به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران
شماره 122 ،مرداد ماه 1388
مريم
"تحريم کنندگان" برنده انتخابات اخير پارلمان اروپا !
انتخابات ماه ژوئن پارلمان اروپا، انتخاباتی بود که در زمانی که جهان سرمايه داری در يکی از عميق ترين بحرانهای خود (در طول ۵۰ سال گذشته) دست و پا ميزند، در سطح اروپا انجام شد. اين انتخابات فرصتی بود برای مردم اروپا که نارضايتی خود از وضعيت موجود را نشان دهند. نتايج اين انتخابات علاوه بر اينکه نشان داد که اکثر جمعيت کشورهای اروپايی از وضعيت اقتصادی- سياسی موجود خشمگين و ناراضی هستند، همچنين بار ديگر ثابت کرد که احزاب سوسيال دمکرات نيز مشروعيتی نزد اکثر مردم اين قاره ندارند.
شرکت فقط حدود ۴۰ درصد از واجدين شرايط در انتخابات اخير پارلمان اروپا (که از هر دوره ديگری کمتر بود) نشان داد که اکثر جمعيت اروپا اعتباری برای پارلمان اتحاديه اروپا قائل نيستند و عملأ انتخابات را تحريم کرده اند. در برخی از کشورها تعداد رأی دهندگان بسيار کم بود. به عنوان مثال در مجارستان فقط ۳۳ درصد از واجدين شرايط، در چکسلواکی ۶.۱۹ و در ليتوانی ۵.۲۰ درصد در انتخابات شرکت کردند. (در کشورهايی مانند هلند، انگلستان، و اغلب کشورهای بلوک شرق سابق کمتر از ۴۰ درصد از واجدين شرايط در انتخابات شرکت کردند) .
موضوع ديگری که انتخابات اخير نشان داد اين است که مردم اروپا بيش از پيش توهمات خود نسبت به احزاب سوسيال دمکرات را (که در انتخابات اخير به طور متوسط در سراسر اروپا فقط ۲۲ درصد از آرا- يعنی ۶ درصد کمتر از انتخابات پيشين- را کسب کردند) نيز از دست داده اند. نقش اين احزاب که در چند دهه گذشته قدرت سياسی را در دست داشته و يا قوی ترين احزاب اپوزيسيون محسوب ميشدند (مانند احزاب سوسيال دمکرات آلمان، فرانسه و انگلستان) عمدتأ حمايت از منافع طبقه سرمايه دار حاکم بر اين کشورها و تحکيم سيستم سرمايه داری و امپرياليسم جهانی (بخصوص در قرن بيستم) بوده. اين احزاب مثل هر حزب بورژوازی ديگر، وقتی قدرت سياسی را کسب کردند (بخصوص در دو دهه گذشته) برنامه ای غير از برنامه احزاب محافظه کار ارائه نداده و همان حملاتی را عليه طبقه کارگر انجام داده اند که توسط دولتهای محافظه کار بوقوع پيوسته. به عنوان مثال حزب کارگر انگليس (بخصوص در زمان تونی بلر) تقريبا همان برنامه هايی را اجرا کرد که در دوران مارگارت تاچر توسط حزب محافظه کار انگليس انجام ميشد.
با نگاهی به نتايج انتخابات اخير پارلمان اروپا ميتوان واقعيتهای دیگری را نیز به روشنی ديد. به عنوان مثال در انگلستان، حزب کارگر انگلستان (که در ۱۲ سال گذشته در قدرت بوده) با کسب ۱۲ کرسی در پارلمان اروپا (پس از حزب محافظه کار که ۲۴ کرسی، و حزب دست راستی "UKIP" - United Kingdom Independence Party - که ۱۴ کرسی کسب کرد) در مقام سوم قرار گرفت. در آلمان، حزب سوسيال دمکرات فقط ۸.۲۰ درصد آرا را کسب کرد و اين يک شکست انتخاباتی بی سابقه برای اين حزب محسوب ميشود. در فرانسه نيز حتی نفرت شديد مردم از "نيکلاس سارکوزی" (رئيس جمهور فرانسه- حزب دست راستی UMP) نيز موجب نشد که آرای حزب سوسياليست افزايش يابد و سهم اين حزب (که در ۸ سال گذشته از احزاب قوی فرانسه بوده) فقط ۸.۱۶ درصد بود.
حزب "سوسياليست های اروپا" نيز (که اتحادی از احزاب سوسياليست قاره اروپا است) ۲۱۷ عضو در پارلمان قبلی اروپا داشت که در انتخابات اخير حدود يک چهارم آن (۵۸ نماينده) را از دست داد. محافظه کاران اروپا (حزب مردم اروپا- EPP) نيز بسياری از آرای شرکت کنندگان و ۲۱ کرسی خود در پارلمان اروپا را- نسبت به ۵ سال پيش از دست داده اند، اما با کسب ۲۶۷ کرسی (از ۷۳۶ کرسی پارلمان اروپا) اکثريت را در اختيار دارند. احزاب ليبرال نيز ۱۹ تا از ۱۰۰ کرسی خود در پارلمان را از دست دادند.
