به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 128 ، بهمن ماه 1388 

بابک آزاد

 

تحریف تاريخ برای بازداشتن مردم از انقلاب !

) نقدی به نظرات سعید رهنما(

در شرايطی که پافشاری مردم ستمديده ايران برای مبارزه جهت سرنگونی جمهوری اسلامی و توسل آن ها به قهر انقلابی جهت مقابله با خشونت ضد انقلابی نيرو های سرکوبگر جمهوری اسلامی همه دارو دسته های درونی جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته است ، اصلاح طلبان حکومتی جهت کند کردن مبارزه توده های بپاخاسته کارزار وسيعی را تحت عنوان مخالفت با خشونت سازمان داده و به کمک لشکری از همفکران خود در تلاش اند تا مردم را نسبت به انقلاب به مثابه تنها راه نجات آن ها از جهنم جمهوری اسلامی بدبين و به راه حل های سترون رفرميستی دلخوش کنند.  در اين چهارچوب ، اين روزها شاهد سخنرانی ها  و مقالاتی هستيم که با تحريف تاريخ انقلابات تاکنونی جهان می کوشند به خوانندگان و يا شنوندگان خود نشان دهند که هر تحول انقلابی رژيمی را بر سر کار می آورد که خود برای حفظ سلطه اش الزاما به خشونت متوسل خواهد شد. مطالعه مطلبی از سعید رهنما ، نویسنده مقاله ای تحت عنوان "انقلاب يا رفرم" در نشريه شهروند شماره ۱۲۶۱ که در آن وی در تلاش است "انقلاب" را نفی و "رفرم" را اثبات کند درست در همين راستا می باشد.

نامبرده  جهت القاء نظر نادرست خود به خواننده ابتدا با تحريف همه "تجارب بشری" مدعی می شود که "آن چه كه تجارب بشری در كشور های متعدد جهان آشكارا نشان داده ، این است كه سیاست انقلاب های فوری ، طغیان های خود به خودی و قیام های آنارشیستی ، و راه حل های سریع ، آسان و خلق الساعه به قصد حل معضلات پیچیده اجتماعی ـ كه از سوی چپ سنتی پیگیری شده و می شود ـ در تمام عرصه ها و در نیل به آرمان زحمتكشان ، با شكست مواجه شده است."  بعد از اين که به اين ترتيب انقلاب راه حل "سريع" و شکست خورده "چپ سنتی" قلمداد شد ، در گام بعدی برای ايجاد سردرگمی در خواننده ،  اساسا تفاوت های ماهوی بين انقلاب و رفرم انکار شده و چنين جلوه داده می شود که مثل اينکه "انقلاب" و "رفرم" عملا هر دو به نظام موجود تداوم می بخشند. بهتر است در اين زمينه به جملات  خود نامبرده در اين رابطه توجه کنيم: "بحث انقلاب و اصلاح بسیار پیچیده است و هر دو مفهوم تعابیر مختلفی دارند. هر دو با مسئله «تغییر» سر و كار دارند ، و طنز تلخ این است كه هر دو نیز می توانند به نظام موجود «تداوم» بخشند ، یعنی نوع سیستم تغییر نمی كند ، اما بازیكنان آن جایگزین می شوند. اصلاح طلبان به راحتی می توانند جذب نظام موجود شوند و به بقاء آن كمك كنند ، و انقلابیون میتوانند نظام دیكتاتوری و سركوبگر جدیدی را پایه ریزی كنند."

خوب در شرايطی که همه انقلابات "چپ سنتی" با شکست مواجه شده و درضمن فرق چندانی هم بين انقلاب و رفرم موجود نيست ، و از سوی ديگر نويسنده آنچنان قدرت جمهوری اسلامی را فوق العاده جلوه می دهد که به باورش "هیچ نظام استبدادی در تاریخ را با آن نمی توان مقایسه كرد." نتيجه می گيرد که "چپ باید ابتدا به همراه دیگر نیروهای ترقی خواه و مخالف نظام حاكم برای استقرار یك نظام دموكراتیك و آزاد مبارزه كند ، و سپس این شانس را داشته باشد تا همراه سایر نیروهای جامعه مدنی در حوزه عمومی فعالیت كند و خواست های خود را برای جلب هر چه بیشتر حمایت مردمی مطرح كند و بدون توسل به زور و قهر سیاست های خود را پیش برد."

