به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره  125 ، آبان ماه 1388 

 

 

 

مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران (3)

 

 

مسئله اشغال سفارت آمريکا در تهران بوسيله کسانی که از سوی رژيم ضد مردمی جمهوری اسلامی "دانشجويان پيرو خط امام" ناميده شدند در زمان خود يکی از حوادثی بود که صحنه سياسی ايران را شديدا تکان داد.  این واقعه در شرایطی از طرف جمهوری اسلامی طرح ریزی و به اجرا در آمد که توده های انقلابی می دیدند که حکومت تازه روی کار آمده قدمی در جهت تحقق خواستهای آنان انجام نمی دهد در حالی که توده ها درست به خاطر تحقق خواستهای عادلانه خود دست به قیام بهمن زده بودند، به همین خاطر بود که احساس می کردند که جمهوری اسلامی رژیم خلقی و ضد امپریالیست نیست. در چنین شرایطی بود که این رژیم دغلکار با اقدام به اشغال سفارت امریکا و براه انداختن تبلیغاتی وسیع سعی کرد در نزد توده ها به خود چهره ضد امريکائی و ضد امپرياليستی بدهد. مسلم است که اين رویداد به خودی خود نمی توانست هدف فریبکارانه رژیم را برآورده ساخته و وسیعاً موجب فریب مردم مبارز ایران گردد. در اینجا بود که متأسفانه مماشات و سازشکاری نیروهای سیاسی به کمک رژیم جمهوری اسلامی آمد و در خدمت فريب توده های ستمديده ایران قرار گرفته و عملا باعث تحکيم موقيت متزلزل رژيم تازه به قدرت رسيده جمهوری اسلامی شد. شکی نیست که در این امر نامیمون سازشکاریهای دو سازمان قدرتمند در آن برهه بیشتر از مماشات دیکران موثر واقع شد، یکی سازمان مجاهدین خلق و دیگری نیروئی با تابلوی "سازمان چریکهای فدائی خلق " که حال هدایت آن بدست اپورتونيستها و سازشکارانی افتاده بود که به تنها چيزی که نمی انديشيدند منافع و مصالح جنبش انقلابی مردم و طبقه کارگر بود. به این ترتیب رژیم دغلکار جمهوری اسلامی در بستر مماشات و سازشکاری نیروهای عقب مانده سیاسی امکان یافت در حاليکه سياستهای امپرياليسم را در ايران و منطقه پيش می برد، کماکان خود را نيروئی ضد امپرياليست و مستقل جا بزند- سياستی که تا هم اکنون نيز تداوم يافته است.

 

از آن زمان تا کنون 30 سال می گذرد ولی نیروهای فوق الذکر هنوز جرأت نکرده اند به مردم توضيح دهند که چه عواملی باعث شد در فريب مردم يار و ياور خمينی و دارو دسته اش گردند واشغال سفارت امریکا و گروگان گیری را نه  وسيله ای برای فريب مردم و تحکيم سلطه امپرياليسم و رژيم تازه به قدرت رسيده اش بلکه یک مبارزه ضد امپریالیستی جا بزنند. در همان مقطع چریکهای فدائی خلق ايران در پرتو تحلیل درست خویش از ماهیت رژیم تازه روی کار آمده جمهوری اسلامی و نظرات انقلابیشان یک موضع کاملاً انقلابی و منطبق بر واقعیت در قبال آن حادثه اتخاذ نمودند که البته به این خاطر نیز مورد خشم و تمسخر نه فقط حکومت بلکه نیروهای سیاسی اپوزیسیون قرار گرفتند.  تحليل ها و مواضع چریک های فدائی خلق در مورد اشغال سفارت امریکا و گروگان گیری در  3 اعلامیه ای که در همان زمان منتشر شد، منعکس گشته است. در این نوشته ها با قاطعیت و صراحت کامل توضیح داده شده است که آن رویداد در درجه اول  در جهت تلاش برای فريب توده های مبارز به اجرا در آمده است.

روند حوادث و پایان بسیار مضحک این فريبکاری نو استعماری، صحت موضع گیری ها و تحلیل های چریکهای فدائی خلق را اثبات نمود. در سالگرد اين رويداد که هر ساله بوسيله فريبکاران حاکم تحت عنوان "روز مبارزه با استکبارجهانی" جشن گرفته می شود سومين  اعلاميه ای که در اين رابطه در تاريخ 4 آذر 1359 منتشر شده است را به عنوان سند تاریخی ارزشمندی از آن زمان در اين جا درج می کنيم.

 

اکنون که مجلس شورای اسلامی و دولت جمهوری اسلامی درپی آنند تا جاسوسان آمریکائی را به دولت آمریکا تحویل دهند، زمان آن فرا رسیده است تا یک بار دیگر عملکرد "دانشجویان پیرو خط امام" و نقشی را که آنان از آغاز اِشغال سفارت آمریکا تا به امروز برعهده گرفته بودند، مورد ارزیابی قراردهیم.  اکنون تمامی آن گروه های سیاسی که به حمایت از این "دانشجویان" برخاسته و عمل آنان را "انقلابی" خوانده بودند، باید درباره آنچه تبلیغ نمودند در مقابل خلق پاسخگو باشند.  حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" در طول یک سال گذشته آنچنان ماهیت این حرکت را آشکار ساخته است که هیچیک از آن دسته گروه های سیاسی ای که "دانشجویان پیرو خط امام" را نیروی "ضد امپریالیست" می نامیدند، نمی توانند با تکیه بر "عدم اطلاع از قضایا" از پاسخگوئی طفره روند.

