به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 141 ، اسفند ماه 1389 

 

جاودان باد خاطره جانباختگان اسفند ماه چریکهای فدایی خلق ایران

 

 

رفقا: مسعود احمدزاده، عباس مفتاحی،مجيد احمدزاده، اسدالله مفتاحی ،حميد توکلی ، غلام  رضا گلوی، سعيد آريان،بهمن آژنگ،عبدالکيرم حاجيان سه پله، مهدی سوالونی، عليرضا نابدل، مناف فلکی،اکبر مويد، يحيی امين نيا، محمد تقی زاده، حسن سرکاری،جعفر اردبيل چی، سيد علی نقی آرش و اصغر عرب هريسی

 

در اسفند سال 50، سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد، رژيم جنايتکار شاه جمع بزرگی از کمونيستهای ايران  را به جوخه اعدام سپرد.  چريکهای فدائی خلق ايران، رفقا مسعود احمدزاده،عباس مفتاحی،مجيد احمدزاده، اسدالله مفتاحی ،حميد توکلی ، غلام  رضا گلوی در 11 اسفند و رفقا سعيد آريان،بهمن آژنگ،عبدالکيرم حاجيان سه پله، مهدی سوالونی در 12 اسفند در ميدان چيتگر تيرباران شدند و در ادامه اين وحشيگری "آريامهری" در 20 اسفند ماه نيز 9 رفيق ديگر يعنی رفقا عليرضا نابدل، مناف فلکی،اکبر مويد، يحيی امين نيا، محمد تقی زاده، حسن سرکاری،جعفر اردبيل چی، سيد علی نقی آرش و اصغر عرب هريسی در همان چيتگر  قلبشان با گلوله های جلادان حاکم از حرکت باز ايستاد.  اين 19 چريک فدائی خلق ، 19 ستاره تابناک در آسمان جنبش کمونيستی ايران ، انقلابيون جان باخته ای بودند که ضرورت زمان را درک کرده و به اين نتيجه رسيده بودند که بدون آغاز مبارزه مسلحانه نمی توان "در سد عظيم قدرت سرکوب ... شکاف انداخت و سيل خروشان مبارزه توده ای را جاری کرد". و ديديم که چقدر سريع و چگونه، مبارزه ای که آنها بنيان گذاشته بودند فضای جامعه را دگرگون نموده و آن سيل مبارزه توده ای جاری شد و در تداوم خود شاه و سلطنت را به زباله دان تاريخ انداخت.

 

رژيم  وابسته به امپرياليسم شاه که می ديد با آغاز مبارزه مسلحانه اجبارا پای در نبرد مرگ و زندگی گذاشته است به هر وسيله ای متوسل می شد تا چريکهای فدائی و جنبش مسلحانه را هر چه زودتر نابود و از شکل گيری حمايت توده ها از آنها  جلوگيری نمايد . تلاش عبثی که بر زمينه ماهيت ضد مردمی ديکتاتوری حاکم،  بر عکس اين جنبش نوين را با شتاب هر چه بيشتری به پرچم آزادی توده ها تبديل نمود.

 

با آغاز مبارزه مسلحانه دستگاه امنيتی شاه عکس 9 چريک را تحت عنوان "خرابکار" بر در و ديوار شهرها و روستا ها زده و برای دستگيری آنها جايزه کلان صد هزار تومانی تعيين نمود اما اين اقدام به جای اينکه بر ضد چريکها عمل کند هر چه بيشتر، فریاد اعلام موجوديت آنها  را به ميان مردم برد و محبوبیت وصف ناپذیری را در قلب توده ها برايشان ايجاد نمود. در کنار چنين ترفندهائی، جلادان شاه کوشيدند با اعمال شديدترين شکنجه ها مبارزين مسلح را در زير فشار و اذيت و آزار  درهم بشکنند؛  اما مقاومتهای حماسی آنها و جان باختن تعدادی از رفقا در زير شکنجه های وحشيانه در حاليکه سبعيت ديکتاتوری را هر چه گسترده تربه نمايش گذاشت عشق و علاقه مردم به چريکها را دو چندان نمود. شهادت رفيق بهروز دهقانی در زير شکنجه های دستکاه امنيتی شاه و مقاومت های اعجاب برانگيز رفقائی چون عباس مفتاحی و مسعود احمدزاده از بنيانگذاران جنبش نوين در زير شکنجه های شهربانی و ساواک رژيم شاه، ايمان و اراده و پايداری چريکهای فدائی خلق را هر چه بيشتر در مقابل چشم همگان قرار داد.

