به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 100 ، شهریور و مهر ماه 1386 

 

 

سهیلا دهماسی

 

طرح بحث:

 

 

نسل انقلاب، منبع الهام جوانان امروز!

 

با درود به رفقای برگزار کننده سمينار،

 

رفقا، طرح بحث من اين است که در مورد نوجوانان دهه 60 صحبت کنم.  نوجوانان و جوانانی که در دهه 60 به دليل فعاليت در گروه ها و سازمانهای مختلف انقلابی، يا دستگير و اعدام شدند و يا برخی از افراد آن نسل نيز در خارج از زندان به مبارزه ادامه دادند و يا امروز هم بسياری از آنها زندانيان سياسی سابق هستند که هنوز انقلابی و مبارز باقی مانده اند و هر کدام به نحوی و در سازمان و گروه متفاوتی به مبارزاتشان ادامه می دهند.

 

قصد دارم که در بحث خود، با استفاده از تجربيات شخصی خودم و اطرافيان و دوستان و رفقايم، و با بررسی شرايط اجتماعی دهه 50 و 60، نشان دهم که چه شرايط اجتماعی ای موجب شد که چنان نسلی ساخته شود. آن نوجوان و جوانانی که در دهه 60 به زندان افتادند چه نسلی بودند و چطور رشد کردند؟ پروسه رشد آگاهی و شخصيت های انقلابی آن نسل چگونه بود؟ با کدام ادبيات بزرگ شدند؟ با کدام فرهنگ و آداب و رسومی در خانه و جامعه روبرو بودند؟ (جامعه دهه 50 و 60) چگونه و چرا در قيام 57 شرکت کردند؟ تأثيرات قيام بر روی آنان چه بود؟ تأثير آنها در قيام چه بود؟ حضور آنان در جامعه چگونه بر سياستهای رژيم ج.ا. و امپرياليستها تأثير گذاشته و هنوز هم تأثير می گذارد؟

 

در دهه 50 چه وضعيتی داشتند و وقتی در دهه 60 دستگير شدند چه گونه انسانهايی شدند؟ و بالاخره از افسانه های استقامت و دليری هايی بگويم که اين نسل در سياهچالهای جمهوری  اسلامی آفريد.

 

از رفاقتها و عميقترين و پاکترين روابط ميان دخترها و پسرهای انقلابی خواهم گفت که بذرها و نطفه های اوليه فرهنگ و جامعه ای انسانی و برابری واقعی زن و مرد را در خود داشت که در واقع جامعه ای بود که اين جوانان برای آفريدنش به صحنه مبارزات انقلابی وارد شده بودند.

 

و بالاخره از خاطراتم در رابطه با  رفقای مبارزی که از نزديک می شناختمشان و به دست دژخيمان رژيم ج.ا. در زير شکنجه به شهادت رسيدند ولی هيچ اطلاعاتی در مورد ما ندادند نيز گفتگو خواهم کرد.

 

اميدوارم اين بحث در چهارچوب برنامه و طرح های شما برای سمينار قرار بگيرد و بتوانم در آن شرکت کنم.

 

با سپاس فراوان.

 

 

 

سهيلا دهماسی

 

نسل انقلاب، منبع الهام جوانان امروز!

 

به ياد تمام جانباختگان راه آزادی، و به ياد زنان و مردان کمونيست مبارز که در  تابستان سياه سال 67 قلب سرخ مملو از عشق خود را، مملو از عشق به زحمتکشان را در راه آزادی و سوسياليسم هديه کردند؛ و با درود به همه رفقا و دوستان حاضر در اين سالن و آنها که از طريق پالتاک مباحثات اين گردهمائی را دنبال می کنند، و با سپاس از رفقای  عزيز برگزار کننده سمينار. 

 

در تاريخ مبارزات پرشکوه کارگران و زحمتکشان سرزمين ما، رويداد هائی وجود دارند که عليرغم تلاش دشمنان برای زدودن آنها از ذهن توده ها، هميشه در خاطره خلقهای مبارز باقی خواهند ماند. قتل عام هزاران زندانی سياسی توسط رژيم جنايتکار جمهوری اسلامی در تابستان 67 نيز يکی از آن رويداد های ماندگار تاريخ مبارزات مردم ما است.

