به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 144 ، خرداد ماه 1390 

 

 

جمهوری اسلامی در چنبره تضادهای درونی!

 

رویدادهای هفته های اخیر، یعنی برکناری وزیر اطلاعات توسط احمدی نژاد و دخالت مستقیم رهبر حکومت در ابقای او در کابینه و "قهر" ده روزه رئیس جمهوری که خود با دخالت و تقلب آشکار "بیت رهبری" به قدرت رسیده، اوج گیری دور جدیدی از تضادهای درونی فی مابین سردمداران رژیم جمهوری اسلامی و شدت بحران گریبانگیر نظام را به نمایش گذارده است. رژیمی که پس از سرکوب سبعانه جنبش میلیونی توده های تحت ستم می کوشيد چهره ای قدر قدرت از خود به نمایش بگذارد اکنون با رسوایی تمام مجبور شده که از بروز  "فتنه جدید" و ظهور یک "جریان انحرافی" دیگر در درون خویش سخن گوید که گویا برای "مقابله با ولایت فقیه" به میدان آمده است. در اظهارات برخی از چهره های رژیم از این جریان به مثابه "بزرگترین خطر" برای "نظام اسلامی" و "دین" اسلام در 32 سال اخیر نام برده شده است. (مقاله مصباح یزدی در نشریه پاسدار اسلام).

"بیت رهبری" که در طول 32 سال گذشته نشان داده به مثابه "نوک پیکان" نظام ،تحمل کمترین مخالفتی – حتی اگر این مخالفت از سوی محافل درون خود نظام باشد- که منافع نظام حاکم را به چالش افکند ندارند، این بار نیز قاطعانه اقدام کرده و در اقدامی رسوا حکم رییس دولت در عزل وزیر خود را رسما لغو و نشان داد که در نظام  وابسته حاکم بر ایران، "قدرت واقعی" در کجاست.  در برخورد  به این جریان "انحرافی" کار تا انجا پیش رفت که محافل وابسته به شخص رهبر برای "ختم غایله" خواهان دستگیری عاملان آن و برخورد با اطرافیان رئیس جمهور و شخص رئیس دفتر او یعنی اسفنديار مشایی شدند و نیروهای آنها در جلسه سخنرانی احمدی نژاد حتی شعار "مرگ بر مشایی" سر دادند. در ادامه، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در طول هفته های اخیر  25 تن از اطرافیان رئیس جمهور را در سطح حتی معاون وزیر هم به جرایم مختلف و از جمله "جادوگری" و "جاسوسی" و "فساد اقتصادی" و ... دستگیر کرد. با هر چه عمیق تر شدن این بحران بحث چگونگی خاتمه دادن به آن مطرح شد و برای این منظور عده ای رسما محاکمه عوامل "فتنه جدید" را خواستار گشتند. در ادامه دعوا و مرافعه بین بیت رهبری و رئیس جمهورر، مقامات خشمگین وابسته به خامنه ای که قدرت خود را در خطر می بینند، از زبان مجتبی ذوالنور اعلام کردند که "جریان انحرافی در کوتاه مدت به دلیل دست داشتن در قدرت و ثروت‌، استفاده فسادگونه و غیر قانونی از اقتصاد کشور و تقویت تفکر انحرافی، در حال توسعه است." همچنین نماینده خامنه ای در کاشان در اظهار نظری مشخص تر مطرح نمود که "رئیس دفتر رئیس جمهور مراکز قدرت نظام را در اختیار خودش گرفته." (خبرگزاری فارس 10 خرداد)

 

تنشهای میان تبهکاران حاکم  در کشور قبل از هر چیز شرایط مادی ملتهبی را به نمایش می گذارد که رژیم جمهوری اسلامی بدنبال سرکوب وحشیانه دور جدیدی از جنبش سهمگین توده ای با آن روبروست.  تشتت هائی که با عیان شدن و تشدید و گسترش هر چه بیشتر مبارزات مردم شدت باز هم بیشتری به خود گرفته است.

