به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 141 ، اسفند ماه 1389 

 

پيام فدایی: مصاحبه ای که در زیر مشاهده می کنيد، متن گفتگویی با رفيق مظفر، یکی از کارگران قدیمی است که سالهای طولانی ای از زندگی خود را در کارخانه و در ميان کارگران ایران گذرانده و به عنوان یک فعال مبارز کارگری همراه آنان دست به مبارزه سياسی زده است .این مصاحبه که در ماه جون ٢٠١٠ صورت گرفته، منعکس کننده گوشه ای از تجارب رفيق مظفر در ارتباط با شرایط زیست و مبارزات کارگران زحمتکش ایران در زمان حاکميت رژیمهای ضد کارگری شاه و جمهوری اسلامی در فاصله بين سالهای ١٣۴۴ تا ١٣۶٠ است و پيام فدایی با هدف آشنا نمودن هر چه بيشتر خوانندگان با شرایط طبقه کارگر و انتقال تجارب فعالين کارگری به درج آن اقدام می ورزد.

 

بخش نهم

مصاحبه با یک فعال کارگری

سئوال: بعضی از اخبار مربوط به انقلابیون مسلح در روزنامه های رسمی کشور مثل کیهان و اطلاعات منتشر می شدند. آیا کارگران این روزنامه ها را می خواندند؟ اگر جواب مثبت است  لطفاً بگوئید که کارگران با مطلع شدن از آن اخبار چه واکنشی نشان می دادند؟

پاسخ: شاید برای خیلی از خوانندگان شما قبول اين مسئله که‌ کارگران نمی‌توانستند روزنامه‌ بخوانند امر سختی باشد. در آن سالها طیفی که‌ ادای روشنفکر را در کارخانه‌ها در میاوردند و فکر می‌کردند که‌ اهل مطالعه‌ هستند بیشتر مجله‌های هفتگی را میخریدند و با خواندن داستان‌، فال، درد دل با فرشته‌ نجات و اینگونه‌ مطالب خود را مشغول می‌کردند. این هم‌ همیشگی نبود، چون پول مجله‌ هم بیشتر از یک تومان بود. روزنامه‌ها هم پنج ريال فروحته می شدند که‌ اگر هر روز روزنامه‌ میخریدیم میشد ماهی حدود سیزده‌ تومان و این برابر بود با کرایه‌ یک اطاق. اکثرا هم که تلویزیون نداشتیم که از آن طريق در جريان قرار بگيريم.

به همين دليل هم در صد زیادی از کارگران اخبار را نمی‌شنیدند. در صدی هم که‌ شنیده‌ بودند، به‌ خاطر اختناقی که‌ در آن سال‌ها حاکم بود راجع به‌ آن‌ها صحبت نمی‌کردند. اما آن دسته‌هائی که‌ بر خورد می‌کردند، برخوردشان متفاوت بود. بستگی داشت به سطح درک شان، بعضی از کارگران همه‌ چیز را زیر سر دولت میدانستند، و نسبت می‌دادند به‌ دولت، مثلا کشته‌ شدن فاتح را کار اشرف پهلوی میدانستند، و می گفتند چون حاضر نشده‌ 40در صد از کارخانه‌ را به‌ نام او بکند وی را کشته اند. اعلامیه‌ سازمان چریکها هم محدود پخش می شد. اما با وجود این کارگران چیت جهان در سرویس‌ها توانسته‌ بودند موضوع اعلامیه‌ را به‌ میان طبقه‌ ببرند.

گرايش عمومی در مورد کشتن بعضی از سران حکومت و ساواکی‌ها اين بود که "کار هر کی بوده‌ دستش درد نکند". مردم اهمیت نمیدادند که‌ چه‌ کسی اینکارها را می‌کند اما مثبت به‌ حساب میاوردند. هیچگاه‌ از اینکه‌ یک ساواکی و یا یکی قاضی دادرسی ارتش کشته‌ شده‌ است اظهار تأسف دیده‌ نشد. این نکته‌ مثبت هم علتش حداقل شناختی بود که‌ کارگران از دولت بدست آورده‌ بودند. جمعی از کارگران هم دارای دید سیاسی بودند. این‌ها هم متفاوت برخورد می‌کردند. تأیید می‌کردند، عده‌ای هم محکوم می‌کردند. اما جو غالب در آن زمان طوری بود که اکثریت کارگران و توده‌های زحمتکش شهری را هدایت می‌کرد که‌ از مبارزه‌ مسلحانه‌ حمایت کنند.