در سال 67 با پايان جنگ ارتجاعی ايران و عراق، از يک طرف خطر شعله ور شدن جنبش توده ای عليه کليت رژيم، هراس کشنده ای را در طبقه حاکم ايجاد کرد. و از طرف ديگر، امپریالیست ها که برای سرمایه گذاری در ایران و بر ای به اصطلاح "بازسازی خرابی های ناشی از جنگ"  دندان تيز کرده بودند، از رژیم جمهوری اسلامی می خواستند که شرایط مساعد سرمايه گذاری، یعنی "امنيت" را برای آنها در ايران بوجود آورد. 

 

رژيم می دانست که با خاتمه جنگ، اعتراضات مردم (که به بهانه جنگ سرکوب شده بود) اوج خواهد گرفت و خواست "آزادی زندانيان سياسی" به عنوان يکی از خواستهای بر حق مردم، مطرح خواهد شد. درنتيجه رژيم برای سرکوب توده ها و از بین بردن ذخیره کادرهای جنبش، در مدت کوتاهی هزاران کمونيست و آزاديخواه را، با استفاده از نفرت انگيزترين و شنيع ترين شيوه ها، در زندانها قتل عام کرد. 

 

بسياری از جانباختگان دهه 60 فعالين کمونيست و آزاديخواهانی بودند که در مکتب قيام پرشکوه خلق در بهمن 57 پرورده شده و در جريان سالها مبارزه انقلابی در داخل و خارج از زندان ها، تجربه اندوخته بودند. رژيم می دانست که اگر اين انقلابيون حذف فيزيکی نشوند چه بسا که بتوانند به جنبش اعتراضی رو به رشد توده ها پيوسته و به رهبران آينده انقلاب زحمتکشان عليه رژيم تبدیل شوند.

درنتيجه سازماندهندگان کشتار سال 67 (که برخی از آنها امروز به اصطلاح "اصلاح طلب" شده اند) با جنايت تاريخی سال 67 تلاش کردند که با نمايش اوج قساوت و وحشی گری رژيم، از توده های معترض زهر چشم گرفته ودر حالی که فضای رعب و وحشت را در جامعه تشديد می کنند، فضای امنی را برای سرمایه گذاری های امپریالیستی فراهم نمایند.

 

امروز ما، به عنوان بازماندگان نسلی که با مقاومت قهرمانانه شان در مقابل بازجوها، در شکنجه گاه های رژیم به قتل رسیدند، یا در سال 67 قتل عام شدند، وظيفه داريم که به دفاع از آرمانهای انقلابی آنها بپردازيم و ايده آل های انقلابی اشان را به نسل های مبارز آينده بشناسانيم. بنابراين، بيائيد ببينيم که جوانان انقلابی دهه 60 ، آن "به مرگ خود آگاهان" که  استوار و پر صلابت، که همچون پرچمهای سرخ افراشته در طوفان انقلاب، به استقبال مرگ پر افتخار رفتند، چه کسانی بودند؟ از کجا آمده بودند؟ و کدام پروسه رشد آگاهی را در جامعه طی کرده بودند.

 

جوانان انقلابی دهه 60، اکثرا در اواخر دهه 40، همان دختران و پسران دبستانی  بودند که با اولدوز و ياشار بزرگ شدند و برای اولين بار ماجرای کرم شب تاب چشم آنها را بر حقايق جامعه باز کرد و آنها را به تفکر و جستجو برای يافتن راه حل مشکلات جامعه اطرافشان وادار کرد. در سال هائی که آنان به مثابه نوجوان در حال رشد بودند، مردم ما مثل امروز در فقر و گرسنگی و بی خانمانی زندگی می کردند. بچه ها و نوجوانان آن زمان معلمين انقلابی ای مثل صمد بهرنگی، بهروز دهقانی و کاظم سعادتی داشتند که به آنها آموزش می دادند تا به دنبال يافتن دلايل فقر و درد و رنج زحمتکشان و پايان دادن به آن مصائب اجتماعی باشند.

