به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 100 ، شهریور و مهر ماه 1386 

 

 

به مناسبت انتشار صدمين شماره "پيام فدائی"

 

انتشار صدمين شماره "پيام فدائی" در دوره جديد، فرصتی پيش آورد تا موقعيت اين نشريه و راه پر دست اندازی که برای رسيدن به وضعيت کنونی طی شده را مورد بررسی قرار داده وبر راهی که این نشریه در آينده بايد در پيش بگيرد نظر اندازيم. 

 

اولين شماره "پيام فدائی" دوره جديد در پائيز سال 73 و در شرايطی منتشر شد که تحت تاثير تحولاتی که با فرو پاشی شوروی( که فريبکارانه خود را"سوسياليسم واقعا موجود" قلمداد می کرد) در سطح جهانی رخ داده بود، جنبش کمونيستی ما که از قبل هم به دليل انحراف تنها سازمان بزرگ کمونيستی ايران ،سازمان چريکهای فدائی خلق ايران از نظرات انقلابی اوليه چريکهای فدائی خلق و در نتيجه عدم پاسخگوئی به نياز های مبارزه طبقاتی و راهگشائی عملی مبارزات کارگران و توده های ستمديده ايران دچار بحران بود ، با امواج هر چه بزرگتری از بحران مواجه شده و به همين دليل هم  انشعاب ها و پراکندگی ها وسعت هر چه بيشتری به خود گرفته بود. اما اگر انشعاب و پراکندگی از خصوصيات برجسته بحران بود، به تدريج با گسترش سرکوب دشمن ،انفعال،سياست زدگی و تشکل گريزی نيز به آن اضافه شد و تحت تاثير تحولات فوق الذکر عدول از آرمانهای سوسياليستی و پشت کردن به اهداف و مطالبات طبقه کارگر هر روز ابعاد وسيع تری يافت. کار به آنجا کشيد که روشنفکرانی که تا ديروز سنگ "مارکسيسم" و "کمونيسم" را به سينه می زدند و سوسياليسم را کعبه آمال خود قلمدادمی کردند، با پشت کردن به آرمانها و اعتقادات قبلی خود، این بار، بر عليه کمونيسم که همواره با انقلاب و تلاش برای تغيير وضع موجود و نابودی روابط ظالمانه سرمايه داری عجين است موضع گرفته و مردم را حداکثر به رفرم های جزئی در نظام سرمايه داری فرا می خوانند. نظامی که از نظر آنها حال ديگر  "هميشه ماندگار" و "اصلاح پذير" جلوه داده ميشود و آنها کوشيده و  می کوشند با تبليغ و ترويج تز اصلاح و اصلاح طلبی ،انقلاب و انقلابيگری را به پشت صحنه مبارزه عقب برانند.

 

درچنين شرايطی "پيام فدائی" با تاکيد براجتناب ناپذيری پيروزی سوسياليسم به مثابه تنها آلترناتيو نظام پوسيده سرمايه داری، پرچم دفاع از کمونيسم و آرمانهای کارگران را بر افراشته و با تاکيد بر ضرورت سرنگونی رژيم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی در بستر انقلابی بزرگ و توده ای و نابودی نظام استثمارگرانه حاکم، دور جديد انتشار خود را آغاز کرد و کوشيد تا ضمن پاسداری از ارزشها و سنتهای کمونيستی که حاصل مبارزات خستگی ناپذير و جانفشانی هزاران انقلابی کمونيست بود با دفاع از مبارزات طبقه کارگر و ديگر توده های ستمديده، افشاگر جنايات رژيم ددمنش جمهوری اسلامی و امپریالیستهای جهانخوار باشد.

