به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 143 ، اردیبهشت ماه 1390 

 

کارگر زندانی آزاد بايد گردد!

(باز هم در باره موانع سازمانيابی کارگران)

 

اين روز ها در هر تظاهرات و متينگ اول ماه مه که فعالین سیاسی ایرانی در آن حضور داشتند، شرکت کرده باشيد فورا متوجه تغيير محسوسی در شعارهای سر داده شده می شويد. اين تغيير، طنين  پر صلابت  شعار "کارگر زندانی آزاد بايد گردد" می باشد. مهم نيست که تظاهرات اول ماه در سنندج و يا سوئد و يا در تهران و يا لندن برگزارشده، اما شعار فوق، شعاری مشترک در تمام این حرکات اعتراضی، صرف نظر از تفاوت جغرافیایی آنها بوده است.  کنکاش در این که چرا شعار "کارگر زندانی آزاد باید گردد" نسبت به گذشته در سطحی چنين گسترده مطرح شده و در همه اعتراضات کارگری سر داده می شود، بروشنی بيانگر خصوصیات شرايط مبارزاتی کنونی کارگران ماست.

واقعيت اين است که  در بستر تعرض گسترده سرمايه داران و رژيم حامی آنها جمهوری اسلامی، به شرايط کار و سطح زندگی کارگران و سرکوب لجام گسيخته مطالبات بديهی و برحق طبقه کارگر، مبارزات و اعتراضات کارگری در سالهای اخیر گسترش روز افزونی يافته و بالطبع  زندانها شاهد حضور پر رنگ تر کارگران زندانی نسبت به گذشته شده است. در این سالها به موازات وخیم تر شدن آشکار وضعیت معاش  و کار کارگران در زیر شلاق استثمار سرمایه داران زالو صفت و کارفرمایان دولتی، دیکتاتوری حاکم که تحمل کوچکترین ندای اعتراضی کارگران برای مطالبه حقوق طبيعی خود را هم ندارد، بیش از هر زمان دیگری به سرکوب و ترور و بگیر و ببند کارگران و فعالین کارگری پرداخته است.   البته نيازی به تاکيد نيست که کارگران در طول 32 سال حیات رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی، همواره محبوس زندانهای این حکومت بوده اند. در طول بیش از 3 دهه حاکمیت جمهوری اسلامی ما در هر دوره ای شاهد بوده ایم که طبقه کارگر ایران و پیشروانش،- از کارگران آگاهی که برای رسيدن به آرمانهايشان به نيرو های سياسی پيوسته اند تا کارگران اعتصابی ای که برای بهبود شرايط کار و ارتقای سطح زندگی خود چرخ توليد را از حرکت بازداشته اند- هدف یورش دستگاه سرکوب طبقه حاکم قرار گرفته اند. بسیاری از آنها به زندانها و شکنجه گاه های جمهوری اسلامی افتاده و شمار بزرگی از کارگران پیشرو و مبارز اسیر چوبه های دار و جوخه های اعدام سرمایه داران حاکم گشته اند.   اما اين روز ها زندانها نه تنها شاهد حضور چنين کارگرانی  بلکه محل حبس و شکنجه تعداد بسیار زیادی از فعالين کارگری ای هم هستند که برای متشکل شدن کارگران و تحقق خواستهای صنفی آنها می رزمند.

نگاهی به سیاهچالهای جمهوری اسلامی نشان می دهد که از تهران تا سنندج و از تبريز تا  دزفول و ... در همه جا سرمايه داران و حکومت مدافع اراده ضد خلقی آنان، کارگرانی را زندانی کرده اند که  با آگاهی به ضرورت تشکل طبقه خود برای پیشبرد یک مبارزه موثر در جهت تحقق خواستهای طبیعی خویش، بی وقفه به تلاش جهت ایجاد و سازمان دادن تشکل های مستقل کارگری غیر وابسته به حکومت پرداخته اند و در این راه با دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی درافتاده اند. واقعيتی که نشان می دهد ايده ضرورت تشکل و سازمانيابی با وسعتی فزاینده در صفوف طبقه کارگر ما اشاعه يافته  و تجربه زندگی آن را در مقابل هر کارگری قرار داده که برای دستيابی به خواستهای بديهی خود و حق برخورداری از یک زندگی شرافتمندانه  به اعتراض برخاسته است.

