به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 142 ، فروردین ماه 1390 

 

"نگاهی به يک گفتگوی ماندگار" عنوان مطلبی ست که توسط رفيق فريبرز سنجری، پس از انتشار متن "نوار های گفتگوهای درونی بين دو سازمان چريکهای فدائی خلق ايران و مجاهدين خلق ايران - بخش مارکسيست"، در ارتباط با اين گفتگوها نوشته شد و در نشريه آرش شماره 105 و 106، در مارچ 2011 منتشر گرديد. اکنون اين نوشته برای اطلاع خوانندگان "پيام فدائی" به چاپ می رسد.

 

فريبرز سنجری

 

نگاهی به یک گفتگوی ماندگار!

 

شنیدن صدای مبارزین سال های 50  و به خصوص صدای رفیق کبیر حمید اشرف که در سخت ترین شرایط پلیسی و در زیر بال "وحشی خفاش خون آشام"، سال ها جان بر کف بر علیه سلطه امپریالیسم و دیکتاتوری ذاتی این سلطه جنگید و سرانجام نیز جان بر سر تعهد انقلابی خویش نهاد، بی شک شور انگیز و خاطره بر انگیز است. به خصوص اگر به یاد آوریم که تعهد و پیمان او به آرمان های طبقه کارگر و به کمونیسمی بود که پرچم اش با خون چنین رهبران و رزمندگانی سرخ گشته است. از آن جا که نوار های حاوی صدای آن مبارزین بخشی از اسناد جنبش انقلابی خلق های ما و هم چنین بازگو کننده برگ هائی از تاریخ پر افتخار سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در دهه 50 می باشد، باید از خارج شدن آن ها از پستوی انبار ها و یا به قول رفیق حمید اشرف از "زوایای انبار ها"ی (نوار شماره 2 قسمت 3) دور از دسترس عموم، خوشحال بود؛ و به هر حال متشکر بود که چنین کاری صورت گرفته است.

اما همان قدر که هر رزمنده صف آزادی و سوسیالیسم، از دسترسی پیدا کردن به این نوار ها و شنیدن صدای مبارزین آن دوران و مطلع شدن از زوایای گوناگون اندیشه های آن ها و موضوعات مباحثات فی مابین دو سازمان فعال در عرصه عمل مبارزاتی در آن سال های پر تحرک انقلابی خوشحال می شود، همان قدر هم این سئوال با برجستگی بیشتری در مقابلش قرار می گیرد که براستی چه ملاحظاتی رفیق تراب حق شناس یعنی دارنده نوار های مورد بحث را بر آن داشته بود که تا کنون این اسناد را از انظار عموم مخفی نگهدارد؛ آن هم در شرایطی که هیچ یک از کسانی که در این نوار ها از سوی سازمان های شان سخن می گویند ، دیگر در بین ما نیستند- آن ها یا در درگیری با نیرو های امنیتی رژیم ددمنش شاه جان باخته اند (رفقا حمید اشرف و بهروز ارمغانی) و یا در همان سال های اولیه استقرار جمهوری اسلامی بدست جلادان این رژیم سرکوبگر اعدام گردیده اند (رفقا تقی شهرام و جواد قائدی) - و از آن مهم تر این که اکنون چند دهه است که سازمان هائی که نمایندگان شان در این نوار ها از سوی شان سخن می گویند در بطن سیر رو به رشد مبارزه طبقاتی، تغییرات بزرگی کرده و برخی اساسا دیگر موجودیت عینی ندارند.

مایلم بر این نکته نیز تاکید کنم که ملاحظات فوق قبل از این که از زاویه انتقادی مورد نظرم باشد، از این نظر طرح می شوند تا توجه دیگرانی که اسنادی از این دست در اختیار دارند را به ضرورت انتشار آن ها جلب کنم. لازم است چنین کسانی نیز پا پیش گذاشته و اسنادی که در اختیار دارند را حتی پس از گذشت این سال های طولانی در معرض دید جنبش انقلابی قرار دهند. آن ها اگر چنین کنند نه تنها به روشن شدن واقعیت ها در ارتباط با جنبش مردم ایران کمک خواهند کرد، بلکه باعث خواهند شد تا سم پاشی های دشمنان مردم بر علیه نیرو های مبارز جامعه برد کمتری پیدا کنند.

