ترجمه: عبداله باوی

مهاتما گاندی، این پیامبر دروغین!

نوشته ای از فاروق سولریا(1)، روزنامه نگار رادیکال و عضو حزب کارگر پاکستان

     فلسفه "مبارزه مسالمت آمیز" مهاتما گاندی در همه جای دنیا به او جایگاه ویژه ای بخشیده است و این باعث شده است که همه تصور کنند که رهایی هندوستان از بریتانیای استعمارگر با این شیوه "مبارزه"حاصل شده است، ولی طبق نظر فاروق سولریا از پاکستان، گاندی یک سیاسی ریاکاری بود، و در حقیقت مبارزه مسلحانه بود که به آزادی این شبه قاره انجامید.

     به مانند یک تازه وارد به سوئد، و کلاً به جو اروپای غربی، از قهرمان سازی مهاتما گاندی واقعاً در شگفت شدم.  در پاکستان و هندوستان، که در واقع آنجا مهاتما گاندی فعال بود، تصویر دیگری از او نه فقط در نزد چپها بلکه همه توده ها موجود است.

     برای من این یک ریاکاری طنزآمیزی است که سازمان ملل بتازگی دوم اکتبر روز تولد مهاتما گاندی را به یادبود او "روز بین المللی مبارزه مسالمت آمیز" نامگذاری کرده است، ریاکاری از این نظر که سازمان ملل جنایات جنگی مثلاً در افغانستان را تایید کرده است، و طنزآمیز از این نظر که گاندی پیشگام این ریاکاری است.

     مفتخر به نام مهاتما (روح بزرگ)، نامی که نویسنده و فیلسوف رابیندرانات تاگور به او داد، گاندی در همه جای دنیا قدردانی میشود، به همین دلیل مسلماً خیلی ها گاندی را همچون بهاگات (مقدس) میشمارند، با سوءظن سرتکان خواهند داد اگر بشنوند که این پیامبر چنین میگفت " هیچ همدستی میان شجاعان و ضعیفان نمیتواند وجود داشته باشد، به ما مثل آدمهای ترسو مینگرند، اگر ما میخواهیم خود را از بی حرمتی آزاد سازیم باید استفاده از اسلحه را بیاموزیم".... "ما باید این امکان را داشته باشیم که اسلحه حمل کنیم و از آنها استفاده کنیم" ... " و اگر ما استفاده از اسلحه را میخواهیم بیاموزیم این وظیفه ماست که در ارتش نامنویسی کنیم".

    چنین کلمات تقدس گونه به توده های هندی در دوران جنگ اول جهانی گفته شد وقتی که گاندی این وظیفه را به عهده گرفت تا توده های هندی را تشویق کند تا در ارتش امپریالیستی بریتانیا وارد شوند، و توده ها متحیر اعتراض میکردند که : چگونه یک انسان خواهان مبارزه "مسالمت آمیز" میتواند در جنگ شرکت کند؟ و یک مهاتما (مقدس) هیچ ارزشی ندارد اگر نتواند در چنین مشکلی راهگشایی کند و این مهاتمای مقدس جواب میداد "من سودآوری و پشتیبانی بریتانیا را پذیرفته ام، من سعی نکرده ام آنرا تخریب کنم، پس چرا اجازه دهم که تخریب شود؟"

     در میان مزیتهایی که گاندی از جهانی بودن مقام خود برد گرفتن دو مدال جنگی و کسب یک مقام ارتشی (سرگرد) بود البته برای سپاسگزاری از او برای کمکش در سرکوبی شورش قبیله زولو و کمک به پیروزی در جنگ بوئر در آفریقای جنوبی بود. با این دلائل بیان شده "گاندی بهترین پلیسی  که بریتانیا در هندوستان داشت" بود که البته این را عضو پارلمان انگلیس، الن ویلکینسون (Ellen Wilkinson ) بعد از دیدارش از هندوستان در سال 1932 بیان کرد.

     این موعظه کن مبارزه "مسالمت آمیز" ما، مهاتما گاندی، فقط از جنگهای امپریالیستی پشتیبانی نکرد. اگر چه او آنقدر زنده نماند تا هندوستان را ببیند که به یک نیروی دارای بمب اتم تبدیل شده است که شرق پاکستان را اشغال کرد، هندوستان حتی در زمان حیات او نغمه های شوم جنگ با پاکستان را سر میداد. بجای مخالفت با ادعای پاکستان در مورد کشمیر با شیوه "مسالمت آمیز"، تصمیم جواهر لعل نهرو نخست وزیر خود  مبنی بر فرستادن ارتش به آنجا را با دعای خیر استقبال کرد. پند آهیم سا( Ahimsa) "بدور افکن هر ذره ای از خشونت از قلب خود" فقط در مورد "پشتیبانی مطلق از هر مرد، زن و کودک انگلیسی" اعتبار داشت.