 

ما از همان آغاز اِشغال لانه ی جاسوسی آمریکا در طی دو اعلامیه(مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران- شماره ی 1 و 2) عملکرد دانشجویان خط امام را شکافتیم و نشان دادیم که آنان هدفی جُز منحرف کردن مبارزه واقعاً ضد امپریالیستی توده ها با شرکت در مبارزه مابین جناح های امپریالیستی و تضعیف یکی به نفع دیگری و تسویه کردن خُرده حساب های مابین جناح های درون حکومت جمهوری اسلامی را ندارند.  مخالفت ما با "دانشجویان پیرو خط امام" نه از آن رو بود که ما با اِشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری جاسوسان مستقر در آن مخالف باشیم و همچون دارودسته  بازرگان یا بنی صدر و قطب زاده بگوئیم که این عمل موجب "انزوای بین المللی ایران" و یا "دامن زدن به اغتشاشات درون جامعه" است، ما از آن رو با این "دانشجویان" مخالف بودیم که حرکت آنان را چیزی جُز منحرف کردن مبارزه ضد امپریالیستی توده ها(خصوصاً مبارزه ضد آمریکائی آنان) و تحکیم موقعیت امپریالیسم در جامعه ما و خود آنان را چیزی جُز آلت دست امپریالیسم نمی دیدیم.  در همان زمان تحلیل های ما در مورد "دانشجویان پیرو خط امام" مورد غضب بسیاری از گروه های سیاسی سازشکار قرارگرفت.  آن ها این تحلیل ها را "دور از واقعیت" و "چپ" روانه می دانستند.  اما حرکت عملی "دانشجویان پیرو خط امام" در طول یک سال گذشته آیا دیگر به این فرصت طلبان امکان می دهد تا خط فکری منحرف خود را که در بعضی مواقع تا خیانت به مبارزه ضد امپریالیستی توده ها کشیده شده توجیه نماید؟  آیا آن ها بازهم می توانند "دانشجویان پیرو خط امام" را "ضد امپریالیست" بنامند؟  بررسی نمایش اِشغال سفارت از آغاز تا به امروز که پرده آخر آن در حال اتمام است، بهترین وسیله برای پاسخگوئی به تمامی این نکات است.

 

"دانشجویان پیرو خط امام" که بودند و از کجا آمدند؟  سردمداران حکومت در ابتدا کوشیدند تا آن ها را "خلق الساعه" و حرکت آنان را حرکتی خودانگیخته که از "متن جامعه جوشیده است" وانمود کنند.  هرگونه ارتباط با آنان را ُمنکر شوند و رابطه ی آن ها را با حزب جمهوری اسلامی از نظرها پنهان دارند.  "دانشجویان پیرو خط امام" نیز دائماً می کوشیدند تا خود را "گروهی دانشجو" که به هیچ کجا وابستگی نداشته و تنها "امام" را تأئید می کنند، "گروهی دانشجو" که از سیاست و سیاست بازی سررشته نداشته و تنها "شور مبارزه ی ضد امپریالیستی" مشوق آنان است، "گروهی دانشجو" که به تضادهای درون هیئت حاکمه کاری نداشته و حتی "مخالف دولت" است و "گروهی دانشجو" که با سازمان های سیاسی عناد نمی ورزد و تنها با امپریالیسم آمریکا مبارزه می کند، وانمود سازند.  آیا آن ها در این زمینه به مردم راست گفتند؟  بعدها حجت الاسلام موسوی خوئینی ها که "سرپرستی" این "دانشجویان" را برعهده داشت، در مصاحبه های خود نشان داد که آن ها چندان هم بی سرپرست نبوده و چندان هم "خلق الساعه" متولد نشده و حرکت آن ها چندان هم "خود به خودی" نبوده است.  خود جناب حجت الاسلام خوئینی ها در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی( چهارشنبه 25 تیرماه و پنجشنبه 26 تیرماه 1359) درباره "دانشجویان پیرو خط امام" چنین می گوید: "... این ها افرادی هستند که در جهاد سازندگی، نهضت سوادآموزی و در نهادهای دیگر قبلاً کار می کرده اند و بعد هم کار خواهند کرد..." و در جای دیگری در همین مصاحبه می گوید: "... آن ها به دلیل روابطی که از قبل با من داشتند، جریان را درمیان گذاشتند و گفتند که چنین برنامه ای داریم، آیا این امر مطابق نقطه نظرهای امام می باشد؟ ...".

 

اگر حجت الاسلام خوئینی ها هم این نکات را بر زبان نمی آورد، خود سیر وقایع به خوبی نشان می داد که "دانشجویان پیرو خط امام" دست پرورده چه کسانی هستند و چگونه یکی از وسائل حکومت جمهوری اسلامی به طور اعم و یکی از وسائل حزب جمهوری اسلامی به طور اخص در سرکوب مبارزات ضد امپریالیستی خلق و حافظ منافع امپریالیستند.  مگر مردم ما فراموش کرده اند که در روزهای قیام بهمن ماه هنگامی که مردم قهرمان تهران و نیروهای رزمنده به همین جاسوسخانه یورش بردند، چگونه حکومت جمهوری اسلامی به سرعت به کمک آمریکائی ها آمد.  دکتر یزدی را به سفارتخانه فرستاد و حاج ماشاالله قصاب و اوباش زیردست او را به محافظت از همین جاسوسان آمریکائی و همین جاسوسخانه گماشت و اعلام کرد که این عمل مغایر با اهداف انقلاب اسلامی بوده است؟  مگر در یکی از اسناد سری همین سفارتخانه نوشته نشده است که: " کاشانی رهبر یکی از گروه هائی بود که سفارت را نجات داد"( سند محرمانه ی سفارت آمریکا درباره ی بیوگرافی حاج ماشاالله قصاب- تأکید از ماست)؟ پس آیا می توان قبول کرد که عده ای "دانشجوی گمنام" به سفارت آمریکا یورش بَرند و اعضای سفارت را به گروگان بگیرند و دولت جمهوری اسلامی نه تنها دکتر یزدی ها و حاج ماشاالله قصاب ها را به سراغ آن ها نفرستد، بلکه فی الفور رادیو و تلویزیون خود را در اختیار آنان قراردهد و تمامی سردمداران حکومت، از ریز تا دُرشت به تأئید عمل "دانشجویان" بپردازند؟  بنابراین، این ادعای سردمداران حکومت و خود "دانشجویان پیرو خط امام" که "دانشجویان پیرو خط امام" بدون هرگونه وابستگی و بدون هرگونه رابطه با حکومت دست به حرکت زده اند، حتی کودکان دبستانی را نیز به خنده می اندازد.

