به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 100 ، شهریور و مهر ماه 1386 

 

ملاحظاتی در باره گردهمائی کلن!

"گردهمائی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی" پس از ماه ها تلاش پیگیرانه و کار و زحمت زیاد سازمان دهندگان و برگزار کنندگان آن در روزهای 24-26 آگوست 2007 برگزار شد و به سرانجام رسید. اما اگر این سمینار تمام شد، هنوز بحث و گفتگو و از آن بیشتر جدل در مورد آن به پایان نرسیده است. کوشش های زیادی صورت گرفته و  می گیرد تا این گردهمائی به عناوین و شکل های مختلف "کوبیده" شود. البته انتقادهای سازنده ای هم در این میان مطرح می شوند که برای هر چه پویا تر کردن چنین مراسم هائی در رابطه با زندانیان سیاسی دهه 60 و تداوم آنها در آینده، حتماً لازم است مورد توجه قرار گیرند.

 

کسانی که با عصبانیت و یا حرارت، "گردهمائی" را می کوبند به دو دسته تقسیم می شوند.

 

دسته اول کسانی هستند که انتظار برپائی یک " گردهمائی " بدون حضور نیروی چپ را در آن داشتند و یا حداقل انتظار داشتند که چپ، چه به صورت متشکل و چه به صورت افرادی غیر وابسته به تشکل خاصی، ضعیف ترین صدا را در آن گردهمائی داشته باشند. این دسته، سازماندهندگان گردهمائی را به خاطر اینکه مانع از حضور نیروی چپ در آن نشده، آن را حذف  نکرده و  برعکس به چپ ها تریبون داده است، شدیداً تحت فشار قرار داده اند. برای شناخت این دسته از راست ها باید دانست که دو طیف در آن جای دارند. طیف اول موضع و حرفهای راست روانه خود را با صراحت مطرح می کنند و نه تنها قیافه چپ به خود نمی گیرند بلکه آشکارا فاصله خود با نیروهای چپ و رادیکال را حفظ می کنند. طیف دوم  اما در شعار سعی دارد خیلی هم "تندو تیز" و چپ جلوه کند و از این رو ابائی ندارد که حتی شعار هائی چون درود بر انقلاب و زنده باد سوسیالیسم  هم سر دهد ولی در عمل همواره در قبال مسایل مختلف جنبش مواضع راست اتخاذ می کند و به همین خاطر همیشه "دستکش های کثیف" به دست دارد. اتفاقاً درست به همین دلیل برای شناخت اینها نبایدحرفها و ادعاها و شعارهایشان را جدی گرفت و حتماً باید به دستانشان نگاه کرد و دید به چه عملی دست زده و چه خراب کاری ای در جنبش بار آورده اند که دستکش هایشان کثیف شده است.

 

دسته دوم که در طرف راست جماعت اول قرار دارند، فریبکارانی هستند که دست به هیچ کار مبارزاتی نمی زنند و اصلاً تنها به یمن تکنولوژی جدید موجودیت پیدا کرده اند. این عناصر، رسالت خود را نقد کارهای مبارزاتی  دیگران قرار داده و در تلاش برای نفی و رد چنان کارهائی، به هر طریق می کوشند آنها را بی ارزش و بی اهمیت جلوه دهند. این ها نیز که سعی دارند نقاب "رادیکال" و "چپ" به چهره زنند، در مقام راست های چپ نما  و یا چپ نماهای راست، "گرد همائی" را با خشم و کینه تمام آماج حملات خود قرار داده اند. در صف این دسته، برخی ضمن آن که با نام بردن از چریکهای فدائی خلق، آنها را به خاطر شرکت در آن گردهمائی به سازشکاری متهم میکنند،"سمینار" را ارگان سازش خطاب کرده و اینطور جلوه می دهند که گویا چپ ها  و راست ها برای "اتحاد" با هم به آن گرد همائی رفته بودند؛ و چون می بینند که اتحادی صورت نگرفته، پس می گویند که "سمینار" شکست خورد. پس از این حملات، دن کیشوت های دیگری وارد میدان شده و به ذکر به  اصطلاح دلایل شکست سمینار می پردازند و به سازماندهندگان آن می توپند که اصلاً حق نداشته اند که در رابطه با کشتار زندانیان سیاسی در دهه 60 سمنیار بر پا کنند! و البته این سخنِ به دل نشین برای مرتجعین جمهوری اسلامی را با پنهان شدن در پشت حرف های ظاهراً چپ می زنند تا کسی به محفل، گروه  و یا بنگاه اینترنتی شان نگوید که چرا نباید برای محکوم کردن جنایات جمهوری اسلامی در رابطه با کشتار زندانیان سیاسی، سمینار یا گردهمائی تشکیل داد!؟ این دیگر چه نوع ایرادی است که به سازماندهندگان سمینار وارد می شود!!؟ در چند سال پیش هر جا جلسه و مراسمی برای بزرگداشت خاطره زندانیان سیاسی دهه 60 و محکوم کردن جنایات جمهوری اسلامی در این دهه بر پا می شد، عده ای با عجله و دست وصورت نشسته خود را به وسط بحث ها انداخته و سعی در منحرف کردن آنها می نمودند: بگوئید که اعدام خوب است یا نه و شما سران جمهوری اسلامی را چکار خواهید کرد!!؟ اگر چه همه کسانی که این بحث را مطرح می کردند از یک قماش نبودند و بعضی واقعاً نا آگاه به نتیجه کار خود، آلوده آن فضا در چنان جلساتی می شدند ولی بحث نامربوط در هر حال نمی توانست در خدمت انحراف توجه ها از موضوع اصلی که همانا چگونگی و چرائی کشتار سال 67 و همه اعدام های دهه 60 بود، قرار نگیرد. بعدها این تم عوض شد و کوشش در انحراف مسیر درستی که چنان مراسم هائی می بایست به خود بگیرد خود را در کوشش برای ایجاد سردگمی در معنی و مفهوم تواب نشان داد. این موضوع جای تم اول را در چنان مراسم ها و جلساتی گرفت. حالا می بایست کوشش در درک ابعاد جنایات جمهوری اسلامی در دهه 60، چرائی آن و درسهائی که باید از آن برای ساختن آینده ای بهتر گرفت به حاشیه رود و همه توجه ها و انرژی ها مثلاً صرف آن شود که جای کلمه "تواب" با کلمه دیگری عوض شود، به این بهانه که آن کلمه باید "اسلامی" نباشد، "عربی" نباشد، فارسی کامل و اصیل باشد. هم زمان این  را هم زمزمه کردند که باید تریبون خود را در اختیار توابین هم قرار دهیم و غیره!! در ادامه چنین تلاش هائی، بعضی ها نیز سعی کردند که برپائی چنان مراسم هائی را با روضه خوانی یکسان جلوه دهند و هر گونه یاد کردن از جانباختگان دهه 60 را به نام "مجالس عزاداری" مردود بشمارند.  گفتند که دیگر بساط "روضه خوانی" برای کشتار سال 67 را کنار بگذارید و به جای آن فلان و بهمان کارها را بکنید. در این مورد نیز متأسفانه کسانی ناآگاهانه و بدون تعمق، حرفهای مغرضین را تکرار کردند. در همین رابطه پیشنهادهای "غرای" فراوانی داده شد تا اگر مراسمی هم به یاد آن عزیزان گذاشته می شود به گونه ای باشد که از محتوا خالی گردد؛ به این امید که در تداوم کوشش برای بی محتوا کردن آن ها، دیگر برپائی چنان مراسم هائی به خیال آنان از "مد" بیافتد. همه این کار ها صورت گرفته و هنوز هم به اشکال گوناگون ادامه دارد، اما تا کنون شنیده نشده بود که کسانی مستقیماً به خاطر برگزاری مراسم برای محکوم کردن کشتار دهه 60 مورد عتاب و خطاب قرار بگیرند که اصلاً حق نداشته اند که برای زندانیان سیاسی مراسم برپا کنند!

 

بدون این که بخواهیم این جماعت دوم (منتقد نه)کوبنده "گرد همائی" را بیشتر از این بشناسانیم  و تفاوت های غیرقابل انکار بین راست ها را نادیده گرفته و آنها را با هم قاطی کنیم، تا آنجا که صرفاً حرفهای زده شده مطرح اند، در اینجا بعضی ایرادات آنها به "گردهمائی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی" را با ایرادات جماعت اول که اتفاقاً گاه در ترم نیز با هم یکسانند، یکجا مورد برخورد قرار می دهیم. در آخر این بحث البته انتقادات سازنده ای هم که در مورد "گردهمائی" بیان شده اند و یا خود ما چنین انتقاداتی داریم به همراه بعضی اظهار نظرات دیگر مطرح خواهند شد.

 

ایراد می گیرند که گردهمائی "تنها بلندگوی چپ سنتی و در مرکز آن جنبش فدائی گشت" و " سه الی چهار سخنران تمام فضای سمینار را تسخیر کرده بود" و گویا به این خاطر " انحصار طلبی و سکتاریسم" بر سمنیار حاکم بود. ایراد می گیرند که سازماندهنگان گردهمائی گویا " یک گرایش قدیمی کلیشه ای خطی-مکتبی" را پیش می بردند و سمینار را گرفتار "نوستالژی چپ" کرده بودند. چپی که گویا حرفهایش کهنه است. از دیدگاه احمدزاده و پویان دست بر نمی دارد و از خودش حرفی ندارد. و یا گویا اصلاً حرفی برای زدن ندارد. البته در جمع راستها  کسانی برای فریبکاری اعتراف می کنند که آنها حرفهای درستی می زنند ولی بلافاصله اضافه میکنند که: خوب، عمل مسلحانه که نمی کنند  (این طور جلوه می دهند که گویا پراتیک، یعنی صرفاً عمل مسلحانه)،  پس پراتیک ندارند. پس چه فایده که اصلاً هستند و ...( اصلاً باید کاری کرد که نباشند تا همچون خاری به چشم آنها فرو نروند!) و گویا "این 27 سال هیچ کاری انجام نداده اند" (این هم یک تم تبلیغی بی پایه و اساسی است که مفتریان در اینجا و آنجا مطرح می کنند و  این روزها راست های چپ نما و یا چپ نماهای راست- آن دسته که دست کش هایشان همیشه کثیف می شود- به شدت بر طبل آن می کوبند). جای تردید نیست که این گونه تهمت زدن ها و گرفتن نوک تیز حملات خود به سوی نیروهای چپ و رادیکال(و با نام بردن از چریکهای فدائی خلق، به سوی آنها)، تنها در خدمت بی اثر و خنثی سازی پراتیک و نظرات انقلابی آنها و رواج پاسیفیسم قرار دارد که حال این کار را با استفاده از "گردهم آئی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی " دنبال می کنند.

