عبداله باوی

امپریالیست ها هرگز خواهان آزادی برای توده ها نیستند

در پی رشد سرمایه داری که در طی آن رقابت آزاد به مرحله انحصار رسید اين نظام وارد فاز بالاتری شد که امپریالیسم ناميده شد.  امپرياليسم از همان آغاز ، خصلت گندیدگی خود را به نمايش گذاشت که اين ويژگی به خصوص در طول دو جنگ جهانی اول و دوم با کشتن نزدیک به 70 میلیون انسان به روشنی در مقابل چشم همگان قرار گرفت.

اين جنگ ها همچنين توازن قوا بين قدرت های امپرياليستی را به هم زده و در نتيجه آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم همچون قدرتی بزرگ و مسلط در جهان ظاهر شد زیرا اروپا به ویرانه ای تبدیل شده و امپریالیست های اروپایی و به ويژه انگلستان که تا آن زمان قدرت فائقه امپرياليستی بود از نظر وضعیت اقتصادی و سیاسی، قابل مقایسه با آمریکا نبودند ولی برخلاف اروپای ویران شده، آمریکا از ویرانی های جنگ در امان مانده، از رشد تولیدات بسیار بالا برخوردار بوده و با افزایش سرمایه و انبوهی از کالا و محصولات کشاورزی روبرو بود و از قرار جنگ همان نعمتی بود که سرمايه داری آمريکا برای غلبه بر بحران های خود طلب می کرد. به اين ترتيب قدرت مسلط در بين امپرياليست ها تغيير کرد ولی امپریالیسم به مثابه دشمن همه خلق های جهان باقی ماند. در اين فاصله آمریکا با قدرت اقتصادی خود بر تجارت جهانی حاکم گشته و برای تحکیم این وضعیت در سه جهت برای پیشبرد سیاست های خود اقدام نمود. از جهت سیاسی با حق وتو در سازمان ملل، از جهت اقتصادی با ایجاد بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای تاثیر گذاری در سیاست داخلی کشورهای وام دار و از جهت نظامی با ایجاد یک نیروی نظامی که در تاریخ بی سابقه است. جالب است که در تمام اين سال ها امپرياليسم آمريکا ضمن چپاول دسترنج کارگران و خلق های ستمديده همواره فریبکارانه خود را پرچمدار "آزادی"، "دموکراسی" و "حقوق بشر" جلوه داده است. در حالي که همواره برای رسيدن به اهدافش از پايمال نمودن آن ها و توسل به هيچ جنايتی دريغ نورزيده است.

امپریالیسم آمریکا چه برای قدرت فائقه شدن در جهان امپرياليستی و چه پس از آن در "استفاده" از توانائی های خود هرگز تعلل نکرده است.  هر جا که منافعش در خطر افتاد یا بطور مستقیم با لشگر کشی به کشورها همچون ویتنام (دهه 60) و در دهه اخير در عراق، افغانستان و لیبی و یا به صورت پنهان با ایجاد کودتا همچون اندونزی و ايران و تقویت ارتش ها و رژیم های ارتجاعی از منافع خود دفاع کرد. سیاستی که منجر به مرگ میلیون ها انسان آزادیخواه شد. سیاستی که تحت پوشش دفاع از "آزادی" و "دموکراسی" اما در حقيقت برای آزادی تراست ها و شرکت های بزرگ در چپاول و غارت توده ها طرح شده بود. تجربه نشان داده که در محاسبات امپریالیسم "توده ها"، "حقوق بشر"، "دموکراسی" و "آزادی" فقط عباراتی توخالی هستند که زمانی مفهوم پیدا میکنند که پيشبرد سیاست های امپریالیسم را توجیه کنند.

با نگاهی به تاريخ مشحون از جنگ و جنايت امپرياليسم فورا متوجه می شويم که  سیاست دیگری که امپریالیسم بر علیه توده ها پیش گرفته است ویران گری است که این نیز از خصلت گندیدگی امپریالیسم نشات میگیرد، امپریالیسم به هر کشوری که حمله کند نه فقط به قصد شکست دادن بلکه به قصد ویرانی حمله میکند زیرا بازسازی کشورهایی که مورد حمله نظامی قرار گرفته اند هم سود سرشاری به جیب تراست ها و کارتل های امپریالیستی میریزد و هم توده ها را به دلیل ویرانی موسساتی که باعث تجمع آن ها شده بود به عقب می کشاند.