سالهای طولانی ای است که رهروان آرمانهای انقلابی طبقه کارگر به درست فرياد می زنند که "چاره رنجبران وحدت و تشکيلات است" و سالهاست که سازمانهای انقلابی و کمونیست و کارگران آگاه و پيشروان کارگری  برای ایجاد تشکل های طبقه کارگر، چه صنفی و چه سياسی می رزمند. اما بزرگترین مانع تحقق چنین هدفی، همانا  اراده طبقه  استثمارگر حاکم بوده که با تکيه بر ديکتاتوری ذاتی سلطه خود، و برخورداری از حمایت اربابان جهانی اش، درست در برابر همين تشکل شمشير کشيده و هر تلاش مبارزاتی برای سازمان يابی کارگران را با قساوت سرکوب می کند.

امروز وقتيکه به صحنه گسترده مبارزات و اعتراضات کارگری نگاه می کنيم، گر چه هنوز صفوف کارگران را پراکنده و در رنج فقدان تشکل کارگری می بينيم  اما عليرغم يکه تازی استبداد، علیرغم سرکوب و زندان و ترور و شکنجه و بریدن زبان و ... کارگران، نیروی لایزال تلاش برای سازمان يابی و نياز به تشکل با برجستگی، خود را در مبارزات کارگری نشان می دهد.  مبارزاتی که در سراسر اين سرزمين گسترش يافته و عملا  کارگاه و کارخانه ای نيست که در هر شکل و سطحی، صدای اعتراض در آن  شنيده  نشده و يا نشود. درست است که مبارزات تاکنونی هنوز قادر به شکل دادن به تشکل های مستقل کارگری که خارج از حيطه نفوذ دستگاه دولتی و نهاد هايش در صفوف کارکران باشد، نشده است، اما برغم تمامی تمهیدات استبداد حاکم، اين تلاشها و مبارزات وقفه ناپذیر در میان صفوف طبقه کارگر، بروشنی توانسته نیروی ناشی از تجربه و اتحادی را شکل دهد که بدون شک دستمايه سازمان يابی آينده کارگران در تداوم مبارزاتشان، خواهد گرديد.

پراکندگی صفوف کارگران و به نتيجه نرسيدن تلاشهای کنونی جهت ایجاد تشکل های واقعی و مستقل کارگران، به کل طبقه کارگر نشان داده که مانع اصلی سازمان يابی آنان، سلطه ديکتاتوری لجام گيسخته ای است که تحمل هيچ گونه تشکل و حتی تشکلات صنفی و اقتصادی را نداشته و با بيرحمی تمام آنها را سرکوب می کند و همين واقعيت خارج از اراده هر نيروئی، امر چگونگی از سر راه برداشتن مانع فوق را در مقابل پيشروان کارگری قرار داده و ذهن و نظر کارگران را جهت پاسخ دادن به آن به خود جلب می کند.

