به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 145 ، تیر ماه 1390 

 

ع- شفق

روشهای اپورتونیستی در برخورد با تئوری مبارزه مسلحانه!

تردیدی نیست که جنبش نوین کمونیستی ایران که اساسا با رستاخیز سیاهکل و تولد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران اعلام موجودیت کرد، خیلی سریع تغییرات شگرفی را در تمام عرصه های حیات سیاسی توده ها موجب گشت. پیکار مسلحانه که پاکباخته ترین فرزندان کارگران و زحمتکشان ایران در 19 بهمن 49 با نثار خون خود آغاز کردند، در تداوم خویش به یک جنبش عظیم توده ای بدل گشت که یکی از مهمترین زرادخانه های امپریالیسم در منطقه خاورمیانه را به لرزه درآورد. تا جایی که امروز هیچکس نیست که منکر نقش تاریخی ای گردد که رستاخیز سیاهکل و چریکهای فدایی خلق در پیشبرد مبارزات انقلابی کارگران و توده های رنجبر ایران ایفا نمودند. درست به اعتبار تاثیرات مبارزاتی عظیم این حرکت، چریکهای فدایی خلق ایران از همان ابتدای موجودیت خود مجبور به نبردی سهمگین و همزمان در دو جبهه بوده اند. نبرد با امپریالیسم و رژیمهای وابسته به آن از یکسو و جدال با جلوه های رنگارنگ اپورتونیسم مزمنی که در دوره های متفاوت بر بخش اعظم جنبش کمونیستی ایران حاکم بوده است.

اگر بپذیریم که رسالت تاریخی اپورتونیسم در جنبش کمونیستی همانا تلاش برای تهی کردن انبان پرولتاریا از سلاح مبارزه طبقاتی یعنی مارکسیسم ـ لنینیسم و به هرز بردن نیروی انقلابی جنبش پرولتاریاست، باید صادقانه اعتراف کرد که اپورتونیستهای وطنی ما در طول حیات خود این وظیفه را به نحو احسن به پیش برده اند. به جرات میتوان گفت که در برخی موارد ضرباتی که توسط اپورتونیستهای رنگارنگ بر جنبش طبقه کارگر و توده های محروم وارد شده بسیار مهلک تر و مؤثرتر از قدرت سرکوب رژیم هایی بوده است که کمر به نابودی فیزیکی نهضت رهایی بخش ما بسته اند. نمونه بارز این حقیقت را میتوان در خیانت آشکار رهبران غاصب سازمان چریکها در قیام دلاورانه بهمن بخوبی مشاهده کرد. شکی نیست که یکی از مهمترین دلایل شکست و عدم پیشروی قیام بهمن همانا خائنین توده ای ـ اکثریتی بودند که در راس این سازمان لانه کرده و به اعتبار نفوذ و محبوبیت توده ای آن سازمان مردمی، جنبش انقلابی را به بیراهه بردند و به دنباله روی از بورژوازی وابسته و رژیم تبهکار جمهوری اسلامی کشاندند.

با توجه به این واقعیت بوده که از بدو تولد جنبش نوین کمونیستی ایران در سال 49، یکی از وظایف مرکزی مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه را پیکار با سموم اندیشه های اپورتونیستی در این جنبش تشکیل داده است. بویژه آنکه در طول تاریخ جنبش رهایی بخش ما و پس از آنکه مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه اثبات نمودند که این تئوری، انطباق خلاق مارکسيسم ـ لنينيسم در شرایط ایران است. پس از آنکه پراتیک آنها باعث سرازیر شدن سیل قدرت تاریخی خلقهای تحت ستم ما به عرصه مبارزه شد، اپورتونیستها در راستای وظایف خود یک دم از حمله به تئوری مبارزه مسالحانه غافل نماندند.

بررسی تاریخ جنبش چپ ایران بویژه پس از قیام بهمن به روشنی نشان میدهد که اکثر جریانات اپورتونیستی حاضر که عمدتا در شرایط شبه دموکراتیک آن دوران مانند قارچ از زمین روئیدند، کوشیدند تا هویت سیاسی ـ ایدئولوژیک خود را نخست با حمله به تئوری مبارزه مسلحانه و رد "مشی چریکی" کسب کنند. البته هر پیشرفتی هم در این زمینه نصیب فرصت طلبان شد، محصول مساعدتهای رهبران خائن توده ای ـ اکثریتی بود که در راس یک سازمان محبوب توده ای مشغول "رد" کردن مبارزه مسلحانه، نفی شیوه های قهرآمیز و تجدیدنظر در تمام پرنسیبهای درخشان مبارزاتی این سازمان بودند. اصولا یکی از رسالتهای تاریخی اپورتونیسم در هر شکل و شمایلی، همانا ایجاد اغتشاش و تشتت در میان صفوف جنبش انقلابی از طریق وارد کردن ایده های سازشکارانه به صفوف آن و کندکردن برندگی انقلابی جنبش است. اکثر اپورتونیستهای وطنی نیز از همان اعلام موجودیت شان به منظور پیشبرد رسالت تاریخی خود به تئوری مبارزه مسلحانه که نام چریکها را در میان مردم با نام کمونیسم و انقلاب عجین کرده بود با استفاده از هر وسیله و شیوه ای یورش بردند.

