به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 104 ، بهمن ماه 1386 

 

 

تحريف تاريخ در روايت ساده انشعابها!

 

دست اندرکاران نشريه آرش!

نظر به این که در مطلبی تحت عنوان "مروری بر سازمانهای چپ در تبعيد" درج شده در صدمين شماره اين نشريه، تصويری بغايت نادرست و غير واقعی از چريکهای فدائی خلق ايران به خواننده ارائه نموده ايد، و نظر به این که در مطلب مذکور عملا روی تمامی مبارزات و فعاليتهای انقلابی و جان فشانيهای بخشی از صديق ترين کمونيستهای اين مملکت پرده ساتر کشیده شده و همه آنها به بازگوئی های فاقد اعتبار و ارزش در مورد يک سری جدائی ها و انشعابات ، تقليل داده شده است، و همچنین از آنجا که ارائه چنان مطلبی تحت عنوان انتقال "تجارب به نسل نوين چپ ايران" انجام گرفته است و شما تحریفی از تاریخ چریکهای فدائی خلق را با پیروی از روش به اصطلاح جدید تاریخ نگاری (که البته با نگاهی به حجم بالای کتابهائی که در جمهوری اسلامی در رابطه با سازمانهای کمونيستی منتشر شده، کاملاً روشن است که روش جدیدی هم نیست) به خوانندگان آن نشریه عرضه داشته اید، با تأکید براین امر که من از سال 1358 یا به قول مطلب مزبور از زمان "اولين جدائی"، افتخار فعاليت در صفوف چريکهای فدائی خلق ايران را داشته و خود را در مقابل انتقال درست (منطبق بر واقعیت) تجارب مبارزاتی به نسل نوین چپ ایران متعهد می بینم، از شما می خواهم که ضمن درج همین نامه در شماره بعد نشریه آرش، توضيحات زیر را در همان شماره به اطلاع خوانندگان برسانید.

 

1- در نشریه آرش شماره صد، در ارتباط با موضوع "مروری بر سازمان های چپ در تبعید" آمده است:

"از ماه ها قبل، با اکثر رهبران سازمانهای متشکل چپ تماس گرفتم و از آن ها خواستم که در مورد انشعاب و وحدت هائی که سازمانهايشان در تبعيد داشته اند، چند خطی بنويسند" (در پائین این مطلب امضاء شده است پرویز قلیچ خانی). اولاً باید به اطلاع خوانندگان نشریه آرش برسانم که هرگز چنین تماسی با هیچیک از رفقای ما گرفته نشده و هرگز به هیچ طریق دیگری نیز از طرف مسئول و یا مسئولین آرش چنان درخواستی از تشکیلات چریکهای فدائی خلق نشده است. این امر هر دلیلی داشته فعلاً مسأله من نیست ولی از آنجا که در نشریه شماره صد، مطلبی درمورد چریکهای فدائی خلق که فاقد هر گونه ارزش و سنديت تاريخی است به عنوان مروری بر سازمانهای چپ در تبعيد به "نسل نوين چپ" ارائه گردیده خود را ملزم به نوشتن این نامه دیدم.

 

2- در شرایطی که تشکیلات چریکهای فدائی خلق هم اکنون در صحنه فعاليت بر عليه ديکتاتوری حاکم حضور دارد و مسئولین آن بهتر از هر کس دیگری قادر به بازگوئی مسایل مربوط به سازمان خود هستند، مسئولین نشریه آرش چرا به خود اجازه داده اند که تاريخ تشکيلات ما را از زبان کسانی بازگو کنند که هيچگاه عضو اين تشکيلات نبوده اند؟  چرا برای این منظور به خود ما رجوع نکرده و نخواسته اند نظر ما را در رابطه با موضوع مورد بحث جویا شوند؟  این امر آیا به این خاطر نیست که ذکر واقعیات از طرف ما کار تحریف تاریخ چریکهای فدائی خلق را دشوار می ساخت و بنابراین آگاهانه چنین برخوردی شده است؟

 

3- برای کسانی که ادعای پای بندی به "اصل تاريخ نگاری" را دارند، وقتی قرار به نوشتن حتی بخشی از تاریخ یک تشکیلات می باشد، در صورت عدم دسترسی به مسئولین آن حداقل رجوع به انتشارات آن تشکيلات کمترين انتظاری است که از آنها می توان داشت. اگر مسأله اصلی نشریه آرش در رابطه با چریکهای فدائی خلق (من فعلاً روی این تشکیلات مشخص صحبت می کنم) تحریف تاریخ آن نیست، چرا حداقل به انتشارات ما رجوع نکرده است. اتفاقاً آثار منتشر شده از طرف ما از آنجا که در همان زمان و در متن موضوع مورد بحث نوشته شده اند خود بهترین سند برای قضاوت در مورد تاریخ این سازمان می باشند.