 

اما چرا همه گردانندگان رژیم و تمامی بوق های تبلیغاتی آنان، کوشش داشتند تا به هر ترتیب که شده است به مردم بقبولانند که "دانشجویان پیرو خط امام" به دولت و دولتیان و حزب جمهوری اسلامی وابستگی ندارند؟

 

گردانندگان حکومت خوب می دانند که مردم ما بنابه تجربه مبارزاتی خویش نسبت به دولت و هرآنچه که به دولت وابسته باشد، بی اعتمادند.  این غریزه طبقاتی توده ها ناشی از تجربه یک قرن و نیم حکومت امپریالیست ها و ایادی آنان بر مردم ماست.  مردم در طول سالیان دراز زندگی خود دیده اند که چگونه حکومت ها آن ها را سرکوب کرده اند، به آن ها دروغ گفته اند و از تمامی وسائل خود سود جُسته اند تا آن ها را بفریبند.  به همین دلیل است که تمامی گردانندگان حکومت کوشش دارند تا خود را "دولتی" نشان ندهند و به همین دلیل بود که کوشش شد تا رابطه "دانشجویان پیرو خط امام" با حکومت آشکار نگردد و به همین دلیل بود که بر آن ها نام "دانشجویان پیرو خط امام" نهادند.  به آن ها "دانشجو" گفتند تا از یک طرف از ذهنیت توده درباره دانشجویان و مبارزات آن ها برعلیه امپریالیسم و حکومت های دست نشانده آن ها سود جُسته و از طرف دیگر جمع آمدن آن ها را به ِگرد هم، جمع آمدن صنف دانشجو قلمداد نمایند.  و بدان ها "پیرو خط امام" گفتند زیرا که از روزهای پس از قیام، تمامی جناح های حاکمه از دارودسته حزب جمهوری اسلامی تا دارودسته بازرگان و باند  بنی صدر و ... متفق القول بودند که مسئله ی "امام" را جُدا از مسئله دولت و جُدا از مسئله اَعمال دولت و تضادهای مابین جناح بندی های درون آن وانمود سازند تا "امام" را مُبرا از تمامی اشتباهات و خیانت های دولت نگاه دارند تا در موقع مقتضی و در آن هنگام که توده های مردم برعلیه دولت به خشم می آیند، "امام" بتواند با حمله به دولت، دولت را حفظ نماید و تاکنون نیز دیده ایم که این شیوه چندین بار به کار گرفته شده است.  پس اعلام وابستگی این گروه "دانشجو" به "امام"، این "حُسن"! را داشت که به اصطلاح حساب این "دانشجویان" نیز از حساب دولت و از حساب زدوبندهای درونی حکومت جُدا بماند، زیرا اگر فی المثل بر آن ها نام "دانشجویان پیرو حزب جمهوری اسلامی" و یا "دانشجویان پیرو خط دولت جمهوری اسلامی" و یا ... می نهادند، از این "دانشجویان" چه باقی می ماند؟  کار این عوام فریبی تا بدان جا طرح ریزی شده بود که "دانشجویان پیرو خط امام" در آغاز حتی از تاختن به گروه های سیاسی ای که حکومت ماه ها بود که برعلیه آن ها تبلیغ می نمود، خودداری کردند.  سرپرستان این "دانشجویان" می دانستند که اگر در ابتدای کار به موضع گیری در برابر سازمان ها و گروه های سیاسی بپردازند، دست خود را در برابر مردم باز خواهند کرد و مردم نخواهند پذیرفت که این دانشجویان صرفاً در اثر "شور مبارزه با امپریالیسم" سفارت را اِشغال کرده و نوک تیز حمله خود را متوجه آمریکا کرده اند.  پس تأمل نمودند و دیدیم آنگاه که زمان "مطلوب" فرا رسید، این "دانشجویان فقط مخالف آمریکا" چگونه همصدا با دیگر وسائل تبلیغاتی رژیم به دروغگوئی و سمپاشی برعلیه سازمان های سیاسی پرداختند و فی المثل برعلیه تظاهراتی که خائنین به سازمان ما، تحت عنوان سازمان چریک های فدایی خلق ایران به راه انداختند و جمعیت عظیمی را به کجراه سفارت بردند تا در آن جا از عمل همین "دانشجویان" و "حوزه ی علمیه قم" و "آیت الله خمینی" حمایت نمایند، چگونه موضع گیری کرده و برعلیه راهپیمائی اعلامیه صادر کردند.  و دیدیم که برعلیه سازمان مجاهدین خلق که به حمایت از "دانشجویان پیرو خط امام" برخاسته بود و کوشش داشت تا به توده ها بقبولاند که "دانشجویان پیرو خط امام" ضد امپریالیستند و هواداران خود را صبح تا شب و شب تا صبح در پشت درهای سفارت نگه داشته بود تا شعارهای "دانشجوی خط امام، برتو درود، برتو سلام" و یا "دانشجوی خط امام، افشاء کن، افشاء کن" را به "میان مردم ببرند"!، چگونه "به موقع" پاسخ دادند و ابتدا با افشاگری های کذائی کوشیدند تا کاندیدای این سازمان را برای مجلس شورای اسلامی، وابسته به آمریکا قلمداد کنند و سپس در موقع "مناسب تر" یک بیانیه ی چند صفحه ای در اثبات "منافق بودن سازمان مجاهدین خلق و مضار منافق" صادر کردند و کار به آن جا کشید که شعار "دانشجوی خط امام، افشاء کن، افشاء کن" که هدف خود را افشای "لیبرال ها" قرار داده بود، توسط حکومت به شعار "دانشجوی خط امام، افشاء کن، افشاء کن، منافقو رسوا کن، رسوا کن" تبدیل شد و جالب آن که هر دو این سازمان ها و سازمان هائی از این دست با کمک به تحکیم موقعیت "دانشجویان پیرو خط امام" در میان توده ها، نه تنها زمینه تبلیغات سوء این "دانشجویان" را برعلیه کلیه سازمان های انقلابی و مترقی فراهم نمودند، بلکه تبلیغات "دانشجویان پیرو خط امام" برعلیه خود آنان نیز کاربُرد بیشتری یافت.