به این ترتیب بررسی اسناد جنبش کمونیستی ایران در یکی دو دهه اخیر نشانگر وجود خروارها ردیه نویسی اپورتونیستهای رنگارنگ بر عليه تئوری مبارزه مسلحانه است. برغم این قاطعانه میتوان گفت که هیچیک از فرصت طلبان رنگارنگ در طول سالها با وجود انبوه خرافاتی که در ادبیات خود بر علیه تئوری مبارزه مسلحانه رواج داده اند، قادر نگشته اند در واقعیت حتی به صحت یکی از مواضع ایدئولوژیک ـ سیاسی اساسی این مشی خدشه ای وارد کنند و یا سند ارزنده ای را به جنبش ارائه دهند. شاید بتوان گفت که تنها موفقیتی که در این راه نصیب آنان گشته عبارت از این است که آنها با راه اندازی یک کارزار وسیع تبلیغاتی موفق شده اند تا ذهن نیروها و هواداران ساده اندیش خود را نسبت به حقایق مربوط به مشی انقلابی یعنی تئوری مبارزه مسلحانه همچنان کور نگهدارند. امروز اگر از تمام هواداران و مدافعین دوآتشه "کار آرام سیاسی" بپرسید که تئوری مبارزه مسلحانه چیست و اصولا مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه چه میگویند و وجه تفرق آنها با سایر نیروهای مدعی مارکسيسم ـ لنينيسم چیست با تعجب مشاهده خواهید کرد که دانش و فهم اکثریت قریب به اتفاق آنها از این تئوری نه محصول یک تحقیق مستقل بلکه در دایره خرافات و درک محدودی است که ادبیات اپورتونیستی در این زمینه به نام تئوری مبارزه مسلحانه نقد و به افکار عمومی ارائه داده است. این حقیقت ناگوار ضرورت تشریح و تبلیغ مداوم ایده های انقلابی تئوری مبارزه مسلحانه و تشدید مبارزه ایدئولوژیک جدی برای افشای تئوریهای اپورتونیستی را به مدافعین این تئوری گوشزد میکند. در این نوشته کوشش برآن است تا ضمن یک مرور مختصر از شیوه اپورتونیستها در مبارزه ایدئولوژیک بر علیه مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه، به یکی دو مورد اساسی از اتهامات آنها نیز در "نقد" مواضع تئوریک مبارزه مسلحانه نظیر "جدایی از توده ها" و امر "بسج طبقه کارگر" پرداخته شود.

اپورتونیستها و مبارزه ایدئولوژیک!

نگاهی به چگونگی برخورد نظری اپورتونیستها با تئوری مبارزه مسلحانه موکدا موید آن است که برخورد محافل و گروههای مختلف داعیه دار جنبش کمونیستی با تئوری مبارزه مسلحانه هیچگاه جدی و مسئولانه نبوده است. این گروه ها بارها تئوری مبارزه مسلحانه را "مردود" و "مرده" اعلام کرده و آن را کرارا "دفن" کرده اند. بدون آنکه حتی جرات کنند که در رابطه با بنیان های فکری و اساسی این تئوری وارد یک مبارزه ایدئولوژیک پرولتری شوند.

کمونیستها برای نقد پرولتری هر مشی سیاسی، نخست بر واقعیات کنکرت اقتصادی ـ اجتماعی موجود تکیه میکنند. آنها اگر اعلام کنند که فلان مشی سیاسی مشخص قادر به حل مسائل مبارزه و اهداف آن نمیباشد، مطمئنا این حکم را با تکیه بر فاکتهای روشنی که در زندگی مادی وجود دارند، به اثبات میرسانند و نشان میدهند که چگونه قانونمندی ها جامعه و سیر تکامل آن در مشی مورد نظر انعکاس نیافته اند. اما باصطلاح مبارزه ایدئولوژیک اپورتونیستهای ما در تقابل با تئوری مبارزه مسلحانه همواره فاقد چنین پرنسیپ های پرولتری و اصول حاکم بر یک مبارزه ایدئولوژیک کمونیستی بوده است. آنها هیچگاه قادر نبوده اند که از مبارزه مسلحانه یک نقد دیالکتیکی ارائه دهند. فقر تئوریک و بی بضاعتی سیاسی باعث گشته که بسیاری از آنها حتی قادر به فهم عمق نظرات مارکسیستی ای که توسط معتقدان به مبارزه مسلحانه در طول سال های متمادی در رابطه با ساختار جامعه ما، مضمون تضادهای طبقاتی موجود و سیر آن، مرحله انقلاب، ضرورت و چگونگی هژمونی طبقه کارگر برای انقلاب و نیل به سوسیالیسم و کمونیسم ارائه شده، نگردند. فی المثل در میان ردیه نویسی های اپورتونیست ها بر علیه مبارزه مسلحانه، آنها هیچگاه به تحلیلی که این مشی از ساختار اقتصادی ـ سیاسی جامعه ارائه میکند نمیپردازند. فراتر از این، در این زمینه مطالعه ادبیات اپورتونیست ها نشان میدهد که حتی خود آنها هیچ تحلیل مستقلانه و جامعی در مورد ساختار اقتصادی ـ اجتماعی جامعه در دست ندارند. در مقابل، منتقدین مبارزه مسلحانه در تمام طول حیات خود در مورد مسایل اساسی انقلاب جز الگوبرداری و یا رونویسی از "اصول عام" مشغله ای نداشته و به جای تلاش برای حل عملی مسایل تنها به یک سری فرمولهای انتزاعی تئوریک چسبیده و کوشیده اند تا به مسایل مشخص مبارزه طبقاتی با توسل به آن فرمول ها جواب دهند.