برای آن که هر چه بیشتر بر ضرورت در اختیار عموم قرار دادن اسناد جنبش تاکید کنم لازم است در ارتباط با نوار های مذکور بگویم که ماشین تبلیغاتی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی سال هاست که تبلیغ می کند که بخش مارکسیست شده سازمان مجاهدین خلق بدون اطلاع فدائی ها مخفیانه مذاکرات فی مابین دو سازمان را ضبط می کرده است. در حالی که کسی که این نوار ها را گوش بکند متوجه می شود که مذاکرات، با توافق دو طرف و علنا ضبط می شده و طرفین بار ها در جریان صحبت های خود به نوارهای ضبط شده ار گفتگو ها اشاره می کنند. بنا بر این حداقل یکی از مزایای انتشار اسناد واقعی جنبش مردم ایران این است که همگان متوجه می شوند که داستان سرائی ها وزارت اطلاعات که آن ها را به عنوان "گزارش ساواک" جا می زند چقدر حقیرانه ، مغرضانه و بی ارزش می باشند.  در رابطه با نوار های مذکور در جلد دوم کتاب منتشر شده از سوی "موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی" تحت عنوان "سازمان مجاهدین خلق پیدائی تا فرجام" در صفحه 219 تحت عنوان گزارش ساواک آمده است که: "در یکی از خانه های امن مکشوفه تیم سیاسی - نظامی گروه به اصطلاح مجاهدین خلق، که به طرزی بسیار ابتکاری و با مراعات اصول مخفی کاری جاسازی شده بود ، چهار حلقه نوار مغناطیسی که بر روی آن مطالبی ضبط شده بود، به دست آمد... کیفیت ضبط مکالمات روی نوار های مزبور نشان می دهد که مکالمات از طریق میکروفن گذاری پنهانی، ضبط شده" است .(1) آیا همین نمونه نشان نمی دهد که چگونه دشمن برای خراب کردن نیرو های مبارز، ضبط علنی و بر اساس توافق دو طرف مکالمات را به "میکروفن گذاری پنهانی" تبدیل کرده و با ادعای "کشف شنود" می کوشد تخم نفاق و بد بینی بین نیرو های مبارز بپاشد. و اکنون که آن "چهار حلقه نوار مغناطیسی" منتشر شده اند (به رقم ارائه شده کاری نداریم) آیا بار دیگر آشکار نمی شود که یکی از راه های مبارزه با روش های مذبوحانه دشمن بر علیه نیرو های انقلابی، قرار دادن اسناد واقعی جنبش که هیچ بار امنیتی ای ندارند در معرض دید توده ها می باشد؟

در ارتباط با نوارهای مورد بحث البته لازم است که این سئوال بجا هم مطرح شود که اگر ملاحظات جان سختی، موجب می شده اند که نوار های مذاکرات بین دو سازمان در اختیار عموم قرار نگیرند و هنوز هم بر اساس آن ها تاخیر طولانی در پخش آن ها توجیه می شود، حال این پرسش برجستگی می یابد که امروز چه ملاحظاتی باعث شده که از این اسناد جنبش انقلابی مردم ما رو نمائی شود؟  به خصوص که نویسنده این سطور چند سال پیش در دیداری حضوری با تراب حق شناس از وی خواست که آن نوار ها را جهت بررسی تاریخ سازمان فدائی در اختیارش قرار دهد ، اما نامبرده با این عنوان که نوارها خراب شده اند و قابل استفاده نیستند از این امر سر باز زد.  در حالی که پس از گذشت چند سال از آن زمان، نوار ها منتشر شده اند و همگان به عینه می بینند که  نوار های ارائه شده خراب نبوده و قابل استفاده بوده اند(2).  قبل از این که به مطلب اصلی یعنی به بحث در مورد محتوای نوار ها بپردازم ، لازم می دانم که توجه رفقائی که به این نوار ها گوش فرا داده و موضوع آن ها را با اشتیاق دنبال می کنند به چند نکته ضروری جلب نمایم.

تعیین تاریخ  مشخص برگزاری این جلسات آن گونه که از سوی تراب حق شناس اعلام شده یعنی پائیز سال 54 از دقت لازم برخوردار نمی باشد. گرچه از یکی از نوار ها این استنباط حاصل می شود که آن جلسه مشخص باید قبل از آبان 54 باشد اما در نوار های دیگر مواردی وجود دارد که اتفاقا بر تاریخ های دیگری دلالت می کنند. برای نشان دادن این تفاوت ها می توان به موارد زیر اشاره نمود.

