عبداله باوی

ليبی، ميدانی برای سنجش ادعاهای فريبکارانه امپرياليسم !

در جامعه جهانی که سیستم سرمایه داری حاکم بوده و همه چیز حتی انسان ها نیز کالا محسوب شده و به اين اعتبار تاریخ مصرف دارند، دست نشاندگان و دیکتاتورها نیز از این قانون مستثنی نبوده و هر وقت در چهارچوب مصالح امپریالیست ها تاریخ مفید بودن آن ها سر برسد، همچون سرهنگ قذافی، بزیر کشیده شده و به زباله دان تاریخ فرستاده میشوند. اين که چگونه به زير کشيده شوند تغييری در اين واقعيت ايجاد نمی کند.

سرهنگ قذافی قدرت را با کودتا بدست گرفت و مثل هر تازه به قدرت رسیده ای، برای فریب زحمتکشان کشور خود، ژست ضد امپریالیسم گرفته و خود را مدافع زحمتکشان وانمود کرد، از اتحاد خلق های افریقا صحبت کرده و از مبارزه بر حق خلق فلسطین "دفاع" نمود، با "کتاب سبز"ش از جامعه مدنی خاص خود حرف زده و از "جماهیریه سوسیالیستی خلقی عربی لیبی" که ادعای عوامفریبانه ای برای حاکمیت او بود دم میزد. اما هر چه در اين سال های طولانی جهت توجيه سياست های خود ساخت و تبليغ کرد تغييری در اين امر نمی داد که مثل همه کشور های ديگر سیاست داخلی او بود که سیاست خارجی او را تعیین میکرد، و اين سياست چيزی نبود جز دفاع از مالکيت خصوصی و انباشت ثروت و فراهم کردن شرایط مادی برای غارت و چپاول منابع کشور و دسترنج توده ها توسط طبقه حاکم و غارتگران بین المللی حامی شان. بنابراين در دوران قدافی هم مثل همۀ نظام های طبقاتی، این اقليت بود که اکثريت جامعه را استثمار کرده، از دسترنج آن ها به مادی کردن رویاهای خود مشغول بوده و همزمان از عدالت میگفتند ولی حقیقت در آن جا نیز مثل تمام جوامع طبقاتی، زندگی  قذافی و اقليت حاکم ، صداقت این طبقه را درباره عدالت ادعائی اشان نشان میداد. بيشک چنين شرايطی را بدون سرکوب اعتراضات بر حق توده ها و اعمال ديکتاتوری نمی شد حفظ نمود. پس عليرغم ادعاهائی که شکل حکومتی در دوران قذافی را به خصوصيات فردی وی نسبت داده و این که  او دیکتاتوری کرد چون ذاتاً دیکتاتور بود تنها نشان می دهد که نه قانونمندی های جامعه طبقاتی را فهميده اند و نه مارکسيسم را، و در واقع  قذافی را از شرایط مادی اش جدا می کنند. قذافی دیکتاتوری کرد تا بتواند به بهترین وجهی مقاصد امپریالیست ها و طبقه حاکمه کشورش را تامین کند، زیرا شرایط غارت و چپاول آن چنانی توده ها غیر از این نمی طلبيد. در واقع دیکتاتوری حاصل و  باعث آن شرایطی است که استثمار و غارت وحشيانه زحمتکشان را فراهم و تسهیل و امکان پذير می سازد. امپریالیست ها و سرمایه داران جهانی در پی کسب هر چه بیشتر سود می باشند و  بهره گیری از منابع خام ارزان قیمت در کشورهای توسعه نیافته، سیاست امپریالیستها را رقم میزند و به همين دليل هم  داشتن دست نشانده ای در قدرت، از ارجحترین سیاست های خارجی امپریالیست هاست. به همين دليل هم دیکتاتوری عريان تنها شکل حکومتی است که این دست نشاندگان می توانند اعمال بکنند زیرا آزادی زحمتکشان مرگ امپریالیستهاست.

بعد از خيزش مردم در کشورهای عربی و اوج گيری مبارزه زحمتکشان بر عليه قدافی در ليبی  امپرياليست ها فرصت را مناسب ديدند تا با براه انداختن جنگ هم خيزش مردم را سرکوب و منحرف سازند و هم جهت پيشبرد سياست های چپاولگرانه خود دست به يار گيری جديدی بزنند که با سياست های کنونی شان انطباق داشته باشد و همين امر باعث شد تا تاریخ مفید بودن قذافی به سر آيد. و ديکتاتوری که بيش از 40 سال با کشتار مردم ليبی و با دادن امتیازهای گوناگون به امپریالیست ها بر اريکه قدرت مانده بود نتواند خود را در قدرت نگه دارد.