 

اگر به "پيام فدائی" های منتشر شده در اين دوره نظر افکنيم به عينه می بينيم که چگونه اين نشريه همواره در جريان برخورد به مسائل مختلف اجتماعی- سياسی و موضع گيری در قبال آنها از انقلاب و خط انقلابی و مواضع کمونیستی دفاع نموده و در تمامی گره گاه هائی که جنبش انقلابی مردم ما با آنها مواجه گرديده از موضع تامين منافع کارگران، مبلغ خط انقلابی و افشاگر سازش و سازشکاری بوده است. برای نمونه اگر تنها به مواضع اين نشريه در چند گره گاه مهم (همچون "پروژه کلان اصلاحات" که جمهوری اسلامی بوسيله خاتمی پيش برد،حمله تروريستی 11 سپتامبر به سمبل های اقتدار امپرياليسم امريکا که بهانه گسترش سلطه امپرياليستی امريکا در سراسر جهان گرديد، يورش امريکا به افغانستان که به سرنگونی طالبان انجاميد و سپس اشغال عراق که حدود 4 سال است ادامه دارد )نظر بيندازيم، صحت مواضع انقلابی و کمونيستی اين نشريه را در يافته و مرزبندی آشکار آن با رفرميسم و سازشکاری را بهتر در می يابيم.

 

کسی فراموش نکرده که با به اصطلاح انتخابات دوم خرداد که به شکست ناطق نوری و رياست جمهوری خاتمی منجر شد خيلی از مدعيان انقلاب و مارکسيسم که به اشتباه از قبل پيش بينی می کردند که ناطق نوری رئيس جمهور خواهد شد، "غافلگير" شده و حيران و انگشت به دهان مانده و برای جبران اين عقب ماندگی خود، انتصاب خاتمی به رياست جمهوری را "انتخاب "مردم و البته با شرمندگی" انتخاب بين بد و بدتر" قلمداد کردند و يکباره فراموش کردند که خود در گذشته بار ها گفته بودند که رای مردم برای رژيم حاکم پشيزی ارزش ندارد و سيستم انتخاباتی جمهوری اسلامی بيشتر به شعبده بازی شباهت دارد تا به يک انتخابات رایج در کشورهای بورژوائی غرب که البته خود انتخاباتی مملو از نيرنگ و فريب می باشد.  بعد هم ديديم که برخی از اينها در دفاع از خاتمی تا آنجا پيش رفتند که به مخالفت و مقابله با شعار "مرگ بر خاتمی" که در نشريه "پيام فدائی"  تبليغ می شد برخاستند و طبق معمول با ديدن تحليل هائی مبتنی بر توضيح ماهيت ضد مردمی خاتمی ،طرفداران اين خط انقلابی را "آنارشيست"،"آوانتوريست" ،"ماجراجو" و پيرو "تئوری توطئه" لقب دادند. اما سير رويدادها چه زود همه ياوه گويان را افشاءنمود و ديديم که چگونه مردم در تجربه زندگی، شعار های فريبکارانه خاتمی را باز شناخته و به خيابانها ريخته و خواست نابودی اين سيستم سرکوبگرانه و همه سردمداران فريبکار جمهوری اسلامی را فرياد زدند.

 