در یکی از نوار ها تقی شهرام جهت نشان دادن این امر که مجاهدین مارکسیست شده به جنبش مسلحانه تردیدی ندارند مطرح می کند که چون تشکیلات اش دارد "بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان محاهدین" را برای چاپ دوم آماده می کند می شود این کار را متوقف کرده و برای رفع هر سوء تفاهمی مقدمه ای به "بیانیه" اضافه نمود. عین حرف های تقی شهرام در نوار شماره پنج قسمت سوم (C) چنین است: "در اینجا به هیچ وجه چنین مسئله ای بیرون نمیاد که ما تردیدی داریم راجع به جنبش مسلحانه، ببینید اصلاً قواعد، قضیه درست ضدش فهمیده شد. ما می تونیم اینو اگه شما نمونه شو نشون مون بدید حتی مشخصاً در این چاپ دومش که میخوایم بذاریم متوقف کنیم توضیح مجددی در مقدمه بدیم که از نظر ما چیه". اما چاپ اول "بیانیه" ای که در دسترس است تاریخ مهر 54 را داشته و چاپ دومش به تاریخ آبان 54 می باشد. بنابراین منطقا این جلسه مشخص باید قبل از آبان 54 بوده باشد. در حالی که در نوار شماره یک قسمت اول (A) در جریان بحث، تقی شهرام برای این که نشان دهد زمینه های عضو گیری سازمانش از عناصر "بازاری" نبوده است به اعدام 9 نفر از اعضای سازمان خود و عدم اعدام فردی به نام غیوران اشاره می کند . سخن وی در نوار چنین است: "تقی شهرام: آخه ما، آخه کدوم، آخه رفیق این هایی که این همه افراد، بیا ده نفر افراد الآن این جا، نه نفر ده نفر بودن این ها اعدام شدن، این ها کدوم شون بازاری بودن غیر از غیوران که اعدامش نکردن؟ نه نفر..." اما می دانیم و بر اساس اسناد موجود، روشن است که مهدی غیوران یکی از افرادی است که در دادگاهی که رژیم شاه در پائیز سال 54 برای محاکمه بخش مارکسیست شده مجاهدین تشکیل داد محاکمه شد. نامبرده در  دادگاه  اول به اعدام محکوم شده بود که در دادگاه دوم محکومیتش به حبس ابد تقلیل یافت.  رژیم شاه در 4 بهمن سال 54 بقیه محکومین به اعدام این دادگاه یعنی  9 نفر از هم دادگاهی های وی را اعدام نمود.(3) خوب اگر این نوار را مبنا قرار دهیم این حلسه مشخص منطقا باید بعد از 4 بهمن سال 54 تشکیل شده باشد. اما چرا چنین است؟ واقعیت این است و این واقعیت را با گوش دادن به نوار ها به روشنی می توان متوجه شد که مذاکرات فی مابین دو سازمان فدائی و بخش مارکسیست شده سازمان مجاهدین خلق، نه در یک جلسه بلکه در جلسات متعددی و در تاریخ های گوناگونی برگزار شده است و به همین دلیل هم تعیین تاریخ پائیز سال 54 برای این نوار ها از دقت لازم برخوردار نیست. البته برای نشان دادن این امر که مذاکرات دو سازمان در جلسات و زمان های مختلفی بوده می توان به نوار شماره چهار قسمت دوم (B) هم اشاره نمود که در آن تقی شهرام به "جلسه تابستون" که قبل از جلسه ای که این مسئله در آن طرح شده برگزار شده اشاره می کند که خود بیانگر این امر است که این جلسات منحصر به یک نشست نبوده و حداقل جلسه ای هم قبلا در تابستان برگزار شده است. از سوی دیگر همین موارد بیانگر آن هستند که نوار های ارائه شده پس و پیش شده و تداخل هائی در آن ها پیش آمده، هم چنین یا به ترتیب تاریخ انتشار نیافته اند و یا در برگیرنده همه گفتگوهای دو سازمان نیستند. در ادامه مطلب تا حدی به این موضوع خواهم پرداخت.

مورد دیگر این که تراب حق شناس در توضیحی که در رابطه با این نوار ها ارائه نموده است مطرح کرده است که: "نوارها را سازمان مجاهدین ضبط مى كرده و پس از خاتمهء نشست ها، نسخه اى از نوارها را كه جمعاً حدود ۱۰ یا ۱۲ كاست مى شده، در اختیار رفقاى فدائى قرار مى داده است." این که این ادعا بر اساس چه فاکت ها و قرینه ای طرح شده نا روشن است. اما اگر کسی با کمی دقت به همین تعداد از نوار هائی که تاکنون در دسترس عموم قرار گرفته اند، گوش دهد متوجه می شود که در نوار شماره 5 قسمت دوم (B) تقی شهرام سئوال می کند که آیا صحبت ها دارد ضبط می شود و این حمید اشرف است که پاسح مثبت داده و از ضبط مذاکرات خبر می دهد. عین این مکالمه چنین است:

"تقی شهرام: ببین، چون ما اینجا بحث کردیم. حالا، نمی دونم نوار روشنه، نیست، چه جوریه؟

حمید اشرف: نوار روشنه.

تقی شهرام: روشنه؟ آها! عرضم به حضورتون که"

توجه به همین سئوال و جواب، با در نظر گرفتن این واقعیت که پرده ای، هیئت های مذاکره کننده دو سازمان را از هم جدا می کرده است تا مذاکره کنندگان به دلائل امنیتی چهره های همدیگر را نبینند، نشان می دهد که در این جلسه ضبط صوت در کنار هیئت سازمان فدائی بوده  و نه هیئت مجاهدین مارکسیست شده. این امر نشان می دهد که مذاکرات را منطقا سازمانی ضبط می کرده که جلسه در پایگاه وی برگزار می شده است و سپس نسخه ای از نوار ها را در اختیار طرف مقابل قرار می داده است. یکی دیگر از نشانه هائی که ثابت می کند این مورد از جلسات مذاکرات در پایگاه فدائی ها برگزار شده این امر است که در نوار شماره پنج قسمت دوم بهروز ارمغانی اعلام می کند که: "با توجه به این که ناهار هم باید بخوریم" ، "آنتراکت بدیم" و این خود نشان می دهد که مهماندار جلسه رفقای فدائی بوده اند. بنابراین ادعای فوق الذکر مبنی بر این که: "نوارها را سازمان مجاهدین ضبط مى كرده" و سپس نسخه ای از آن را "در اختیار رفقاى فدائى قرار مى داده" به هیچ وجه از دقت و صحت برخوردار نمی باشد.