با اينکه برخی از احزاب چپ اروپايی مانند "بلوک چپ" پرتقال و "جبهه چپ" فرانسه و اتحاد احزاب چپ کوچکتر در آلمان توانستند آرای بيشتری را نسبت به انتخابات پيشين کسب کنند، اما مجموعه اينگونه احزاب (چپ اروپايی) در سطح اروپا نيز ۷ کرسی (از ۴۱ کرسی) خود را در پارلمان از دست داد. به عنوان مثال، حزب NPA (در فرانسه) که خود را يک حزب ضدامپرياليست معرفی ميکند، برای اولين بار در انتخابات پارلمان اروپا شرکت کرد اما فقط کمی بيش از چهار درصد از آرا را کسب کرد و درنتيجه نتوانست نماينده ای به پارلمان بفرستد. (حداقل آرا برای کسب يک کرسی در پارلمان اروپا ۵ درصد است.)
این انتخابات از سوی دیگر نمادی از قدرت گیری بیشتر جناحهای هر چه مرتجعتر و دست راستی تر بورژوازی در شرایط بحران اقتصادی دامنگیر امپریالیسم بود به طوری که در اين انتخابات، احزاب الترا- راست و ناسيوناليست (در هلند، اتريش، فنلاند، دانمارک، يونان، رومانی، بلغارستان، انگلستان و ...) توانستند از سقوط اعتبار احزاب سوسيال دمکرات استفاده کرده و موقعيت خود در پارلمان اروپا را ارتقاء دهند. به عنوان مثال، حزب "آزادی" هلند توانست با استفاده از تبليغات ضد اسلامی، ۱۷ درصد از آرا را کسب کند و دومين حزب هلند در پارلمان اروپا شود. حزب "آزادی" اتريش نيز ۱۲ درصد از آرا (دو برابر آنچه که در انتخابات گذشته داشت) را به خود اختصاص داد. حزب الترا راست انگلستان "حزب ملی انگلستان- BNP " نيز توانست ۲ کرسی کسب کند.
احزاب "سبز" اروپا (بخصوص در فرانسه و آلمان) نيز توانستند (با استفاده تبليغاتی و فرصت طلبانه از شرايط اقتصادی- اجتماعی کنونی) آرای خود را افزايش داده و ۱۱ کرسی جديد را بگيرند.
کاهش شديد تعداد رأی دهندگان در کل اروپا نشان ميدهد که هرچند که احزاب راست و الترا- راست توانستند (با استفاده از فقدان احزاب واقعأ دمکراتيک توده ای و کاهش شديد تعداد حاميان احزاب سوسيال دمکرات) تعداد کرسی های خود را افزايش دهند، اما اين مسئله نشان دهنده افزايش حمايت جامعه از آنها نيست. بسياری از مردم اروپا با عدم شرکت در انتخابات نشان دادند که از اتحاديه ارپا و دولتهای محلی خود متنفر هستند. آنهايی که در انتخابات شرکت کردند نيز با رأی ندادن به احزاب صاحب قدرت در کشورهای خود نشان دادند که از قدرت حاکمه و دولتهايشان شديدأ متنفر هستند. به عنوان مثال در کشورهای ايرلند، يونان، ليتوانی، مجارستان، بلغارستان، اسپانيا، احزابی که قدرت سياسی (دولت) را در دست دارند بسياری از کرسی های خود در پارلمان اروپا را از دست دادند.
نتايج انتخابات اخير پارلمان اروپا انعکاسی از شدت بحران کنونی سرمايه داری جهانی و افزايش نفرت زحمتکشان سراسر اروپا از طبقه سرمايه دار حاکم و دستگاه سياسی آن است. در چنين شرايطی عدم مشروعيت سيستم و دولتها نزد اکثر جمعيت اروپا و از طرف ديگر فقدان جبهه ای از احزاب مترقی و واقعأ مردمی، موجب شده که بخش عظيمی از مردم اروپا (بخصوص از ميان طبقه کارگر) کلأ از شرکت در هرگونه انتخابات خودداری کنند. اکثر مردم اروپا نشان دادند که پاسخ به مسائل و مشکلاتشان را در هيچکدام از احزاب موجود جستجو نمی کنند. اين روزها از خيلی ها می شنويم که حزب برنده در انتخابات اخير پارلمان اروپا "حزب تحريم کنندگان" بود، هرچند اين جمله در ظاهر يک شوخی به نظر ميرسد، اما واقعيتی انکارناپذير در آن وجود دارد. سيستم سرمايه داری و دستگاه های سياسی آن مشروعيتی نزد اکثريت مردم جهان ندارد.
طبقه حاکم در اروپا تاکنون توانسته است که با تکيه بر احزاب سوسيال دمکرات و با استفاده از توهم توده ها نسبت به اين احزاب (و همينطور توهم نسبت به اتحاديه های کارگری اروپايی) جلوی رشد و تعمیق مبارزات طبقاتی-اجتماعی را بگيرد. اما یکی از نتایج کاهش هرچه بيشتر نفوذ اينگونه ابزارهای بورژوازی در جوامع صنعتی بزرگ (هرچند که در دوره ای که چپ جهانی در بحرانهايی بسيار عميق به سر می برد، جبهه راست در سطح جهان بسيارمتشکل تر از جبهه طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم می باشد) میتواند شدت گیری درگيری های طبقاتی آينده (در جوامع صنعتی و همچنين در سطح جهان) در اشکال نوین و دیگری باشد.