 

صمد ميگفت: "بچه ها، بی شک آينده در دست شماست و خوب و بدش هم مال شماست. شما خواه ناخواه بزرگ می شويد و همپای زمان پيش می رويد. زندگی اجتماعی را با همه خوب و بدش صاحب می شويد. فقر، ظلم، عدالت، شادی و اندوه، بی کسی، کار و بيکاری، زندان و آزادی، گرسنگی و پا برهنگی و صدها خوشی و ناخوشی اجتماعی ديگر مال شما می شود. می دانيم که برای درمان ناخوشيها اول بايد علت آن را پيدا کرد. برای از بين بردن ناخوشی های اجتماعی هم بايد همين کار را کرد. می دانيم که در بدن سالم هيچوقت مرض نيست. در اجتماع سالم هم نبايد نشانی از ناخوشی باشد. هميشه از خودتان بپرسيد چرا رفيق همکلاسم را به کارخانه قاليبافی فرستادند؟ چرا بعضی ها دزدی می کنند؟ چرا اينجا و آنجا جنگ و خونريزی وجود دارد؟ بعد از مردن چه می شوم؟ پيش از زندگی چه بوده ام؟ دنيا آخرش چه می شود؟ جنگ و فقر و گرسنگی چه روزی تمام خواهد شد؟ و هزاران هزار سوال ديگر بايد بکنيد تا اجتماع و دردهايش را بشناسيد. شما بايد از بديها کم کنيد يا آنها را نابود کنيد، بر خوبيها بيفزائيد و دوای ناخوشيها را پيدا کنيد يا آنها را نابود کنيد. اجتماع امانتی نيست که عينأ حفظ شود. (مقدمه کتاب کچل کفترباز)

 

اينگونه ادبيات انقلابی که توسط مبارزين مارکسيست آن زمان وارد جامعه ميشد، به رشد آگاهی ها و وجدان اجتماعی در بسياری از نوجوانان جامعه منجر گشت، و به تدريج آنها را در کشف رازهای منظومه زندگی ياری داد. شايد در آن زمان درک مفاهيم انقلابی مستتر در گفتگوی شخصيتهای اين داستانهای انقلابی، و یا به عنوان مثال ربط دادن ماجرای ماهی سياه کوچک به  مبارزه ای که بعد ها در ايران شکل گرفت، یعنی مبارزه مسلحانه، برای آن بچه های دبستانی دشوار بود. اما آنها به تدريج که بزرگ می شدند با توجه به آنچه که پیشتر خوانده بودند، به درد و رنج و مصيبت هائی که در جامعه می ديدند با تعمق می نگریستند و به تدریج خود، ماهی سياه های کوچکی می شدند که ياد ميگرفتند که چگونه با دقت و توجه به جامعه اطراف بنگرند و بذرهای آگاهی و شهامت اعتراض را در وجود خود رشد دهند.

 

در آن سالها نيز جامعه ما تحت سلطه امپرياليسم قرار داشت. امپرياليسم با حرص و آز ناشی از ذات وجودی خود، بر سرزمين ما چنگ انداخته و اقتصاد بيمار سرمايه داری وابسته را بر آن تحميل کرده بود. با شروع مبارزه مسلحانه در سال 49، بذر آگاهی در جامعه پراکنده شد و ديوار ميان توده ها و روشنفکران انقلابی از ميان برداشته شد. جوانان آگاه که قلبشان لبريز از کينه به رژيم بود با شنيدن صدای مسلسلهای پيشاهنگان انقلابی خلق به ميدان مبارزه کشيده شدند و روحيه تعرضی در ميان اقشار مختلف نيز رشد کرد. اعتصابات کارگری گسترش هر چه بیشتری یافت و در دانشگاه ها نيز اعتراضات قهرآميز رشد کردند. و عليرغم اختناق شديد، اخبار اعتراضات دانشجويی به داخل جامعه نفوذ کرده و جو را روزبه روز اعتراضی تر می کرد.