یکی دیگر از نکاتی که در رابطه با این نوار ها باید به آن ها توجه نمود این امر است که به دلائل نا معلومی نوار شماره 2 قسمت سوم (C) با نوار شماره 3 قسمت اول (A) تقریبا مشابه است. نوار شماره 3 با صحبت حمید اشرف شروع می شود ولی بعد شنونده متوجه می شود که بیشتر نوار شماره 3 قسمت اول با نوار شماره 2 قسمت سوم یکی است. انگار که صحبت ها قطع شده و مطالب نوار شماره 2 جایگزین آن ها شده است. در واقع تفاوت دو نوار یاد شده در این است که نوار شماره 3 قسمت اول کمی طولانی تر است و در انتها مطالبی دارد که در نوار شماره دو شنیده نمی شود. و یا نوار شماره 2 قسمت چهارم (D) با نوار شماره 3 قسمت دوم (B) همخوانی دارد و بخش بزرگی از این دو نوار یکی هستند. این امر بروشنی نشان می دهد که  قدمت عمر این نوارها نه تنها بر کیفیت آن ها تاثیر گذاشته بلکه باعث تداخل هائی هم در آن ها شده است! 

با گذشت از ملاحظات فوق که در جای خود از اهمیت زیادی برخور دارند، اکنون به محتوای خود نوار های فعلا در دسترس بپردازیم.

یکی از برجسته ترین موضوعات در ارتباط با محتوای این نوار ها توجه به برخورد های حمید اشرف است . این نوار ها شخصیت کمونیستی حمید اشرف را یک بار دیگر و حال پس از گذشت حدود 35 سال از شهادتش با برجستگی به شنونده نشان می دهد. برغم تبلیغات دشمن در این سال ها که برای خدشه دار کردن شخصیت واقعی این رفیق از هیچ اتهام رذیلانه ای به او خوداری نکرده بود، این نوارها به روشنی شخصیت والای این رهبر خستگی ناپذیر فدائی، متانت، تواضع، ،بردباری، شکیبائی و نکته بینی و قاطعیت وی در برخورد به مسایل را به همگان نشان می دهد. براستی همان طور که برخی از شنوندگان تاکنونی این نوار ها مطرح کرده اند، بدون هیچ تعصبی از وی باید به عنوان "کوهی از  متانت" نام برد.  از طرف دیگر، در سال های اخیر، تبلیغات دشمنانه - و از جمله کتابی که وزارت اطلاعات در بهار 87 منتشر نمود - می کوشیدند از حمید اشرف تصویر ورزشکاری ارائه دهند که هر چند بدن ورزیده ای داشته و در جوانی "قهرمان شنا" بوده، اما از فکر و اندیشه و آگاهی برخورد نبوده و بیشتر اهل "عمل" بوده است. اما کسی که به این نوار ها گوش می کند فورا متوجه می شود که این رفیق فدائی علاوه بر برخورداری از خصلت های برجسته کمونیستی، جنگجوی انقلابی ای است که نسبت به مسائل سیاسی دوران خود تا حد زیادی تسلط داشته و در شرایط جامعه خود از آگاهی و اطلاعات قابل توجهی برخوردار بوده است. رفیقی که گرچه هیچ گاه ادعای "تئوریسین" بودن نداشته اما به عنوان یک کمونیست آگاه با موضعی انقلابی بر اساس باور هایش حرکت کرده است. رفیقی که - چه با دیدگاه های سیاسی اش موافق باشیم و چه مخالف - هرگز اجازه نمی داد که لفاظی های روشنفکرانه جای پیشبرد وظایف انقلابی روزمره ای را بگیرد که خود وی و دیگر انقلابیون برای تحقق آن ها در شرایط شدیداً دیکتاتوری (یا همان توصیفی که شده در زیر بال "وحشی خفاش خون آشام"دلاورانه مبارزه می کردند. البته در همین جا باید به این واقعیت هم اشاره کنم که با انتشار این نوار ها دشمن که می ببیند تیغ زهر آگین تبلیغات ضد کمونیستی و ضد فدائی اش کند شده است ، هم چون آفتاب پرست زشت خو رنگ عوض کرده و این بار خواهد کوشید با تحریف نظرات ارائه شده در این نوارها به تبلیغات ضد کمونیستی خود رنگ و روی جدیدی بخشد. پس اصلا غیر قابل انتظار نخواهد بود که هم چون همیشه شاهد هجوم دشمن و البته در گام اول بوسیله روشنفکران قلم به مزدش در شکل و ظاهری آراسته باشیم که مثلاً با استناد نادرست به این یا آن نکته از این گفتگوها، به سم پاشی بر علیه کمونیست ها و شخص حمید اشرف بپردازند تا راه برای حمله پیاده نظام ولی فقیه یعنی لشکری از "سربازان گمنانم امام زمان" باز هم بیشتر باز شود.

