به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 141 ، اسفند ماه 1389 

 

متن زیر سخنرانی رفیق سهیلا دهماسی به مناسبت 8 مارس روز جهانی زنان کارگر و زحمتکش می باشد که  در تاریخ شنبه 5 مارس 2011 در اتاق "گفتمان سیاسی- اجتماعی" در پلتاک انجام شده است . سخنران، متن این مصاحبه را با برخی تغییرات جزیی، از صورت گفتار به نوشتار درآورده و  با افزودن تعدادی زیر نویس، برای انتشار آماده نموده است.

 

 

نقش زنان "چريک فدايی خلق" در جنبش انقلابی زنان ايران

 

با درود و با تبريک فرا رسيدن ٨ مارس، روز جهانی زن به شما رفقا و دوستان عزيزی که در اين جلسه پالتاکی حضور يافته ايد، و با تبريک به زنان کارگر و زحمتکش ايران و جهان، و بخصوص به زنان آگاه و پر شهامتی که در ايران و ديگر کشورهای خاورميانه و آفريقای شمالی همدوش با همرزمان مرد خود برای تغيير شرايط ظالمانه موجود، به مبارزه برعليه رژيم های مستبد سرمايه داری وابسته به امپرياليسم در اين کشورها برخاسته اند. از مسئولين اين اتاق و ادمين ها هم سپاسگذارم که چنين امکانی را ايجاد کردند که امروز در اين اتاق جمع شويم و در رابطه با بخش مهمی از تاريخ جنبش انقلابی زنان کشورمان که در واقع بخش مهمی از تاريخ معاصر مبارزات انقلابی مردم ايران است، صحبت کنيم.

 

در دهه ٥٠ زنان انقلابی زیادی در جهت پیشرفت مبارزه در جامعه و هموار کردن راه برای رهائی زنان فعالیت می کردند. چه آنهائی که خودشان در سازمان های مسلح آن دوره فعال بودند و چه توده وسیعی از زنانی که در اشکال دیگر مبارزه، با فداکاری تمام به حمایت از آن سازمان ها برخاسته و به انواع کارهای مبارزاتی دست می زدند، همگی سهم بزرگی در کشاندن توده وسیعی از زنان زحمتکش و ستمدیده ایران به میدان مبارزه با رژیم شاه داشتند. من با درود به همه آنها در اینجا بحثم را روی زنان چریک فدائی متمرکز می کنم.

 

نقش و اهميت زنان چريک فدايی خلق در جنبش انقلابی زنان ايران و اساسأ در جنبش انقلابی توده های تحت ستم در ايران چيست؟ چرا دشمنان خلق (از رژيم شاه گرفته تا جمهوری اسلامی و حتی افراد و نيرهای ديگری در خارج از رژيم که خواهان حفظ سيستم سرمايه داری و منافع امپرياليست ها در ايران هستند) هميشه تلاش کرده و می کنند که به طرق مختلف حقايق مربوط به زندگی مبارزاتی زنان چريک فدايی خلق را تحريف کنند و چهره و هويت انقلابی آنها را خدشه دار کنند؟ به عنوان مثال، حتمأ اغلب شما اطلاع داريد که بخش فرهنگی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با انتشار کتابهايی (مثل کتاب "چريکهای فدايی خلق از نخستين کنشها تا بهمن ٥٧") و تکرار دروغ های ساواک در آن کتابها، تلاش کرد که زندگی سراسر مبارزه انقلابی زنان (و مردان) چريک فدايی خلق را تحريف کند. و يا احتمالأ افراد مغرضی را می شناسيد که کار اصلی آنها تکرار تحريفات و دروغهای ساواک و جمهوری اسلامی می باشد و بعضاً از دانشگاه های غرب نام "پژوهشگر" گرفته و به نان و مقام هم رسيده اند. (1)

در آخر هم باید پرسید که چرا همه اين تلاشها برای زدودن نام و خاطره آن زنان انقلابی از خاطره تاريخی مردم، ناموفق مانده؟

 

جواب اين سوالها را بايد در عملکرد آن زنان کمونیست و تأثیری که در جامعه به جا گذاشتند و به خصوص باعث شدند که زنان بسیاری و به خصوص زنان زحمتکش در همان زمان شاه پا به میدان مبارزه بگذارند، جستجو کرد. مسلم است که زنان چریک در ارتباط با سازمانی که در آن فعالیت می کردند و یک تئوری انقلابی یعنی تئوری مبارزه مسلحانه رهنمود آن بود،  قادر به چنین کاری شدند. (2)

شرکت زنان آگاه کمونيست در مبارزه مسلحانه انقلابی بر عليه سيستم سرمايه داری، نقطه عطفی در جنبش انقلابی زنان ايران بود و تحولی ريشه ای در فرهنگ و سنن حاکم بر جامعه بوجود آورد.

برای اينکه بهتر بفهميم که زنان کمونیست فدائی چه تحولی در فرهنگ و سنت های جامعه بوجود آورده و موجب ارتقای سطح آگاهی و رشد فرهنگ و سنت هايی انقلابی در داخل جنبش چپ ايران شدند، کمی بايد به عقب برگرديم و سير تحولاتی را که در جامعه و نقش زنان در جامعه رخ داد را بررسی کنيم و بعد ببينيم که زنان چريک فدايی خلق چه چيزی را در جامعه و در رابطه با موقعيت زنان در جامعه تغيير دادند. 

