به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 140 ، بهمن ماه 1389 

 

فريبرز سنجری

رزم سياهکل و نامه های ساواک ساخته!

در آستانه چهلمين سالگرد رستاخيز سياهکل قرار داريم، رويدادی که نقشی بزرگ و تاريخی در جنبش انقلابی مردم ما ايفا نمود. در آن سالها که ياس و نااميدی جو غالب بود و ترس و وحشت بيداد می کرد اين حرکت انقلابی آنچنان جامعه استبدادزده ما را تکان داد که وضع غم انگیز سابق دگرگون گشت و دیگر هیچیک از دست اندر کاران رژیم شاه قادر نشدند آن را به جامعه خاموش و سیاه قبلی برگردانند. بانگ صولتمند"ببر های ديلمان" صحنه سياسی ايران را در نورديد و جسارت و ایثار انقلابی آنان شور و امید را در دلهای مردم شکوفا ساخت و در جامعه ای که رکود و خمود بر آن حاکم بود، باعث چنان تحرک مبارزاتی در میان ستمدیدگان شد که "زمستان شکست" و فرهنگ نوینی در جامعه شکل گرفت. اما براستی چرا اين رويداد مبارزاتی چنين نقشی در جنبش انقلابی مردم ما پيدا نمود وبه همين اعتبار هم در حافظه تاريخی جامعه ما ماندکار شد؟ اگر بخواهیم در يک کلام پاسخگوی این سئوال باشیم، بايد با تاکيد بگوئيم که سياهکل پاسخ به ضرورت زمان بود.

 آنچه به چریکهای فدائی خلق امکان راهشکائی در مبارزات مردم و درک ضرورت زمان را داده بود، در درجه اول کوشش آنان برای شناخت جامعه خود و پاسخ عملی به این سئوال بود که روشنفکران انقلابی چگونه می توانند اعتماد توده ها را به خود جلب نموده و در ارتباطی مبارزاتی با آنان قرار بگیرند و به عبارتی دیگر، نقبی به قدرت توده ها بزنند! در این پروسه آنها توانستند با تحليل مشخص از شرایط مشخص جامعه خودشان، این حقیقت را دریابند که تنها با توسل به  اعمال قهر انقلابی در مقابل قهر ضد انقلابی رژیم حاکم  قادر خواهند بود که صداقت و صمیمت و قدرت انقلابی خود را به توده ها نشان دهند. اعمال قدرت انقلابی در مقابل رژیمی که مبارزه توده ها را به خون می کشید و حتی مبارزه برای تحقق ابتدائی ترین خواسته هایشان را با گلوله پاسخ می داد،  به چريکهای فدائی خلق امکان داد تا نقبی به قدرت تاريخی توده ها زده و آنچه را تعيين کننده هر تغيير انقلابی می باشد( یعنی قدرت مبارزاتی توده ها) را به صحنه آورده و شرايط را برای سرنگونی رژيم سلطنت مهيا کنند. بر این اساس بود که در جريان انقلاب سالهای 56 و 57 توده های وسیعی از مردم به هواداری از چریکهای فدائی خلق برخاستند و همگان در جريان قيام بهمن طنين شعار "ايران را سرا سر سياهکل می کنيم " آنها را شنيدند.

امروز پس از گذشت سالهای طولانی از آن زمان، شاهدیم که عوامل شناخته شده جمهوری اسلامی از یک طرف و روشنفکران متعلق به نیروهای راست از طرف دیگر، کارزاری را بر علیه چریکهای فدائی خلق سازمان داده و با زیر پا گذاشتن همه دستاوردهای  انکار ناپذير آنان بر علیه آنان تبلیغ می کنند. به این دلیل برای بسیاری این سئوال مطرح است که چه شرایطی و چه فاکتورهای واقعی امروز در شرایط کنونی، این نیروها و همه بدخواهان مردم را به چنین تلاش هائی وادار کرده است؟ چرا آنها با انتشار دهها مقاله و کتاب و یا از طریق رسانه های مختلف به طرق شفاهی می کوشند تا تصويری واژگونه از سياهکل در اختيار نسل جوان قرار دهند؟ در این مورد کتاب حجيم "موسسه مطالعات و پژوهشهای سياسی" به نام "چريکهای فدائی خلق از نخستين کنش ها تا بهمن 1357" ( در اینجا از آن به عنوان کتاب دشمن نام خواهم برد)  یکی از نمونه های برجسته در این زمینه می باشد.