سئوال: در ارتباط با اخبار مربوط به انقلابیون مسلح چه بحث یا صحبتی را در بین کارگران این دوره  به یاد دارید؟

پاسخ: همانطور که‌ گفتم جو اختناق اجازه‌ بحث را نمی‌داد. بحثها همیشه‌ کوتاه‌ بود و یا گاهی توسط فرد محافظه‌ کاری عوض می‌شد. تا آنجا که‌ یادم میاید دادگاه‌ مهدی رضایی و گلسرخی و همچنين "ترور" فاتح بحث انگیز بودند.

در مورد فاتح همانطور که گفتم بخشی از کارگران نا آگاه‌ آن را کار دربار می‌دانستند. اما بخش دیگری از کارگران در کارخانه‌ معتقد بودند که‌ فاتح را خود کارگران کشته‌اند. عده‌ای هم که‌ مسئله پخش اعلامیه‌ و توضیح سازمان چریک‌ها در اين مورد را شنیده‌ بودند، دلایل اعدام را همانطور که بود برای دیگران نقل می‌کردند.

سئوال: تاثیرات مبارزه مسلحانه ای که در دهه 50 در جامعه جاری بود بر روحیه و مبارزات کارگران چه بود؟

پاسخ: وزن عمده‌ بحران‌های اقتصادی آن دوره‌ عمدتا روی دوش کارگران و زحمکتشان بود. همه‌ به‌ خشم آمده‌ بودند. هزینه‌های زندگی با سرعت سرسام آوری بالا میرفت. نرخ مایحتاج مورد نياز مردم روز بروز بالا میرفت. کارگران توان خرید حتی گوشت و مرغ یخ زده‌ که‌ از خارج وارد می‌شد و ارزانتر از گوشت و مرغ ایرانی بود را هم نداشتند.

مسئله‌ مسکن بیداد می‌کرد. خانه‌ گیر نمیامد و اگر هم گیر میآمد بیش از حد گران بود. بعد ها شنيدم که‌ اجاره مسکن از سال 1349 تا سال 1356 در تهران حدود 300% افزایش داشته‌ است. بخش زیادی از کارگران برای اجاره‌ اتاق و یا خانه‌ راهی روستاهای کرج و ورامین و شهر ری شدند. در چند نقطه‌ از زمین‌های بایر نزدیک کارخانه‌ها و تپه‌های کرج خانه‌ سازی بدون مجوز آغاز شده‌ بود و از این بابت هم کارگرانیکه‌ اقدام به‌ این کارها کردند در امنیت کامل نبودند و دولت با بولدزر آلونک‌های آنها را خراب می‌کرد. به دليل فقر و گرانی ساخت حلبی آبادها در اطراف تهران رو به‌ گسترش بود.

در چنین وضعی مبارزه‌ مسلحانه‌ در نیمه‌ راهش بود و کم کم مردم داشتند با آن آشنا می‌شدند. عناصر کارگری پیشرو، اخبار این مبارزه‌ را به‌ میان کارگران میبردند و در حد محدودی در پیرامون آن روشنگری می‌کردند.

با توجه به تنوع گرايشات فکری در ميان کارگران وضع طوری بود که‌ نمیشد کارگران را یکدست کرد و روحیه‌ آنها را در موردی همسان خلاصه‌ نمود. مبارزه‌ مسلحانه‌ در بخش قابل توجهی مایه‌ هر چند کم امید شده‌ بود. "انشاالله‌ که‌ اینها بتوانند مملکت را نجات بدهند" و یا "خوب اینها همه‌ جانشان را بر کف دستشان گذاشته‌اند و دسته‌ دسته‌ دارند فدا می‌شوند، ولی بخدا حیف آنها، این پدر سگ‌ها را مگر خدا خودش زمین بزند" در چنین بحث‌های میشود دیدگاه‌های متفاوت را ملاحظه‌ کرد.