 

همانطور که می دانیم انقلاب مشروطیت در ایران، که در واقع انقلابی بر علیه فئودالیسم بود و خواست های دموکراتیک داشت، با توطئه های امپریالیست ها (به خصوص امپریالیسم انگلیس و روس) شکست خورد. در نتیجه با همه تغییراتی که پس از این انقلاب در جامعه بوجود آمد و نقش انقلابی بزرگی که زنان در این انقلاب ایفا کردند، ولی فرهنگ ارتجاعی مذهبی همچنان فرهنگ مسلط در جامعه باقی ماند. بعدهم که امپریالیسم انگلیس رضا شاه را سر کار آورد، رضا شاه در خدمت به سرمایه های امپریالیستی و سرازیر کردن کالاهای امپریالیستی به ایران، با این که دست به کارهائی زد که نام آنها را تجدد خواهی گذاشت، ولی برای زیر سلطه نگاه داشتن مردم، همچنان به تقویت فرهنگ ارتجاعی مذهبی و فرهنگ مرد سالاری پرداخت. در دوره محمد رضا شاه، این رژيم به عنوان حامی منافع امپرياليست ها در ايران، از جانب ارباب هايش وظيفه داشت که برای تسريع رشد و گسترش مناسبات سيستم سرمايه داری وابسته در ايران، زنان را نيز به عنوان نيروی کار ارزان به بازار توليد بکشاند. برای اين کار ضروری بود که زنها وارد سيستم آموزشی علمی و حرفه ای بشوند و در دستگاه عريض و طويل بورکراسی به کار گرفته شوند. به عرصه های اجتماعی کشاندن زنان، که در دوره رضا شاه با زور و با چادر از سر زنان کشيدن شروع شد، در زمان محمد رضا شاه با انجام رفرم ها و تغييراتی ظاهری ادامه يافت.

با اينکه زنان ايران به خاطر ارضای نيازهای سرمايه داری وارد دانشگاه و بازار کار و ديگر بخش های جامعه شدند، اما رژیم شاه با تقویت مراجع مذهبی می کوشید که فرهنگ و قوانين و سنت های ارتجاعی مذهبی را همچنان در تار و پود فرهنگی و حقوقی و ديگر عرصه های اجتماعی محفوظ نگاه داشته و ستم بر زنان و نابرابری های ميان زن و مرد را  به عنوان امری ظاهراً طبیعی در کل جامعه مسلط نگاه بدارد.

واضح است که در تمام این دوره های تاریخی زنان نیز به همراه مردان برای از بین بردن ظلم و ستم در جامعه و برای تأمین حقوق زنان مبارزه می کردند و مسلم است که مبارزات آنها بر روند رشد جامعه تأثیر گذاشته است. اما آنچه رزم زنان چریک فدائی را برجسته می سازد، این است که این زنان با شرکت در عالی ترین شکل مبارزه سیاسی که همانا مبارزه مسلحانه است توانستند ضربه اساسی ای به سنت ها و فرهنگ ارتجاعی مرد سالارانه حاکم بر جامعه بزنند.

چريک های فدايی خلق آگاه ترين فرزندان مبارز خلق بودند که با بررسی جامعه و با تطبيق خلاقانه علم مارکسيسم با شرايط خاص اقتصادی-سياسی-اجتماعی ايران و جهان، توانستند به تئوری انقلاب در ايران، يعنی تئوری مبارزه مسلحانه دست يابند. اين تئوری، هم در همان ابتدا با حماسه سياهکل که منجر به تغييرات بزرگی در ذهنيت جامعه شد، درست بودن خودش را در عمل نشان داد، و هم در سالهای بعد که جوانان انقلابی را وسيعأ به مبارزه کشاند. و امروز هم که توده ها که با کسب تجربه در طی مقاومت ها و مبارزاتشان بر عليه جمهوری اسلامی، فهميده اند که جز مبارزه قهرآميز راه ديگری برای سرنگون کردن اين رژيم و رسيدن به آزادی ندارند، مجددأ آرمانها و تئوری و مبارزات انقلابی چريکهای فدايی خلق مورد توجه مردم و جوانان آگاه نسل مبارز کنونی قرار گرفته که تشنه آموختن از مبارزات انقلابی نسل های گذشته هستند. (3)