با استناد به این نوار ها روشن است که مذاکرات دو سازمان عمدتا حول تغییر موضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین و روابط فی مابین دو سازمان و حدود و چشم انداز همکاری آن ها دور می زند. اما در حاشیه این امر محوری، دو طرف به مسائل مختلفی اشاره می کنند که این مسایل، از رشد نیرو های مخالف جنبش مسلحانه در داخل کشور تا دیدگاه ها و فعالیت های جریانات سیاسی در خارج از کشور را شامل می شوند. بنابراین به خاطر تنوع و گوناگونی موضوعات مورد اشاره، و این امر که از نظر من بعضی نظرات و مواضع ارائه شده از دو طرف این گفتگوها دارای نواقص و اشکالاتی است، در این جا تنها به  چند نکته اشاره کرده و بحث در مورد بقیه موارد را به فرصت دیگری موکول می کنم.

نکته محوری در این مذاکرات، موضوع  تغییر موضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین می باشد، واقعیتی که در پروسه سالهای 52 تا 54، به خصوص با توجه به شیوه های اتخاذ شده از سوی رهبری این جریان در این رابطه، یکی از مهم ترین مسائل جنبش انقلابی در آن سال ها بود. در این مورد با گوش کردن به نوار ها روشن می شود که موضع سازمان فدائی در این زمینه موضعی کمونیستی و منطبق با واقعیت مبارزه طبقاتی بوده و هنوز هم پس از گذشت سال ها آموزنده می باشد. بر عکس، رهبران بخش مارکسیست شده مجاهدین که مدعی بودند با تصفیه عناصر مذهبی سازمان خود و فعالیت تحت نام سازمان مجاهدین، به اصطلاح "حقانیت تاریخی" مارکسیسم را ثابت کرده اند، تا چه حد موضع و رفتار غیر مارکسیستی داشته اند.  تاریخ در حالی که ثابت کرد که بخش به اصطلاح مارکسیست شده مجاهدین چگونه با تکیه بر ایده آلیستی ترین منطق ها فکر می کردند که با از بین بردن سازمان مجاهدین مذهبی، "پدر خرده بورژوازی" را در آورده اند!  در همان حال مهر تأئید بر مواضع کمونیستی چریکهای فدائی زد که با تکیه بر دانش مارکسیستی و تجربه مبارزاتی خود اعلام می کردند که درست این بود که عناصر مارکسیست شده سازمان مجاهدین، ضمن "قطع پیوندهای خود" با "گذشته" خودشان، یک "سازمان جدیدی" شکل می دادند و نمی کوشیدند با تصفیه بیش از "50 در صد کادر های" (4) سازمان مجاهدین، این جریان شناخته شده مذهبی را تحت کنترل خود در آورده و عملا از صحنه خارج ساخته و به وحدت نیرو های ضد امپریالیست خدشه وارد سازند. درک این موضع انقلابی و کمونیستی چریکهای فدائی خلق، به خصوص با توجه به این که واقعیت امور، بر پاکنندگان پرچم سازمان مجاهدین مارکسیست را بر آن داشت (البته پس از ضرباتی که روش های انحرافی شان به جنبش انقلابی مردم ما زد) که دیگر از نام سازمان مجاهدین استفاده نکنند، منطقا امروز نباید دشوار باشد. به خصوص که طنز مسئله این جاست که کسانی که در سال 54 در توجیه روش های ناسالم و غیر انقلابی خود مدعی بودند  که "پدر خرده بورژوازی در اومده، ضربه خورده، کمر نمی تونه راست کنه، مشخصه از نظر ایدئولوژیک داغون شده!" (5) چند سال بعد و در جریان انقلاب مردم ما ناگهان به این نتیجه گیری مضحک و نیز غیر انقلابی رسیدند که رهبری انقلاب توده ای مردم ایران در سالهای 56-57 با همان خرده بورژوازی ای می باشد که اینان به اصطلاح کمرش را شکسته و پدرش را در آورده بودند!  آن ها در ضمن با خرده بورژوا خواندن خمینی و دار و دسته اش که در واقعیت امر توسط امپریالیست ها و با فریب توده ها به اریکه قدرت رسیدند، به این فریبکاری نیز دامن زدند.

