به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 123 ، شهریور ماه 1388 

 

آنکه ناموخت از گذشت روزگار....

(پاسخی به فحش نامه سازمان اقلیت)

 

در آغاز لازم است اشاره کنم که من بسیار زودتر از این قصد داشتم تا با فحش نامه اقلیت برخورد کنم، اما وقوع خیزش دلاورانه اخیر توده های تحت ستم ما مسایل جدی متعددی را در مقابل نیروهای سیاسی متعهد و انقلابی قرار داد که در قیاس با آنها بدون شک پرداختن به برخورد اقلیت - که در نفس خود نیز بسیار حقیر است -  نمی توانست یک مساله فرعی و فاقد ارزش تلقی نگردد.

 

در شماره 118 نشریه "پیام فدائی" ارگان چریکهای فدایی خلق ایران، مطلبی از نویسنده این سطور با عنوان "جلوه دیگری از فریبکاری های جریان منحط "اکثریت"! به چاپ رسید که در آن به گوشه ای از خیانت های این جریان در حق جنبش آزادیخواهانه مردم ایران و همکاریهای آن با رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی اشاره شده بود و کذب ادعاهای اخیر رهبران اکثریت مبنی بر "عدم همکاری" و مشارکت آنها در جنایات جمهوری اسلامی بر علیه مردم و سازمانهای انقلابی ثابت شده بود. در یکی از پاراگراف های همین نوشته با استناد به نشریه کار شماره 66 اکثریت به تاریخ تیر 1359 آمده است که "رهبران جریان اکثریت که بيشرمانه می کوشند زمان همکاری با جمهوری اسلامی را هر چه می توانند کوتاه کرده و به دو سال تقليل دهند حتی در سال 59 (و آن زمان که هنوز با اقلیت در یک سازمان بودند. به همین خاطر مسئولیت رهنمود زیر به گردن آن تعداد از "مسئولین" اقلیت که در آن مقطع با رهبران اکثریت در رأس سازمان چریکهای فدائی خلق قرار داشتند نیز می باشد) به هواداران رهنمود می دادند که: تا "هرزمان که پاسداران با نیروهای ضد انقلابی در جنگند"، "دوشادوش آنان" با "قاطعیت و فداکاری نمونه وار"، "با نیروهای ضد انقلاب"، مبارزه کنند." (تاکیدات از من است)

 

قبل از هر چیز باید تاکید کنم که اظهار نظر فوق در مورد نقش "مسئولین" اقلیت در این رهنمود ضد انقلابی و "همکاری با جمهوری اسلامی" که تاریخ آن تیر ماه 1359 می باشد، نادرست بوده و اساساً اشتباهی در اینجا رخ داده است. چنین اشتباهی نیز از عدم توجه سهوی نویسنده به تاریخ رسمی انشعاب اقلیت از اکثریت یعنی خرداد 1359( و نه بعد از تیر 1359) ناشی شده است.  در نتیجه با توجه به احترام به اصول و پرنسیب شناخته شده کمونیستی در مبارزه ایدئولوژیک، در همین جا ضمن تاکید بر این اشتباه، نوشته کنونی را برای تمام سایت هایی که مطلب بالا را چاپ کردند ارسال می کنم تا با درج آن، سوء تفاهمات احتمالی ناشی از این اشتباه برطرف گردد.

 

اما از قرار اشتباه فوق الذکر برای اقليت نعمتی بود تا بار ديگر فرصتی پیدا کند تا روش برخوردهای شناخته شده، عاری از هر گونه پرنسیب و رسوای خود را در مقابل همگان به نمايش بگذارد. در اینجا جهت جلب نظر خوانندگان به اين روش های نخ نما شده که دیگر به بخشی از هویت این جریان تبدیل شده اند بخشی از "پاسخ" اقليت به مقاله "جلوه دیگری از فریبکاریهای جریان منحط اکثریت" را در زير نقل می کنم تا- با اینکه روشهای غیر اصولی و بی ارزش اقلیت بارها و در مقاطع مختلف در برخورد با نیروهای انقلابی و رادیکال به نمایش گذارده شده است- امکان قضاوت افکار عمومی در مورد سطح نازل و روشهای برخورد این سازمان در این مورد نیز هر چه بهتر روشن گردد. اقلیت در واکنش به اشتباهی که در پاراگراف فوق الذکر پیش آمده بود از جمله مطرح کرده است:

 

"هر فرد یا سازمان سیاسی که خود را چپ و کمونیست می نامد، قطعا باید از این پرنسیب برخوردار باشد که حتی در برخورد با دشمنان طبقاتی خود به دروغ، تحریف و شارلاتانیسم که شیوه کار مرتجعین است متوسل نشود. متاسفانه در جنبش ما، افراد و گروه هایی را می توان یافت که برخود نام چپ و حتی کمونیست میگذارند، اما از این حداقل پرنسیب نیز برخوردار نیستند و به کثیف ترین شیوه های جعل و تحریف علیه سازمانهای دیگر متوسل می شوند و البته این خود ، محک و معیار روشنی ست برای قضاوت در مورد ماهیت طبقاتی و ادعای چپ و کمونیست بودنشان. "گروه چریکهای فدایی خلق که گویا تمام زندگی سیاسی اش در مخالفت و دشمنی با فداییان اقلیت خلاصه می شود و تاکنون مکرر در ابراز این دشمنی تلاش بی دریغی از خود نشان داده است، اکنون از فرط نومیدی کارش به هذیان گویی کشیده است"