زنان چريک فدايی خلق، زنانی مانند مهرنوش ابراهيمی، شيرين فضيلت کلام، صبا بیژن زاده،  نسترن و لادن آل آقا ، اعظم و نزهت روحی آهنگران و مادر غروی و بسياری ديگر از زنان چريک فدايی خلق که از ميان توده ها برخاسته و درد و رنج خلق را می شناختند، برای مبارزه با رژيم و سيستمی که ريشه همه ظلم و ستم ها بود، به مبارزه مسلحانه رو آوردند. بسياری از زنان چريک فدايی خلق از خانواده های محروم آمده بودند و بخصوص ظلم و ستم مضاعفی را که به زنان کارگر می شد، از نزديک ديده و خود نيز تجربه کرده بودند. آنها به مثابه زنان مبارز کمونيست، منشأ ستم بر زن را مالکيت خصوصی و جامعه طبقاتی دانسته و معتقد بودند که رهايی کامل زنان از هرگونه ظلم و ستمی تنها با سرنگونی سيستم سرمايه داری امکان پذير خواهد شد. درنتيجه تنها راه رهايی زنان و کل جامعه را در سرنگونی رژيم شاه و قطع کامل نفوذ  امپرياليست ها و در نتيجه نابودی نظام سرمايه د اری وابسته می دانستند. بنابراین فعالیت انقلابی آنها در درون سازمان چریکهای فدائی خلق بر علیه رژیم شاه و امپریالیسم، در جهت رفع کامل ستم از زنان نیز قرار داشت. اين زنان که با آگاهی انقلابی کمونيستی، چريک فدايی خلق شده بودند، فرزندان آگاه خلق بودند و خلق نيز آنها را از روی عمل انقلابی اشان شناخت و با آغوش باز پذيرفت. (وقتی می گوئيم خلق نيز آنها را به عنوان فرزندان واقعی خود شناخت، منظور از اين "شناختن" پذيرش آنها و تئوری و عمل آنها از جانب توده ها بود. اين پذيرش توده ها به اين دليل بود که چريکهای فدايی خلق ضرورتهای زمان را شناخته و به آن پاسخ درست داده بودند. آنها چيزی می گفتند که انعکاس نيازها و خواست قلبی توده ها بود.

 

زنان چريک فدايی خلق به مثابه پيشروان خلق، چهره جديدی از زن آگاه مبارز ايرانی را به توده ها معرفی کردند و به جامعه نشان دادند که زنها ذاتأ ضعيف نيستند و می توانند حتی قوی تر از مردها باشند و کارهايی بکنند که بسياری از مردهای جامعه نمی توانند انجام دهند.

وقتی که زنان محروم در کارخانه ها و کارگاه ها، و يا در دانشگاه ها اخبار مربوط به مبارزات مسلحانه زنان چريک فدايی خلق را می شنیدند، و حتی از طریق خود رسانه های رژیم به این واقعیت پی بردند که زنان و مردان مسلح و انقلابی در کنار هم بر علیه رژیم حاکم و دشمن مشترک آنان می جنگند، و يا در مورد مقاومتهای زنان چريک در زندانها می شنيدند، احساس قدرت می کردند. درگيری نزهت روحی آهنگران در کرج را مردم از طريق خود مطبوعات رژيم مطلع شدند. عکسش را در روزنامه ها ديدند، و با خبر روزنامه ها متوجه شدند که او برای ناکام گذاشتن مزدوران رژیم برای دستگیری وی، نارنجکش را منفجر کرده و در نتیجه خودش و تعدادی از مزدوران رژيم کشته شده بودند. و يا مردم تا سال ٥٧ و بعد از انقلاب هم هنوز در مورد درگيری مهرنوش ابراهيمی با مزدوران رژيم صحبت می کردند و با تحسين از دختری شجاع می گفتند که از پشت بام به روی مأموران رژیم شاه آتش مسلسل گشوده بود و مزدوران سراپا مسلح ساواک را به وحشت انداخته بود.

اين زنان چريک، زنانی که نشان دادند می توان با ستمگران مبارزه کرد و بر آنها پيروز شد، الگوی جديدی برای جامعه شدند. ما در دهه پنجاه با زنان کمونیست فدائی روبرو هستیم که حتی معنی واقعی "شهامت" را هم به ما می آموزند. و با عمل خودشان به ما نشان می دهند که معنی "شهامت" چيست. "شهامت" عدم وجود "ترس" در فرد نيست. "شهامت" يعنی آگاه بودن بر اين واقعيت که چيزی مهمتر از زندگی من وجود دارد. چيزی وجود دارد که ارزشش از زنده ماندن من بيشتر است و من بايد برای آن از جان خودم هم بگذرم و درنتيجه آگاهی بر اين واقعيت است که از مرگ هم هراس ندارم. زيرا که می دانم مرگ من برای حفظ آن چيزی خواهد بود که ارزشش از جان من بيشتر است: جلو راندن تاريخ. (4)   

شعر غزال آيتی را به ياد بياوريم که می گفت "قسم خوردم بر تو من ای عشق، که جان بازم در رهت ای عشق، نيرزد جان در رهی والا، که ناچيز است هديه ای ای عشق..."

 

زن چريک فدايی خلق، ضربه بسيار عميقی بر باورها و سنن و فرهنگ ارتجاعی زد. ضربه ای که توسط نسلهای بعدی زنان انقلابی که زن چريک فدايی خلق را الگوی مبارزاتی خود قرار دادند، عميق تر و کاری تر هم شد. زنان چريک فدايی خلق چنان ضربه کاری به فرهنگ و باورهای ارتجاعی زدند که هنوز هم از جانب دشمن و همه کسانی که خواهان حفظ نظام سرمايه داری و فرهنگ زن ستيزش هستند، احساس شده و به همان دليل زنان چريک فدايی خلق را مورد حمله قرار می دهند. و اين درحالی است که اغلب آن زنان انقلابی ديگر در ميان ما نيستند. اما انديشه آنها و سنت ها و فرهنگ و آگاهی انقلابی ای که برای نسل انقلابی امروز به جا گذاشته اند، حتی امروز هم دشمن را به وحشت انداخته و به حمله به آنها وا داشته است. به همين دليل است که جمهوری اسلامی هم مانند رژيم شاه، برای خدشه دار کردن چهره انقلابی آن مبارزين، کتاب های سراسر دروغ و تحريف منتشر کرده است.

