به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 144 ، خرداد ماه 1390 

 

این مقاله اولین بار در شماره 29 پیام فدایی (مرداد 79) درج گرديده است. يعنی در سال های اولیه زمامداری دولت خاتمی که جمهوری اسلامی با توسل به "پروژه کلان اصلاحات" در تلاش بود تا چهره خونبار خود را بزک نمايد. در اين راستا بخشهایی از هیات حاکمه و روشنفکران وابسته به آن  بطور سازمان یافته بر طبل "فعاليت قانونی"و تقبیح  اعمال "خشونت" از سوی توده های بجان آمده در سطح جامعه قلم می زدند. اين کارزار که می کوشيد با سترون نشان دادن مبارزه مسلحانه به مثابه "تنها راه رسيدن به آزادی" کارگران و توده های ستمديده را خلع سلاح نمايد در حقيقت در خدمت توجیه خشونت طبقه حاکم و بازداشتن جنبش توده های ستمدیده از اعمال قهر انقلابی بر علیه قهر ضد انقلابی جمهوری اسلامی بود. به همين دليل هم ضروری بود که ماهيت اين کارزار ضد مردمی افشاء و بر ضرورت مبارزه مسلحانه تاکيد گردد، مقاله زیر گامی در راستای پاسخگویی به این  نیاز مبارزاتی از طرف "پيام فدائی" در آن دوره می باشد.

فریبرز سنجری

 

تقبیح خشونت یا خلع سلاح توده ها!

چند سالی است که بخشهایی از هیات حاکمه جمهوری اسلامی، کارزار تبلیغاتی وسیعی بر علیه خشونت و هر نوع مبارزه و اعتراض خشونت آمیز به راه انداخته و در تلاش اند تا مردم و جریانات مخالف رژیم را به پرهیز از توسل به خشونت و گام برداشتن در راستای مبارزه "قانونی" و "مسالمت آمیز" وادارند. این تبلیغات آن چنان ابعاد وسیعی یافته که ما شاهد تاثیرات آن در صفوف نیروهایی که در هر صورت، خود را جزء اپوزیسیون رژیم قلمداد می کنند نیز هستیم. در این طیف، هم کسانی که همواره چشم به الطاف جنایتکاران حاکم بر ایران داشته و دارند، قرار دارند و هم کسانی که ساده اندیشی  و نادانی شان آنها را به آتش بیاران معرکه تبدیل نموده است.

از آنجا که خشونت فی نفسه امر مقدس و قابل دفاعی نیست، در نتیجه نمی توان بدون بررسی این امر که کسانی که بر علیه خشونت قلم فرسایی می کنند منظورشان از مخالفت با خشونت و تقبیح ان چیست، در این مورد نظر داد. آیا اینان خشونت ضد انقلابی طبقه حاکمه را آماج حملات خود قرار داده اند و به این وسیله قصد دارند ترورها، شکنجه ها، اعدامها، سنگسارها و سرکوبهای ددمنشانه جمهوری اسلامی را محکوم سازند؛ یا آنچه مورد نظر آنهاست مذموم نشان دادن هر نوع خشونتی از جمله دفاع طبیعی توده ها و توسل آنها به خشونت انقلابی جهت مقابله با خشونت ستمگران می باشد.

در جامعه ای که به طبقات متعارض تقسیم گشته و طبقات فرادست جهت حفظ سلطه خود با اعمال دیکتاتوری و توسل به تمامی وسایلی که عمدتا در دست دولت متمرکز گشته، ستمدیدگان را به تمکین به شرایط ناعادلانه حاکم مجبور می سازند، از خشونت غیر طبقاتی، از خشونت به طور کلی نمی توان سخن گفت. واقعیت این است که خشونت همچون هر پدیده دیگری در جامعه طبقاتی ، دارای بار طبقاتی ست. در نتیجه کسانی که بر علیه خشونت سخن می گویند، باید فورا روشن سازند که آیا با خشونت مردمی ، با خشونت انقلابی به عنوان وسیله طبیعی دفاع توده های ستمدیده و محروم مخالفند یا با خشونت ضد انقلابی به عنوان وسیله ای جهت حفظ سلطه ستمگران. با توجه به این واقعیت سخن گفتن از مذموم بودن خشونت به طور کلی و عدم روشن نمودن ماهیت طبقاتی نیروها و کسانی که به خشونت متوسل شده و لاپوشانی چرایی توسل این نیروها به خشونت و اهدافی که به این وسیله قصد رسیدن به آنرا دارند، جز مخدوش کردن موضوع و تحریف واقعیت، مفهومی ندارد.

