به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره  106 ، فروردین ماه 1387

 

"بر پا برهنگان، بر پا گرسنگان، بر پا ستمکشان"!

 

بحران سيستم جهانی سرمايه داری هر روز که می گذرد اثرات مرگبار خود را بر زندگی توده های مردم در اقصی نقاط دنيا آشکارتر می سازد. رشد سرسام آور قيمت ها در جهان و به خصوص در کشور هائی که تحت سلطه امپرياليستها قرار دارند، يکی از جلوه های بارز بحران بزرگی است که امروز کل نظام سرمايه داری را در بر گرفته است. به دنبال افزايش بی سابقه قيمت نفت و رسيدن بهای اين ماده حياتی به بشکه ای 115 دلار (که تازه اين قیمت تثبيت شده یک بشکه نفت نيست و قرائن حاکی از بالاتر رفتن باز هم بيشتر آن می باشد) و رشد سرسام آور بهای اکثر مواد معدنی، حال رشد بی رويه قيمت مواد غذائی می رود تا نه تنها اثرات وخيم خود را بر زندگی ميليون ها انسان کاملا گرسنه جهان (سازمان ملل رقم گرسنگان جهان را در آمار رسمی خود،850 میلیون نفراعلام کرده است) به جای بگذارد و آنها را هر چه بيشتر در منجلاب گرسنگی و مرگ فرو برد بلکه دهها میليون نفر ديگر از اهالی کره زمين را نيز به صفوف ارتش گرسنگان وارد سازد.

 

در فاصله کوتاهی قيمت برنج که ماده اصلی رژيم غذائی نيمی از جمعيت کره زمين را تشکيل می دهد حدودا دو برابر شده است . در اين فاصله، ويتنام که بعد از تايلند بزرگترين صادر کننده برنج جهان می باشد به اتفاق هندوستان و تعداد ديگری از کشور های صادر کننده برنج از حجم صادرات خود کاسته اند تا بتوانند نياز های بازارهای داخلی را بهتر تامين کرده و از عواقب اجتماعی گرانی برنج و کمبود آن يعنی شورش گرسنگان جلوگيری نمايند.

 

در پاسخ به گرانی مواد غذائی ناشی از بحران بزرگ سرمايه داری در سطح جهان، امروز در چهار گوشه دنیا- از مصر ،يمن،مراکش،سنگال ،بوليوی و موريتانی گرفته تا گينه، ازبکستان، مکزيک، ساحل عاج، بنگلادش و هائيتی- توده های ستمديده اعتراض خود به این وضع طاقت فرسا را نشان داده و شورش گرسنگان همه دولتهای سرمايه داری حاکم بر جهان را به وحشت انداخته است.  گرسنگانی که چيزی برای خوردن ندارند در  کشورهای مختلف بپاخاسته و فرياد می زنند "ما گرسنه ايم" و در همه این کشور ها دولتهای مدافع سرمايه داران با نيروی سرکوب و توسل به توپ و تانک و مسلسل به مقابله با آنها برخاسته و توده های گرسنه و خشمگین از سیستم سرمایه داری و تجلیات غیر انسانی این سیستم را به خاک و خون می کشند.  اگر به ارقامی که رسماً اعلام شده اند توجه کنیم می بینیم که مثلاً در جريان اعتراضات مردمی بر عليه افزايش قيمت مواد غذائی و رواج گرسنگی در کشور کامرون در افريقا، 100 نفر کشته شدند. می بینیم که در موزامبيک نيروی سرکوب اين کشور 6 نفر را به قتل رسانده و در شورش گرسنگان در سنگال همين تعداد و در شورش هائيتی حداقل 5 نفر جان باختند.  در هائيتی شورش مردم گرسنه ای که از فرط بی غذائی به خوردن خاک روی آورده اند از چنان شدت و وسعتی بر خوردار بود که در پی خود باعث سقوط هيئت دولت شد.