نمونه دیگری از موارد گرهی که بازهم صحت موضع انقلابی "پيام فدائی" را ثابت می کند رويداد تروريستی  11 سپتامبر در امريکا می باشد. می دانيم که به دنبال اين حادثه رئيس جمهور امريکا همه را تهديد نمود که بايد "يا با ما و بر عليه تروريستها" و يا "منتظرمرگ و نابودی" خود باشيد. فراموش نکرده ايم که تحت تاثير چنين عربده کشی هائی بود که برخی از سازشکاران جبهه به زمين سائيدند ودر اتخاذ موضع جبونانه در مقابل آن تهديد، کار را به آنجا رساندند که اعلام کردند: " دولت امريکا حق دارد که عاملين جنايت عليه مردمش را در هر کجای جهان تعقيب کند"*  تازه اين موضع گيری در شرايطی صورت گرفت که دولت امريکا آشکارا نقشه کشیده بود تا با دستاويز قرار دادن واقعه تروريستی 11 سپتامبر، هجوم امپرياليستی به افغانستان را توجيه کند. در چنين موقعيتی برخورد صادقانه و جدی با آنچه پيش آمده بود ايجاب می کرد که کمونیستها و انقلابیون راستین، ضمن افشای دست های پشت پرده اين جنايت و بر ملا کردن سوء استفاده دولت امريکا از آن جهت پيشبرد سياستهای امپرياليستی اش، با شجاعت و به روشنی اعلام نمايند که بدون اعمال نفوذ محافل قدرتمندی در خود امريکا امکان بروز چنين رويدادی وجود نداشته است و اين برخوردی بود که "پيام فدائی" از همان آغاز در پيش گرفت .البته "پیام فدایی" تنها در این حد متوقف نماند؛ بلکه کوشيد با تحليل  ابعادوسيع بحرانهائی که نظام اقتصادی امريکا با آن مواجه گشته و توضيح و تشريح نياز های اين سيستم به تقويت هر چه بيشتر صنايع نظامی به مثابه راهی جهت خلاصی از آثار بلادرنگ اين بحرانها، به نياز امپرياليسم امريکا برکوبيدن بر  طبل جنگ  و ساختن دشمنان دروغين به اين منظور اشاره کرده و نشان دهد که چرا بخشهائی از طبقه حاکمه در امريکا برای حفظ منافع غارتگرانه خود و حفظ سرکردگی جهانيشان به چنين رويداد هائی نيازمند می باشند تا آن را دستاويز پيشبرد سياستهای جنگی و کشور گشايانه خود سازند. در اين مورد نيز ديديم که چه زود صد ها سند در رابطه با رويداد11 سپتامبر رو شد و حتی محافلی از طبقه حاکمه در خود امريکا  به دست داشتن قدرتهائی در خود اين کشور در جنايت مذکور انگشت گذاشتند، و حتی به ساختن فيلم هائی برای افشاء و نشان دادن اين دستها پرداختند.

 

پس از آنکه  دولت  امريکا رويداد 11 سپتامبر يعنی حمله به برجهای دوقلو نيويورک  را دستاويز حمله به افغانستان قرار داد و مردم ستمديده اين کشور را آماج بمبارانهای وحشيانه خود نمود،"پيام فدائی" به افشای اين تجاوز امپرياليستی برخاست وضمن محکوم کردن آن  از حق تعيين سرنوشت مردم افغانستان دفاع نمود. اين برخورد نيز در شرايطی بود  که کسانی که رياکارانه خود را کمونيست( آن هم از نوع کارگریش! ) می نامند حمله امريکا به افغانستان را تقابل "دمکراسی" با "اسلام سياسی" جلوه داده و عملا جاده صاف کن اين تهاجم امپرياليستی شدند.  البته موضع گيری های غير واقعی ديگری از اين دست را که مبنای فکريشان رسانه های غربی است و به عبارت ديگر از ترهات مغرضين و مبلغين امپرياليستی تغذيه فکری می شوند، امروزهم در ميان خيلی از نيرو های سياسی ايران می توان مشاهده کرد. مثلا می توان به تحليلی که اينان از چرائی حمله امريکا به عراق ارائه می دهند توجه کرد و ديد که اين مدعيان "آگاهی" که همواره از "نا آگاهی" مردم فريادشان به آسمان می رسد( ولی همواره نيز نشان داده می شود که اين مردم ناآگاه  در درک چرائی رويدادها از آنها جلوترند)، با چنان تحليل هائی تنها عجز و ناتوانی خود از درک دلائل اصلی اين تهاجم را به منصه ظهورمی رسانند؛و در عمل به تکرار کسالت آور تبلیغات امپریالیستها و مرتجعین می پردازند.

با توجه به مواردی که نمونه وار شمرده شد به نظر نمی رسد که ديگر نيازی به اشاره به  تحليل ها و مواضع درست و انقلابی "پيام فدائی" در رابطه با چگونگی سازمان يابی جنبش کارگری، مسئله ملی و ضرورت تاکيد بر حق تعيين سرنوشت خلقها تا حد جدائی، برخورد مارکسيستی با جنبش زنان و امر رهائی زن از قيد همه ستمهائی که جامعه کنونی و رژيم حاکم بر آنها روا می دارد، چگونگی برخورد با مسائلی که جنبش دانشجوئی با آنها درگير است وجود داشته باشد. بحران "پروژه هسته ای "و تنش های فی مابين جمهوری اسلامی با قدرتهای غربی که خود بستری برای  همسویی و حتی همکاری برخی از نيروهای اپوزيسيون با اين قدرتها و آلوده شدن به ننگ همسوئی با سياستهای ضد مردمی امپرياليستها و بويژه امپرياليسم امريکا شده است، موضوع ديگری است که "پيام فدائی" ضمن آشکار ساختن آن آلودگی ها، واقعيت دسيسه های امپرياليستی در اين زمينه را با ارائه تحليلی روشن نشان داده است.