     گفته های دوگانه؟ بله، ولی معاون پادشاه بریتانیا در هندوستان، لرد ایروین( Lord Irwin) این گفته های دوگانه را چنین توضیح میدهد: " یک ابلیس عجیب که همیشه بدنبال سودآوری است"، در همه اعمالش می بینیم که چگونه بانیا(Bania) (کاستی که گاندی به آن تعلق داشته و از وضعیت مالی خوبی برخوردار بوده و پول قرض میدادند)  بر مهاتما (مقدس) حاکم است.

     برای همین گاندی روزی خود را "آنارشیست، البته از نوع دیگر" میخواند و روز دیگر به دعوت موسولینی از ایتالیا دیدن میکرد، در آنجا این "آنارشیست، البته از نوع دیگر" دوچه را ملاقات کرده و در تظاهرات فاشیستی شرکت میکرد.

     به همان شیوه گاندی خود را هندو، مسلمان، مسیحی، بودایی، یهودی، هر چیزی .... نامید بجز بلشویک، و او ادعا میکرد که "اگر تنها چیزی بتواند از این فاجعه (بلشویسم) در کشورمان جلوگیری کند همان ساتیاگراها( Satyagraha) (مبارزه مسالمت آمیز) است.

     او برای پرولتاریا و دهقانان این اندرز مقدس را بیان میداشت که "کار و سرمایه نیاز ندارند که در تضاد با هم قرار بگیرند" برای اینکه " حتی در یک دنیای بی عیب و نقص نیز بی عدالتی اجتناب ناپذیر است، ولی ما میتوانیم و باید از خشونت و تلخی پرهیز کنیم، نمونه های بیشماری هست که چگونه ثروتمندان و فقیران در یک دوستی بی عیب و نقص زیست میکنند، و ما باید چنین نمونه هایی را چند برابر کنیم."

     متاسفانه گزارشی دال بر اینکه چگونه بیرلا  این مرید گاندی و "فئودال نمونه" یا دیگر میلیونرها "آزادانه از موقعیت خود کناره گیری" کردند بدست گاندی که در خانه بیرلای میلیونر اقامت کرده بود نرسید.

     ولی آیا او همچون یک فقیر زندگی کرد؟ البته، ولی این پچ پچ به گوش همه رسید که "این خرج زیادی برمیدارد که بگذاریم گاندی فقیرانه زندگی کند" و "پول هنگفتی" توسط خانواده های بیرلا و تاتا (ثروتمندترین ها در آن دوره) این وضعیت "فقیرانه" گاندی را تضمین میکرد. این پولها فقط خرج زندگی گاندی در "فقر" نمیشد بلکه برای سرکوبی افراط گرایانی همچون سوبهاش چاندرا( Subhash Chandra) هم مصرف شد. چاندرای چپگرا که با احترام نتاجی  خوانده میشد دو بار به عنوان سخنگوی حزب کنگره در مقابل فراکسیون گاندی انتخاب شد، ولی کمکهای مالی بیرلا و تاتا به گاندی کمک کرد تا کودتایی در حزب سازماندهی کند.

     چاندرا از مقام سخنگویی حزب استعفاء داده، از هندوستان گریخته و ارتش ملی هند( INA) را تشکیل داد. هزاران سرباز هندی که در خدمت ارتش بریتانیا بودند و همچنین جوانان زیادی به او پیوستند. محبوبیت چاندرا در دوران جنگ جهانی دوم خیلی بیش از محبوبیت گاندی بود و این محبوبیت اثر خود را در انتخاب دوباره او به سخنگویی حزب نشان داد. افسانه چاندرا به مثابه یک فرمانده در ارتش ملی هند اولین به مصاب طلبیدن گاندی نبود، در دهه 1930 گاندی و حزب کنگره توسط بهاگات سینگ گاندی ( Bhagat Singh Gandhi) که از رهبران ارتش سوسیالیست جمهوریخواه هندوستان بوده و به ارتش استعمارگر بریتانیا حمله میکرد نیز تهدید شد. بهاگات سینگ بعد از اعدام برای توده های هندی همان شد که چه گوارای انقلابی برای توده های آمریکای لاتین شد. محبوبیت بهاگات سینگ، هر چند دوره مبارزاتی اش کوتاه بود ولی بیش از گاندی دوام آورد.

     در حقیقت آن مبارزه مسلحانه انقلابی الهام گرفته از بهاگات سینگ و بعد از آن ارتش ملی هند بود که هندوستان را آزاد کرد.

     تاریخ نویسی در مورد گاندی که مبارزات آهیم سا(مسالمت آمیز) او نیروهای اشغالگر را از هندوستان راند نه تنها به ابتذال کشاندن ارثیه مبارزات انقلابی هندوستان بلکه یک بی اهمیتی و ساده انگاری تاریخ آن است

 

1ــ  Farooq Sulehria

20 مه 2011

چاپ شده در نشریه سوئدی آربتارن ( کارگر Arbetaren ) به تاریخ 21 ژانویه 2008