به نقل از : 19 بهمن ، نشریه سیاسی -  خبری چريکهای فدايي خلق ايران

شماره 99 – 15 فروردین ماه 1390

 

لیبی در چنبره تضادهای امپریالیستی

خیزش انقلابی مردم لیبی در بطن تحولات منطقه خاورمیانه و متعاقب آن تجاوز و دخالت مستقیم ارتشهای نیروهای نظامی قدرتهای امپریالیستی در هفته های اخیر در مرکز ثقل افکار عمومی بین المللی قرار گرفته است.

دخالت نظامی امپریالیستها در لیبی زیر نام "حمایت از جان غیر نظامیان" و ایجاد منطقه "پرواز ممنوع"، تقسیم تدریجی لیبی به دومنطقه غرب و شرق زیر نفوذ نیروهای قذافی و  "شورشیان" - واحد های جدا شده از ارتش لیبی -؛تلاش بلند گوهای امپریالیستی برای جا زدن اين شورشيان به عنوان مردم ستمديده ليبی و جلوه دادن رهبری بخشهایی از ارتش ضد خلقی لیبی به مثابه رهبری جنبش مردمی، و بالاخره رشد آشکار تنش های فی مابین قدرتهای امپریالیستی در بحران لیبی، بر پیچیدگی اوضاع در این منطقه افزوده است. مجموعه این اوضاع بطور طبیعی این سوال را برای افکار عمومی طرح می کند  که در لیبی، بواقع چه می گذرد و کدام منافع به ضرورت دخالت نظامی مستقیم قدرتهای امپریالیستی در این کشور منجر شده است؟ آیا مطابق برخی تحلیلهای فاقد پایه واقعی، امپریالیستها برای سرنگونی قذافی به اصطلاح مستقل و  "سرکش"(این مزدور شناخته شده و یار دیرینه شان در سرکوب و کشتار مردم لیبی) است که حمله به این کشور را سازمان داده اند؟ و بالاخره آن که آیا صرفا اهمیت نفتی لیبی به عنوان کشوری که حاوی بزرگترین ذخایر نفت "مرغوب"  آفریقاست، و تضمین دسترسی به منابع انرژی این کشور توجیه گر اساس سیاست جنگی امپریالیستها در لیبی می باشد؟

تا آنجا که به ادعاهای دستگاه های تبلیغاتی امپریالیستی در مورد انگیزه حمله نظامی به لیبی، یعنی "حفظ جان شهروندان بی دفاع" این کشور از حملات دولت قذافی جنایتکار بازمی گردد، کوچکترین عنصری از حقیقت در این ادعا ها موجود نیست؛ نگاهی به خود واقعیت، از زمان بروز این حملات نظامی، نشان می دهد که با دخالت جنگی قدرتهای امپریالیستی، بر ابعاد ویرانی حیات و هستی توده های محروم و ترس و احساس عدم امنیت عمومی در این کشور، اضافه شده است. هم اکنون ابعاد مخالفتهای مردم به پاخاسته بر علیه رژیم مزدور قذافی، نسبت به حملات نظامی و مقاصد اهریمنی آمریکا و رقبا از دخالت شان در لیبی هر چه بیشتر شده و توده های تحت ستم لیبی با مشاهده تجارب عراق و افغانستان، به هیچ وجه خواستار اسیر شدن در چنبره مرگبار اشغال نظامی کشورشان توسط امپریالیستها نیستند. داستانسرایی های ابلهانه و متاثر از تبلیغات امپریالیستی ای هم که در باب "استقلال" قذافی و "ملی" و "ضد امپریالیست" بودن این سگ زنجیری هار قدرتهای جهانی در منطقه، عنوان می شود، فاقد کمترین مبنای واقعی ست.

