به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران
شماره 140 ، بهمن ماه 1389
تظاهرات 25 بهمن ماه، "دعوت" اصلاح طلبان و "پاسخ" توده ها!
رویدادهای خونین روز دوشنبه 25 بهمن ماه در تهران و چندین شهر بزرگ ایران بار دیگر از شدت خشم و نفرت توده ها بر علیه نظام ضد خلقی جمهوری اسلامی پرده برداشت و هراس و وحشت فزاینده طبقه حاکم از جنبش مردم به پاخاسته ما را به نمایش گذارد. تظاهرات دلیرانه مردم در 25 بهمن، برغم فضای اختناق و سرکوب وحشیانه ای که حکومت در ماه های اخیر با برپا کردن چوبه های دار و شکنجه برای زهر چشم گرفتن از توده های بجان آمده و مبارز برقرار کرده بود، ده ها هزار تن از مردم در تهران، شیراز، اصفهان، کرمانشاه، مشهد، رشت و ... در این روز یکصدا با فریادهای "مرگ بر خامنه ای"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، "مرگ بر دیکتاتور"، "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" به خیابانها ریختند و قدرت خود را به نمایش گذاردند. مردم معترض با این نمایش قدرت، ضمن پاره کردن عکسهای رهبر جنایتکار نظام یعنی خامنه ای ، قدرقدرتی دیکتاتوری حاکم را به سخره گرفته و خواست اساسی و دیرین خویش یعنی سرنگونی تمامیت رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را فریاد زدند.
تظاهرات دلیرانه مردم ما به دنبال موجی از تبلیغات وسیع بلندگوهای تبلیغاتی مبنی بر "دعوت" رهبران اصلاح طلبان حکومتی از مردم برای برپایی راهپیمایی "مسالمت آمیز" در حمایت از "مردم مصر و تونس" و عربده کشی های مقامات حکومت مبنی بر "عدم صدور مجوز" برای این راهپیمایی اتفاق افتاد. اما در عمل آنچه که در خیابانهای تهران و سایر شهر ها به وقوع پیوست سرریز شدن خشم توده های به جان آمده ای بود که از این فرصت برای فریاد زدن دوباره خواست اصلی خویش در جهت سرنگونی کلیت دستگاه ظلم و ستم حاکم و سمبل همه جنایات و کثافات آن یعنی رهبر جانی رژیم استفاده کردند. در تظاهرات ضد حکومتی دوشنبه بر اساس گزارشات تاکنونی حداقل 2 تن دیگر از جوانان مبارز با گلوله های جانیان به خون غلطیدند و تعداد دیگری مجروح شدند اما بلندگوهای وقیح ارتجاع کوشیدند که در میان موج نفرت عمومی از این جنایات، آنها را وقیحانه کار "ضد انقلاب" جا بزنند. امری که صرفا با پوزخند و تمسخر افکار عمومی روبرو شد و رسوایی بازهم بیشتری را برای سردمداران جمهوری اسلامی به بار آورد. اذعان به دستگیری حداقل 1500 تن از مردم در این روز در نفس خود خبر از گستردگی صفوف جنبش ازادیخواهانه بر علیه رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی می دهد.
تظاهر کنندگان که بخش بزرگی از آنان را جوانان و زنان تشکیل می دادند، در شهر های مختلف، خیابانها را به صحنه مقابله و در گیری با نیروهای وحشی و سرکوبگر جمهوری اسلامی تبدیل کردند. به گزارش نشريه انگليسی "دیلی میرور"، تظاهر کنندگان شعارهای "احمدی نژاد اعدام باید گردد" و "بعد از مبارک و بن علی" نوبت "سید علی" است را هم فرياد زده اند. مشاهده صحنه های يورش وحشيانه مزدوران برای قلع و قمع تظاهر کنندگان از یک سو و ایستادگی و پایداری توده هایی که با دست خالی به موتورسواران وحشی و مزدوران رژیم حمله ور شده و باکی از آنان به دل راه نمی دادند از سوی دیگر، خبر از شدت تضاد و نفرت طبقاتی انباشته شده ای در اعماق جامعه تحت سلطه ما بر علیه نظام موجود و پاسدارانش می دهد که هر بار با سرازیر شدنش پایه های پوسیده حکومت ضد خلقی جمهوری اسلامی را به لرزه در می آورد. اکنون هر موج جنبش توده ای جاری، حتی برای بسیاری از مرتجعین تاییدی بر این واقعیت است که صورت مساله برای جوانان دلیر، به طور ساده این است که آنها خواهان نابودی جمهوری اسلامی با تمام دار و دسته های فریبکار و مرتجع و با تمام کثافاتش هستند. در تظاهرات 25 بهمن ماه، بیش از هر وقت دیگر آشکار شد که هر گونه تلاش مذبوحانه برای آرایش چهره کریه جمهوری اسلامی، با توسل به رنگ و لعاب "اصلاحات" و "تغییر تدریجی"، قادر به جلوگیری از رشد فزاینده مبارزه مردم و نابودی نهایی این حکومت نیست.