 

از سوی دیگر تشديد دو باره تضاد های درونی هيئت حاکمه بار ديگر به ديدگاه های انحرافی ای در اپوزیسیون جمهوری اسلامی دامن زده است که در تمامی سالهای عمر اين ديکتاتوری لجام گسيخته شاهدشان بوده ايم.  در جریان اوج یابی مجدد تضادهای میان طبقه حاکم، این بار نیز  محافل و افرادی را می بینیم که با "جدی" خواندن این تضادها ندا سر می دهند که بايد در مقابله با ولی فقيه ارتجاع از دارو دسته احمدی نژاد حمايت کرد. اینها با اتکا به بخشی از واقعیت یعنی "درگیری جدی" بین بالاییها، و پنهان کردن بخش اصلی واقعیت یعنی ماهیت ضد خلقی و تماما ارتجاعی جناح های درگیر در این مناقشات، از مردم می خواهند که در دعوای بین دزدان بر سر تشدید غارت خلق، به دفاع از یک جنایتکار شناخته شده بر علیه جنایتکاری دیگر بپردازند. (1)

برای تمامی توده هایی که تجربه بیش از سی سال حاکمیت ضد خلقی جمهوری اسلامی و جا به جائی دار و دسته های مختلف آن را دارند،  کاملا مشخص است که رواج این ایده ها مستقیم و غیر مستقیم در خدمت پیشبرد اهداف مرتجعین حاکم قرار دارد. نگاهی به رویکرد تاریخی غالب در نیروهای اپوزيسيون جمهوری اسلامی در برخورد با تضادهای درونی حکومت نشان می دهد که اغلب این نیروها عملا با بازی در بساط تضادهای درونی هيئت حاکمه، کوشیده اند تا انرژی مبارزاتی توده های تحت ستم  را به پشت این یا آن جناح حکومت کشانده و در این بیراهه به هرز ببرند.

 

در کنار رویکرد دفاع از یک جناح درمقابل جناح دیگر، ما با جریانات و محافلی هم روبرو بوده ایم که با مشاهده برآمد تضاد های درونی رژیم، مدعی می شوند که این اختلافات گاها بسیار حاد، چیزی جز "شعبده بازی" و "جنگ زرگری" برای تحميق توده ها  نیستند. بنابراین، در یک بررسی کلی در این زمینه معلوم می شود که در تبلیغات جاری ، یا واقعیت وجود تضادها عملا انکار شده و یا بدتر از آن، پشتیبانی و حمایت از یک جناح ضدخلقی در مقابل جناح دیگر تبلیغ گشته است. این شکل دوم  جبهه بر زمین سایی ای در مقابل دشمن گاها با با تبلیغ تز " بد" و "بدتر" توجیه شده است. (در این زمینه خواننده علاقه مند می تواند به تجربه انتخابات قلابی 2 خرداد سال 1376 و شیوه برخورد نیروهای راست در توجیه مواضع سازشکارانه شان رجوع کند)

با توجه به واقعیت فوق، روشن است که برای تشخیص شیوه برخورد صحیح با اختلافات درون رژیم حاکم باید در درجه اول تحلیل صحیحی از ماهیت اختلافات و ریشه آنها داشت.

 

همه می دانند که تضادهای درونی فی مابین گردانندگان نظام سرمايه داری وابسته حاکم پدیده ای جدید و یا رویدادی تازه نیست. بر عکس، قدمت عمر تضادهای درونی جمهوری اسلامی، به قدمت عمر خود این رژیم وابسته به امپریالیسم است و در مواردی این تضادها حتی اشکال خشونت آمیز به خود گرفته و به تصفیه های فیزیکی نیز منجر شده است.  نمودهای حل قهر آمیز اختلافات درونی نظام 32 ساله جمهوری اسلامی را نمونه های تاریخی چندی به نمایش می گذارند: تضادهای بین "حزب جمهوری اسلامی" با جریان بازرگان که به حذف و گوشه نشینی دومیها انجامید، اعدام قطب زاده، اولین وزیر خارجه و یکی از اعضای اصلی تیم اطراف خمینی جنایتکار پیش از ورود به ایران، عزل بنی صدر، نخستین رییس جمهور این رژیم که سرانجام به فرار او از کشور انجامید، پایین کشیدن  منتظری - تئوریسین اصل ارتجاعی ولایت فقیه- از مقام "نایب امام" توسط خود "امام" و حصر خانگی و اعدام داماد او، و بالاخره یورش و زندانی کردن ده ها تن از چهره های جناح اصلاح طلبان حکومتی در بستر سرکوب وحشیانه خیزش توده ای پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری. در نتیجه کاملاً می توان متوجه شد که تضادهای جاری در بین دار و دسته احمدی نژاد با بیت رهبری نیز نه اولین و نه آخرین  تضادهای درون جمهوری اسلامی خواهد بود. اما آنچه که در روند این تضادها همواره تغییر می کند لفافه های نظری و توجیهاتی ست که برای پوشاندن ماهیت واقعی اختلافات درونی از آنها استفاده می شود.     