زنان چريک فدايی خلق با انجام وظيفه تاريخی خود که از شرايط آن دوره از تاريخ ناشی شده بود، با عمل مبتنی بر تئوری انقلابی خود، شرايط را تغيير دادند. با منعکس شدن مبارزات آنها در جامعه، شرايط تغيير کرد. زنانی که اخبار مبارزات زنان چريک را در دانشگاه و کارگاه و کارخانه می شنيدند، دیگر به خودشان با معیاری که فرهنگ مسلط رژیم شاه در جامعه تلقین کرده بود نگاه نمی کردند. آنها می دیدند که زن ها هم انسانی کامل بوده و می توانند از قدرت زیادی برخورد دار باشند. بنابراین سعی می کردند که  دنباله رو مردان نباشند و خود را ضعیف و پائین تر از مرد به حساب نیاورند.

وقتی که در سال ٥٧ دختران نسل جوان همراه با ديگر اقشار جامعه به مبارزه با رژيم شاه برخاستند، آن فرهنگ ارتجاعی سيستم سرمايه داری آنقدر پوسیده بود که به عقب رانده شد. در سالهای انقلاب فرهنگ مترقی و جدیدی در جامعه بوجود آمد. برخورد خیلی از خانواده ها با دخترهايشان متفاوت شد. جامعه ای که زمانی بنا بر فرهنگ غالب ارتجاعی تحميل شده از جانب نظام حاکم و رژيم، برای زنان ارزشی برابر با مرد قائل نبود، به خود آمد و و به مقابله با معیارهای ارتجاعی ای پرداخت که سيستم سرمايه داری مرتجع برايش ساخته بود.

اگر زمانی دخترها نمی توانستند بعد از تاریک شدن هوا در بیرون باشند، در سال ٥٦ و ٥٧ کسی از ما نمی پرسيد تا ساعت ٢ صبح کجا بودی. (بازهم يادآوری می کنم نه همه، در بخشی از جامعه اين تغييرات ايجاد شد.) پدر و مادرها به دخترهای فعال سياسی خانواده حتی بيشتر از پسرهای غير فعال سياسی آن خانواده اعتماد داشتند. همين مردم که زمانی دخترها را وادار به ازدواج های اجباری می کردند، حتی در اين زمينه هم تغيير رفتار داده بودند. هنوز هم به دختران نسل جديد خانواده می گويند "اگر تو هم تفکری مثل دخترهای سال ٥٧ داشته باشی، ما هيچ دخالتی در کار تو نخواهيم کرد..."

اين چيزها شايد جزئی به نظر برسند، اما حکايت از اين واقعيت دارند که ارزش ها و آگاهی هايی را که نسل ما از زنان انقلابی نسل گذشته آموخته بود، احترامی در ميان اقشار آگاه جامعه ايجاد کرد که نشان می داد که خانواده عملأ به برتری اين ارزش ها و فرهنگ جديدی که نسل انقلابی داشت، باور پيدا کرده و آن را به عنوان چيزی برتر از آنچه که در گذشته وجود داشت، پذيرفتند. (5)

 

تجربه های باارزش مبارزاتی و سنتهای انقلابی که زنان چريک فدايی خلق برای نسل های آينده به جا گذاشتند، تنها به مبارزات مسلحانه آنها خلاصه نمی شود. همين که مردها و زنان آگاه در کنار هم در يک سازمان انقلابی مبارزه می کردند، تصويری واقعی از اولين و اساسی ترين قدمهايی را که خلق بايد در راه يک انقلاب پيروزمند بردارد، يعنی آگاهی، تئوری انقلابی، اتحاد و تشکل رزمنده ايجاد کردن، را جلوی چشم مردم قرار داد. در اين سازمان پيشروهای خلق، از زن و مرد گرفته تا پير و جوان در کنار هم مبارزه می کردند و بخصوص زنان نقش بسيار مهمی در آن داشتند. حتی مادران مبارزی نيز در اين سازمان بودند که نشان دهنده اين واقعيت است که چگونه سازمان های انقلابی مسلح آن دوره، حتی مادران را به مبارزه مستقيم با دشمن کشاندند. اينها همه نشان دهنده ابعاد وسيع تأثيرات آن انقلابیون بر جامعه و بخصوص زنان است. به عنوان مثال، مادر غروی، مادر چريکهای فدايی خلق احمد و مجتبی خرم آبادی بود که خود او نيز عضو سازمان شد و سالها مبارزه کرد. بنابراين می بينيم که چريک های فدايی خلق از همه نظر جامعه را به خود جذب کردند. عمل راهگشای آنها، يعنی مبارزه مسلحانه، مورد حمايت مردم قرار گرفت، زيرا که منطبق با شرايط بود و اين را مردم با زندگی سراسر رنج خودشان درک کرده بودند. سنت شکنی و فرهنگ جديد مترقی انقلابی چريکهای فدايی خلق، بخصوص عملکرد زنان چريک فدايی خلق در ضربه زدن به فرهنگ ارتجاعی و آفريدن فرهنگی جديد به جای آن، مردم را تغيير داد. درنتيجه، بسياری از دختران انقلابی نسل ٥٧ با الگو قرار دادن زن چريک فدايی خلق بود که با مارکسيسم آشنا شدند، به صحنه مبارزه پا گذاشتند و بسياری از آنها نيز در راه رهايی خلق جان باختند.