 

بلی این "غول"، این دشمن دیرین همه راست ها که تصور می شد پس از آنهمه تبلیغات زهرآگین و  رواج دروغ و تهمت های سمی در موردش، دیگر او را در شیشه کرده اند، حال با "سه و الی چهار سخنگو" سمینار را به تسخیر در آورده بود.!! این طور فهمیده شد که منظور از آن دشمن دیرین که حال همه راست ها با غیض و غضب و شمشیر به دست، بر علیه اش برخاسته اند، "چریکهای فدائی خلق" می باشد. اما چنین نبود. البته راست ها با هم صدائی در تبلیغات مشترکشان برعلیه این نیرو موضوع را اینطور جلوه می دهند. بارها در موردش گفته و امروز هم به بهانه طرح ایراداتشان به "گردهمائی"می گویند: به خاطرات پر افتخار گذشته...تکیه و کرنش می کنند و نشسته اند "کتاب خاطره" می نویسند. صحنه های حماسی و تهییج کننده گذشته را در حال و آینده بازسازی می کنند... گذشته را برای زیستن در آن می پرستند. به گذشته لم داده اند و امروزشان را با گذشته تعریف می کنند و غیره. تازه بارها گفته و هنوز هم داد می زنند که اینها نیروی خیلی کوچکی هستند، اصلاً چیزی نیستند. این را حتی ابراهیم نبوی، " طناز" رژیم هم موقعی که در مورد شکل لباس جریانات سیاسی مختلف طنز می گفت و طنازی می کرد، گفته بود که آنها اصلاً یک نفرند!!.باهمه این اوصاف، واقعاً لشکر کشی راست در تبلیغات بر علیه چپی که آنها در سمینار می کوبند، صرفاً "چریکهای فدائی خلق" نبود و نیست. این را با اندکی تعمق روی نوشته هایشان میتوان دریافت. در عین حال فرصتی در یک اتاق پالتاکی(منظور اتاق پالتاکی ایران- پویش به تاریخ 17 سپتامبر 2007می باشد.)  پیدا شد تا فردی متعلق به یکی از راست های دسته اول در طیف چپ نماهای راست، با حرارت و  به قول خودش "تیز و تند" و به قولی با "گوشت کوب"، به جان چپ حاضر در سمینار افتاد و روشن و آشکار ساخت که اعتراض آنها به سازماندهندگان "گردهمائی" که گویا باعث شده بودند که "یک گرایش قدیمی کلیشه ای خطی-مکتبی"، "نوستالژی چپ"، "انحصار طلبی و سکتاریسم" بر سمنیار حاکم شود، فراتر از اعتراض به عدم حذف جریان سیاسی مشخص از سمنیار و عدم ممانعت از شرکت فعال چریکهای فدائی خلق در آن "گرد همائی" است. فرد مذکور که به همراه هم کیشان دیگرش اخیراً هر آنچه در"نوشتار"های بی هویت اینترنتی آمده است را به "گفتار" تبدیل نموده و هر جا امکان می یابد و از جمله  در اتاق های پالتاکی به تبلیغ و ترویج آنها می پردازد، معلوم کرد که مساله و مشکل آنها صرفاً چریکهای فدائی خلق نیست، بلکه مشکل، همه آن نیروی چپ و رادیکالی است که هنوز به آرمان های انقلابی پایبند است و "معنای شکست انقلاب" را مثل او درک نکرده است. یعنی نیروئی که هنوز به ارزش های انقلابی گذشته احترام  می گذارد، هنوز حفظ و ترویج ارزش ها و سنت های انقلابی گذشته را به خصوص در شرایطی که ارتجاع به هزار شیوه آنها را بی ارزش و  حتی ضد ارزش جلوه میدهد وظیفه انقلابی خود قرار داده و به طرق مختلف می کوشد بر اساس آن ارزش ها عمل نماید. فرد مزبور اعلام کرد که یک به یک این چپ "سنتی و انحصار طلب" که در سمینار بلند گو داشته اند را شمرده  و دیده بود که به 17 نفر از آنها تریبون داده شده بود، به یکی به نام شاعر به دیگری به نام منتقد به آن یکی به نام ترانه خوان و غیره. بنابراین معلوم شد که اشتباه است اگر تصور شود تنها  شرکت چریکهای فدائی خلق در "گردهمائی"، مشکل "دسته کُر" راست ها با سازماندهندگان آن می باشد؛ بلکه اعتراض اساساً بر سر شرکت فعال هر نیروی چپ و حضور هر فرد و نیروی فعال چپ در آن گردهمائی است که به درستی تریبون سمینار را بر علیه جنایات جمهوری اسلامی و محکوم کردن این رژیم بکار گرفت. اتفاقاً تا آنجا که به موضوع حمله به هنرمندان با مواضع چپ هم مربوط  می شود، این زمزمه شنیده می شود که این  هنرمندان دیگر " تکراری" و "کهنه" شده اند. آخر تا کی باید ترانه "دایه دایه" را شنید، تا کی باید آواز سر داد "توفنگ بَه زن به سینه دوشمنوم، توفنگ بی تو نمونوم...."، تا کی باید به ترانه سرائی در مورد سیاهکل پرداخت، از مفتاحی ها گفت و سعید سلطانپورها و غیره را در شعر به تصویر کشید!؟ اصلاً این هنرمندان بدرد نمی خورند. سواد فلسفی هم که ندارند(یعنی بر مبنای فلسفه اینها حرکت نمی کنند!!). نه، این ایراد و عیب بز رگ به سازماندهندگان "گردهمائی" وارد است که با این کارهای "سنتی" و "سکتاریستی" و  "خطی- مکتبی" و "کلیشه ای" و در یک کلام کفر آلود، گردهمائی را به "مرکز جنبش فدائی"، به مرکزی برای تبلیغ چپ سنتی، این "سنت گرایان موجود در اپوزیسیون" و "میکروفون فدائیان" تبدیل کرده بودند.  وای بر این سازماندهندگان گردهمائی، وای بر این "گفتگوهای زندان" وای!

 

بلی، راست ها و چپ نماهای راست اینچنین خشم و غضب خود از شرکت چریکهای فدائی خلق و هر نیرو  و فرد چپ و رادیکال در "گردهم آئی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی" را بر سر سازماندهندگان آن خالی می کنند. در این میان از سایت شهرزاد نیوز (بنگاه سخن پراکنی ای که با بودجه امپریالیسم هلند برای پیشبرد اهداف امپریالیستی براه افتاده  است) نیز باید نام برد که حملات و ایرادات خود که بعضاً  همانهائی هستند که دیگر راست ها عنوان می کنند،به سازماندهندگان و شرکت کنندگان چپ و رادیکال آن را از زبان گزارشگر خود چنین مطرح کرده است: " نظرات غالب سخنرانان متعلق به یک جریان بود"، " کیفیت سخنرانی ها پائین ارزیابی شد و عرضه کننده ی گرایش محدودی حتی در جناح چپ. سخنرانی ها طولانی و تکراری بود....زنی ...با دیدن فیلم مادر شایگان به یاد تبلیغات هیستریک و دولتی افتاده بود." این مورد آخر را هم اتفاقاً فردی متعلق به طیفی از چپ نماهای راست در اتاق پالتاکی یاد شده در قبل تأئید کرد. به گفته وی، پسرش در همان سمینار به او گفته بود: مامان اگر می دانستم فیلم مادر شایگان نشان خواهند داد، اصلاً به این سمینار نمی آمدم. (این فرد هم حرف خود را همانند گزارشگر شهرزاد نیوز از زبان دیگری می زند).

 

همانطور که ملاحظه شد، در حمله به "گردهمائی"، دسته کُری از راست ها تشکیل شده که علیرغم غیرمتجانس بودن اعضای تشکیل دهنده آن و صداهای ناهنجار خاص متعلق به هر یک از آنها، یک آواز از آن شنیده می شود. در برخورد به این دسته کُر لازم نیست زیاد روی دروغ و تهمت و افتراهای ابراز شده نسبت به سازماندهندگان "گردهمائی" تأمل نمود. آن دروغ ها و تهمت ها را به راحتی می توان با رجوع به همه سخنرانی ها که گزارشگر شهرزاد نیوز تعداد آنها را  شمرده و رقم  41 را  ذکر کرده است، و با اندکی دقت به مطالب مطرح شده، کیفیت آنها و مواضع اتخاذ شده در آنها کاملاً افشاء نمود و مثلاً نشان داد که این ادعای مغرضانه چقدر دور از حقیقت است که گویا " گرایش محدودی حتی در جناح چپ" بر سمینار غالب بود.  و یا " سمینار را به مرکزی برای تبلیغ چپ سنتی" تبدیل کردند. اساس این ادعا ها- چه از طرف گزارشگر شهرزاد نیوز مطرح شده و چه از طرف راست های صریح و چه از جانب راست های چپ نما- در واقع یکی است که با جملات متفاوتی بیان شده بدون آن که واقعیت، گواه چنین ادعاهای مغرضانه ای باشد. ادعای سخیف دیگر نیز که گویا " سه الی چهار سخنران تمام فضای سمینار را تسخیر کرده بود (منظور این ادعا مشخصاً 4 سخنران از فعالین چریکهای فدائی خلق می باشد) چندان نیاز به افشاگری ندارد، چرا که هر عقل سلیمی می تواند متوجه باشد که 4 سخنران در مقابل 37 سخنران دیگر (37=4-41) با سخنرانی هائی با "کیفیت غیر پائین"، "غیر تکراری"، "غیر شعاری" و از این دست (که تازه مغرضین عکس چنین چیزی را به آن سخنرانی ها نسبت می دهند)، نمی توانستند و یا بعید بود که بتوانند به شکلی که اینها جلوه می دهند،سمینار را "تسخیر" کنند. البته این ادعا آنقدر غیر واقعی است که هر کسی از آنها خواهد پرسید که کدام حرفتان را قبول کنیم!؟ از یک طرف با غیض و غرض در مورد بقول خودتان "سه الی چهار سخنران" می گوئید که آن سخنرانی ها شعاری بود، هیچ چیز تازه و مهمی در آنها نبود، تکراری بود، تهییجی بود، خسته کننده بود، کیفیتش پائین بود و اتهامات دیگر از این دست می زنید و از طرف دیگر ناخود آگاه چنان قدرت و اعتباری برای آن سخنرانی ها قایل می شوید که ادعا می کنید  " سه الی چهار سخنران تمام فضای سمینار را تسخیر کرده بود". اصلاً فرض کنیم که حرف شما درست است و آنها سمینار را تسخیر کردند. خب، این چه ربطی به سازماندهندگان "گردهمائی" دارد و چرا باید ایرادی به آنها شمرده شود؟ در منطقی که ارائه می دهید، شما بگوئید که چه نقص و ایرادی در کارتان بود که نتوانستید تاثیرات آن "سه الی چهار سخنران" را خنثی کنید؟. واقعیت را بخواهیم شما از ناکامیتان شکایت می کنید که نتوانسته اید سمینار را آن طور که می گوئید "تسخیر" کنید!! بنابراین از حقیر بودن طرح چنین امری هم که بگذریم ، در هر حال به تسخیر در آمدن سمینار توسط 4 سخنران نمی تواند ایرادی به سازماندهندگان گردهمائی باشد، همانطور که اگر هر تعداد از 41 سخنران دیگر هم این کار را کرده بودند باز این به خودی خود ایرادی وارد به آنها نبود. بنابراین این طیف چپ نما و همینطور راست های صریح بهتر است که حرف دلشان را به وضوح بیان می کردند. نه این واقعیت داشت که 4 سخنران سمینار را تسخیر کرده بودند و نه با در نظر گرفتن مواضع سیاسی- ایدئولوژیک همه سخنرانان و کسانی که در آن سمینار به اجرای برنامه های مختلف(هنری و غیر هنری) پرداختند، این بیان حقیقت است که گردهمائی "عرضه کننده " گرایش محدودی حتی در جناح چپ" قلمداد شود. این سخن نیز افترا و تهمتی بیش نیست که گردهمائی" تنها بلندگوی چپ سنتی و در مرکز آن جنبش فدائی گشت" مگر آن که منظور، بیان این ناکامی باشد که سمینار تماماً به تسخیر راست در نیامد و تنها بلند گوی راست نشد(در واقع منظور هم همین است.)