 

4- در ارتباط با موضوع مورد بحث در نشریه آرش، به سازمانهای چپ ايراد گرفته شده است که " شمار گروه ها، سازمانها و احزابی که آرشيو نشريات و مطبوعه های خود را به مثابه بخشی از تاريخ جنبش چپ ايران برای انتقال تجارب در اختيار گذاشته باشند، اگر معادل صفر نباشد، چيزی فرای آن هم نيست". صرفنظر از درستی یا نادرستی این ادعا، مطالعه مطلب مزبور نشان می دهد که نويسنده و يا تهيه کنندگان اين مطالب حتی زحمت مراجعه به سايت اينترنتی چریکهای فدائی خلق را هم به خود نداده اند تا حداقل بشود نمره ای "معادل صفر"به آنها داد.  اتفاقاً اگر هر نیروی سیاسی هم به دلیل مواضع غیر علمی، سازشکارانه و فریبکارانه خود در گذشته، امروز جرأت قرار دادن "آرشيو نشريات و مطبوعه های خود را به مثابه بخشی از تاريخ جنبش چپ ايران" در اختیار دیگران ندارد، این امر در مورد چریکهای فدائی خلق صدق نمی کند. برعکس درست به دلیل صحت تحلیل ها، برخوردهای درست و مواضع انقلابی ای که این نیرو در قبال مسایل مختلف جنبش داشته است و بطور کلی به دلیل حقانیتی که در آثار چریکهای فدائی خلق وجود دارد، بسیاری از "نشريات و مطبوعه های" این تشکیلات در سایت چريکهای فدائی خلق ايران www.siahkal.com  موجود است و مسئولین نشریه آرش اگر دغدغه انتقال تجربه مبارزاتی مبتنی بر واقعیت به نسل جوان چپ را داشتند، می توانستند حداقل به این سایت رجوع نمایند.

 

5- جهت انتقال تجربه به نسل جوان چپ، در سایت چریکهای فدائی خلق سه جلد کتاب با عنوان "برما چه گذشت" در رابطه با انشعابی که در سال 60 به این سازمان تحمیل شد، موجود است. با مراجعه به آن کتاب ها می شد این موضوع را حداقل از ديد و زاويه تشکيلات ما در اختیار خوانندگان آرش قرار داد. ولی مسئولین آرش برای فهميدن دلائل و چگونگی آن انشعاب به کسانی مراجعه کرده اند که اگر در هر زمينه ای صلاحيت داشته باشند در اين زمينه فاقد صلاحيت می باشند!! فعلا به اين هم نمی پردازم که بخش بزرگی از آنچه طرح شده ربطی به تحولات اين سازمانها در دوران تبعيد ندارد.

 

6- ادعای پای بندی به "اصل تاريخ نگاری" پيشکش، حداقل بديهی ترين اصل دمکراسی را رعايت می کردید و طرف زنده يک انشعاب را دور نمی زدید تا برای خود مطلب دست و پا کرده باشید. نمی دانم چرا اين تازه دمکرات شده ها که فرياد دمکراسی طلبی شان گوش فلک را کر می سازد هر جا مصالحشان ايجاب می کند ديگر به شنيدن روايت مغایر تمايل خود نيازی نمی بينند!  همین ها به بهانه رعايت دمکراسی و پاشيدن نور به تاريکخانه زندانهای جمهوری اسلامی حاضرند بلندگو جلوی دهان هر تواب وقيحی که به وقاحت خود افتخار هم می کند! بگيرند اما حاضر نيستند وقتي که بحث بر سر تاريخ سازمان مشخصی است روايت خود دست اندرکاران اين جريان "چپ" را جويا شوند!  تازه موقعی از شنيدن روايت طرف زنده ماجرا می گریزند که طرفدار به قول "غير سنتی ها"، "نو تاريخی گری" شده اند که روايت های شخصی را مرجع قرار می دهد و همچون "سنتی ها" آنچه که آن انديشمند بزرگ آلمانی دهها سال پيش ثابت کرد را قبول ندارند که تاريخ، روايت جنگ و جدل قدرتمندان و شاهزادگان و در اينجا جدائی ها و انشعابها نيست.

   

7- اگر چه رشد و تعميق بحران در جنبش کمونيستی ما خود را در انشعاب های غير اصولی متعددی نشان داده است و ما در اين سالها شاهد جدائی هائی بوده ايم که در خيلی از مواقع هم غير اصولی بوده اند، اما تاريخ اين جنبش و اين سازمانها را نمی توان به روايت "کی" از "کی" جدا شد تقليل داد و بعد هم ادعا کرد که اين کار را برای انتقال تجربه به "نسل نوين چپ ايران" می کنيم ! با ارائه چنين تصوير يک جانبه و غير واقعی از مبارزات يک نسل از کمونيست های اين مملکت، انتظار می رود که نسل جديد چه درسی از اين نوع تاریخ نگاری بگيرد؟ و چگونه گذشته را چراغ راه آينده خود ساخته و بر اين اساس صفوف مبارزه خود بر عليه نظام غير مردمی حاکم را گسترش بخشد؟

 