چرا که نگاه کوچکی به خدماتی که قذافی جنایتکار در طول قریب به 4 دهه هنگام پیشبرد منافع و سیاستهای  سرمایه داران جهانی در غارت و چپاول و سرکوب توده های محروم لیبی و منطقه انجام داده،  ثابت می کند که او همانقدر باصطلاح ضد امپریالیست و ملی بود و يا هست که خمینی و صدام حسین جنایتکار. برای نمونه، درمورد پراتیک رژیم قذافی در خدمت به سرمایه داران جهانی در سالهای اخیر می توان به اجرای برنامه های ضد خلقی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در جهت باز کردن هر چه بیشتر بازار لیبی برای تاخت و تاز سرمایه های امپریالیستی اشاره کرد که تاپیش از رویدادهای اخیر، از سوی گردانندگان این نهادهای غارتگرانه سرمایه، با "تحسین" و تشویق" روبرو شده بود. مثال دیگر قبول وظیفه حراست و پاسداری از مرز های آبی دریای مدیترانه برای جلوگیری از ورود مهاجران و پناهجویان به سرزمین های اروپایی و برخوردهای سرکوبگرانه قذافی با زحمتکشانی است که برای تامین امنیت و حداقل زندگی مجبور به ترک کشورهای آفریقایی و تلاش برای ورود به اروپا از طریق مرزهای آبی لیبی می نمودند. در نتیجه، هدف حمله قدرتهای مخوف جهانی به لیبی نه صرف برداشتن یک مزدور جنایتکار و "دیوانه"، بلکه پیشبرد سیاستهای استراتژیک خود امپریالیستها در منطقه و تامین منافع دراز مدت آنهاست. منافعی که هزاران بار  بر بود و یا نبود قذافی در صحنه سیاسی این کشور ارجح می باشند و اصولا تداوم موجودیت قذافی در این بحران،خود، وابسته به نقشی ست که وی در تسهیل پیشبرد همان سیاستهای استراتژیک و ضد خلقی امپریالیستها پیدا خواهد کرد.    

در مورد توجیه دیگر، یعنی دستیابی و یا کنترل منابع نفت لیبی توسط امپریالیستها، به مثابه تنها عامل و یا عامل "اساسی" به اصطلاح توضیح دهنده دخالت نظامی، باید گفت که مدافعین این دیدگاه اگر کمی عمیقتر به مسایل نگاه کنند متوجه می شوند که تا پیش از هر گونه حمله نظامی اخیر نیز کنترل نفت لیبی در انحصار شرکتهای امپریالیستی و در راس آنها آمریکا بود؛ نگاهی به آخرین قراردادهای اسارتبار نفتی لیبی با شرکتهای آمریکایی، انگلیسی و سایر کشورهای اروپایی و چین، نشان می دهد که دولت قذافی تا پیش از رویدادهای اخیر کاملا در جهت همان خط اقتصادی ای حرکت می کرد که متضمن منافع قدرتهای امپریالیستی در سطح جهانی ست. در نتیجه برای باصطلاح کنترل منابع نفتی که اساسا پیش از این تحولات نیز در کنترل قدرتهای جهانخوار بود، نیازی به صرف نزدیک به یک میلیارد دلار دیگر از سوی آمریکا و ایجاد ناامنی و فضای جنگی ای در این ابعاد نیست. گرچه بدون شک مساله آینده دراز مدت منابع نفت و انرژی لیبی، ( با 46 میلیارد بشکه ذخیره نفتی و تامین کننده حدود 3 درصد از نفت بازارهای بین المللی) در این بحران ، در نقش یکی از معادلات دخیل در توضیح چرایی تحرکات کنونی قدرتهای امپریالیستی در لیبی باقی خواهد ماند.

واقعیت  این است که متعاقب اوج یابی جنبش ضد امپریالیستی- دمکراتیک توده های تحت ستم لیبی (و عمدتا جوانان که بیش از دو سوم جمعیت 6 میلیونی لیبی را تشکیل می دهند) بر علیه رژیم مزدور قذافی،و بدنبال کشتار فجیع توده های به پاخاسته توسط این رژیم ، بخشهایی از ارتش دست ساز امپریالیستها در این کشور ، با ادعای "پیوستن" به صفوف توده های انقلابی، در مقابل نیروهای مدافع دولت قذافی صف آرایی کرده و در عمل آنچه اتفاق افتاده این است که لیبی به دو منطقه تحت نفوذ واحدهای مختلف ارتش ضد خلقی لیبی و کشاکش بین آنان تقسيم شده است.

به موازات این روند، تصویب یک قطعنامه در سازمان ملل به منظور ایجاد منطقه "پرواز ممنوع" در لیبی، که با فشار آمریکا، فرانسه و انگلیس ( و برغم غیبت نمایندگان چین و روسیه و آلمان در رای گیری) متحقق شد؛ منجر به آن گشت که نیروهای نظامی فرانسه، انگلستان،آمريکا و شرکایشان به لیبی حمله کرده و زیر نام مقابله با نیروهای قذافی، صدها موشک و ده ها تُن بمب های مهیب (بنا به گزارشات منتشره 41 تُن بمب، در همان شب اول حمله) را با ادعای حمایت از جان و مال شهروندان لیبی بر خانه و کاشانه توده های تحت ستم در این کشور فرو ريخته و به جای "نجات" آنها، در عمل بر ابعاد ویرانی حیات و هستی مردم لیبی افزودند.