البته آقای رهنما برای اينکه همين حرف روشن  اما نادرست و رفرميستی را بزند  تمامی "تجارب بشری" در "كشور های متعدد جهان" را تحريف کرده و مدعی گشته که تمامی "انقلاب هایی كه به نام ماركس و ماركسیسم روی داد ، از انقلاب روس گرفته تا انقلاب دهقانی چین یا انقلاب شبانی آلبانی" در واقع "همگی از نوع انقلابات نوع بلانكی ، یعنی انقلاب یك اقلیت رهبری بودند؟"

متدی که سعيد رهنما در مقاله خود برای تبليغ رفرم و تقبيح انقلاب به کار برده ، شيوه تحريف و تکذيب واقعيات است که به روشنی خشم چنين کسانی از اوج گيری مبارزات توده ها را متبلور ساخته و نشانه ای از ترس مخالفين انقلاب در رو در رويی با قهر انقلابی توده ها است. از آن جا که رفرم اصولأ با واقعيات جامعه ايران (کشوری تحت سلطه سرمايه داری در عصر امپرياليسم) هم خوانی ندارد ، سعيد رهنما برای اثبات ايده ها و راه حل های رفرميستی خود ، با مشکلات متعددی روبرو است. او که ميداند دلايل منطقی و مدارک علمی و تاريخی برای اثبات نظرات غير واقعی اش وجود ندارند، تلاش ميکند که اين کمبود را با بکارگيری ترفندهای نوشتاری و تحريف واقعيات جبران کند.

تحريف انقلاب ۱۹۱۷ روسيه

نادرستی و عدم امانت داری آکادميک که بر دانشگاه های کشور های امپرياليستی (به خصوص در زمينه مطالعات سياسی- اجتماعی) غالب است ، و تئوری های از قبل طراحی شده (که ميتوان آن ها را توطئه های ايدئولوژيک برعليه طبقه کارگر و ديگر محرومان جهان ناميد) برای تحريف انقلابهای توده ای مانند انقلاب ۱۹۱۷ روسيه ، تلاشی است برای جلوگيری از رشد مجدد مبارزات طبقه کارگر در سطح جهان. سعيد رهنما نيز تحت تأثير اين فضای عوامفريبانه حاکم بر بنگاه های ايده پراکنی امپرياليستی ، و با اميدوار بودن به ناآگاهی مخاطبين خود ، ميگويد که "با آن که اين ها (انقلاب روسيه و چين و آلبانی) همگی جنبش های وسیع توده ای بودند ، اما توده ها و كارگران از طریق تهییج دنباله رو رهبران انقلاب شدند."

او با تکيه بر تحريف تاريخ ، ادعا ميکند که انقلاب ۱۹۱۷ نتيجه توطئه از پيش طراحی شده گروه کوچکی از روشنفکران انقلابی (لنين و همفکرانش ، که طبق تعريف سعيد رهنما ، خشونت طلب بودند) بود و طبقه کارگر نقشی جز دنباله روی کورکورانه از تبليغات و ترويج های روشنفکران ، در آن نداشت.

اگر ما از مطالعه انبوه اسناد و مدارک تاريخی موجود در رابطه با انقلاب ۱۹۱۷ بگذريم و فقط نگاهی به تاريخ مبارزات کارگری در شهر "پتروگراد" بياندازيم ، هم فقر ديدگاهی سعيد رهنما برايمان بيشتر  آشکار ميشود و هم اين امر که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در واقع نمود واقعی "جنبش مستقل و خود آگاه اکثريت وسيع جامعه و اعتلای ذهنی طبقه کارگر" بود ، واقعیت خود را با روشنی هر چه بیشتری نشان می دهد.

با استناد به نقش رهبری سازمان يافته بلشويک ها (و بخصوص رهبری لنين) در پيروزی انقلاب ، نميتوان نقش و اراده آگاهانه طبقه کارگر روسيه در آن انقلاب را کتمان کرد. نميتوان کتمان کرد که نيروی محرک انقلاب ۱۹۱۷ را طبقات زحمتکش روسيه به رهبری طبقه کارگر تشکيل دادند.