 

پس از آنکه انقلاب ٥٧ شکست خورد و جمهوری اسلامی به کمک امپرياليست ها به قدرت رسيد، رژيم تلاش کرد که با زور زندان و شکنجه و اعدام مجددأ زنجيرهای فرهنگ ارتجاعی را بر دست و پای زنان محکم تر کند. و باز هم اين سنت ها و آرمانهای انقلابی به جا مانده از زنان چريک فدايی خلق بود که بخش عظيمی از زنان کمونيست و آزاديخواهان آگاه جامعه را در پيشاپيش مبارزه با جمهوری اسلامی و مقاومت برای حفظ دست آوردهای قيام قرار داد. (6)

در دهه ٦٠ نيز، بسياری از دختران انقلابی و کمونيست با الهام از زنان چريک فدايی خلق و سنت شکنی های آنها بود که در شکنجه گاه های جمهوری اسلامی، حماسه های مقاومت آفريدند. (7)

خوب، اين شهامت را ما امروز در خيابانهای ايران هم می بينيم. زنان آگاه و مبارز نسل انقلابی کنونی، پيشاپيش مردها در نبردهای خيابانی قرار گرفته و همچنان قدرت عظيم زنان آگاه انقلابی را نشان می دهند و رژيم ارتجاعی را به وحشت انداخته اند. اين رشد سطح آگاهی و مبارزات قهرآميز زنان با دشمنانشان، هيچگاه نمی توانست بدون بهره گيری از آنچه در کل جامعه توسط زنان مبارز، زنان کمونيست انقلابی دهه ٦٠ و ٥٠ و پرچمداران آنها، زنان چريک فدايی خلق ساخته شده بود، امکان پذير شود.

شرکت زنان در جنبش مسلحانه به طور کلی، تأثير پابرجايی در پیشبرد جریان تاریخ گذاشت و مهمترين درسی را که به نسل های پس از خود داد، اين بود که جنبش زنان مانند هر جنبش اجتماعی ديگر، بدون ارتباط با دیگر جنبش های انقلابی و بدون قدم گذاشتن در راه مبارزه برای سرنگونی انقلابی رژيم و سيستم سرمايه داری، نمی تواند رشد کرده و پيروز شود.

 

امروز هم مردمی که به مبارزه با جمهوری اسلامی برخاسته اند، در عمل می بينند که هيچ راهی به پيروزی آنها منجر نمی شود جز مبارزه ای قهرآميز. درنتيجه می بينيم که جوانهای آگاه انقلابی اين نسل نيز به دنبال اين هستند که بدانند چريک های فدايی خلق، آن کمونيست هايی که پشروان خلق بودند و زمينه های آمدن خلق به ميدان مبارزه را مهيا کردند، چه می گفتند، چگونه زيستند، چگونه متشکل شدند، و آرمانهای انقلابی و سنت های مبارزاتی آنها چگونه در ميان جوانان آگاه نسل ٥٧ و نسل دهه ٦٠ گسترش يافت.

 

جمهوری اسلامی به خوبی می داند که زنان (و مردان) چريک فدايی خلق الگوهای مبارزاتی آن نسل انقلابی ای خواهند بود که به عنوان پيشروهای خلق، سرانجام اين رژيم و سيستم سرمايه داری را نابود خواهند کرد. به همين دلايل است که علاوه بر رژيم جمهوری اسلامی، افراد ديگری نيز (از دست پروردگان بنگاه های ايده پراکنی امپرياليستی) که خواهان حفظ سيستم سرمايه داری و منافع امپرياليست ها در ايران هستند، چريک های فدايی خلق و بخصوص زنان چريک فدايی خلق را مورد حمله قرار داده اند، حملاتی که هميشه ناموفق مانده اند.

اگر بخواهيم از آنچه که گفته شد (که به علت کوتاهی وقت، همه آنچه نبود که می توان در رابطه با تأثير مبارزات زنان چريک فدايی خلق بر روی مبارزات انقلابی زنان در ايران گفت) جمع بندی داشته باشيم، بايد بگوئيم که در دوره ای که مثل امروز ديکتاتوری محض به مثابه روبنای ذاتی رژيم های سرمايه داری وابسته، بر جامعه ما سايه شوم خودش را انداخته بود، زنان و مردان آگاه و پيشروی خلق با درک ضرورت های زمان، و با هدف تغيير شرايط، به عاليترين شکل مبارزه، يعنی مبارزه مسلحانه پرداختند و شرايطی را بوجود آوردند که راه برای پيروزی مبارزات نسل های انقلابی آينده باز شود.