به این ترتیب، صورت مساله، یعنی جنبش اعتراضی دمکراتیک و حق طلبانه توده های محروم لیبی بر علیه دیکتاتوری حاکم برای رسیدن به آزادی و حق تعیین سرنوشت؛ به تدریج در زیر سایه دخالت نظامی خارجی اربابان قذافی و مهمتر از آن تنشهای آشکار فی مابین جهانخواران در جریان بحران لیبی قرار گرفت. بطوری که دولت امپریالیستی چین، که در یک دهه اخیر با نفوذ محسوسی در آفریقا، یک بازار "50 میلیارد دلاری" برای خود شکل داده و یکی از بزرگترین صادر کنندگان کالا به لیبی و وارد کننده 11 درصد نفت تولیدی این کشور است، در همان روزهای اولیه دخالت نظامی آمریکا و فرانسه در لیبی، با آن مخالفت کرده و نسبت به "خطر بی ثبات" شدن کل منطقه به این دولتها هشدار داد. مقامات دولت آمریکا در عین حال که در نقش "رهبری" عملیات ضد قذافی،صد ها موشک به شهرهای لیبی پرتاب کردند، از زبان وزیر دفاع خود، رابرت گیتس وقیحانه مطرح کردند که لیبی فاقد "اهمیت حیاتی" برای "منافع" آمریکاست. و این اظهار نظر قلدرمآبانه و ضد خلقی در شرایطی صورت گرفت که بنا به برخی گزارشها، نیروهای مزدور سازمان سیا با بکار گرفتن شرکت خصوصی ويژه جنگ يعنی "بلک واتر"، از مدتی قبل از آغاز حملات هوایی به لیبی،در حال جنگیدن و پیشبرد نقشه های دولت اوباما در این کشور بودند. واقعیتی که نشان می داد برخلاف ادعاهای عوامفریبانه مقامات آمریکا، لیبی و آینده این کشور اتفاقا نقش بسیار "حیاتی" ای برای منافع امپریالیسم آمریکا در این منطقه استراتژیک دارد. از سوی دیگر فرانسه نیز که "ابتکار" اجماع قدرتهای امپریالیستی در مورد تصویب قطعنامه "پرواز ممنوع" را دردست گرفته بود و اولین حملات هوایی را به خاک لیبی سازمان داد، با شتاب رهبران مخالفان قذافی را به "رسمیت" شناخت و خواهان برکناری قذافی از قدرت شد. در همین حال بحثها و مجادلات مربوط به "تسلیح" مخالفان قذافی، نقش و حدود دخالت ناتو در عملیات نظامی، احتمال اشغال نظامی توسط نیروی زمینی امپریالیستها و چگونگی تحقق آن، سرنوشت رژیم قذافی و ... به زمینه دیگری برای بروز تشدید تضادهای بین قدرتهای  امپریالیستی بدل شده که نشان می دهند بحران لیبی و چگونگی فرجام آن دارای اهمیت بسیار زیادی برای قدرتهای امپریالیستی ست.  با در نظر داشتن چنین منافعی ست که ما می بینیم که گروهی از امپریالیستها نظیر آلمان،(قدرتی که در سالهای اخیر، یکی از صادر کنندگان مهم تجهيزات نظامی و کارحانجات توليد آنها به لیبی بوده) روسیه و چین از یکسو ،بطور روزمره در حال تبلیغات و مخالفت با روندی در لیبی هستند که با ابتکار و مشارکت فعال آمریکا، فرانسه و انگلیس از سوی دیگر، در حال پیشرفت است. مخالفت هایی که هم اکنون نیز جریان دارند. در حقیقت رویدادهای جاری در لیبی موید این واقعیت است که در چهارچوب تضادهای غارتگرانه بین قدرتهای امپریالیستی در سطح جهانی، لیبی به یکی از گره گاه های این تضادها تبدیل شده است.