 

حیله و نیرنگ حکومت و تبلیغات آن دسته از گروه های سیاسی که به حمایت از "دانشجویان پیرو خط امام" برخاسته بودند موجب گردید تا بخشی از توده ها فریب خورده و گمان بَرند که "دانشجویان پیرو خط امام" واقعاً ضد امپریالیستند و حکومتی نیز که به پشتیبانی از آنان برخاسته است، خصلت ضد امپریالیستی دارد.  آن بخشی از مردم ما که نمی توانستند به کُنه قضایا پی ببرند، می دیدند که سفارت اِشغال شده است، جاسوسان آمریکائی دستگیر شده اند، اسناد خیانت برخی از عناصر دستگاه دولت مانند امیرانتظام، میناچی، مقدم مراغه ای و ... افشاء می شود و شعارهای ضدآمریکائی و ضد کارتر نیر دائماً ورد زبان "دانشجویان پیرو خط امام" و حکومت حامی آن هاست.  پس همه این ها را دلائلی کافی می دیدند در اثبات آن که افراد مستقر در سفارتخانه آمریکا "ضد امپریالیستند" و حکومت نیز که از اَعمال آن ها پشتیبانی می کند، بالطبع ضد امپریالیست است.  این توَهُم توده ها را تبلیغات گروه های سیاسی سازشکار نیز شدیداً دامن می زد و تقویت می نمود.  آن بخش از توده ها و آن دسته از روشنفکرانی که فریب نمایش اِشغال سفارت را خوردند، درواقع به سطحی ترین قسمت واقعیتی که جریان داشت، توجه کردند.  آن ها نمی توانستند این مسئله به ظاهر متناقض را برای خود حل نمایند که حکومتی، گروهی و یا فردی می تواند برعلیه امپریالیسم شعار دهد، دشنام نثار او کند، اما در عمل منافع امپریالیسم را دنبال نماید و موقعیت امپریالیسم را در جامعه مستحکم سازد.  اما این حیله جدیدی نیست و از دیرباز مورد استفاده ی امپریالیست ها و ایادی آنان قرارگرفته است.  آن دسته از مردمی که تجاربی از گذشته داشتند، می گفتند که انگلیسی ها به آخوندها پول می دادند تا روی منبر به انگلیسی ها فحش دهند.  شاید در گذشته عده ای گمان می کردند این سخنان که به ظاهر متناقض به نظر می رسد، ناشی از همان درکی است که همه ی کارها را زیر سر انگلیسی ها می داند.  اما از روزهای پس از قیام دیدیم که امپریالیست ها و در رأس آن ها امپریالیسم آمریکا از همین شیوه سود بردند.  در جنبش مشروطه نیز در آن هنگام که سلطنت طلبان قادر نشدند تا با رودرروئی مستقیم جلوی جنبش را سد نمایند، ناگهان همگی مشروطه طلب شدند و بدین ترتیب توانستند با نفوذ در صفوف توده ها از درون به این جنبش ضربه بزنند و سردمداران کنونی حکومت جمهوری اسلامی نیز همین شیوه را در پیش گرفتند.  در شرایطی که جنبش وسیع و گسترده ی توده ای می رفت تا بساط امپریالیسم و سگ زنجیری او شاه را از جامعه ی ما برچیند، امپریالیسم با زدوبند با سردمداران کنونی حکومت که در صفوف مردم رخنه کرده بودند، طرح حکومت جمهوری اسلامی را ریخت.  اما آیا سردمداران حکومت جمهوری اسلامی می توانستند در شرایطی که موج جنبش ضد امپریالیستی توده ها هر روز اوج بیشتری می گرفت، همچون حکومت محمدرضاشاه خائن علناً خود را دوست آمریکا قلمداد نمایند و آنگاه آیا توده ها می پذیرفتند که اینان بر سر کار آیند؟  آنچه در این میان مهم است، نه شعارها و گفتار "نغز" درباره امپریالیسم، بلکه عملکرد این حکومت ها و افراد است که ماهیت آنان را نشان می دهد.  ما اگر شعارهای "دانشجویان پیرو خط امام" را به کناری نهیم، دیگر چه دلیلی برای مبارزه ی ضد امپریالیستی آن ها باقی می ماند و آن ها کدام گام عملی را در جهت مبارزه با امپریالیسم برداشتند؟  حتی آن شعارهائی که سرپرستان "دانشجویان پیرو خط امام" بر زبان این "دانشجویان" جاری می ساختند، آنچنان با ظرافت انتخاب می شد که هیچگاه با حرکت عملی حکومت در تضاد قرار نگرفت.  فی المثل "دانشجویان پیرو خط امام" هیچگاه در شعارهای خود طالب آن نشدند تا کلیه ی قراردادهای اقتصادی- سیاسی و نظامی مابین دولت آمریکا و دولت ایران افشاء شود.  آن ها هیچگاه به خرید اسلحه و قطعات یدکی اسلحه از آمریکا اعتراضی نکردند.  اما در عوض نمایش اِشغال سفارت کوشش خود را تحکیم حکومت جمهوری اسلامی که وابسته به امپریالیسم است، نهاد.  "دانشجویان پیرو خط امام" زمانی به صحنه آمدند که مبارزه ی ضد امپریالیستی توده ها هردَم اوج می گرفت و این مبارزه خواه ناخواه اساس حکومت جمهوری اسلامی را به خطر می انداخت.  حکومت که مبارزه ی ضد امپریالیستی توده ها را سرکوب می نمود، درک کرد که قادر به مقابله و رویاروئی با این جنبش عظیم توده ای نیست و مبارزه ی ضد امپریالیستی توده ها می رود تا هرچه بیشتر رادیکال شده و توده ها را گرد سازمان های مترقی جمع نماید.  پس کوشید تا همچون گذشته، خود در پیشاپیش این حرکت قرارگرفته و آن را از محتوای انقلابی خود خالی کند و آن ها را به بیراهه کشاند.  بدین ترتیب با به راه انداختن نمایش تسخیر سفارت یکی از رندانه ترین تاکتیک های خود را مورد استفاده قرارداد.