 

به نظر می رسد که تا اینجا هم، روشن است که ناراحتی واقعی این طیف های راست از چیست! و تا همین جا هم به طور کلی این سئوال که فغان آنها از سمینار برای چیست و از چه چیز در آن رنج بردند، پاسخ خود را دریافت کرده است. اما در یک کلام و به طور مشخص باید گفت که رنج و ناراحتی اصلی آنها این است که سمینار چیزی مغایر با آرزوها و تصورات این جماعت عرضه کرده بود. نیروی چپ و به خصوص چریکهای فدائی خلق با حضور خود اجازه نداده بودند که آرمان های مبارزاتی و انقلابی جانباختگان دهه 60 در زیر آوار دفاع به اصطلاح حقوق بشری از زندانیان سیاسی مدفون شود و به بهانه دفاع غیر ایدئولوژِیک(!!؟) از زندانی سیاسی و تحت عناوینی چون برخورداری از "بلوغ و دانش سیاسی" مرز بین زندانیان سیاسی مدافع کارگران و زحمتکشان و توده های تحت ستم ایران با زندانیان سیاسی خودی رژیم جمهوری اسلامی مخدوش گردد. براستی چه کسانی جز کمونیست ها، جز معتقدین راستین به سوسیالیسم قادرند که ضمن حفظ چنین مرزهائی، رژیم جمهوری اسلامی را به خاطر زندانی کردن حتی نوکران درگاه خود که خرده اختلافاتی با کل دستگاه پیدا کرده اند محکوم نموده و خواستار آزادی بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی- عقیدتی در این رژیم سراپا ننگ و جنایت باشند!؟ کسانی که فکر می کنند که حتماً باید در فرنگ بود تا از آزادی همه زندانیان سیاسی دفاع نمود و فکر می کنند که خود نوبرش را آورده اند که چنین حرفی را می زنند و به همین خاطر در جنگ دون کیشوتی با به اصطلاح "سنت گرایان در چپ" خود را پیروز تصور می کنند، فراموش کرده اند که توده های فرنگ ندیده ما با تأثیر پذیری از  مبارزه انقلابی پیشگامان کمونیست خود(چریکهای فدائی خلق)که شما امروز آنها را با لفظ فوق الذکر مورد عنایت(!!) قرار می دهید و در شرایطی که درست به خاطر مقبولیت "جنبش فدائی" در جامعه تا حدی اخلاق و فرهنگ کمونیستی در میان توده ها رواج داشت، در تظاهرات خود بر علیه رِژیم دیکتاتور شاه، شعار می دادند: " زندانی سیاسی آزاد باید گردد" و به واقع خواستار آزادی همه زندانیان سیاسی- عقیدتی بودند. اما آیا آنهائی که به خاطر بودن در فرنگ خیال می کنند که دموکراسی را شناخته اند واقعاً از این مقوله شناخت درستی دارند؟ اینها ظاهراً نام " همه با هم" را دموکراسی می گذارند. ولی تنها یادآوری تجربه تلخی که طرح این شعار از طرف خمینی در جریان مبارزات توده ای در اواخر دوران شاه به همراه داشت باید کافی باشد تا اندکی روی این امر تعمق نمود. نه فقط تجربه فوق بلکه تجارب کوچک و بزرگ دیگری نشان می دهند که چنان درکی از دموکراسی جز به معنی حقنه کردن خواست و اغراض یک بخش از "همه" به "همه" از طریق ممانعت از حضور مستقل آنها با شعارها و خواست های خودشان نیست. اینها هر جا امکان پیشبرد خط "همه با هم" خود را یافته و مثلاً تظاهراتی راه انداخته اند اولین حرفشان این بوده که کسی شعار و پرچم خودش را نیاورد و حتی مانع از آن شده اند که کسی کار سیاسی-هنری خاص خودش را در جمعی که آنها سکانش را به دست داشتند، به نمایش بگذارد. چرا ؟ چون "همه" باید فقط حرف آنها را بزنند و بس.(1)

 دموکراسی از نوعی که راست ها در رابطه با "گردهمائی" مطرح می کنند را فقط باید دموکراسی حذفی نام نهاد که رنگارنگی را تاب نمی آورد مگر آنکه مطمئن شود که رنگ سرخ یا در آن جای ندارد و یا سفید فضا را چنان اشغال کرده است که این رنگ به حاشیه رانده شده است. در برخورد به همین "گردهمائی" از نظرگاه فوق الذکر دیدیم که تا چه حد ادعای آنان مبنی بر این که گویا چپ رادیکال و به قول آنها" جنبش فدائی" سمینار را تسخیر کرده بود، بی اساس و موهوم بود. اما ناراحتی آنها نه از یک امر واهی بلکه در واقع از یک امر واقعی سرچشمه می گرفت و آن این که چرا این چپ رادیکال علیرغم همه تلاش های ضد انقلابی و غیر انقلابی که برای ایزوله کردن آن در طی سالیان صورت گرفته، در همه جا حضور دارد و چرا حضورش در سمینار آنقدر برجسته و محسوس بود!؟ در واقع کنه ایراد و اعتراض آنها به سازماندهندگان "گردهمائی" آن بود که چرا از حضور این چپ در آن جلوگیری نکردند؟ دموکراسی مورد نظر آنها یعنی این: دموکراسی حذفی.

 

 برای شناخت بیشتر دموکراسی حذفی، بی مناسبت نیست که در اینجا برخورد با شعار "زنده باد سوسیالیسم" را مورد توجه قرار دهیم. آیا عدم نصب این شعار در سالن سمینار به معنی کوشش در حذف و یا به قولی خاک کردن آن نبود؟ اینطور توجیه می شود که نصب چنان شعاری به معنی آن است که گویا فقط و فقط باید از زندانیان کمونیست دفاع کرد و بس. اما تا کنون چه کسانی جز کمونیست های واقعی، دموکراتیک ترین منش را در دفاع از حقوق زندانیان سیاسی با هر فکر و اندیشه ای که داشته اند، از خود نشان داده اند؟ چرا کسانی که واقعاً به سوسیالیسم معتقدند نباید زیر پرچم خود  خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی باشند؟ چرا تحت همین پرچم و به نام خود نباید رژیم جمهوری اسلامی به مثابه یک رژیم دیکتاتور و جنایت پیشه را حتی به خاطر زندانی کردن عناصری از جناح های دیگر رژیم که خود دستشان به خون توده ها آغشته است، محکوم بنمایند و به این رژیم بگویند که تو حتی صلاحیت محکوم کردن چنین عناصری را هم نداری؟ این "خط دار" بودن چه ایرادی دارد؟ و آیا ایراد به آن "بی خط" ها نیست که تحت عنوان ظاهراً "همه" زندانیان سیاسی، اولین کاری که می کنند حذف شعار زندانی سیاسی چپ و در واقع حذف خود چپ است؟ اگر قرار به قضاوت منصفانه باشد هر کسی می تواند ببیند که  آیا کمونیست های راستین، یا راستهای به اصطلاح بی خط، کدام واقعاً دموکرات هستند و کدام از چنان "بلوغ و دانش سیاسی" برخوردارند که درک درستی از دموکراسی داشته و در عمل به آن پایبندند!؟ آنوقت معلوم می شود که آیا این کسانی که شما آنها را "چپ سنتی" می خوانید واقعاً دموکرات هستند و یا شما به اصطلاح "مدرن"ها که به دموکراسی حذفی اعتقاد دارید و هر جا امکان پیدا کنید با چسباندن انگی به کمونیست های راستین آنها و هر چه متعلق به آنها است را حذف می کنید و اگر نتوانید، بر علیه آنها به دروغ پراکنی متوسل می شوید و صدای اعتراضتان بالا می گیرد که سمینار مرکز "چپ سنتی" شده بود!؟ اجازه دهید این هم در حاشیه گفته شود که این اصطلاح "چپ سنتی" را رئیس یا بنیان گذار به اصطلاح حزب کمونیست کارگر ی یعنی منصور حکمت با نسخه برداری از روی دست هم کیشان غربی اش در ضدیت با عنصر فدائی و یا کمونیسم فدائی برای جا انداختن کمونیسم "مدرن" از نوع "حککی" بر سر زبان ها انداخت. آیا وضع اسفناک و رسوای به اصطلاح چپ "مدرنی" که ایشان به راه انداخته (آنقدر مدرن که به ادعای خودشان قدرت های غربی هم آن را تحمل خواهندکرد! )، امروز به حد کافی آموزنده نیست که شما بیش از این به الگو برداری و دنباله روی از شیوه های ناپسند ضدکمونیست های غربی نپردازید؟ آیا وقت آن نرسیده که آزموده را دوباره نیازمائید و  با مخلوق "مدرن" تان، چپ انقلابی و کمونیسم واقعی را بیش از این نکوبید؟

 

سکتاریسم و انحصار طلبی را ظاهراً تقبیح می کنند، اما وقتی معلوم می شود که خشم و ناراحتی آنها از سازماندهندگان "گردهمائی"همانا عدم حذف چپ انقلابی از آن می باشد، با همین برخورد نشان می دهند که اتفاقاً، این، آنها هستند که پرچم سکتاریسم و انحصار طلبی را به دست دارند. سکتاریسم معمولاً با تنگ نظری، حسادت و رقابت های کوته فکرانه و بی جا و  حقارت آمیز همراه است. این را هم می توان در برخورد راست ها در همان سمینار نشان داده و ثابت نمود.  در سمینار وقتی از طرف برگزارکنندگان، لوحه ای به رفیق مادر شایگان به عنوان سمبلی از یک زن مبارز و مقاوم زندانی در دوره شاه تقدیم شد، فردی از میان چپ نماهای راست، از این امر دچار چنان پریشانی و آشفته حالی گشت که نتوانست برگزار کنندگان "گردهمائی" را به خاطر این عمل از نظر او بسیار "کفر آلود"، مورد سرزنش قرار ندهد! و تاب نیاورد که با "گشاده نظری" کامل فریاد اعتراضش را نسبت به این امر بالا نبرد. اما به راستی از میان سه تنی که در آن سمینار به آنها لوحه داده شد، چه کسی شایسته تر از مادر شایگان بود؟ اعتراض فرد مزبور ، واقعاً به چه چیزی بود؟ جز آن که مادر شایگان در دوره شاه به مثابه عضوی از چریکهای فدائی خلق دستگیر و مورد شکنجه های وحشیانه آن رژِیم قرار گرفته بود و این که او هنوز بر اعتقادات راستین کمونیستی خود پای می فشارد؟ آیا همین نمونه به حد کافی ماهیت ایرادات راست ها به سازماندهندگان "گردهمائی" را برملا نمی کند؟ و  مثال زنده ای از معنی و مفهوم  سکتاریسم بدست نمی دهد تا آن را در عمل درک نموده و شناخت؟ سکتاریسمی که جز با تنگ نظری به مسایل جنبش نمی نگرد و جز با کوته فکری به منافع سکت خود که منافعی جدا از منافع جنبش انقلابی دارد، نمی اندیشد. منافع سکتاریستی در مورد چپ نماهای راست هر چه هست چنین نتایجی ببار می آورد که فردی از  میان آنها برگزارکنندگان "گردهمائی" را به خاطر اعطای یک لوحه به یک زندانی سیاسی مقاوم  و رنج دیده(مادر شایگان) که دار و ندارش را در راه مبارزه با ستم و استثمار و رژیم های دیکتاتور از دست داده و هرگز به این رژیم ها سرخم نکرده است، به صلابه کشد بدون آن که از زشتی چنین برخوردی خم به ابرو آورد. روی دیگر این برخورد نیز همانا از فردی از میان چنان طیف راستی می توانست دیده شود. جالب است که همین شخص وقتی در هیجدهمین کنفرانس"بنیاد" معلوم الحال" پژوهش های زنان" (به تاریخ 29 ژوئن تا 1جولای)، به عنوان سخنران شرکت کرده بود، موقعی که آن بنیاد، به شهرنوش پارسی پور (کسی که صرف نظر از همه مماشات هایش با جمهوری اسلامی، اخیراً حتی به فحشای اسلامی یعنی صیغه هم در این رژيم مهر تأئید زد) به عنوان بانوی سال خود جایزه داد، نه تنها به این امر اعتراض ننمود بلکه به همراه برگزارکنندگان آن بنیاد که ماهیت راستش بر کسی پوشیده نیست، برای شهرنوش پارسی پور کف زده و هورا هم کشید! (می بینید! باز راست با نقاب چپ در این نمونه هم نشان داد که دست به عمل زده و دستکش هایش را کثیف کرده!). خواننده خود می تواند قضاوت کند که حال وقتی چنین افرادی در شعار، قیافه "چپ" به خود گرفته و خود را به اصطلاح غیر سکتاریست خوانده و از اتحاد هم صحبت می کنند، واقعاً چقدر باید آنها را جدی گرفت؟ اینها دیگران را جز به انجام کارهائی که ممکن است به کثیف شدن دستکش های دست منجر شود، به اتحاد و شراکت دعوت نمی کنند.