زنان چريک فدايی خلق توانستند چنان ضربه های عميقی به ارتجاع بزنند که پس از آن، حضور وسيع زنان در صحنه مبارزات اجتماعی به امری عادی تبديل شد. و امروز نيز جوانان آگاه و مبارز نسل انقلابی کنونی می بايست با درس گيری از تجربيات انقلابی نسل های گذشته، به نيازهای زمان خود پاسخ گفته و موانعی را که بر سر راه پيروزی است، از ميان بردارند.

 

زیرنویس ها:

(١): فردی به نام پيمان وهب زاده اخيرأ در جايی گفته بود که "اگر مرضيه اسکويی به جای مبارزه مسلحانه، شعر می گفت و با سازمانهای علنی زنان در زمان شاه کار می کرد، کارش ماندنی تر بود."

افرادی مثل وهاب زاده پيش برنده خطی هستند که تمام دشمنان خلق متحدانه در جهت پيشبردش فعاليت می کنند و تلاش دارند که مردم را از مبارزه قهرآميز برای نابودی کل سيستم باز دارند و اين اهداف ضدخلقی و ضدانقلابی خود را با ژست های شاعرانه و صلح دوستی و حقوق بشری تقلبی، بزک می کنند. 

بايد به وهاب زاده ها گفت که سازمانهای علنی زنان در زمان شاه چه سازمانهائی بودند؟ مگر به جز سازمانی که اشرف پهلوی در رأس آن بود رژيم به سازمان ديگری هم اجازه حيات می داد؟ و آيا این به اصطلاح پژوهشگرها، مرضيه احمدی اسکويی را دعوت به فعاليت در سازمان زنان اشرف پهلوی نمی کنند؟ در واقع برای وهاب زاده ها، اشرف پهلوی و مزدوران و مفت خورهای دور و برش زنان نمونه و دارای ارزش به حساب می آیند. و کسی که این طور فکر کند، معلوم است که باید بر علیه زنان انقلابی چریک فدائی که آرمانشان رهائی کارگران و زحمکتشان بود، حرف بزند.

 

(٢): برخی از افراد برخورد اشتباهی در اين رابطه دارند. فقط می خواهند بدانند زنان چريک چطور لباس می پوشيدند، روابط خصوصی اشان چطور بود، ... به جای اين چيزها، بايد رفت و جستجو کرد که تئوری انقلابی آنها چه بود؟ علم مارکسيسم که آنها به آن اعتقاد داشتند و بر اساس آن به مبارزه مسلحانه پيوسته بودند، در رابطه با منشأ ستم بر زنان و راه از بين بردن آن چه می گويد؟

 

(٣): چندين سال پيش، وب لاگی را ديدم که دختر نوجوانی از ايران در آن نوشته بود. او خاطره يک روز تابستانی در راه شمال را نوشته بود. او نوشته بود که "در نيمروز از سياهکل گذشتيم. سياهکل و زنان و مردان چريک فدايی خلق برگ مهمی از تاريخ ما را تشکيل می دهند... وقتی به زنان چريک فکر می کنم، وقتی فکر می کنم که چنان زنانی هم وجود داشته اند، از خودم می پرسم که آيا من هم می توانم مثل آنها باشم؟ آنوقت به زن بودن خودم افتخار می کنم..."  اين يک مثال کوچک از تمايل نوجوانان و جوانان به تاريخ مبارزاتی نسل های گذشته است. می توان در اين رابطه به اين مسئله هم اشاره کرد که خود جمهوری اسلامی هم برای مدتی وقتی ديد که جوانان آنقدر اشتياق دارند که در مورد اين تاريخ بدانند، با سوء استفاده از اين موضوع به چاپ کتابهايی برای تحريف واقعيات گذشته و ايجاد انحرافات نظری در ميان جامعه دست زد. در اين کار، رژيم از توده ای اکثريتی های سابق که در چنين مواقعی هميشه به کمک دشمن شتافته اند، به خوبی استفاده کرد.

اتفاقأ امپرياليست ها هم همين خط را دنبال کرده و می کنند. نگاهی بيندازيد به فعاليتهای بنگاه های ايده پراکنی امپرياليستی که در پوشش کار آکادميک به فعاليت نظری ضدمارکسيستی و ضدانقلابی مشغولند و افرادی مانند وهاب زاده ها را به کار می گيرند که با تجاهلات عارفانه خود تلاش می کنند که تاريخ معاصر مبارزات انقلابی مردم ايران و حتی تاريخ انقلاب های کمونيستی در جهان را تحريف کنند و چهره چپ انقلابی ايران را خدشه دار کنند.

 

(٤): برخی از افراد مغرض حتی ماهيت "شهامت" زنان مبارز را هم درک نکرده و ادعا می کنند که خوب، که چی؟ حالا زنی هم نترس باشد و خودش را به کشتن بدهد؟

کسی که دليل کشته شدن زنان مبارز را نمی فهمد، يا نمی داند که شهامت انقلابی چيست زيرا که هيچگاه خودشان دارای ذره ای شهامت انقلابی نبوده، يا دقيقأ می داند چه می گويد و قصد عوامفريبی های ضدانقلابی و تحريف کردن واقعيات را دارد و به اين دليل است که پرت کردن خودش را از پنجره که درواقع ديوانگی است، با عوامفريبی "شهامت" می نامد و آن را با شهامت آگاهانه زنانی که در نبردهای خيابانی قهرآميز خود با مزدوران تا دندان مسلح رژيم کشته می شوند، مقايسه می کند. 

