به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 138  ، آذر ماه 1389 

 

پيام فدایی: مصاحبه ای که در زیر مشاهده می کنيد، متن گفتگویی با رفيق مظفر، یکی از کارگران قدیمی است که سالهای طولانی ای از زندگی خود را در کارخانه و در ميان کارگران ایران گذرانده و به عنوان یک فعال مبارز کارگری همراه آنان دست به مبارزه سياسی زده است .این مصاحبه که در ماه جون ٢٠١٠ صورت گرفته، منعکس کننده گوشه ای از تجارب رفيق مظفر در ارتباط با شرایط زیست و مبارزات کارگران زحمتکش ایران در زمان حاکميت رژیمهای ضد کارگری شاه و جمهوری اسلامی در فاصله بين سالهای ١٣۴۴ تا ١٣۶٠ است و پيام فدایی با هدف آشنا نمودن هر چه بيشتر خوانندگان با شرایط طبقه کارگر و انتقال تجارب فعالين کارگری به درج آن اقدام می ورزد.

 

بخش ششم

مصاحبه با یک فعال کارگری

سئوال: رژيم شاه همواره تبليغ می کرد که کارگران را در سود کارخانه ها سهيم کرده است.  آيا اين امر در کارخانه ای که کار می کرديد هم عملی شده بود؟

رفيق مظفر: بله‌ شکرچیان کارگرانی که در کارخانه‌هايش کار می کردند را در سود کارخانه سهیم کرده‌بود. اما سود ویژه‌سالیانه‌برابر با واقعیت پرداخت نمی شد. هزار دوز و کلک وترفندهای حسابداری به‌کار گرفته‌میشد تا سود ویژه‌کارگران به‌حداقل برسد. من یک نمونه‌را اینجا نقل می‌کنم.

يکی از اقوام يکی از کارگران کارخانه به نام حيدر ميانه‌ای در دفتر مرکزی کارخانه در تهران کار می کرد. اين فرد که آقای سپهری نام داشت جوانی مجرد بود و تازه استخدام شده بود، یک روز جمعه‌به‌حیدر میگوید که‌در دفتر مرکزی کارخانه‌دو نوع حسابرسی میشود. لیست تولید و فروش و هزینه‌ها که‌از کارخانه‌به‌دفتر مرکزی برده‌میشود در جائی ثبت می‌گردد، اما حسابدارها در دفتر دیگری همیشه‌مبلغ زیادی وارد نمی‌کنند. حیدر مشکوک میشود و از سپهری میخواهد ببیند که‌آیا با این عمل از سود ویژه‌کارگران نیز کاسته‌میشود یا نه‌؟ هفته‌بعد وقتی سپهری به‌خانه‌حیدر میآید، می‌گوید‌از سود کارگران چیزی نزدیک هشتصد هزار تومان پرداخت نمیشود.

حیدر میانه‌ای وقتيکه از اين موضوع با خبر می شود موضوع را به‌داداشی می گويد از او قول گرفته‌بود که‌اسمی از سپهری و حیدر میانه‌ای برده‌نشود. داداشی همان شب خبر را به‌کسانیکه‌اعتماد داشت گفت.

وقتی کارگران قدیمی مسئله‌را فهمیدند از من خواستند که‌با اسلامیان که‌در دفترکارخانه کار می کرد تماس بگیرم ببينیم چه‌کاری از دست او بر میاید. اسلامیان با تعجب به‌مسئله‌برخورد کرد و معتقد بود که‌شکرچیان از ترس وزارت‌خانه‌های دولتی جرأت نخواهد کرد که‌دست به‌چنین کاری بزند. 

(در این ایام من هنوز رفیق بهروز نابت را نمی‌شناختم) اسلامیان شب موضوع را با دائیش در میان گذاشته‌بود. روز بعد اسلامیان گفت ما باید یک چند روز صبر کنیم چون دائیم قول داده‌است که‌کمکمان کند تا از اوراق حسابداری کپی کند و آن را به‌ما بدهد. دائی اسلامیان سید مهدی یکی از مبارزین مجاهد بود و بعدها در یک در گیری خیابانی کشته‌شد.

یک هفته‌طول کشید که‌دوستان سید مهدی توانسته‌بودند شبانه‌به‌داخل دفتر مرکزی رفته‌و از اوراق اصلی و اوراق دست کاری شده همانجا کپی بگیرند و آن را به‌ما برسانند. آنها اعلامیه‌ای هم تهيه کرده بودند که امضای آن اين بود: جمعی از کارگران .