 

آنچه در این سطور مشاهده می شود بخش کوچکی از فحش نامه ای ست که در نشریه کار شماره 551 مورخ خرداد 88 سازمان فداییان اقلیت زیر نام "هذیان گویی چریکها" در واکنش به مقاله فوق الذکر من درج شده. عباراتی چون  تحریف و شارلاتانیسم"، "سقوط "، "انحطاط سیاسی"، "خزعبلات"، "پرت و بی اطلاع"، "در سطح 40 سال پیش در جا می زنند" (در این مورد آخر بد نیست گفته شود حداقل کسانی که هنوز پس از 40 سال به درستی تحلیلی های چریکهای فدائی خلق پی نبرده و لی تازه یاد گرفته اند که سخنان ما را در 30 سال پیش در مورد چگونگی روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی - البته بدون آموختن روح مارکسیستی آنها - تکرار کنند، نمی بایست با بلاهت کامل چنین بی گدار به آب بزنند (*) به وفور در فحش نامه اقلیت آنهم با ادعا و تهمت "دشمنی کور" چریکهای فدائی خلق با "فداییان اقلیت" ابراز شده اند.

 

من فعلا به خاطر این که ذهن خوانندگان با چنین ناسزا گوئی های اقلیت که بیانگر فرهنگی بسیار پائین و فاقد استدلال و دلیل، در برخورد با مخالفین خود است مشوب نگردد از پرداختن بیشتر روی این برخوردها اجتناب می کنم. اما در ادامه این نوشته به یک موضوع اساسی بر می خوریم و آن این که  اقلیت با استناد به  تاریخ انشعاب خود از اکثریت یعنی خرداد 59 و اشاره به انتشار کار شمار 61 بعنوان "اولین" شماره نشریه اقلیت، در این فرصت کوشیده است تا نقش خود در تمام سیاستهای اپورتونیستی و مضر اتخاذ شده و به عمل در آمده در سازمان قبل از انشعاب را به نحو زیرکانه ای بپوشاند. بطوری که مثلاً عنوان می شود "رفقای اقلیت که عضو یا مشاور مرکزیت سازمان بودند در آذرماه سال 1358 در پی پلونوم از عضویت در مرکزیت و نیز هیات تحریریه نشریه کار استعفا دادند" با توجه به این که اقلیت دراینجا حتی به روی خود نمی آورد که چه نقش و مسئوليتی در سياستهای اپورتونيستی و سازشکارانه سازمان، حداقل تا مقطع آذر 1358 داشته اند، سعی خواهم کرد تمرکز مقاله حاضر را روی چنین مسایلی قرار دهم.

 

به طور کلی، با توجه به چگونگی برخورد اقلیت لازم است از نقطه نظر آگاهی عمومی، در این نوشته به دو جنبه متفاوت ولی به هم پیوسته فحش نامه فوق  یعنی1-  شیوه برخورد و 2- برخی سیاستهای "رفقای اقلیت" چه در زمانی که آنها در رکاب کسانی بودند که بعدا جريان اکثريت را شکل دادند و چه بعد از انشعاب بپردازم. با یاد آوری این واقعیات آنگاه خواننده خود می تواند بهتر در باره محتوای فحش نامه امروز اقلیت بر علیه چریکهای فدایی خلق قضاوت کند.

 

