به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 100 ، شهریور و مهر ماه 1386 

 

 

بابک آزاد

 

طرح بحث:

 

سرکوب و زندان ، عامل اصلی پراکندگی طبقه کارگر!

 

 

با درود به تمامی جانباختگان راه رهايی طبقه کارگر.

 

رفقا !

 

از آنجا که يکی از موضوعات دومين کنفرانس سراسری درباره کشتار زندانيان سياسی ، جنبش کارگری و زندانی سياسی است و از آنجا که من خود  قبل از قيام پرشکوه بهمن 57، کارگر جوشکار يکی از کارخانه های بزرگ شهرمان بودم و به همراه دوستان و همفکران کارگرم فعالانه در قيام بهمن شرکت کرديم و از آنجا که به دليل فعاليت در ميان کارگران و کوشش در ايجاد شورا های کارگری ،از جمله اولين زندانيان سياسی رژيم جمهوری اسلامی بودم، درست  ديدم که  با شرکت در اين سمينار که به همت تعدادی از زندانيان سياسی باز مانده از سرکوبهای دهه 60 بر گزار می شود در رابطه با تجربيات عينی خود چه در محيط های کارگری و چه در زندان جمهوری اسلامی با عزيزان شرکت کننده در اين سمينار سخن بگويم.

می دانيم که قيام پرشکوه بهمن 57  به دليل عدم رهبری طبقه کارگر به شکست انجاميد و رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی که با حمايت قدرتهای امپرياليستی اهرمهای قدرت را در ايران به دست گرفت، از همان ابتدا بر عليه اهداف انقلابی ای که کارگران به دنبالش بودند برخاست  تمامی دستگاه های سرکوب و ماشين دولتی و سيستم اقتصادی دست نخورده باقی مانده و حاکمان جديد با سبعيت تمام تلاش کردند که تمام دستاوردهای قيام را از کارگران و مردم باز پس گيرند.

 

من قصد دارم در بحث خود با تکيه بر تجربه خودم نشان دهم که چگونه ديکتاتوری شاه  اجازه تشکل به کارگران نداد و چگونه با شکاف برداشتن اين استبداد کارگران توانستند تا حدی متشکل شده و شورا ها و سنديکا های خود را شکل دهند و چگونه با سلطه دوباره سرنيزه پس از به ويژه يورش خرداد سال 60 به مردم آن تشکل ها زير فشار سرکوب نابود شدند و کارگران در تمام اين سالها برای بازيابی اين حق جنگيدند و صدها زندانی سياسی دادند و تعداد زيادی از جانباختگان دهه 60 را کارگران تشکيل می دادند. از اين بحث قصد دارم بر رابطه ناگسستنی ايجاد تشکل های علنی کارگری به وجود دمکراسی و ضرورت مبارزه برای دمکراسی که با نابودی جمهوری اسلامی در هم تنيده شده  است  تاکيد کرده و نشان دهم که چگونه آزادی زندانيان سياسی و بر قراری دمکراسی  با منافع کارگران در هم آميخته و جنبش کارگری برای دستيابی به مطالبات بر حق خود بايد برای دمکراسی که با نابودی جمهوری اسلامی دست يافتنی است  بجنگد و امروز بايد شعار آزادی زندانيان سياسی را بر پرچم خود حک کند چرا که بخش بزرگی از زندانيان کشور را همين کارگران معترض تشکيل می دهند. هم چنين در صحبت خود قصد دارم  نشان دهم که اگر آن قيام به علت عدم تشکل طبق کارگر به پيروزی نرسيد اين طبقه در چه پروسه ای قادر به تشکل خود و ايجاد سازمانهای رهبری کننده مبارزات خود می باشد.

به اميد برگزاری هر چه بهتر سمينار.

 

 

 

 

بابک آزاد

 

سرکوب و زندان ، عامل اصلی پراکندگی طبقه کارگر!

 

با سلام به تک تک دوستان و رفقای حاضر در جلسه و با تشکر از برگزارکنندگان اين مراسم که جهت گرامی داشت خاطره جاودانه جان باختگان دهه 60 و بويژه جان باختگان گرانقدر قتل عام زندانيان سياسی در سال 67 اين گردهمآئی را برگزار کرده اند، و کوشيده اند با تمرکز بحثها روی جنبش های اجتماعی و سرکوب که نتيجه طبيعی اش دستگيری و به زندان افتادن فعالان اين جنبش ها می باشد، گوشه های ديگری از سياستهای سرکوبگرانه جمهوری اسلامی و جنايات اين رژيم ضد مردمی را افشاء سازند.