می دانیم که مجاهدین مارکسیست شده پس از ارتکاب به روش های غیر انقلابی و مفتضحانه در سازمان مجاهدین و تغییر موضع ایدئولوژیک خود، بلافاصله علم "جبهه واحد توده ای" را برافراشتند. گوئی که خود می دانستند که با روش ها و برخوردهای عملی نا درست شان چه لطمه ای به وحدت نیرو های موجود در صحنه مبارزه زده اند-  آن هم با این توجیهات که "دیالکتیک قضیه" اینه که "یک چیز نو از یک کهنه بیرون میاد" (تقی شهرام نوار شماره 8 قسمت دوم) و به همین خاطر گویا نمی بایست سازمان جداگانه ای تشکیل دهند، بلکه گویا برای اثبات "حقانیت مارکسیسم" می بایست سازمان مجاهدین را از بین می بردند. حال آن ها برای سرپوش گذاشتن به لطمه بزرگی که به امر وحدت نیروهای مبارز وارد کرده بودند، در تلاش بودند تا چنین جلوه دهند که  برعکس، نسبت به اتحاد نیرو های مبارز احساس مسئولیت می کنند! به همین خاطر هم، هر کس و هر جریانی که با شعار ذهنی "جبهه واحد توده ای" آن ها مخالفت می کرد را به باد تهمت و افترا می گرفتند. در حالی که این شعار، درست در زمانی و به وسیله جریانی مطرح می شد که عملا سازمان مجاهدین مذهبی را به مثابه نماینده فکری خرده بورژوازی در آن زمان که مورد حمایت قشر هائی از میان خرده بورژوازی قرار داشت، عملاً "داغون" کرده و به این وسیله ضربات انکار ناپذیری بر اتحاد اقشار و طبقات مردمی وارد ساخته بود. مجاهدین مارکسیست شده علیرغم هر ادعای ظاهراً مارکسیستی که داشتند با چنین برخوردی نشان دادند که تا چه حد از فهم این امر که یکی از مهم ترین مسائل استراتژیک انقلاب ایران تأمین اتحاد پرولتاریا با خرده بورژوازی مبارز ایران است فاصله دارند. آن ها فکر می کردند که در حالی که سازمان مجاهدین مذهبی را از نظر ایدئولوژیک به قول خودشان "داغون" کرده اند با سر دادن شعار "جبهه واحد توده ای" خواهند توانست اقشار خرده بورژازی طرفدار آن سازمان را فریب داده و با این فریبکاری روش های ناسالمی که اتخاذ کرده بودند را تا حدی لاپوشانی خواهند کرد.

در نوار های گفتگو های دو سازمان، می شنویم که مجاهدین مارکسیست شده در مقابل رفیق حمید اشرف که متوجه تزلزل آن ها نسبت به درستی مبارزه مسلحانه شده بود، تاکید می کنند که نسبت به درستی جنبش مسلحانه تردیدی ندارند.  اما در واقعیت امر آن ها تحت لوای "جبهه واحد توده ای" در نظر داشتند با نیرو های به قول معروف "سیاسی کار" ی وحدت کنند که جنبش مسلحانه را ورد باطل کننده سحر تبلیغات خودشان می دانستند. آن ها از جبهه و اتحاد نیروها صحبت می کردند که ظاهراً هدفش مبارزه با رژیم شاه بود بدون این که شکل اصلی مبارزه این جبهه را معلوم نمایند. این گفتگو ها در عین حال بیانگر این نکته ظریف نیز می باشند که مبارزه مسلحانه نیروهای انقلابی در جامعه و در اساس سازمان های چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق ایران، چنان زمینه سیاسی در جامعه به وجود آورده بود که نیروهای سیاسی کار نیز می توانستند از آن استفاده نمایند.

در هر حال تا جائی که به مسئله جبهه واحد توده ای بر می گردد، واقعیت این است که چنین جبهه ای برای اتحاد کارگران و دهقانان و اقشار گوناگون خرده بورژوازی تشکیل می شود، و به همین دلیل باید حداقل بخشی از طبقات را در خود متشکل نماید. بنابراین نیرو های سیاسی ای که خواهان تشکیل جبهه واحد توده ای هستند، اگر حقیقتاً این وسیله مبارزاتی را برای مبارزه هر چه موثر تر با دشمن لازم تشخیص می دهند ، تنها زمانی حق اعلام آن را دارند که بطور نسبی به تشکل بخشی از طبقات پرداخته باشند. در حالی که علیرغم همه حمایت های توده ای از دو سازمان مجاهدین و چریکهای فدائی خلق در آن زمان، هیچ کدام از آن ها موفق به سازماندهی توده ها در سطح قابل ملاحظه ای نشده بودند.

من دیگر در نفی عدم صمیمیت مجاهدین مارکسیست در اعلام این جبهه و ریاکارانه بودن پیشنهاد وحدت شان با سازمان چریکهای فدائی خلق صحبت نمی کنم. فقط به این نکته اشاره کنم که همان کسانی که در باره اتحاد با فدائی ها چنین می گفتند که: "مثلاً ما و شما متحد بشیم، تمام کارایی که ما کردیم تبدیل به یک چیز مثبت میشه، یعنی همون منفی هم مثبت میشه" (نوار شماره 8 قسمت دوم) و به این وسیله نشان می دادند که هم خود می دانند که چه کار های "منفی" ای کرده اند و هم از این امر آگاهند که چریکهای فدائی خلق از حیثیت و مقبولیت بسیار زیادی در سطح جامعه برخوردار می باشد، بعد از ضربات بزرگ دشمن به سازمان فدائی در بهار و تابستان سال 55، یک باره همه ادعا های خود را فراموش کرده و با بی مسئولیتی تمام به انتشار خود سرانه نشریه ویژه بحث دو سازمان ،که نشریه ای درونی بود، پرداختند که در آن خصومت خود با سازمان فدائی را آشکار و از هیچ افترا و تهمتی هم به این سازمان خودداری نکردند.