 

شکوه می کنند که چپ انقلابی که راستها آنها را سنتی می خوانند، در "گردهمائی" از گذشته صحبت کردند و حرفهای کهنه را تکرار نمودند. اما با چنین اتهاماتی در واقع آنها تجلیل از انقلابیون گذشته و تجلیل از قهرمانان مردم در دهه 50 و 60، برشمردن تجارب مبارزاتی گذشته و کوشش در اخذ تجربه از آنها برای مبارزات حال و آینده را کهنه و سنتی می خوانند و  چنان برخوردی را به نام بازسازی صحنه های "حماسی و تهییج کننده" گذشته خوانده و آن را تقبیح می کنند. به چریکهای فدائی خلق تهمت می زنند که گویا در 27 سال اخیر کاری انجام نداده اند و این در حالی است که پرونده اعمال مبارزاتی چریکهای فدائی خلق در 27 سال گدشته چه در شهرها و مناطق مختلف ایران و همینطور در کردستان و چه در خارج از کشور برای هر انسان حقیقت جو که چشمی برای دیدن دارد، روشن است. در حقیقت، این "روحیه" و روئی که واقعاً هیچ کار نکرده چنین به دیگران می تازد، بسیار قابل تأمل است! فقط به اینها باید گفت که چریکهای فدائی خلق اگر در 27 سال گذشته کاری انجام نداده بودند امروز چگونه می توانستند خاری در چشم دشمنان و مغرضین بوده و مورد تقبیح شما قرار گیرند!؟. واقعیت این  است که جماعت راست، چپ انقلابی را به خاطر پایبندی به اصول و نظرگاه های مارکسیستی و اتخاذ مواضع انقلابی در قبال مسایل مختلف جنبش و به خاطر پراتیک مبارزاتی کنونیشان در جهت انقلاب و سوسیالیسم و بر علیه رژیم و سیاست های ضد انقلابیش در خارج کشور و به خاطر زنده نگاه داشتن سنت ها و  ایده های انقلابی گذشته، به باد نه انتقاد بلکه تهمت و افترا می گیرند. این دروغ پراکنی ها و تبلیغات مغرضانه ظاهراً ربطی به "گرد همائی" ندارد و یا نمی بایست داشته باشد. آنها می توانستند همه اینها را در یک برخورد جداگانه مشخصاً به چریکهای فدائی خلق بزنند. ولی اشتباه نشود. همانطور که قبلاً نیز مطرح شد، در رابطه با "گردهمائی"، مسأله آنها صرفاً یک نیروی مشخص نیست. بلکه همه چپ انقلابی، همه مدافعین راستین توده های ستمدیده ایران و همه عاشقانی که هنوز به اصول و موازین انقلابی پایبندند، مورد حمله آنها قرار دارند. از طرف دیگر وقتی اینها "جنبش فدائی" یا گذشته انقلابی در دهه 50 را  با عنوان مسایل کهنه، مردود می شمارند، این امر صرفاً  حمله به یک جریان سیاسی خاص نیست. اینها مسایلی مربوط به همه ماست. مربوط به همه توده های رنجدیده ایران است. این گذشته پر افتخار، بخشی از تاریخ ماست، برگهای خونینی از تاریخ طبقه کارگر ایران و  مردم مبارز ماست. با چنین حرفهائی اینها سازماندهندگان " گردهمائی" را می کوبند که چرا امکان داده اند که مسایل مربوط به گذشته انقلابی جامعه ایران، در آنجا مطرح شوند. اما می توان از اینها پرسید که اگر به راستی پرداختن به مسایل گذشته به معنی پرستیدن گذشته و فراموش کردن مسایل امروز و آینده است و اگر راست ها و راست های چپ نما واقعاً چنین دیدی داشته و به این دلیل چپ انقلابی را مورد حمله قرار می دهند، آنوقت حد اقل می بایست در یک مورد هم به کسانی که امروز در ایران - با سوء استفاده از حسن نظر جوانان مبارز به انقلابیون دهه 50 و شیوه قهر آمیز مبارزه آنها- در مورد آن دهه و "جنبش فدائی" کتابها و مقاله ها نوشته و به تحریف واقعیت ها می پردازند و موذیانه زیر آب می زنند، برخورد می کردند و از موضع خود به آنها می گفتند که چرا اینهمه از گذشته صحبت می کنید و دست از مسایل کهنه و سنتی برنمی دارید!!؟ و حرفهای دیگری که در این زمینه برای کوبیدن چپ می زدند را مطرح می کردند. در حالی که آنها کمترین اعتراضی به آن کوشش های مغرضانه ندارند. برعکس، کار کسانی را که با قبول همه دشواری ها و محرومیت های زندگی در تبعید از مبارزه بر علیه امپریالیسم و رژیم جمهوری اسلامی به مثابه رژیم مدافع امپریالیست ها و سرمایه داران وابسته دست بر نمی دارند و  تحریف گذشته و آن روش های زیر آب زنی را افشاء می کنند، با قصد و غرض بدخواهانه، "خاطره نویسی" جا می زنند. آخر آن نوع پرداختن به گذشته و تحریف تاریخ "جنبش فدائی" با تفکر و خواست اینها همخوانی دارد! و برخورد چپ انقلابی در مقابله با تحریف واقعیات، به نفع آنها نیست. آیا با اندکی تعمق روی همین واقعیت آشکار نمی شود که چرا آنها مطالب کتاب ها و نوشتجات گوناگون چریکهای فدائی خلق که خیلی از واقعیت های جامعه ایران را به طور علمی مورد تحلیل قرار داده و به دفاع از حقیقت پرداخته اند را "خاطره نویسی" جا می زنند!؟  اگر چه باید گفت که حتی خاطره نویسی مبارزین در مورد مسایل مبارزاتی گذشته که خود نقشی فعال در آن داشته و یا شاهد عینی بوده اند یک وظیفه انقلابی است و انجام آن یک حسن به شمار می رود که به خصوص اگر بیانگر واقعیت های مبارزاتی جامعه امان باشد خود خدمتی به نسل های مبارز آینده است. اساساً کدام ملت و کدام جنبش اجتماعی و سیاسی را در جهان سراغ دارید که تاریخ گذشته اش را نادیده می گیرد و چه کسانی جز آنهائی که تاریخ واقعی و بازگوئی حقیقت را به ضرر منافع طبقاتی خود می بینند ممکن است که بکوشند چنان خط بطلانی به روی آن گذشته بکشند که حتی حاضر نباشند نامش را هم به درستی بیان کنند و آن را با غیض و کینه تمام " گرایش کلیشه ای خطی –مکتبی" بنامند!؟ چرا نباید راجع به دهه 50 نوشت و یا چرا نباید در مورد واقعیت های درخشان آن دهه، در مورد واقعیت های چنان افتخار آمیز که یاد آنها هنوز شور و انرژِی انقلابی برای تداوم مبارزه بر علیه ارتجاع حاکم بوجود می آورد مثلاً فیلم تهیه کرد؟ رنج و ناراحتی آن جماعت واقعاً از چیست؟

 