 

اگر به واقعیت امور توجه کنیم می بینیم که تا آنجا که به لفافه ها و ظواهر اختلافات جاری باز می گردد، در یک سوی این تضادها دار و دسته بیت رهبری و ولی فقیه نظام یعنی خامنه ای قرار دارند که به مثابه ستون اعمال دیکتاتوری بورژوازی وابسته ایران با توجیه اسلام و قرآن و این ادعا که حکومت آنها و شخص "ولی فقیه" نماینده خدا بر روی زمین است تا کنون حاکمیت بلا منازع این طبقه انگل صفت را تداوم بخشیده و سلطه آن را با اعمال یکی از سیاهترین دیکتاتوریهای تاریخ معاصر ایران بر جان و مال میلیونها تن از کارگران و خلقهای تحت ستم ما اعمال کرده اند.

 

از سوی دیگر دار و دسته اطرافیان احمدی نژاد و مشایی قرار دارند که سی سال پس از مشارکت بی وقفه در تمام جنایاتی که "نظام اسلامی" مبتنی بر "ولایت فقیه" مورد حمایت آنها بر سر مردم تحت ستم ما آورده، جهت حفظ قدرت دارو دسته خود و چپاول هر چه گسترده تر توده ها با مشاهده بی اعتباری تام و تمام نظام حاکم در میان مردم، برای کسب نفوذ در میان توده های خشمگین و ناراضی، بویژه جوانان در اینجا و آنجا از نوع جدیدی از این اسلام یعنی "اسلام ایرانی" داد سخن می دهند، امری که باعث شده تا مخالفانشان ادعا کنند که این دارو دسته مشروعیت "ولایت فقیه را نشانه گرفته" است. خبر گزاری آنلاین در تاریخ 13 خرداد به نقل از مصباح یزدی در تلاشی برای توضیح هویت "جریان انحرافی" تازه سر برآورده بر علیه "ولی فقیه" می نویسد" "این جریانات جدید که برای جوانان جذاب است، می گویند که چه کسی گفته تنها آخوندها می توانند با امام زمان ارتباط داشته باشند؟ کسان دیگری هم می توانند با امام زمان ارتباط بگیرند." مشابه همین اتهامات در مورد دار و دسته احمدی نژاد- مشایی بطور سازمان یافته توسط آیت الله نمازی و سایر امام جمعه های رژیم در افکار عمومی تکرار شده است. در تحلیل "فتنه جدید" از نمازی نقل شده است که "اصل تبيين اين توطئه ای که در کار است اين است که ما در اين زمان احتياجی به حلقه وصل بين امام زمان و مردم نداريم و خودمان می توانيم ارتباط برقرار کنيم و حذف جايگاه روحانيت و ولايت فقيه از مقاصد اين جريان است."

 

البته همانطور که اشاره شد این ادعا ها در بهترین حالت لفافه های توجیه کننده اختلافات مادی ای هستند که در ورای ادعاهای فوق پوشانده می شوند. برای درک ریشه مادی اختلافات اخیر، بر خلاف سران جمهوری اسلامی که می خواهند مردم را به آسمان و امام زمان حواله دهند باید به روی زمین آمد و منافع واقعی ای را شناخت که منشاء این جنگ و جدالهای گاها خونین را تشکیل می دهند.

 

تضادهای دار و دسته های مختلف رژيم جمهوری اسلامی به مثابه ارگان سیادت طبقاتی بورژوازی وابسته ایران انعکاس مبارزه برای تضمین منافع مادی ای ست که اصولا با حیات نظام اقتصادی- سیاسی ضد مردمی حاکم بر کشور ما یعنی نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم گره خورده است. در رابطه با چگونگی کارکرد این نظام همانگونه که تجربه چندین دهه حکومت ضد خلقی خاندان پهلوی و رژیم جمهوری اسلامی ثابت کرده، باید گفت که اقتصاد ایران، اقتصادی تک محصولی و مبتنی بر استخراج و فروش مقادیر عظیمی نفت و گاز می باشد و چنین سیستمی تاریخا در خدمت تامین منافع سرمایه داران جهانی و قدرتهای امپریالیستی سازمان یافته و توسط طبقه حاکم یعنی بورژوازی وابسته با اعمال یک دیکتاتوری شدیدا و وسیعا قهر آمیز در مقابل توده ها و رشد مبارزات ضد امپریالیستی آنها حراست شده است. در نتیجه، مساله چگونگی غارت و سهم بری از این ثروتها و راه های تضمین بقای سیستم موجود، همواره یک موضوع دایمی برای بروز نزاع و جدال در بین استثمار گران حاکم بوده و خواهد بود. با توجه به ساختار و طبیعت چنین نظامی معلوم است که بطور طبیعی، هر گونه تغییر آرایش نیروهای سیاسی طبقه حاکم، هر تعویض در دولت و یا بخشی از آن و اصولا هر تغییر هر چند جزئی در قدرت سیاسی، منجر به تجدید تقسیم  و یا دست بدست شدن مقادیر عظیمی از ثروتهای مادی و سرمایه و پول متعلق به مردم ما  از دست یک طیف از طبقه زالو صفت حاکم به دست دار و دسته فاسد و وابسته دیگر خواهد بود. بدون شک تلاش برای سهم بری از این خوان یغما یکی از موضوعات اصلی برای بروز منازعه و اوج گیری آن در بین استثمارگران گرگ صفت حاکم می باشد. حال با توجه به این که رژیم جمهوری اسلامی پاسدار این نظام است می توان مشخص تر به دلایل اوج گیری دوباره تضادهای درونی رژیم که این بار بین دارو دسته ولی فقیه و رییس جمهور متبلور شده است پرداخت.

