به نقل از : پيام فدايي ، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 101 ، آبان ماه 1386

 

سارا نیکو

 

جنبش دانشجوئی نيازی به "چهره سازی" ندارد!

 

در شرایط عدم وجود تشکلات توده ای در ایران ، در حالی که جنبش های اجتماعی گوناگون علیرغم وجود اختناق و دیکتاتوری عریان هر روز رشد تازه ای می یابند ، و در زمان فقدان یک تشکیلات و رهبری کمونیستی و انقلابی قدرتمند در جامعه ، ما امروز شاهد رشد گرايشات رفرميستی در اشکال گوناگون در جامعه خود می باشیم که يکی از جلوه های  آن پدیده خطرناک "چهره سازی" می باشد.  در چنین شرایطی در حاليکه فعالين راديکال و انقلابی زير شديد ترين پيگردها و سرکوب ها قرار دارند ، شاهديم که  کسانی که يا در چهارچوب اختلافات داخلی رژيم دستگير شده بودند و يا بنا بر ماهیت بغایت رفرمیستی شان همواره تلاشی جز به سازش کشاندن و کند کردن و یا منحرف کردن مسیر انقلابی این جنبش ها  نداشته اند برای مدتی به "چهره" های اپوزيسيون تبديل می شوند و در اين فاصله اذهان را متوجه خود می سازند. اين امرخطرناک در شرايط سرکوب وعدم امکان افشاگریهای وسيع نيروهای انقلابی در داخل کشورمی تواند تا حدی قابل فهم باشد، اما متاسفانه در خارج از کشور نيز ما شاهد ميدان دادن به چنين "چهره" های از پیش شناخته شده هستیم.

 

از جمله نمونه ای که در رابطه با امر فوق می توان ذکر کرد در گردهمائی "کلن" می باشد که جهت گرامیداشت خاطره قتل عام زندانیان سياسی در اگوست امسال بر پا شده بود.  در بخش سخنرانی جوانان ، فعالین نشریه دانشجویی  "بذر" نشريه ای که در خارج از کشور منتشر میشود ، دامنه این توهمات را تا به آن جا رساندند که با پخش فیلمی از "ناصر زرافشان" ، از او به عنوان يکی از چهره های مطرح در جنبش دانشجویی نام بردند.  جالب است که آنها در حاليکه نام ناصر زرافشان  را بر پرچم خود می نوشتند در همان حال از شعار "انقلاب تنها راه حل هست" هم سخن می گفتند!  آن ها در حاليکه در سخنرانی خود تاکيد داشتند که  "...یکی از دلائلی که جنبش دانشجویی در این دوره دچار ضربات سنگین شد توهمی بود که در میان اکثریت فعالین دانشجویی نسبت به رژیم وجود داشت."( 1)  ، خود به اشاعه توهم پراکنی در مورد رفرميستها می پردازند!   آیا جلوه دادن ناصر زرافشان به عنوان یکی از چهره های مورد قبول جنبش دانشجویی ، خود نشان دهنده نفوذ چهره سازی های داخل کشور در ميان چنين افرادی نيست؟  و آیا صحبت های فوق الذکر آنان خود نمونه کامل  برخورد دو گانه در حرف و در عمل نیست؟  چگونه میشود از یک طرف در یک  سخنرانی  شعار "انقلاب تنها راه حل هست" را مطرح کرد و در مدح  "انقلاب" و از ضرر های رفرمیسم سخن گفت و از طرف دیگر  در اول سخنرانی ، ناصر زرافشان را به عنوان چهره مطرح شده برای انقلاب تبلیغ  کرد؟   خط فکری زرافشان هرگز تغییرات بنیادین جهت از بین بردن نظام ظالمانه سرمایه داری و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و در یک کلام انقلاب نمی باشد.  زرافشان هرگز نه تنها چنین امری را ترویج نکرده بلکه فعالیت هایش همواره در چهار چوب موجودیت این نظام پيش رفته است.  این شیوه کار از طرف نشریه "بذر" بهترین نمود در تناقض و دو گانگی در حرف و در عمل است که این بار برای عقب نماندن از غافله "چهره" سازان و به خاطر همرنگ جماعت شدن به این شکل خود را نشان داد.