 

با تکيه بر چنين واقعيت هائی ،امروز که در آستانه انتشار صدمين شماره پيام فدائی قرار داريم بهتر می توانيم به راه طی شده عليرغم همه فراز و نشيب هايش و عليرغم همه ضعفها و نارسائی های غير قابل انکار ی که بر حاميان و دست اندرکاران نشريه  نيز پوشيده نيست نظر افکنده و حاصل پايداری بر اصول و استواری بر آرمانهای انقلابی را شاهد باشيم.

 

 اگر با ديدی واقعا باز و بدون آلودگی به هيچ تعصب و خود بزرگ بينی، به "پيام فدائی" های دوره مورد نظر بنگريم و به بررسی آنها بنشينيم و اگر نخواهيم پا روی حقيقت بگذاريم ،آنچه خواهيم ديد تقابل آشکار خط انقلابی با رفرميسم و سازشکاری در اين نشريه است. بواقع ما در صفحه صفحه این نشریه، بروشنی پايداری و استواری در مبارزه بر عليه امپرياليسم و افشای فريبکاريها و دسيسه های ماشين تبليغاتی امپرياليسم ، جمهوری اسلامی و همه دشمنان رنگارنگ مردم ،همچنين دفاع سرسختانه از انقلاب به عنوان تنها راه نجات مردم را می بينيم. پایداری و استواری ای که قبل از هر چیز حاصل اعتقاد عمیق این نشریه به مارکسیسم- لنینیسم و انطباق خلاق اين آموزش با شرايط مشخص جامعه ايران يعنی تئوری مبارزه مسلحانه،به مثابه تئوری انقلابی پرولتاريا می باشد. "پيام فدائی" ضمن پای بندی به اصول فکری و خط انقلابی خود همواره کوشيده تا در پرتو اين اصول رويدادهای گوناگون را مورد بررسی قرار داده و با پايبندی به اين امر که مارکسيسم بر اساس واقعيت گسترش می يابد، سعی کرده است ضمن توضيح و تشريح نظرگاه های مارکسيستی در جريان رويداد های جاری، در حقيقت اصول اعتقادی خود را بر اساس واقعيت گسترش بخشد.

 

 

از زاویه ای دیگر، صحت و درستی راه طی شده در جريان انتشار صد شماره "پيام فدائی" در دوره جديد را همچنين می توان از ناکامی تبليغات رفرميستها و اپورتونيستهایی که گاه حتی لباس "چپ" هم می پوشند در مورد آن نيز متوجه شد که لحظه ای از سم پاشی بر عليه چريکهای فدائی خلق و نشريه "پيام فدائی" به مثابه ارگان آنها، آنهم با به کار گيری کلمات و جملات "کليشه ای" خود -که آنقدر بدون کمترين پشتوانه واقعی و علمی تکرار شده اند که ديگر جز به عنوان مزاح و تمسخر نمی توانند مطرح باشند - دست بر نمی دارند. آنها در شرايطی هنوز به تبليغ و ترويج ايده های زهر آگين شان بر عليه خط مارکسيستی و انديشه انقلابی "پيام فدائی" ادامه می دهند که آن خط و انديشه هر روز حضور زنده و سازنده خود را پر شور تر و غير قابل انکار تر از پيش نه تنها در خارج از کشور بلکه در بطن شرايط جامعه سرکوب شده ما آشکار می سازد.