یکی از نقاط قوت سمینار، نشان دادن فیلم "مادر" بود که طی آن زندانی سیاسی دوره شاه، شکنجه های زندانهایِ شاه و مبارزه و مقاومت در مقابل آنها در چهره مبارز قدیمی(و نه کهنه!!)، مادر شایگان به تصویر کشیده شده بود. در سمیناری که به خاطر دفاع از زندانی سیاسی و محکوم کردن رژیم های دیکتاتور برای زندانی کردن مبارزین آزادیخواه و به طور کلی "دگر اندیشان" بر پا شده بود، پخش این فیلم بدون هیچ تردیدی در خدمت چنین امری قرار داشت. قسمت اعظم فیلم "مادر" بر مبنای دو نامه معروف به مثابه اسناد تاریخی مبارزات ظفرنمون مردم ستمدیده ایران ساخته شده است: نامه رفیق مرضیه احمدی اسکوئی به مادر شایگان و نامه ارژنگ شایگان به مادرش. بر این اساس مسلم است که در طی این فیلم نام ها و موضوعاتی مطرح شوند که در کلام راستها به طور خلاصه "نوستالژی چپ" خوانده می شوند. بنابراین این فیلم نیز در نزد راست ها یکی از مواردی بود که انفجار خشم آنان بر علیه سازماندهندگان گردهمائی را موجب شد تا از "باز سازی صحنه های حماسی و تهییج کننده"... و "غیرقابل باور" در گذشته، شکوه کنند؛ یا به گفته یکی از راست های چپ نما که پیشتر به آن(مورد اتاق پالتاکی) اشاره شد، آنقدر حالشان به هم بخورد که نتوانند در سالن مانده و بقیه برنامه ها را دنبال کنند! انفجار خشم در این حد، البته باز صرفاً متوجه چریکهای فدائی خلق نبود که آن فیلم را ساخته بودند. خشم به خاطر آن بود که در طی این فیلم باز و باز و باز ، صدای انقلاب، صدای کارگران و زحمتکشان و روشنفکران کمونیست و انقلابی و  از نظر آنها گذشته "کهنه"، "چپ سنتی"، "جنبش فدائی"، و خلاصه همه چیزهای آزار دهنده برای راستها در گوششان "تکرار" شده بود. باز و باز و باز، نام حمید اشرف ها، فریدون جعفری ها، روحی آهنگران ها(نزهت، اعظم، بهمن)،صبا بیژن زاده ها، خشایار سنجری ها، سعید پایان ها، .فاطمه حسینی ها، بهروز دهقانی ها، مجید احمدزاده ها،حسن نوروزِی ها و ....بگوش می رسید. این صدا نه تنها مربوط به گذشته بلکه پیامی بود برای کارگران و زحمتکشان و همه مردم ستمدیده ما در شرایط کنونی ایران. پیامی برای تشویق و تشجیع مبارزین د رحال حاضر برا ی مبارزه هر چه قاطعانه تر بر علیه رِژیم جمهوری اسلامی و قطع هرگونه نفوذ امپریالیسم از ایران. شهرزاد نیوز واقعاً حق داشت که خشم خود از این فیلم را با این کلمات هیستریک و غضب آلود بیان نماید که گویا با دیدن آن به یاد تبلیغات هیستریک و دولتی افتاده بود!!. اما اگر چنین اظهار نظری از جانب سایتی که با بودجه امپریالیسم هلند پیشبرد برنامه هایی بر علیه توده های ستمدیده ایران را در دستور کار خود قرار داده، کاملاً طبیعی است، چرا طیف راستی که دوست دارد چپ تلقی شود با آن هم آواز می شود؟ شما چگونه توضیح می دهید که چرا از دیدن این فیلم حالتان به هم خورد!!؟ شما چرا تحمل شنیدن صدای ارژنگ - که برای هر دلسوخته از مظالم و جنایتهای رژیم های شاه و جمهوری اسلامی حداقل یادآور کودکان و نوجوانان فلسطینی ضد صهیونیسم و ضد امپریالیسم در شرایط کنونی است- را ندارید؟ ارژنگ در این فیلم از اعمال قهر انقلابی بر علیه جنایتکاران و دشمنان مردم سخن می گوید. به چه دلیل شما حتی تاب شنیدن این سخنان در یک سالن 250 نفری را هم ندارید و این فیلم چنان شما را پریشان و آشفته می کند که گفتید که گویا اگر می دانستید چنان فیلمی نشان داده خواهد شد به آن سمینار نمی آمدید!؟ توجه شود که مدت زمان فیلم "مادر" فقط نیم ساعت بود. یعنی به گفته اینها این فیلم نیم ساعته چنان آن گردهمائی را "تسخیر" کرده بود که حاضر بودند به خاطر آن، از سه روز " گردهمائی"چشم پوشیده و به آنجا نیایند تا در ضمن دلشان هم به هم نخورد!! اما صدای ارژنگ کودک و نوجوان در این فیلم، صدای کودکان و نوجوانان به بند کشیده ایران زیر سلطه رژیم جمهوری اسلامی، این خفاش خون آشام است. این صدا متعلق به "بچه های اعماق" ، متعلق به "کاوه های اعماق" است (2). گوشهایتان را باز کنید و بشنوید که صدای ارژنگ، صدائی که قهر انقلابی بر علیه جنایتکاران ستمگر را تأئید می کند و شما آن را در یک عبارت کشدار مملو از عداوت و کینه،"گرایش قدیمی کلیشه ای خطی – مکتبی" می نامید، صدای گرایشی است که همین امروز در اعماق جامعه تحت سلطه امپریالیسم ایران در شرایط کنونی، در میان بچه های اعماق، در میان کارگران و زحمتکشان جان به لب رسیده ما در طنین است. بلی درست متوجه شده اید، گرایش به اعمال قهر انقلابی بر علیه رژیم جمهوری اسلامی به مثابه رژیم نماینده غارتگران بین المللی و سرمایه داران زالو صفت داخلی؛ گرایش به چریک فدائی خلق؛ گرایش به چه گوارا، انقلابی کبیر متعلق به همه خلقهای تحت ستم جهان که گویا رسالت خراب کردن چهره او  هم امروز به عهده رژیم نکبت بار جمهوری اسلامی افتاده است. گرایشی که امروز عناصر توده ای و اکثریتی و  هم قماشان آنها را در ایران بر آن داشته تا در پرتو فضای سیاسی ای که به آنها اعطا شده است، به گونه ای حرفهای آن "گرایش" را به زبان رانند و حتی ردای چریک فدائی دهه 50 را به عاریه بگیرند و  نام و عکس آن انقلابیون محبوب توده ها را وثیقه کسب وجهه برای خود قرار دهند و به طور کلی بکوشند از این طریق در نزد جوانان مبارز ایران، انقلابی جلوه کنند تا بتوانند کنترل مبارزات آنها را بدست گیرند،تا.... این واقعیت ها را حتی باید آن دسته از خرده بورژواهائی ببینند که هر چند هر حقیقتی را زیر پا نمی گذارند ولی به خاطر خصلت متزلزل خود، در بسیاری موارد تحت تأثیر اندیشه های بدخواهان قرار می گیرند. چرا اینها متوجه واقعیت های فوق در ایران نیستند؟ چرا پژواک صدای ارژنگ را در بین زحمتکشان جان به لب رسیده از مظالم وحشتناک سرمایه داران نمی بینند و آن صدای قدرتمند را در گستره جامعه ایران و در خاوران ها نمی شنوند؟ چرا درک نمی کنند که اگر آن صدای انقلابی جاری در میان کارگران و زحمتکشان ما نبود، اگر برای خاموش کردن آن صدای قدرتمند و رسا نبود که دیکتاتوری لجام گسیخته حاکم  به سختی می تواند در گلو خفه اش سازد، خواندن سرود انترناسیونال در مقابل پاسداران درنده خوی رژیم نیز در خاوران تحمل نمی شد و آن سگان دستور موقت عدم دریدن جمعیت حاضر را دریافت نمی کردند! و......و آنهمه کتاب و روزنامه و مجله در مورد چریکهای فدائی خلق و دیگر انقلابیون دهه 50 منتشر نمی شد.  کسانی که در خارج از کشور از شنیدن صدای ارژنگ خردسال، از نامه او به مادر زندانی اش به خود می لرزند، کسانی که تاب شنیدن حرفهای رفیق مرضیه به عنوان چریک فدائی مدافع انقلاب توده ها را در این فیلم ندارند، مسلم است که قادر به شنیدن پژواک آن حرف و صدا در ایران کنونی نیز نمی باشند. کسانی که سازماندهندگان "گردهمائی" را  به خاطر امکان دادن به نمایش فیلم "مادر" در آنجا مورد حمله قرار می دهند، اگر کسانی نباشند که درکی از وضعیتی که امروز در ایران حاکم است نیز ندارند، مغرضینی هستند که به هرحال باید خشم خود را به خاطر هر کار مثبت مبارزاتی که سمینار پیش برده است، بر سر آنها بکوبند. اما به نیروهای مبارز و واقعاً چپ دلسوز توده ها و مدافعین راستین آزادی و برابری و سوسیالیسم باید گفت که مبارزه در شرایط خارج از کشور، دور از توده های رنج دیده ایران به چشمانی با بینائی قوی و گوش های باز نیازمند است. باید دید و متوجه بود که اینهمه هجوم و تلاش مذبوحانه برای خنثی کردن ایده های انقلابی چریکهای فدائی، اینهمه غیض و کینه ای که نسبت به نیروهای واقعاً چپ و پویندگان راستین راه رهائی توده ها نشان داده می شود، بدون وجود زمینه مادی معینی در جامعه ایران برای رشد چپ انقلابی نمی توانست بروز نماید. در چنین شرایط بغرنج اجتماعی است که زندانیان سیاسی از میان توده ها و روشنفکران مبارز در ایران، هم اکنون در زندانهای جمهوری اسلامی به بند کشیده شده اند. شما بدون داشتن چشمان و گوش های باز  قادر به تشخیص ایده های انقلابی از غیر انقلابی، برخورد انتقادی با هدف سازندگی با برخوردهای غرض آلود که هدفش صرفاً خفه کردن صدای انقلاب، صدای چپ انقلابی و  به واقع خاموش کردن فریاد کارگران و زحمتکشان تحت استثمار و ستم غیر قابل توصیف ماست، حتی قادر نخواهید بود قدمی در دفاع از آن زندانیان بردارید. در هرحال این وظیفه نیروی چپ انقلابی است که با قاطعیت در مقابل راستها ایستاده و ضمن خنثی کردن تبلیغات فریبکارانه آنها و افشاء مقاصد بدخواهانه شان، از باورهای مبارزاتی خود پیگیرانه دفاع نماید.

 

نکته آخری که در این قسمت لازم است در مقابل دروغ پراکنی و تبلیغات سوء نیروهای راست مطرح شود، مربوط به تهییجی صرف خواندن سخنرانی های ایراد شده و بر چسب "شعاری" زدن به آنهاست. این را قبل از هر کس دیگری خبرنگار شهرزاد نیوز مطرح کرده و به این هم ایراد گرفته است که آنها " به بازگوئی خاطرات شخصی  می پرداختند"... اما سخنان فوق صرفاً یک اتهام  کلی است که از طرف هر کسی مطرح می شود حتی معلوم نمی کند منظور کدام سخنرانی هاست؟ حتی معیاری به دست نمی دهند که بر مبنای آن بتوان متوجه شد که چه متنی از نظر آنها شعاری است و چه متنی نیست! و کدام کلمه را آنها تهییجی می نامند؟ و این واژه از نظر آنها معادل چه چیزی در ادبیات مبارزاتی در سطح جهان است که آنها برای آن بار منفی قائلند ا؟ یا چرا مثلاً در سخنرانی اگر خاطره گفتن به رساندن منظور کمک می کند، نباید چنین کاری کرد!؟ از آنجا که مبلغین فریبکار چپ نما چنین برخوردی را مستقیماً و با نام بردن از چپ انقلابی بر علیه آن به صورت"تیز و تند" و "گوشت کوب" به دست مطرح کرده اند و این برخورد آنها تنها مبین رواج تبلیغات بی اساس و غرض آلود بر علیه چپ می باشد که هیچگونه پرنسیبی هم پشتوانه آن نیست، در اینجا لازم است اندکی به آن پرداخت. اگر به مجموعه سخنانی که مشخصاً بر علیه سخنرانی های ایراد شده از طرف چپ ابراز می شود، توجه کنیم، معلوم می گردد که این برچسب زنی ها در واقع انعکاس رنجی است که آنها از ارائه مطالب مهم در بعضی سخنرانی ها و از محتوای حقیقت جویانه آنها برده اند. به عنوان نمونه ، وقتی رفیقی در حین ادای این حقیقت که جمهوری اسلامی به خاطر ماهیت وابسته به امپریالیسم خود از همان آغاز کمر به سرکوب کارگران بسته و شکنجه را از همان آغاز در زندان هایش برقرار کرده بود را مطرح می کند و تجربه شخصی خود به عنوان یک کارگر در سال 58 را در این مورد بیان می کند، جای تعجب نیست که نه فقط مدافعین شرمگین کنونی جمهوری اسلامی بلکه کسانی هم که عمری یاوه گفته و سرکوب و زندان و شکنجه در جمهوری اسلامی را یا به دلیل عدم فهم ماهیت ضد خلقی این رژیم و یا به خاطر سرپوش گذاشتن روی این واقعیت، حاصل جریان مبارزه مسلحانه در جامعه به خصوص از طرف مجاهدین خلق در سال 60 جا زده بودند، از چنین سخنرانی متکی بر فاکت های عینی و مستند به خشم آیند. حال دیگر وضع کسانی که بنی صدر را رئیس جمهور مردمی ایران می خواندند و  به دفاع از  او قیام کردند، یا کسانی که درست در شرایطی که کارگران و رو شنفکران مبارز در زندانها تحت شکنجه قرار داشتند می نوشتند " نظام حاکم بر زندان ها در جمهوری اسلامی متکی بر شکنجه نیست"(از اراجیف سازمان اکثریت در همان زمان. نگاه کنید به: نشریه کار شماره 104 به تاریخ 2 اردیبهشت 1360)، روشن است. اینها اگر برای از بین بردن اعتبار چنان سخنرانی هائی، با ناله و فغان چنین برچسب های نازل و سخیف را نزنند و روش های کهنه شده فریبکارانه گذشته را بر علیه نیروهای انقلابی دوباره از سر نگیرند، پس چه کنند!؟ بالاخره رنج بی درمان را به گونه ای باید تسکین داد!! همین راست ها و راست های چپ نما هر جا در همین خارج از کشور امکان یافته اند، کمونیسم و کمونیستها را کوبیده اند که گویا در آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی از تظاهرات زنان بر علیه حجاب پشتیبانی نکردند و همواره با ریا و فریبکاری پنهان کرده اند که زنانی که برای اولین بار بر علیه حجاب اجباری رژیم خمینی بپا خاستند، همانا زنان کمونیست و یا اکثراً زنانی با گرایشات چپ بودند. پس وقتی چنین واقعیتی در یک سخنرانی بر ملا می شود، وقتی نشان داده می شود که آن زنان جوان و نوجوان، خود جسارت و آگاهی مبارزاتی خود را از نسل پیشین خود، از زنان مبارز شرکت کننده در جنبش مسلحانه در دهه 50 ، اخذ کرده بودند و  وقتی به این ترتیب، راه، بر سوء استفاده بیشتر از این، از یک حرکت مبارزاتی چپ بر علیه خود چپ بسته می شود، تعجبی ندارد که مغرضین به خشم آیند و با غرض صحبت های متکی بر دلیل و استدلال را با عنوان "تهییجی" بکوبند و بر علیه آن "شعار" دهند!؟ که البته هیچوقت هم از چنین برخوردهای شعاری خود خسته نمی شوند!! به راستی از کسانی که گرامی داشت یاد جانباختگان دهه 60 را "عزاداری" و "روضه خوانی" می خوانند و از کسانی که با آنها دسته کُر بر علیه چپ تشکیل می دهند، چه انتظاری باید داشت که وقتی در یک سخنرانی دلایل پویائی نسل جوان زندانی دهه 60 بر شمرده شده و بر مقاومت قهرمانانه و تا پای جان زندانیان سیاسی انقلابی در آن دهه  با ارائه سندی زنده تأکید می شود، آنها لفظ "شعاری" را برای چنین سخنرانی به کار نبرند؟ آخر با چنین سخنرانی هائی مغرضین چگونه می توانند بر دروغین بودن ادعاهایشان سرپوش بگذارند که بارها گفته و  پخش کرده اند که گویا هیچکس در مقابل شکنجه های شکنجه گران جمهوری اسلامی طاقت نیاورد و گویا زندانیان سیاسی در دهه 60 همه اطلاعات خود را به رژیم داده و بعد به جوخه اعدام سپرده شدند!! با اندکی دقت به چنین ایراداتی می توان دید که نه شکل و چگونگی بعضی از سخنرانی ها بلکه تماماً محتوای انقلابی آنهاست که موجب زدن چنین انگ و برچسب ها از طرف نیروهای راست شده است. ابراز چنین ایراداتی در واقع از موضع گیری سیاسی آنها بر علیه چپ انقلابی نشأت می گیرد و نه از غور و بررسی علمی در مورد سخنرانی ها که البته بهره ای نیز از آن نبرده اند. درست به همین خاطر است که این ابراز نظرهای کور سیاسی توأم با کینه توزی، از هیچ اعتباری برخوردار نبوده و  فاقد هرگونه ارزشی می باشند. 