 

ناصر زرافشان به عنوان وکیل مدافع قربانیان قتل های زنجیره ای مدتها زندان کشيده و در دفاع از حقوق بشر فعالیت نموده است.  اما ضمن ذکر این امر باید توجه داشت که او در همان زندان از خط رفرميستی "رفراندم" دفاع میکرد!   بنابراين  نمی توان در حالی که شعار "انقلاب تنها راه حل هست " را می دهیم این توهم که او چهره خط دهنده جنبش دانشجوئی است را بوجود بیاوریم.  بحث در اینجا این است که چرا و با چه انگیزه ای افراد را در جایگاهی قرار میدهید که اساسا مغایرت کامل با هستی اجتماعی آنان دارد؟   آیا میشود پنداشت که علت این گونه برخورد ها در عدم آگاهی شما از سابقه زرافشان است؟   دوستان آیا فراموش کرده اید که زرافشان برای جلب نظر و شراکت دادن فرخ نگهدار خائن در پروژه رفرمیستی طرح "رفراندم" که مدت زمانی برخی از افراد را به خود مشغول کرده بود در نامه ای که از زندان  به او نوشت گفت :

 

"دوست و همرزم دیرینهام، فرخ نگهدار  - از راه دور و از پس این دیوارها درود گرم مرا بپذیر. نامه سرگشادهات را به دقت خواندم. خوشحالم که طرح رفراندوم باب گفتگو پیرامون مسائل جاری جامعه و کوشش برای یافتن راه حل آنها را از نو گشوده و بویژه به بحث میان نیروهای داخل و خارج کشور دامن زده است و شخصا از تو سپاسگزارم که بقول خودت "جوهر موضوعات مهم مطرح شده در این نظرگوئیها" را بیرون کشیدهای تا آنها را با من و دیگر یاران در میان گذاری. خواهش قلبی اما به زبان نیاورده مرا برآوردی."  ( تاکید ازمن است.)  (2)

 

چگونه میشود این مشارکت نا مقدس را توجیه کرد ؟  چگونه میشود  ادعای دفاع  از حقوق مردم ستمديده  را داشت و به عنصر خود فروخته ای چون نگهدار درود گرم فرستاد و او را همرزم خود خواند؟  به خانواده های زندانیان سیاسی که عزیزانشان را  به خاطر خیانت و همکاری خائنین اکثریتی (همچون نگهدار)  با دژخیمان رژیم جمهوری اسلامی از دست دادند چه بايد گفت؟  به مبارزینی که توسط کادر های اکثریت ، شناخته شده و به رژیم تحویل داده میشدند و سالها شکنجه های قرون وسطا یی را متحمل شدند چه خواهید گفت ؟ 

 

برای آشنایی بیشتر با شیوه تفکر زرافشان و درک او از شرایط سرکوب در دیکتاتوری حاکم میشود به مصاحبه ابراهیم نبوی ، این همکار رژیم و اصلاح طلب فعلی که  به برکت بودجه سخاوتمندانه وزارت امور خارجه هلند جهت راه اندازی رادیو "زمانه" در اين راديو به "طنز پردازی" مشغول است با وی که اخیرا در خارج از کشورانجام داده نگاهی بیندازیم.   در جواب نبوی که می پرسد چه پیشنهادی برای بچه های ایران دارید ، زرافشان میگوید:

 

"من همواره به بچه‌های داخل کشورگفته‌ام که به‌طور کلی این وسوسه‌ رفتن به بیرون را، اگر دلایل دیگری ندارند، از سر به در کنند. حتی در موقعیت‌هایی که بهرحال ماندن در آنجا با مخاطرات و با هزینه‌هایی روبه‌روست. به نظر من اگر بتوان یکجوری آن را حل و فصل کرد و اگر سه‌­ چهار روز زندان رفتن را تحمل کنی و بیایی بیرون، به قیمت اینکه بمانی در داخل ایران، بهتر است. این حرفی‌ست که به بچه‌های داخل همیشه تاکید کرده‌ام و همیشه نظرم نیز این بوده ..." ( تاکید ازمن است.)  (3)