 

جریانات و افرادی که در طول حيات سياسی شان  کمتر گره گاهی يافت می شود که موضعی اصولی و انقلابی گرفته باشند و هم اکنون نيز با عدول از اصول و پرنسيب های مارکسيستی و انقلابی در تلاش اند تا خود را با موج راست رويهای موجود در اپوزيسيون جمهوری اسلامی در انطباق قرار دهند، امروزبر شدت حملات خود نسبت به چريکهای فدائی خلق و "پيام فدائی" افزوده اند. اما  تنها نگاهی به تحليل ها و مواضع اين نشريه خود تودهنی محکمی است بر دهان همه ياوه گويانی که قادر به ديدن حقايق نيستند. اين تحليل ها و مواضع گويای آنند که تا چه حد "پيام فدائی" در تحليل ازمسايل روزمره و سير رويدادهای بالفعل اجتماعی دخالت گر بوده و نظری منطبق بر واقعيت ارائه داده است. اما مغرضين دست از سم پاشی بر نمی دارند و در تلاش برای پوشاندن ناتوانی ها و ضعف نظری و عملی خویش حتی ابائی ندارند که بگويند اينها "حرفی برای گفتن ندارند"**براستی جائی که خود زندگی صحت نظر و موضع يک جريان سياسی را فرياد می زند، چه نيازی به پاسخگوئی به چنين ياوه هائی وجود دارد. واقعيت اين است که اگر در سطح خارج از کشور نشريه ای حرفی برای گفتن دارد ،همين نشريه "پيام فدائی" است. اين يک ادعای بی اساس نيست. خود واقعيت "پيام فدائی" اين را بيشتر از هر ادعائی ثابت می کند . اگر نادانان و مغرضانی بر آنند که "پيام فدائی"  می بايد برای مبارزينی که در داخل کشور با رژيم می جنگند رهنمود های تشکيلاتی و اشکال سازماندهی تعيين کند ،خود در خطا به سر می برند. آنها باید بروند و انديشه های بيمار گونه شان را تصحيح کنند. چنين کاری را در خارج از کشور در بهترين حالت ممکن است تنها روشنفکران بی مايه و مبتلا به بيماری خود محور بينی انجام دهند. بنابراين به اين دليل "پيام فدائی" را به باد حمله گرفتن و بر عليه آن سم پاشی کردن جز به دلسرد کردن مبارزين از تداوم مبارزه بر عليه دشمنان مردم، جز به باز داشتن ديگران از فعاليت انقلابی در همين سطح خارج از کشور خدمت نمی کند. درست به همين دليل در مقابله با چنين تبليغات زهر آگينی حتما بايد کوشيد که همچون هميشه فعاليت های مبارزاتی بر عليه دشمن را فزونی بخشيد و با توانی دو چندان بر عليه رژيم دار و شکنجه جمهوری اسلامی فعاليت کرد و فراموش نکرد که يکی از موثر ترين راههای مقابله با سم پاشی های اپورتونيستی همانا گسترش فعاليت انقلابی است و همين پراتيک است که حد نزديکی يا دوری جريانات و افراد را با آرمانهای انقلابی روشن ساخته و نشان می دهد که چرا کسانی که حتی حاضر نيستند برای شرکت در يک تظاهرات ضد رژيمی در همين خارج کشور از خانه خود خارج شوند بيشتر از همه از فقدان "پراتيک" ديگران در "داخل کشور" گله مند اند! آنهم در شرايطی که بر کسی پوشيده نيست که به دليل سرکوبهای وحشيانه و سيستماتيک جمهوری اسلامی، سالهاست که سازمانهای سياسی موجود و همه فعالان سياسی که خود زمانی در ارتباط با يکی از همين سازمانها بوده اند، در صحنه اصلی نبرد در داخل کشور حضور نداشته و در خارج از کشور در تبعيد به سر می برند. اين واقعيت که همواره از سوی "پيام فدائی" با صراحت و صداقت با مردم در ميان گذاشته شده است، حال برای  منتقدان بی عمل به نردبانی تبديل گرديده تا حقارت و زبونی خود را، - که در عدم فعاليت های عملی مبارزاتی در همين جا نيز خود را نشان می دهد- با بالا رفتن از آن کتمان نمايند و بکوشند تا به اين وسيله صورت زرد خود رابا حرفهای سرخ عاريت گرفته از ديگران، رنگين سازند. تلاش مذبوحانه ای که البته ديگر خريداری هم ندارد.