در همین چند سال اخیر شاهد بوده ایم که سردمداران جمهوری اسلامی در جریان پروژه "قتل عام درمانی" خود چگونه ده ها معترض ، روشنفکر و انقلابی را به وحشیانه ترین شکل به قتل رسانده و سر به نیست کردند. و یا در جریان حمله مغول وار خود به کوی دانشگاه تهران صدها دانشجوی بیگناه را مجروح نموده و با گذاردن آنها در "تونل پاسداران" مورد ضرب و شتم قرار دادند. این خشونت لجام گسیخته را نمی توان با برخورد خشونت آمیز کارگرانی که پس از چند ماه اعتراض به عدم پرداخت حقوقشان به اعتراض برخاسته و در مقابل قهر ضد انقلابی نیروهای سرکوبگر رژیم به مقابله برخاستند و جاده ای را می بندند و لاستیکهایی را به آتش می کشند یکسان گرفت.

روشن است که باید کور بود تا متوجه چنین تفاوت عظیمی نشد. البته آنها که آگاهانه این تفاوتها را نادیده گرفته و کتمان می کنند نه تنها کور نیستند بلکه برعکس با چشمانی بینا در جهت ضروریات حفظ سلطه جابرانه شان عمل می کنند. آنها آنچه در عمق جامعه می گذرد را به خوبی و روشنی می بینندو جهت گمراه نمودن ستمدیدگان، بر علیه خشونت  داد سخن می دهند. اما آن کوته بینانی که تحت تاثیر تبلیغات رژیم قرار گرفته و قدرت بینایی خود را از دست داده اند، باید بدانند که نمی توان ذره ای دل در گرو مردم ، زحمتکشان و آزادیخواهان داشت و از عکس العمل اجباری توده ها در مقابل اعمال قهر ضد انقلابی دیکتاتوری حاکم دفاع ننمود. یکی می کشد تا شرایط استثمار و ظلم و ستم را حفظ نماید و دیگری برای حفظ خود و خانواده اش برای تکه ای نان بر علیه شرایط ظالمانه موجود به اعتراض برخاسته است.

توده ها وقتی که همه راه های ممکن را جهت تحقق خواستهایشان طی کردندو در شرایطی که هیچ چاره ای برایشان باقی نمانده به اعتراض خشونت آمیز دست می زنند؛ در نتیجه خشونت انقلابی توده ها عکس العمل طبیعی آنها در مقابل خشونت ضد انقلابی ستمگران بوده و نشان دهنده این واقعیت است که دیکتاتوری حاکم عملا همه راه های قانونی و مسالمت آمیز را مسدود نموده است.

کسانی که بطور کلی بر علیه خشونت سخن می گویند، در واقع مرز بین خشونت ظالمان و ستمگران برای حفظ سلطه اهریمنی شان را با خشم فرو خفته توده های ستمدیده ای که به اعتبار شرایط نکبت بار خود به مبارزه بر علیه ظلم و ستم برخاسته اند را مخدوش می کنند. در شرایطی که همه قدرت در دست اقلیتی استثمارگر متمرکز گشته و آنها با اعمال دیکتاتوری خود هر گونه امکان مبارزه قانونی و مسالمت آمیز را ناممکن ساخته اند، در شرایطی که دیکتاتوری حاکم زبانی جز زبان زور نمی فهمد و برای آراء مردم پشیزی ارزش قایل نبوده و هر اعتراض توده ای را به وحشیانه ترین شکلی سرکوب می کند، سخن گفتن از مذموم بودن خشونت بطور کلی و یکسان گرفتن خشونت انقلابی نهفته در مبارزه و اعتراض ستمدیدگان با خشونت حافظ منافع ظالمان، تنها تلاشی است جهت حفظ وضع موجودیعنی تداوم شرایط اسارت بار زندگی توده های ستمدیده.