با توجه به توپخانه عظيم تبليغاتی ای که بر عليه رستاخيز سياهکل و چريکهای فدائی خلق براه افتاده که هدفش آشکارا جلوگيری از  ارتقای آگاهی  و تجربه اندوزی نسل جوان از مبارزات چريکهای فدائی به منظور تغییر بنیادی شرایط ظالمانه کنونی و رهائی مردم از زير سلطه امپرياليسم و رژيم های ديکتاتوری وابسته می باشد، لازم می بینم که در چهلمين سالگرد اين رويداد انقلابی بار ديگر به ماهيت این تبلیغات و روشهای بکار گرفته شده در چنين کارزار عبثی بپردازم؛ به خصوص که می ببينم هر کس می خواهد بر چهره" ببر های ديلمان" چنگ بکشد در گام اول خود را مجبور می ببيند که ديدگاهها و مواضع آنها را تحريف کرده و سپس با تکيه بر مشتی دروغ کار خود را پيش ببرد. بگذريم که صحت و استواری مواضع رزمندگان سياهکل عملا باعث می شود که چنين مدعيانی قبل از این که بتوانند در لباس منتقد ظاهر شوند، در نقش دن کيشوت معروف ديده می شوند که کارش جنگيدن با  آسياب بادی بود!

پس از انتشار "کتاب دشمن"( کتابی که در فوق از آن نام برده شد)، امروز در کمپین ضد فدائی به دو نامه ای استناد می شود که در آن کتاب به عنوان به اصطلاح سند بر علیه چریکهای فدائی خلق عرضه شده است. در حالی که در واقعیت امر آنها نامه ها جعلی می باشند و توسط ساواک رژیم شاه ساخته شده بودند. اولین بار پس از حمله خونین ساواک به پایگاه های چریکهای فدائی خلق در 26 و 28 اردیبهشت ماه سال 1355 علیرغم درگیری مسلحانه شدید بین چریکها و نیروهای مسلح رژیم، ساواک مدعی شد که از پایگاه چریکها دو نامه را بدست آورده است؛ و آنها را در همان زمان در مطبوعات یا قول مردم  در "روزی نامه" های رژیم شاه منتشر نمودند. برای مردم هشیار در دوره رژیم شاه که هم از چریکهای فدائی خلق و هم از ساواک شاه شناخت عینی داشتند، جای تردیدی وجود نداشت که آن نامه ها جعلی بوده و ساواک به قصد مخدوش کردن چهره کمونیست های فدائی آنها را منتشر کرده است. اما امروز جمهوری اسلامی، در شرایطی می کوشد از آن نامه های جعلی بر ای مخدوش کردن چهره پاک باخته ترين کمونيستهای ايران استفاده نماید که سالهای طولانی از آن زمان می گذرد و به این خاطر وزارت اطلاعات تصور می کند که دروغ و تهمتی  را که ساواک رژیم شاه نتوانست در آن زمان بر علیه چریکهای فدائی خلق به خورد مردم بدهد، اکنون او می تواند به عنوان تاریخ به نسل جوان بقبولاند!نآ