خصوصیت بارز دیگر اپورتونیستهای وطنی در رديه نویسی بر علیه تئوری مبارزه مسلحانه، آن است که ایشان از آنجا که قادر به یک برخورد پرولتری با مواضع سیاسی ـ ایدئولوژیک مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه نبوده اند، در تعرض به این مشی همواره نخست مواضع واقعی این تئوری را تحریف کرده و سپس آنچه که توسط خود آنها به نام "مشی چریکی" اختراع شده را باصطلاح نقد کرده اند. در تبلیغات مسموم آنها بر علیه تئوری مبارزه مسلحانه که باید اعتراف نمود متاسفانه در جنبش چپ ایران در طول سالیان دراز تا حدی هم برد یافته است، برخی از مشخصات خلق شده برای معتقدین به تئوری مبارزه مسلحانه از این قرار است : "جدایی از توده ها" ، "اعتقاد صرف به کار نظامی و سلاح"، "بها ندادن به کار سیاسی" ، "عدم اعتقاد به سازماندهی طبقه کارگر و ایجاد حزب طبقه کارگر" و خزعبلاتی از این دست. بدیهی است هنگامیکه با مخدوش کردن مسایل واقعی و تحریف آنها که خصوصیت اصلی کار اپورتونیستها در مقابله با تئوری مبارزه مسلحانه است، این تئوری تا حد چنین احکام کودکانه ای نزول داده شود "رد" مبارزه مسلحانه از عهده هر ذهن ساده ای نیز برمیآید البته در این زمینه باید به یک نکته مهم اشاره نمود. به رغم تلاشهای دهها محفل و گروه و جریان اپورتونیستی که در طول سالهای مدید هر یک به نوعی داعیه دار باصطلاح نقد و مردود شمردن تئوری مبارزه مسلحانه بوده اند، بررسی کارنامه عملی تمام آنها در این زمینه نشان میدهد که در کار آنها هیچ نوآوری ای صورت نگرفته است. هر آنچه که این گروهها در رابطه با تئوری مبارزه مسلحانه قلم فرسایی کرده اند، تنها کپی گاهاً ناشیانه جعلیات حزب خائن توده در مورد مبارزه مسلحانه در اولین سالهای تولد جنبش نوین کمونیستی است. با این فرق که بخاطر حق آب و گلی که حزب توده در اپورتونیسم و انحطاط داشته است، در ردیه نویسی به مشی مسلحانه از سابقه و وقاحت بیشتری برخوردار بوده است. این به هیچوجه یک تشابه ساده نیست. باید خاطر نشان کرد که به رغم آنکه تذکر این حقیقت برای بسیاری از اپورتونیستها خوشایند نیست، بنیادهای فکری اغلب گروه های اپورتونیست در درون جنبش انقلابی ایران، در این زمینه کوچکترین تفاوت ماهوی ای با بنیادهای فکری حزب خائن توده نداشته و ندارد.

با این یادآوری در مورد شیوه کار اپورتونیستها در مبارزه ایدئولوژیک بویژه بر علیه تئوری مبارزه مسلحانه و ذکر آبشخور نظری آنان، حال میتوان یکی دو مورد از اتهامات آنان بر علیه تئوری مبارزه مسلحانه را مختصراً وارسی کرد و نشان داد که در این زمینه ها اپورتونیستها در مقابله با تئوری مبارزه مسلحانه بعنوان انطباق خلاق مارکسیسم ـ لنینیسم در شرایط جامعه تحت سلطه ما هیچ چیزی در چنته ندارند.

مبارزه مسلحانه و جدایی از توده!

یکی از رایج ترین تحریفاتی که بر علیه تئوری مبارزه مسلحانه از سوی اپورتونیستها صورت گرفته عبارت از این است که گویا معتقدان به این مشی به "جنبش توده ها" اعتقادی نداشته و "جدایی از توده" خصلت ذاتی این شکل از مبارزه است.

تا آنجا که به خود تئوری مبارزه مسلحانه باز میگردد باید گفت که در هیچ کجای این تئوری نه عدم اعتقاد به "جنبش توده ها" تبلیغ گشته و نه "جدایی از توده ها" تقدیس شده است. برعکس میتوان در ادبیات این مشی اسناد و فاکتهای فراوانی را عرضه کرد که طی آن معتقدان به این تئوری با صراحت تمام بر لزوم ارتباط با توده های تحت ستم و بویژه طبقه کارگر تاکید کرده اند. آنها اتفاقا همواره بر ضرورت "توده ای" شدن مبارزه مسلحانه و ایجاد "رابطه ای مستقیم و استوار" با توده خویش "بمثابه شرط پیشرفت جنبش انقلابی تاکید کرده اند. مدافعین این تئوری بعنوان پیشاهنگان واقعی خلق اتفاقا در تمام متون تئوریک و پراتیک خود نشان داده اند که اساسا برای پیوند و ایجاد ارتباط روشنفکران خلق با توده ها، برای به میدان کشیدن "قدرت تاریخی" توده ها و حل معضل جدایی از توده هاست که اعمال قهر انقلابی و مبارزه مسلحانه بعنوان تنها راه ضروری مینماید.