اگر از کوته بینان و ساده اندیشانی که تحت تاثیر تبلیغات کر کننده جمهوری اسلامی بر طبل تقبیح خشونت می کوبند بگذریم، اما ماهیت و گذشته کسانی که در درون رژیم سازمانده چنین تبلیغاتی شده اند گویای این واقعیت است که مبلغین چنین تبلیغاتی، خود از سازماندهندگان و مجریان خشونت در سطح جامعه بوده و هم اکنون نیز هستند و دستانشان تا مرفق به خون مردم آلوده است. بنابراین باید دید که چه شرایطی باعث شده چنین نیروها و کسانی با چنین سوابق ننگینی، امروز پرچمدار مقابله با خشونت و اعمال خشونت آمیز و طرفدار تسامح و تساهل گشته اند!

جهت پاسخگویی به چنین سوالی باید به به واقعیت های جاری در جامعه بازگشت و اگر چنین کنیم، آنگاه متوجه می شویم که چرا برخی از سردمداران جمهوری اسلامی ناگهان، "اصلاح طلب" و مخالف خشونت گشته اند.

اگر مطبوعات رژیم را ورق بزنید، اخبار ده ها و صد ها مورد حمله به بسیجیان، آخوندها و نیروهای انتظامی را مشاهده می کنید که بروشنی از گسترش روزافزون حملات فردی و اعمال قهر انقلابی فردی بر علیه نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی خبر می دهد. تا آنجا که روزنامه کیهان (15 تیر 79) در رابطه با حمله تعدادی از جوانان شهر ری به یکی از بسیجیان این منطقه می نویسد:" این مساله تقریبا به صورت قاعده درآمده است"، "اخبار متعدد ضرب و جرح و حتی قتل آمرین به معروف در این مدت، گواه گسترش این تجری و گستاخی ست". بواقع مطبوعات رژیم در این سالها مملو از اخبار حمله جوانان و مبارزین به نیروهای سرکوب رژيم بوده و گواهی ست بر این واقعیت که زیر سلطه جمهوری اسلامی خشم فروخفته توده ها چگونه سر باز می کند. نگاهی به اعتراضات، تظاهرات و خیزشهای مردمی در همین چند ماه اخیر، خود گواهی ست بر خشم و نفرتی که در عمق جامعه جاری ست. خشمی که بر بستر کار و زندگی توده ها هر روز فشرده تر گشته و در روحیه بالای مبارزاتی توده ها تجلی می یابد. واقعیتی که کارشناسان رژیم را واداشته تا از پایین آمدن "آستانه تحمل اجتماعی " (1) سخن بگویند.

اعتراضات مردم در سنندج، رامهرمز، خلخال، آبادان، شاطره، پیرانشهر و قیر و ده ها شهر دیگر، خود گویای این واقعیت است که چگونه هر اعتراض مردمی به اعتبار سرکوب ددمنشانه جمهوری اسلامی بلافاصله به شورش خشونت آمیزی بدل می شود.