 در آن زمان ساواک جهت ضربه زدن به نفوذ چريکهای فدائی در ميان مردم که خودش از هر کسی بهتر می دانست چطور هر روز عمق و وسعت بيشتری پيدا می کند، با استناد به آن دو نامه سعی کرد اينطور القاء کند که چريکهای فدائی برای بيگانگان جاسوسی می کنند. در اين نامه ها که از 29 ارديبهشت تا اول خرداد سال 55 در روزنامه ها منتشر شدند، ساواک نوشته بود که "صد هزار آفيش امپرياليستی رسيد و بموقع هم رسيد" که البته منظورشان "صد هزار دلار" بود و يا جهت نسبت دادن جاسوسی به چريکها نوشته بودند که " راجع به اطلاعاتی که دوستان بزرگتر در باره ارتش ضد خلقی ايران خواسته بودند بايد بگويم فعلا چند نفر از افسران وظيفه رو در اختيار داريم" و سپس اين اتهام مطرح شده بود که چريکها جهت جلوگيری از اعتراضات اعضا و به قول ساواک حفظ "بنيان های ايدئولوژيک" تشکيلاتشان  مبادرت به حذف فيزيکی رفقای خود نيز کرده اند. در آن نامه ها ساواک نوشته بود که پاسخ " انتقاد شما را در مورد محاکمه و اعدام سه نفر " در همين نامه داده ايم.

 قبل از پرداختن به ادعاهای دروغ ساواک، لازم است به این نکته توجه شود که وابستگان به وزارت اطلاعات و بدخواهان که امروز برای حمله به چریکهای فدائی خلق آن نامه های جعلی را مبنای کار خود قرار داده اند، نه تنها این واقعیت را که آن نامه ها از طرف ساواک در مطبوعات رژیم شاه درج شده بود را از خوانندگان پنهان نگه می دارند بلکه این واقعیت را نیز مخفی می کنند که آن نامه ها در همان زمان از طرف سازمان چریکهای فدائی خلق تکذیب شد.   

واقعیت این است که پس از انتشار نامه های مذکور در روزنامه های زمان شاه يعنی کيهان ، اطلاعات ، رستاخيز و غيره، سازمان چريکهای فدائی خلق ايران  با صدور اطلاعيه ای به تاريخ دوم خرداد 55  رسما نامه های مزبور را ساخت کارشناسان ساواک  و فاقد ارزش  اعلام کرد. در اين اطلاعيه، سازمان اين امر را در چارچوب تلاش ساواک برای وابسته نشان دادن چريکها به کشور های خارجی ارزيابی کرده و قويا چنين اتهامی را تکذيب کرد. در آن اطلاعيه  که درارگان سازمان يعنی  نشريه نبرد خلق شماره 7 هم درج شده ، آمده که :"  کارشناسان سازمان امنيت برای سر پوش گذاشتن بر شکست برنامه عريض و طويل رژيم و همچنين به منظور تحريف حقايق ،چند نامه جعلی را در جرايد عصر تهران به نام اسناد سازمان ما بچاپ رسانده اند و به اصطلاح پرده از اسرار ما برداشته اند. اينها که تا پارسال ما را به عراق وابسته می کردند امسال که روابطشان با عراق خوب شده ما را وابسته به جای ديگر معرفی می کنند و می کوشند با جعل سند و دروغ بافی افکار عمومی را فريب دهند. البته آنهائی که تا حدی به کار سياسی و رموز روابط تشکيلاتی آگاهند،جعلی بودن اين نامه ها را در نگاه اول متوجه می شوند. ولی برای روشن تر شدن بيشتر موضوع ما فقط به يک خطای کوچک ! کارشناسان سازمان امنيت که مشت آنها را باز کرده و رسوايشان ساخته است ،اشاره می کنيم. کارشناسان امنيتی و تبليغاتی دولت فاسد شاه ،در جعل اين نامه ها بيشترين تلاش خود را بکار برده اند تا آنها را هر چه واقعی تر! تنظيم کنند تا مورد قبول مردم واقع شود. ولی آنها که با ادبيات و فرهنگ ما کمونيستها بيگانه اند ،در اين کار خود موفق نبوده اند. چرا که در يک جای نامه عبارت "دوست شهيد نوروزی" را بکار برده اند. کسانی که با فرهنگ ما کمونيستها ی ايران آشنا ئی دارند بخوبی می دانند که ما ياران خود را هميشه و بطور مطلق با واژه "رفيق" خطاب می کنيم و هرگز رفقايمان را با واژه  "دوست" مورد خطاب قرار نمی دهيم. ولی ماموران تبليغاتی و تنظيم کنندگان نامه جعلی که فرق ميان اين دو را نمی دانند دچار اشتباهی کوچک! شده و خود را رسوا ساخته اند."