ما دو باره‌در بیرون از کارخانه‌جلسه‌گذاشتیم اسلامیان و حسین از هر گونه‌کاری معاف شدند و من و عباس عهده‌دار پخش اطلاعیه‌و اوراق حسابداری شدیم. علت چنین تصميمی اين بود که  اسلامیان نمیتوانست زیاد در داخل کارخانه‌بچرخد و حسین هم مسئولیت خانواده‌بزرگی را بر دوش داشت و اگر دستگیر می‌شد همه‌آنان نابود می‌شدند. هفته‌بعد من اعلامیه‌و فتوکپی اوراق مربوط به‌سود ویژه‌را در کارخانه‌پخش کردم. جو کارخانه‌متشنج شد عده‌ای نمیدانستند که‌موضوع بر سرچی است. آن دسته‌از کارگران قدیمی که‌قضیه‌را از قبل میدانستند به‌کارگرها توضیح میدادند که‌شکرچیان سود ویژه‌را دارد بالا میکشد. کسی نمیدانست که‌اوراق چگونه‌در کارخانه‌پخش شده‌است. اطلاع کارگران از بالا کشيدن سهمشان بوسيله شکرچيان حسابی آنها را عصبانی کرده بود. برای اولین بار بود کارگران را در چنین حالتی میدیدم.

 ساعت دو بعد از ظهر نگهبانها در حضور شکرچیان کارگرها را تفتیش می‌کردند و اوراق را جمع آوری می‌کردند. شکرچيان در ضمن تهديد کسانی که اين کار را کرده اند شروع کرد  فحش دادن به‌کمونیست‌ها و در صحبتهايش  گفت اداره‌آگاهی انگشت نگاری کرده‌و به‌زودی کسی که‌این اوراق را پخش کرده‌‌دستگیر خواهد شد؛ پس بهتر است خودش بيايد و اعتراف کند تا بشود او را عفو نمود.

 در همین جا بود که‌من فهمیدم که‌ما یک اشتباه‌بزرگ کرده‌ایم. اشتباهی که‌جبرانش سخت بود. و یا اصلا امکان نداشت. اوراق را روز پنجشنبه‌پخش کرده‌بودم آنهم شیفت صبح. در این صورت شیفت بعد از ظهر و شب از موضوع بی خبر می‌ماندند. نه‌من و نه‌اسلامیان حتی از هر کدام یک ورقه‌برای خودمان نگه‌نداشته‌بودیم. کسی هم جرأت نمی‌کرد که‌آن اوراق را با خود حمل کند.

شکرچیان تصمیم گرفته‌بود که‌از طرفی اوارق را جمع آوری کند و نگذارد که کسی نسخه ای از آن اوراق را با خود از کارخانه بیرون ببرد و از سوی ديگر زهر چشمی  هم از کارگران بگیرد. هیچکس سعی نکرده‌بود که‌از آن اوراق همراه‌خود بیاورد. یا در کارخانه‌قایم کرده‌بودند و یا از ترس شکرچیان و اخراج آن را نابود کرده‌بودند. بیرون از کارخانه‌حسین را پیدا کردم. اکثرا پنجشنبه‌ها با او میرفتم و جمعه‌را با او و خانواده‌وی بودم. این برنامه‌دائمی من بود تا دوسال بعد از انقلاب که‌هر کدام ما به‌سمتی رفتيم.

داخل اتوبوس که‌شدیم حسین گفت: من باید بروم ناصر خسرو و از داروخانه‌های آنجا برای مادرم دارو بخرم تو برو خونه‌. گفتم من هم همراه تو میایم. در خیابان ناصر خسرو حسین روزنامه‌ای که‌در دستش بود داد به‌من و گفت بگذار داخل ساکت. گفتم بینداز دور الان روزنامه‌تازه‌میخریم. او گفت بیندازم دور شکرچیان دنبال همین بود. آورده‌ام برای تو. لای روزنامه‌را باز کردم دیدم که‌حسین دو نسخه‌از تمام اوراق و اعلامیه‌را لای روزنامه‌قایم کرده‌آورده‌بیرون. پریدم و ماچش کردم. خیلی عادی در حالی که‌روزنامه‌را در دست داشت دستش را بالا کرده‌بود که‌بدنش را بگردند. چون حسین هیچگاه‌ساک همراه‌نمیاورد. در نتیجه حسین جلو چشم آنها اوراق را آورده‌بود بیرون. عباس مسئولیت پخش اوراق را در شیفت‌های دیگر خود به‌عهده‌گرفته‌بود. آن روز نمیتوانستم خود را به‌عباس برسانم و بهتر دیدیم که‌در یک مغازه  فتوکپی اوراق را تکثیر کنیم برای روز شنبه‌.