منتقدان تئوری مبارزه مسلحانه بدون توجه به این حقیقت با اتکاء به پلمیک خود از دو جنبه دست به تحریف میزنند. نخست اینکه آنها تلاش میورزند تا در افکار عمومی این القاء را بوجود آورند که گویا در جریان نقد تئوری مبارزه مسلحانه، آنها خصلت "جدا از توده" بودن این مشی را کشف کرده اند و این دلیلی بر رد تئوری توسط آنهاست. ثانیاً آنها چنین جلوه میدهند که گویا راه پیشنهادی آنها یعنی "کار آرام سیاسی" در تقابل با مضرات تئوری مبارزه مسلحانه خصلت جدایی از توده ها را نداشته و ندارد.

با این تذکر و در پاسخ به این اتهام یعنی کشف خصلت "جدا از توده"بودن تئوری مبارزه مسلحانه شاید هیچ مدرکی مستندتر از گفتار خود بنیانگذاران مبارزه مسلحانه نباشد.

رفیق امیر پرویز پویان در اثر درخشان خود به نام "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" با اشاره به فقدان رابطه بین روشنفکران انقلابی و توده، آن را بمثابه "طلسم ضعف" انقلابیون شمرده و میگوید: "تحت شرایطی که روشنفکران انقلابی خلق فاقد هرگونه رابطه مستقیم و استوار با توده خویشند، ما نه همچون ماهی در دریای حمایت مردم، بلکه همچون ماهی های کوچک و پراکنده در محاصره تمساح ها و مرغان ماهیخوار به سر میبریم." او با یادآوری ضرورت "ارتباط" با توده ها ادامه میدهد: "تا با توده خویش بی ارتباطیم، کشف و سرکوبی ما آسان است. برای اینکه پایدار بمانیم، رشد کنیم و سازمان سیاسی طبقه کارگر را به وجود آوریم، باید طلسم ضعف خود را بشکنیم، باید با توده خویش رابطه ای مستقیم و استوار بوجود آوریم." (ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا ـ صفحه 47).

رفیق احمدزاده نیز در کتاب "مبارزه مسلحانه هم استراتژیک هم تاکتیک" برغم تمام اتهامات کینه توزانه اپورتونیستها مبنی بر اینکه چریکها "جدایی از توده" را تقدیس میکنند، بارها خاطرنشان میسازد که جهت و هدف مبارزه مسلحانه ای که توسط روشنفکران انقلابی خلق شروع شده بسیج خلق و کشاندن توده ها که در اثر دیکتاتوری وحشتناک امپریالیستی و بی عملی مدعیان پیشاهنگی خلق به جریان مبارزه بی اعتماد میباشند، به صحنه مبارزه ای است که پیروزی آن تنها با تشکل و سازماندهی یک جنبش عظیم توده ای امکان پذیر است. رفیق احمدزاده با اشاره به واقعیات آن زمان بر "جدایی عظیمی که میان پیشرو و توده" وجود دارد بعنوان یک عامل منفی که باید توسط کمونیستها از میان برداشته شود، تاکید میکند.(کتاب "مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک" ـ صفحه 75) فراتر از این، او موکداً خاطر نشان میسازد که "شرط پیروزی مبارزه مسلحانه بسیج توده هاست چه از نظر سیاسی و چه از نظر نظامی" (کتاب "مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک"- صفحه 85). به این ترتیب هر ناظر بی طرفی تایید خواهد کرد که نه اذعان اپورتونیستها به "جدا از توده بودن" روشنفکران و سازمانهای چپ ایران کشف تازه ای است و نه اصولاً به هیچ صورتی میتوان معتقدان به تئوری مبارزه مسلحانه و بنیانگذاران جنبش مسلحانه را به "جدا بودن از توده" و "عدم اعتقاد به جنبش توده ای" متهم نمود. برعکس به خاطر برداشتهای انقلابی بنیانگذاران تئوری مبارزه مسلحانه از واقعیات جامعه بود که برای آنها بعنوان یک مارکسیست انقلابی برخلاف اپورتونیستهای گنده گو و بی عمل، مساله نه صرفاً در تفسیر جامعه بلکه در ارائه راههای عملی برای تغییر وضع موجود و شکستن بن بست مبارزاتی مطرح میشد. برای آنها مساله به این صورت طرح بود که "جنبش کمونیستی چگونه میتواند خود را به پیشرو واقعی مبارزه ضدامپریالیستی خلق ما مبدل سازد؟ چگونه میتواند خود را از گنداب محیط روشنفکری که اساساً در آن گرفتار است، بیرون بکشد و با توده ها ارتباط عمیق برقرار کند؟" (کتاب "مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک"- صفحه 132) برای آنها بعنوان انقلابیون مسئولی که به نقش عظیم قدرت تاریخی توده ها ایمان داشتند پرسش این بود که مگر نه آنکه وظیفه روشنفکران انقلابی بمثابه "پیشرو" "این است که از طریق عمل آگاهانه انقلابی و ایجاد ارتباط با توده ها در حقیقت نقبی به قدرت تاریخی توده بزند و آنچه را که تعیین کننده سرنوشت نبرد است وسیعاً به میدان مبارزه واقعی و تعیین کننده بکشاند؟" (کتاب"مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک"- صفحه 81 و 82) و یا چگونه روشنفکران انقلابی میتوانند "سیل خروشان مبارزه توده ای را جاری کنند." (همان کتاب صفحه 79).