رویدادهای 25 بهمن ماه و انفجار دوباره خشم توده ها علیرغم واقعیات فوق، به فرصتی برای نیروهای ضد خلقی و بلندگوهای ارتجاعی تبدیل شده است که با ورشکستگی تمام بکوشند تا از"نمد" این حرکت اعتراضی وسیع توده ای، "کلاهی" برای خود بدوزند و جنبش توده ها را جنبشی "ضد خشونت"، و نهایتا هوادار اصلاح طلبان حکومتی و بطور مشخص موسوی و کروبی جلوه دهند. این نیروها با حمایت آشکار تبلیغاتی اربابان امپریالیست رژیم جار می زنند که مردم بجان آمده نه خواهان تغییرات عمیق انقلابی، که خواهان "احیای ارزشهای" انقلاب اسلامی و باز گشت به دوران جنایتکارانه "امام راحل" می باشند. نیروهای نامبرده که وابستگی آنها به قدرتهای استثمارگر و سرمایه داران زالو صفت داخلی و بین المللی غیر قابل انکار است، و تمامی تلاششان جلوگیری از رادیکالیزه شدن جنبش توده ها و سمت گیری آن به سوی یک انقلاب آزادیبخش می باشد، در روزهای گذشته با تمام قوا کوشیده اند که از تظاهرات 25 بهمن ماه به مثابه ابزاری برای "زنده" کردن اصلاح طلبان حکومتی استفاده کنند. این نیروهای ارتجاعی که بخوبی واقفند که در طول خیزش توده ای بعد از "انتخابات"، چگونه "آقای واقعیت"، چهره فریبکار و ضد خلقی دار و دسته های اصلاح طلب و بویژه موسوی- کروبی را در بین وسیعترین و حتی عقب مانده ترین توده های به میدان آمده افشا کرد، اکنون تلاش می کنند تا با عوامفریبی، تظاهرات 25 بهمن را هم به حساب اصلاح طلبان حکومتی و به اصطلاح "حنبش سبز" آنها گذارده و بار دیگر این پیکرهای نحیف سیاسی را همسو با مردم و "رهبر" مبارزات آزادیخواهانه جاری آنها جا بزنند. این تلاش عوامفریبانه برای خاک پاشيدن بر چشم توده ها، آن هم در شرایطی ست که بررسی عینی خود زندگی و حیات مردم ما در طول 30 سال گذشته بطور اعم و 2 سال اخیر بطور اخص به هر نابینای سیاسی هم نشان داده که بین ماهیت طبقاتی، اهداف، شیوه ها و شعارهای اصلاح طلبان حکومتی کناره نشین و جویای قدرت با آنچه کارگران و زحمتکشان، زنان، جوانان و خلقهای تحت ستم ما به مثابه قوه محرکه جنبش جاری طالب آن هستند، دره ای فاصله وجود دارد. درست برای لاپوشانی این حقیقت است که آنها از روز اول خیزش توده ای با سانسور اخبار و با انتخاب هدفمند صحنه هایی از اعتراضات اولیه در ارتباط با تقلب در به اصطلاح انتخابات، و رله آنها برای افکار عمومی، و با تلاش برای القاء ایده های مسموم و ضد انقلابی خویش به توده ها و بویژه جوانان کوشیدند که "هدف" خیزش عظیم مردم را تلاشی "نجیبانه" برای صرفا اعتراض به "دزدیده شدن آرای مردم" و حد اکثر جایگزینی جنایتکاری نظیر موسوی با جنایتکار منفور دیگر یعنی احمدی نژاد جا بزنند و با این سناریو یک "داستان انقلاب" قلابی دیگر برای جوانان ما درست کنند. اما طنز تلخ زمانه در این جاست که "بدبختانه"(برای آنها) در شرایط سلطه یک دیکتاتوری تامغز استخوان ضد خلقی و سرکوبگر در ایران و شدت تضادهای طبقاتی جاری، طبقه حاکم حتی ظرفیت چنین ظاهر سازی هایی را هم