در ضمن، اسناد تاريخی انقلاب روسيه نشان ميدهند که برخی از مهمترين رويدادهای تأثيرگذار اوليه (مانند تظاهرات اوليه که به مرور زمان و با گسترده شدن هرچه بيشتر سرانجام به سرنگونی تزار در ماه فوريه و شکست دادن ضدانقلاب در پتروگراد در ماه آگوست منجر شدند) را ميتوان حرکت های خودجوش کارگران و ديگر زحمتکشان فرودست خواند. هرچند که پيروزی نهايی اين حرکت های خودجوش فقط زمانی عملی شد که به جنبشی سازمان يافته و دارای رهبری انقلابی تبديل شدند.

از طرف ديگر، برخلاف تصور سعيد رهنما و همفکرانش ، حزب بلشويک متشکل از اقليت کوچکی از روشنفکران که (با توطئه برنامه ريزی شده و به زور خشونت) اراده خود را به توده ها تحميل کرده باشند ، نبود. برعکس ، سازمانی متشکل از خود کارگران و زحمتکشان و جوانان مبارز و انقلابی بود که ريشه در طبقه کارگر داشته و در کارخانه ها و محلات کارگری و فقير نشين پتروگراد و ديگر مناطق کارگری کاملا نفوذ داشتند و در بستر فعاليت های انقلابی طولانی با آموزش و مطالعه و مبارزات تئوريک و تشکيلاتی  رشد کرده و به انقلابيون حرفه ای تبديل شده بودند.

بر عکس کسانی که نمی دانند يک انقلاب حاصل چه شرايطی است و چه ملزوماتی دارد ، اتفاقا سرنگونی تزار در ۱۱ فوريه ۱۹۱۷ نتيجه عملی شدن نقشه از پيش طراحی شده بلشويک ها نبود. بلکه نتيجه خشم و نفرت عميقی بود که در قلب مردم روسيه (در نتيجه سال های طولانی ظلم و ستم و ديکتاتوری عريان) نسبت به تزار ايجاد شده بود ، و نتيجه فوران اين خشم و نفرت به شکل تظاهرات عظيم خودجوشی بود که پتروگراد و ديگر شهرهای مهم روسيه را فلج کرد.  البته منظور اين نيست که روشنفکران انقلابی در تظاهرات و رويدادهای اوليه نقشی نداشتند. آن ها نيز در اين تظاهرات شرکت داشتند و تلاش ميکردند که به عنوان روشنفکران آگاه جامعه، به رهبری انقلابی توده ها بپردازند.

در نتيجه اين تظاهرات و رويدادهای پس از آن (مانند فلج شدن شهرهای بزرگ و پيوستن بسياری از نيروهای نظامی به انقلابيون) مسائل سياسی و مبارزاتی مهمی پيش روی مردم قرار گرفتند که آن ها را نميشد با تظاهرات و ديگر حرکت ها و اعمال خودبخودی پاسخ داد. به عنوان مثال ، در آن زمان فقر ، فلاکت ، گرسنگی و مرگ و مير (که در نتيجه جنگ جهانی اول تشديد شده بود) در روسيه بيداد ميکرد.  اختلاف نظر سوسياليست ها بر سر شرکت يا عدم شرکت در جنگ امپرياليستی ، و رشد ناسيوناليسم ضدانقلاب (تحت تأثير جنگ) موجب انحراف به راست در بخش اعظم نيروهای سابقأ چپ شد. در نتيجه ، نه تنها در روسيه بلکه در سراسر جهان ، نيروهای واقعأ چپ انقلابی که به مبارزه بر عليه جنگ امپرياليستی معتقد بودند ، در اقليت قرار گرفتند. اما سير عينی رويدادها درست تائيد کننده تحليل های آن ها بود.  در حالي که امثال سعيد رهنما با سوءاستفاده از اين رويدادهای تاريخی ، در اقليت بودن چپ انقلابی را به چماقی برای کوبيدن "انقلاب" تبديل کرده اند و ديگر به خواننده خود توضيح نمی دهند که اتفاقا چون سير عينی رويداد ها تائيدگر نظر آن ها بود و آن ها منافع کارگران را منعکس می کردند ، توانستند خيلی زود با انبوه زحمتکشان پيوند يابند.