با توجه به تکذيبيه  سازمان که گوشه ای از آن در بالا قيد شد منطقا کسانی که برای پیشبرد مقاصد خویش به اين نامه ها استناد می کنند، می باید به اين تکذيبيه هم اشاره نمايند. در حالی که همه کسانی که در کارزار ضد فدائی مشغول ایفای نقشی هستند، نه تنها به تکذيب نامه سازمان اشاره  نمی کنند بلکه نامه های ساواک ساخته  را  "سند" اصلی هم جا می زند!

هر چند برای هر کسی که ريگی در کفش نداشته باشد، با نگاهی به آن نامه ها مشخص می شود که آنها ساواک ساخته و جعلی هستند، در زير به چند مورد که جعلی بودن آن نامه ها را با آشکاری هر چه بیشتری ثابت می کند،  می پردازم. 

1- دراين دو  نامه برای نشان دادن اين امر که چريکها رفقای خود را تصفيه می کردند  نام اصلی کسانی که از نظر ساواک دراين  تصفيه ها نقش داشته اند قيد گرديده است. در نامه آمده که :" دوست شهيد نوروزی به اتفاق زرکار و خشايار پس از يک جلسه بررسی وضعيت ،او را اعدام کردند"

اما همه می دانند که در سازمان چريکها همه اعضا نام مستعار داشته و کسی را با نام اصلی صدا نمی کردند پس چگونه ممکن است نويسنده اين نامه که از نظر ساواک يکی از مسئولين سازمان چريکها بوده، اسامی تيم عمل کننده  تصفيه های درونی را در نامه ای که از ايران برای رفقای مقيم خارج از ايران نوشته شده قيد کند؟ اگر کسی حداقل آگاهی تشکيلاتی داشته باشه می داند که در يک سازمان زير زمينی که افراد خودشان می کوشند کمترين اطلاعات ممکن را داشته باشند امکان ندارد که اسامی تيم عمل کننده، آنهم نه اسامی مستعار بلکه اسامی اصلی در چنين نامه ای قيد بشود. از آنجا که ادعا می شود اين نامه ها را رفيق حميد اشرف نوشته است با تاکيد بايد گفت که  چنين تهمتی به حميد اشرف ،که در کوران سالها مبارزه آب ديده شده و به هيچ وجه کوچکترين اطلاعات اضافی به هيچ کس نمی داد، خود نشان دهنده دروغ بودن آن می باشد. اگر او چنين ولنگار بود که اسامی اصلی رفقايش را در نامه ای قيد کند که می داند برای رسيدن به يارانش از چه مسير های خطرناکی بايد بگذرد، بدون شک نمی توانست تا 8 تير سال 55 يعنی حدود 6 سال آنهم در زير شديد ترين پيگرد های ساواک زنده بماند و هر روز در زير نگاه گشت های خيابانی در خيابانهای تهران قرار اجرا کند و مبارزه برای سرنگونی رژيم وابسته به امپرياليسم  شاه را پيش ببرد.

