در حاشیه یک نامه !

 

(اختلافات جاری در بین جناح های جمهوری اسلامی بر سر چیست؟)

 

انتشار نامه ای که اخیرا از سوی دو تن از نمایندگان کمپین انتخاباتی موسوی به نامهای عباس آخوندی و بیژن زنگنه به علی لاریجانی، رییس مجلس نوشته شده، پرده از ماهیت اختلافات درونی جاری در بین جناح های جمهوری اسلامی برداشت. در این نامه، نویسندگان، با صراحت تمام ضمن دعوت مخالفین موسوی در هیات حاکمه به "درک" نقش او برای کنترل جنبش توده ها، به آنها در مورد "خطرات" از دست دادن کنترل جنبش اعتراضی توده ها توسط موسوی "هشدار" داده می شود. این نامه همچنین سند رسوایی تمامی مرتجعین و سازشکارانی در صفوف اپوزیسیون است که با دیدن این تضادها نغمه شوم حمایت از یک جناح ضد انقلابی در مقابل جناح دیگر را به میان آورده و مستقیم و غیر مستقیم به مشاطه گران جناح موسوی تبدیل شده اند.       

 

مقدمتا باید تاکید نمود که تضاد های درونی طبقه حاکمه (که قدمت آن به قدمت عمر جمهوری اسلامی باز می گردد) در جای خود واقعيتی انکار ناپذير است اما تردیدی نیست که در جریان رویدادهای اخیر، این اختلافات و ستیز ها در راستای کنترل مردم و حراست از "نظام مقدس" جمهوری اسلامی تشدید شده و  امروز که موسوی و کروبی در جهت کنترل مبارزات مردم فعالیت می کنند، این امر "دعای خير" جناح ديگر را هم پشت سر دارد. جهت روشن شدن بيشتر اين مسئله بد نيست که به گوشه هایی از نامه مزبور رجوع کنیم که در 30 خرداد يعنی درست پس از "اخطار های" خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد نوشته شده است. در اين نامه که از سوی عباس آخوندی و بيژن زنگنه نمايندگان مير حسين موسوی در زمان انتخابات  به علی لاريجانی رئيس مجلس رژيم نوشته شده است به جناح های ديگر هشدار داده می شود که جهت "کنترل بحرانهای اجتماعی" ضروری است که نقش کنترل کننده موسوی خدشه دار نشود. در نامه مزبور قيد شده که: "فاصله انداختن بين معترضين و رهبری آن ها که در اين مورد جناب مهندس مير حسين موسوی است دو خطر عمده را در بر دارد. يکی عدم امکان ايفای نقش رهبری توسط ايشان و ديگری پر شدن خلا رهبری توسط ديگرانی که امکان دارد عناصر ناشناخته شده ای باشند و دست به اقدامات ناشايستی بزنند می باشد. ... شما خوب واقف هستيد که در کنترل بحران های اجتماعی اولين اقدامی که لازم است صورت گيرد پذيرش مشروعيت رهبری معترضان است تا امکان گفت و گو و رسيدن به راه حل فراهم گردد" به اين ترتيب شکی نيست که هدف موسوی و دارو دسته اش نيز به روشنی "کنترل بحران" و نحات "نظام مقدس جمهوری اسلامی" است نه این که آن گونه که برخی تصور می کنند تلاش برای تحقق مطالبات سرکوب شده مردم ستمديده می باشد. در اين نامه به آشکاری تاکيد می شود که اگر "نقش رهبری" نامبرده ناديده گرفته شود، "خلا رهبری" توسط کسانی پر خواهد شد که ممکن است به "اقدامات ناشايست" دست بزنند. يعنی کل نظام ظالمانه موجود را زير ضرب ببرند.