تا آنجا که به "پاسخ" سازمان اقلیت و شیوه برخورد این جریان باز می گردد، مطالعه فحش نامه فوق برای هر خواننده بیطرف و دارای حداقل شعور سیاسی و کمونیستی نشان می دهد که هدف این سازمان از حمله افسار گسیخته و کینه توزانه اش به چریکهای فدایی خلق سنخیتی با حراست از اصول و "حداقل" "پرنسیب" های "چپی و کمونیستی" و یا مرز بندی با "دروغ، تحریف و شارلاتانیسم" به مثابه "شیوه کار مرتجعین" نداشته و صدور آن فحش نامه اساساً به خاطر دفاع از حقیقت نیست. چرا که اگر چنین بود به جای انتشار مطلب فوق (که تجلی روشنی از کاسبکاری و اپورتونیسم تنیده در وجود اقلیت را در معرض دید همگان قرار داده) نویسندگان می توانستند با شیوه ای اصولی و رفیقانه اشتباه فوق را یادآوری کرده و خواهان رفع آن از طرف نویسنده گردند و حداقل تا شنیدن پاسخ، برای رفع یا عدم رفع آن اشتباه صبر کنند.  اما سازمان فدائیان اقلیت بجای این گزینه و توسل به "پرنسیب" های "چپ" و "کمونیستی"، فرصت فوق را به بهانه ای برای تصفیه حساب های کودکانه  از راه اتهام زنی و وارونه نشان دادن حقیقت تبدیل کرده و مدعی شده که گویا تمام "زندگی سیاسی" چریکهای فدایی خلق در "مخالفت و دشمنی با فداییان اقلیت" خلاصه شده است. در مورد چنین ادعائی در همین جا بگویم که این البته ادعای حقیری است که کمترین پایه واقعی ندارد و در بهترین حالت منعکس کننده درجه فریبکاری ای می باشد که در این برخورد برای گمراه کردن خواننده ناآگاه به کار گرفته شده است. برعکس چریکهای فدایی خلق نه تنها "دشمنی ای" با این سازمان و از آن بالاتر با هیچ یک ار سازمانهای درون صف خلق نداشته و ندارند، بلکه این واقعیت را همیشه مد نظر داشته اند که در آغاز، نیروهای بدنه سازمانِ بعد از قیام بهمن را اکثرا نیروهای صادق و مبارزی تشکیل دادند که با این توهم که گویا سازمان بعد از قیام بهمن، همان سازمان چریکهای فدایی خلق سالهای 50، یعنی سازمانی کمونیستی است که به تئوری و راه سرخ و آرمانهای رفقای بنیانگذار سازمان چریکهای فدایی خلق معتقد می باشد، به این سازمان پیوسته و در جریان انشعاب جانب اقلیت را گرفتند، و یا حتی می توان گفت که آن انشعاب به دلیل وجود چنان نیروی صادق و مبارزی در درون سازمان بزرگ رخ داد. در هر حال ما از همان آغاز فعالیت آن سازمانی که بعد از قیام همچنان خود را سازمان چریکهای فدائی خلق می نامید (بدون آنکه نه تحلیل های علمی و انقلابی و به همین دلیل ماندگار 40 سال پیش چریکهای فدائی و نه راه ظفر نمونشان که در اساس در جنگ توده ای طولانی (در مقابل قیام) بیان می شود را قبول داشته باشد)، با آن سازمان و بعد با سازمان اقلیت مرز بندی داشته و صد در صد مخالف تحلیل ها و برخوردهای اپورتونیستی و سازشکارانه آنان با رژیم جمهوری اسلامی و با مسایل مختلف در جنبش بوده ایم. همه اینهاست که البته در فهم نویسندگان فحش نامه اخیر "دشمنی کور" تلقی شده است. 

 

در رابطه با منشاء ادعای فوق نیز اتفاقا تمامی فعالین سیاسی جنبش انقلابی که کمترین شناختی از تاریخچه و سوابق برخورد های سازمان اقلیت چه در سطح درونی و چه در سطح بیرونی داشته باشند بخوبی می دانند که ادعای فوق از توهم مسخره ولی دیرینه "مرکز عالم" بودن سازمان اقلیت (و يا بقول خودشان "ستاد رزمنده پرولتاريا" بودن) در نزد رهبری این جریان ناشی می شود، توهمی که به دلیل مواضع و برنامه های رفرمیستی این سازمان همواره توهم باقی مانده و آن تصورات در عالم واقعیت هیچگاه کوچکترین ما به ازای عملی ای نداشته است. اما پوچ بودن توهم "مرکز عالم" بودن با گذشت زمان در هر نقطه عطف مبارزه طبقاتی در نزد نیروها و هواداران سازمان اقلیت توسط آقای واقعیت به عینه به نمایش درآمد و ثابت شد که چگونه رهبری این جریان از زمان تولد خود در کش و قوس مبارزه هر بار با سرعت چشمگیر تری به راست غلطیده و تضاد و عناد خود با راه و نظرات و سنت های درخشان و آرمان های جریان کمونیستی فدایی را بیشتر هویدا نموده است. در نتیجه سازمان فداییان اقلیت اگر هنوز گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن داشته باشد باید تا کنون با نگاهی به گذشته خود و درس گیری از آن فهمیده باشد که مبادرت به فحاشی و توسل به تئوری توطئه آمیز "دشمن" نشان دادن این یا آن نیرو برای توجیه خود اگر برای یکبار و در کوتاه مدت کارائی داشته باشد در دراز مدت نتیجه ای غیر از افشای خود این جریان نخواهد داشت. با این توضیح باز هم یاد آور شده و تأکید می کنم که شیوه برخورد سازمان اقلیت در فحش نامه مزبور در نزد نیرو های جنبش انقلابی ما با تجربه ای که از شیوه برخوردهای اقلیت دارند فاقد کمترین ارزشی است.

 

مطلب دیگری که در "هذیان گوئی" های اقليت با زیرکی مطرح شده مربوط به نقش مسئولان این سازمان در جریان همزیستی شان با دار و دسته ضد انقلابی فرخ نگهدار  و سیاستهای سازشکارانه و اپورتونیستی سازمان قبل از انشعاب خرداد 59 می باشد که به جهت شستن دست رهبران سازمان اقلیت از تمام سیاستهای فاجعه بار آن سازمان عنوان شده است.  این موضوع چون از زاويه تاريخی در خور تعمق است، باید به آن پرداخت تا معلوم شود که چگونه "رفقای اقلیت" ما تا مدتهای مدید (حداقل به اعتراف خود تا آذر 58) در همان مسیر غیر انقلابی و سازشکارانه ای که در فرجام خود دار و دسته منحط فرخ نگهدار را به همکاری مستقیم و خدمت گزاری برای جمهوری اسلامی کشانید با آن ها همگام و هم مسیر بودند. اطلاع از این واقعیت می تواند در خدمت این آگاهی قرار گیرد که چرا سازمان اقلیت هیچوقت نتوانست خود را از نظر گاه های انحرافی دور نگاه داشته و در همان زمان نیز به رغم انشعاب، گاه و بیگاه با رفقای سابق که دیگر در مسیر ضد انقلابی مشغول طی مسیر بودند شانه به شانه بساید. برخورد به این موضوع به درک این واقعیت نیز کمک می کند که چرا آن ها حتی بعد از جدایی نیز درک درستی نسبت به ماهیت ضد خلقی واقعی رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی ارائه ندادند و بر مبنای اسناد موجود حتی از "زود رس بودن انشعاب" خود از باند نگهدار صحبت کردند (و احتمالاً امروز هم می کنند) که خود آشکارا از توهم و عدم شناخت آنان نسبت به ماهيت "رفقای سابق" خود حکایت میکرد یا می کند.