اکنون امپریالیست آمریکا و همقطارانش از حمله به ایران سخن میگویند.

رژیم جمهوری اسلامی که در طول عمر خود نشان داده است که همواره در خدمت سرمايه داران و امپرياليست ها بوده و در پيشبرد اين وظيفه از هيچ  ظلم و ستمی به توده ها دريغ نکرده است باز هم با ایجاد بحران در منطقه در جهت منافع امپریالیست ها گام بر می دارد. اين بحران سازی ها که  با تبليغات دروغين و قلب واقعیات نیز همراه است در بین مردم و نیروهای مخالف این رژیم به توهماتی دامن زده است. گروهی دشمنی با امپریالیسم را دستاویزی قرار داده اند تا از جمهوری اسلامی دفاع کنند و هر نیرویی را که خواهان سرنگونی این رژیم است را در کنار امپریالیست ها قرار دهند. در صورتی که همه واقعيات نشان می دهد که اتفاقا باید این رژیم را در کنار امپریالیسم و گوش به فرمان آن ديد. به همين دليل هم در دشمنی با امپریالیسم نباید جمهوری اسلامی را کنار گذاشت همان طور که در دشمنی با جمهوری اسلامی نباید امپریالیسم را فراموش کرد.  عليرغم همه رجز خوانی های سردمداران جمهوری اسلامی تجربه نشان داده که عمر تا کنونی جمهوری اسلامی به پشتیبانی امپریالیسم از اين رژيم وابسته بوده و اين رژيم دارو شکنجه  هم تا جائی که توانسته شرايط استثمار کارگران و غارت منابع خام ایران را برای سرمايه داران و قدرتهای امپریالیستی مهيا نموده است.

در تقابل با اين تفکر و جريانات شاهديم که کسانی و گروه هائی برای خلاصی از سلطه جمهوری اسلامی چشم به حمله امپریالیست ها به ايران بسته اند. اين ها چه پوشيده و چه آشکار به تجربه ليبی دل خوش کرده اند. از قرار آن ها از تجربه ليبی و عراق تنها برکناری و به زیر کشیدن صدام حسین و معمر قذافی را از اریکه قدرت دیده اند و ديگر فراموش کرده و يا منافعشان حکم می کند که به روی خود نياورند که اين برکناری که به دست امپرياليست ها صورت گرفت چرا شکل گرفت و امپرياليست ها با برکناری اين ديکتاتور ها چه جنايتکارانی را بر اريکه قدرت نشاندند. و از سوی ديگر امپرياليست ها برای حفظ و گسترش سلطه خود که نابودی آن شرط رهائی توده هاست به چنين لشکر کشی هائی متوسل شدند. و مهمتر آن که حاصل همه اين جنگ ها و لشکر کشی ها نه آزادی مردم بلکه اختناق و سرکوب و ترور بيشتر بود.

بيشک هر انسان آزاده و دلسوز توده ها در پی آنست که جمهوری اسلامی،  این رژیم ددمنش و جنايتکار هر چه زودتر سرنگون و نابود شود. ولی اگر اين سرنگونی شرط رسيدن به آزادی است اين هدف تنها زمانی متحقق میشود که این عمل توسط خود توده ها انجام شود زیرا تنها در آن صورت است که آزادی واقعی نصیب مردم خواهد شد. تجربه نشان داده که در صورت حمله امپریالیست ها جز مرگ و ویرانی چیزی نصیب توده ها نمی شود. جنگ از ماهیت امپریالیسم برمیخیزد و هر جا که منافعش حکم کند از براه انداختن جنگ کوتاهی نخواهد کرد چه زمانی که منافعش توسط توده ها به خطر بیفتد و چه زمانی که برای غلبه بر بحران هايش به آن نياز دارد. در اين ميان آن چه برای امپریالیست ها اساسا مطرح نيست آزادی و دمکراسی برای توده هاست. توده ها تنها زمانی در محاسبات آن ها وارد میشوند که مرگ و زندگیشان سودی برای آن ها داشته باشد، همین و بس

5 ژانویه 2012