با این توصیف، تمامی مساله پیشروان مبارزه مسلحانه در برخورد به معضل جدایی جنبش انقلابی از توده ها در این خلاصه میشد که چگونه میتوان بر "جدایی از توده" فایق آمد. درست در مقابله با این بن بست بود که آن ها راههای عملی ای ارائه دادند که خود حاصل یک کار تئوریک دامنه دار و مارکسیستی بود و مهمتر از آن، آنها بعنوان کمونیستهای انقلابی در جهت هر آنچه که گفته بودند عمل میکردند نسبت دادن اتهاماتی نظیر "عدم اعتقاد به جنبش توده ها" و یا "جدایی از توده" توسط اپورتونیستها به پیروان تئوری مبارزه مسلحانه تنها نمایانگر عجز فرصت طلبانی است که به جای برخورد با ایده های مخالف، سلاح تحریف را از نیام بیرون میکشند تا ناتوانی خود در مبارزه ایدئولوژیک را با موقعیت برتری که در سایه جعل نظرات مخالف پیدا میکنند، جبران سازند.

اما این تنها یک جنبه واقعیت میباشد. از جنبه دیگر، منتقدین مبارزه مسلحانه که مدعی کشف "جدایی" جنبش کمونیستی از توده ها بودند هیچگاه نه راهی را برای غلبه بر این جدایی ارائه دادند و نه هیچگاه گامی در جهت آنچه که میگفتند برداشتند در نتیجه تجربه سال ها پراتیک مبارزه انقلابی در ایران بخوبی نشان میدهد که مدافعین مبارزه مسلحانه با ایمان به قدرت تاریخی توده ها و با اذعان به بی اعتمادی توده نسبت به پیشاهنگ و جدایی عظیم بين روشنفکران خلق و خود خلق در جهت نقب زدن به قدرت تاریخی آنها حرکت کردند و مبارزه دلیرانه آنها که با شهادت بهترین فرزندان توده های رنجبر همراه بود سرانجام ظلسم جدایی توده ها را شکست و سیل مبارزه توده ای جاری ساخت. تا جائیکه حتی دشمنان تئوری مبارزه مسلحانه نیز نمیتوانند انکار کنند که سازمان چریکهای فدایی خلق با رشدی سریع در طول چند سال در مقطع قیام به توده ای ترین سازمان چپ در جنبش کمونیستی ایران بدل شد و اتفاقاً بقیه گروههای مدعی کمونیسم و منجمله معترضین سرسخت تئوری مبارزه مسلحانه در آن سال ها اگر شانسی هم برای اظهار وجود و تبلیغ در میان توده ها را یافتند این موقعیت را با اتکاء به برد توده ای نام "فدایی" و عجین شدن این نام با "کمونیسم" پیدا نمودند.

تجارب مبارزاتی تمامی سازمان های مبارز، بعد از قیام تا کنون هم بخوبی نشان داده که اصولاً سازمان هایی که قادر شدند از محدوده صرف روشنفکری بیرون بیایند و تا حدی روابط توده ای خود را سازمان داده و حفظ کنند، جریاناتی بوده اند که به مبارزه مسلحانه مبادرت ورزیده اند. موقعیت سازمان های کردستانی از این نظر مثال معتبری است. برغم سالها سرکوب شدید و بی وقفه جنبش انقلابی توسط رژیم جلاد جمهوری اسلامی در پروسه پس از قیام و تلاشی و یا تضعیف آنها، هنوز هم سازمان هایی که از درجه معینی از روابط و تماس توده ای برخوردارند، سازمان هایی هستند که به مبارزه مسلحانه مشغولند. این واقعیات برغم اتهامات مدافعین "کار آرام سیاسی" باز هم ثابت میکند که در شرایط دیکتاتوری امپریالیستی مساله ایجاد ارتباط با توده ها و مهمتر از همه حفظ و تداوم این ارتباط و حتی کمتر از آن حفظ مناسبات تشکیلاتی و ادامه کاری سیاسی جریانات سیاسی تنها بر بستر تداوم مبارزه مسلحانه و کاربرد قهر انقلابی میسر بوده است.

مبارزه مسلحانه و سازماندهی طبقه کارگر!

یکی دیگر از ترجیع بندهای مشترک اپورتونیست ها در نغمه سرایی بر علیه تئوری مبارزه مسلحانه عبارت از این است که گویا مدافعین مبارزه مسلحانه به سازماندهی طبقه کارگر اعتقادی نداشته و یا به آن بسیار کم اهمیت داده اند. بعضی از فرصت طلبان در حالی که حتی جرات وارد شدن به یک پلمیک جدی و مسئولانه با هواداران تئوری مبارزه مسلحانه در این زمینه را ندارند، آنچنان به پیش می تازند که میکوشند ناتوانی خود در برخورد با ایده های انقلابی چریکها در مورد چگونگی سازماندهی طبقه کارگر را با این مستمسک توجیه کنند که مدافعین تئوری مبارزه مسلحانه از نظر آنان خارج از جنبش کمونیستی قرار دارند.