 

ما در همان موقع در اعلامیه "مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران" ( شماره ی 2) آن اوضاع اجتماعی ای را که حکومت را به براه انداختن نمایش تسخیر سفارت وادار کرد، چنین توصیف نمودیم: "... پس اگر حاکمیت کنونی، حاکمیتی وابسته است، تسخیر سفارت آمریکا به چه معناست؟  این نیرنگ تازه چه اهدافی را تعقیب می کند؟  استفاده از احساسات ضد امپریالیستی خلق برای نیروهای وابسته به امپریالیسم چه سودی دربر دارد؟  برای این که بتوان به سئوالات فوق پاسخ گفت، باید اندکی به عقب برگشت.  باید دید حاکمیت کنونی در چه شرایطی قرار  داشت.  تهاجم نظامی حاکمیت کنونی به کُردستان و مقاومت دلیرانه خلق کُرد، علیرغم نظر سازشکارانی چون آنهائی که نام سازمان ما را غصب کرده اند، "تنها و تنها به نفع امپریالیسم" نبود.  این جنگ آنچنان شکستی برای حاکمیت کنونی به بار آورد و آنچنان چهره درنده خوی این تازه به دوران رسیده ها را افشاء کرد که عجزشان در سخنان شان نیز آشکار شد.  اوج گیری روزافزون جنبش توده ای که محصول رشد نارضایتی مردم همراه با رشد روزافزون توَرُم، گرانی و بیکاری است و ناتوانی این قشر محدودالفکر در نتظیم روابط حاکم، در تولید و توزیع و سیاست، شرایط سیاسی جامعه ما را هرچه بیشتر دچار بحران ساخت.  جدا شدن هرچه بیشتر توده ها از اینان با رشد هرچه بیشتر تضادهای داخلی آنان توأم شد.  استعفاهای پی در پی و به قول بازرگان "تهمت زنی" ها آغاز گشت که خود این امر در جدائی هرچه بیشتر توده ها از حاکمین وقت مؤثر افتاد.  اگر به شرایط به قدرت رسیدن اینان بیاندیشیم، صدق این حُکم را درخواهیم یافت که: "میزان رأی ملت است".  آری قدرت اینان در درصد مردمی است که به خیابان ها می کشانند، در درصد فریبی است که می توانند اشاعه دهند و اِعمال کنند.  اگر به این عامل خدشه ای وارد شود، دیگر ضرورت وجودی این حاکمیت نفی گشته است.  همان طوری که گفتیم، مقاومت دلیرانه ی خلق کُرد، انفجار انزلی، تحصن ها و اعتراضات پی در پی به آن جا رسید که بخشی از خود هیئت حاکمه فریاد برآورد که: "امام تنهاست".  تنهائی او در درصد آرائی که در انتخابات شوراها به صندوق ریخته شد، تجلی یافت.  در دانشگاه ها دیگر خط او را نمی خواندند.  پس می بایست پیروان "خط" او اظهار وجود کنند . این درست در شرایطی است که بیش از هر زمان دیگری تنهائی خطرناک است، چرا که باید قانون اساسی کذائی به رفراندوم گذاشته شود تا حاکمیت آنان "قانونی" گشته و وسائل سرکوب توجیه گردد.  باید رئیس جمهور و نخست وزیر انتخاب شوند تا عروسک های خیمه شب بازی "فقیه" گردند.  از طرف دیگر باید برای سرکوب هرچه بیشتر جنبش، توجیهاتی آماده کرد.  باید که حداقل بخشی از مردم را در مقابل این سرکوب فریفت.  به همین دلیل است که هنوز پیروان "خط امام" در سفارت جانیافتاده بوند که هرگونه تظاهراتی یک بار دیگر ممنوع اعلام شد و سپس به وسیله "شورای انقلاب" هرگونه تحصن و اعتراض زحمتکشان، نه تنها غیرقانونی، بلکه به عنوان یک عمل آمریکائی تهدید به سرکوب گردید..."( اعلامیه شماره 15، به تاریخ 1/9/58) و سپس اضافه شده است که: "چگونه می شد هم "تنهائی" را از بین بُرد و هم سرکوب خلق را گسترش داد؟  روحانیت از دیرباز به توانائی شناخت روحیات توده ها معروف است.  در این جا نیز آنان وضعیت و روحیه مردم را صحیح ارزیابی نمودند.  جنبش ضد امپریالیستی توده ها در حال اوج گرفتن بود، پس تنها راهی که می توانست دوباره اینان را بر جنبش تود ه ای سوار کند تا از این نیروی لایزال در جهت اهداف خویش سود جویند، اتخاذ تاکتیک هائی مناسب با این فضا بود.  از این رو سفارت آمریکا می بایست "اِشغال" شود..."(همان اعلامیه).

 

حجت الاسلام خوئینی ها نیز در مصاحبه خود با روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ چهارشنبه 25 تیرماه، گوشه ای از آنچه را که ما گفته بودیم، البته با زبان بی زبانی و به سَبک تمام گردانندگان حکومت، بیان می کند.  او در پاسخ این سئوال که: "بفرمائید که حرکت دانشجویان مسلمان بجز بُعد افشاگری از چه ویژه گی خاص دیگری برخوردار بوده است؟" می گوید: "مسئله ی بسیار مهمی که باید نتیجه گرفت، اینست که ملت فریب شعارهای دسته جات سیاسی را نخورد، بلکه آن ها را مِلاک قرار دهد.  این اعتقاد کاذب را از خود دور کند که عده ای مرتب زیر پرچم مبارزه با امپریالیست و مبارزه با آمریکا سینه می زنند، برحقند...".  خلاصه کلام آن که حجت الاسلام خوئینی ها می کوشد تا این نکته را تفهیم نماید که یکی از اهداف تسخیر سفارت آن بوده است که از تشکل توده ها به گرد سازمان های سیاسی به منظور ارتقای مبارزه ضد امپریالیستی جلوگیری نماید.