اکنون امپریالیست ها سرنگونی قذافی را دستاويزی کرده اند تا از تحقق "آرزوی" مردم ليبی در باره  آزادی و دمکراسی سخن گويند و به مردم اين کشور به خاطر رسيدن به آزادی تبريک گويند ، اما در اصل آن ها دارند به خودشان تبریک می گويند ولی همه انسان های آزاده و آگاه میدانند که در پی این "آرزو" چه نهفته است. زندگی توده های زحمتکش عراقی گواه بارزی است از تحقق این "آرزو" به وسيله امپرياليسم. "آزادی" و "دموکراسی" ای که به زحمتکشان عراقی داده شد تاکنون جز یک زندگی در فقر و ستم چیزی نبوده است. "آرزویی" که در آن امپریالیست ها در کشتار بيرحمانه مردم ستمديده، مدرنترین سلاح های خود را بکار برده و قدرت تخریبی بعضی از آن ها را آزمایش نمودند.

اکنون امپریالیست ها در پناه نیروی نظامی و قدرت سلاح خود در پی کسب هر چه بیشتر سهم خود هستند. آن ها ميليون ها دلار خرج این جنگ نکرده اند تا به زحمتکشان آزادی بدهند، آن ها علیرغم تضادشان، در سرکوبی خلق ها به سازش میرسند و تنها چیزی که نصیب توده ها میشود فقر و ستم بیشتر است.

ولی آن چه که به خصوص در جنگ امپریالیست ها بر علیه دیکتاتورهایی همچون قذافی آموزنده است اين نکته است که امپریالیست ها که در تبليغات فريبکارانه شان خود را عاشق سينه چاک مبارزه مسالمت آمیز جلوه می دهند و اين اراجيف را هر روز توسط سیاسیون فریبکار، شاعران و نویسندگان خود فروخته اشاعه داده  و دمی از بيان مزايای مبارزه مسالمت آمیز باز نمی مانند هر کجا منافع شان حکم کند جنگ براه می اندازند، کسانی که  حتی روزی را به عنوان روز "مبارزه مسالمت آمیز" انتخاب کرده و هر مبارزه ای غیر از آن را "بدور از تمدن" انگاشته و آن را مغاير دانش، اخلاق  و علوم انسانی جلوه می دهند ، آن ها  که حتی به نویسندگانی که از مبارزه مسالمت آمیز به عنوان تنها روش درست مبارزاتی ياد کرده و می نويسند و باور به چنين امری را عين عشق به انسان ها میدانند نیز جایزه داده و یکشبه آن ها را مشهور می کنند، خود بمباران ليبی و کشتار مردم بی دفاع  و حمايت از ارتش های مزدور ضد مردمی را عين تمدن و اقدامی بشر دوستانه جا می زنند! آن ها در حالي که  برای حفظ دستگاه ستمگرانه خود که تنها با زور و سرکوب پا برجاست از توده ها می خواهند که با جلادان خويش بطور مسالمت آميز حرف زده و آن ها را براه راست هدایت کنند تا این جلادان نیز عشق به انسان ها را درک کرده و از قدرت بی پایان خود دست برداشته و توده ها را در قدرت سهیم کنند!!  اما خود برای رسیدن به منظورشان سلاحی نیست که بکار نبرند. در واقع میلیارد ها دلاری که غارتگران بین المللی صرف ساختن مهلک ترين سلاح ها می کنند خود حد جدی بودن ادعا های مضحک آنها در باره کارائی صرف "مبارزه" مسالمت آمیز را نشان می دهد. آن ها برای این اسلحه ها را می سازند تا نظاره گر این نباشند که توده های ستمديده لیبیائی، عراقی، افغانی، تونسی، مصری و ایرانی با قهر انقلابی خود دست نشاندگان خود فروخته آن ها را بزیر کشند. آن ها برای حفظ ثروت های باد آورده خود به این سلاح ها احتیاج دارند. و در عمل این سلاح آن هاست که حرف آخر را میزند و غیر از این، هر تصوری، توهمی بیش نخواهد بود.

22 اکتبر 2011