اما مبارزه‌ مسلحانه‌ تابوی ماندگار بودن سیستم "شاهنشاهی" را شکسته‌ بود. توانسته‌ بود در مرحله‌ انقلاب 57 به‌ عنوان رهبری انقلاب خود را به‌ نمایش بگذارد. "رهبران ما را مسلح کنید" شعار بخش خرده‌ بورژوازی و روشنفکران جامعه‌ که‌ صرفا نبود، به‌ طور یقین شعار توده‌های کارگر و زحمتکشانی بود که‌ به‌  خشم و نفرتشان آنها را آماده‌ تعرض نظامی به‌ سیستم کرده بود و راجع به‌ این رهبران حکایتها شنیده‌ بودند. 

اینجا لازم میدانم در جواب آن دسته‌ اپورتونیستهای نادم از انقلاب و مبارزه‌ مسلحانه‌ بگویم که‌ هدف مبارزه‌ مسلحانه‌ انقلاب توسط گروه‌ کوچکی نبود. ما هم امروز آثاری از رهبران مبارزه‌ مسلحانه‌ در دست داريم که در هیچ کجا وعده‌ انقلاب داده‌ نشده‌ است که‌ آنها خودشان می خواهند به تنهائی انقلاب ‌کنند. در این آثار راجع به‌ بحرکت در آوردن توده‌ها صحبت شده‌ است. به‌ نظر من هفت سال مبارزه‌ مسلحانه‌ بی امان در آن شرایط باید اثرات قابل توجهی از خود در میان طبقه‌ کارگر به‌ جا گذاشته‌ باشد.

سئوال: آیا در دوره مورد بحث روحیه ی یأس و ناامیدی بر کارگران حاکم بود و یا آنها از روحیه مبارزاتی برخوردار بودند یا داشتند بر خوردار می شدند؟

پاسخ: از نیمه‌ دوم دهه‌ چهل به‌ بعد روحیه‌ کارگران کم کم به روحیه‌ای مبارزاتی و جهنده‌ و تهاجمی گرايش پيدا کرد. در صد اعتصابات در صنایع بالا میرفت، اکثر آنها به‌ نتیجه‌ مطلوب میرسیدند. کارگران جدیدی که‌ دیگر پایشان از روستا بریده‌ شده‌ بود در میان طبقه‌ خود حل شده‌ و به‌ مسایل کارگری بیشتر آشنا می‌شدند و روز به‌ روز روحیه‌ای کارگران بالاتر میرفت.

سئوال: پس از اعدام فاتح صاحب کارخانجات چیت ری که باعث شده بود که خون تعدادی از کارگران این کارخانه با گلوله های نیروهای مسلح شاه بر زمین ریخته شود، به گونه ای که در نشریه نبرد خلق (ارگان سازمان چریکهای فدائی خلق) در آن زمان آمده، بعضی از کارگران آن با روحیه ای بالا کارفرماهای خود را از دچار شدن به وضع فاتح می ترساندند. آیا شما هیچوقت شاهد چنین روحیه بالائی در بین کارگران آن دوره بودید؟

پاسخ: نمیشود به‌ این صراحت گفت که‌ کارگران صاحب کارهایشان را تهدید به‌ چنین وضعی می‌کردند. چون کشته‌ شدن فاتح مدت کوتاهی در پرده‌ ابهام بود. اما به‌ زودی در بخش زیادی از کارگران بخصوص منطقه‌ کرج معلوم شد که‌ اعدام فاتح توسط سازمانی سیاسی نظامی انجام شده‌ است، مشخص است که‌ کارگران نمی‌توانستند چنین کاری را بکنند. از طرف دیگر چه‌ قبل و چه‌ بعد از کشته‌ شدن فاتح سرمایه‌دارانی مثل فاتح، خیامی و ایروانی و غیره‌ فقط به‌ دفاترشان میرفتند، کمتر در کارخانه‌ها ظاهر می‌شدند و مستقیم با کارگران روبرو نمی‌شدند.

اما خوب کارگران در بحث‌های خصوصی و خانوادگی می‌گفتند که‌ "انشاالله‌ این یکی را هم مانند فاتح به‌ درک واصل خواهند کرد" و یا غیره‌. در کل اين جنبش یک پشتگرمی بود برای کارگران.

(ادامه دارد)