 

اینها و همه آنچه در فوق به آنها اشاره شد در مجموع نمونه ها و خلاصه ای از برخورد راستها به چپ انقلابی در جریان "گردهم آئی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی" می باشد که آن را تحت عنوان ایراد به سمینار و یا گزارش از آن مطرح کرده اند. اینان با اعتقاد به دموکراسی حذفی که الزاماً با سکتاریسم و تنگ نظری عجین است، نه فقط با همه قوا در جهت حذف چپ انقلابی از چنین گردهمائی ها (اگر بتوانند حتی از جنبش) و راندن او به حاشیه می کوشند بلکه "مدبرانه" برای ترساندن وسطی ها (سانتریست ها یا خرده بورژواهای ترسوئی که حرکتشان را نه کشش به سوی حقیقت بلکه اغلب جهت وزش باد تعیین می کند) نیز  نقشه می کشند تا ضمن حذف پشتیبانی آنها از انقلاب و نیروهای انقلابی، آنها را یا منفعل و پاسیو کنند و یا به طرف خود کشانده و وادار به اتخاذ مواضع راست در جنبش بنمایند.

*****

همانطور که ملاحظه شد در این نوشته از "سازماندهندگان" سمینار یا گردهمائی صحبت شد که منظور از آن رفقای " گفتگوهای زندان" می باشند که از سایت خود مسایل مربوط به این سمینار یا گردهمائی را به اطلاع دیگران رساندند. در هر حال در طرح انتقادات سازنده، خطاب ما " گفتگوهای زندان" هستند و از آنهاست که انتظار می رود ایرادات واقعی به سمینار را شنیده و برای تصحیح کار در آینده در جهت خدمت به جنبش انقلابی از آنها استفاده نمایند.

 

 اولین انتقاد اساسی و اصولی به رفقای نامبرده از نظر ما آنست که آنها از همان آغاز وظایف و اختیارات خود را به جمعی تحت عنوان "کمیته برگزار کننده" محول نمودند بدون آنکه معیارهائی که آن رفقا با آن خود را چپ و رادیکال می خوانند در این تفویض در نظر گرفته شده و بکار رفته باشند. در نتیجه در جمع برگزارکنندگان، افرادی با مواضع متفاوت و حتی متضاد در کنار هم قرار گرفتند و بدون آن که معیار واحدی برای انجام کارها داشته باشند، پیشبرد کار سمینار را بعهده گرفتند.  صرفنظر از این که چه افراد مشخصی از چپ یا راست در بین این برگزارکنندگان جای گرفته بودند، مسأله اصلی این است که در فقدان چهار چوب واقعاٌ چپ و رادیکال و مرزهای سرخی که اجازه ورود به راست ندهد، جمعی متشکل از افرادی با مواضع گوناگون، در بهترین حالت بالاخره برخوردهای راست روانه از خود بروز می دهد. این را تجارب مختلف نه فقط در ایران بلکه در همه جنبش ها در سطح جهان نشان داده است. در همه جا اتفاقاً سرنوشت نهائی حرکت های ظاهراً همگانی که معیارهای چپ بر آنها مسلط نبوده است، گرویدن به راست و غرق شدن در آن بوده است.

 

شکی نیست که برگزار کنندگان برای برپائی این سمینار آنهم به مدت سه روز که حقیقتاً به تلاشی شبانه روزی نیازمند است، کار و زحمت فراوانی انجام  دادند. با در نظر گرفتن این امر و بدون این که ذره ای اهمیت و ارزش برخوردهای صمیمانه و مسئولانه کسانی که برپائی مراسم بزرگداشت خاطره زندانیان سیاسی دهه 60 و  محکوم کردن جنایات جمهوری اسلامی را قدمی در جهت پیشبرد باورهای مبارزاتی خود می دانند، نادیده گرفته شود و یا قدر کار با ارزش آنها دانسته نشود که امکان ایراد سخنرانی هائی با محتوای انقلابی و کیفیتی خوب و همچنین عرضه کارهای سیاسی و هنری ارزشمند را در آن سمینار بوجود آوردند، در اینجا تنها به چند مورد از ایرادات وارد به این سمینار که دقیقاً در نبود معیارهای چپ و رادیکال امکان بروز یافته بودند، می پردازیم.

 

بعضی از ایرادات چنان برجسته بودند که نکات مشترکی را در بین خیلی از منتقدین تشکیل می دهند. از جمله ایراد به وجود تعداد زیاد سخن ران و برنامه های سیاسی و هنری زیاد در طول دو روز و نیم سمینار. این ایراد خود منبع و بوجود آورنده ایرادات دیگری شده و نارضایتی شدید شرکت کنندگان در سمینار را باعث شد. به دلیل زیاد بودن تعداد سخنرانان، در همان روز سخنرانی در مدت کوتاهی از سخنرانان خواسته شد که بحث های خود را فشرده کنند و در مدتی کمتر از وقت تعیین شده بحث خود را ارائه دهند. این امر فشاری به سخنرانان بود که مجبور می شدند یا از ایراد همه سخنرانیشان صرفنظر کنند و یا به گونه ای که دلخواهشان نبود بحث خود را ارائه نمایند. با توجه به وقت کم هیچگونه امکان پرسش به شنوندگان داده نشد. حتی آنجا که ظاهراً "پنلی" از سخنرانان در بخش زندان و زنان تشکیل شده بود و قرار به برگزاری برنامه پرسش و پاسخ بین سخنرانان و مخاطبین در سالن بود، جمعیت با این واقعیت روبرو شد که باید برای صرف شام برود(چون فقط همان موقع می توانست صرف شود). حتی در خارج از سالن هم امکانی برای بحث و اظهار نظر شرکت کنندگان در سمینار فراهم نبود. این یکی از بزرگترین ایرادات سازماندهی در سمینار بود. وضع به صورتی در آمد که گوئی حضار فقط آمده بودند که تند و تند و تند بشنوند و انواع و اقسام برنامه ها را در ذهن خود فرو برند. گوش دادن به تعداد زیاد سخنرانی پشت سر هم و بدون وقفه در یک روز و درشرایطی که امکان شرکت در بحث ها نیز از آنها سلب شده بود، کاملاً جمعیت را خسته کرده بود. زیاد و فشرده بودن برنامه های دیگر نیز علاوه بر تعداد زیاد سخنرانی، بر این خستگی می افزود.  البته در اینجا نمی توان در مورد همه ایرادات کوچک و بزرگ دیگری که وجود داشت، نوشت. فقط اگر به آنچه که نام "پنل" به آن داده شده بود بپردازیم باید گفت که اگر از شیوه ها و فرهنگ مترقی در جوامع غربی استفاده می شود، این کار در درجه اول باید محتوای آن را در بر بگیرد نه اینکه صرفاً نام و ظواهر تقلید شوند. مثلاً نمی توان با سخنرانانی که روی موضوع کاملاً معین و واحد صحبت نمی کنند یک پنل تشکیل داد و باید محتوای ارائه شده با نام مورد استفاده  همخوانی داشته باشد. د رهر حال آنچه به طور کلی مهم است پیدا کردن سرمنشاء چنین ایراداتی می باشد. ایراد اصلی در واقع به نداشتن معیار درست واحدی در بین برگزار کنندگان بر می گردد. برگزار کنندگان حتی نتوانسته و یا نخواسته بودند تعداد مناسبی  را در تعیین سخنرانان در نظر بگیرند که این امر باعث بوجود آمدن وضع ناراحت کننده ای نه فقط برای شرکت کنندگان بلکه برای خود سخنرانان نیز گشت.