 

يک نکته ای که جوانان مبارز امروز نبايد فراموش کنند، نقشی است که تئوری و جنبش مسلحانه بر روی جنبش انقلابی زنان گذاشت. درواقع، زنان چريک، چهره نوينی از زن را به جامعه معرفی کردند و بسياری از دگمهای فرهنگ مردسالارانه را شکستند. بعدها نيز در دوران قيام و پس از آن، دختران جوان آگاه با الگو قرار دادن زنان چريک، چهره زن مبارز تاريخ معاصر ما و خواسته ها و آرمانهای انقلابی اش را هر چه بیشتر آشکار نمودند. اتفاقا، همین دختران جوان تأثیر گرفته از مبارزات زنان در دهه 50 بودند که به عنوان زنان کمونیست و زنان سکولار با گرایش به نیروهای چپ ، اولین بار برعلیه حجاب و پوشش اسلامی با رژیم تازه استقرار یافته جمهوری اسلامی در افتادند.

 

نسل انقلابی دهه 60 در حالی که در میان چنین جوی قرار داشت و خود به تدریج نقشی در آن ایفاء می نمود، از طرف دیگر شاهد تلاش های رژيمی بود که با تبليغات و فعاليتهای فرهنگی و آموزشی ارتجاعی خود، سعی می کرد جلوی رشد آگاهی جوانان و نوجوانان را بگيرد. از طريق رسانه های ارتجاعی تلاش ميشد که فرهنگ غربی فردگرايی در جامعه گسترش يابد و جوانان را تبديل کنند به افرادی خودخواه و بی توجه به منافع جامعه. اما به دليل اوج گرفتن مبارزه مسلحانه انقلابی و گسترش جنبش دانشجويی، جو جامعه طوری شده بود که نوجوانان و جوانان آگاه حتی از مجامع تبليغی و فرهنگی رژيم مثل اردوها و کلوپهای جوانان و غيره هم برای اعتراض و شورش برعلیه شرایط ظالمانه حاکم بر جامعه استفاده می کردند.

 

چنین بود که جوانان و نوجوانانی که اين پروسه و اين شرايط اجتماعی را طی کردند، به تدريج به نقش امپرياليستها و سرمایه داران داخلی در ايجاد شرايط ظالمانه موجود در جامعه خود پی برده و درنتيجه با چنين آگاهی ای بود که در روزهای  پر شور مبارزاتی، در تظاهرات خونين پائيز و زمستان 57 در صف مقدم مبارزات توده های ستمديده قرار گرفتند و از جمله 13 آبان ها را بوجود آوردند. در 13 آبان 57 همان نوجوانان پرورش یافته در جو مبارزاتی دهه 50 بودند که مبارزه خود را از مدرسه به خيابانها کشاندند. آنها در آن روز با کوکتل مولوتف ها و سه راهی های دست ساز خودشان به جنگ با شاه و اربابان امپرياليستش رفتند و پایه های رژیم سلطنتی را به لرزه درآوردند.

 

به دنبال چنین مبارزه ای در روزهای بعد کارگران  و دیگر توده ها نیز به خيابانها ريختند و مراکز دولتی را مورد حملات خود قرار دادند، و چندی نگذشت که در سالگرد سياهکل در سال 57، جوانانی که اکنون ديگر ماهی سياه های به دريا رسيده بودند، همراه با توده های انقلابی پادگانها را خلع سلاح کردند، و سپس انقلاب توده های مبارز در قيام 22 بهمن به اوج خود رسيد.

 

پس از آزادی زندانیان سیاسی، سازمان های سیاسی مختلفی ایجاد و دست به فعالیت علنی زدند. متأسفانه در این دوره بیشتر، جو سازشکاری و مماشات طلبی بر جنبش حاکم بود. اگر از سازشکاری های سازمان مجاهدین خلق در این دوره صحبتی نکنیم و سخن خود را تنها روی نیروهای چپ متمرکز کنیم، می بینیم که  با رشد اپورتونيسم در سازمان فدائی که بزرگترين نيروی سیاسی آن سالها بود، و با رشد رفرميسم در بيشتر سازمانهای چپ، جوانان مبارزی که به آنها پيوسته بودند با رهبران ناآگاه و اپورتونيستی روبرو شدند که قادر نبودند به آنان و به خيل عظيم توده های انقلابی که پشت سر آنها قرار داشتند، آگاهی های سياسی- اجتماعی بدهند و در شرايط جديد پس از شکست قيام، راه صحيح مبارزه را به آنها بياموزند. برخی از اين رهبران به سازش با رژيم پرداختند و حتی هواداران ناآگاه را به جنگ  امپرياليستی ايران و عراق فرستاده و آنها را به کشتن دادند.