تجارب تاريخی غنی مبارزات یکصد سال اخیر کارگران ایران، در جنبش کارگری ما نشان داده که طبقه کارگر ایران به دلیل حاکمیت یک دیکتاتوری عریان و خشن در روبنای سیاسی جامعه تحت سلطه ما در زمینه چگونگی و امر تشکل خود، با شرایطی کاملا متفاوت با هم زنجیرانش در کشورهای سرمایه داری متروپل،- جایی که طبقه حاکم، به دلایل اقتصادی و تاریخی ناگزیر به پذیرش حدی از دمکراسی بورژوایی در روبنای سیاسی جامعه و در نتیجه تحمل سطحی از تشکل کارگران و توده ها می باشد- روبروست. تنها در آن مقاطعی که به هر دليلی در سد ديکتاتوری حاکم شکاف افتاده  کارگران قادر گشته اند تشکل های صنفی خود را تا حدودی شکل داده و تشکل های سياسی آنها نيز در شرایط شل شدن زنجیرهای اختناق، يا شکل گرفته و يا استحکام و گسترش هر چه بيشتری يافته اند. با توجه به چنین واقعیت تاریخی ای ست که ما می بینیم، اولين تشکل های صنفی کارگری که در دوران انقلاب مشروطیت شکل گرفتند را کودتای انگليسی سيد ضياء و رضا خان نابود ساخت و در طول حدود 20 سال ديکتاتوری سياه اين رژيم استبدادی، کارگران به هيچ وجه امکان نيافتند متشکل شوند. تنها بعد از جنگ دوم جهانی بود که با تبعيد رضا شاه، بار دیگر چنين امکانی بوجود آمد.  البته باز هم اين امکان با کودتای امپرياليستی 28 مرداد و سرکوب سیستماتیک و خونین ناشی از تسلط دوباره دیکتاتوری، از بين رفت و تشکلات کارگری پايمال رژيم کودتا گرديدند. و تنها سنديکا های فرمایشی ایجاد شده توسط ارگانهای سرکوب امکان حيات يافتند؛ اين وضع ادامه داشت تا انقلاب سالهای 56 و 57 که دیگر بار با طغیان موج مبارزات عمومی در سطح جامعه و تضعيف سلطه ديکتاتوری شاه، تشکل های کارگری به سرعت شکل گرفته و با سرنگونی اين ديکتاتوری امکان تنفس و دوام و رشد هر چه بيشتری یافتند. با استقرار جمهوری اسلامی و  به دنبال سرکوب های خونين دهه 60، در غیبت یک قدرت مردمی سراسری مسلح و متشکل که قادر به حفظ موازنه قوا  در جهت بقای تشکلات کارگری – و مردمی- باشد، باز هم شاهد نابودی اين تشکل ها توسط ماشین سرکوب رژیم و حاکميت پراکندگی بر صفوف کارگران بوديم.

بنابراین از اين تجربه تاريخی می توان نتيجه گرفت که شکل گیری تشکل های کارگری مستقل از قدرت حاکمه و تداوم فعالیت آنها، الزاماً به شکاف افتادن در سد دیکتاتوری موجود وابسته است. و به همين دليل هم بايد مبارزه ای را دامن زد که باعث تضعیف قدرت دولتی و در نتیجه امکان شکل گیری تشکل های کارگری و ادامه کاری آنها گردد.

روشن است که بیان چنین واقعیتی که روندهای عینی و تجارب قانونمند تاریخی پشتوانه اش است، هرگز به معنی عدم امکان و نفی ضرورت تلاش برای متشکل شدن کارگران نبوده و نیست. به خصوص که تجربه نشان داده دستآورد اصلی چنين تلاشهائی نه در پيروزی های فوری و نتايج آنی برای کارگران بلکه در تجربه و اتحادی است که در صحنه عمل شکل می گيرد و دستمايه سازمان يابی آینده می گردد.

از سوی ديگر، همین تجارب تاریخی نشان داده که در شرايط سلطه ديکتاتوری لجام گسيخته طبقه حاکم، اعمال قهر انقلابی به تشکل های کمونیستی موجود در صحنه نبرد، امکان حفظ  نيرو ها و تشکل خود را داده و به آنها توان ادامه کاری می دهد. بنابراين وظيفه نيرو های پيشرو است تا جهت تضعیف دیکتاتوری و تسهیل شرایط جهت شکل گیری تشکل های مستقل کارگری و امکان ارتباط گیری سازمانهای انقلابی با طبقه کارگر و پایان دادن به جدایی غم انگیز روشنفکران کمونیست از طبقه کارگر در حاليکه از هر تلاش مبارزاتی جاری جهت وحدت و تشکل کارگران پشتيبانی می کنند، به این واقعیت توجه کنند که برای نابودی سلطه ديکتاتوری حاکم یا در واقع سیستم سرمایه داری وابسته ایران که دیکتاتوری خود روبنای ذاتی آن است باید به اعمال قهر انقلابی توسل جست.

شعار" کارگر زندانی آزاد بايد گردد" در بستر مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی تحقق می یابد. به امید آن که با رهائی همه کارگران زندانی شاهد تداوم مبارزه درجهت شکل گيری شرايطی باشيم که ديگر اساسا بازداشت و زندانی شدن فعالين کارگری و کارگران مبارز معنا نداشته باشد.