به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 129 ، اسفند ماه 1388

 

غلام اميدوار

 

 

نکاتی در باره آنچه در جلسه روز جهانی زن در لوس آنجلس گذشت !

 

یکشنبه هفتم ‌مارس به مناسبت روز جهانی زن (هشت مارس) در شهر لوس آنجلس جلسه ای بر گذارشد که حدودا ۴۰ تا ۵0 نفر در آن شرکت کرده بودند. اين جلسه را فعالین اتحادیه کمونيست ها (سربداران) با همکاری حزب "آر سی‌ پی‌" آمریکا سازمان داده بودند. اما عملا اکثریت مطلق شرکت کنندگان از  فعالین حزب "آر سی‌ پی"‌ بودند. من هم جهت گذاشتن ميز کتاب و ارائه  انتشارات چریک‌ های فدائی خلق ايران به این جلسه رفته بودم.

 

در این جلسه ۳ نفر سخنرانی کردند که دو نفر از آن ها ۲ زن آمریکایی بودند که یکی‌ از آن ها از اعضاء "آر سی‌ پی‌" و دیگری ژورنالیست و برای نشريه "لوس آنجلس تایمز" می نوشت  و سومی يکی از اعضاء سازمان زنان هشت مارس (ایران - افغانستان) بود به نام سوزان.

 

سخنرانی که عضو "آر سی‌ پی"‌ بود در طی صحبت های خود مبارزات هشت ماههٔ  اخير توده‌ های میلیونی مردم ایران که زنان، از سنین مختلف خصوصاً دختران جوان درآن نقش برجسته ای داشتند را مبارزاتی صرفا "علیه احمدی‌نژاد" و نه مبارزاتی با خواست سرنگونی کلیت حکومت زن ستیز جمهوری اسلامی اعلام نمود. او با چنين ادعائی نشان داد که درک درستی از آنچه در ايران می گذرد ندارد و نمی داند در اين ماه ها ، توده‌های میلیونی در خیابان‌های شهرهای ایران با فرياد شعار‌های "ساختار شکنانه"  از جمله "مرگ بر خامنه ای" و "مرگ بر جمهوری اسلامی" تماميت رژيم وابسته به امپرياليسم حاکم را نشانه گرفته اند و زمينه اين خيزش بزرگ سلطه بیش از ۳ دهه حاکمیت نکبت زده و جنایت بار ديکتاتوری است که تسمه از گرده توده های ستمديده و به خصوص زنان کشيده و به همين دليل هم  آنها نقش بسیار برجسته ای‌ در این مبارزات ایفا کرده و به چنان فدا کاری هایی مبادرت نموده اند که حیرت جهانیان را بر انگيخته است. سخنران دیگر که برای روزنامه لوس آنجلس تایمز می نويسد در سخنرانی خود  میشل اوباما همسر رئيس جمهور آمريکا  را یک پديده "شگفت انگیز" و در واقع "دست آوردی" برای زنان سیاه پوست قلمداد نمود که البته برای کسی که برای یکی‌ از  رسانه های بورژوازی امپریالیستی آمریکا می نويسد امر عجيبی نبود. بالاخره نوبت به خانم سوزان يعنی سخنران ايرانی اين مراسم رسید که به زبان فارسی‌ و از روی نوشته صحبت می کرد و سخنانش بوسيله مترجمی به انگليسی ترجمه می شد اما عملا بين سخنران و مترجم هماهنگی وجود نداشت و مترجم گاه گاهی از سخنران در خواندن نوشته پیشی‌ می‌‌گرفت بطوری که یک بار به همین علت از افراد حاضر در سالن "عذر" خواهی‌ کرد. عليرغم اين ضعف او در صحبت های خود تلاش کرد تا ثابت کند "حجاب رکن اصلی‌" حاکمیت جمهوری اسلامی است. وی جهت اثبات اين امر آن قدر حرف هایی کلی‌ و سطحی زد که اکثر شنوندگان خود را خسته نمود تا آنجا که چند دختر جوان آمریکایی بعد از مدتی گوش دادن به حرفهای وی خسته شده و سالن را ترک کردند. خانم سوزان بر اساس بینش رفرمیستی خود که به اعتبار عضويت در سازمان 8 مارس و کارزار زنان تا مدت ها بر اين باور بود که لغو قوانین زن ستيز را نبايد با سرنگونی جمهوری اسلامی گره زد ، بدون هر گونه استدلال و فاکتی به این توهم دامن زد که شیرین عبادی کسی است که ‌ برای "بهبود" وضعیت زنان ایران مبارزه کرده و می‌‌کند.  این بینش برای کسانی مطرح شد که در واقعیت از همه آن چه در ایران می‌‌گذرد و از جمله ماهیت عملکرد شیرین عبادی اطلاع درستی نداشتند و نمی دانستند که شيرين عبادی در هر نوشته و سخن خود بر تعهدش به قوانین ارتجاعی و کاملا ضد زن جمهوری اسلامی تاکید می‌‌گذارد و می‌‌گوید و می‌‌نویسد که در چهار چوب همین قوانین فعالیت می‌‌کند.  در شرايطی که متاسفانه شيرين عبادی حتی از طرف رسانه هائی که در آمریکا مردم بيشتر به آن ها مراجعه می کنند مانند رادیو پاسیفیکا (برنامه پر شنونده و بیننده ایمی گودمن) به عنوان کسی‌ که در راه "رهائی" زنان ایران مبارزه می‌‌کند معرفی می شود خانم سوزان به جای مبارزه با چنين دروغی خود به ترويج اين دروغ پرداخت . امری که اثری منفی‌ بر شنوندگانی که از واقعيت های جاری در ايران بی اطلاع اند می گذاشت!