شنبه‌در و دیوار کارخانه‌را پر کردیم از شعار که‌ما اوراق اصلی را داریم. اشتباه‌دیگری که‌من و کارگران داشتیم ترس بیش از حد بود.‌من فکر میکردم که‌شکرچیان ساواک را خبر خواهد کرد و آنها میریزند داخل کارخانه‌. همان روز اسلامیان مرا از آن اشتباه‌در آورد. او گفت که‌شکرچیان نمیخواهد پای پلیس دولتی به‌این قضیه‌كشیده‌شود. چون پای خودش هم گیر است.

اين موضوع شايعات زيادی را در ميان کارگران موحب شده بود. یکی میگفت شکرچیان به‌ساواک خبر داده‌است. یکی میگفت پخش این اوراق و اعلامیه‌کار خود شکرچیان است و میخواهد بهانه‌جور کند و عده‌ای را اخراج کند. یا شایعه‌دیگری بود که‌چند نفر از کارگرها گفته‌بودند که‌دارند تعقیب میشوند. ما در صدی را گذاشتیم که‌شایعه‌اخیر ممکن است راست باشد برای همین همه‌ما هوشياری يمان را بيشتر کرده و مسیرهایمان را عوض کردیم. اوراق چند بار در کارخانه‌پخش شد. دیگر کارگری نبود که‌از مسئله‌بالا کشيدن سهم سود ویژه‌کارگران به وسيله کارفرما با خبر نباشد.

سازمان دادن کارگران برای اینکه‌سود ویژه‌را نگیرند کار ساده‌ای نبود. کارگران قدیمی خیلی سریع پیشنهاد ما را پذیرفتند اما آن‌ها نیز میدانستند که‌بقیه‌کارگران که‌اکثریت هم بودند به‌سادگی تن به‌این عمل نمیدهند. ما تقریبا تمام کارها را به‌عهده‌کارگران قدیمی گذاشتیم. آنها هم تصمیم گرفتند که‌برای تقسیم کار در خانه‌محمود يکی از کارگران قديمی جلسه‌ای برگزار شود. خانه‌محمود در قلعه‌حسن خان بود، نزدیک به‌40 نفر ازکارگران مبارز و مورد اعتماد در قله‌حسن خان سکونت داشتند و این مسئله‌را کمی آسان تر کرده‌بود. زمان نهار من تصمیم کارگران قدیمی  را به‌اسلامیان و حسین گفتم. قرار شد که‌من هم به‌آن جلسه‌بروم. رفتن به‌آن جلسه‌توجیه‌داشت محمود بعد از 12 سال ازدواج صاحب پسری شده‌بود. بنابراين رفتن به‌خانه‌محمود بطور دسته‌جمعی زیاد جلب توجه‌نمی‌کرد چون همه‌فکر می‌کردند که‌برای جشن تولد بچه‌اش به‌آنجا میرویم. در واقع همینطور هم بود چون محمود نذر کرده‌بود که‌اگر صاحب اولاد شد، همکارانش را به يک مهمانی دعوت خواهد کرد.

آنشب اولین سوال برخی از کارگران این بود که‌میخواستند بدانند که‌چه‌کسی اوراق را به‌کارخانه‌آورده‌است. آیا توطئه‌ای برای اخراج عده‌ای در کار نیست. داداشی که‌حرفش برو داشت تقریبا اینگونه‌صحبتی کرد " ما خبر نداریم که‌چگونه‌اوراق از دفتر مرکزی به‌سرقت رفته‌است. هر کسی که‌اینکار را کرده‌نیتش خدمت به‌کارگران بوده‌است. حالا چند نسخه‌از آن اعلامیه‌و اسناد هنوز در داخل کارخانه‌موجود است. بنا بر این بهتر است که‌محکم بایستیم و از شکرچیان دو مسئله‌را بخواهیم یک سود اصلی کارخانه‌را به‌ما بدهد، دو پول نهار کارخانه‌را از1.5 تومان به‌یک تومان کاهش بدهد. به‌او خواهیم گفت از گرفتن سود ویژه‌امسال خود داری میکنیم و تا 15 فروردین صبر میکنیم که‌جواب مثبت از او بشنویم. بعد از 15 فروردین ما اوراق را به‌وزارت دارائی، صنایع و معادن و وزارت کار میدهیم و از طریق وزارت کار خواسته‌خودمان را مطرح میکنیم. اما اگر از همین حالا شکرچیان جواب رد بدهد و بگوید نه،‌سود ویژه‌همانی است که‌هست ما قبل از عید به‌اداره‌کار شکایت خواهیم کرد."