و يا فرد مغرضی مانند وهاب زاده، طوری از قهرمانی چريک های فدايی خلق حرف می زند که گويا شهامت انقلابی آن قهرمانان "قهرمان بازی" کودکانه و از روی عدم تجربه و درک بوده است.

 

(٥): مدتی پيش فيلم مستندی ديدم از يک دبيرستان دخترانه در يک محله کارگری تهران. فيلمی بود که واقعيات زندگی دخترها و ظلم و ستم هايی که از همان اولين سالهای نوجوانی و جوانی با تمام وجودشان تجربه می کنند را نشان می داد ، تجربه ای که در تعيين سرنوشت آنها نقش بزرگی دارد. این یک فیلم مستند بود و آنچه را که نشان می داد گوشه ای از  واقعيت بود، واقعيتی بسيار غم انگيز که ما از دور می بينيم اما دختران ايران بخصوص دخترهای طبقات محروم، در هر لحظه زندگی اشان با گوشت و پوست خودشان تجربه می کنند. این فیلم نشان می داد که دخترها از همان سالهای اول ورود به جامعه، در مدرسه و دبيرستان تحقير ميشوند. دختری که آرزو دارد شاعر بشود، و اتفاقأ يکی از اشعارش را هم در فيلم می خواند و می بينيم که چقدر هم با استعداد است، از بيان آرزويش خنده اش می گيرد. هيچکس او را جدی نمی گيرد و خودش هم به سختی می تواند آرزوی خودش را جدی بگيرد و اميدی برای رسيدن به آن داشته باشه. دختر ديگری ادامه زندگی را بی فايده می داند، چون تنها راه ادامه زندگی برای او موفقيت در درس، و رفتن به دانشگاه است که شانس او را برای پيدا کردن کار بيشتر می کند. که از آن طريق گليم خودش را از آب بيرون بکشد و مجبور نباشد برای تأمين زندگی اش به يک ازدواج تحميلی تن بدهد. اما چون تجديد آورده، همه اين آرزوها را برباد رفته می بيند. او در گوشه ای غمگين نشسته و حرفی نمی تواند از آرزوهاش بزند.

همه اين دخترها آرزوهايی دارند، اما هيچکدام اميد چندان روشنی برای رسيدن به آنها را ندارند. ازدواج اجباری تنها چيزی است که حتمی می دانند. يک آرزوی مشترک همه اين است که اگر نتوانستند به آرزوهای ديگرشان برسند، آرزو دارند که حداقل بتوانند با کسی که دوست دارند ازدواج کنند.

اين مدرسه را با خودم و مدرسه ام در سال ٥٧ مقايسه کردم. درست به خاطر غرور و فرهنگ انقلابی که از رزم چریکهای فدائی خلق و بخصوص زنان چریک فدائی در جامعه به وجود آمده بود و به خاطر قدرت انقلاب مردم، جوی که در مدرسه ما حاکم بود یک جو شاد مبارزاتی بود. در حالی که جو اين مدرسه (در فيلم) سراسر غم بود و نااميدی.

اما نسل ما در سال ٥٧، سراسر اميد و اشتياق انقلابی بود با کوله باری از آنچه که از خواهران انقلابی نسل گذشته بر دوش داشتيم. کوله باری از تجربيات و درسهای انقلابی که اميد رسيدن به آرزوها را می داد. اين ديگر به عهده ما بود که بتوانيم از اين کوله بار برای رسيدن به پيروزی استفاده کنيم. بنا به دلايل بسياری موفق نشديم. و امروز به عهده آگاه ترين و پيشرو ترين دخترها و پسرهای نسل انقلابی کنونی است که همه تجربيات انقلابی نسل های گذشته را برای رفع مشکلاتی که سر را دارند، برای رشد آگاهی هايشان، برای اتحاد زن و مرد انقلابی و ايجاد تشکل انقلابی، برای ايجاد آن رهبری آگاه و متشکل پيشروهای طبقه کارگر که عدم وجودش بزرگترين مانع بر سر راه پيروزی نسل کنونی است، مورد استفاده قرار دهند.

 

(٦): اين روزها دشمنان و مغرضين تلاش می کنند که با تحريف تاريخ وانمود کنند که گويا کمونيست ها در مبارزه و مقاومت در برابر هجوم ارتجاع نقشی ايفا نکردند. به عنوان مثال گفته ميشود که کمونيست ها در مقابل قانون حجاب اجباری مقاومتی نکردند. درصورتيکه بايد از آنها پرسيد که غير از زنان کمونيست و آزاديخواهان آگاه چه کسانی با حجاب مبارزه کردند؟ زنان در جامعه به چند بخش تقسيم می شدند. زنان طبقه سرمايه دار که فورأ جذب سيستم شدند و با حجاب مخالفتی نکردند. اتفاقأ بسياری از کسانی که حالا تاريخ را برعليه کمونيست ها تحريف می کنند، از همان زنانی بودند که حاضر نشدند دست از مشاغل دولتی و دانشگاهی خودشان بکشند و روسری و توسری را پذيرفتند و برگشتند سر کارهايشان و در سيستم جمهوری اسلامی استاد دانشگاه و وکيل و دکتر و مهندس و غيره شدند. همانها الان در خارج از کشور کتابها نوشته اند در تحريف واقعيات و در وصف مبارزه دروغين و ادعايی خود با حجاب اجباری. و از اين راه هم برای خود شهرتی دست و پا کرده اند. بخشی از زنان سرمايه دار هم که سلطنت طلب ها بودند که برخی از آنها در همان ابتدا به خارج رفتند و برخی از آنها هم توانستند رنگ عوض کرده و در ايران بمانند و جذب سيستم جمهوری اسلامی شوند. بخشی از زنان جامعه هم حزب الاهی و وابسته به رژيم شدند. زنان مجاهد هم که با حجاب مشکلی نداشتند. خوب، می ماند زنان کمونيست و مبارزين آگاه که با حجاب اجباری و کل فرهنگ ارتجاعی رژيم مبارزه کردند و در صف جلوی مبارزه، در پيشاپيش زنان زحمتکش و آگاه جامعه قرار گرفتند و به مبارزه با ارتجاع پرداختند.