 

 ابعاد خشم و نفرت مردم هائیتی و وسعت شورشی که آنها به پا کرده اند با توجه به شرايطی که مردم ستمديده این کشور در آن قرار گرفته اند قابل پيش بينی بود.  به گزارش خبرگزاريها اهالی منطقه ای در اين کشور با "خاک زردی" که تازه مجبورند آنرا بخرند چيزی شبيه نان درست می کنند. اين "خاک زرد" که آنرا با کمی روغن و نمک مخلوط کرده و در مقابل آفتاب خشک می کنند،" کک " نامیده می شود. اما، تنها خاصيت "کک" تخفيف احساس گرسنگی انسان است و نه چیزی بیشتر از آن. تازه مردم اين منطقه در تجربه دريافته اند که "کک" عوارضی چون اسهال در بر دارد. اما عليرغم اين آگاهی آنها برای فرار از گرسنگی ای که خود و فرزندانشان را رنج می دهد،باز هم مجبور به استفاده از "کک" می باشند چرا که اين گرسنگان همانطور که در اعتراضاتشان فرياد می زنند می دانند که " با حرف نمی شود شکم بچه ها را سير کرد" و به هر حال بايد با چيزی به مقابله با احساس دردناک گرسنگی برخيزند. واقعيت اين است که وسعت يافتن ابعاد گرسنگی بر اثر بالا رفتن بی رويه قيمت مواد غذائی و کاهش و یا عدم قدرت خريد مردم، بطور طبيعی به انباشته شدن خشم و نفرتی می انجامد که وقتيکه سر باز می کند همه مسببين اين وضع را در آتش خشم خود می سوزاند. درست با توجه به چنين امری است که کارگزاران نظام سرمايه داری در همه جا به خاطر حفظ  اين نظام ظالمانه به دست و پا افتاده اند. آنها  به ميدان آمده و به همديگر نسبت به عواقب اين وضع هشدار می دهند. در همين رابطه دبير کل سازمان جهانی غذا هشدار داده است که "شورش گرسنگان در راه است". در این میان مبلغین توجیه گر نظام سرمایه داری نیز دست به کارشده اند تا اذهان را با تئوری های من در آوردی خود،  فریفته و مانع از آن شوند که مردم متوجه عامل اصلی چنین واقعیت دردناکی که همانا سیستم سرمایه داری می باشد، بشوند. درست در جهت انحراف افکار مردم است که نیکولاس دبلیو مینات ، عضو ارشد موئسسه تحقیقات مقررات بین المللی غذایی در واشینگتن مردم فقير شهری را عامل ناآرامی های اخير قلمداد کرده است که از نظر او این مردم " متراکم هستند و در نتيجه برای آنها آسانتر خواهد بود که سازمان داده شوند ". عین اظهارات او چنین است:: "بطور قطعی عامل نا آرامی وجود دارد ، به خصوص مردمی که تحت تاثیر واقع خواهند شد ، مردم فقیر شهری هستند که متراکم هم هستند ، در نتیجه برای آن ها آسان تر خواهد بود که سازمان داده شوند تا مثلا کشاورزان که پراکنده هستند بخواهند علیه پایین بودن قیمت ها تظاهرات کنند."  اگر به همه اين قبيل اظهار نظر ها و تبليغاتی که در رابطه با علت بروز شورش گرسنگان در اقصی نقاط جهان می شود توجه کنيم، می بينيم که همه مراقب اند که مبادا در اين ميان عامل اصلی اين وضع يعنی نظام ظالمانه سرمايه داری حاکم که بر  بنيان مالکيت خصوصی و سود اندوزی مشتی سرمايه دار انگل صفت پا گرفته، آماج خشم توده های تحت ستم قرار گيرد. بيهوده نيست که سياستهای بانک جهانی و صندوق بين المللی پول در جهت حفظ اين نظام و منافع کنسرن های بزرگ امپرياليستی هرگز در نوشته ها و اظهارات آن مبلغین توجیه گر مورد اشاره هم قرار نمی گيرند. آنها چنین می کنند تا نقش اين ارگانهای امپرياليستی در بالا رفتن قيمت ها و پی آمدهای آن، يعنی فقر و بی غذائی ميليونها نفر از جمعيت جهان برای عموم آشکار نگردد . بد ترين حالت برای بورژوازی همواره اين است که خودش به عنوان عامل اصلی نابسامانيهای موجود شناخته شود. به همین خاطر، تحليل گران يا کارشناسان مدافع سرمايه داری همه کس و همه چيز را عامل وضع وخامت بار کنونی قلمداد می کنند جز خود عامل اصلی چنین وضعی يعنی نظام ظالمانه سرمايه داری و سياستهای خانه خراب کن بانک جهانی و صندوق بين الملی پول.