 

واقعیت این است که سازمان فداییان اقلیت همواره کوشیده که با فرار از یک مبارزه ایدئولوژیک واقعی، نقش خود  در سازمان بزرگ فدایی پس از قیام  را لاپوشانی نموده و در این مورد به افکار عمومی و بویژه هواداران و نیروهایش این گونه جلوه دهد که مسئولیت تمامی آن سیاستهای سازشکارانه و فاجعه بار در سازمان فدایی پس از قیام تا مقطع انشعاب اقلیت از اکثریت، صرفا بر دوش دار و دسته خائن فرخ نگهدار قرار دارد. در حالی که همه واقعیات و اسناد نشان می دهند که این یک تحریف بزرگ در رویدادهای تاریخی ست و اگر چه تداوم آن سیاست ها نهایتا در مورد دار و دسته اکثریت منجر به همکاری آنها با ضد انقلاب و آلوده شدن دستشان به خون مردم و انقلابیون گردید، اما این امر نمی تواند بار مسئولیت آن دسته از رهبران بعدی اقلیت که خود اذعان می کنند حداقل تا آذر ماه سال 58 در رأس امور آن سازمان سازشکار قرار داشته اند را کاهش داده و یا نادرستی دیدگاه ها و نظراتی که آنان حاملش بوده و تأثیر خود را در حرکت بعدی سازمان اقلیت به جای گذاشته را کتمان نماید.  از آن رویداد ها هنوز مدت زیادی نگذشته است و به خاطر شفاف شدن هر چه بیشتر ذهن جامعه و انتقال تجارب به نسل جوان حتماً لازم است به آنها پرداخته شود.

 

رهبران سازمان فداییان اقلیت با این ادعا که "رفقای اقلیت که عضو یا مشاور مرکزیت سازمان بودند در آذر ماه سال 1358 در پی پلونوم از عضویت در مرکزیت و نیز هیات تحریریه نشریه کار استعفا دادند" از یک طرف این طور جلوه می دهند که بنابراین از آن پس نقشی در سیاست های ضد انقلابی و خائنانه سازمان قبل از انشعاب به اقلیت و اکثریت نداشته اند؛ و از طرف دیگر  به هیچ وجه نمی خواهند بروی خود بیاورند که تا زمانی که به مثابه اعضا و کادر ها در آن سازمان بودند و در "مرکزیت" و "هیات تحریریه نشریه کار" فعال بودند آیا کوچکترین مسئولیتی را در ارائه نظرات غیر انقلابی و یا اتخاذ سیاستهای رفرمیستی و سازشکارانه سازمان فدایی که همه می دانیم چه  نقش مهمی در تضعیف جنبش انقلابی توده ها و به شکست کشاندن آن در مقابل دشمن داشت را می پذیرند؟ اجازه بدهید بکوشیم تا همین مطلب را با یاد آوری تنها چند نمونه مستند کنیم، با این امید که  شاید زبان نویسندگان "هذیان گویی چریکها" با این یادآوری ها کمی باز شود تا بجای در جا زدن در میدان فحاشی و اوهام، به دنیای واقعیت قدم گذاشته و بجای شروع از پلونوم آذر 58 سازمان قبل از انشعاب به اقلیت و اکثریت، "رفقای اقلیت" به سال 57 و به روزهایی بروند که دوشادوش اپورتونیست های کمیته مرکزی (به رهبری فرخ نگهدار خائن) مشغول فدا کردن اعتبار سازمان چریکهای فدایی خلق (آن سازمان مظهر آمال میلون ها تن از توده های ستمدیده و بویژه نسل جوان انقلابی) در آستان دشمنان طبقه کارگر و خلق های تحت ستم یعنی دارو دسته تازه به قدرت رسیده خمینی بودند.