 

وقتيکه به جلسه مزبور رسيدم  یکی‌ از کادر‌های "آر سی‌ پی‌" که در مقابل میز کتاب این جریان ایستاده بود و من وی را بیش از یک دهه است که می شناسم را ديده و پس از سلام واحوال پرسی پرسیدم "کجا می‌‌توانم میز کتاب ام" را بگذارم. اما وی که مرا به عنوان یک فعال سیاسی چپ به خوبی می‌‌شناسد و می‌‌داند با چه جریان سیاسی ایرانی فعالیت می‌‌کنم و بار‌ها چه از طریق تلفن و چه در کتاب فروشی" آر سی‌ پی‌" و چه به مناسبت‌ های دیگر با همدیگر حرف زده و بحث کرده ایم با بی‌ پرنسیپی کامل که در سکتاریسم این جریان ریشه دارد گفت: "نه، نمی‌‌توانی‌ میز بگذاری" از او پرسیدم چرا ، در پاسخم کمبود فضا برای گذاشتن میز را مطرح کرد و گفت "جا نیست" . ولی‌ من می‌‌دیدم  جا هست و اين حرف بهانه ای بيش نيست و چون نمی‌ خواستم حق دمکراتیکم  برای گذاشتن برای میز کتاب پايمال روحيه سکتاريستی اين جريان شود بر گذاشتن ميز کتاب پا فشاری کردم. پس از مشاهده پای فشاری من عضو "آر سی‌ پی‌" مجبور گردید بدون پرده پوشی علت اصلی‌ که  واقعا نشان دهنده "سکتاریسم" و "تنگ نظری" آن ها و آن جریان ایرانی‌ که با همکاری اینها جلسه را گذاشته بودند بود را طرح کند. به همين دليل هم گفت: "راستش مساله خطی‌  در میان است و چون که شما با ما هم خط نیستی‌" پس نمی‌‌توانی‌ میز کتاب بگذاری.  من با این استدلال که "مگر ما برای ایجاد دنیایی مبارزه نمی‌‌کنیم که از اینگونه درد‌ها وجود نداشته باشد؟"  گفتم "می‌ دانی‌ ما با همین گونه مشکلات با جریانات سبز هم روبرو هستیم؟" و بر خواستم مبنی بر گذاشتن میز کتاب اصرار کردم. آن ها اصرار مرا نشانه "دگماتیسم" ام دانسته و مرا "دگم"خطاب می‌‌کردند.  همین حرف از زاویه دیگری نشانه سطح نازل درک این ها از مقولات علمی‌ را نیز نشان میداد.در حاليکه در واقعيت "دگماتیسم" خصلت کسانیست که با الگو برداری از نظرات رفیق مائو می‌‌خواهند "پا را اره کنند تا اندازه کفش شود" جریاناتی که بر همین مبنا ایران را هنوز کشوری "نیمه فئودال ، نیمه مستعمره" ارزیابی می‌‌کنند و بر اساس همین تحليل به دنبال شیرین عبادی‌ها روانند. پس ازکلی بحث با توجه به پا فشاری من مبنی بر گذاشتن ميز کتاب و اين واقعيت که من بلند حرف می زدم که سازمان دهندگان ايرانی مراسم هم بشنوند و فردا بهانه نياورند که "نمی‌ شنیدند" و "نمی دانند" وقتيکه ديدند اين بحث ها دارد به ضررشان