ندارد، چه رسد به اجرای آن . توهم "اصلاحات" و رسیدن به "آزادی" در چارچوب این رژیم که تحمل جزئی ترین مخالفت از سوی هیچ نیرویی، حتی خودی های همدستش را هم ندارد، سرابی ست که 8 سال در زمان خاتمی نمایش داده شد. دار و دسته جنایتکار اصلاح طلبان که هدفی جز دراز تر کردن عمر رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی را نداشته و ندارند، نه "رهبر" جنبش جاری بلکه یکی از موانع جان سخت در جلوی پیشروی آن بوده و هستند.
تاریخ تمامی جنبشهای آزادیبخش چه در سطح بین المللی و چه در کشور خودمان اثبات کرده که تنها زمانی می توان از "رهبری" یک نیروی سیاسی و یا فرد بر جنبش مردمی سخن گفت که جنبش مورد نظر رهنمودها و اهداف اعلام شده توسط آن نیروی مدعی رهبری را در عمل اجرا کرده و از سوی دیگر نیروی رهبری کننده نیز پژواک گر صدای توده های به پاخاسته ای باشد که داعیه رهبری آنها را دارد. این چگونه باصطلاح رهبری ای ست که فتوای راهپیمایی برای "حمایت از مردم مصر و تونس " را می دهد و در عوض مردم با استفاده از این فرصت به خیابان آمده و با شعارهایشان بر علیه نظام حاکم بر می خیزند و تره به ریش دعوت کنندگان هم خرد نمی کنند. این چگونه رهبری ای ست که در طول یک و نیم سال گذشته برغم خواست توده ها برای نابودی جمهوری اسلامی و رسیدن به آزادی و برابری، تمام تلاشش برای برگزاری "تظاهرات سکوت" و متوقف کردن جنبش عادلانه توده های به پاخاسته و محدود کردن شعارهای آن درچارچوب نظام استثمارگرانه جمهوری اسلامی بوده است. این چگونه "رهبری" ای ست که هر بار با مشاهده شعارهای مردم مبنی بر نابودی کل دستگاه ظلم و ستم حاکم و سمبلهای پلید آن زوزه می کشدکه از شعارهاب رادیکال باید پرهیز کرد و در عوض خواهان بازگشت "به دوران طلایی امام" جنایتکار است. این چگونه رهبری ای ست که مزدوران بسیج و نیروی انتظامی، این سرکوبگران جنایتکار مردم ما را "برادران" خود می خواند و در شرایطی که آنها با وحشی گری خون پیر و جوان و کودک و ... را می ریزند، از توده های تحت رهبری خود می خواهد که در پاسخ به گلوله و چاقو و دشنه های آنان هنگام سرکوب مردم "گل" تقدیمشان کنند. این چهره های حقیر و خدمتگزاران دور اندیش تر طبقه حاکم که بلافاصله پس از رویدادهای 25 بهمن، از "پیروزی" باصطلاح فراخوان خود دم می زنند، اطلاعیه صادر کرده و با بیشرمی تمام از زبان موسوی، لت و پار شدن جوانان به جان آمده در این روز و جان باختن حداقل 2 تن از آنان را به خاطر "احیای ارزشهای انقلاب و آرمانهای امام راحل" جا می زنند و با نمایش چاکرمنشی خویش به طبقه حاکم و جلادان رژیم، برای جوانان خشمگین و به جان آمده روضه "راههای مسالمت آمیز"، برای " اجرای بدون تنازل قانون اساسی" را می خوانند. تنها با برخورداری از بیشرمی و دروغگویی بدون حد و مرز است که می توان مدعی "رهبری" این نارهبران بر توده هایی شد که در روز 25 بهمن با هر آنچه که در توان داشتند فریاد نابودی آنها و کلیت رژیمشان را سر دادند.