2--  در نامه  آمده که "در مورد محاکمه و اعدام سه نفر که وضعيت آنها در حضور رفقای تيم شماره 3 بررسی و منجر به صدور حکم اعدام آنها شد". اما در هيچ زمانی در سازمان فدائی تيم ها شماره بندی نشده بودند که وقتيکه شما بگوئيد تيم شماره فلان مشخص شود منظور کدوم تيم و تشکيل شده از چه کسانی است. اين يکی از نمونه های ناشی گری ساواکی های نويسنده اين نامه ست که بدون توجه به اينکه در سازمان چريکهای فدائی خلق تيم ها شماره نداشته اند چنين گافی داده اند.

 

3- از آنجا که در اين نامه ها ظاهرا محرمانه ترين اطلاعاتی که برای يک سازمان مخالف می تواند وجود داشته باشد قيد شده طبيعی است که  چنين نامه ای را بصورت عادی نمی نويسند و می کوشند آن را بصورت رمز برای رفقای خودشان بفرستند. تا در صورتيکه با دستگيری رابطين و يا لو رفتن مسير های ارسال نامه ،نامه به دست دشمن افتاد چنين اطلاعات محرمانه ای در اختيار دشمن قرار نگيرد.  به خصوص که چريکهای فدائی در آن سالها در شرايطی مبارزه می کرده اند که هر لحظه در خطر دستگيری و مواجهه با دشمن بودند. به همين دليل هم چگونه ممکن است چنين نامه ای را بدون استفاده از سيستم رمز نوشته باشند . البته کسانی که نامه ها رو خوانده اند می دانند که دو سه کلمه رمز مثل "آفيش امپرياليستی" برای دلار و "عصا" برای اسلحه آنقدر بچگانه است که بيشتر شک ايجاد می کنه تا رمزی تلقی بشود، که برای آن استفاده می شود که دشمن را از دستيابی به اطلاعاتی محروم کند.

4- ممکن است گفته بشودکه در سازمان رمز نويسی رسم نبوده اما  در کتابی که "موسسه مطالعات و پژوهشهای سياسی" تحت عنوان "چريکهای فدائی خلق از نخستين کنش ها تا بهمن 1357"  منتشر نموده  تاکيد شده که در سازمان چريکها  رمز نويسی رايج بوده است.

به اين دو نمونه توجه کنيد. در صفحه 532 کتاب نويسنده بعد از توضيح چگونگی درگيری رفيق يوسف زرکاری در 17 بهمن سال 52 در اصفهان  که منجر به شهادت اين کارگر قهرمان شد ،مینويسد که :" در ميان وسايل مکشوفه از يوسف زرکاری،گواهينامه بهروز عبدی با عکس زرکاری،يک جلد جزوه يک چريک زندانی،دفترچه کوچک رمز،يک عدد عکس ناشناس و يک جلد شناسنامه به نام محمود انصاری به دست آمد"

پس با توجه به وجود دفترچه رمز در ميان وسائل باقی مانده از رفيق يوسف زرکاری  که پس از شهادتش به دست ساواک افتاده روشن می شود که رمز نويسی درصفوف چريکهای فدائی  مرسوم بوده است.  همچنين در صفحه 451 کتاب وقتيکه گزارش انفجار در موتور رفيق حميد اشرف و مجروح شدن وی و فرارش را درج کرده اند، به يادداشتهائی که بصورت رمز و به خط رفيق حميد اشرف نوشته شده  و به دست شهربانی افتاده اشاره می کنند .