از آن جا که رژيم ديکتاتوری روسيه مجبور بود که برای پيشبرد جنگ غير عادلانه به استثمار هرچه بيشتر توده ها بپردازد ، در نتيجه ، برخاستن امواج سهمگين انقلاب در جامعه روسيه به دليل چنين شرايط اقتصادی سياسی (افزايش ستم و استثمار و فقر و فلاکت در شرايط جنگ) بود.  بنابراين ، انقلاب روسيه طرح چند روشنفکر نبود . بلکه داستان زندگی واقعی مردمی زحمتکش و تحت ستم بود که به قدرت و توانايی عظيم خويش برای تعيين سرنوشت خود پی بردند و در نتيجه اين خودآگاهی ، با شور و شوق و اعتماد به نفس ، به مبارزه برای ايجاد جامعه ای واقعأ آزاد و رها پرداختند و خود را از ظلم و ستم و جنگ و گرسنگی و بی خانمانی و فقر و فلاکت و استثمار طبقاتی نجات دادند. و در واقع ، زندگی دوباره يافتند.

بنابراين ، تاريخ انقلاب شوروی بسيار واضح و روشن است و با داستان هايی که امثال سعيد رهنما ها جهت انکار ضرورت انقلاب ساخته اند بسيار تفاوت دارد.  و زحمتکشان می توانند برای ساختن جوامع آزاد و برابر بر روی خرابه های سيستم طبقاتی کنونی ، درس های گران بهايی از تاريخ واقعی انقلاب های نسل های گذشته بگيرند.

تحريف های سعيد رهنما به وارونه نشان دادن انقلاب ۱۹۱۷ محدود نميشود.  او در نوشته خود نظرات انحرافی متعددی را در رابطه با آثار مارکس و انگلس و انقلاب فرانسه و کمون پاريس نيز مطرح کرده است. اما فکر ميکنم که در محدوده نوشته ای که در پيش رو داريد ، همين مختصر اشاره به برخی واقعيات انقلاب روسيه ، برای نشان دادن عدم امانت داری آکادميک سعيد رهنما در رابطه با تاريخ ، کافی باشد.

واقعيت اين است که هر چقدر هم که چنين کسانی به تحريف تاريخ و وارونه نشان دادن شرايط گذشته و حال بپردازند و به اين وسيله مردم را نسبت به انقلاب و مقابله قهر آميز با خشونت ضد انقلابی مزدوران جمهوری اسلامی باز دارند ، باز هم توده ها در زمينه شرايط عينی زندگی و مبارزه خود در خواهند يافت که برای نجات از شرايط ظالمانه ای که رژيم برايشان فراهم نموده چاره ای جز توسل به قهر ندارند.  توده ها در جريان زندگی می بينند که در جدال طبقاتی جاری در کشور در نهايت فقط دو اردوگاه در کشور وجود دارد. اردوگاه کارگران و توده های ستمديده  و اردوگاه سرمايه داران که منافع و راه هايشان از هم جدا است. طبقه کارگر خواهان فروپاشی سيستم سرمايه داری و برقراری حکومتی به نفع اکثریت آحاد جامعه است. طبقه سرمايه دار خواهان حفظ سيستم سرمايه داری کنونی و حفظ بساط ظلم و ستم است. در نتيجه شما فقط می توانيد با يکی از آن ها همراه شويد. راه ميانی وجود ندارد. شما نميتوانيد با اين ادعا که رفرم ميتواند تدريجأ و در دراز مدت منجر به انقلاب صلح آميز و تبديل سرمايه داری به سوسياليسم شود کسی را فريب بدهيد.

واقعيت اين است که خيزش عظيم مردم ما که نزديک به هفت ماه تداوم داشته و در ۶ دی ماه آن چنان ماشين سرکوب جمهوری اسلامی را از نفس انداخت که برای ساعاتی کنترل برخی از محلات تهران به دست مردم افتاد ، آن چنان همه دارو دسته های درونی رژيم از جمله اصلاح طلبان حکومتی را به وحشت انداخته که از هر وسيله ای برای بازداشتن توده ها از انقلاب و در نتيجه نابودی نظام ظالمانه حاکم  کوتاهی نمی کنند.  يکی از اين وسائل تحريف تجربيات انقلابی کارگران در سطح جهان و جلوگيری از درس گيری توده ها از اين تجربيات جهت سرنگونی جمهوری اسلامی و بنای جامعه ای عاری از ظلم و ستم می باشد.