 

قبل از شروع صحبتم اجازه دهيد که تاکيد کنم که با توجه به ساخت اقتصادی- اجتماعی حاکم بر ايران يعنی نظام سرمايه داری وابسته، جنبش کارگری پر اهميت ترين جنبش اجتماعی در کشور ماست. اين را نه به اين خاطر که موضوع بحث امروز جنبش کارگری و سرکوب است  می گویم؛ و  نه به اين خاطر می گويم که خود يک کارگر بوده ام بلکه واقعيت اين است که با توجه به نقش عينی طبقه کارگر به مثابه طبقه تحت ستم اصلی کشور که رسالت تغييرات اساسی در جامعه ايران را بر دوش دارد جنبش کارگری اميد واقعی هر گونه تغييراست.

 

همانطور که گفتم من يک کارگر بودم که قبل از قيام بهمن به عنوان کارگر جوشکار کار می کردم. در آن زمان با توجه به مبارزات سازمان چريکهای فدائی خلق در سطح جامعه و تاثيرات غير قابل انکار مبارزات اين سازمان در ميان توده ها من نيز مثل خيلی از کارگرهای ديگر از مبارزات اين سازمان پشتيبانی می کردم . بر عکس نظر ساده انديشانی که فکر می کنند سازمان چريکهای فدائی خلق به دليل پای بندی به مشی مبارزاتی خود يعنی تئوری مبارزه مسلحانه تاثیری روی  کارگران نداشت و یا و در جهت ايجاد ارتباط با آنها حرکت نمی کرد، بر عکس در آن زمان  من به عينه می ديدم که چگونه اين سازمان به اعتبار مجموعه فعاليتهای مبارزاتی اش که از مشی انقلابی اش نشأت می گرفت در دل کارگران جا باز کرده است. به همين خاطر من و رفقايم با الهام از مبارزات و رهنمود های مبارزاتی سازمان فدائی با تشکيل هسته های کارگری مخفی در مبارزه ای که به قيام بهمن منجر شد فعالانه شرکت داشتيم . همانطورکه می دانيم در طی آن مبارزات کارگران ايران مبادرت به تشکيل شورا های کارگری در کارخانه های خود نمودند.

در آن شرايط که انقلاب از قدرت فراوانی بر خوردار بود کارگران از طريق اين شوراها در جهت تامين مطالبات خود تلاش می کردند. گر چه مديران وابسته به رژيم جديد سياستهای ضد کارگری و سرکوبگرانه خود را از همان فردای قيام پيش می بردند اما در آن اوضاع هرج و مرج پس از قيام بهمن هنوز کارگران از قدرت زيادی برخوردار بودند و شورا های کارگری که نهاد هائی صنفی بودند از نفوذ و قدرت زيادی برخوردار بودند . شورا ها در تعيين مقررات کارخانه دخالت می کردند و در مذاکرات نماينده شورا با مديريت در خيلی از مواقع حرف نماينده کارگران پيش می رفت . اما متاسفانه با قدرت گيری جمهوری اسلامی قدرت شورا ها بتدريج تضعيف و پس از گسترش جو سرکوب کاملا از بين رفت.

 

برای جلوگيری از اشتباهی که خيلی ها آگاهانه به آن دامن می زنند اجازه بدهيد که تاکيد کنم که شورا هائی که کارگران ما در قيام بهمن بر پا کردند با شورا های کارگری در تجربه انقلاب اکتبر و ديگر انقلابات کارگری کاملا فرق داشت چرا که آن شورا ها  نهاد های اعمال قدرت سياسی طبقه کارگر بودند که به پشتوانه قدرت نظامی طبقه کارگر عمل می کردند اما تشکل های کارگری ای که در ايران نام شورا روی خود داشتند نهاد هائی بودند که صرفا به امور صنفی کارگران می پرداختند در نتيجه نبايد اين شورا ها را با شورا هائی که مثلا در جريان انقلاب اکتبر بوسيله کارگران آگاه ساخته شد يکی گرفت و به اين ترتيب مفهوم شورا را در ادبيات مارکسيستی و تجربه کارگری مخدوش ساخت.

