیسیون، یکی از عوامل یاری بخش به دشمنان مردم ما بود، دشمنانی که در جنگ با توده‌ها جهت از پای در آوردن آن‌ها، خود را نیازمند آن می‌دیدند که حتی روحیه‌های والای انقلابی در میان مردم را نیز در هم بشکنند و به همین خاطر این هدف را در زندان‌های خود با دست بازتری در مورد زندانیان سیاسی پیش بردند. با تکیه بر چنین دیدی خواننده خود می‌تواند دلیل تفاوت شرایط زندان قبل و بعد از کشتارهای فجیع سال 67 و به خصوص دلیل آزادی زندانیان باقی مانده از آن کشتار را نیز دریابد؛ و توجه داشته باشد که این موضوع آخر در حالی بود که هنوز همان جمهوری اسلامی با همان کادرها و سرسپردگانش بر زندان‌ها حکم می راندند! بر این اساس شرایط زندان‌های امروز جمهوری اسلامی نیز باید به طور مشخص دیده شده و مورد توجه قرار گیرد و نمی‌توان آن را عیناً به همانگونه تصور نمود که در دهه 60 بود.

ج- ارائه اسنادی گویا از چگونگی فاجعه کشتار سال 67 و شرح آنچه بر بازماندگان آن کشتارها در تهران گذشت از زبان تنی چند از آن بازماندگان موضوع دیگری است که این کتاب به آن پرداخته است. در همین رابطه با اتکاء به اسناد و مدارک موجود، دلایل جنایت غیرقابل توصیف رژیم جمهوری اسلامی در کشتار سراسری زندانیان سیاسی ایران مطرح شده و رابطه این فاجعه با موضوع قطع جنگ ایران و عراق و برنامه امپریالیست‌ها برای سرمایه گذاری در ایران جهت باز سازی خرابی‌های ناشی از جنگ تو ضیح داده شده است. به این ترتیب یک بار دیگر ارتباط ناگسستنی اعدام و شکنجه و زندان با امر استثمار و غارت دسترنج کارگران و زحمتکشان در مقابل چشمان خواننده قرار داده شده است.  

د- بین مبارزه بر علیه رژیم ضد خلقی حاکم بر جامعه و سرکوب و زندان همان قدر رابطه واقعی وجود دارد که چنین ارتباطی را می‌توان بین شرایط استثمار و ظلم و ستم در جامعه و مبارزه عادلانه و انقلابی مشاهده کرد. اما این ارتباط یک دور باطل نیست.

شرایط استثمار وحشیانه و در ارتباط با آن فشارهای طاقت فرسای اجتماعی و سیاسی، خارج از اراده هر کسی کارگران و زحمتکشان و طیف وسیعی از توده‌های تحت ستم را به صحنه مبارزه می‌آورد. تجربیات گذشته توشه راه آن‌هاست و این تازه به میدان آمده‌ها در شرایط جدیدی که با کار و فعالیت نسل‌های پیش از  خود ساخته شده، مبارزه خود را در سطحی بالاتر از قبل، پیش می‌برند. بر مبنای آنچه مارکسیسم به مثابه یک علم اجتماعی ثابت می‌کند و به گواه تاریخ و پیشرفت‌های تاریخی‌ای که بشر تاکنون به آن‌ها دست یافته است، انتهای این مسیر با مرگ محتوم ارتجاع و طبقات استثمارگر و پیروزی ستمدیدگان رقم خورده است. کتاب حاضر کوشیده است تا آنجا که فاکت‌ها و دلایل عینی ارائه شده می‌توانند بازگو کننده باشند، بر درستی چنین امری پای بفشارد.

"در جدال با خاموشی"  در حالی که از زبان زندانیان سیاسی سابق زندان‌های رژیم شاه و جمهوری اسلامی جنایات و واقعیت‌های زشت و نکبت بار حاکم بر آن زندان‌ها را بازگوئی می‌کند، در همان حال باز با اتکاء به گفته‌ها و نوشته‌های زندانیان سیاسی بازمانده از دهه 60، به طور مستند توصیف‌گر مقاومت‌ها، استقامت ها و مبارزه مردم آگاه و دلیر ایران در مقابل ارتجاع بوده و به خصوص مبارزه و پایداری‌های حماسی زندانیان سیاسی در دهه 60 را به تصویر کشیده است.