 

بر اساس برخی گزارشات در طول حیات رژیم جمهوری اسلامی بیش از 850 میلیارد دلار نفت فروخته شده است. از این مبلغ بسیار کلان، 450 میلیارد دلار یعنی چیزی بیشتر از نصف آن، تنها در عرض مدت 6 سال زمامداری دولت احمدی نژاد کسب شده است. این در شرایطی است که اما هیچ کس از محل و چگونگی صرف و حساب و کتاب این مبلغ نجومی خبری ندارد. با توجه به شدت بی سابقه فقر و گرسنگی و بیکاری در صفوف میلیونها تن از کارگران و توده های تحت ستم ما در سی و دو سال گذشته، برغم یک درآمد حداقل 850 میلیاردی دلاری از نفت (چه در دوره پیش از احمدی نژاد مزدور و چه در دوران او که با شعار "مبارزه با مافیای نفتی" به میدان آمد)، می توان تصویری هر چند کوچک از عمق فساد و ماهیت ضد خلقی نظامی را دید که وظیفه ای جز غارت و چپاول و سرکوب اکثریت محروم جامعه ما به نفع مشتی سرمایه دار زالو صفت و اربابان جهانیشان ندارد. از سوی دیگر همه می دانند که تخلفات میلیارد دلاری نفتی اتفاق افتاده در طول دوره اول و دوم دولت احمدی نژاد همواره یکی از موضوعات اساسی مورد منازعه در میان سردمداران جمهوری اسلامی بوده و در یک مورد، دولت احمدی نژاد بدلیل عدم وجود يک میلیارد دلار عواید نفتی در حسابهای دولت و وزارت نفت، از سوی مجلس مورد حمله شدید قرار گرفت. بالاخره در همین رابطه بود که بیت رهبری حساب جدیدی را برای زیر "نظارت" گرفتن درآمدهای نفتی (در واقع واریز کردن هر چه بيشتر وجه ناشی از حراج ثروتهای عمومی به جیب رهبری) باز کرد. اضافه بر این، کنترل وزارت نفت برای در دست داشتن امکان چپاول بیشتر توسط دار و دسته های مختلف در هیات حاکمه یکی دیگر از موضوعات مورد اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان از سویی با دولت از سوی دیگر بوده است و در چنین شرایطی ست که ما شاهد بوده ایم به دلیل همین تضادها، در طول 6 سال گذشته احمدی نژاد در میان موج مخالفت مجلس  3 وزیر نفت را عوض کرده و این وزارتخانه تا مدتها  بدون وزير و تحت نظر "سرپرست" اداره شده است. با توجه به این واقعیات می توان فهمید که چرا در جریان بالاگرفتن اختلافات درونی مقامات رژیم و حمله اطرافیان رهبری به دارو دسته رئیس جمهور و اعوان و انصارش، اگر لفافه های ایدئولوژیک یعنی مزخرفات و موهومات چگونگی ارتباط با "امام زمان" کنار زده شود، مسایلی نظیر

"در اختیار گرفتن مراکز قدرت نظام" توسط "رئیس دفتر رئیس جمهور" و تلاش برای "توسعه تفکر انحرافی و استفاده فساد گونه و غیر قانونی از اقتصاد کشور"به مثابه هسته اصلی اختلافات آشکار می گردد.