 

در ادبيات مارکسيستی و تجربه کارگری، شورا ها جوانه های قدرت دولتی نوين کارگران هستند نه نهاد های صرفا صنفی که برای بهبود شرايط کار و افزایش دستمزد با کارفرمايان چانه می زنند. از آن جا که يکی از بحثهای انحرافی در ميان طرفداران جنبش کارگری در دو دهه اخير بحث شورا و سنديکا و اينکه کدام يک ظرف مناسب تشکل کارگران هستند ،بود که مدتها انرژی فعالان اين جنبش را به هرز برد اين تذکر را لازم ديدم. به خصوص که برخی از ديدگاه های انحرافی با تاکيد بر شورا ها به عنوان شکل مناسب تشکل صنفی کارگران و الغاء مفهوم شوراهای انقلاب اکتبر به شورا های صنفی بعد از قيام بهمن می کوشيدند و گاه هنوز نيز می کوشند راه حل ذهنی خود را به جای واقعيت عينی قرار دهند . اين نيروها بيشتر برای اينکه ماهيت راست خود را در پوشش چپ بپوشانند به اين حربه متوسل می شدند. يعنی سعی می کردند با ابراز اعتقاد به شورا برای خود وجهه چپی دست و پا کنند که در واقع فاقد آن بودندو هستند. من ديگربه علت کمبود وقت  به اين نمی پردازم که اساسا اشکال تشکل صنفی طبقه کارگر از بطن مبارزات خود اين طبقه بيرون می آيد و نه از ذهن روشنفکرانی که خود را وابسته به آرمانهای اين طبقه قلمداد می کنند.

 

به هر حال اجازه دهيد که باز گردم به شرايط قيام بهمن ،به شرايطی که هر چه از قدرت گيری رژيم جمهوری اسلامی- که با حمايت قدرتهای امپرياليستی اهرم های قدرت را در ايران به دست گرفت  بيشتر می گذشت ما بيشتر متوجه می شديم که اهداف بزرگی که کارگران به دنبالش بودند تحقق نيافته و تمامی دستگاه سرکوب و ماشين دولتی و سيستم اقتصادی دست نخورده باقی مانده و حاکمان جديد آگاهانه در تدارک سرکوب کامل انقلاب مردم می باشند. ما که در زمان شاه و در جريان فعاليت های مبارزاتی در آن زمان شاهد بوديم که بديهی ترين حقوق کارگران وحشيانه سرکوب می شود و سنديکا های شاه ساخته به جای تشکل های مستقل کارگری جا زده میشوند با قدرت گيری حاکمان جديد متوجه شديم که هر روز که می گذرد وضع بد تر از روز قبل می شود و همان سياستهای سرکوبگرانه اما اين بار در لفافه جديدی پيش می رود. می ديديم که  رژيم جديد با ريا وفريب و در عين حال با سرکوب در تلاش است تا شورا های ا سلامی  خود را به جای شورا های کارگری قرار داده و بدين وسيله شورا های واقعی را کنار زده و نهاد های ضد کارگری خود را به جای تشکل کارگری جا بزند. ديديم که چگونه خانه کارگر را که به همت تعدادی از کارگران مبارز و انقلابی شکل گرفته بود را به عنوان يک مرکز امريکائی مورد حمله قرار داده وبا سرکوب فعالان کارگری، خانه کارگر خود را به جايش قرار دادند. به اين ترتيب شورا هايا تشکل های صنفی کارگری و سنديکا هائی که در شرايط هرج و مرج پس از قيام بهمن امکان شکل گيری پيدا کرده بودند و برخی از خواستهای واقعی کارگران را نمايندگی می کردند را مورد ضرب و شتم قرار داده و فعالان آنها را دستگير و زندانی و حتی اعدام نمودند. مطمئن هستم که بر هيچ يک از شما امر پوشيده ای نيست که تعدادقابل ملاحظه ای از جان باختگان دهه 60 را کارگران مبارزی تشکيل می دادندکه چه به عنوان فعال کارگری و چه به عنوان عضو گروه های سياسی بر عليه رژيم جديد مبارزه می کردند.

