به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 103 ، دی ماه 1386 

 

ستون آزاد

 

فرشاد بهرنگی

 

"جنگ" و نگاهی به دیدگاه های اپوزیسیون!

 

مدتی ست که شاهد بودیم با بالا گرفتن اختلافات جمهوری اسلامی با دولتهای غربی بر سر "پروژه هسته ای ایران" و طرح دوباره بحث امکان حمله نظامی به ایران از سوی دولت آمریکا، مساله جنگ بار دیگر به سر تیتر خبرگزاریهای جهان تبدیل گشت. این امر به طور طبیعی موجب گردید تا خطوط موجود در درون اپوزیسیون رژیم در رابطه با جنگ احتمالی و تاکتیک نیروهای اپوزیسیون ماهیت سیاستهای جنگ افروزانه آمریکا، تقابل با حملۀ نظامی احتمالی آمریکا و ماهیت رژیم جمهوری اسلامی، شاهد دسته بندیهای جدیدی باشیم.

 

این دسته بندیها که نمی تواند جدای از ماهیت طبقاتی نیروهایی باشد که با خواستگاه های مختلف به موضعگیری در برابر رویدادهای جاری می پردازند، عمدتاً شامل سه گروه می شوند:

گروه اول آن بخشی از اپوزیسیون رژیم را در بر می گیرد که ضمن محکوم کردن جمهوری اسلامی به خاطر 28 سال حکومت جنایتکارانه اش و برجسته کردن سیاستهای ضد خلقی آن، بر این باورند حمله نظامی آمریکا به "جمهوری اسلامی" و برچیدن دستگاه رژیم، موجب باز شدن فضای سیاسی جامعه به نفع توده ها و نیروهای ترقی خواه خواهد شد. این بخش از اپوزیسیون با درکهای متفاوت، اما به هر حال، ضمن تأکید بر سیاستهای ضد مردمی و ضد دمکراتیک رژیم حاکم بدون اینکه حتی ماهیت و زمینه عینی سرکوبهای رژیم در طول 28 سال گذشته (و مثلا وابستگی جمهوری اسلامی به امپریالیسم و این واقعیت که دیکتاتوری عریان جزء لایتجزای حاکمیت نظام بورژوازی وابسته ایران می باشد) را تحلیل کرده و آنرا نشان دهند، عملاً از تحلیل ماهیت نظامی گری آمریکا و دیگر امپریالیستها و نتایج نمونه های مشابه در افغانستان و عراق، شانه خالی می کنند. این طیف با تحلیهای سطحی و روبنایی از عملکرد رژیم در طی 28 سال گذشته، و سکوت معنی دارشان در برابر واقعیات غیر قابل انکاری از قبیل اینکه جمهوری اسلامی طی چه زد و بندهای بین المللی ای شکل گرفت، و محصول چه توافقاتی بین کدام قدرتهای امپریالیستی بوده است، و یا اینکه در طی این 28 سال گذشته این رژیم از هیچ کوششی برای تأمین منافع امپریالیستها دریغ نورزیده است، نه تنها عدم توانائی اشان در رابطه با تحلیل وقایع جاری نشان داده اند، بلکه با مسکوت گذاردن اینکه آمریکا این بار برای پاسخ گویی به کدام نیاز "ضد بشری" اش است که عربده های جنگ طلبانه سر داده است، تلاش در متوهم ساختن ذهن توده ها نسبت به ماهیت امپریالیستی و ضد خلقی دولت آمریکا و هم پیمانان نظامی آن دارد.

 