در پایان به نکته بسیار آموزنده ای هم در این نوارها باید اشاره کرد که مربوط به نگرانی حمید اشرف از گسترش نظرات انحرافی در سطح جنبش و به خصوص تحرکات هواداران حزب توده و تبلیغات مردم فریبانه این دار و دسته رسوا و هم چنین موضع گیری انقلابی وی در این رابطه می باشد. این موضوع به خصوص از این لحاظ هم حائز اهمیت است که آن ایده ها و اندیشه های انحرافی، در سازمانی که وی از سوی آن سخن می گفت نیز به تدریج نفوذ کرده بود به طوری که حاملین نظرات توده ای، چند ماهی بعد از شهادت وی انشعابی را به سازمان فدائی تحمیل نمودند.  رفیق حمید اشرف در این حا از حزب توده به مثابه "سوسیالیسم پلیسی" نام می برد. قابل توجه است که اخیرا فرخ نگهدار که به دلیل خیانت های مداومش به مردم ایران "افتخار" کسب مقام یکی از منفور ترین چهره های تاریخ سیاسی کشور ما در سه دهه اخیر را به خود اختصاص داده است، در مصاحبه ای که به تازگی به بهانه انتشار این نوار ها و به دلیل آشنائی اش با حمید اشرف انجام داده، فرصت را برای سر هم بندی کردن مقادیر زیادی دروغ (که در فرصت دیگری باید به آن ها پرداخت) مغتنم شمرده و ادعا کرده است که اگر با دقت به آن نوارها گوش کنید و در مطالب آن ها: "تحمل بکنید و خواهید دید چگونه همان روحیه ای که بعد ها به عنوان روحیه اکثریتی شناخته می شه در سخن کلام و روان این انسان نهفته است". و البته منظور او از "این انسان"، حمید اشرف است.

براستی حیرات آور است که در وجود یک شخص چه درجه بالائی از وقاحت باید وجود داشته باشد تا چریک کمونیست رزمنده ای که سال ها جهت نابودی نظام سرمایه داری ایران و سرنگونی رژیم حافظ اش و برای رسیدن به آزادی و کمونیسم بی باکانه و جان بر کف جنگید را  به داشتن "روحیه اکثریتی" متهم نماید!؟ "روحیه اکثریتی" که شخص فرخ نگهدار از "بنیان گذاران" آن بوده، در فرهنگ سیاسی جنبش انقلابی مردم ما معنائی جز چکمه لیسی قدرت حاکم و همکاری با ماشین سرکوب جمهوری اسلامی جهت دستگیری و ریختن خون کمونیست ها و نیرو های انقلابی ندارد. با تکیه بر نقطه نظرات رفیق کبیر حمید اشرف در مورد حزب توده نیز می توان به درجه وقاحت نهفته در این ادعا و یا در حقیقت، اتهام، پی برد.

حمید اشرف در مذاکراتش با بخش مارکسیست شده مجاهدین، ضمن گفتن این نکته که حزب توده: "مسئله روزمره مهمی نیست" (6) دچار خوش خیالی نشده و به طرف های گفتگویش با تاکید اعلام می کند که اما: "این جریانه کاملأ خطرناکی هست" (7). او از نظرات و تحلیل های همان جریان همیشه خائن "حزب توده" سخن می گوید که مورد پذیرش فرخ نگهدار و باندش قرار گرفت و آن ها قادر گشتند بخش بزرگی از سازمان فدائی را در آن سال های حساس تاریخی، به پا بوسی ارتجاع حاکم برده و "افتخار" شکل دادن به جریان "اکثریت" و آن چه امروز فرخ نگهدار آن را "روحیه اکثریتی" می نامد را به دست آورند. بلی، حزب توده که دار و دسته فرخ نگهدار برای وحدت و ادغام با وی کباده کشیده و سینه چاک می دادند از نظر حمید اشرف یک جریان آن قدر خطرناکی تلقی می شود که او تاکید می کند که: "همین حالا هم باید نوکشو چید" (8). نکته قابل تاکید این است که حمید اشرف بر اساس تجربیات انقلابیش و آن چه که به عینه می دید در مورد حزب توده مطرح می کند که "این می تونه سوسیالیزم پلیسی را در ایران ایجاد بکنه، که در آینده خطرناکه".(9)

حال برای لحظه ای بیائید و همه خیانت های حزب توده در دوره شاه را کنار بگذاریم و صرفا بر آن چه که این حزب با روی کار آمدن جمهوری اسلامی انجام داد تکیه کنیم.  آیا بررسی زندگی این حزب با روشنی حیرت انگیزی ارزیابی حمید اشرف را به اثبات نمی رساند؟  آیا یکی از فعالیت های روتین حزب توده خبر چینی از نیرو های مخالف جمهوری اسلامی برای دستگاه اطلاعاتی این رژیم نبود؟  نفوذ در صفوف نیرو های چپ و "اختلال" در فعالیت های انقلابی آن ها آیا یکی از کارهای این حزب نبود؟  آیا حزب توده با سم پاشی بر علیه نیرو های انقلابی و کمونیست، شرایط سرکوب آن ها را تسهیل نمی کرد؟  آیا حزب توده رسما از نیرو های خود نمی خواست که با سپاه پاسداران همکاری کنند؟  و آیا همه این ها زیر نام دفاع از سوسیالیسم پیش نمی رفت؟ و آیا این همان "سوسیالیسم پلیسی" نبود که رفیق حمید اشرف به عنوان یکی از رهبران سازمان چریکهای فدائی خلق ایران نسبت به آن هشدار می داد؟ و علیرغم این نظر، فرخ نگهدار که از اواخر سال 57 با توده ای ها ارتباط داشت، و به خصوص از رهنمود های سوسیالیسم پلیسی کیانوری، یکی از رهبران حزب توده بهره مند بود کوشید درست همان خط را در سازمان فدائی پیش ببرد. در این مسیر، فرخ نگهدار حتی برای اکثریتی هائی که مخالف وحدت با حزب توده بودند، بر اساس افشاگری های خود آن ها، "پاپوش" درست کرد و آن ها را "ترور شخصیتی" نمود!