8- بررسی انشعاب در "سازمانهای چپ" زمانی منبع آموزش و درس گيری است که در بطن شرايط اجتماعی و سياسی ای که آن تشکيلات مفروض در آن قرار گرفته، صورت گيرد و نشان داده شود که هر جناحی در آن شرایط مشخص چه می گفت و چرا می گفت و سير رويدادها صحت نظر چه جناح يا تفکری را نشان داد. و گرنه داستان سرائی در مورد اينکه سازمان فدائی که زمانی بزرگترين سازمان چپ ايران بود به چند سازمان و گروه و دسته تبديل شده است، دردی از دردهای بيشمار چپ را درمان نمیکند. اگر واقعا می خواهيم به "نسل نوين چپ ايران" تجربه منتقل کنيم آنگاه حداقل ضروری است که نشان دهيم که بزرگترين سازمان کمونيستی کشور ما که با خون صديق ترين کمونيستهای فدائی شکل گرفته بود و به اعتبار مبارزات و جانفشانيهای اين کمونيستها در جريان قيام بهمن با اقبال وسيع توده ها مواجه شد، چگونه و در چه پروسه ای و با کمک چه کسانی به دست امثال فرخ نگهدار ها افتاد که نه در نظر و نه در عمل کمترین سنخیتی با آن سازمان نداشتند!؟ و حداقل ضروری است که معلوم کنیم که چرا اين امر در تداوم خود بخش بزرگی از اين تشکيلات را به منجلاب خيانت و همکاری با رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی کشاند!؟ و چرا وقتي که در همان زمان تشکیلات ما یعنی چريکهای فدائی خلق فرياد می زدند رهبری سازمان به دست مار های خوش خط و خالی افتاده که دارند حساب شده، سازمانی که بزرگترين اميد مردم ما می باشد را به آستان بوسی بورژوازی حاکم می برند (رجوع کنید به "مصاحبه با رفیق اشرف دهقانی" به تاریخ 8 خرداد 1358)، به حرفشان توجه لازم نشد و کسانی که آن روزها در کنار فرخ نگهدارها نشسته و ضمن همدستی با او و آنها با همه قوا می کوشيدند اين صدای برحق کارگران و توده های رنجدیده ایران را خفه کنند، در سير پر شتاب رويدادها چه سرنوشتی پيدا کردند؟

 

9- در مطلب ارائه شده از طرف نشریه آرش، دهها مورد وجود دارد که در مورد چريکهای فدائی خلق ايران (و نه تنها اين تشکيلات مشخص بلکه همه جريانات مورد اشاره)، اطلاعات غیر واقعی به خواننده ارائه شده است. من در حال حاضر آگاهانه به آنها نمی پردازم چون اساسا خود مطلب ارائه شده از طرف آرش  را فاقد سنديت تاريخی می دانم.

 

10- برای جلو گيری از سوء تفاهم های "معمول و رايج!" بايد تاکيد کنم که گرچه مطلب آرش با امضای فرد مشخصی چاپ شده است اما چون خود نويسنده (سيامند) تاکيد نموده که اين نوشته "حاصل زحمات" سر دبير نشريه آرش می باشد و "تنها چيزی" که وی "در فاصله زمانی کوتاهی که در اختيار" اش بوده "در کنار هم گذاشتن مجموعه اين گزارشات" بوده است، بنابراين  مسئوليت اين به اصطلاح نوع آوری در تاريخ نگاری قبل از هر کس بر دوش "مدير مسئول و سردبير" نشريه آرش می باشد. به همين دليل هم همین نشريه مورد خطاب اين نامه قرار گرفته است.

 

11- اگر انشعابها و جدائی های غير اصولی بخشی انکار ناپذير از حيات جنبش کمونيستی ماست، اما تاريخ اين جنبش در همان حال بيانگر تلاش بی وقفه هزاران کمونيست مبارز بر عليه نظام ظالمانه حاکم و رژيم جنايتکار حافظ آن يعنی رژيم جمهوری اسلامی است و به همين دليل هم نبايد اجازه داد تاريخ جنبش کمونیستی ایران در مقطع مورد بحث به تاريخ انشعابها و جدائی ها تقليل داده شده و به اين وسيله خاک به چشم "نسل نوين چپ" پاشيده شود. در همین جا از خواننده آگاه می خواهم که به جای دل خوش کردن به نقل قولها ی بريده بريده از فعالين سياسی و نگاه کردن به کروکی تعداد انشعاب و جدائی در سازمانهای مورد بحث، به طور همه جانبه به کل زندگی واقعی اين سازمانها مراجعه کرده و آنها را در بستر شرايط تاريخی که در آن مبارزه می کردند، مورد توجه قرار دهد.  در اين صورت است که تاريخ تحولات و مواضع سازمانهای "چپ" می تواند به منبع بزرگی از تجربه تبديل شود.

 

به اميد اينکه جوانان رزمنده کمونيست برای درس گيری از تجربيات جنبش کمونیستی ایران قبل از هر چيز به مواضع و ديدگاه های خود اين سازمانها که در آثار و نشريات آنها و سايت های اينترنتی شان موجود است رجوع کنند.  

 

فريبرز سنجری

16 بهمن 1386-  5 فوريه 2008

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com