 

برخی از اینها بدون این که کوچکترین نظرگاه جدید و ایده انقلابی منطبق بر واقعیت عرضه کنند، از "قديمی" و تکراری بودن انديشه های "پيام فدائی"  سخن می گويند و چريکهای فدائی خلق را به "جرم" پای بندی به اصول انقلابی خود "سنتی" قلمداد می کنند و بروی خود نمی آورند که اصول فکری جريانات سياسی لباس تن نيست که با هر بار حمام رفتن بايد آنرا عوض نمود. اگر چنين بود مارکسيستها بايد به خاطر نزديک به 160 سالی که از انتشار مانيفست می گذرد، دست کم 160 بار اصول فکری خود را زير پا گذاشته و برای اينکه سنتی خوانده نشوند،اصول "تازه" ای را "انتخاب" می کردند!!تا از گزند انتقاد "تکراری"و کليشه ای راست ها به اصولشان که از نظر آنها ديگر کهنه و تکراری شده است،در امان بمانند! بنابراين اگر سنتی بودن به معنای دفاع از سنت ها و ارزشهای انقلابی و سنت های مبارزاتی طبقه کارگر و توده های ستمديده است چرا نبايد بر اين سنتها پای فشرد و هم زمان موقعيت کسانی را درک نمود که درد فقدان سنت های انقلابی در نزدشان آنها را مايوس و خشمگين ساخته است!؟بيائيد به اين واقعيت فکر کنيم که چرا عليرغم اينکه  همه دشمنان رنگارنگ کارگران و زحمتکشان و همه اپورتونيستها و رفرميستها سالهاست از مرگ تئوری مبارزه مسلحانه يا بقول آنها "مشی چريکی" يا به صورتی که واقعيت گواه آنست تنها تئوری مارکسيستی- لنينيستی در ايران خبر می دهند و 30 سال پيش بيشرمانه از کوبيدن ميخ تابوت اين تئوری ، سخن گفتند باز هم هر روز خود را با موج تازه تری از مشتاقان اين تئوری مواجه می بينند؟آيا اين امر جز از اين واقعيت ناشی می شود که اين تئوری مارکسيستی از واقعيت جاری در اعماق جامعه نشئت گرفته و تنها پاسخ انقلابی به وضع نکبت بار ی است که بورژوازی وابسته حاکم با سرکوب هر صدای مخالفی به بار آورده است؟ اگر اين تئوری و اين مواضع با واقعيات انطباق نداشت آيا بازهم اين خط انقلابی بطور روزافزونی مورد استقبال مردم ومبارزين قرار گرفته و در ايران پژواک داده می شد؟ آيا هم امروز تلاش مذبوحانه دشمن در بدگوئی و لجن پراکنی بر عليه سمبل های مبارزاتی رهروان انديشه های انقلابی  و ترساندن مردم از اينکه "اگر گروه اشرف دهقانی در سال 1357 قدرت سياسی را در دست می گرفت سرنوشت خمر های سرخ به سر کشور" می آمد***، خود گواهی بر وجود ريشه های عميق اين انديشه در ميان کارگران و زحمتکشان و دليل سر زندگی آن در جنبش انقلابی نيست؟