 

واقعيت اين است که بالا گرفتن بحران سياسی در جريان انتخابات دور دهم رياست جمهوری، امروز همه دار و دسته های درونی نظام حاکم را به تکاپو واداشته تا به هر طريق که می شود اين بحران را کنترل و شرايط سلطه ضد مردمی خود را حفظ کنند. همه می دانند که  خيزش اخير مردم ما به بهانه تقلب در انتخابات دور دهم رياست جمهوری آغاز شد. بنابر این  بطور طبيعی از همان شروع اعتراضات برخی از دسته بندي های درونی هيئت حاکمه در آن حضور داشته و حتی می کوشيدند اعتراضات مردم را در جهت منافع خود سمت و سو دهند. بر مبنای چنین واقعیت عینی ای، از همان ابتدا يکی از مسائل اين خيزش بزرگ رها کردن خود از دست گرايشات و نيرو هائی بود که آگاهانه در تلاش بودند تا انرژی انقلابی مردم ما را در چهارچوب تضاد های درونی هيئت حاکمه محصور و به هرز دهند.  امروز عليرغم گذشت چهل روز از آغاز اين حرکت اعتراضی و عليرغم اينکه مردم همواره در جهت کاملاً مغایر با خواست موسوی و کروبی به حرکت های انقلابی دست می زنند و با این که در اين جا و آن جا شعار های راديکالی سر داده و با قاطعيت و جسارت بی نظير به مقابله با نيروی سرکوب می پردازند، اين نيرو ها نه فقط همه این واقعیت های مبارزاتی را انکار و کتمان می کنند، بلکه می کوشند تا همه تلاش های مبارزاتی مردم را به حساب خود گذاشته  و این طور جلوه دهند که همه مبارزات و اعتراضات توده ای زير شعار های از کار افتاده و پرچم سبز اسلامي شان صورت گرفته و تحت کنترل آنهاست. با چنین تلاش های دغل کارانه آنها سعی دارند تا نيرو های انقلابی را ايزوله و از صحنه دور سازند. ضرورت به انحراف بردن و سرکوب این جنبش برای گردانندگان رژیم جمهوری اسلامی، و تلاش های مذبوحانه ای که در این جهت صورت می دهند، خود بیش از هر چیزی،  اهمیت این جنبش اعتراضی را نشان می دهد.

 

در برخورد با اعتراضات مردمی، اگر دار و دسته  احمدی نژاد  از سرکوب عريان سخن می گويند و حتی خود وی جهت دهن کجی به بقيه مخالفين اش با علم به مخالفت همگانی، مثلاً اسفنديار رحيم مشايی را معاون اول خود می کند -که البته بعدا محبور به عقب نشينی شد - کسانی هم مثل حميد ذاکری (از جناح اصول گرا)با ديدن ابعاد خيزش مردم "صدای" آنان را شنیده و به سردمداران جمهوری اسلامی هشدار می دهد که "اگر تا پیش از این هرگونه اعلام خطر به حساب سیاه‌نمایی و توطئه گذاشته می‌شد حالا دیگر باید این صدا را شنید و برای حل مشکلات فکری کرد. گرچه ضربات سنگین و خطرات گسترده‌ای وجود دارد اما همچنان هم برای نجات این مریض وقت هست".

 

به باور يک سری از کارگزاران جمهوری اسلامی از جمله ذاکری که از ترس اوج گيری مبارزات توده ها و خطر نابودی کل نظام به وحشت افتاده اند هنوز امکان "نجات اين مريض" يعنی غلبه بر بحران وجود دارد و همين دليل هم وی به بقيه هشدار می دهد که: "البته فرصت برای همین راه‌حل‌ ها هم چندان طولانی نیست. این مریض خسته هنوز قابل مداواست اما اگر بازهم به او توجه نشود و درمان‌ های اورژانسی انجام نشود و خون به جسم او نرسد معلوم نیست چه بر سرش خواهد آمد."