ذکر مواردی چند از بیشمار رزمندگی‌ها و مبارزه و پایداری‌های فرزندان راستین خلقهای ما در این کتاب، این حقیقت نهفته در دل آن حماسه‌ها را نیز برای خواننده آشکار کرده است که جمهوری اسلامی برای باز پس گیری دست آوردهای انقلاب توده‌ها و فتح هر سنگری تا چه حد می‌بایست وحشیانه دست به سرکوب بزند- که البته در این مسیر هم بود که نقاب ریا و فریبکاری از چهره خمینی برافتاد و  با کنار رفتن پرده‌های فریب، جمهوری اسلامی مجبور شد تا خود را به عنوان یک رژیم سرا پا ننگ و جنایت که دیگر با هیچ ریاکاری‌ای قابل تطهیر نیست، به مردم رنجدیده ایران بشناساند. با درنظر گرفتن این که براستی امپریالیست‌ها در سال 57 با اتخاذ تاکتیک‌های حیله گرانه‌ای قادر به فریب مردم ما شدند، امر فوق تجربه بسیار گرانقدری را با خود حمل می‌کند که مسلماً در مبارزه انقلابی به کار گرفته می‌شود. این حقیقت که مبارزه و مقاومت زندانیان سیاسی سهم بزرگی در افشای رژیم جمهوری اسلامی داشته است، در این کتاب با روشنی خاطر نشان گردیده. و بالاخره در اینجا از زندانیان سیاسی مبارزی تجلیل شده است که با سکوت خود در زیر شکنجه رساترین و زیبا ترین فریادهای انسانیت را سر دادند.

اما، زندگی وجوه متضاد را همواره با هم و در آن واحد به نمایش می‌گذارد. به همین خاطر نیز در مقابل مقاومت‌های حماسی زندانیان سیاسی در زندان‌های جمهوری اسلامی در دهه 60، متضاد آن نمی‌توانست زاده نشود. نمی‌توانست در مقابل زندانیان استوار که با همه دردها و زخم ها در دل و جان،سرفراز در مقابل دشمنان مردم ایستادگی می‌کردند، عناصری در زندان پیدا نشوند که راه خیانت به توده‌ها را در پیش گرفته و در این راه تا آنجا پیش روند که در کنار بازجوها و جلادان قرار گرفته و به عامل سرکوب در زندان تبدیل نشوند. این‌ها همان کسانی بودند که پدیده تواب را در زندان‌های جمهوری اسلامی در آن دهه شکل دادند. واقعیتی که کتاب حاضر تلاش کرده است که تعریف درستی از آن بدست داده و این پدیده نو ظهور را با همه زشتی‌اش به مردم مبارز ایران بشناساند.

شناخت تواب که پدیده نو ظهوری بود که در زندان‌های دهه 60 شکل گرفت از اهمیت خاصی برخوردار است. در شرایط کنونی نیروهای راست، این مبلغین بورژوازی می‌کوشند با ارائه مفهوم غیر واقعی از تواب در زندان‌های دهه 60، مرز آن‌ها را با کسانی که به عنوان زندانی سیاسی شناخته می‌شوند، قاطی کنند. قرار دادن توابین در ردیف زندانیان مبارز و مقاوم و کمتر از آن در ردیف کسانی که علیرغم همه عدم مقاومت‌هایشان در مقابل ارتجاع و نشان دادن ضعف، به هرحال به نیروی سرکوب در زندان تبدیل نشدند، کاری است که اینان انجام می‌دهند. از این طریق آن‌ها سعی می‌کنند صف خلق و ضد خلق و صف انقلاب و ضد انقلاب را مخدوش سازند- که کمترین نتیجه آن در حال حاضر هموار کردن راه برای حضور توابین به عنوان اپوزیسیون می‌باشد، امری که در سال 1384 شاهد جلوه‌هائی از آن در خارج از کشور بودیم. در مقابله با چنین امری بود که قبل از تکمیل کتاب حاضر، بخشی از آن تحت عنوان" تواب پدیده‌ای نو ظهور در زندان" یکبار به طور مستقل انتشار یافت. 

برای من در این کتاب نه در بیان مقاومت و پایداری‌های زندانیان سیاسی مبارز و نه در افشای توابین، معیار، تعلقات تشکیلاتی پیشین آن‌ها و خط سیاسی‌شان نبوده است. از نظر من امر تجلیل از فرزندان راستین خلقهای ایران و افشای همکاران و همدستان ماشین سرکوب جمهوری اسلامی، یک وظیفه انقلابی است که محصور کردن آن در چهارچوب این و یا آن خط سیاسی، از بار آن وظیفه کاسته و محتوای واقعی آن را از بین می‌برد. باور به ضرورت اتحاد همه نیروهای درون صف خلق و قرار گرفتن آن‌ها تحت رهبری طبقه کارگر و یا در واقع تحت یک رهبری کمونیستی که تضمین کننده پیروزی انقلاب خلقهای ماست،سرچشمه چنین برخوردی است. روی دیگر این برخورد، البته، مرزبندی با کسانی است که بدون درک درد مشترک و مسایل مشترک همه نیروهای مردمی در مقابل دشمنان مشترکشان، سعی دارند به نام اعتقاد به دموکراسی و تمدن و غیره شعار "همه با هم" خمینی را داده و صف خلق را با ضد خلق و مرز مرتجعین را با نیروهای مترقی و چپ مخدوش سازند.