 

 با نفوذ توده ای ها  به داخل بزرگترين سازمان کمونيستی انقلابی ایران یعنی سازمان چریکهای فدائی خلق، این سازمان روز به روز از محتوای قبلی خود تهی گشت. اپورتونيستها حتی ارتباط پيشاهنگان راستين خلق و رفقايی که نماينده واقعی چزيکهای فدايی خلق بودند را با توده های هوادار قطع کردند. درنتيجه پروسه ارتقای آگاهی توده ها که بايد توسط روشنفکران انقلابی خلق صورت ميگرفت، و سرعت پيشروی انقلاب، به تدريج کندتر و کندتر  شد. درنتيجه چنين شرايطی بود که توده های انقلابی و فرزندان مبارزشان از رهبری انقلابی منسجم و متشکل محروم شدند و فرصت و امکان نيافتند که آگاهی های سياسی خود را ارتقاء دهند و دشمن را در لباسهای مختلف بشناسند. مجموعه اين شرايط منجر به تسهيل پيروزی دشمن شد. با این حال جوانان انقلابی دهه 60 اگر چه از تأثیرات منفی اوضاعی که به خصوص پس از سقوط رژیم شاه در شرایط مبارزاتی آن دوره بوجود آمده بود برکنار نبود، اما تا حد زیادی در فضای متفاوتی از رهبران سازشکار و مماشات طلب جنبش به سر می برد.

 

من می توانم از تجربه شخصی خود بگویم که در بسياری از هسته های هواداران انقلابی سازمانهای کمونيستی در آن زمان عميقترين رفاقتها و پاکترين روابط اجتماعی ايجاد شده بود که نطفه های اوليه فرهنگ و جامعه ای انسانی و برابر بود. نسل مبارز دهه 60 در این دوره هر چه بیشتر با الگو قرار دادن مبارزين کمونيست دهه 50 و با یادگیری از برخوردهای مبارزاتی و انقلابی آنها سعی میکرد که  فرهنگ انقلابی را در خود رشد دهد و در همه جا در مبارزه برای حفظ دست آوردهای قیام بهمن شرکت داشتند. البته هنوز ناآگاهی ها و آثار فرهنگ سرمايه داری در جامعه در بین این هسته ها نیز وجود داشت و عميقأ  خود را نشان می داد. اما تا آنجا که من شاهد بودم این واقعیت  قابل انکار نیست که در مجموع، اين نوجوانان دختر و پسر آگاه کمونيست، با آن قلبهای پاک و بی نظيرشان، با آن عشق بی ريايی که به طبقات محروم جامعه داشتند، جهت رشد خود و تأثير گذاری در جامعه تلاش ميکردند.  به طوريکه روابط درونی و بيرونی اغلب اين هسته های دانش آموزی و دانشجويی کمونيستی نمونه هايی از روابط و معيارهای فرهنگی و اجتماعی و شعور و آگاهی کمونيستی جامعه آزاد و برابری بود که آرزوی ايجاد کردنش را داشتند.

 

در اين جا اجازه دهيد که خاطره ای از آن دورانی که خود دختر جوانی بودم برايتان بگويم.

من و چندين دختر و پسر نوجوان دانش آموز در يک هسته هواداری سازمان چريکهای فدايی خلق تحت مسئوليت رفيق لقمان مدائن فعاليت می کرديم. رفيق لقمان يک کمونيست مبارز و انقلابی بود که هميشه تلاش ميکرد به بهترين وجهی در جلسات آموزشی و مطالعاتی و يا در برنامه های کوه نوردی به ما آموزش سياسی اجتماعی بدهد. او از هر موقعيتی و هر رويدادی که اتفاق می افتاد برای آموزش ما در رابطه با مسائل اجتماعی و يا فرهنگ انقلابی استفاده ميکرد. 