 

يکی ديگر از ترفند های رژيم بر عليه چريکها سازمان دادن يک دادگاه قلابی برای بنيان گذاران و رهبران اين جريان بود. رژيم شاه فکر می کرد با انعکاس ناقص و عمدتا تحريف شده دفاعيات رفقا در روزنامه ها قادر به تحريف اهداف و آرمانهای آنها بوده و به اين ترتيب به موقعيت مبارزاتی آنها در بين مردم ضربه زده و ضمن دمکرات جلوه دادن خود توجيه اعدام رفقا را بدست خواهد آورد.  بر عکس اين تصور احمقانه، برخورد قاطعانه چريکهای به اسارت درآمده در اين بیدادگاه که همه مقررات دادگاه های نظامی را زير پا گذاشته و خود را نه تابع دولت شاهنشاهی، بلکه تابع خلق ايران ناميدند عملابيدادگاه شاه را به دادگاه محاکمه مزدوران و سگهای زنجيری امپرياليسم تبديل نمود. دفاعيات سرسختانه چریکهای فدایی و تاکيد شان بر درستی راه انقلابی ای که در پيش گرفته بودند  بيش از پيش خلقهای ايران را از آغاز مبارزه ای که چشم انداز رهائی آنها را نشان می داد  آگاه نمود و از جمله اين سخن رفيق حميد توکلی که : "من يک کمونيستم و در راه تحقق آرمانهایم برای نابودی بساط حکومت ننگين شما سلاح به دست گرفتم" شور و اميدی بی پايان به خلق بخشيد و در ذهن آنان حک شد.

 

رژيم که حتی از درج دفاعيات مسخ شده رفقا در روزنامه ها طرفی نبست و اين اقدام بر عکس به رسوائی بيش از پيش او انجاميد، در 11 اسفند دست به نمايش مسخره ديگری زد. در اين روز به سرکردگی عده ای از اراذل و اوباش و ساواکيهای خود فروخته، تظاهرات فرمايشی ای در ميدان توپخانه تهران سازمان داده شد تا چنين جلوه داده شود که به اصطلاح مردم جمع شده در اين تطاهرات خواهان اعدام چريکهای فدائی يا آنطور که دستگاه امنيتی شاه خطاب می کرد "خرابکاران"می باشند. اما انفجار بمب های صوتی ای که چريکها در گوشه و کنار محل اين نمايش ضد مردمی  کار گذاشته بودند چنان بلبشوئی آفريد که ضمن به نمایش گذاردن قدرت چریکها، باعث به هم خوردن اين مضحکه شده و همه برنامه های رژيم شاه را نقش بر آب نمود.

 

 بدنبال اين نمايش مسخره بود که در همان روز 11 اسفند مزدوران جيره خوار رژيم خون سرخ 6 کمونيست قهرمان ، 6 چريک فدائی خلق را در ميدان تير چيتگر بر زمين ريخته و قلبهائی را که جز برای انقلاب رهائبخش خلقهای ايران و جز برای آزادی بشريت نمی تپيد را از تپيدن باز داشتند. و در روزهای بعد نيز تعداد بيشتری از رفقا را تيرباران نمودند.

 

در ميان اين شهدا دو تن از بنيان گذاران سازمان ما رفقای کبير مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی جايگاه ويژه ای داشتند. آنان نه فقط در ميان جمع رفقای سازمان، با اعمال و رفتارهای انقلابی خويش و پيشبرد وظايف انقلابی شان شايستگی خود را بعنوان رهبران کمونيست جنبش انقلابی کارگران و توده های ستمديده ثابت کرده بودند، بلکه اينرا در هنگام اسارت،  در زير شکنجه های وحشيانه رژيم وابسته به امپرياليسم شاه نيز بار ديگر به ثبوت رساندند. و ثابت نمودند که در همه حوزه های مبارزه رهرو صديق آرمانهای طبقه کارگر می باشند.

 

رفيق عباس 26 روز شکنجه های گوناگون ساواک را تحمل نموده و حتی فريادی سر نداده بود. وی 15 روز بطور مداوم بر تخت شکنجه جلادان شاه قرار داشت و با مقاومت های خود حقارت جلادان شاه را در مقابل مقاومت و پايداری خلقی که راه رهائی خود را در يافته و عزم به سرانجام رساندن آن نموده را به نمايش گذاشت. با توجه به نقش رفيق عباس در بنيان گذاری تشکيلات و اين واقعيت که رفقای بسياری از طريق وی به سازمان جلب شده بودند اهميت اين مقاومت بيشتر قابل درک است. به واقع رفيق عباس، سازمانده کبير چريکهای فدائی بود و ايده هايش در زمينه سازماندهی همواره راهگشای معضلات رفقا بود. گذار از تشکل صرفا سياسی به سازمانی سياسی- نظامی به ايده ها و راه کارهائی نياز داشت که رفيق عباس در طرح آن نقش برجسته داشت. در بهار سال 50 برای محدود کردن دامنه ضربات دشمن رفيق عباس طرحی ارائه داد که بر اساس آن  کل تشکيلات به سه شاخه مجزا تقسيم می شد و اين شاخه ها می بایست از طريق مسئولين خود با هم در ارتباط باشند تا از گسترش ضربات جلوگيری شود. بر اساس اين طرح قرار بود رفقا مسعود احمدزاده، امير پرويز پويان و خود رفيق عباس در راس اين شاخه ها قرار گرفته و بر اساس تقسيم کاری که صورت می گرفت هر شاخه مستقلا وظايف خود را پيش ببرد. متاسفانه ضربات پی در پی دشمن اجازه عملی شدن اين طرح را در آن زمان نداد اما اين انديشه ها و ايده ها در سالهای بعد تا حدی بکار گرفته شد.