 

همه، بویژه نسل مبارزین و انقلابیون سالهای انقلاب می دانند که در روزهای پر التهاب ماه های پس از قیام بخش کوچکی از اعضا و کادرهای این سازمان با تشخیص ماهیت سازشکارانه و دنباله روانه رهبری و سیاستهای غیر انقلابی کمیته مرکزی و آگاهی از رد گذشته مبارزاتی سازمان در دهه 50 توسط این رهبری که خائنانه آن را از هواداران واقعی سازمان پنهان کرده بودند، خواهان دامن زدن به بحث در میان نیروهای سازمان شدند و رفیق اشرف دهقانی صراحتاً به آنها گفت که در صورت پذیرش دامن زدن به یک مبارزه ایدئولوژیک علنی حاضر است در این سازمان مانده و فعالیت کند. اما دار و دسته کمیته مرکزی وقت که بخوبی می دانستند که تن دادن به چنین خواست اصولی ای تنها و تنها منجر به افشای ماهیت اپورتونیستی آنها و رسوائی شان در مقابل هزاران تن از اعضا و هواداران صادق فدایی خواهد شد، این درخواست را شدیداً رد کرده و بجای آن از اخراج رفیق اشرف دهقانی در میتینگ دانشگاه صنعتی سخن گفته و با توسل به "دروغ و تحريف" تلاش کردند او و رفقای همراهش را ايزوله کنند. به این ترتیب بود که "رفقای اقلیت" در کنار کسانی (یعنی دار و دسته فرخ نگهدار) که از همه واقعیت وجودی سازمان چریک های فدائی خلق تنها لیستی از شهدای آن و نام و اعتبارش را برای پیشبرد اهداف غیر انقلابی خود لازم داشتند، با به اصطلاح اخراج رفیق اشرف دهقانی و عدم پذیرش دامن زدن به یک مبارزه ایدئولوژیک علنی در سازمان گام بسیار مهمی را در خلع سلاح سازمان چریکهای فدایی از شانس برخورداری از یک تئوری و برنامه  انقلابی در آن برهه حساس از تاریخ جامعه ما برداشتند.

 

آیا مسئولین سازمان اقلیت هیچگاه جرات کرده اند که به هواداران صدیق (و یا بی اطلاع) اقلیت در مورد نقش خود در آن اقدام غیر انقلابی کمیته مرکزی اپورتونیست سازمان بزرگ توضیحی بدهند و بگویند که چرا در آن مقطع حساس نه تنها به طور استوار در کنار یاران اکثریتی خویش و رهبری فرخ نگهدار خائن ایستادند بلکه در برخی موارد برای خلاص شدن هر چه زودتر از "شر" رفیق اشرف دهقانی و یارانش که مرکزیت سازمان قادر به خریدن آنها به هیچ قیمتی نشده بودند، بسیار "انقلابی" تر و افراطی تر از خود دارو دسته فرخ نگهدار عمل کردند؟!

 

درست است که سازمان اقلیت با جدا کردن صف خود از صف اکثریت در خرداد سال 59 به یک اقدام انقلابی دست زد ولی اگر قرار نیست حقایق زیر پا گذاشته شود، آیا مسئولین این سازمان که این همه سنگ "پرنسیب" و دفاع از "حقیقت" را به سینه میزنند نباید بطور مستند از سیاست ها و اقدامات فاجعه آمیزی سخن بگویند که قبل از این انشعاب توسط دست اندر کاران آن سازمان بزرگ در جنبش انقلابی مردم ایران بوجود آوردند؟ اگر بحث بر سر دفاع از حقیقت و حراست از پرنسیپ هاست مردم باید بدانند که "رفقای اقلیت" چگونه در راستای اهداف ضد انقلابی معرکه گروگانگیری در سفارت آمریکا که از سوی خمینی مزدور برای فریب توده ها و نجات حکومت جمهوری اسلامی سازمان یافته بود، پا به پای کسانی که بعدا اکثريتی شدند نقش آفرینی کرده و با تطهیر این مهره مرتجع مدافع بورژوازی او را "رهبر" آن "بخش از روحانیت" خواندند که گویا در "مبارزه ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی" شرکت کرده و "منعکس کننده منافع خورده بورژوازی" ست (کار شماره 35 ، تاریخ 21 آبان 1358 صفحه 4 ضمیمه). و یا وقتی در ابتدا، این نمایش حکومت ساخته را "حرکت خود انگیخته توده ای" لقب دادند (اعلامیه 14 آبان 1358) و سپس نیز که به اصطلاح در این زمینه از "خطای جدی" خود سخن گفتند و در صدد تصحیح آن برآمدند، باز برای آن ماهیت "مترقی" قایل شده و مدعی شدند که "حرکات اخیر و جریان اشغال سفارت آمریکا بطور کلی تداوم سایش هایی که در یکساله اخیر چه در تفکر و دیدگاه ها و مواضع جناح نیروهای مترقی مذهبی و چه در بخشهایی از نیروهای واپس گرای مذهبی پدید آمده است، بوضوح در جهت بازگشت آرمانخواهی حقیقی خرده بورژوازی بر واقعیت عینی حرکت تاریخی آنان صورت گرفته است." (کار شماره 35 همانجا)  و دوباره در تایید امام جلاد تا آنجا پیش رفتند که نوشتند "وقتی امام اعلام می کند فقیه باید ایرانی باشد، این خود به مفهوم نفی یکی از ارکان تئوری ولایت فقیه است" (کار 35 همانجا) براستی که توهم خرده بورژوازی چه ها که نمی سازد‍! "رفقای اقلیت" نمی خواهند درک کنند که اتخاذ چنین مواضعی از طرف آنان درست در زمانی بود که کسانی که به تحلیل های علمی بنیانگذاران سازمان چریکهای فدائی خلق که امروز از عمر آنها 40 سال می گذرد، وفادار مانده بودند بر اساس همان تحلیل ها، خمینی و رژیم جمهوری اسلامی را مرتجع، ضد خلق و وابسته به امپریالیسم می خواندند که اساساً با توافق سران چهار کشور امپریالیستی در کنفرانس گوادولوپ بر سر کار آمده بود. هر چه بیشتر روشن شدن چنین واقعیت هائی در خدمت رشد جنبش توده های مردم قرار  دارد و در ضمن سدی هم در مقابل کسانی ایجاد می کند که نتوانند اختلاف تحلیل های علمی و انقلابی با تحلیل های سازشکارانه و خرده بورژوائی از رویداد های جامعه را با شارلاتانیسم به دشمنی کور این سازمان با آن سازمان نسبت دهند.