امروز خشم قابل فهم سازشکاران رنگارنگ نسبت به گسترش اين مواضع و بويژه رشد روز افزون طرفداری از قهر و  انقلاب در سطح جامعه، آنها را بر آن داشته  تا - چه در لباس واقعی خويش و چه در لباس عاريتی چپ - اين مواضع را مورد حمله قرار دهند. اما مدافعين راستين کارگران و زحمتکشان و رهروان صادق انقلاب برخورد ديگری داشته و جز به سازندگی فکر نمی کنند و جز در راه سازندگی گام بر نمی دارند. برمبنای چنین دیدگاه انقلابی است که "پيام فدائی" همان گونه که در آغاز حرکت خود نيز عنوان کرده بود بر ضرورت گسترش مبارزه ايدئولوژيک پرولتری پا فشاری می کند. هنوز هم ضمن استقبال از چنين امری، "ستون آزاد" نشريه را در اختيار هر انقلابی کمونيستی قرارمی دهد که خواهان تبادل نظر و انديشه برای هر چه شفاف تر کردن نظرات انقلابی در جهت پيشبرد جنبش می باشد. به خصوص ما از درج نوشته های رفقای طيف معتقدين به نظرگاه های بنيانگذاران سازمان چريکهای فدائی خلق ايران  که حرکت مبارزاتی خود را بر اساس آن باورها پيش می برند در اين صفحه استقبال کرده و اقدام به چنين کاری را انجام يک وظيفه انقلابی تلقی می کنيم. دامن زدن به مبارزه ايدئولوژيک با استفاده از "ستون آزاد" پيام فدائی از اين زاويه نيز اهميت دارد که به ما کمک می کند تا با ديدن ضعفها و نارسائيهای کارمان اجازه ندهيم که ايراداتمان برای خودمان  تحمل پذير گردد، بلکه بکوشيم تا با همکاری تک تک ياران "پيام فدائی" و همه انقلابيونی که قلبشان برای منافع کارگران می طپد، نارسائی ها را فهميده و شرايط غلبه بر آنها را بوجود آوريم تا از اين طريق امکان يابيم هر چه بيشتر صدای انقلابی، صدای کارگران و زحمتکشان را در اين نشريه پژواک دهيم.

 

گسترش روز افزون نظرگاه ها و تحليل های "پيام فدائی" که بدون همکاری تک تک فعالان و ياران اين نشريه امکان پذير نبود – برغم تمامی کمبودها و ظرفیت های قابل گسترش این نشریه انقلابی- نشان می دهد که تلاشهای روزمره اين ياران باعث گرديده که "پيام فدائی" به بخشی از هدفهائی که در مقابل خود گذاشته دست يافته وحال ضرورت گام برداشتن بسوی اهدافی بزرگتر، فعاليت دوچندان ما را طلبيده و نياز جلب همکاری شمار بیشتری از یاران جديد را با برجستگی در مقابل ما قرار می دهد. به همين دليل، صدمین شماره انتشار نشریه فرصتی ست تا ما بار ديگر دست همه انقلابيونی که آرمانهای "پيام فدائی" را آرمانهای خود دانسته و قلبشان برای مبارزه در جهت دستيابی به خواستها و مطالبات کارگران و زحمتکشان می طپد را با صميميت فشرده و بر اين امر تاکيد کنيم که حرکت هر چه گسترده تر مستلزم همکاری تک تک انقلابيونی است که آرمانهای تبليغ شده از سوی اين نشريه را آرمانهای خود می دانند.

 

 

 

*- از اعلاميه "عليه تروريسم برای جهانی بدون جنگ و ترور" که بوسيله "کميته اتحاد عمل برای دمکراسی" متشکل از حزب دمکرات کردستان ايران،سازمان کارگران انقلابی ايران"راه کارگر" و سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران به دنبال رويداد 11 سپتامبر صادر شد .

 

**- برای درک آبشخور اصلی اراجيفی از اين قبيل نياز به کنکاش زيادی نيست. تنها نگاهی به تبليغات ضد کمونيستی مهره های شناخته شده ای چون عباس ميلانی که در وابستگی اش به مراکز قدرت در امريکا شکی وجود ندارد، کافی است تا معلوم شود که اين اراجيف چرا و از طرف چه کسانی رواج داده می شوند.برای نمونه نامبرده در گفت و گو با روزنامه "هم ميهن"می گويد:"الان مدتهاست که چپ سنتی ايران حرفی برای گفتن ندارد".( شماره 16 "هم ميهن" چهارشنبه 9 خرداد 1386 )

 

***- از بی مزگيهای ابراهيم نبوی ،" طناز" رژيم دارو شکنجه جمهوری اسلامی که هنوز امکان اصلاح اين ديکتاتوری ددمنش از دورن را تبليغ می کند.  رياکاری که می کوشد با جوک و لطيفه گرگ درنده را بره سر بزيرجا بزند.

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com