 

دراینجا بدون این که لازم باشد به نظر او در مورد رفتن جوانان به خارج از کشور برخورد شود ، با تأکید روی قسمت دیگر سخنان او باید پرسید که آیا زرافشان آنچنان دچار فراموشی شده که یادش رفته که پاسخ وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به دانشجويان معترض "ولايت فقيه" نه سه‌­ چهار روز زندان بلکه وحشيانه ترين سرکوب هاست؟   آيا وی نمی داند که  درست در همین زمانی که او این چنین غیر مسئولانه هزینه دادن های سنگین دانشجویان و جوانان مبارز را در  سه‌­ چهار روز زندان رفتن آنان خلاصه میکند صدها تن از فرزندان مردم در سیاه چالهای این رژیم  تحت بدترین شرایط اسیرند و از پایه ای ترین حقوق یک زندانی سیاسی محروم میباشند؟   آیا  این را باید به حساب  کم بها دادن ایشان  به درجه پلیدی و رذالت جمهوری اسلامی بگذاریم و یا آن که این هم شیوه جدیدی برای تطهیر چهره واقعی و درنده خوی این رژیم حامی منافع بورژوازی کمپرادور حاکم بر ايران است؟

 

زرافشان برای توجيه دوستی و همکاری اش با  جنايتکارانی چون اکبر گنجی میگوید که : " آنقدر دشمن ما داریم که نیازی به دشمنی‌کردن با همدیگر نداریم." همانجا (4)   اما مگر امثال گنجی ها و حجاريان ها و فرخ نگهدارها بخشی از دشمنان مردم ما نيستند که هنوز هم به شیوه خود با مردم و با مبارزات رادیکال آنها دشمنی می کنند؟  رفرميستها می کوشند دستان به خون آغشته آنان را تميز کنند ولی واقعیت این است که آنها یک لحظه نیز از دشمنی با مردم دست نکشیده اند.   براستی از نظر زرافشان دشمن مردم ما کیست؟   آنچه مسلم است ایشان نگهدار ، نبوی و گنجی را دشمن نمی داند و میگوید:

"......من در عین‌حال که نبوی را دوست دارم، اگر در زمینه‌هایی با او مخالف بودم و استدلال کردم، و با او صحبت کردم، با عقایدش درافتادم، این به‌هیچ‌وجه به این معنا نیست که با شخص نبوی درافتاده‌ام. من گنجی را دوست دارم، خودش هم می‌داند و... "   همانجا (5)

 

اما بر خلاف باور و نگاه امثال  آقای زرافشان ، نبوی ها ، گنجی ها ، حجاریان ها ، بهنود ها، سازگاراها... همه وهمه دشمنان قسم خورده کارگران و زحمتکشان جامعه ما هستند و روزی باید در مقابل اعمالی که در خدمت به حفظ این نظام انجام داده و می دهند در دادگاه های مردمی پاسخگو باشند. نه زرافشان و نه هیچ شخصیت دیگری نيز قادر به تطهیر این جانیان نخواهد بود. اگر هدف مبارزات مردم ما رسيدن به آزادی و تحقق دمکراسی و سوسياليسم می باشد و اين مطالبات جز با سرنگونی جمهوری اسلامی و نظام سرمايه داری حاکم به رهبری طبقه کارگر امکان پذير نمی باشد ، کسانی که در مقابل آن می ایستند را نمی توان دوست توده ها جلوه داد. برعکس مردم ما بايد دشمنان رنگارنگ خود را شناخته و اجازه ندهند که رفرميستها با خاک پاشيدن به چشمان آنان دشمنانشان را جای دوست جا بزنند.