 

با رجوع به نوشته ها و سخنرانی های مبلغین و توجیه گران بورژوازی، مشاهده می کنیم که يکی در توضیح گران شدن مواد غذائی و حدت یافتن گرسنگی در سطح دنیا، از خشکسالی در استراليا و قرقيزستان سخن می گويد و ديگری اساسا تغييرات آب و هوای جهان و گرم تر شدن زمين را عامل اصلی کمبود مواد غذائی قلمداد می کند، آن ديگری رواج شيوه جديد استفاده از دانه های روغنی برای تهيه سوخت ماشين يعنی سوخت بيولوژيک در برزيل و مکزيک را عامل اين وضع جلوه می دهد و يکی ديگر با وقاحت تمام بالا رفتن مصرف در چين و هند را عامل اصلی اين اوضاع جلوه ميدهند. در اين مورد می توان به سخنان مسئول سنگالی سازمان صنايع غذائی و کشاورزی توجه کرد که رسما اعلام نمود :"نياز رو برشد هندوستان و چين مسئول اصلی اين وضعيت است" چنين افرادی با تکيه بر اين واقعيت که مصرف در اين کشور ها بالا رفته است و مثلا  مصرف سرانه سالانه گوشت در چين از 20 کيلو گرم در دهه80  به 50 کيلو گرم در زمان حال رسيده است، اين کشور ها را مسئول اصلی اين وضع قلمداد می کنند. عجبا! مثل اينکه مردم چين حق نداشته و ندارند که به اندازه کشور های غربی گوشت مصرف کنند! گوئی همين موضوع و به زعم آنها اين زياده روی، کار دست همه داده است!! تحليل ها و راه حل هائی از اين قبيل امروزه  کاملاً رواج يافته و در اين آشفته بازار کسی به روی خود نمی آورد که چرا در همين شرايط برای حفظ نرخ سود سرمايه داران میليونها تن مواد غذائی را آتش زده و يا به دريا می ريزند و يا چرا در شرايطی که گرانی مواد غذائی باعث دامن زدن به گرسنگی در جهان و رواج فقر و فلاکت شده است در همان زمان برخی از سرمايه داران با احتکار اين مواد، مردم را خانه خراب کرده و پول جارو می کنند. آنها به روی خود نمی آورند که اساسا اجرای رهنمود های بانک جهانی و صندوق بين المللی پول به خصوص در زمينه زراعت باعث نابودی کشاورزی در کشورهای تحت سلطه و افزايش واردات آنها شده و بیان نمی کنند که همه این امور به سود چه کنسرنهای سرمايه داری بوده و می باشد؟ و چرا کشور های متروپل حق دارند از توليدات داخلی خود به هر وسيله ای حمايت کنند اما دادن سوبسيد در کشور های تحت سلطه به کشاورزان عامل به هم زدن تعادل بازار قلمداد می شود؟ همانطور که می دانيم رها کردن سياست حمايتی از توليدات داخلی و لغو سوبسيد ها و باز کردن دروازه  کشورهای تحت سلطه به روی واردات کالاهای کمپانی های امپرياليستی، رهنمودی است که تحت فشار بانک جهانی و صندوق بين الملی پول در اين کشور ها اجرا می شود.

 

با مثالی از کشور خودمان ايران موضوع فوق را می توان پی گيری نمود. در کنار بحرانهائی که تاکنون شاهد بوده ايم اخيرا  در ايران با بحرانی به نام بحران شکر روبرو هستيم.  بحرانی که در پی خود اعتراض و اعتصاب کارگران کارخانه نيشکر هفت تپه را باعث شده است. دليل شکل گيری اين بحران آن بود که با اين که انحصار خريد شکر در ايران با دولت می باشد دولت بجای خريد شکر توليد داخل کشور، سياست وارد کردن میليونها تن شکر از خارج را اتخاذ نمود. در پی اين سياست نه فقط شکر از طريق دولت وارد کشور شد بلکه با کم شدن تعرفه های گمرکی برای شکر توسط دولت، اجازه ورود میليونها تن شکر هم به برخی از نورچشمی ها که به  "مافيای شکر" معروف شده اند، داده شد. درست به خاطر اتخاذ چنين سياستی بود که شکر توليد کارخانجات داخلی ، که قدرت رقابت با شکر وارد شده را ندارد، روی دست صاحبان آنها باقی می ماند. اين امر احتمال ورشکستگی کارخانجات توليد داخلی (که البته وابستگی آن صنايع به سرمايه جهانی هم جای بحث ندارد) را بالا برده و پیامد آن بطور طبيعی چیزی جز بيکاری کارگران و کشاورزان و نابودی توليد داخلی شکر نمی تواند باشد. اين همان روندی است که رژيم حاکم نه تنها در مورد شکر بلکه در مورد اکثر توليدات از جمله چای و برنج و... در پيش گرفته است. سياستی که  به خاطر منافع کمپانی های صادر کننده کالاهای امپرياليستی و مشتی تجار وابسته اتخاذ شده تا به این ترتیب شرايط برای تحقق کامل اين رهنمود بانک جهانی به رژيم جمهوری اسلامی مهيا شود که دروازه های تجارت بايد باز شوند و يارانه های دولتی قطع گردند تا جریان رقابت و تجارت آزاد همه چيز را تعيين کند. البته این سیاست بانک جهانی و صندوق بین المللی همه گیر نیست. چرا که این ارگان های امپریالیستی به حمايت ها و سوبسيد های دولتهای امپرياليستی از کشاورزان و توليدات خودشان کاری ندارد، بلکه آنها تنها مخالف حمايت دولتهای کشور های تحت سلطه از بازار های کشورهای خود می باشند. آنها چنین می کنند تا در شرایط  وخامت باری که سیستم سرمایه داری در آن قرار دارد، همه چيز را به قول آنها "قوانين بازار" به نفع سرمايه امپرياليستی حل کند. روند فوق تا کنون در اکثر کشور های تحت سلطه  به اجرا در آمده است. در افريقا اجرای همين روند باعث نابودی توليد  کاکائو، بادام هندی، توتون، پنبه و ...شده و توليد کننده داخلی را از صحنه خارج ساخته و کشور ها را هر چه بيشتر به واردات از بازار جهانی وابسته ساخته است.