 

رفيق مسعود تئوريسين کبير چريکهای فدائی خلق بود که با تکيه بر فعاليت خستگی ناپذير و شبانه روزی خود و يارانش وبا اتکا بر  دانش غنی مارکسيستی اش توانست مارکسيسم- لنينيسم را بر شرايط ايران انطباق داده و تئوری ظفرنمون انقلاب ايران يعنی تئوری مبارزه مسلحانه را تدوين نمايد.

 

اين تئوری با نشان دادن  تحت سلطه امپرياليسم بودن ايران، پروسه چگونگی استیلای سلطه امپریالیسم بر  کشور را از انقلاب مشروطيت به بعد مورد توجه قرار داده و ثابت نمود که چگونه سلطه امپرياليستی با تکيه بر قهر و خشونت سياستهای خود را پيش برده و ايران را به کشوری نئو مستعمره تبديل نموده است. تئوری مبارزه مسلحانه با تحليل ساخت اقتصادی- اجتماعی ايران، ماهیت ضد خلقی حاکميت سلطه سرمايه داری وابسته  را نشان داده و ثابت می کند که چگونه کشور ما به جزء ارگانيک نظام امپرياليستی تبديل گشته است. سلطه ای که بدون تکيه بر ديکتاتوری قادر به تداوم حيات نيست . اين واقعيت که روبنای ذاتی سلطه سرمايه داری وابسته در ايران الزاما ديکتاتوری لجام گسيخته می باشد اولين بار در اين تئوری طرح گرديد . رفيق مسعود با  درک مارکسيستی خود وبا تکيه بر چنين تحليلی، مرحله انقلاب و نيرو های انقلاب را مشخص نموده و سپس با تحليل شرايط سياسی و اجتماعی حاکم بر کشور و موقعيت جنبش کمونيستی، واقعيت استيلای رژيم مزدور شاه و سرکوب خونين هر صدای اعتراض  و پراکندگی صفوف توده ها و جدا ماندن پيشروان انقلابی از توده ها را بروشنی بررسی نموده  و سپس با تکيه بر روش ديالکتيکی خود،  گذرا بودن اين وضع و وظيفه روشنفکران انقلابی جهت تغيير اوضاع را نشان داده و ثابت می کند که تنها با مبارزه مسلحانه است که پيشروان کمونيست قادر خواهند بود نقبی به قدرت تاريخی توده ها زده و نيروی آنها را که تعيين کننده سرنوشت نبرد است را به صحنه بياورند.

 

ايده های کتاب رفيق مسعود، اگر چه تبیين کننده بزرگترين راهگشائی در جنبش مردم ما و باعث درهم شکستن بن بست مبارزاتی آن سالها گشت و به همين دليل هم با شور و شوق فراوان از سوی روشنفکران انقلابی  پذيرفته و به نظر غالب جنبش تبديل شد اما از همان زمان با کينه و دشمنی اپورتونيستهای رنگارنگ مواجه شد. اپورتونیستهایی که می ديدند اين ايده ها ورد باطل کننده سحر تزهای پاسيفيستی آنها بوده و همه آنچه که آنها سالها اشاعه می دادند تا بی عملی خود را توجيه کنند را  نقش بر آب ساخته است و خواب زمستانی شان را به هم زده است. به همين دليل  اين تئوری، برغم راه گشایی های عظیم اجتماعی اش، از همان ابتدا مورد يورش همه جانبه نیروهای اپورتونيستی رنگارنگ قرار گرفت که می کوشيدند در لباس عاريتی مارکسيسم، باصطلاح غير مارکسيستی بودن اين تئوری را ثابت کنند و چون اين تئوری انطباق خلاق مارکسيسم – لنينيسم با شرايط ايران بود، این نیروها چاره ای نداشتند که يا مارکسيسم را تحريف کنند و يا اين تئوری را و در اين سالها ما شاهد بوده ايم که اپورتونيستها تا جائی که توانسته اند به هر دو اين روشها توسل جسته اند.

 

ولی برای چريکهای فدائی خلق که در راستای رهنمود های اين تئوری بزرگترين نبرد های تاريخی را پيش برده و در عمل قدرت استحکام تزهای  اين تئوری را با خون خود به نمایش گذاردند،تئوری مبارزه مسلحانه تنها شکل خلاق انطباق مارکسيسم با شرا يط ايران بوده و به آنها نشان داده که چرا کمونيستها همواره گفته اند "بدون يک تئوری انقلابی جنبش انقلابی معنا ندارد"

 

  با گراميداشت ياد بنيانگذاران کبير سازمان چريکهای فدائی خلق و همه رزمندگانی  که دوشادوش آنها با خون خويش بر تعهدشان به امر انقلاب پای فشردند  وظيفه همه رهروان صديق تئوری مبارزه مسلحانه است که با دفاع از اين ايده ها  در تئوری و عمل، راه انقلاب را برای رهائی کارگران و توده های ستمديده از نظم ظالمانه حاکم  هموار سازند.