درک و شناخت روندی که در لیبی با صحنه گردانی قدرتهای امپریالیستی به پیش میرود، بدون شناخت وضعیت عمومی ای که نظام سرمایه داری در سطح جهانی به طور عموم و قدرتهای امپریالیستی بطور اخص با آن روبرو هستند، امکان ناپذیر است. در چند دهه اخیر (مشخصا پس از سقوط امپراطوری شوروی و پایان جنگ سرد) به موازات رشد مبارزات طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم در کشورهای متروپل و پیرامونی (وابسته) از یک سو و تشدید بحرانهای مرگبار اقتصادی نظام سرمایه داری، از سوی دیگر، جهان به طور انکار ناپذیری با دور جدیدی از تشدید تنش بین قدرتهای بزرگ و حدت یابی تضادهای غارتگرانه فی مابین امپریالیستها و تلاش آنان برای تجدید تقسیم منابع طبیعی و بازارهای بین المللی روبرو بوده است.

تئوری "نظم نوین جهانی" و متعاقبا جنگ اول خلیج به سردمداری آمریکا، سیاست "استراتژی دفاعی یک صد سال آینده برای آمریکا" و بدنبال آن حمله و اشغال افغانستان و عراق توسط دولت بوش، تدوین استراتژی مبتنی بر باصطلاح "مبارزه با تروریسم اسلامی" و براه انداختن جنگ های بزرگ و کوچک توسط امپریالیستها در پنج قاره جهان با توجیهات فوق، و بالاخره حاکم کردن بی سابقه فضای جنگ و ناامنی و ترور بر زندگی بشر، گوشه ای از وضعیت بحرانی نظام سرمایه داری در سطح جهان را منعکس نموده و  نشان دهنده  نیاز به تخفیف این بحرانها از طریق حضور مستقیم نظامی در مناطق استراتژیک و در نتیجه توجیه جنگ و میلیتاریسم می باشد. در چنین اوضاعی ست که ما شاهدیم در سالهای اخیر،  قدرتهای امپریالیستی با سرعت بیشتر و خشونت عریانتری برای نجات نظام خویش عمل کرده و به منظور بدست آوردن سهم هر چه فزونتری از سود حاصل از غارت منابع طبیعی و چپاول نیروی کار کارگران و زحمتکشان، شمشیرها را هر چه بیشتر از رو بسته و جهان امروزی را به صحنه تاخت و تاز و لشکرکشی نیروی نظامی خود برای تشدید استثمار و سرکوب توده های محروم تبدیل کرده اند.

آنچه در لیبی می گذرد، بطور اولی انعکاس چنین کشاکش غارتگرانه ای در بین قدرتهای امپریالیستی برای بدست آوردن موقعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی در این کشور ، آنهم در شرایطی ست که مبارزات توده ها، رشد یافته و خطری برای وضع موجود و منافع کلی سلطه امپریالیستی گشته است. با درک چنین اوضاع و احوالی ست که نیروهای آگاه نباید فریب تبلیغات دروغین و موهومی را بخورند که از دخالت نظامی امپریالیستها در لیبی، چهره یک "جنگ آزادیبخش" به نفع توده ها را ارائه می دهد. همچنین باید عدم واقعیت تمام تحلیلهایی که با "مستقل" و "ضد امپریالیست" نامیدن رژیم مزدور قذافی در صدد توضیح حمله نظامی با هدف برداشتن این دیکتاتور به لیبی بوده و  خواسته و ناخواسته به پشتیبانی از این رژیم ضد خلقی و وابسته می پردازند، را نیز  به افکار عمومی توضیح داد. رفتن و یا ماندن قذافی جنایتکار تنها یک جزء و تابع کوچک از سیاست امپریالیستهایی ست که با راه انداختن جنگ در این کشور، در صدد بسط و تحکیم سلطه درازمدت خود در این منطقه و کسب موضع برتر در پروسه غارت و چپاول توده های تحت ستم لیبی هستند.

محکومیت این جنگ تجاوزکارانه و تلاش برای دفاع از جنبش ضد امپریالیستی دمکراتیک توده های تحت ستم در لیبی، و دفاع از تضمین استقلال و حق تعیین سرنوشت کارگران و مردم محروم لیبی، در مقابل تمامی امپریالیستها و مزدورانشان نظیر قذافی، وظیفه اصلی تمامی نیروهای آزادیخواه و دمکراتیک در قبال بحران لیبی ست.