 

از طرف دیگر تشدید تضادهای درونی بین بالاییها به طور اجتناب ناپذیری با عامل رشد جنبش انقلابی مردم نیز گره خورده است. اتفاقی نیست که این تضادها درست پس از جنبشی بروز پیدا کرده اند که بدنبال انتخابات فرمایشی ریاست جمهوری، زمین را در زیر پای کل جناحهای ذی نفع در جمهوری اسلامی لرزاند و عدم مشروعیت نظام آنها و کل دار و دسته های درونیش را فریاد زد. امواج مبارزه ای که چگونگی کنترل و سرکوب آن يکی از زمينه های تشديد اختلافات درونی جمهوری اسلامی می باشد. سردمداران جمهوری اسلامی که تنها و تنها با اعمال یک زور سازمان یافته و عریان قادر به حفظ موجودیت خویش بوده و در راه حفظ بقای نظام، از کاربرد هیچ روش جنایتکارانه ای اجتناب نکرده اند، درست در رابطه با جنبش اخیر مجبور شده اند تا هم با استخدام نیروهای جدید برا ی سرکوب مبارزات مردم و هم به طرق دیگر، هزینه های گزافی را صرف نیروهای سرکوبگر خویش بنمایند.

 

با در نظر گرفتن واقعیات فوق به طور خلاصه باید گفت که اوج گیری اختلافات درونی بین گردانندگان جمهوری اسلامی نه یک شعبده بازی و یا جنگ زرگری بلکه اختلافاتی مادی و در درجه اول بر سر چگونگی به جیب زدن میلیاردها دلار از ثروتهای متعلق به کارگران و خلقهای تحت ستم ایران و تقسیم آن در بین استثمارگران حاکم و چگونگی کنترل و حفظ قدرت است. درست به همین دلیل و برغم هر ادعایی از طرفین، از هیچکدام از آنها نمی توان پشتیبانی نمود چرا که در اختلافات کنونی بین طیف های مختلف هیات حاکمه همچون اختلافات سی و دوساله اخیر کوچکترین نیت و عنصر مترقی و آزادیخواهانه از سوی هیچ یک از طرفین وجود ندارد که توسط توده های تحت ستم قابل پشتیبانی باشد. در کشاکشهای جاری بین بالاییها که بحران و ماهیت ضد خلقی نظام و رژیم حاکم را هر چه برجسته تر به نمایش گذارده، تبلیغ حمایت از هر کدام از جناح ها تنها برای رواج یک توهم عوامفریبانه است. برعکس، غلیان دوباره این اختلافات بیش از هر چیز ضرورت رشد یابنده نابودی کلیت این دستگاه استثمار و سرکوب را فریاد می زند.

 

توده های تحت ستم ما با مشاهده این اختلافات و فضاهایی که در نتیجه بروز آنها بویژه در شرایط نشاط و غلیان جنبش در بین گرگهای حاکم بوجود می آید باید برای افشای همه جانبه نظام استثمارگرانه حاکم و گسترش مبارزات خویش به منظور سرنگونی کل بساط دیکتاتوری حاکم استفاده کنند. نظامی که خدمتگزارانش هر اختلافی که بایکدیگر داشته باشند، در یک چیز متحدند و آن کاربرد هر سلاحی برای حفظ نظام و تداوم انقیاد و سرکوب مردم ماست.  و به همين دليل هم آنچه بايد بر سر لوحه مبارزات جاری توده ها قرار گيرد شعار مبرم "جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته نابود بايد گردد" می باشد.

 

زیر نویس

(1)    – برای نمونه حشمت الله طبرزدی در تاریخ ۱۸ اردیبهشت طی "نامه ای" به خبرگزاری "هرانا"ی رژیم مدعی گرديد که "به دلیل موقعیت حساس" ضروری است که "دگر اندیشان از شکاف موجود بهره برده و در برنامه‌های ضد تمامیت خواهی، جناح دولت را تقویت" کنند. او ضمن تلاش برای "خط " دادن به جناح احمدی نژاد می نویسد : درگیری اخیر بین جناح احمدی‌نژاد - مشایی با جناح افراطی و تمامیت خواه، یک درگیری جدی و جدید است.در عین حال احمدی‌نژاد باید سعی کند در بین مردم حضور بیشتری داشته باشد از این برگه برنده در مقابل رقیب، بموقع استفاده کند مشایی نیز باید به نحوی حرکت کند که نیروهای دگر اندیش را جذب برنامه‌های ضد تمامیت خواهی کند اگر چه اختلاف اپوزیسیون وسیله‌های ناراضی با جناح مشایی – احمدی زیاد است، اما به دلیل موقعیت حساس این جناح ارزش این را دارد که دگر اندیشان از شکاف موجود بهره برده و در برنامه‌های ضد تمامیت خواهی، جناح دولت را تقویت کند. (تاکید از ماست)