 

در واقع با يورش جمهوری اسلامی در سال 60 به جنبش کارگری و کل جنبش انقلابی همه آن سنديکا ها و شورا های صنفی نابود شدند و دستاوردهای قيام بهمن به تاراج رفت و بار ديگر پراکندگی بر صفوف کارگران غالب گرديده و کارگران  فاقد تشکل در چنگال سرمايه داران زالو صفت رها گشتند. اين را هم می دانيم که در ايران خود دولت حاکم از بزرگترين کارفرمايان می باشد. اين خود يک تجربه عينی ديگری بود که بار ديگر ثابت کرد که در شرايط ديکتاتوری عنان گسيخته امکان تداوم فعاليت تشکل های قانونی وجود ندارد.

 

اجازه دهيد که در اينجا از تجربه زنده خودم برايتان بگويم.

در پائيز 58 من به اتفاق 2 تا از رفقا که عکاس بودند و در خانه، دستگاه آگراديسمان داشتند، تصميم گرفتيم که از وضع زندگی کارگران و زحمتکشان شهرمان عکس و گزارشی تهيه کنيم. به اين خاطر به محلات جنوب شهر و محلهای زندگی و کار کارگران در حاشيه شهر می رفتيم. با آنها گفتگو می کرديم و در مورد وضعيت زندگيشان از آنها سوال می کرديم. به عنوان مثال می پرسيديم که آيا انقلاب تغييری در وضع زندگی ناگوار آنها ايجاد کرده يا نه. و البته همه آنها می گفتند که وضعيشان بعد از انقلاب يا بدتر شده و يا به همان بدی قبل باقی مانده است.

 

ما حدود 400 تا عکس ازوضع کارگران و محل زندگيشان چاپ کرديم. از آنجا که تقريبأ همه آن توده زحمتکش را هم می شناختيم، با کسب اجازه از آنها زير هر کدام از عکسها اسم و محل زندگی بهمراه شرح کوتاهی راجع به آنها نوشتيم. عکسها را بزرگ کرديم و برای اينکه باران و آب هم خرابشان نکند پلاستيکی رويشان کشيديم. عکس ها را در چند صفحه بزرگ با روکش پلاستيک جا داديم و برای چسباندن به ديوار آماده کرديم.  با لاخره  تصميم گرفتيم برای افشای چهره حکومت جديد عکسها را جلوی دانشگاه شهر نمايش دهيم.

 

يک روز بعد از ظهر همانطور که نقشه کشيده بوديم نمايشگاه خود را برگزار کرديم. تعداد بسيار زيادی از اين نمايشگاه خيابانی عکس استقبال کردند. مردم به دقت عکسها را نگاه می کردند و مطالب که زير عکس ها نوشته شده بود  را هم ميخواندند. هنوز ساعاتی از برقراری نمايشگاه نگذشته بود که تعدادی از عناصر مزدور رژيم آمدند و قصد برچيدن و پاره کردن عکسها را داشتند. من که بعد از آن همه فعاليت در سرنگونی رژيم شاه و شرکت در قيام بهمن به راحتی حاضر نبودم که زير بار تازه به قدرت رسيده ها بروم در مقابلشان ايستادم و با داد و فرياد به افشاگری پرداختم. مزدوران سرکوبگر رژيم جديد که به تازگی برای سرکوب انقلاب و به شکست کشاندن آن سازماندهی و مسلح شده بودند، اسلحه هايشان را کشيدند و من را با زور به درون اتومبيل خود انداختند که البته اين کارشان با اعتراض شديد مردم روبرو شد. اما آنها با تهديد مردم و پراکنده کردن آنان نمايشگاه را به هم زدند و من را دستگير کردند. من را در زندان شهر در درون اتاقی انداختند که چند صندلی آهنی در آنجا بود. روی يکی از صندلی ها نشستم. بعد از مدتی مزدور قوی هيکلی که با لهجه ترکی به من فحش می داد وارد اتاق شد و همانطور که به طرف من می آمد وقتی که نزديک شد انگشت سبابه خود را با شدت در چشم من فرو کرد آخرزهر چشم گرفتن رژيم از انقلابيونی که بساط رژيم سرمايه داری وابسته را هدف قرار داده بودند شروع شده بود.

 

در آن زمان در زندان شهر ما تعدادی از عوامل رژيم شاه و ساواکی ها و چند شهردار سابق نيز نگه داری می شدند. که ما را هم کنار آنها قرار دادند. نکته مهمی که در اينجا می خواهم اشاره کنم اين است که رژيم جمهوری اسلامی از همان ابتدای به قدرت رسيدنش قصد سرکوب کامل انقلاب را داشت و اساسا برای همين هم به قدرت رسيده بود. و طبيعتأ سرکوب انقلابی به آن بزرگی، تنها با نابودی فيزيکی همه يا اکثر نيروهای انقلابی امکان پذير بود.