در گزارش شهربانی به "سياهه ای از مدارک مکشوفه و باقی مانده از موتور سيکلت " اشاره شده که از جمله شامل چنين چيز هائی است:" جزوه خطی شناختن بيشتر از ساواک ،کتاب شرايط پيدايش و رشد جنبش نوين کمونيستی  ، اشتباهات گروهی نوشته رضا رضائی، دو صفحه يادداشت رمز به خط حميد اشرف و يک صفحه نوشته به خط حسن نوروزی در باره مبارزه مسلحانه" . بنابراين وجود همين يادداشتهای به صورت رمز نوشته شده ثابت می کندکه در تيرماه سال 51 حميد اشرف نامه ها و يا يادداشتهاش را با استفاده ار  رمز می نوشته است. از آنجا که ادعا می شود که اين نامه ها را رفيق حميد اشرف برای رفيق اشرف دهقانی نوشته است بايد پرسيد که چگونه ممکن است که چنين رفيقی درنامه هائی که تاريخ گذاشته شده در پای آنها 27 آبان سال 54 و 17فروردين سال 55 می باشد، می تواند مهمترين اسرار سازمان را  بدون استفاده از رمز نوشته باشد؟ بدون شک اين  رازی است که پاسخ به آن را تنها کارشناسان ساواک که نامه رو نوشته اند بايد بدانند کسانی که با جعل اين دروغها "شاهکار" اطلاعاتی شان را به نمايش گذاشته اند!

البته گذشت زمان لازم بود تا اين شاهکار ساواک ساخته "تعميق" يافته و حال ادعا شود که اين نامه ها در جريان  دستگيری رفيق اشرف دهقانی  در آلمان به دست پليس آلمان افتاده و نهاد های امنيتی آلمان در چارچوب روابط خود با رژيم شاه، اسناد و ميکرو فيلم های بدست آمده را در اختيار ساواک قرار داده اند .

جالب است  که ساواک خودش مدعی بود که نامه های مزبور را در جريان حمله به پايگاه های چريکهای فدائی در 26 و 28 ارديبهشت سال 55 بدست آورده ولی حالا ادعا می شود که نامه ها "پس از يورش پليس آلمان به منزل دهقانی "در آلمان به دست پليس آلمان افتاده و از طريق سازمان امنيت آلمان به ساواک داده شده! اين ادعا در کتابی به نام "نهضت امام خمينی" نيزمطرح شده است. سيد حميد روحانی نويسنده کتاب مزبور در صفحه 497 کتاب  مدعی شده که با دستگيری اشرف دهقانی در 23 دی ماه 54 در آلمان "تعدادی ميکروفيلم حاوی نامه ها از ايران " که گويا رفيق اشرف با خود حمل می کرده  به دست پليس آلمان افتاده است.

روشن است که اين ادعای دشمنان مردم ماست. ولی اجازه بدهيد بر خلاف همه اين دروغها ، تاکيد کنم رفيق اشرف موقعی که در سال 54 از منطقه به آلمان آمد که بوسيله پليس المان دستگير شد  هيچ ميکرو فيلم و نامه ای که از ايران فرستاده شده باشد با خودش حمل نمی کرد و پس از دستگيری هم مدتی بعد آزاد می شود.  حالا شما به تاريخ دستگيری اين رفيق  در آلمان و تاريخی که در زير نامه ها گذاشته شده توجه کنيد که خود اين امر دروغ بودن چنين ادعائی را در اين زمينه  ثابت می کند. چطور ممکن است کسی که خودشان نوشته اند در تاريخ 23 دی 54 دستگير شده می توانسته نامه مورخه 17 فروردين 55 را با خودش حمل کند؟ حتما خواهند گفت معجزه ای روی داده است!! اما چنين معجزه ای نه از چريکهای فدائی بلکه تنها از کسانی می تواند سر بزند که مردم رنجديده را با خرافات و "هاله نور" فريب داده و سرگرم کرده اند.