البته می توان بروز و وسعت یابی چنین بینشی را محصول طولانی شدن حکومت رژیم و یأس و سرخوردگی ناشی از شکستهای پی در پی، و از طرف دیگر به عدم درک تاریخی اش از مقولۀ استعمار نو و وابستگی نظامهای تحت سلطه نسبت داد. بخشی از این طیف که برای بدست گرفتن قدرت سیاسی پی در پی به توده ها وعده می داد که در آینده ای نزدیک کار رژیم تمام شده است و آنها – به جای توده ها – رژیم را برایشان سرنگون خواهند کرد و حتی در همین راستا برای سرنگونی رژیم زمانبندی نیز می کردند، حال برای رهائی خودشان از وضعیت بن بستی که دچارش شده اند، می خواهند امر سرنگونی رژیم، توسط خود ارباب یعنی امپریالیسم آمریکا صورت پذیرد. این طیف در کلیت خود جدای از تظاهر به دمکراسی خواهی و "اعتقادشان" به "نظام مردم سالارانه"، وقتی سرنوشت خود را با قدرت آمریکا گره بزند چاره ای ندارد که در تحلیلش نسبت به جریانات دیگر اپوزیسیون آنچنان مرزها را به هم ریخته و مخدوش سازد که همه مخالفین سیاسی اشان در رابطه با حمله احتمالی آمریکا و دیگر مرتجعین غربی به ایران را با یک چوب رانده و همه را "مزدور" و "نوکر" جمهوری اسلامی بخوانند! و این تصور غیر واقعی را در تبلیغات خود دامن می زنند که همۀ مخالفین سیاسی آنها تحت پوشش مخالفت با حملۀ نظامی آمریکا، خواهان استمرار حکومت جمهوری اسلامی می باشند.

 

مدافعان این بینش قبل از هر چیز جشم بروی واقعیات می بندند و می کوشند تا ذهن توده های تحت ستم را نیز در این زمینه به کجراه ببرند. واقعیت حملۀ نظامی غرب به سرکردگی آمریکا به عراق و افغانستان عملاً نشان داد که وعده "دمکراسی" از سوی آنان دروغ بی شرمانه ای بیش نیست و شاهد بودیم و هستیم که چه بر سر خلقهای ساکن هر دو کشور آورده اند. بنابر این چشم بستن بر روی واقعیتهای موجود، جز تف کردن به روی حقیقت، جز تائید ظلم و ستمی که بر توده های ساکن این کشورها می رود و جز تبدیل شدن به بلندگوی تبلیغاتی بی جیره و مواجب برای امپریالیستهاحاصلی برای این طیف ندارد.

گروه دوم ضمن اینکه حمله نظامی آمریکا به ایران را محکوم می کند، بیشتر بر ماهیت تجاوزکارانه سیاستهای امپریالیسم تکیه کرده و عامداً ماهیت جنایتکارانه جمهوری اسلامی را به فراموشی می سپارند. و خواهان آنند تا "همه نیروهای وطن پرست و مردم دوست"، "تصورات واهی را کنار گذاشته" و "يك صدا در برابر جنگ و در برابر همه ى كسانى كه براى ماجراجويى هاى نظامى رجزخوانى مى كنند، ايستادگى كنند". این طیف که نسبت به طیف قبلی مجموعۀ وسیع تری را در بر می گیرد، ضمن تکیه بر احساسات "وطن پرستی" و عِرق "ملی" توده ها - بخشی از این طیف تا به آنجا پیش می رود که زیر پوشش خطر "تجزیۀ" ایران - طی قلم فرسائیهائی که به درستی در مزمت حمله نظامی آمریکا به ایران می کنند، خود نفس حمله به ایران را دلیلی بر "ملی" بودن و یا غیر وابسته بودن رژیم حاکم قلمداد می کنند. این طیف گرچه انتقاداتی را به رژیم در زمینه فشار اقتصادی به توده ها، عدم رعایت قانون، نقض پی در پی حقوق بشر و عدم رعایت آزادیهای دمکراتیک وارد می داند، اما، با تأکید بر نتایج فجیع حاصله از حمله نظامی غرب برای توده ها می کوشد نظر نادرستی که  حاضر است به بقای همین رژیم تن در دهد، در انظار و افکار عمومی جا بیاندازد. انگار که تئوری بین "بد و بدتر" بار دیگر اما به شکلی دیگر جلوه گر شده است. این طیف با آن که در امر برجسته نمودن سیاستهای اقتصادی و ماهیت نظامی گری امپریالیستها خصوصاً امپریالیسم آمریکا، حاضر است کتابها بنویسد، اما به مانند گروه اول، حاضر نیستند تا کلامی دربارۀ وابستگی و تحت سلطگی نظامهایی که به هر حال در جهان وجود داشته و از برکت این نظامها است که امپریالیسم، صد ها میلیون تن از کارگران و توده های تحت ستم دنیا را در قید بند و استثمار نگه داشته و حیات آنها را به نابودی کشانده چیزی بگویند و یا بنویسند. اتفاقاً سکوت آنها در مزمت نکردن و نشکافتن ماهیت جمهوری اسلامی به عنوان رژیمی وابسته و تحت سلطه که حیات و استمرارش را مدیون اربابان امپریالیستش است، به مستمسکی برای گروه اول تبدیل شده که با استناد به این گروه، همه را با یک چوب برانند. در عین حال درد مشترک این دوگروه، یعنی عدم درک ماهیت وابسته رژیم موجب می گردد تا این گروه دوم نیز بسان اولی ها، از تحلیل درست ماهیت نظامی گری امپریالیسم و یار وفادارش در ایران یعنی جمهوری اسلامی باز بماند.  