متاسفانه در این زمینه صرف نظر از یک رشته تحریفات بی پایه و پلمیکی که فارغ از هرگونه فاکت های عینی است، گروه های مختلف اپورتونیستی چیزی را به جنبش چپ ارائه نداده اند. گذشته از این میتوان بروشنی نشان داد که در رابطه با امر بسیج طبقه کارگر، آنها با ولنگاری تمام حتی سوالاتی که تئوری مبارزه مسلحانه با اتکاء به وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی جامعه و تاثیر آن در چگونگی بسیج پرولتاریا در مقابل مدافعین کار آرام سیاسی قرار داده را نیز بی پاسخ گذارده اند.

این حقیقتی است که امروزه ادعای تحقق امر بسیج و سازماندهی طبقه کارگر و یا داشتن ارتباط ارگانیک با حتی کارگران آگاه، از جانب هر یک از گروه های جنبش کمونیستی ایران چه برای مصارف درون گروهی و یا مصارف تبلیغاتی بیرونی صورت گیرد یک عوامفریبی محض است. در این رابطه هنوز هم همان سئوالات اساسی ای که از دیرباز معتقدان به تئوری مبارزه مسلحانه در رابطه با چگونگی ارتباط با توده ها و بطور مشخص ارتباط و سازماندهی طبقه کارگر در جامعه تحت سلطه ما مطرح کرده اند بمثابه واقعیت سرسخت زندگی در مقابل تمامی کمونیست ها صرفنظر از مشی آنها قرار دارد. مدافعین دو آتشه کار آرام سیاسی نیز با همین معضل روبرو هستند. حال بیایید بعنوان یک ناظر بی طرف از آنها بپرسیم که چرا و چگونه شما آقایان که سالهاست مضرات "مشی چریکی" در سازماندهی طبقه کارگر را دریافته و با آن "مرزبندی" کرده اید شما که سال های مدید خارج از القائات مشی چریکی امکان ارتباط و تماس با طبقه کارگر راداشته اید، هنوز هم فاقد هرگونه ارتباط جدی و حتی تماس وسیع با اقشار آگاه این طبقه هستید؟  مطمئناً اکثر آنها در توجیه دلایل این امر شما را به دیکتاتوری و سرکوب عنان گسیخته در جامعه ــ یعنی اساس استدلالات معتقدان به تئوری مبارزه مسلحانه در این رابطه ــ رجوع میدهند. بدون آنکه به منبعی که این ایده را از آنجا به سرقت برده اند اشاره نمایند. گذشته از این اشاره مقدماتی، اگر بعنوان یک ذهن مستقل و ناظر بی طرف به تحقیق درباره تجربه حاصل از ادعاها و عملکرد دو مشی متفاوت در جنبش کمونیستی ایران در رابطه با سازماندهی طبقه کارگر پرداخته شود و مهمتر از آن داده های این تحقیق با پراتیک ناشی از مبارزه طبقاتی محک زده شود تصویر روشن تری از صحت و حقانیت تئوری مبارزه مسلحانه بعنوان تنها تئوری ای که سازماندهی طبقه کارگر برای کسب قدرت سیاسی در پرتو آن امکان پذیر است، بدست خواهد آمد.

منتقدان تئوری مبارزه مسلحانه سال هاست که این ایده باطل را اشاعه میدهند که گویا پیروان تئوری مبارزه مسلحانه اساسا به ضرورت رهبری طبقه کارگر در انقلاب و یا تشکیل حزب طبقه کارگر برای پیروزی انقلاب اعتقادی ندارند. از آنجا که طرح صحیح مساله اولین شرط حل صحیح هر مساله ای است باید تاکید نمود که برغم این ادعای فریبکارانه قضیه برای معتقدان به تئوری مبارزه مسلحانه هرگز به این صورت نبوده و نیست.

رفیق احمدزاده در کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک به روشنترین وجهی ضمن بررسی آرایش طبقاتی جامعه در آن زمان، تاکید میکند که "بورژوازی ملی" "تحت فشار سرمایه خارجی ضعیف شده و بتدریج از بین میرود". او ادامه میدهد که "دهقانان نیز بدلیل شرایط مادی تولید خود هیچگاه نمیتوانند یک نیروی مستقل سیاسی را تشکیل دهند و به این ترتیب یا باید تحت رهبری پرولتاریا قرار گیرند و یا خود را به بورژوازی بسپارند". بدین ترتیب رفيق مسعود با اثبات اين امر که هیچیک از این طبقات قادر به رهبری انقلایب نیستند، مطرح میکند که "تنها نیرویی که باقی میماند پرولتاریاست. پرولتاریا اگر چه از لحاظ کمی ضعیف است، اما از لحاظ کیفی و امکان تشکیل بسیار قدرتمند است. پرولتاریا بعنوان پیگیرترین دشمن سلطه امپریالیستی و فئودالی و با اتکاء به تئوری بین المللی مارکسیسم ـ لنینیسم میتواند و باید رهبری جنبش ضد امپریالیستی را برعهده بگیرد". (کتاب "مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک"- صفحه 59) او همچنین بارها بر ضرورت "رهبری پرولتری" برای پیروزی انقلاب دموکراتیک بمنظور نیل به سوسیالیسم و کمونیسم تاکید میکند.