دارد تمام می‌‌شود و دیگران داشتند می‌‌شنیدند از من خواستند که برای حل موضوع "به بیرون از ساختمان برویم" که با پاسخ منفی‌ من روبرو شدند. در اینجا  فکر کردم میتوانم با باز کردن بنری که همراه داشتم به آنها کمک کنم که بهتر موضع مرا بفهمند از همین رو بنر را باز کردم ،بنری که تصاویری از برخی‌ از جنایات رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ و همچنین در دوران احمدی‌نژاد  این پاسدار تیر خلاص زن  و همچنین شعار "سوسیالیسم یا بربریت" و آرم پر افتخار چریک‌های فدایی بر روی آن نقش بسته اند را باز کردم و از آنها پرسیدم "مخالفتشان" با این بنر چیست چونکه موضوع "خطی‌" را پیش کشیده بودند. به جای پاسخ به اين سوال یک نفر از آن ها پاهایش را گذاشت روی بنر. من باز با هدف آنکه چند ايرانی عضو سربداران که در جلسه حضور داشتند بشنوند و برای حل مساله اقدام کنند با صدای بلند گفتم "به هیچ کس اجازه نمی‌‌دهم چنین اهانتی بکنه!" اما متاسفانه فعالين سربداران سکوت کرده و حاضر به دخالت نشدند. آن ها در حاليکه می‌‌شنیدند که من می‌‌گفتم "بگذارید با یکی‌ از ایرانی‌ های مسئول جلسه" صحبت کنم باز هم حاضر به دخالت نشدند. پس از تمام این اتفاقات تصمیم گرفتم بنری که همراهم بود را به دیوار نصب کنم و کتاب ها را روی زمین بچينم. پس از گذشت حدود ۴۵ دقیقه و پس از خرابکاری‌های فعالين" آر سی‌ پی‌"‌ها و مصمم بودن من که با نصب بنر و گذاشتن کتاب ها عملا کارم را پيش می بردم ، یکی‌ از سربداران ‌ها که مرا در مسیر نزدیک ساختمان جلسه دیده بود و مرا نیز خوب می‌‌شناخت و می ديد که اين کارها باعث آبرو ريزی شده است آمد و گفت که من "ترتیبش را داده ام" و مدعی شد که "آن ها شما را نمی‌‌شناسند" این  ادعا همان طوری که در ادامه خواهید دید یک دروغ بیش نبود. گفتم "عجبا! کمی‌ صداقت هم بد نیست. اولا آن ها مرا خوب می‌‌شناسند و می‌ دانند من با چه جریانی فعالیت می‌‌کنم،  پس دلیل اين اقدامات ضد دمکراتيک  از عدم شناخت آن ها از من نیست،بلکه نتيجه تنگ نظری و فرقه گرایی آنهاست" در همین رابطه این را اضافه کنم که یکی‌ فعالین" آر سی‌ پی"‌ که از قبل با هم آشنا بودیم و بارها با هم در باره مسائل گوناگون گفتگو کرده بودیم  نیز در آن جا بود و وقتی‌ از او پرسیدم مرا به خاطر می‌‌آوری جوابش مثبت بود که خود اين امر نيز نادرستی اين ادعا را ثابت می کند.

 