 

در اوايل مهر ماه سال 60 ، چندين ماه بود که دستگيری ها و اعدامها در جريان بود. يک روز در ارتباط با رفتن بخشی از هسته به کردستان، با رفيق لقمان قراری داشتم. رفتم سر قرار و 5 -6 دقيقه ای ماندم ولی لقمان نيامد. رفتم کمی قدم زدم و برگشتم. ولی خبری ازش نبود. فکر کردم که ساعت قرار را اشتباه کرده ام. می دانستم که نبايد در آن وضعيت خطرناک آن سال، قرار را تکرار کنم. ولی اگر آن قرار اجرا نمی شد ديگر ارتباطمان کلأ قطع ميشد و امکان کردستان رفتن هم برايمان نبود. خلاصه تا غروب، هر ساعت قرار را تکرار کردم ولی لقمان نيامد. بعد فکر کردم که روز را اشتباه کرده ام. رفتم و روز بعد برگشتم. اما آن روز هم همان طور شد. خلاصه بعد ازچندين بار اجرای قرار، يک روز اسم رفيق لقمان را در ليست اعدام شدگان از راديو شنيدم.

 

بله! اين واقعيتی است که اگر من امروز اينجا هستم، فقط به اين دليل است که آن روزهايی که من توی خيابان منتظر لقمان بودم، اونه اسم من و نه محل قرار و نه اسم هيچکس ديگر را نگفت و زير شکنجه شهيد شد و اين "استقامت و زانو نزدن در مقابل دشمن"، آخرين درسی بود که به ما رفقای جوانش داد!

 

به ادامه صحبتی که می کردم باز گردم.

 

بلی، پس از شکست قيام، ماهی سياه های کوچک دهه 40 و اوايل دهه 50، که اکنون جوانان کمونيست مبارز و پيشگامان خلق بودند، در دام دژخيمان اسير گشتند. اما اين شاگردان آگاه صمد، همراه با ديگر آزاديخواهان، به هيچ وجه با دژخيمان سر سازش نداشتند. آنها، با سری افراشته، مرگ را بر زانو زدن در مقابل مزدوران سرمایه داران ترجيح دادند. و ديوارهای سنگين زندانهای دشمن به ظاهر پيروز، زير بار غرور و استقامت اين جوانان گرد و دلير، به لرزه در آمد.

 

فراموش نکنيم که اين دختر و پسرهای مبارز با تمام عشقی که به زندگی داشتند، با تمام آرزوهايشان برای بهره مند شدن از زيبايی ها و لذتهای زندگی، در آن لحظات دشوار زير شکنجه یا هنگامی که به اعدام محکوم شدند، برای زندگی خودشان چانه نزدند. مرگ را با لبان خاموش پذيرفتند زيرا که می دانستند تنها به اين طريق و با تأثیری که با مقاومت انقلابيشان به جا می گذارند است که يک روز کارگران و زحمتکشان خواهند توانست به پيروزی برسند و به رفاه و آزادی و ایده ال های خود دست یابند. و اينگونه بود که رفقا و ياران مبارز ما همراه با توده های تحت ستم، عميق ترين دردها و کاری ترين زخم های ناشی از شکست انقلاب را متحمل شدند.     

 

اما، دردناکترين مسئله در آن شرايط اين نبود که نيروی انقلاب و ضد انقلاب نابرابر بودند. به نظر من  دردناکترين موضوع اين است که پس از 22 بهمن 57 شرايطی بوجود آمد که جنبش کمونيستی ايران دچار رفرميسم شد، و اگر چنین نميشد، کمونیست های واقعاً انقلابی می توانستند با کمک نيروی عظيم توده ای و جوانان انقلابی ای که با شعار "رهبران ما را مسلح کنيد" به جنبش پيوسته بودند، انقلاب را به سمت پيروزی و درهم شکستن سرمايه داری وابسته به پيش ببرند. 