 

جالب است اشاره شود که در آن زمان "رفقای اقلیت" به آن حد از سقوط در مواضع اپورتونیستی نیز بسنده نکرده و بعدا در شماره 61 نشریه کار (يعنی اولين شماره پس از انشعاب) همچنان از مضحکه گروگان گیری سفارت به عنوان نمونه ای از "برخی اقدامات ضد امپریالیستی" جمهوری اسلامی نام بردند. و در شماره 70 نشریه کار، مرداد 1359 نیز با روحیه تمام مدعی شدند که : "دانشجویان پیرو خط امام  با اعلامیه های افشاگری ی خود در حقیقت بر بسیاری از مواضع انقلابی ی سازمان ما مُهر تأئید زدند ... و این امر بر اعتبار و حیثیت سازمان چریک های فدائی ی خلق  به میزان زیادی افزود و شعارهای سازمان ما را به شعارهای توده ها تبدیل کرد ".

 

آیا مسئولین امروز اقلیت هیچگاه بروی خود می آورند که مدت ها پیش از پلونوم آذر 58 هم صدا و همگام با باند فرخ نگهدار ضمن شرکت در "انتخابات مجلس خبرگان" (یعنی یکی از مضحکه های انتخاباتی جمهوری اسلامی) به فریب توده ها و جاده صاف کنی برای مقاصد ضد انقلابی جمهوری اسلامی پرداختند و با نقد سیاست "تحریم" (در آن زمان چریکهای فدائی خلق آن مجلس را که وظیفه تصویب پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی را داشت ارتجاعی خوانده و با انتشار جزوه ای تحت عنوان" چرا شرکت در مجلس فرمایشی خبرگان فریب توده هاست" در جهت ارتقای آگاهی توده ها و تأثیر گذاری بر حرکت آنان کوشیدند)، از "شرکت فعال و آگاه گرانه " در آن دم زده و شرکت در شعبده بازی انتخاباتی جمهوری اسلامی را "قدمی در جهت پیشبرد وظایف دمکراتیک سازمان" نام نهادند. (کار شماره 21 مرداد 1358)

 ذکر همه نمونه های همسویی و شراکت "رفقای اقلیت" در سیاست های سازشکارانه و غیر انقلابی سازمان فدایی ( البته فقط تا مقطعی که اقلیت می پذیرد که "رفقای اقلیت" در مسئولیتهای خویش در مرکزیت و نشریه کار بوده اند) خود مثنوی 70 من کاغذ است. همه این مواضع و برخوردهای غیر انقلابی با همه تلخی اش جزئی از تاریخ اين جريان می باشد و باید با آشکاری در مقابل مردم بیان شوند. در هر حال، من در اینجا به همین حد بسنده می کنم و حال به ذکر چند نمونه کوچک از سیاست های سازمان فداییان اقلیت بدون اکثریت، پس از انشعاب می پردازم.

 

 

سازمان اقلیت همواره به خود بالیده است که در سال 1359 صف خود را از صف "اکثریتی های خائن" جدا کرده که این معنا را می تواند داشته باشد که دست اندر کاران اقلیت بیش از آن با دنباله روی از آن خائنین به تطهیر رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و جنایات آن ادامه نداده اند. اما بسیاری از سیاست های اقلیت حتی پس از انشعاب نشان داد که این سازمان به رغم "ضد خلقی" خواندن حاکمیت، تا مدت ها با تحلیلی غیر واقعی و غیر مارکسیستی چپ اندر قیچی از "قدرت دولتی" ، (این "مهمترین مساله هر انقلاب") در خصوص مسائل مهم جامعه با موضعی رفرمیستی و سازشکارانه در فاصله ی نه چندان زیادی از "اکثریت" حرکت می کرد. اقلیت پش از انشعاب از قدرت دولتی مرتجع و وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی به مثابه "ارگان سازش" بین خرده بورژوازی مرفه سنتی با "گرایشات ضعیف ضد امپریالیستی" در کنار "بورژوازی متوسط" نام برد و با قایل شدن "گرایشات ضعیف ضد امپریالیستی" خورده بورژوازی برای حکومت سیاست ها و سازشکاری هائی که قبلاً در سازمان بزرگ قبل از انشعاب تجلی پیدا کرده بود را ادامه داد.