جدا از توجه به آثار بنیانگذاران تئوری مبارزه مسلحانه، هیچکس نمیتواند بدون توسل به فریبکاری و تحریف، ادبیات و استراتژی و برنامه سیاسی معتقدین به این تئوری و بویژه چریکهای فدایی خلق ایران در طول سال های مدید را مطالعه کرده و بطور مثال شعار "برقرار باد جمهوری دمکراتیک خلق به رهبری طبقه کارگر" و یا "رهبری طبقه کارگر تنها ضامن پیروزی مبارزات ضدامپریالیستی خلق ماست" را ببیند و همچنان ادعا کند که گویا پیروان این مشی معتقد به "ضرورت رهبری طبقه کارگر در انقلاب" و یا "ضرورت بسیج و سازماندهی پرولتاریا" نیستند. بنابراین مساله معتقدان تئوری مبارزه مسلحانه با هواداران "کار آرام سیاسی" آنگونه که اپورتونیست ها جلوه میدهند به هیچ رو بر سر ضرورت بسیج و یا اعمال رهبری پرولتاریا در انقلاب نبوده و نیست. اپورتونیست های ما با جلوه دادن این که اختلافشان با پیروان تئوری مبارزه مسلحانه بر سر انکار یا قبول نقش رهبری طبقه کارگر در انقلاب است مسایل را عامدانه ساده کرده و مخاطبان ساده لوح خود را فریب میدهند. چه، برای هر ذهن ساده مارکسیستی هم جایی برای این پرسش باقی نمی ماند که در پروسه انقلاب برای سوسیالیسم این طبقه کارگر است که بعنوان نیروی اصلی و تا به آخر انقلابی میتواند و باید رهبری انقلاب را در دست گرفته و هژمونی خود را بعنوان شرط پیروزی انقلاب اعمال کند. در حقیقت هم به هیچ وجه دعوای معتقدان به تئوری مبارزه مسلحانه با مدافعین "کار آرام سیاسی" نه بر سر ضرورت اعمال هژمونی طبقه کارگر و یا تشکیل و نقش حزب کمونیست بمثابه عالیترین تشکل طبقاتی پرولتاریا در رهبری انقلاب ، بلکه در ابتدا بر سر راه ها و چگونگی این امر است.

در این زمینه باید متذکر شد که تلاش برای مخفی نمودن ریشه اصلی اختلاف از سوی مدافعین "کار آرام سیاسی" بیش از هر چیز به درک های مکانیکی از مارکسیسم و همچنین نحوه نگرش و برخورد دگماتیستی آنها به مسایل برمیگردد. در تئوری پردازی های اکثریت قریب به اتفاق اپورتونیست های وطنی ما راجع به چگونگی بسیج و اعمال هژمونی طبقه کارگر یک سناریوی مشترک وجود دارد. مطابق کپیه پرداری های مضحک آن ها از شرایط روسیه و یا کشورهای کلاسیک سرمایه داری، طبقه کارگر در جامعه تحت سلطه ما نیز باید در پروسه رشد جنبشهای خودبخودی این طبقه و تبلیغ و ترویج در میان محافل پیشرو کارگری که متضمن بردن "آگاهی سوسیالیستی" به درون پرولتاریاست، و در مراحل بعدی در جریان رشد و به هم پیوستگی این محافل تا حدی که نه تنها قشر آگاه کارگران بلکه حداقل بخشی از طبقه کارگر را زیر نفوذ خود داشته باشند، سازماندهی شده و در این پروسه است که حزب کمونیست بوجود آمده و با سازماندهی اعتصاب های متعدد در کارخانجات و سرانجام سازماندهی یک قیام شهری کار با بورژوازی را یک سره میکند. این سناریوها تماماً با اندکی اختلاف از "چه باید کرد؟" لنین و سایر کلاسیک های مارکسیسم استخراج شده بدون آنکه به روح حاکم بر این آثار و تفاوت ماهوی در شرایط جامعه ای توجه شود که این آثار بر پایه قانونبندی های مبارزاتی حاکم بر آنها به نگارش درآمده و موثر واقع شده است. بطور مثال مدافعین کار آرام سیاسی با چسبیدن به "اصول عام" و کشتن روح زنده این اصول میخواهند در شرایط دیکتاتوری وحشیانه امپریالیستی در جامعه تحت سلطه ما با همان روشی طبقه کارگر را باصطلاح سازماندهی کرده و حزب طراز نوین آن را بسازند که کمونیستهای جوامعی نظیر روسیه به این مهم اقدام نمودند. آنها با این کپیه برداری ناشیانه تنها جهل و نادانی خود را از اختلاف شرایط عمیق بین جامعه تحت سلطه ما با جامعه روسیه قبل ازانقلاب به نمایش میگذارند. مراجعه به خود آثارمارکسیستها در روسیه آن زمان نشان می دهد که در شرایط مشخص آن دوره وجود جنبشهای خودبخودی وسیع طبقه کارگر و تشکل نسبی محافل کارگران آگاه، خود بزرگترین منبع تغذيه کننده روشنفکران پرولتاریا بود. در روسيه مساله برای کمونیستها آن بود که چگونه با ایجاد یک "سازمان انقلابی حرفه ای" یک "نقشه دراز مدت" و هدفمند برای فعاليت جنگی، "افق محدود" جنبش های وسيع خودبخودی طبقه کارگر را با بردن "آگاهی سوسیالیستی" در جریان یک کار درازمدت تبلیغی ارتقاء داد. آما آیا در جامعه تحت سلطه ما هیچیک از مدافعین "کار آرام سیاسی" می توانند بدون پاگذاردن بر روی واقعیت مدعی وجود جنبش های وسیع خودبخودی طبقه کارگر، تشکل نسبی این طبقه در ایران و وجود محافل چشمگیر کارگری و یا تشکل های پایدار- حتی زرد ـ مثل سندیکا و اتحادیه و ....شوند. به این ترتیب آیا میتوان این اختلاف شرایط را ديد و باز مدعی شد که برغم آن که دشمن يعنی بورژوازی وابسته هرگونه تلاش برای خواست های ساده صنفی طبقه کارگر را با سرکوب و گلوله پاسخ داده و به این وسيله کمترین حرکتی برای رشد و پای گیری هر گونه تشکل صنفی را در نطفه خفه میکند، امر سازماندهی طبقه کارگر ایران همین پروسه ای را طی خواهد کرد که در روسیه طی شد؟ برای هر کارگر آگاه و کمونیست انقلابی که اندکی با شرایط اقتصادی ــ سیاسی جامعه تحت سلطه ما آشنا باشد و در زندگی روزمره اثرات این سلطه را لمس کرده باشد پاسخ منفی است. اما برای مدافعین "کار آرام سیاسی" از آن جا که با حقایق کاری ندارند، معیار نه منافع طبقه کارگر، بلکه تمایلات عملی خود آن هاست. تحلیل های آن ها برای به اصطلاح سازماندهی طبقه کارگر نه حاصل تحلیل از شرایط مشخص که محصول تئوری بافی های کودکانه ای است که  در بهترین حالت از تقلید ناشیانه کار کمونیستهای روسیه در شرایطی کاملاً متفاوت استخراج شده است.