 

گروه های سیاسی سازشکار، به اصطلاح "افشاگری های" "دانشجویان پیرو خط امام" را بهترین دلیل برای ضد امپریالیست بودن آنان می دانستند.  این گروه های سیاسی که به عمد چشم و گوش خود را بسته بودند، در تبلیغات خود به "افشاگری ها" اشاره می نمودند بی آن که لحظه ای به محتوا و هدفی که این "افشاگری ها" دنبال می نمودند، توجه نمایند.  آن ها نمی خواستند به این نکته اشاره نمایند که "افشاگری های" "دانشجویان پیرو خط امام" دقیقاً به منظور تسویه حساب حزب جمهوری اسلامی با تمامی جناح های مخالف او در حاکمیت است.  "دانشجویان پیرو خط امام" اولین گام های خود را با موضع گیری در برابر دولت موقت بازرگان و افشای یاران او ( و نه خود او) برداشتند.  این برخورد از یک سو به حزب جمهوری اسلامی این فرصت را داد تا دست بازرگان و شرکاء را از برخی مراکز قدرت کوتاه نماید و از سوی دیگر این امکان را می داد تا "دانشجویان پیرو خط امام" با حمله به "دولت موقت" خود را در صف توده ها جا زده و موقعیت خود را نزد توده ها مستحکم سازند و بالنتیجه بر موج جنبش ضد امپریالیستی خلق سوار شده و سپس آن را به کجراه بکشانند.  آری "دانشجویان پیرو خط امام" از برخی افراد دارودسته ی بازرگان "افشاگری" نمودند.  آن ها درباره امیرانتظام یا میناچی سخن گفتند و مدرک روکردند، اما هیچگاه "افشاگری های" خود را از این سطح فراتر نبردند.  وقتی می بینیم که مدارکی درباره ی رابطه امیرانتظام با فلان مأمور سفارت آمریکا موجود بوده است، پس قطعاً مدارکی نیز درباره رابطه جناب بازرگان با ژنرال هویزر و یا سولیوان و یا برژنسکی نیز در سفارت وجود داشته است.  اما این "دانشجویان ساده دل"! هیچگاه سخنی از این روابط بر زبان نیاوردند و هیچ مدرکی نیز در این زمینه ارائه ننمودند، زیرا که افشای هر یک از این روابط نه تنها پای مهندس بازرگان را به میان می کشید، بلکه همراهان او را در این مذاکرات افشاء می کرد و همراهان بازرگان چه کسی جُز آیت الله بهشتی، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی و ... بوده است؟!  این را  بازرگان در نطق تلویزیونی که درباره ی این افشاگری ها نمود، طرح کرد.  او گفت که بجز او کسانی دیگر منجمله دو روحانی عضو "شورای انقلاب" در همه این مذاکرات شرکت داشته اند و همین سخنان باعث شد تا آیت الله بهشتی را وادار سازد تا درباره برخی از زدوبندهای قبل از قیام سخن گوید.

 

بازرگان پس از آنکه از پست نخست وزیری استعفاء داد، همچنان به کار خود در "شورای انقلاب" ادامه داد.  دکتر یزدی نیز از سوی "امام" به این طرف و آن طرف مسافرت کرد و درگیرهای زاهدان و بندرلنگه را به وجود آورد.  اما پرسیدنی است که "دانشجویان پیرو خط امام" که آنچنان خود را مخالف بازرگان و یزدی نشان می دادند، چرا به ادامه ی کار بازرگان در "شورای انقلاب" و انتصاب یزدی به شغل جدید اعتراض ننمودند؟  از این مهم تر "دانشجویان راستگو و مبارزه جو"! چرا هیچگاه مطرح نکردند که آنچه مهندس بازرگان انجام داده است، تحت نظارت "شورای انقلابی" بود که بهشتی، خامنه ای، هاشمی رفسنجانی و ... در آن شرکت داشتند؟

 

"دانشجویان بی تجربه و ساده دل پیرو خط امام"! بسیار ماهرانه سندهای "افشاگرانه" خود را رو می کردند.  آن ها بخشی از اسناد را همچنان محرمانه باقی گذاشتند و بخش دیگر را در شرایط رشد تضادهای درون حاکمیت و به منظور ضعیف ساختن موضع جناح های مخالف حزب جهموری اسلامی آشکار می نمودند.  آن ها زمانی اسناد قشقائی را رو نمودند که تضادهای فی مابین قشقائی با حزب جمهوری اسلامی مراحل حادی را می گذراند.  آن ها زمانی اسناد خیانت های مدنی را افشاء کردند که حزب جمهوری اسلامی با این "ارتشی محبوب حکومت" که آنچنان خلق عرب را سرکوب کرده بود، درافتاده بود و غیره.  ولی هیچگاه این "افشاگری ها" از سطح خاصی فراتر نرفت و دامان بهشتی یا هاشمی رفسنجانی و حتی بازرگان را نگرفت.  اگر قرار باشد که به صرف افشای برخی از حقایق، شخص یا اشخاصی را ضد امپریالیست بخوانیم، بدون آنکه توجه کنیم که این "افشای حقایق" چه محتوا و مضمونی دارد و چه هدفی را دنبال می کند و ناشی از کدام تضاد یا تضادهاست، آیا مهندس بازرگان که آنچنان دلبستگی اش به امپریالیسم آمریکا عیان و آشکار شده است و زدوبند او، چه قبل از قیام و چه پس از احراز پست نخست وزیری، با آمریکائی ها از پشت پرده بیرون افتاده است، از "دانشجویان پیرو خط امام" ضد امپریالیست تر نیست؟!  اگر "دانشجویان پیرو خط امام" در حد میناچی و یا امیرانتظام و مدنی سخن گفتند، مهندس بازرگان حقايقی را در باره گردانندگان حکومت بر زبان آورد که به مراتب از "افشاگريهای" کذائی "دانشجویان پیرو خط امام" مهمتر و اساسی تر بود. مهندس بازرگان در مجلس شورای اسلامی به صراحت گفت که "امام" با ادامه رابطه با آمريکا و خريد اسلحه از آمريکا و آوردن متخصصين آمريکائی به ايران موافق بوده است. مهندس بازرگان نشان داد که قبل از قيام نه تنها با هويزر بلکه با سفير آمريکا، با سران ارتش و ... مذاکره کرده است و نه تنها او، بلکه آیت الله بهشتی، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی و حتی خود "امام" و "یاران پاریس" در این مذاکرات شرکت کرده اند.  حالا تضادهای درونی حاکمیت به آنچنان مراحل حادی رسیده است که نه فقط بازرگان، بلکه یزدی و قطب زاده نیز دست به به اصطلاح "افشاگری" می زنند.  به مجموعه آنچه بازرگان از آغاز جریان سفارت تا پایان آن از جناح مخالف "افشاء" نمود، توجه کنید تا دریابید که با این حساب مهندس بازرگان به مراتب از "دانشجویان پیرو خط امام" ضد امپریالیست تر از آب درمی آید و نه تنها او، بلکه همه سردمداران حکومت از یزدی و قطب زاده گرفته تا بنی صدر و شرکاء و حزب جمهوری اسلامی همگی دشمن امپریالیسم آمریکا خواهند بود، زیرا همه آن ها برعلیه یکدیگر دست به "افشاگری" می زنند.