در آخرین پاراگراف این مبحث، اجازه دهید از آرزوی همه توده‌های رنجدیده ایران و همه کسانی صحبت کنیم که خواهان جامعه ای عاری از زندان و شکنجه و اعدام می‌باشند.

 

من در رویای خود دنیائی را می بینم که در آن هیچ انسانی انسان

                                               دیگر را خوار نمی شمارد

زمین از عشق و دوستی سرشار است

و صلح و آرامش، گذرگاه‌هایش را می آراید.

من در رویای خود دنیائی را می­بینم که در آن

همگان راه گرامی آزادی را می شناسند

حسد جان را نمی­گزد

و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی­کند. 

من در رویای خود دنیائی را می بینم که در آن

سیاه یا سفید

از هر نژادی که هستی

از نعمت‌های گستره‌ی زمین سهم می­برد.

هر انسانی آزاد است

شوربختی از شرم سر به زیر می افکند

و شادی هم چون مرواریدی گران قیمت

نیازهای تمامی بشریت را برمی آورد. 

چنین است دنیای رویائی من!        (لنگستن هیوز، نامی ترین شاعر سیاهپوست آمریکا)

 

                                     

آیا چنین آرزو و رویائی امکان تحقق دارد؟ این آرزو و آرمان، امروز در شرایطی مطرح است که بورژوازی بحران زده در سطح جهانی، از طریق بنگاه‌های تبلیغاتی و سخن پراکنی خویش، در همه جا شدیداً به اشاعه ایده‌های ضد انقلابی و انحرافی در میان توده‌ها و روشنفکران مبارز مشغول است. از یک طرف سعی می‌کنند که اعتقاد به آرمان‌های انقلابی را تحت نام "سنتی" بودن تقبیح نمایند و از طرف دیگر، هر ارزشی را بی ارزش جلوه داده و بی باوری و بی آرمانی را در میان جوانان اشاعه دهند. کوشش در تبلیغ و ترویج سموم فکری بورژوازی، امروز در شرایط پراکندگی جنبش کمونیستی باعث ایجاد سردرگمی در میان بسیاری از  روشنفکران مردمی گشته و کار به جائی رسیده است که گاه شاهد تکرار آن ایده‌های زهرآگین توسط برخی از آن روشنفکران هستیم. مثلاً مشاهده می‌شود که کسانی از موضع مخالفت با سرکوب‌های رژیم جمهوری اسلامی مطرح می‌کنند که هر نیروئی به قدرت برسد دست به کشتار مردم خواهد زد؛ چرا که گویا اساساً "قدرت" با شکنجه و زندان و اعدام در هم تنیده شده و تحت حاکمیت هر نیروئی که باشد چنان بساطی بر پا خواهد بود (!) لذا آنان مبارزه برای کسب قدرت سیاسی را نفی می‌کنند. اما این ایده که در درجه اول بر علیه مبارزه برای قدرت‌گیری طبقه کارگر و آنچه تحت عنوان" دیکتاتوری پرولتاریا" مطرح است، رواج یافته است، جز تکرار یک ایده کهنه و طرد شده قدیمی که خود واقعیت‌های زندگی نادرستی آن را ثابت نموده است، نمی‌باشد. این، یادآور همان ایده معروف آنارشیست‌ها می‌باشد که نافی هر گونه دولتی است. در واقع در اینجا آنارشیسم است که در مقابل مارکسیسم صف آرائی می‌کند(2) قابل ذکر است که مارکسیست‌ها در حالی که برپائی جامعه ای بدون" سلطه دولت" را آرمان نهائی خود اعلام می‌کنند، اما برای رسیدن به چنین جامعه‌ای راه حل واقعی ارائه می‌دهند. راه حل مبارزه برای نابودی سیستم سرمایه‌داری از طریق انقلاب و بر پائی سوسیالیسم. برای کارگران تشکل یافته و مجهز به ایدئولوژی طبقاتی خویش یعنی کمونسم، انقلاب (که خود با اتوریته ترین و مقتدرترین وسیله به حساب می‌آید) جهت کسب قدرت سیاسی، تنها یک پیش شرط برای رسیدن به جامعه‌ای عاری از طبقات و دولت یا به عبارت دیگر یک جامعه کمونیستی است. به واقع، طبقه کارگر قدرت دولتی را بدست می‌گیرد تا آن را در جهت نابودی جامعه طبقاتی همراه با همه کثافات و پلیدی‌های ذاتیش و از بین بردن خود وجود قدرت دولتی بکار گیرد. این راهی است که کمونیسم پیش پای بشریت قرار داده است. بنابراین برای این که در جامعه‌ای زندان نباشد، شکنجه نباشد، و اساساً هیچگونه خشونتی ناظر بر مناسبات انسان‌ها نباشد، باید طبقات استثمارگر بالکل از آن جامعه محو شوند. باید اصولاً استثمارگر و استثمارشونده‌ای وجود نداشته باشد. باید مالکیت، خصوصی نباشد و جامعه به طبقات تقسیم نشود. یعنی یک جامعه غیر طبقاتی بوجود آید و بر این مبنا جامعه باید از سازمانی از انسان‌های برابر و آزاد تشکیل گردد. برپائی چنین جامعه‌ای که ایده‌آل و هدف اصلی انقلابیون کمونیست را تشکیل می‌دهد، یک رویای دست نیافتنی نیست. انسان‌ها قادر به ساختن آن، به ساختن دنیای زیبای کمونیستی به دست خود هستند، اما به شرط آنکه امروز قاطعانه برای نابودی جوامع طبقاتی کنونی، برای نابودی سیستم سرمایه‌داری حاکم بر جامعه خویش مبارزه کنند؛ و بکوشند در هر جائی که هستند و به هر گونه که امکان پذیر است برعلیه طبقات استثمارگر و همچنین برعلیه فرهنگ و ایدئولوژی‌ای که آن‌ها مروج و مبلغش می‌باشند مبارزه کنند؛ برعلیه هر چه ارتجاعی است مبارزه کنند، مبارزه و مبارزه و مبارزه؛ تنها راه برای ساختن جامعه ایده‌آل انسانی است. جامعه ایده‌آل انسان‌هائی که از هر چه ارتجاعی است متنفرند و قلبشان از عشق به انسان و انسانیت لبریز است. این را ما از تجارب تاریخی و از گذشتگانی که پیشرفت‌ها و زیبائی‌های دنیای کنونی را ساخته‌اند و از مبارزه و مقاومت توده‌های جامعه خود در گذشته می‌آموزیم. واقعیت این است که هر آنچه خوبی که ما امروز در جامعه خود داریم، حاصل مبارزه و کار و زحمت انسان‌های آگاه و فداکار؛ ثمره مبارزه و مقاومت توده‌ها و فرزندان انقلابی آن‌هاست. به‌ همین دلیل حتی خاطره‌ آن مبارزات و مقاومت‌ها نویدبخش پیروزی مبارزات آینده‌ می‌باشد.