 

واقعيت اين است که گرانی و افزايش پی در پی قيمتها جزء ذاتی نظام سرمايه داری می باشد که در شرايط بحران، ابعاد باور نکردنی به خود می گيرد. بر اساس قوانين حاکم بر بازار سرمايه داری وقتيکه قيمت همه کالا ها فزونی می گيرد، قيمت مواد غذائی نيزنمی تواند افزايش نيابد و این امر به خودی خود شورش ها و مبارزات گسترده ای را موجب می شود. راه حل سرمایه داری در مقابل این واقعیت جز سرکوب مبارزات مردم و جز به راه انداختن جنگهای ارتجاعی در این یا آن گوشه دنیا نیست. وظیفه مبلغین سرمایه داری نیز در همه جا این است که  باید این وضع را با ارائه تئوری ها و تحلیل های انحرافی و غیر منطبق با واقعیت توجیه نمایند.

 

زمانی در قرن 19 وقتی در اثر رشد سرمايه داری تعداد گرسنگان و بی چيزان در انگلستان بطور روز افزونی افزايش می يافت يکی از مدافعين سرمايه داری به نام مالتوس (کشيش و اقتصاد دان انگليسی) با وقاحتی آشکار اعلام کرد که چون جمعيت به نسبت تصاعد هندسی رشد می کند و توليد مواد غذائی به نسبت تصاعد حسابی پس زمين قادر به تغذيه جمعيت رو به رشد جهان نيست. تئوری مالتوس مبنی بر محدوديت توليد جهان و سفره محدودی که برای جمعيت مشخصی چيده شده است، مدعی بود که برای حل این معضل چاره ای جز اين وجود ندارد که جمعيت اضافی را به طريقی از صحنه زندگی خارج کرد. یعنی، به زبانی واضح باید آنها را کشت و نابود کرد. اتفاقاً امروز خیلی از ادعا ها و راه حل هائی که در مقابل معضلات کنونی و به خصوص در رابطه با معضل گرانی مواد غذائی و شورش گرسنگان مطرح می شود بيشتر از تفکراتی نشأت می گیرد که مالتوس نماینده آن بود.  اما ورشکستگی چنين تئوريهائی با توجه به اين واقعيت که جهان ما نه تنها امکان تغذيه ميلياردها انسان ديگر را دارد بلکه کاملاً قابل پیش بینی است که رشد تکنولوژی فرا رفتن از اين امکانات را نيز تسهيل خواهد نمود، بيشتر آشکار می شود. واقعیت این است که آنچه مانع اساسی رشد نيرو های مولده و بر طرف شدن نياز های بشر می باشد اتفاقا سلطه نظام سرمايه داری مبتنی بر مالکيت خصوصی می باشد. به همین خاطر جز از طريق نابودی نظام سرمايه داری نیز امکان رهائی و شکوفائی زندگی بشر بوجود نخواهد آمد. تجربه نشان داده است که هر کجا توده ها توانسته اند تا حدی اين مناسبات ظالمانه را به عقب برانند امکانات بزرگی جهت رشد و تعالی در مقابل جامعه فراهم گشته است. همين واقعيت نیز وظيفه تلاش برای نابودی نظام سرمايه داری نه تنها در ايران بلکه در جهان را در مقابل ما و همه توده های ستمديده و در راس آنها کارگران قرار داده است.

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com