 

اما اين لحظه تاريخی بی سابقه را، کمونيستهای ايران به دليل استيلای رفرميسم، ندانم کاری و پراکندگی، از دست دادند. اگر اين لحظه تاريخی از دست نمی رفت، اگر تئوری مبارزه مسلحانه، تئوری انقلابی ای که سازمان چريکهای فدايی خلق با آن بنيان گذاشته شده بود، پس از قيام در عمل پياده شده بود، اگر سازمانهای سازشکار به دفاع از دولت بازرگان و بنی صدر و اين جناح و آن جناح رژيم نپرداخته بودند، آنگاه اين نوجوانانی که پروسه رشد آگاهی هايشان در شرايط تأثيرات انقلابی مبارزه مسلحانه بر جامعه بود، اين نوجوانانی که در قيام 57 وجودشان آکنده از مبارزه و انقلاب شده بود، می توانستند آگاهتر و باتجربه تر هم بشوند و آنگاه مبارزه در داخل زندان و خارج از زندان هم بيشتر هم مي شد.

 

امروز برای جلوگيری از اشتباه بايد از گذشته درس بگيريم. بايد خطاها را افشاء و نقد کنيم، نبايد به سازشکاران امکان دهيم که روند آگاهی و مبارزات انقلابی توده ها را از اين هم که هست کندتر کنند.  جوانان مبارز امروز بايد آگاهی های خود را افزايش داده و دشمنانشان را در لباسهای مختلف بشناسند.

 

امروز، رژيم قصد دارد که با پاک کردن خاطره انقلابی آن جوانان مبارز و مقاوم از تاريخ مبارزات ما، درواقع جوانان مبارز امروز را از داشتن يک الگوی انقلابی محروم کند. امروز رژيم برای از بين بردن تأثير انقلابی و الهام بخش مبارزات زندانيان سياسی مبارز بر روی مبارزات توده ها، تلاش می کند که زندانيان خودی و عناصری که از خود رژيم هستند اما بر سر قدرت با هم رقابت دارند را به عنوان سمبل هايی از زندانيان سياسی معرفی کند. در حالی که وجود زندانيان سياسی مبارز را، وجود کارگران و ديگر اقشار مبارز در زندانها را کتمان ميکند. 

 

علاوه بر اين، رژيم به انواع ترفندهای تبليغاتی متوسل می شود که نيروهای ديگر نيز دانسته يا ندانسته آنها را تکرار می کنند. به عنوان مثال برخی به اسم "جلوگيری از خشونت"، خلقهای تحت ستم ما را که خواهان نابود کردن جلادان هستند، به کينه جويی و انتقام گيری کور متهم می کنند و کينه انقلابی خلق را ناحق دانسته و تلاش دارند که انگيزه مبارزه و انقلاب را در جامعه از بين ببرند.

 

بيائيد در سالگرد از دست دادن رفقا و يارانمان تلاش کنيم که با تأکيد بر خواست عادلانه و برحق آنان يعنی نابودی نظام ضدخلقی حاکم و قطع هر گونه نفوذ امپریالیسم در ایران، در راه آرمان مقدس آن جانباختگان که برقراری جامعه ای آزاد و مستقل و مبتنی بر عدالت اجتماعی است، گام برداريم و توطئه های دشمنانمان را در درهم کوبيدن صفوف انقلابيون و آزاديخواهان خنثی کنيم.

 

در اينجا با يادآوری اين نکته سخنانم را به پايان می رسانم که، جوانان مبارز امروز بايد همانطور که نسل دهه 60 تجربيات و مبارزات نسل آفتاب کاران (يعنی مبارزين دهه 50) را دست مايه مبارزات خود نموده بود، تجربيات مبارزين دهه 60 را که با خون بهترين فرزندان خلق ما به دست آمده را راهنمای حرکتهای خود قرار دهند تا امکان يابند راه انقلاب را هموار ساخته و جهت تحقق آرمانهای انقلابی مردم ما که همانا آرمانهای نسل آفتاب کاران و نسل انقلابيون دهه 60 است، حرکت کنند. جوانان مبارز امروز بايد بکوشند که با ارتقای آگاهی های مارکسيستی خود، هميشه با هوشياری و ديدی انتقادی به مسائل مبارزاتی خود بپردازند و با مبارزه قاطعانه با اپورتونيسم و سازشکاری، از تکرار اشتباهات گذشته جلوگيری کنند.  

 

نابود باد رژيم ضدخلقی جمهوری اسلامی، زنده باد انقلاب! زنده باد کمونيسم! 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com