لازم است تاکيد کنم که اقدامات غير دمکراتيک آن ها به آن چه گفته شد خلاصه نمی شود پس بگذاريد شمه ای‌ هم از آن چه برای رفتن به سالن  و در داخل سالن رخ داد را بگویم. هنگام رفتن به داخل سالن به من گفتند "تو باید بعد از اینکه همه رفتن داخل ، بروی داخل و روی صندلی که ما تعیین کردیم هم باید بنشینی ، من به خاطر آن که موضوع بیشتر کش داده نشود با این عمل غیر دمکراتیک آن ها توافق کردم در ضمن این عمل هم با مخالفت فعالين سربداران که در جلسه حاضر بودند مواجه نشد. پس از پایان صحبت های سخنرانان نوبت به بخش پرسش و پاسخ رسید من از همان ابتدا دستم را بالا بردم ولی‌ آنها بی‌ توجه به اينکه من نوبت گرفته ام نوبت را به دیگران که مجموعا از هم "خطی‌"‌ هایشان بودند و بيشتر"خودی" تلقی می شدند می دادند تا اينکه یکی‌ از افراد حاضر در جلسه که دختر جوانی بود با نشان دادن من گفت "او مدتیست که دستش بالاست" و به اين ترتيب آن ها مجبور شدند که به من هم وقت حرف زدن بدهند. در صحبت هایم بطور فشرده و کوتاه به نکاتی‌ از صحبت های ۳ نفر که از نظرم واجد برخورد بودند پرداختم  . در جواب سخنران اول گفتم اگر "شعارهای توده های میلیونی در هشت ماه گذشت را معیار قرار دهیم به این نتیجه می‌‌رسیم که توده‌ های در بند و تحت ستم ایران واقعا خواهان سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی هستند و اصلاح‌طلب و غیر اصلاح‌طلب برايشان مطرح نيست . به اقدامات جنایتکارانه امثال  موسوی ‌و کروبی‌ اشاره کردم و نشان دادم که برای کارگران و زحمتکشان همه دارو دسته های درونی رژيم سرو ته يک کرباسند. در رابطه با صحبت های سخنران دوم به اين نکته برخورد کردم که گفته بود میشل اوباما یک پديده "شگفت انگیز" است و گفتم که رنگ پوست تعيين کننده ماهيت طبقاتی افراد نيست . سپس به نکاتی‌ در ارتباط با صحبت های خانم سوزان پرداختم. در این رابطه گفتم که او "۴۵ دقیقه به اصطلاح در باره مساله زن صحبت کرد ولی‌ حتی یک کلام در باره وضعیت زنان کارگر و زحمتکش ایران و ستم جنسی‌ و طبقاتی که بر آن ها از طرف جمهوری اسلامی وارد می‌‌شود نگفت. گفتم کسی که ادعای چپ بودن می کند بايد در ۴۵ دقیقه فرصتی که برای حرف زدن داشته کلامی‌ در باره ارتباط مستقیم میان منافع سیاسی-اقتصادی بورژوازی حاکم با این درجه از ستم بر زنان کارگر و زحمتکش می گفت. گفتم چرا شما در باره تمایزات طبقاتی میان زنان چیزی نگفتی. در ارتباط با "توهم پراکنی" در باره شیرین عبادی و زمینه چنان برخوردی به شیرین عبادی که همان تحلیل غیر علمی‌ این جریان از شرایط اقتصادی اجتماعی ایران میباشد بطور فشرده صحبت کردم و گفتم بله وقتی‌ ایران را کشوری "نیمه فئودال-نیمه مستعمره" بدانی‌ طبیعی است که شیرین عبادی‌ها را "ترقی‌ خواه" جلوه دهی و از اینرو در مورد او "توهم" پراکنی کنی‌. خانم سوزان در پاسخ به حرف های من گفت "شیرین عبادی از اول بد نبود". این خانم بدون توجه به موضوع سخنرانیش که وضعیت زنان در ایران بود و در پاسخ به حرف من که به "تمایزات طبقاتی میان زنان " اشاره کردم  چنین گفت "مگر کارگران  همه مردند" انگار من گفته ام که همه کارگران مرد اند ! هر چند که او در تمام حرفهایش کلامی‌ در باره طبقه کارگر بطور کلی‌ نیز نگفت. در پایان برنامه با استقبال افرادی روبرو شدم که صحبت های مرا منطبق بر واقعيت می دانستند. برای نمونه با زن مبارزی آشنا شدم. او هنگامی که من داخل سالن بودم برخی‌ از انتشارات چریک‌ها را بر داشته بود وآمده بود تا پولش را به من بدهد. وی برايم از جريان از دست دادن افرادی از خانواده اش در صفوف چریک‌های فدایی خلق در دهه ۵۰ صحبت کرد. برایش موضوع برخورد مسئولین آن جلسه با خودم را گفتم  و وقتی‌ که او به آن ها اعتراض کرد همان فردی که می‌‌گفت من نمی‌‌توانم "میز کتاب" بگذارم به او گفت بله، بله من  "او را می‌‌شناسم". و خود این حرف کذب ادعای آن "دوست" سربداری مبنی بر "عدم شناخت" آن ها از من را بار ديگر ثابت کرد.

 

9 مارس 2010