حال اجازه بدهيد برای اينکه نقطه پايانی بر داستان نامه ها و تصفيه های ايدئولوژيک و جاسوسی برای بيگانگان قيد شده در آنها  گذاشته بشود، توجه شما را به نکته ديگر ی هم جلب کنم. می دانيد که چريکهای فدائی در فاصله سالهای 49 تا 55 - که زمان چنين اتهاماتی می باشد - در مقابله مستقيم با نيروهای امنيتی شاه بوده و لحظه ای از پيگردها و ضربات آنها در امان نبوده اند و به همين دليل هم تعداد زيادی از رفقای فدائی در اين فاصله دستگير و زير شکنجه های وحشيانه قرار گرفتند. من تنها نام برخی را در اينجا ياد آوری می کنم که در فاصله سال های 51 تا 55 دستگير شده اند تا سوالی را طرح کنم. رفيق عباس جمشيدی رودباری ،رفيق شيرين فضيلت کلام ، رفيق اعظم روحی آهنگران ، رفيق بهمن روحی آهنگران ،رفيق زهرا آقا نبی قلهکی و سر انجام رفيق عبدلرضا کلانتر نيستانکی. در ضمن ياد آوری کنم که  اين رفيق در جريان فرار حميد اشرف از خانه خيابان شارق در 26 ارديبهشت سال 55با وی همراه بود و شاهد زنده قهرمانی های اين درگيری جسارت آميز بود  که پس از دستگيری در زندان اوين از جمله برای نويسنده اين سطور که در آن زمان زندان بود  تعريف کرد. يادش گرامی باد. همه اين رفقا ئی که نام بردم ازاعضا،کادر ها و مسئولين چريکهای فدائی بوده اند و هر يک مدتها زير شکنجه و بازجوئی بودند. حال سوال اين است که چرا هيچ يک از اين رفقا، تاکید می کنم هیچ یک از این رفقا حتی در زير شکنجه هم به چنين اموری اشاره نکرده اند؟ چرا دژخيمان ساواک عليرغم  نيازشون به  اشاعه اين دروغ که چريکها، رفقای خودشون را به خاطر حفظ "بنيان های ايدئولوژک " شان می کشتند و يا برای بيگانگان جاسوسی می کردند و در اذاء آن "آفيش های امپرياليستی" می گرفتند از هيچکدام از آنها اعترافی را مبنی بر تائيد اين موضوع بدست نياوردند؟ آيا خود اين امر نشان نمی دهد که دعاوی ساواک که در نامه های مزبوربرجسته شده، اتهام بيشرمانه ای  است که برای خدشه دار کردن چهره چريکهای فدائی اختراع شده است؟

 با توجه به آنچه گفته شد روشن است که اين نامه ها سراسر جعلی بوده و بوسيله ساواک جهت بد نام کردن چريکها ساخته شده اند. و درست بر عکس اتهامات طرح شده در آنها چريکهای فدائی خلق يکی از مستقل ترين جريانات سياسی تاريخ يکصد سال اخير ايران بودند که اساسا برای قطع سلطه امپرياليسم و رسيدن به آزادی و سوسياليسم مبارزات خودشون را بر عليه رژيم شاه آغاز کردند و حتی در چارچوب آنچه که در آن زمان جنبش کمونيستی جهانی تلقی می شد آنها با اعلام استقلال از قطب های موجود  در اين جنبش راه خودشان را مستقل از رهنمودها و خواستهای اين قطبها  پيش گرفتند.  و ثانيا در اين تشکیلات به طور قطع هيچگاه کسی را به دليل حفظ "بنيان های ايدئولوژيک" سازمان و يا به دليل اعتقاداتش بطور فيزيکی حذف نمی کردند.

به اميد اينکه جوانان ما جهت درس گيری از رستاخيز سياهکل، اسناد اصلی اين جنبش را مورد مطالعه قرار دهند و اجازه ندهند که دروغپردازيهای دشمنان مردم مانع از آن شود که آنها از تجارب مبارزاتی چریکهای فدائی خلق درس های مبارزاتی آموخته و گذشته را چراغ راه آينده سازند. فراموش نبايد کرد که همه اهميت مطالعه تاريخ  برای درس گيری از آن و هموار کردن راه ساختن آينده ای است که بايد عاری از زور و ظلم و سرکوب باشد.

14 بهمن 1389  -  3 فوريه 2011