برای کمونیست ها پراتیک معیار حقیقت است.  توجه به این پرنسیب شناخته شده انقلابی، مدافعین "کار آرام سیاسی" چه بخواهند چه نخواهند با این سئوال مواجهند که بالاخره ما به ازای عملی تمام تئوری بافی های رنگارنگ آنان در مورد "بسیج طبقه کارگر"، اعمال هژمونی پرولتاریا" و ... چه بوده است. آن ها باید توضیح دهند که پس از سال ها ادعا در مورد کار در میان طبقه کارگر و ... تلاش ها و فعالیت های آنان چرا حتی به اندازه سر سوزنی مبارزات این طبقه را در ایران به جلو سوق نداده است و یا به امر تشکل و سازماندهی آن ها کمک نکرده است. بویژه آن ها باید نشان دهند که پس از گسست از مضرات "مشی چریکی!!!" ــ که گویا عامل سد کننده تشکیل حزب طبقه کارگر بوده ــ و دستیابی به "موازین کمونیستی" بواقع چه گام عملی ای در راه تشکیل یک حزب کمونیست واقعی برداشته اند؟

تاریخ چند دهه اخیر حیات سیاسی مدافعین "کار آرام سیاسی" نشان میدهد که جریانات مختلف این طیف جدا از تشکیل چند "حزب کمونیست" بر روی کاغذ که اتفاقاً مرتباً دچار تلاشی و انشعاب شده و یا احزاب کاریکاتوری که داعیه حزب کمونیست بودن را داشته و در همان زمان برای تشکیل یک "حزب کمونیست" دیگر وارد اتحاد با امثال خود شده اند، فاقد دستاورد مهم دیگری بوده اند. در نتیجه متاسفانه جنبش کمونیستی ایران از این دست فعالیت ها هیچ تجربه مثبتی را برای ارتقاء سطح خود بمنظور راهگشایی های بعدی در دست ندارد.

بی شک تئوری انقلابی بیش از هر چیز از دل واقعیت برمیآید. اما تئوری پردازی های اپورتونیستی محصول تمایلات عملی و ترجیح دادن منافع کوتاه مدت  و آنی بر منافع دراز مدت جنبش انقلابی است. با توجه به این حقیقت است که سلطه دیرینه اپورتونیسم در جنبش انقلابی خلق های ما و مضرات ناشی از این سلطه ــ که تا به امروز نیز همچون بختکی بر جنبش انقلابی سنگینی میکند ــ بیشتر از هر زمانی ضرورت تداوم مبارزه قاطع ایدئولوژیک با تمام جنبه های این اپورتونیسم را به کمونیستهای واقعی گوشزد میکند. و این واقعیت را بار دیگر با برجستگی تمام مطرح میسازد که مبارزه خلق های محروم ما و در راس آن ها طبقه کارگر بر علیه سلطه بورژوازی وابسته و تجلیاتش جدا از مبارزه با اپورتونیسم در تمام مظاهر آن نبوده و نخواهد بود.

بهمن 1374