 

شکی نیست که اولین تلقی عمومی از گردهمائی در باره کشتار زندانیان سیاسی، دفاع از آرمان های انقلابی آن زندانیان و محکوم کردن جنایات جمهوری اسلامی بود. اما اولین جلوه غلبه راست در جمع برگزار کنندگان که معیارهای چپ رادیکال بر آن حاکم نبود، خود را در چگونگی صحنه آرائی یا دکور سالن نشان می داد. در این سالن حتی یک عکس از زندانیان سیاسی به خون خفته در دهه 60 دیده نمی شد. حتی یک شعار در تجلیل از آنها و در دفاع از آرمان های انقلابی آنان نصب نکرده بودند. موضوع بر سر فراموشی یا اشکالات تکنیکی نبود. اتفاقاً بودند کسانی در آن سمینار که عکس زندانیان سیاسی شهید زیادی را با خود داشته و حاضر به نصب آنها روی دیوارهای سالن و همچنین حاضر به همه نوع همکاری برای قرار دادن شعارهائی در دفاع از آرمان های آن زندانیان سیاسی بودند. اما برگزارکنندگان علیرغم چنان پیشنهاداتی باز حاضر نشدند به چنین کاری تن بدهند. در شرایطی که جریانات راست می کوشند که بر پائی مراسم به یاد زندانیان سیاسی دهه 60 را به صورت های مختلف از محتوای مبارزاتی خود خالی ساخته و حتی تحت عنوان به اصطلاح مخالفت با "عزا داری" از برپائی آن جلوگیری نمایند، جلوگیری از نصب عکس زندانیان سیاسی جان باخته و شعارهای مناسب انقلابی در سالن چه معنی می دهد؟ آیا این را نباید به پای موفقیت راست در غالب کردن خواست و نیت خویش در آن گردهمائی تلقی کرد؟ در آنجا تنها با دخالت یکی از برگزار کنندگان آنهم پس از کوشش زیاد و تحمل کشمکش ممکن شد که شعار " زنده باد سوسیالیسم" در محلی از سالن نصب شود. آیا کسانی که از خاوران و خاوران ها صحبت می کنند و ظاهراً کار و مبارزه خانواده های زندانیان سیاسی شهید در دهه 60 را مورد تأئید قرار می دهند نباید از عدم وجود عکس شهدا و شعارهای مناسب در سالن آن گردهمائی، در شرایطی که دیکتاتوری جمهوری اسلامی بر آن حاکم نبود، خجالت زده شوند؟ از مادران و پدران و خواهران و برادران زندانیان سیاسی به خون خفته در خاوران ها خجالت زده شوند که نه در شرایط خارج از کشور بلکه در شرایط دیکتاتوری و اختناق حاکم بر جامعه ایران همواره عکس عزیزانشان را با خود دارند، در مورد آنها صحبت می کنند، هر جا امکان می یابند به زمزمه سرود های مبارزاتی می پردازند و با مشکلات زیاد مبارزه می کنند تا اجازه ندهند و اجازه نداده اند خاطره و آرمان های عزیزانشان از بین برود؟ آیا عدم نصب عکس مبارزین و شعارهای مبارزاتی در دفاع از آرمان های انقلابی زندانیان سیاسی جانباخته در سالن به این خاطر بود که مبادا سالن به تسخیر چپ در آید و سکتاریسم (!!) بر آن حاکم شود؟ آیا نظرگاه راست در این برخورد نیز محق است؟ چنین نظرگاهی به خانواده های زندانیان سیاسی در خاوران که با شجاعت تمام بر سر گور های گمنام فرزندانشان بعد از خواندن سرودهای انقلابی شعارهای مبارزاتی سر می دهند چه پاسخی دارند بدهند؟ آنها به خانواده های داغداری که فریاد می زنند: "درود بر تمامی مبارزین آذربایجان، درود بر صمد بهرنگی ، درود بر بهروز دهقانی"  چه خواهند گفت ؟ بدون شک اگر این افراد آنجا می بودند حتما ضمن شماتت این خانواده های ستمدیده،  می گفتند که نباید این شعار را سر بدهند! و سعی می کردند تا مانع آنها شوند!      

 

بلی، اولین تلقی عمومی از گردهمائی در باره کشتار زندانیان سیاسی، دفاع از آرمان های انقلابی آن زندانیان و محکوم کردن جنایات جمهوری اسلامی بود.  ولی با کمال حیرت در این سمینار اجازه داده شده بود که حتی آواهائی سر داده شود که آن آرمان ها را بی اعتبار کند و حتی مبارزه بر علیه ستم و ظلم و جنایت را در رژِیم جمهوری اسلامی محکوم نماید. باور کردنی به نظر نمی رسد ولی چنین چیزی واقعیت داشت. اگر رسانه های رژیم و دیگر رسانه های ضد خلقی سالهاست که تبلیغ می کنند که گویا جوانان امروز ایران وضع دردناک جامعه کنونی را نه ناشی از رژیم جمهوری اسلامی بلکه حاصل کار انقلابیون نسل های پیشین خود دانسته و آنها را مقصر می شناسند و گویا آنقدر خودخواهند که فقط به خود می اندیشند و اصلاً مقوله از خود گذشتگی به خاطر منافع اکثریت جامعه را درک نمی کنند، در سمینار نیز همین تم که شاید برای بعضی از بی خبران از تم های تبلیغی ای که در جامعه ایران برای باز داشتن جوانان از مبارزه رواج داده می شود، جدید جلوه کند، مورد تبلیغ قرار گرفت. این موضوع را پیشاپیش کسی که حتی دسته گلش را برای "قدر دانی" از ابراز آن سخنان خریده و به سمینار آورده بود، می دانست و  برگزار کنندگان نیز نمی توانستند از آن غیر مطلع باشند. به خصوص که از مدتها پیش، از سخنرانان خواسته بودند که خلاصه ای از متن و مو ضوع سخنرانیشان را برای آنها بفرستند.(حداقل اگر برگزار کنندگان مدعی شوند که نمی دانستند، می بایست موضع خود را در مقابل چنین تهاجمی روشن می نمودند و یا حداقل امروز بنمایند). دقت شود، بحث به هیچوجه بر سر سانسور حرفهای سخنران ها نیست. اصلاً شاید حتی مهم نباشد که یکی دو نفر هم سخنانی مغایر با اهداف اعلام شده سمینار در  آنجا بر زبان راندند. ولی چگونگی برخورد برگزارکنندگان با چنین امری از اهمیت زیادی برخورد دار بوده و می باشد. در واقع برآیند نیروی برگزار کنندگان که همانطور که قبلاً اشاره شد در فقدان ضوابط چپ و رادیکال در میان آنان نمی توانست جر با غلبه راست نباشد چنان شرایطی در آن سمینار بوجود آورده بود که صدای راست ترین نیروها نیز که تنها در گوش مرتجعین و دشمنان کارگران و توده های رنج دیده ما می تواند نوای خوش آهنگی تلقی شود، در آن شنیده شد. این راست اگر آگاهانه بر مبنای ایده ها و نظرات راست روانه اش، مانع از نصب عکس شهدای گرانقدر دهه 60 در سالن شده بود، در مقابل، فضائی بوجود آورده بود که هر آدمی با هر نیتی می توانست مثلاً نام  عزیزان به خون خفته دهه 60 را روی کاغذی دراز نوشته و آن را از در ورودی سالن تا انتهای آن پهن نماید. به اصطلاح ابتکار هنرمندانه ای(!!؟) که نتیجه اش آن بود که آن نام ها در زیر پای جمعیت حاضر در آنجا لگد کوب شوند! این "ادای احترام" به آن عزیزان جان باخته را مسلماً هیچ انسان با وجدانی نمی توانست تاب بیاورد و تاب نیاورد. بالاخره با دخالت یکی از رفقای دست اندر کار سمینار، از اجرای کامل آن کار جلوگیری شد و تنها صفحه نام جانباختگان عزیز ما که در قسمت جلوی سالن پهن شده بود، در زیر پاهای شرکت کنندگان در سمینار قرار گرفت و ناخواسته برای آنها، تکه پاره شد.  برخورد برگزار کنندگان با این موضوع چگونه بود؟ راست حتی به بعضی دخالت هائی که مانع پیشبرد چنان کارهائی بود نمی توانست جز با پرخاش پاسخ گوید. نمی توانست به طور کلی روی هر نیروی مبارز و متعهد در درون که معترض بعضی اعمال راست روانه آنها در سمینار بود و بعضاً نیز مانع از موفقیت کامل آنها می شد، شدیداً فشار وارد نیاورد.

 

چگونگی پایان بخشیدن به سمینار نیز به نفع راست تمام شد. علیرغم حضور آنهمه هنرمند در سمینار، از وجود آنها برای بوجود آوردن فضای شاد مبارزاتی استفاده نشد. آخر نیروی راستی که هنرمندان با مواضع رادیکال، دیگر برایش کهنه و دل آزرده شده اند و می گوید که گویا کارهایشان "شعاری"، "تهییجی طولانی" و غیره است(!!)، چگونه می توانست از حضور آنان در آن سمینار بهره گیرد تا حداقل جمعیت شرکت کننده که هزینه بالائی هم بر گرده اش گذاشته شده بود، با زمزمه سرودها و ترانه هائی که آنها می خواندند، سمینار را ترک گوید!؟

 

 در اینجا قبل از این که در مورد انتقاد برگزارکنندگان در آخر کار سمینار به سخنرانان هم صحبت شود، لازم است لحظه ای روی این امر تعمق کنیم که اینهمه برخورد بر علیه آرمان های انقلابی و آزادیخواهانه چپ، اینهمه ضدیت با رادیکالیسم، اینهمه تلاش های هیستریک برای کوبیدن چپ و به حاشیه راندن آن که در برخورد به این سمینار خود را عرضه کرد، از کجا نشأت می گیرد؟  واقعیت این است که چپ، صدای کارگران و زحمتکشان را پژواک می دهد. چپ، فریاد در گلو خفه شده توده های رنج دیده ایران که در معرض شدیدترین فشارهای اقتصادی و اجتماعی ناشی از سلطه سیستم سرمایه داری وابسته قرار دارند را فریاد می زند و از منافع آنهاست که دفاع می کند. این چپ، از انقلاب، انقلابی به رهبری طبقه کارگر دفاع می کند و نفع وسیع ترین توده های ایران را در سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و قطع هرگونه نفوذ امپریالیسم از ایران می داند. به همین خاطر است که این چپ قاطعانه در مقابل همه سازشکاران و  مماشات طلبان که عليرغم همه شعار های دهن پر کن شان، جدائی دين از دولت و يا تغيير قوانين و مجازات های اسلامی ، حداکثر خواستی است که امروز تعقيب می کنند، می ایستد و آنها را افشاء می کند. بنابراین ضدیت با این چپ نمی تواند جز ضدیت با کارگران و زحمتکشان و  ضدیت با تأمین منافع واقعی آنها که تنها با یک انقلاب اجتماعی پیروز میسر است، باشد؛ و  نمی تواند جز در خدمت تداوم سلطه ننگین رژیم جمهوری اسلامی قرار بگیرد. واقعاً چه کسانی جز آنها که از انقلاب توده ها هراسانند، جز آنها که رادیکالیسم کارگران لرزه بر اندام آنها می اندازد، ممکن است چنین با غیض و غضب و کینه و بطور هیستریک بر علیه این چپ برخاسته و چشم دیدن آن را نداشته باشند؟ اما واقعیت این است که تا کارگران و زحمتکشان ایران وجود دارند، این چپ نیز وجود خواهد داشت و از این نیروی مادی توان و نیرو  خواهد گرفت.

 

"گردهمائی" با ابراز سخنانی از طرف برگزار کنندگان که به خصوص سخنرانان را به باد انتقاد گرفتند که گویا خارج از چهار چوب تعیین شده سخن گفته اند، پایان یافت. نکته آخر در آن اظهار نظر ها بحث مهمی است که باید با کسانی صورت گیرد که خود را با عنوان چپ و رادیکال تعریف می کنند.