 

پاسداران رژيم عکسهای نمايشگاه ما را برداشته بودند و به سراغ تک تک کسانی که اسمشان و آدرسشان زير عکسها نوشته بود رفته بودند. پاسداران با سمپاشی عليه کمونيستها و دروغ گفتن در مورد ما، که گويا با گرفتن عکس از  آن کارگران و زحمتکشان قصد توهين و سوءاستفاده از آنها را داشته ايم، آن زحمتکشان را عليه من تحريک کرده و حتی تعدادی از آنها را به جلوی زندان آورده بودند. پاسدارها حتی از آنها خواسته بودند که بر عليه من شعار بدهند.

 

در فضای انقلابی و پر شورآن سالها من شديدأ به دستگيری خود اعتراض داشتم اما آخوندی که قاضی جنايتکار رژيم بود، من را جلوی پنجره زندان برد و افرادی را که جلوی زندان آورده بود و عليه من شعار می دادند را نشانم داد و گفت: ببين، ما تازه به تولطف می کنيم که در زندان نگهت می داريم. اگر می خواهی همين الان تو را آزاد می کنم و می اندازمت جلوی اينها که تکه بزرگه ات گوش ات شود. اينها همه شاکی های خصوصی تو هستند. ما تو را با شکايت اينها در زندان نگه داشته ايم. رژيم در آن زمان از اين حربه يعنی شاکی خصوصی عليه مخالفان خود استفاده می کرد و با پرونده سازی جنبه قانونی به سياست های سرکوبگرانه خودشان می دادند.

 

مزدوران رژيم اصرار داشتند که با نوشتن ندامت نامه و تعهد به اينکه در صورت آزادی فعاليتی عليه رژيم نکنم و اگر مرتکب خلافی شدم آنها حق دارند هر بلايی سر من بياورند، تقاضای آزادی کنم. اما من راضی به اين کار نبودم و هيچ ندامت نامه ای ننوشتم بالاخره مرا به 6 ماه زندان و 80 ضربه شلاق محکوم کردند .

 

يکی از اولين روزهای بهار 59 بود که من را به حياط زندان و به جلوی سکويی که در آن ميله پرچم قرار داشت بردند و مرا به روی شکم خواباندند و 80 ضربه شلاق به کمرم زدند و سپس پشت در زندان رهايم کردند.

 

آن روز آزاد شده و به خانه رفتم. خانواده ام از آزادی و ديدار مجدد من خيلی خوشحال شدند. در اتاق خانه امان روی زمين در کنار هم نشستيم و آنها در مورد زندان از من سوال می کردند. من سعی می کردم که در مورد شلاق خوردنم چيزی نگويم. نمی خواستم مادر و خواهر و برادرهايم را ناراحت کنم. روی زمين نشسته و به ديوار تکيه زده بودم. وقتی که برای چند لحظه ای از روی زمين بلند شدم، ناگهان صدای گريه وشيون مادرم بلند شد. ديدم که خون از جای ضربات شلاق پشت کمرم از پيراهنم عبور کرده و ديواری که بهش تکيه زده بودم خونين شده بود.

 