 

با چنین تحلیلی ست که سازمان اقلیت در 27 اردیبهشت سال 60 (بله! سال 60 و در زمانی که رژیم پس از ارتکاب به جنایات بسیار ، با تمام قوا خود را برای یک یورش سیستماتیک ضد خلقی بر علیه مردم و جنبش انقلابی آماده می کرد) به "مجلس شورای اسلامی" ، این ارگان منفور ضد خلقی و بازوی دیکتاتوری "نامه سرگشاده" می نوشت و به نمایندگان مزدور آن نسبت به "عواقب" تصویب "لایحه فعالیت احزاب" هشدار می داد و با حماقت تمام ( آخر هنوز حداقل عده ای از نمایندگان مزدور و کثیف رژیم را دارای "گرایشات ضعیف ضد امپریالیستی" خورده بورژوازی به حساب می آورد) "مسئولیت" آنرا بر عهده کسانی می دانست که بر تصویب این لایحه "صحه" بگذارند. عین نوشته شان چنین است:

"سازمان ما از هم اکنون عواقب وخیم تصویب و اجرای این لایحه را به نمایندگان مجلس "شورای اسلامی" هشدار می دهد و مسئولیت آن را به عهده کسانی می داند که بر این لایحه صحه بگذارند" و در پیشگاه دیکتاتوری قول می داد که "سازمان اقلیت در صورت" به رسمیت شناخته شدن و تضمین آزادی فعالیت سیاسی – انقلابی" و "حقوق دمکراتیک توده ها"، چارچوبی که چنین حقوقی را تضمین کند، "محترم" خواهد شمرد. در ادامه نیز از "رادیو و تلویزیون" جمهوری اسلامی می خواست که "زمینه" را برای "برگزاری بحث و مناظره" بدون "سانسور" در مورد این مساله "فراهم" کند. ( نشریه کار شماره 110 تاریخ 30 اردیبهشت 1360) آیا همه این تحلیل ها انعکاسی از توهم خرده بورژوازی البته با گرایشات قوی ضد امپریالیستی نبود؟ و آیا وقت آن نرسیده است که اذعان شود که نظرات و دیدگاه های انقلابی طبقه کارگر یا پرولتاریای ایران در مواضع و تحلیل های مارکسیست – لنینیستی چریکهای فدائی خلق انعکاس داشت؟

 

با تکیه بر آن به اصطلاح تحلیل از دولت (به مثابه "ارگان سازش" بین خرده بورژوازی مرفه سنتی با "گرایشات ضعیف ضد امپریالیستی" در کنار "بورژوازی متوسط") است که وقتی سازمان اقلیت در مورد مبارزات خلق کرد و جنبش مسلحانه این خلق به پا خاسته موضع می گیرد معلوم می شود که "در شرایط کنونی هدف های عاجلی در دستور روز باید قرار گیرند.  این هدف ها نه سرنگونی حاکمیت کنونی بلکه تأمین یک سلسله حقوق دموکراتیک مردم ایران است.  این خواست ها می توانند تأمین حقوق دموکراتیک خلق کُرد و همه ی خلق های ایران باشد".  و دیگر معلوم نیست که چگونه در چارچوب سیستم سرمایه داری حاکم بر ایران و دیکتاتوری عنان گسیخته به مثابه رو بنای آن می توان بدون سرنگونی رژیمی نظیر جمهوری اسلامی (که اقلیت آن را "ضد خلقی" هم می نامید) حقوق دمکراتیک خلق های تحت ستم ایران تامین شود. ("مسئله کردستان و موضع ما " کار شماره ی 67)

 

و باز هم با چنین تحلیل هایی ست که سازمان فداییان اقلیت به رغم ادعای باور به "ضد خلقی" بودن حاکمیت حتی پس از هجوم سراسری مرگبار رژیم جمهوری اسلامی به جنبش انقلابی پس از 30 خرداد 60 ، هنوز هم از سر دادن شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی" طفره می رود و بجای آن "شعار "مرگ بر حزب جمهوری اسلامی" را به عنوان درست ترین شعار منطبق با "شرایط کنونی" مطرح می کند. بله در اوج قصابی های جمهوری اسلامی در تابستان 60 ، سازمان اقلیت هنوز نسبت به ماهیت این رژیم متوهم بوده و خواهان سرنگونی آن نیست. برعکس در همین زمان شاهدیم که این سازمان اندر فواید شعار "مرگ بر حزب جمهوری اسلامی" و اینکه این شعار نه تنها "زودرس!!؟؟" نیست بلکه "رفرمیستی" هم نیست، برای هواداران خود و مردم صفحه سیاه می کند و از هواداران خود می خواهد که "لبه تیز حملات شان را متوجه حزب جمهوری اسلامی" بسازند. به این ترتیب تا 11 آذر 60، شعار مرگ بر این حزب، شعار اساسی نشریه کار است. سرانجام  در نشریه کار شماره 139، ناگهان و بدون هیچ گونه مقدمه و یا توضیحی این شعار جای خود را به شعار " مرگ بر جمهوری اسلامی" می دهد.