ایوب مخالف بود که‌دو تا مسئله‌را (سود ویژه‌و پول نهار) با هم مطرح کنیم. اما داداشی مصر بود که‌الان موقعیت ایجاب می‌کند که‌شکرچیان را زیر منگنه‌بگذاریم. چون شکرچیان میترسد که‌با وزارت دارایی و مالیات روبرو بشود حتی اگر شرط از این سخت تر را جلوش بگذاریم باز قبول خواهد کرد.

بعد از جر و بحث‌های فراوان همه‌با صحبتهای داداشی موافقت کردند و تصمیم گرفتند جهت اینکه‌کل کارگران کارخانه‌را وادار کنند که‌در این عمل شرکت کنند تقسیم کار شود. اول میباست مطمئن ‌شد که‌بقیه‌کارگران با ما هماهنگ خواهند بود یا خیر. تا آنجا که‌به‌یاد دارم آن تقسیم کار را شرح میدهم.

صحبت کردن با کارگران جدید به‌عهده‌من و کسانی که‌خودم در کارخانه‌انتخاب میکنم واگذار شد.

صحبت با کارگران لومپن به‌عهده‌داداشی و علی کوچکه‌واگذار شد.

صحبت کردن با کارگران قدیمی و مسلمان و روشنفکر  به‌عهده‌مش حیدر و ایوب و اصغر و نعمت چوپانی گذاشته شد.

برای اینکه‌این کار در همه‌شیفت‌ها انجام شود قرار دیگرمان این شد که‌در هفته‌آینده‌در شیفتها چند جابجائی بشود. چون دو نفر از سرپرستها اصغر و داداشی در جلسه‌بودند عوض کردن شیفتها برای بعضی از ماها راحت شد. قرار شد که‌با جواد علی دوستی سرپرست قسمت فروم کارخانه صحبت کنند که‌او با جابجا کردن کارگران به‌طور موقت موافقت کند. نتیجه‌آن جلسه‌را من به‌حسین و اسلامیان گفتم. اسلامیان به‌ما گفت که‌او چند نفر را در درون کارخانه‌دارد که‌کمک میکنند‌نظر و موافقت کارگران جدید را نسبت به‌نگرفتن سود ویژه‌جلب کنند.

در کارخانه‌رسم بر این بود که‌هر ماه‌صورت حساب هر کارگری را بر مبنای ساعتهای که‌کار کرده‌بود در پاکتی می‌گذاشتند و به‌قسمت کارت زنی میبردند. این پاکت‌ها را در پشت کارت ورود و خروج‌هر گارگری می‌گذاشتند. چون کارگران هنگام ورود و خروج مجبور بودند که‌کارت خود را ساعت بزنند هر نامه‌ای که‌پشت کارتشان بود را بر میداشتند و میخواندند. تمام ارتباط کارگران با دفاتر کارخانه‌اینگونه‌بود، حتی تشویق‌ها و تنبیه‌ها را به‌همین روال به‌کارگران میرساندند در اسفند ماه‌این پاکت حاوی صورت حساب ماه‌گذشته‌و سود ویژه‌نیز بود.

آن سال ‌طبق روال هميشگی برگه‌های حقوق اسفند ماه‌را با ضمیمه‌ای که حاوی سود ویژه‌هر کارگر بود را گذاشته‌بودند بغل کارتهای ساعت زنی. محمود و مش حیدر به‌هر ترتیب خبر دار شدند و با دو کیسه‌بزرگ پلاستیکی جلو در ورود و خروج ایستاده‌بودند و به‌کارگران میگفتند که‌نامه‌ها را باز نکنند و بیندازند داخل آن کیسه‌ها چون در پرداخت سود ویژه‌تقلب شده‌است. ایوب هم گوشه‌ای ایستاده‌بود تا اگر کارگری مخالفت کرد به‌او توضیح کافی بدهد. قبلا روی همه‌کارگرها کار شده‌بود. حداکثر کارگران نامه‌ها را باز نکردند و ریختند داخل کیسه‌و بر گردانده‌شد به‌دفتر کارخانه‌. روز بعد شکرچیان خودش صبح ساعت 6 به‌کارخانه‌آمد و در سالنی که‌متعلق به‌انبار بود. کارگران شیفت شب و شیفت روز را به‌آنجا فرا خواند. همه‌کارگران به‌غیراز کارگران شیفت بعد از ظهر بودند.