واقعیت این است که جنبش جاری کارگران و توده های تحت ستم ما یک جنبش خودبخودی و –متاسفانه- فاقد رهبری ست که برای مطالبه خواستهای عادلانه خویش یعنی رهایی از هر گونه سلطه جبارانه استثمارگران، برای آزادی و برابری ، نان، کار و در یک کلام نابودی کل دستگاه دیکتاتوری جمهوری اسلامی و جیره خوارانش به خیابانها سرازیر شده است. توده های تحت ستم ما در طول بیش از 30 سال حکومت سرکوبگرانه جمهوری اسلامی تمامی ظرفیتهای ضد خلقی و جنایات این رژیم و دار و دسته های آن را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند. آنها دوران "طلایی" امام در دوره صدارت موسوی را به چشم دیده اند و شاهد تمامی جنایات دولت ایشان و ازجمله قتل عام هزاران تن از بهترین فرزندان این مرز و بوم بجرم ازادیخواهی در نسل کشی دهه 60 بوده اند؛ مردم ما چهره باصطلاح اصلاح طلب جمهوری اسلامی ضد خلقی را در طول 8 سال زمامداری جنایتکارانه خاتمی فریبکار شاهد بوده اند و به عينه ديده اند که تحت عنوان "اعتدال" و "اصلاح طلبی" و "مردم سالاری دینی" چه فقر و فلاکتی بر آنها تحميل گشته است وبالاخره آنها در تجربه روزمره حیات و معاش خویش در دوران زمامداری دار و دسته های مختلف جمهوری اسلامی از تعهد و الزام تمامی این مزدوران رنگارنگ با عبا و یا بی عمامه به حفظ نظام ضد خلقی و اساس حکومتی که عامل اصلی فقر و فلاکت و بیکاری و گرسنگی و سرکوب عریان آنهاست آگاه هستند. و می دانند که حتی اگر هم روزی در نتیجه شدت خشم رنجبران و خطر انفجار توده ها چهره هایی از طبقه حاکم پیدا شده و در راستای منافع خود و نظام ماسک دفاع از مردم را به چهره جنایتکار خویش بزنند، دیر یا زود این چهره کاذب در بستر مبارزات توده ها افشا و ماهیت ضد خلقی خود را با عریانی به نمایش خواهد گذارد. موسوی و کروبی و سایر هم پالگیهایشان هر اختلافی هم که با ولی وفقیه و دولت کنونی اش داشته باشند، در عمل خود نشان داده اند که در یک امر بنیادین با رقبای خود مشترک المنافعند و آن هم حفظ و بقای نظام سرمایه داری حاکم بر ایران به هر قیمتی ست. نظامی که دشمن اصلی مردم رنج دیده و محروم ماست. همین اختلاف استراتژیک بین کارگران و توده های رنجبر ما با تمامی دار و دسته های تشکیل دهنده رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی و اصولا کل طبقه حاکم بر ایران یعنی بورژوازی وابسته تعیین کننده جهت و ماهیت تغییرات عظیم اجتماعی ست که جامعه تحت سلطه ما تشنه آن است و این نیاز را از گلوی خونین توده های به پاخاسته ما هر روز و ساعت فریاد می زند. با فهم این واقعیت است که جوانان دلیر و آگاهی که ستون اصلی اعتراضات سهمگین توده ای اخیر را تشکیل می دهند، باید از شرایط مبارزاتی جاری استفاده کرده و با اتکا به نیرو و توان خود در جهت ایجاد یک رهبری انقلابی و مردمی به مثابه شرط اصلی پیشروی جنبش سیل آسای جاری حرکت کنند.
این مهمترین درسی ست که خیزش دوباره توده های دلاور ما در 25 بهمن ماه به نمایش گذارده است.