 

روشن است که يکی از راه هائی که به ديکتاتوری حاکم امکان کنترل بحران و يا به قول ذاکری "نحات اين مريض"را می دهد علاوه بر سرکوب بسیار وحشیانه و خشن، کاناليزه کردن اعتراضات مردم در چهارچوب اختلافات طبقه حاکمه و اعمال رهبری موسوی و کروبی بر اين اعتراضات می باشد. اين درست همان خطری است که از ابتدا نيرو های انقلابی بر آن تاکيد داشتند. به همين دليل هم هست که امثال موسوی و کروبی به رغم آن که جنبش توده ای، از همان آغاز چه با اعمال انقلابی خود و چه با شعارهائی چون "مرگ بر دیکتاتور" به جای شعار "رأی من چی شد؟" نشان داد که همانطور که در یکی از شعارهای مردم مطرح شد، "موسوی بهانه ست، کل رژیم نشانه ست"، باز خود را از تک و تا نیانداخته و با عجله در پشت امواج این جنبش می دوند و برای همرنگ نشان دادن خود با خواست های بر حق توده ها بطور مثال مردم را به برگزاری مراسم گراميداشت شهدای اين حرکت فرا می خوانند. البته آنها خوب می دانند هرگونه مراسمی خود بهانه ای است جهت تجمع مردم و امکان ابراز نفرت آنها از جمهوری اسلامی، اما در شرایط بحرانی کنونی آنها این کار را می کنند تا بتوانند مبارزات مردم را به نام خود جا زده و در ضمن بتوانند در هر حدی که می توانند آن را کنترل کنند. 

 

شکی نیست که تضاد جناح های درونی رژیم هر چقدر هم شدید باشد، تلاش های فوق الذکر که بخشی از همان "درمان‌های اورژانسی" است و چون در جهت تحکیم پایه های لرزان حکومت صورت می گیرد به نفع همه آنهاست. در این راه البته جناح موسوی- کروبی با گمراه کردن بخشی از مردم و کشاندن آن ها به پشت سر خود، منافع خاص خود را نیز تأمین می کنند ولی جناح مقابل مجبور به تحمل چنین وضعی است. همانطور که می بینیم این جناح حاکم در شرایطی که مهره های درجه دوم را در زندان محبوس کرده است، مهره های اصلی یعنی موسوی و کروبی را آزاد گذاشته است تا قبل از هر چيز به قول خودشان "رهبری" موسوی و کروبی خدشه دار نگشته و شرايط حهت شکل گيری يک رهبری انقلابی مهيا نگردد، تا بدین وسیله طبقه حاکمه قادر گردد با کاناليزه کردن خشم  مردم در مسير هائی کمتر خطرناک به حال رژیم و کنترل آنها، نهایتا "مريض" يعنی جمهوری اسلامی را نحات دهد. این امر در شرايطی صورت می گیرد که امثال ذاکری در بررسی اوضاع بحرانی و ارائه نسخه برای آن، اوضاع را چنين توصيف کرده: "ضرورتاً از یک انقلاب سخن نمی‌گویم. من معتقدم چنان‌که مقام‌ معظم ‌رهبری همیشه فرموده‌اند خطر بی‌اعتنایی و دلسردی و بی‌تفاوتی مردم کمتر از کودتا و انقلاب نیست." و معتقد است که يک: "پوست‌اندازی و خانه‌تکانی بعد از سی سال یک ضرورت است".

 

در شرایط تشدید تضادهای درونی فی مابین جناح های ضد انقلابی رژیم جمهوری اسلامی بر بستر رشد یابی جنبش توده ای، و در شرايطی که ضد انقلاب حاکم برای نجات خود در فکر "پوست اندازی" است، بسیار مهم است که مردم و نيرو های انقلابی نه فقط در ایران بلکه در هر جائی که هستند چنين فرصتی را به اژدهای خون آشام جمهوری اسلامی نداده و قبل از هر چيز بکوشند مبارزه خود بر علیه کلیت نظام منحوس جمهوری اسلامی را تشدید نمایند؛ و در این راه چهره امثال موسوی و کروبی - که در 30 سال گذشته نشان داده اند از دشمنان قسم خورده مردم ما می باشند- را نیز هر چه بيش تر و وسيع تر افشا نموده و ضمن مقابله با فريب کاري های شان، تاثير گذاری آنها بر مبارزات توده ها را خنثی نمايند تا خشم انقلابی مردم قادر به نشانه گیری تمامی دشمنان رنگارنگ به منظور نابودی تماميت ديکتاتوری حاکم باشد.