 

امروز در شرایطی که به دليل رقابتها و زياده خواهی های امپرياليستها و سياستهای ضد خلقی جمهوری اسلامی سایه وقوع جنگ بر روی مردم ما سنگینی میکند وظیفه نیروهای انقلابی است که با محکوم کردن جنگ و هر گونه دخالت خارجی مردم را برای سرنگونی  این نظام حافظ منافع امپریالیست ها سازمان دهند.  باید با چشمانی باز رفتار و حرکات همه دشمنان مردم را تحت نظر داشته باشيم و بر خلاف  آنچه زرافشان میگوید الان زمانی نیست که ما طبق گفته او چشمانمان را بر روی جنایات این رژیم ببندیم.   ببيند او مردم ما را به چه چيزی دعوت می کند:

 

"من فکر می‌کنم مهمترین موضوع در حال حاضر این جنگ روانی ا‌ست که وجود دارد و اینکه هیچ چیز در لحظه‌ی حاضر حساس‌تر از حفظ استقلال و تلاش در این جهت نیست. مردم در داخل چیزی به اسم ایران برایشان مطرح است، موضوعی که به دوستان خارج از کشور نیز در این مدت تاکید کردم، و این را تفکیک می‌کنند از نظام سیاسی حاکم بر ایران. این نظام سی‌سال عمر دارد، اما ایران هزاره‌ها از عمرش می‌گذرد. مسئله‌ی مهم حفظ آن است و این دو موضوع را مردم عادی می‌توانند از هم تفکیک کنند و سرنوشت‌شان را از هم تفکیک کنند. گمان می‌کنم بیش از همه آن استقلال، آن هویت، آن تمامیت، در خطر قرار گرفته است و ایجاب می‌کند که همه چشم‌شان را ببندند و صمیمانه در جهت مبارزه‌ و مقابله با آن خطر حرکت کنند." ( تاکید ازمن است.) همانجا (6)

 

اتفاقا اگر مردم ما در چنين شرايطی چشمشان را ببندند بايد مطمئن بود که وقتيکه آنها دو باره چشم باز می کنند يک جمهوری اسلامی قوی تر و يا رژيمی هم سان آن را بالای سرشان خواهند ديد.

 

حال با توجه به این امر که خلاصه پرونده سیاسی زرافشان چیزی به جز حمایت از پروژه ورشکسته رفراندم ، دادن دست دوستی با نگهدار، حمایت از کمپین رفرمیستی یک میلیون امضا (7) ، دوستی با امثال گنجی و نبوی نبوده که جز سازش و غلطیدن به رفرم و رفرمیسم معنا نمی دهد ، باید از منتشر کنندگان نشریه بذر پرسید که  به چه دليلی  او را به عنوان چهره جنبش دانشجوئی مطرح می کنند؟   واقعيت اين است که نه جنبش دانشجویی و نه هیچ جنبش دمکراتیک دیگری هرگز نمی تواند با اتکا به چنین افرادی که چنین دید سطحی از مبارزه دارند و از آن فراتر منافع طبقاتی شان در تضاد با انقلاب قهر آمیز خلق های در بند ما می باشد ، مبارزات خود را به پیش ببرد.

 