 

اولین موضوع قابل تأکید آنست که وارد کردن چنین ایرادی به سخنرانان از طرف برگزارکنندگان یک سمینار امر جدیدی است و به نظر نمی رسد که سابقه ای داشته باشد. البته تا کنون چنین وضعی بوجود آمده است که سخنرانی در یک جلسه به ایراد سخنانی پرداخته که مغایر با خواست و نظر برپا کنندگان و حاضرین در آن جلسه بوده است. در این صورت انتقاد و ایراد در درجه اول متوجه مسئولین آن جلسه بوده است که یا علیرغم شناخت از مواضع سیاسی آن سخنران، باز او را به جلسه مفروض دعوت کرده اند و یا چشم بسته و بدون آگاهی از مواضع سیاسی سخنران از او دعوت به عمل آورده اند. وانگهی در گردهمائی مورد نظر با توجه به شرکت تعداد زیاد سخنران در آن، طرح چنین ایرادی به طور کلی و نه مشخص نه تنها کمکی به رفع ایراد نمی کند(چون معلوم نمی کند به کدام سخنرانی ها و چه ایرادی وارد است) بلکه باعث می شود که حق سخنرانانی که واقعاً با احساس مسئولیت برخورد کرده و سخنرانی های با ارزشی هم ارائه داده اند، زیر پا گذاشته شود. اما صرفنظر از این که برگزارکنندگان در ابراز چنین ادعائی محق بوده اند و یا نه، این برخورد پاسخی بود که در مقابل نارضایتی شرکت کنندگان از موضوعات بحث سمینار مطرح شد و بیانگر آنست که به هر حال ایرادی در کار بوده است. بنابراین برخورد اصولی آن است که ببینیم چرا اساساً چنین مسأله ای مطرح می شود؟ چرا در سمینار اول کسی به فکر آن نیافتاد که بگوید سخنرانی ها یا فلان و بهمان سخنرانی در چهارچوب سمینار قرار داشت و یا نداشت؟ با کنار گداشتن هر گونه تعصبی فقط با اندکی توجه می توان دید که چنین ایرادی از نامشخص  و مبهم بودن موضوع سمینار و یا تناقض بین سرتیتر آن که اساساً در باره زندانیان سیاسی دهه 60 و کشتار سال 67 بود و 4 موضوع اجتماعی- سیاسی مطرح شده در آن سرچشمه گرفته است.

 

حقیقتاً هنوز هم معلوم نیست که از نظر برگزارکنندگان یا سازماندهندگان سمینار، چگونه می بایست بین 4 موضوعی که برای بحث انتخاب کرده بودند: جنبش زنان، جنبش جوانان، جنبش کارگری، جنبش های ملی( که البته بدون هیچگونه توضیحی از مورد آخری به عنوان "مردم تحت ستم" نام بردند) و کشتار سال 67 ارتباط بر قرار کرد و در مورد شرایط زندان در دهه 60 صحبت نمود؟ در واقعیت امر مجبور کردن سخنرانان به ایراد بحث در رابطه با موضوعات فوق تا جائی که ما می دانیم دست و پای سخنرانان را برای این که بتوانند آزادانه در مورد زندان و زندانیان سیاسی دهه 60 و شرایط کشتار سال 67 صحبت کنند بسته بود. در بهترین حالت آنها می بایست ضمن برخورد به هر یک از آن جنبش ها به گونه ای بین آن جنبش و زندانیان سیاسی دهه 60 ارتباط بر قرار نمایند.  برگزارکنندگان موقعی محق بودند که چنان ایرادی را در مورد سخنرانان مطرح کنند که پیشاپیش با روشنی در مورد موضوع فوق توضیح داده بودند و کاملاً برای سخنرانان معلوم کرده بودند که باید در چه چهارچوبی بحثشان را ارائه دهند. اگر چنین کاری صورت گرفته بود و حداقل در یک پاراگراف برای سخنرانان توضیح و تشریح شده بود که چهارچوب تعیین شده برای ارائه بحث از نظر برگزارکنندگان چیست، اکنون همین می توانست به عنوان معیاری برای سنجش درستی و یا نادرستی ادعای آنها که گویا سخنرانان به چهارچوب های تعیین شده وفادار نماندند ، به کار رود. در حالی که هنوز هم نظر روشن و بی ابهامی را در این مورد نمی توان در بین برگزار کنندگان سراغ گرفت.  البته بحث بر سر رد هرگونه ایرادی به سخنرانان نیست. مثلاً به سخنرانی کسی که تریبون در مورد کشتار زندانیان سیاسی در دهه 60 را برای دفاع از زندانیان غیر سیاسی(آنهم در موردهای خاصی) در شرایط کنونی در ایران مورد سوء استفاده قرار می دهد و به گونه ای از تماس تلفنی اش با زندان اوین سخن می گوید که گویا هم اکنون زندانیان سیاسی مبارز و انقلابی در شرایط غیر انسانی در آن به بند کشیده نشده اند که هرگز هم امکان تماس تلفنی با خارج از کشور را ندارند، مسلم است که ایراد بسیار وارد است. ولی این هم مطرح است که اگر آن سخنران به قول یکی از برگزار کنندگان توانسته بود در آن سمینار "یک دهن آواز بخواند"، مواضع او به عنوان عضوی از یک شاخه از "حزب کمونیست کارگری" از قبل نیز شناخته شده بود و انتظاری وجود نداشت و نمی بایست وجود داشته باشد که وی از موضع یک نیروی چپ و انقلابی با مسایل سمینار برخورد نماید. در هر حال از این نمونه ها که بگذریم، هنوز این سئوال بی جواب مانده است که چرا تمرکز بحث در این گردهمائی و یا سمینار روی کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 و موضوعات متفاوتی که در رابطه با زندان در دهه 60 مطرح است، نبود؟ آیا همه مسایل و موضوعات در این زمینه کاملاً مطرح شده و دیگر چیزی برای گفتن باقی نمانده است و یا نکند مسایل مربوط به دهه 60 هم جزو مسایل "کهنه" و "تکراری" همچون مسایل مربوط به دهه 50 شده است!!؟ و به خاطر  اجتناب از "سنتی" بودن و یا احتراز از خوردن چنین مارک و برچسبی دیگر نباید به آن مسایل پرداخت!؟

 

 مسلم است که این خواست نیروهای راست می باشد که تا آنجا که می توانند مراسم ها به مناسبت گرامی داشت خاطره زندانیان سیاسی دهه 60 و تجربه گیری انقلابی از تجارب خونین گذشته را به اشکال مختلف از مسیر اصلی خود منحرف نمایند و آن را از محتوای انقلابی خود تهی سازند. ولی در همین حال از کسانی که خود را چپ و رادیکال معرفی می کنند انتظار می رود که در مقابل این خواست بایستند و اجازه ندهند که آنها بتوانند این تجربه از برگزاری سمینار را به یک تجربه منفی تبدیل سازند. تا کنون در موارد زیادی کار مثبتی با نیروی چپ ها و با کار و زحمت آنها شروع شده و پس از مدتی در جریان حرکت با هجوم راست ها مواجه گشته و آنها توانسته اند ابتدا ایده ها و روش های خود را در آن حرکت جا بیاندازند و سپس تماماً آن را به تسلط خود در آورند. تجربه "گردهمائی" اخیر نیز یکبار دیگر نشان می دهد که اگر مرز سرخ و واقعاً دموکراتیکی وجود نداشته باشد که مانع از جولان نیروهای راست، این مبلغین و اشاعه دهندگان نظرگاه های بورژوازی در چنین مراسم هائی بشود و اگر به نام برخورد ظاهراً دموکراتیک و ظاهراً غیر بوروکراتیک پرچم چپ و رادیکال را به زمین گذاشته و نخواهیم زیر چنین پرچمی فضای کاملاً دمکراتیکی برای دفاع از همه زندانیان سیاسی بوجود آوریم، آنوقت به طور اجتناب ناپذیر راست میدان دار کامل صحنه شده و دیگر چپ در آن جائی نخواهد داشت.

 

نیروهای راست، گردهمائی اخیر را نا موفق و یا شکست خورده قلمداد می کنند. اما تنها معیار سنجش برای درستی یا نادرستی این تلقی، توجه به هدفی است که سازماندهندگان "گردهمائی" در مقابل خود قرار داده بودند. البته واضح است که گردهمائی مورد نظر تماماً خواست راست ها را برآورد ننمود. در عین حال ، این گردهمائی علیرغم همه کمبودها و ایراداتش با احتساب همه نکات مثبت کوچک و بزرگش، تا حدی امکانی بوجود آورد که چه از طریق ارائه کارهای هنری(از جمله نشان دادن بعضی فیلم های باارزش در آنجا) و چه از طریق ارائه بعضی سخنرانی ها(مثلاً سخنرانی جوان مبارزی که دوران کودکی خود را در زندان گذرانده بود)، به گرامی داشت خاطره زندانیان سیاسی جان باخته در دهه 60 پرداخته شده و از آرمان های انقلابی آنها دفاع شود. از این تلاش باید به عنوان یک موفقیت نام برد. 

 

اکنون می توان گفت که برای رفقای گفتگو های زندان ، برای این که صدای رسای رفقای به خون خفته راه آزادی و سوسیالیسم باشند، به طور واقعی یک راه بیشتر وجود ندارد. این رفقا باید امروز پرچم سرخ سوسیالیسمِ را در دست خود بفشارند و اجازه ندهند که نیرو های راست در تحت پوشش دفاع ساختگی و کاذب از زندانیان سیاسی و یا هر پوشش دیگری، گرامی داشت خاطره زندانیان سیاسی به خون خفته در دهه 60 و دفاع از آرمان ها و ارزش های انقلابی در مقابل حامیان سرمایه را کمرنگ ساخته و آنها را از ادامه راهی که انقلابیون ما در راه تحقق آن جان خود را از دست دادند، باز دارند.       

 

به امید همواره در اهتزاز بودن پرچم چپ رادیکال و  برگزاری سمینارهائی که آرمان های انقلابی به خون خفتگان دهه 60 با آوای هر چه رساتری از آن بگوش برسد.

 

----------------------------------------------------------------

 

(1)- به عنوان نمونه می توان به برخورد صاحبان آن تفکر در یکی دو سال پیش در جمعی اشاره کرد که با تنگ نظری و فرقه گرایی کامل به شدت مانع از نمایش ویدیو کلیپ "من یک زنم" از چریکهای فدائی خلق شدند تا به خیال خود نگذارند فضا از نظر آنان آلوده "جنبش فدائی"بشود. غافل از آن که مبارزات سرشار از صمیمیت و صداقت کمونیست های فدائی در دهه 50 و افقی که آنها در مقابل مبارزات آینده خلق های تحت ستم ما بوجود آورده اند، آنچنان گسترده است که از محدوده جغرافیای ایران نیز فراتر می رود. اتفاقاً در مراسم روز جهانی زن در 8 مارس امسال دیدیم که صدای چریک فدائی خلق، غزال آیتی در شعر و ترانه – سرود زیبای "من یک زنم" به همراه نام فدائی قهرمان، مرضیه احمدی اسکوئی چگونه از حنجره دختران مبارز نو جوان افغانستان شنیده شد؛ و آن صدا چگونه در میان آنان پژواک داشت. آیا در آنجا هم فعالین چریک های فدایی خلق حضور داشتند که محیط برنامه را تسخیر کرده باشند!؟ آیا وقتی آن دختران مبارز افغانی که با شور و عشقی وافر با لهجه شیرینی نام سازمان مرضیه را به زبان می راندند و به اجرای شعر "افتخار" می پرداختند و صدای فدائی در میان آنان طنین داشت، به این خاطر بود که "سکتاریسم" در آنجا حاکم بود؟ این نوع کوته فکری را دیگر باید کنار بگذارند. واقعیت این است که  طنین صدای فدائی آنقدر قوی است که هیچ یک از آن نوع حصارهای فرقه گرانه و سکتاریستی قادر نیست از شنیده شدن آن جلوگیری کند.

 

(2)- اشاره به شعری از شاملو به همین نام  که برای چریک فدائی خلق ، رفیق احمد زیبرم سروده شده است.

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com