 

 

 

 

توضیحات:

(1) با اطلاق کلمه وابسته به سرمایه داری در ایران، ويژگی اين سيستم نشان داده می شود که جهت حرکت آن را سرمایه های امپرياليستی تعیین می کنند. با تأکید بر این که نه سرمایه داری ملی و نه سرمایه دار ملی در ایران وجود ندارند ، باید توجه داشت که لفظ سرمایه داران وابسته نیز صرفاً جهت مشخص کردن هر چه دقیق تر خصوصیت سرمایه داری ایران- که همانا وابستگی به امپریالیسم می باشد- بکار برده می شود

 

(2) "فرق میان مارکسیست ها و آنارشیست ها در این است که:

 

الف) اولی ها در عین این که نابودی کامل دولت را هدف خود قرار می‌دهند، این هدف را فقط هنگامی عملی می‌دانند که انقلاب سوسیالیستی طبقات را نابود نماید و انجام این عمل را نتیجه استقرار سوسیالیسم می‌دانند که کار را به زوال دولت منجر می‌سازد؛ دومی ها خواهان نابودی دولت در ظرف یک از امروز تا فردا هستند و به چگونگی شرایط لازم برای عملی شدن این نابودی پی نمی‌برند.

 

ب) اولی ها این امر را ضروری می‌دانند که پرولتاریا پس از بکف آوردن قدرت سیاسی، ماشین دولتی کهنه را تماماً منهدم و ماشین تازه ای را که مرکب از سازمان کارگران مسلح طبق نمونه کمون باشد جایگزین آن سازد؛ دومی ها صمن این که طرفدار انهدام ماشین دولتی هستند این موضوع که پرولتاریا چه چیزی را جایگزین آن خواهد نمود و چگونه از قدرت انقلابی استفاده خواهد کرد بکلی برایشان تاریک است؛ آنارشیست ها حتی استفاده از قدرت دولتی بوسیله پرولتاریای انقلابی و دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا را نفی می‌کنند.

 

ج) اولی ها خواستار آنند که پرولتاریا از طریق استفاده از دولت معاصر برای انقلاب آماده شود؛ آنارشیست ها این عمل را نفی می‌کنند."(لنین، دولت و انقلاب، مناظره کائوتسکی با پانه کوک)