 

(٧): يک بار، سالها پيش در تورنتو در جمعی از فعالين سياسی گروه های مختلف چپ، صحبت از دوران قيام شد و من بر اساس شنيده هايم از زندانيان دهه ٦٠ گفتم که از بسياری از دخترهای چپ (حتی از سازمانهای مختلف) می شنويم که يادآوری آنچه که در کتاب حماسه مقاومت خوانده بودند، در شکنجه گاه های جمهوری اسلامی به آنها قدرت مقاومت می داد.

 

وقتی اين حرف را زدم، يکی از مردهای کمونيست از يکی از سازمانهای سياسی غير از خط فدايی گفت که "نه اينطور نيست. اين تنها دخترها نبودند که با يادآوری آن کتاب در زندان می توانستند مقاومت کنند. من هم با آن کتاب کمونيست شدم و هم اينکه در شکنجه گاه توانستم با تکرار آن در ذهنم، زير شکنجه مقاومت کنم."

 

يک خاطره ای هم دارم از تأثير کتاب حماسه مقاومت روی زنان غير فعال سياسی در آن سالها. دقيق يادم نيست که چه موقعی بود که کتاب حماسه مقاومت به دستم رسيد. احتمالأ اواخر سال ٥٦ بود. زنی در فاميل بود که متأسفانه مثل بسياری از زنان در جامعه تمام عمرش از همسرش کتک خورده بود، درواقع شکنجه شده بود. و چون از سن خيلی کم ١٥– ١٦ سالگی که ازدواج کرده بود، اين ظلم و ستم شروع شده بود و ادامه داشت، اين زن کاملأ به اين وضع عادت کرده بود که هميشه بی دليل کتک بخوره و فحش بشنود و هيچوقت هم جواب ندهد. يک روز من کتاب حماسه مقاومت را برای او و مادرش خواندم. در خانه اشان پای چرخ خياطی نشسته بودند و به من گوش می دادند. و اشک می ريختند. شاه و ساواک را لعنت می کردند که "اين بلاها را سر بچه های مردم آورده". اين گذشت. تا اينکه يک روز آن زن و همسرش مجددأ دعوايشان شد. آن زن جوان ناگهان انگار که تمام دعواها وتوهين های اين همه سال را می خواهد جواب بدهد، سر شوهرش داد زد: "فلان فلان شده، غلط می کنی با من اينطور حرف می زنی. دخترهای از من جوانتر از زندان و شکنجه های بدتر از آنچه که تو سر من درآوردی فرار می کنند و شاه و دم و دستگاه ساواکش را ريشخند می کنند. من اگر نتوانم خودم را از ظلم و شکنجه های تو خلاص کنم، زن نيستم."

من مات و مبهوت ماندم. اين زن آدم جديدی شده بود.

اگر اين کوچکترين تأثيری بود که فقط يک کتاب می توانست روی يک زن غير سياسی بگذارد، بطوريکه بگويد "اگر مبارزه با تو نکنم، زن نيستم." يعنی تعريف جديدی از هويت خودش به عنوان زن بدهد، هويت "زن" که پيش از آن "زن توسری خوری بود که دم نمی زد" و اگر جلوی شکنجه گرش می ايستاد "زن" نبود، حالا برعکس، اگر مبارزه نکند ديگر "زن" نيست. يعنی اينطوری زنان مبارز حتی معنای "زن" بودن را برای خيلی ها تغيير دادند. و معنای واقعی آن، معنای واقعی انسانی اش را به آن دادند.

اگر اين تغييری است که فقط يک کتاب روی زنان غير سياسی گذاشت، ببين که چه تغييرات عظيمی روی دختران جوان انقلابی نسل ٥٠ و ٦٠ گذاشت. ببين اين آگاهی و بهره بردن از سنت های انقلابی زنان چريک فدايی چه تحولات انقلابی می تواند در دختران جوان انقلابی نسل کنونی بگذارد. به همين دليل است که دشمن تمام توانش را به کار گرفته که تاريخ دهه ٥٠ را تحريف کند و بدين وسيله نسل جوان کنونی را از تجربيات و سنن مبارزات انقلابی چريکهای فدايی خلق و ديگر مبارزين انقلابی نسل های گذشته محروم کند.