 

از علائم و آثار دیگری که دلیل بر "ضد امپریالیست" بودن "دانشجویان پیرو خط امام" تلقی می گردد، آن بود که آمریکا به عنوان اعتراض به "اِشغال سفارت" با ایران "قطع رابطه" نمود و کشور را "محاصره اقتصادی" کرد.  دولت جمهوری اسلامی نیز که "بسیار ضد امپریالیست"! است، به مردم اعلام نمود که این "قطع رابطه" و این "محاصره اقتصادی" را جشن بگیرند.  در همان زمان بسیاری گفتند که اگر حکومت این چنین "قطع رابطه" را میمون می شمارد که برای آن جشن می گیرد، پس چرا خود مبتکر این "قطع رابطه" نشده بود؟  اما آیا "قطع رابطه" و "محاصره اقتصادی" واقعیت داشت؟

 

پس از "قطع رابطه" و "محاصره اقتصادی"، آیت الله خمینی در یکی از سخنرانی های خود گفت که: " کارتر خیال نکند که تنها قدرت آمریکاست، کسانی دیگر هستند که با این تصمیم او مخالفند"( نقل به معنی).  همین سخنان برای انسانی که کمی تیزهوشی داشته باشد و کوشش نکند تا حماقت بر او چیره شود، کافی بود تا محتوای این "قطع رابطه" و این "محاصره اقتصادی" را دریابد.  ما در تاریخ میهن خود یک بار محاصره اقتصادی را تجربه کردیم.  در دوره ی حکومت ملی دکتر مصدق، امپریالیست ها به محاصره اقتصادی ایران پرداختند تا جنبش ضد امپریالیستی مردم ما و حکومت ملی دکتر مصدق را سرکوب نمایند.  مقایسه مابین آن محاصره اقتصادی و این "محاصره اقتصادی" کذائی، به خوبی کذب گفتار سردمداران رژیم را درباره "محاصره اقتصادی" نشان می دهد.  در آن هنگام امپریالیست ها به عنوان اولین اقدام مانع از صدور نفت ایران شدند و برای کشور تک محصولی ای مانند ایران که اقتصاد متکی بر نفت دارد، تنها همین اقدام کافی است تا محاصره اقتصادی به طور واقعی صورت پذیرد.  امپریالیست ها اگر در شرایط کنونی مایل به "محاصره اقتصادی" ایران بودند، همان شگردی را که در دوران حکومت مصدق به کار بستند، به کار می گرفتند.  اما آن ها نه تنها صدور نفت ایران را قطع نکردند، بلکه همچنان سیل کالاهای خود را به طرف ایران سرازیز ساختند.  البته در این میان شگردهائی به کار گرفته می شد و کالاهای آمریکائی فی المثل به فرانسه می رفت و سپس از آن جا به بنادر ایران فرستاده می شد و یا از کشورهای خلیج فارس و یا یونان کالاها به ایران می آمد، ولی گاه این همه "حُجب و حیا"! نیز به کناری گذاشته می شد و رسماً و علناً "محاصره اقتصادی" نادیده گرفته می شد.

 

اکنون نیز حکومت جمهوری اسلامی که "قطع رابطه اقتصادی و سیاسی" با آمریکا را آنچنان "جشن"! گرفته بود، جزء شروط آزادی گروگان ها خواهان آنست که:

 

1- آمریکا باید تعهد و تضمین نماید که از این پس هیچگونه دخالت مستقیم سیاسی و نظامی در امور جمهوری اسلامی ایران ننماید.

 

2- آزاد گذاشتن تمامی سرمایه های ما ... و دستور 23 آبان 1358 رئیس جمهور آمریکا و دستورات پس از آن مبنی بر انسداد دارائی های ایران کان لم یکن اعلام گردد و بازگشت به شرایط عادی روز قبل از 23 آبان در مورد کلیه روابط مالی فی مابین و رفع هرگونه اثرات ناشی از این دستور...

 

3- لغو و ابطال کلیه تصمیمات و اقدامات اقتصادی و مالی علیه جمهوری اسلامی ایران ... و انجام کلیه اقدامات اداری و حقوقی لازم جهت عدم طرح هرنوع دعوای حقوقی یا جزائی و مالی جدید از طرف اشخاص حقیقی و حقوقی رسمی و غیررسمی دولت آمریکا و ...

 

4- بازپس دادن اموال شاه معدوم با به رسمیت شناختن و نافذ داستن اقدام دولت ایران در اِعمال حاکمیت خود مبنی بر مصادره اموال شاه معدوم و نزدیکان وی ...