 

این گروه نیز به مانند گروه اول همۀ مخالفین سیاسی اش که نقش جمهوری اسلامی را به عنوان نظامی سرکوبگر و دیکتاتور مطرح کرده و خواهان سرنگونی این رژیم می باشند را "ایادی اجنبی" و "بیگانه پرست" و ... معرفی می کنند و در تبلیغات خود به دروغ و عامدانه همۀ مخالفین جمهوری اسلامی را این گونه به توده ها جلوه می دهدکه اپوزسیون سرنگونی طلب از مساله فاجعه جنگ فقط خواهان منافع گروهی خود بوده و تنها به دست یابی قدرت سیاسی در جهت تأمین منافع خود فکر می کند. و بدین منظور مخالفین به حق جمهوری اسلامی را با مخالفین سیاسی صدام حسین مقایسه نموده  و اینطور جلوه می دهند که جریانات سرنگونی طلب نیز می خواهند از قِبِلِ حمله نظامی آمریکا به ایران،نظیر دارو دسته های ضد خلقی و سازشکار در عراق به "نان و نوائی" برسند.

 

اما، جدا از تفاوتهایی که این دو گروه با هم دارند، در چند نکته نیز با همدیگر مشترکند. اول اینکه هر دو گروه در "تحلیل"هایشان خود را حامی منافع مردم جا می زنند. هر دو گروه عملاً مبارزات توده ها و نقش آنها در به دست گرفتن سرنوشت خویش انکار می کنند. و هر دو گروه درک روشن و جامعی از مقولۀ وابستگی ندارند.

 

گروه سوم

"پروژۀ هسته ای ایران" از سوی امپریالیسم آمریکا تبدیل به مستمسکی گشت تا به بهانه مخالفت جوئی با گسترش سلاح اتمی، به تقویت برتری سیاسی، اقتصادی و نظامی خود به ضرر دیگر رقبا در منطقه بپردازد. و بر همین اساس بود که چریکهای فدایی خلق به عنوان بخشی از این طیف وسیع، از همان ابتدای این بحران با تاکید بر ماهیت ضد خلقی امپریالیستها و جمهوری اسلامی اعلام کرده اند، مساله "پرونده هسته ای" جمهوری اسلامی و تبلیغات فریبکارانه جاری در این رابطه، تنها یک پوشش برای پیشبرد سیاست های سلطه جویانه بسیار عظیمی ست که دول امپریالیستی و در رأس آنها آمریکا برای توسعه سلطه خویش در سطح بین المللی و منطقه تعقیب می کنند. و تاکید نمودند که مساله "بحران هسته ای" رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی به هر شیوه ای که حل شود(یا مانند نمونه لیبی بدون جنگ و یا مانند نمونه عراق) هیچ یک از خواستها و منافع برحق توده های تحت ستم ما بر آورده نشده و مردم ایران باید شعار "مرگ برجنگ امپریالیستی، نابود باد رژیم جمهوری اسلامی و زنده باد انقلاب" را سر دهند.