شکرچیان بعد از تهدید و ارعاب و سپس منت گذاشتن که‌نمیخواهد پای ژاندامری را به‌کارخانه‌به‌کشاند و عده‌ای را بد سابقه‌کند، تقریبا گفت "سود ویژه‌همین است که‌هست. میخواهید بگیرید میخواهید نگیرید. از اخلالگری دست بردارید و اگر میدانید که‌این حق شما نیست میتوانید دوستانه‌بروید وزارت کار و شکایت کنید." حدود 50 نفر از ارازل و اوباش هم در دو طرف او ایستاده‌بودند.

یکی از لومپنهای طرفدار او به‌حرف آمد و با لهجه‌داش مشتی گفت "به‌مولا ما کارگرا خودمون این اخلال گرا رو میشناسیم فقط کافیه‌ارباب اجازه‌بدهد تا با تی پا از کارخونه‌اخراجشون کنیم." علی کوچکه‌گفت "خفه‌شو عوضی تو کی هستی که‌کسی را اخراج کنی. حرف زیادی بزنید جان سالم به‌در نخواهید برد" برای اینکه‌جلو تشنج گرفته‌شود ایوب صلوات فرستاد و خودش هم با لحن محترمانه‌گفت "آقای شکرچیان ما چیز زیادی از شما نمیخواهیم. برابر اوراقی که‌در کارخانه‌به‌دست ما رسیده‌است و هیچکسی نمیداند که‌این اوراق چطوری از آسمان نازل شده‌اند. سود ویژه‌ما این مقدار نیست که‌شما ابلاغ کرده‌اید. بنا بر این ما هم نمیخواهیم که‌در کار شما اخلال کنیم ما هم به‌شما دوستانه‌میگوئیم که‌شما دو خواسته‌ما را بپزیرید. یک: سود ویژه‌ای را که‌در اوراق اصلی هستند پرداخت کنید دو: پول نهار را به‌یک تومان تقلیل بدهید.

اراذل و اوباش میخواستند جلسه‌را به‌کتکاری بکشانند. اما عده‌زیادی از کارگران در جلو صف بستند و مانع شدند. جلسه‌تا ساعت 9 ادامه‌داشت نتیجه‌ای گرفته‌نشد. شکرچیان گفت بروید شکایت کنید. اما یکساعت بعد از کارگران خواست که‌برای مذاکره‌نماینده‌های خود را انتخاب کنند. برای اینکه‌کسی در معرض خطر و دستگیری قرار نگیرد، 15 نفر نماینده‌از کارگران که‌سابقه‌فعالیت و جار و جنجال نداشتند انتخاب شدند. نیم ساعت مانده‌به‌نهار آنها را خواستند به‌دفتر. شکرچیان تنها با ایوب صحبت کرده‌بود. بقیه‌پشت در نشسته‌بودند. شکرچیان توضیح داده‌بود که‌اوراق کارخانه‌به‌وزارت خانه‌ها فرستاده‌شده‌است، عوض کردن آنها کار ساده‌ای نیست. من نمیتوانم چیزی به‌نام سود ویژه‌به‌کار گران بدهم. به‌عنوان پاداش میپردازم و پول نهار را هم قبول میکنم در غیر این صورت بروید و شکایت کنید. اسلامیان قبل از ایوب آمده‌بود بیرون و به‌نماینده‌ها میگوید پیشنهاد شکرچیان را بپذیرید.

آن عید پیروزی بزرگی برای کارگران بود. سر پرستها و کارگرانی که‌بیش از 15 سال سابقه‌داشتند بین 1000 تا 1500 تومان پاداش گرفتند و سایر کارگرها از 500 تومان تا 800 تومان. این مبلغ‌ها چیزی معادل نصف یک ماه‌حقوق کارگران بود. پول نهار هم ماهی 30 تومان شد. این اقدام 2 اثر مثبت و بزرگ گذاشت اول اعتماد کارگرهای جدید را نسبت به‌کارگران قدیم زیاد کرد. دوم کارگرها فهمیدند که‌با اتحادشان میتوانند کارهای بزرگی بکنند. همه‌خوشحال و شاد بودند و به‌همدیگر تبریک میگفتند.

(ادامه دارد)