 

ما اعتقاد داشتیم که "تسخیر جاسوسخانه آمریکا" توسط "دانشجویان پیرو خط امام" نه تنها به کار زد و بند های جناح های درونی حکومت می آید و نه تنها از طریق فریب توده ها موقعیت حکومت را مستحکم می سازد و بالنتیجه منافع امپریالیسم را به طور کلی تأمین می کند، بلکه همچنین در تضادهای مابین گروه های مالی امپریالیستی نیز به کار آنان می آید.  شاید اثبات این قضیه به طور مشخص در شرایطی که امپریالیسم و گروه های مالی امپریالیستی هرگونه ارتباط با حکومت جمهوری اسلامی و همچنین هرگونه ارتباط با جناح های درون حکومت آمریکا را پنهان نگاه می دارند، مشکل می نمود، ولی پس از آن که می بینیم قطب زاده وزیر اسبق امور خارجه طی نامه ای به مجلس شورای اسلامی صراحتاً بیان نمود که نگاه داشتن گروگان ها به نفع جمهوری خواهان و آزادگردن آنان به نفع دموکرات ها خواهد بود و سپس از مجلس خواست تا گروگان ها را آزاد نمایند و یا پس از آن که می بینیم که مجلس شورای اسلامی چند روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با چه عجله ای به "بررسی" مسئله گروگان ها می پردازد و کار را تا بدان جا پیش می بَرد که عده ای از نمایندگان اصرار خود را در اختتام مسئله تا روز قبل از انتخابات بر زبان می آورند و هنگامی که می بینیم که همین نمایندگان چگونه برخی در مجلس به نفع روی کار آمدن دموکرات ها و برخی در مضار آن سخن می گویند و منجمله حجت الاسلام محمد منتظری به صراحت در مجلس بیان می کند که به نظر او دموکرات ها فاشیست هستند و جمهوری خواهان هم فاشیست و هم صهیونیست و آن گاه می گوید که دموکرات ها را به همین دلیل بر جمهوری خواهان ترجیح می دهد، کم کم رابطه گروگان گیری با منافع گروه های مالی آمریکا روشن می شود و با بررسی این نکات اگر گمان کنیم که هیچ یک از جناح های امپریالیستی از مسئله گروگان ها سود نبرده است و مدافع "گروگان گیری" نبوده است، بسیار ساده اندیش خواهیم بود.

 

پس از آن که "اِشغال جاسوسخانه آمریکا" به اندازه کافی وظایف خود را در رابطه با سرکوب جنبش توده ای، تبلیغ به نفع حزب جمهوری اسلامی و تضعیف جناح های مخالف این حزب در حکومت و تقویت دسته ای از سرمایه های مالی امپریالیسیتی به ضرر دسته ای دیگر انجام داد، حکومت جمهوری اسلامی به فکر "آزادکردن گروگان ها" افتاد.  آن مردمی که سفارت اِشغال شده  را "قبله مبارزه ضد امپریالیستی" می دانستند، اکنون دیگر آن را به فراموشی سپرده اند.  "دانشجویان پیرو خط امام" نیز که افشاگری های خود را که از آغاز با امیرانتظام شروع کرده بودند، با فحاشی و تهمت و افترا به گروه های سیاسی، برخی روزنامه ها و جنبش خلق کُرد پایان دادند و گویا در این مورد "ضرورتی" نیز نمی دیدند که سندی ارائه نمایند!  تمامی آن گروه های سیاسی که زمانی مبلغ "دانشجویان پیرو خط امام" گردیده بودند، حال که ماهیت واقعه روشن گردیده است، زبان در کام فرو بُرده و بر علیه آزادی جاسوسان آمریکائی تبلیغی نمی کنند تا حداقل بخشی از اشتباهات گذشته خود را جبران نمایند و البته کمتر گروه سیاسی ای یافت می شود که آنقدر وقیح باشد که همچون حزب توده و جریان منحط "کار"( اکثریت) نه تنها "دانشجویان پیرو خط امام" و عمل آن ها را، بلکه آزادی گروگان ها را نیز تأئید نماید.  جناح های درون حکومتی همگی درباره آزاد نمودن جاسوسان آمریکائی متفق القول بودند، اما هریک از آن ها می کوشید تا این عمل به دست دیگری صورت گیرد تا در تبلیغات، خود را همچنان مخالف آمریکا و جناح آزاد کننده گروگان ها را در "خط آمریکا" قلمداد نماید، تا از یک سو حریف را تضعیف کرده و از سوی دیگر از خشم توده ها در امان بماند.  اما به هر حال سیر وقایع، قرعه فال را به نام حزب جمهوری اسلامی که اکثریت قاطع را در مجلس شورای اسلامی دارد، رقم زد.

 

اکنون حکومت جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی و بوق های تبلیغاتی رژیم چنان جار می زنند که گویا چهار شرط پیشنهادی از سوی ایران آنچنان دماری از روزگار امپریالیسم آمریکا درمی آورد که آزادی جاسوسان آمریکائی، همچون گروگان گیری آن ها ادامه "مبارزه ضد امپریالیستی" حکومت است.  بررسی چهار شرط تعیین شده توسط مجلس شورای اسلامی نشان می دهد که چگونه تمامی سردمداران حکومت و جریان های منحطی همچون حزب توده خائن و "اکثریت" به توده ها دروغ می گویند.  اما اگر آنقدر زیرکی نداشته باشیم که از خود چهار شرط تعیین شده به کذب ادعای حکومت و گروه های ریزه خوار آن پی ببریم، مقاله کوتاه روزنامه کیهان به تاریخ 15 آبان 1359 تحت عنوان "نیاز مُبرم به مترجم" همه چیز را آشکار می کند و می بینیم که دو ماه قبل "هانس" نماینده کنگره ی آمریکا به اتفاق 36 نفر از نمایندگان دیگر کنگره آمریکا همین چهار شرط را از سوی آمریکائی ها پیشنهاد نموده است و به عنوان پایان کلام نیز می توان به این گفته کارتر اشاره نمود که گفت: "شرط پیشنهادی ایران زمینه مساعدی برای تأمین هر دو هدف اساسی آمریکا یعنی حفظ "شرف" و تأمین "مصالح حیاتی" ایالات متحده است"(کیهان 12/8/59).

 

با ایمان به پیروزی راهمـان

چریک های فدایی خلق ایران

4/9/1359

شماره : 57