با چنین درکی است که گروه سوم ، ضمن تحلیل مشخص از وضعیت اقتصادی و سیاسی رژیم حاکم، و توضیح نقش امپریالیستها در چگونگی شکل گیری "جمهوری اسلامی"، و حمایت و حفظ این رژیم در جهت پیشبرد سیاستهای جنگ طلبانه و اقتصادی خود در منطقه در طی 28 سال گذشته ، نتیجه می گیرند که توده ها برای خلاصی از جهنمی که در آن زندگی می کنند، تنها یک انتخاب دارند. و آن مبارزه با امپریالیسم از طریق مبارزه با نظام سرمایه داری وابسته و رژیم نگهبان آن یعنی جمهوری اسلامی است. باید تاکید کرد که در تحولات جاری ،نه، باید به ماهیت تجاوزکارانۀ حمله نظامی آمریکا متوهم بود، و نه باید نقش جمهوری اسلامی به مثابه رژیمی که جاده صاف کن سیاستهای امپریالیستها در منطقه است را نادیده گرفت. این هر دو با ظاهری ظاهراً متفاوت، اما، اعضای یک مجموعه واحد می باشند که تمام هم و غمشان تأمین منافع، حفظ و گسترش نظام امپریالیستی به قیمت پایمال نمودن حقوق توده ها و سرکوب آنهاست، میباشد. اما در همین جا باید به این نکته اشاره نمود که هیچگاه امپریالیستها منافع خود را با منافع نوکران خود گره نمی زنند و هرگاه برای حفظ خود لازم به فدا کردن نوکر شود بدون ذره ای تشویش نوکر را به هر شکلی خود لازم بدانند و سیاستشان ایجاب نماید، فدا خواهند کرد. کودتا علیه "نوری یگا"، "اخرج شاه از صحنۀ سیاسی"، "اعدام صدام حسین"و کودتاهای پی در پی در کشورهای آمریکای لاتین تنها نمونه هایی از این دست می باشند. تجربیات تاریخی نشان می دهند هنگامی که منافع امپریالیسم ایجاب کند، با فدا کردن سگ زنجیریشان، تضاد موجود را به نفع خود حل می کند. این تجربۀ تاریخی که امپریالیستها منافع خود را با منافع رژیمهای تحت سلطه خودشان گره نمی زنند، مصداق بارز و توضیح واضح رابطه ارباب و مزدور می باشد. در همین جا باید اشاره کرد که این درست است سگان زنجیری نمی خواهند دارای سرنوشتی شوند که صدام حسین دچارش شد، به همین خاطر تلاش دارند تا ضمن حفظ قوائد بازی، امپریالیستها را از عواقب کارشان بترسانند و آنها را از تصمیم هایشان برحذر دارند. همانطور که شاه مزدور نیز برای ترساندن اربابان، می گفت که اگر او نباشد ایران تبدیل به "ایرانستان" می شود. واقعیت این است که همیشه این نوکران هستند که در صفحه شطرنج حوادث کیش و مات اربابان می شوند.

آنچه که مسلم است و تاریخ نیز صحت آن را نشان داده است، نظامهای ضد مردمی از اتحاد و یکپارچگی توده ها وحشت دارند. آنچه که آنها را مجبور می کند تا دربارۀ تصمیماتشان چند بار فکر کنند، همانا ترس آنها در عزم توده ها برای به دست گرفتن سرنوشتشان است. اگر آنها ذره ای حس کنند که به خاطر پیاده کردن نقشه های شومشان احتمال دارد فضایی ایجاد شود که در آن فضا، توده ها و پیشاهنگانشان بتوانند به نفع خود از فضای بوجود آمده استفاده کرده و منافع آنها را برای همیشه به خطر اندازند، مطمئناً به وضعیت موجود قانع بوده و برای زیاده خواهی های خود منتظر زمان خواهند نشست. سرکوب توده ها و کشتار بهترین فرزندان خلق اتفاقاً در جهت حفظ و تأمین منافع امپریالیستها بود که صورت گرفت و می گیرد. سرکوب توده های مبارز ما، خدمتی بود که رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی در جهت حفظ خود و تأمین سیاستهای امپریالیسم و هموار نمودن آن سیاستها انجام داد و می دهد. نباید بار دیگر این اشتباه تاریخی که بعضی از نیروهای اپورتونیست مرتکب می شوند و  نقشی مستقل برای رژیمهای وابسته قائل می گردند تکرار شود. نتیجه اینگونه تحلیل ها هر چه باشد، هموارگرِ استمرار سلطه وحشیانه امپریالیسم بر گرده توده های تحت ستم ما خواهد بود.