بواقع تبلیغات بخشی از هیات حاکمه جمهوری اسلامی بر علیه خشونت، انعکاسی از این واقعیت و بیانگر وحشت رژیم از شرایط انفجاری است که در عمق جامعه جاری ست. سردمداران رژیم به خوبی می دانند که این پتانسیل اعتراضی هر کجا که جاری شده به خشونت آمیزترین شکلی سلطه آنها را به مصاف طلبیده و اگر روزی به شکلی سازمانیافته و در سطح سراسری جاری گردد، آینده آنها را رقم خواهد زد. به همین دلیل هم هست که برخی از سردمداران جمهوری اسلامی به تبلیغ بر علیه خشونت پرداخته و با سر دادن شعار های اصلاح طلبانه در تلاش اند تا زمان انفجار این "بمب ساعتی" را به عقب انداخته و قدرت انفجاری آن را با به انحراف کشاندن مبارزات توده ها کاهش دهند.

در شرایطی که مبارزه قهر آمیز توده ها چه به صورت فردی و چه بصورت توده ای به صورت یک "قاعده" درآمده است؛ در شرایطی که توده ها هر روز و در ابعاد وسیعتری قهر ضد انقلابی حاکم را با قهر انقلابی پاسخ می دهند؛ در شرایطی که برخی از جناح های رژیم هشدار می دهند که: "مردم با نظام سیاسی بیگانه شده اند و امکان دارد بعضی ها راه افراط و راه های چریکی و براندازی را پیش بگیرند" (2) به آسانی می توان به دلایل واقعی کارزار تبلیغاتی رژیم بر علیه خشونت پی بردو در همان حال نقش آن بخش از باصطلاح اپوزیسیون رژیم را که هم صدا و هم آوا با تبلیغات جمهوری اسلامی بر علیه هر گونه خشونت و مبارزه خشونت آمیز سخن می گویند را بهتر شناخت.

بواقع، تبلیغات جاری بر علیه خشونت، نه مخالفت با خشونت ذاتی سلطه طبقه حاکم بلکه برعکس تلاشی ست جهت خلع سلاح نظری توده های بجان آمده ای که شرایط نکبت بار زندگی شان، زیر سلطه یک دیکتاتوری امپریالیستی عریان، خشم آنها را بر انگیخته و آنها را به سوی اعمال قهر انقلابی سوق داده است.

در چنین اوضاعی و با توجه به آنچه گفته شدبر علیه قهر و خشونت سخن گفتن، یعنی عملا موضع دشمن را تقویت کردن، یعنی بر علیه مصالح توده ها گام برداشتن. توده هایی که در حفظ نظام موجود هیچ منفعتی ندارند و اینده شان وابسته به نابودی کامل و قطعی نظام سرمایه داری وابسته ایران می باشد. برعکس منادیان مبارزه مسالمت امیز و ضد خشونت، ما باید به توده ها توضیح دهیم که آنها با صرف مبارزه مسالمت آمیز – تا آنجایی که احتمالا امکان پذیر است_ و با صرف اعتصاب و روشهایی از این نوع راه بجایی نخواهند برد، چرا که "مبارزه مسلحانه بی باکانه و بی رحمانه" (3) تنها راه نابودی قدرت دشمن و رسیدن به آزادی ست.

واقعیت این است که در شرایط سلطه امپریالیسم، در شرایطی که نظام اقتصادی- اجتماعی حاکم ،سرمایه داری وابسته می باشد، اختناق و سرکوب گریز ناپذیر بوده و دیکتاتوری حاکم هر صدای اعتراضی و هر ندای آزادیخواهی را با توسل به خشونت و قهر ضد انقلابی ، وحشیانه سرکوب خواهد کرد. در چنین شرایطی هیچ راهی جز توسل به قهر انقلابی برای مردمی که خواهان آزادی و دمکراسی هستند باقی نمی ماند. بنابراین پاسخ خشونت غیر انقلابی نه موعظه و سازشکاری بلکه توسل به خشونت انقلابی در ابعادی هر چه سازمانیافته تر می باشد.

پاورقی ها:

1-      روزنامه قدس 15 مرداد

2-      آغاجری عضو رهبری مجاهدین انقلاب اسلامی-کیهان 22 مرداد

3-      لنین:درسهای قیام مسکو