 

با دیدن چنین نقطه عطف هایی ست که می توان مسخره بودن ارزیابی های اقلیت راجع به خود را متوجه شد و دید که ارزیابی هائی نظیر " اکنون تنها یک سازمان انقلابی ی پی گیر، یعنی سازمان چریک های فدائی خلق ایران به مثابه تنها سازمان سراسری مارکسیست- لنینیست، به مثابه سمبل مبارزه آشتی ناپذیر علیه امپریالیسم و ارتجاع طبقاتی، به مثابه دشمن هر گونه سازش کاری باقی مانده است " از چه قماشی است و "پی گیری" و "آشتی ناپذیری" او از چه نوع است.  (رجوع کنید به نشریه کار، شماره ی 158، آبان 1361) 

 

و بالاخره سازمان فداییان اقلیت امروز در شرایطی می کوشد تا از مرز بندی و انشعاب خود با دار و دسته فرخ نگهدار و خائنین اکثریتی استفاده کرده و  با زیر پا گذاشت حقایق، "رادیکالیسم" و "دشمنی با هر گونه سازشکاری" را به پای این سازمان بنویسد که حتی یک سال و چند ماه پس از آن جدایی و در جریان "اولین کنگره" خود در آذر ماه سال 60، انشعاب خود از اکثریت را "زودرس" می خواند و معلوم می کند که هنوز دلش در بند یاران قدیمی ای است که تا آن مقطع در مسیر همکاری با جمهوری اسلامی دیگر حتی دست خود را بخون توده ها و انقلابیون آلوده کرده بودند!

 

اینها برخی از واقعیات حیات سیاسی سازمان فداییان اقلیت در یک دوره مهم از تاریخ مملکت ما و مبین خط راست و سازشکارانه این سازمان است که هیچگاه گریبان اقلیت را رها نکرده است. در تداوم همین خط سازشکارانه است که ما می بینیم این سازمان به رغم انتساب خود به گذشته و خط انقلابی چریکهای فدایی خلق حتی تاب کشیدن نامی که قبلاً بر خود نهاده بود را نیز نیاورده و نامش را از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به سازمان فداییان اقلیت تغییر می دهد و در حالی که مواضع و تئوری هایش کوچکترین سنخیتی با آن آرمان ها و مواضع انقلابی و رادیکال ندارد، می کوشد فریبکارانه خود را ادامه دهنده راه بنیان گذاران سازمان نشان دهد. چنین است که سازمان اقلیت بتدریج در مهمترین مسایل انقلاب از برخورد با گذشته و راه اصلی مبارزه گرفته تا حق تعیین سرنوشت، در مقابل نیروهای راست و بورژوا جبهه به زمين ساییده و سرشت راست خود را هر چه بيشتر نشان می دهد. و باز هم درست به موازات پیمودن چنین مسیری یعنی همگرایی فزاینده با راست است که سازمان اقلیت خود را در موقعيت تاسف بار کنونی قرار داده است. در اینجا من برای جلوگیری از طولانی شدن این مطلب دیگر نمی خواهم به سیاست ها و عمل کردهای سالهای اخیر این سازمان و ضربات ناشی از آن بر جنبش بپردازم که این خود حکایت دیگری ست.

 

در خاتمه باید به این جریان و نویسندگان فحش نامه اخیر بر علیه چریکهای فدایی خلق تاکید کنم که چریکهای فدایی خلق هيچيک از سازمان ها و جريانات درون صف خلق را دشمن خود و مردم ايران نمی دانند ولی از آنجا که دفاع از منافع طبقاتی کارگران و زحمتکشان و پژواک صدای این طبقه انقلابی در مقابل سازشکاران و رفرمیست ها و انواع و اقسام نیروهای بورژوایی و خرده بورژوائی همواره و از روز نخست یک وظیفه انقلابی و تعطیل ناپذیر برای چریکهای فدایی خلق بوده است، این سازمان در حد توان خود  هر گونه سیاست سازشکارانه از جانب هر نیرویی را افشا کرده و خواهد کرد. 

 

 از آن مهم تر ، چریکهای فدایی خلق اساسا در صحنه سياسی ايران اقليت را دارای نقش و جايگاهی نمی بيند که بخواهد لبه تيز حملات خود را متوجه این جریان سازد چه برسد به اين که بخواهد سياست خود را بر اساس "مخالفت و دشمنی با فداییان اقلیت" تنظيم نمايد. ادعای ابلهانه ای که تنها به جهت فرار از پاسخ گوئی به مسائلی طرح شده که وضع تاسف بارکنونی اقليت را به بار آورده است. 

 

و بالاخره آنکه من صمیمانه امیدوارم که مطلب کنونی بجای آنکه با سیاست سکوت و یا یک فحاشی دوباره بدون ارزش از سوی سازمان فداییان اقلیت روبرو گردد به موقعیتی برای دامن زدن به یک مبارزه نظری سالم در بین نیروها و هواداران این جریان منجر شود .

 

 

(*) در این مورد نویسندگان فحش نامه بهتر است پیش از نمایش نادانی خود در مورد "درجا زدن چریکها در 40 سال پیش" به اظهارات "توکل" یکی از مسئولین این سازمان در مورد روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی در نشریه آرش، شماره 97 رجوع می کردند تا ببینند چگونه اقلیت البته 30 سال پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی حرفهای 30 سال پیش چریکهای فدایی خلق در مورد ماهیت جمهوری اسلامی و قیام بهمن را البته طوطی وار تکرار می کند.