اوج گیری و جهت یابی رادیکال – انقلابی جنبش کنونی دانشجویی ، که با وجود سرکوب عریان حاکم بر جامعه ، با پرداختن هزینه های بسیار سنگین در اين سالها و از جمله در چند ماه گذشته ، در مقابل استبداد حاکم همچنان شجاعانه مقاومت و مقابله میکند ، سبب بوجود آمدن هراس از رشد جو مبارزاتی این جنبش در بین نیروهای سازشکار و مرتجع شده است تا آنجا که آنها از وحشت ظهور دوباره "شبح لنين" در دانشگاهها قلم فرسائی می کنند.  طرح این نوع از مسائل از سوی دشمنان مردم و چاپلوسان رژيم امر جدید و دور از انتظاری نیست و اگر جز این میبود سوال بر انگیز میشد .در همين راستا  اخيرا توده ای های منفور از رشد گرايش به قهر در محيط های دانشگاهی فريادشان به آسمان بلند شده است.  آنهائی که همواره یک وظیفه بیشتر نداشته اند و آن هم ایستادن در مقابل هر آنچه بوی تعرض به سرمايه داری و قهر و انقلاب میدهد ، اما  این شیوه از نگرش به مبارزات رشد یابنده در بطن جامعه ، فقط مختص به حزب توده و اکثریتی های رسمی نمی شود ، از این رو برای  فعالین جنبش دانشجویی شناخت از عملکرد کسانی که در عمل همواره در مقاطع بسیار حساس تاریخی و در گره گاه های مبارزاتی همان تفکر و عملکرد توده ای – اکثریتی را پیشه گرفته اند و هرگز نتوانسته اند به علت هایی که ریشه در تفکراتشان دارد  مواضع اصولی و درستی را  اتخاذ کنند  امر بسیار مهمی می باشد که عدم شناخت از آن میتواند باز هم تاثیری منفی بر روند مبارزات فعلی باقی بگذارد زیرا تنها با شناخت و درک درست از ماهیت نیرو های واقعی درون صف مبارزات تودهاست که میتوان توازن قوای نیروهای انقلابی را به نفع جنبش کارگران و زحمتکشان هدایت نمود.

 

باید بر این اصل درست پافشاری کرد که از ریشه بر کندن رژیم جمهوری اسلامی و دگرگون کردن روابط استثمارگرانه سرمایه داری در ایران ، تنها از طريق مبارزات خود توده ها ی ستمديده جامعه و به دست خود آنها امکان پذير است. يعنی به دست کارگران ،دهقانان، دانشجویان ، زنان ، معلمان ، پرستاران ، نویسنده گان ،  روشنفکران و... و تنها در بستر مبارزات آنهاست که رهبران واقعی مردم ، رهبران انقلابی آنها  بوجود می آیند.  در طول مسیر این مبارزه هست که صادقترین انقلابیون در بطن خود مبارزه صیقل خورده ، به بالا کشیده می شوند و همان ها هستند که در جريان سازمان دادن به صفوف خود وآگاه کردن  کارگران حقانیت به جلو بردن انقلاب را نیزبر دوش می کشند ، نه اینانی که تنها بايد آنها را "سیاسیون" ، "سیاسی حرفه ای" و "سیاستمدار زبان باز" ناميد.

 

در رابطه با برخورد نشریه بذر نسبت به زرافشان و موارد مشابه دیگر ، شاید عدم ایمان به قدرت واقعی زحمتکشان است که موجب میشود بعضی از افراد و سازمان ها هر از چند وقتی به دامن هر کس و نا کسی به عنوان "ناجی" دست دراز کنند و مدتی زیر علم و کتل او سینه به زنند وبه اين ترتيب باز هم چند صباحی بر عمر این رژیم جنایتکار بیفزایند. در حاليکه بايد کوشيد تا مردم به پا خيزند!

و شاملو چه زیبا گفت:

بر کدام جنازه زار مي‌زند اين ساز؟
بر جنازه ي کدام مرده‌ي پنهان مي‌گريد
اين ساز ِ بي‌زمان؟
در کدام غار
بر کدام تاريخ مي‌مويد اين سيم و پنجه‌ي نادان؟
بگذار برخيزد مردم بي‌لبخند
بگذار برخيزد!


7 نوامبر 2007

 

توضیحات :________________________________________________

 (1) جنبش دانشجويی: سرکوبها و ضرورت پيوند تجارب دو نسل

http://www.bazr1384.com/prog/main.php?fn=../nshrmaghalat/jonbesh.htm&idno=182

 

(2) پاسخ دکتر زرافشان به فرخ نگهدار

http://jomhouri.com/a/03art/002835.php

 

(3 ، 4 ، 5 ، 6) گفتگوی ابراهیم نبوی با ناصر زرافشان

http://www.radiozamaneh.info/nabavi/2007/10/post_30.html 

 

(7) يک پاسخ به چند سوال...

 http://kurdsforchange.com/spip.php?article24

 

بازگشت به صفحه اصلی

http:/www.siahkal.com