 

با توجه به ماهیت غیر عادلانۀ جنگ احتمالی امپریالیستی -که بر خلاف آنچه که ادعا می شود بر علیه جمهوری اسلامی است - این توده های محروم ما هستند که جان، امنیت، و دار و ندارشان در این جنگ هزینه خواهد شد و دود چنین جنگی، اگر که صورت گیرد به چشم محرومترین های جامعه امان خواهد رفت.  و با توجه به اینکه موضوع "پرونده هسته ای" ایران، به بهانه ای  تبدیل شده که با تمسک جستن به آن، اهداف سیاسی – اقتصادی جنایتکاران جهانی توجیه می گردد، بنابراین می توان نتیجه گرفت که چنین سیاست ارتجاعی ای نه تنها در خدمت منافع توده های ما نمی باشد، بلکه گویای اهداف پلید و بسیار بزرگی است که مجریان آن به قیمت فدا کردن میلیونها انسان در سر می پرورانند.

آنهائی که حمله نظامی آمریکا به ایران را (حتی تحریم های اقتصادی را نیز) با هر بهانه ای توجیه می کنند، و یا اینکه با برجسته کردن سیاستهای ضد خلقی امپریالیسم، استمرار حکومت جمهوری پلید اسلامی را در سر می پروراند، قبل از هر چیز یک بار دیگر عدم اعتقاد خود به نقش توده ها و توانائی آنها در برپائی یک انقلاب اجتماعی که در سایۀ آن بتوانند بر سرنوشت خود حاکم شوند، را به نمایش می گذارند. آنهائی که نمونۀ چنین حملۀ بی رحمانه ای را در عراق و افغانستان دیده اند و از نتایج ملموس آن نیز با خبر هستند، اما، باز در رابطه با کشور ما چنین نسخه ای را تجویز می کنند، بار دیگر نشان می دهند که نه تنها اعتقادی به توده ها نداشته و ندارند، بلکه برای کسب قدرت به هر تاکتیک جنایتکارانه ای حاضر هستند روی آورند. و آنهائی که قصد دارند تا نقش جاده صاف کن چنین سیاست شوم امپریالیستی ای گردند، نه تنها با مفاهیمی چون دمکراسی، آزادی، رهائی، و ... توده های تحت ستم، بیگانه اند، بلکه برای جایگزین شدن جمهوری اسلامی، حاضر به "زد و بند از بالا" می باشند. و صد البته وعده هایی چون اهدای "آزادیهای دمکراتیک" از سوی اینان بعد از کسب قدرت سیاسی و زیر سایۀ چکمه های سربازان امپریالیستی وعده ای پوچ، توخالی و محال است. گروه دیگری که با نشان دادن خطر ناشی از لشکر کشی نظامی آمریکا هم صدا با قداره بندان مزدور جمهوری اسلامی به دفاع از میهن اسلامی برمی خیزند وفراموش می کنند که در طول 28 سال گذشته چگونه این رژیم در خدمت به همان امپریالیستها پوست از گرده زحمتکشان کشیده است، کسانی که باز برای حفظ همین نظام گندیده موجود و در نفی انقلاب توده ها، از نیروهای انقلابی می خواهند که "تصورات واهی را کنار" بگذارند و به جبهه مدافعین ارتجاع بپیوندند، در بهترین حالت کاری نمی کنند جز این که  خاک در چشم توده ها می پاشند!

 

با توجه به آنچه که گفته شد این وظیفۀ تک تک انقلابیون، سازمانهای انقلابی و نهادهای مترقی است که ضمن محکوم کردن چنین سیاستهای جنایتکارانه ای، چهرۀ شوم سیاستهای امپریالیستی و نقش ارتجاعی جمهوری اسلامی در این راستا را برای توده های ما رسوا کنند. این وظیفۀ تک تک ماست که ماهیت سیاستهای آمریکا و جمهوری اسلامی را افشا کرده، منافع و سیاستهای واقعی که در پشت ادعاهای دروغین پرونده هسته ای چمهوری اسلامی از ار دو سو جاری ست را نشان داده و در حد توان خود بکوشیم تا انقلاب مردم را بر علیه هر دو آنها سازمان دهیم.

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com