واقعیت این است که آن چه که از سوی "بنیانگذار" سازمان اکثریت "روحیه اکثریتی" معرفی می شود، درست در تقابل با روحیه فدائی و کمونیستی حمید اشرف و یارانش قرار دارد و دره عمیقی این دو را از هم جدا می کند.  همان دره ای که در طول تاریخ عصر ما پرولتاریا و همه ستمدیدگان را از بورژوازی و انقلاب را از ضد انقلاب، جدا نموده است، همان دره ای که در یک سو نام فرخ نگهدار را به عنوان بد نام ترین چهره سیاسی تاریح دهه های اخیر، در قعر منجلاب حک نموده و از طرف دیگر نام حمید اشرف را بر قله رفیع رزم چریکهای فدائی خلق، رزم کارگران و زحمتکشان قرار داده است. بنابراین اگر این واقعیتی انکار ناپذیر است که سیر رو به رشد مبارزه طبقاتی، ارزیابی فدائی ها و شخص حمید اشرف را نسبت به حزب توده به عینه به اثبات رسانده است و طشت رسوائی "سوسیالیسم پلیسی" حزب توده را از بام به زمین انداخته است، اما نمی توان انکار نمود که در بستر همین مبارزه ، بخش بزرگی از همان سازمانی که حمید اشرف زندگی خود را وقف رشد و تعالی آن نموده بود به کمک و هدایت باند فرخ نگهدار به منجلاب نظرات و تحلیل های حزب توده افتاد و در ورطه خطرناک "سوسیالیسم پلیسی" اش قرار گرفت. این چنین بود که از سازمانی که برای رهائی کارگران از مظالم نظام سرمایه داری شکل گرفته بود ، نغمه های شوم حمایت از جمهوری اسلامی و همکاری با دژخیمانی چون لاجوردی ها و حاج داود ها سر داده شد و "روحیه اکثریتی" شکل گرفت.

به امید این که نوار های گفتگو بین دو سازمان مذکور، امکانی برای همه دوستداران حمید اشرف و راهی که وی با خونش مبلغ آن بود به وجود آورد تا در جمعه بازاری که مخالفین حمید اشرف و راه سرخ مسلحانه اش براه انداخته اند، بیکار ننشسته و به دفاع از آرمان های سرخ رزمندگانی برخیزند که در شب های سیاه این سرزمین با گلوله های آتشین خود، نور آگاهی پاشیدند  و "آفتابکاران جنگل" لقب گرفتند.

4 دی  1389 -  25 دسامبر 2010

 

1- همین سم پاشی  یعنی ادعای "میکروفن گذاری پنهانی"، در جلد سوم لجن نامه ای به نام "نهضت امام خمینی"  (صفحه 504) که با نام سید حمید روحانی منتشر شده نیز تکرار شده است. 

2- در زمانی که این درخواست مطرح شد، اگر هم خرابی ای در نوارها وجود داشت، به دلیل پیشرفت هائی که در برنامه های صوتی کامپیوتری رخ داده بود کاملا امکان داشت که با توسل به آن ها کیفیت صدا را ارتقاء بخشید. 

3- اسامی 9 نفری که در 4 بهمن 1354 اعدام شدند به این شرح می باشد: رحمان (وحید) افراخته، مرتضی صمدیه لباف، سید محسن خاموشی، محسن بطحایی، مرتضی لبافی نژاد، منیژه اشرف زاده کرمانی، عبدالرضا منیری جاوید، ساسان صمیمی بهبهانی، محمد طاهر رحیمی.

4- مخالفت آشکار رفقای فدائی با روش های نادرستی که رهبری مارکسیست شده مجاهدین جهت پیشبرد خط خود در یک تشکیلات مذهبی پیش بردند هم از اختلاف آشکار آن ها با مجاهدین مارکسیست شده خبر می داد و هم تو دهنی محکمی است به تبلیغات مغرضین ضد کمونیست که در تمام این سال ها با تکیه بر آن روش های ناسالم، کارزار تبلیغاتی مغرضانه ای را بر علیه کمونیست ها سازمان داده اند.

5-  تقی شهرام در نوار شماره یک قسمت اول 

6 تا 9 -  حمید اشرف در نوار شماره 5 قسمت دوم