می دانم که آنچه بر سر من آوردند نسبت به آنچه که بعد ها بر سر زندانيان مبارز ما و فعالين کارگريمان آوردند و برخی از آنها در همين جلسه نشسته اند هيچ چيز نيست اما اين واقعه را تعريف کردم که نشان دهم چگونه جمهوری اسلامی از همان آغاز به قدرت رسيدن به سرکوب و شکنجه فعالان کارگری متوسل شده و آنها را آماج يورش های وحشيانه خود قرار داد .حتما قتل وحشيانه  ناصر توفيقيان کارگر بيکاردر اصفهان که در همان زمان اتفاق افتاد  را به خاطر داريد. و جالب است که اين فجايع در شرايطی رخ می داد که کسانی که به ناحق سکان سازمان  چريکهای فدائی خلق به دست شان افتاده بود در نشريه کار خود مینوشتند که "نظام حاکم بر زندانهای جمهوری اسلامی مبتنی بر شکنجه نيست! "   حاليکه در واقعيت، اين رژيم از روز اول کمر به سرکوب مردم ما بسته بود و جز اين هم نمی شد انتظار داشت چون تئوريسين های کبير سازمان فدائی با تحليل اوضاع کشور در همان دهه 40 گفته بودند که روبنای نظام سرمايداری وابسته ايران  جز ديکتاتوری نمی تواند می باشد دیکتاتوری که به هيچ قانونی پای بند نيست و هيچ قانونی از تعدی او در امان نيست.  اگر به آنچه که اين رژيم  بر سر تشکل های کارگری ساخته شده در دوران قيام آورد دقت کنيم می بينيم که چگونه اين تحليل مارکسيستی از واقعيت سيستم سرمايه داری حاکم بر ايران صحت خود را بروشنی نشان می دهد. ديديم که چگونه رژيم تازه به قدرت رسيده مدافع سيستم سرمايه داری وابسته در ايران همه آن شورا ها و سنديکا ها را سرکوب کرد و کارگران را دست بسته تحويل کارفرمايان زالو صفت دادند. و ديديم که با گسترش و شدت گيری سرکوب  عليرغم همه تلاشها و مبارزات کارگران در بيش از دو دهه اخير، باز هم پراکندگی و فقدان تشکل خاصيت برجسته مبارزات کارگری ماست.

 

واقعيت این است که در تاريخ جنبش کارگری ما تنها در دو مقطع شاهد شکل گيری تشکل های کارگری هستيم . يکی در سالهای 1320تا کودتای 28 مرداد 1332که با حمله متفقين و خلع يد از رضا شاه قلدر فضای جامعه باز شد و طبقه کارگر توانست در اين فضا به تشکل خود بپردازد  و ديگری درمقطع کوتاهی پس از  انقلاب سال57 و اين هم  به دليل انقلابی بود  که بعد ها ملا خور شد. خود اين واقعيت نشان می دهد که شکل گيری تشکل های کارگری به حدی از دمکراسی و يا حداقل تضعيف قدرت سرکوبگرمرکزی نيازمند است .

 

اگر به مبارزات کارگران در دو دهه اخير نگاه کنيم می بينيم که اين مبارزات لحظه ای خاموشی نگرفته و به اشکال مختلف قدرت دولتی و قدرت سرمايه داران را به چالش کشيده است اما ديکتاتوری حاکم باز هم عليرغم همه اين اعتراضات توانسته است  از شکل گيری تشکل های علنی و توده ای جلوگيری کند  . رژيم جمهوری اسلامی خوب می داند که شکل گيری اين تشکل ها در تعارض با قدرت بلامنازع اوست و در واقع ديکتاتوری امکان ايجاد تشکل های کارگری را نمی دهد. همين واقعيت نشان می دهد که  فعالين کارگری همچون فعالين بقيه جنبش های انقلابی به عبارتی ديگر در جهت سازماندهی خود مجبورند  اين ديکتاتوری را آماج مبارزات خود قرار دهند. و جهت ايجاد شکاف درسد اين  ديکتاتوری مبارزه کنند تا امکان واقعی تشکل يابی طبقه کارگر مهيا شود.

 

از آنجا که طبقه کارگر تنها با متشکل شدن و کار جمعی است که می تواند در مبارزه برای رسيدن به مطالبات بر حق اش  گامهای بزرگتری به پيش بردارد و از آنجا که طبقه کارگربه تشکل های صنفی خود نيازمند است و از آنجا که عامل اصلی پراکندگی صفوف کارگران  ديکتاتوری است پس وظيفه انقلابی حکم می کند که در جهت تضعيف اين استبداد گام برداريم.و با گسترش همه اشکال مبارزه بر عليه رژيم ،شرايط  را جهت تحقق امر فوق مهيا سازيم. اما نبايد فراموش کنيم که کارگران عليرغم همه نيازی که به تشکل های صنفی خود دارند بيش از هر چيز از فقدان سازمان انقلابی ای که مبارزات آنها را نه صرفا برای افزايش دستمزد و بهبود شرايط کار بلکه برای نابودی نظام سرمايه داری هدايت کند در رنج اند . سازمانی که وظيفه دارد ضمن شرکت در مبارزات روزمره کارگران اين مبارزات را در جهت نابودی نظام حاکم به مثابه عامل اصلی فقر وبد بختی  کارگران سوق دهد.

 

اميد که در فرصت ديگری ها بتوانيم با کمک هم کمبود های اين بحث را برطرف سازيم. شاد و پيروز باشيد.

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com