ب. بشارت

 

وقتی که آب سر بالا می رود، قورباغه هم ابو عطا می خواند...!

در تمام طول تاریخ با بوجود آمدن سیستم های استثماری و حاکمان ظالم، مبارزات مردم ستمدیده نیز به اشکال متفاوت در شرایط گوناگون ادامه داشته است. یکی از جوانب این مبارزه، مبارزۀ بین نظرات انقلابی با نظراتی که به نفع طبقات حاکم و استثمارگر می باشند ، بوده است.  تاریخ ایران نیز بدور از این رویاروئی های طبقاتی نبوده و مبارزه بین مردم ستمدیده و دشمنان آن ها در ابعاد و سطوح مختلف جریان یافته و تا به حال هم ادامه دارد. اما سخنم بر سر تاریخ بسیار خون بار اخیر ایران است. همه افراد نیروهای آزادی خواه می دانند که تمامی دستاوردهای انقلاب مشروطه که با خون مبارزان و انقلابیون در سراسر ایران بعد از مبارزهء طولانی و دردآور کسب شده بودند، توسط رضا قلدر و فرزند ناخلفش محمد رضا به تاراج می رود و این دار و دسته با حمایت امپریالیست ها ، دهه های متمادی توده های رنجدیده را به زنجیر می کشند. گفتنی فراوان ولی بگذارید با چند مثال ساده از عملکرد طبقه حاکم و نیروی سرکوبش شرایط جامعه آن روزی که مبلغان نظام سلطنتی هنوز آرزوی بازگشت آن دوران طلائی را دارند، را بیاد آوریم. در نقاط دور افتاده که من خود در دوران نوجوانی و جوانی در آذربایجان، کُردستان و لُرستان شاهد آن بودم، ژاندارم های سبیل بلند که به آن ها "جوجه خور" می گفتند در هر آبادی که قصد میل غذا داشتند کدخدا از جیب دهقانان بیچاره حداقل مرغ و خروسی برایشان قربانی می کرد، با دیدن ژاندام ها ، کودکان و نوجوانان رنگ از رویشان می پرید. یک ژاندارم هر کسی را که می خواست به جرم آن که سربازی نرفته است و یا هر بهانه دیگر دستگیر و بعد از گرفتن پول توجیبی یعنی باج سبیل 10 یا 20 تومانی آزادشان می کرد. تازه این پاسبان ها و ژاندارم ها در امر زورگویی و جنایت پیشگی ، پیش ساواکی های جنایتکار لُنگ می انداختند و بسیاری داستان های دیگر.  در شهر ها پاسبان های رشوه خوار (راهنمائی، انتظامی و آگاهی) به هر بهانه ای مردم را آزار داده و سرکیسه می کردند... رژیم شاه با همین عمله و نکره و پاسبان ها و ژاندارم ها و ساواکی هایش تسمه از گُرده مردم کشیده بود.

باری اکنون ما شاهدیم که به رغم این تاریخ خونبار عده ای به فراست مصاحبه برای حقیقت یابی با حافظان نظام سرکوبگر گذشته افتاده اند. مثلا در قالب مصاحبۀ یکی از همین ساواکی های تبهکار با ایرج مصداقی که در شبکه های اجتماعی پخش شده معلوم می شود که در تهران بغل گوش اعلحضرت یک ساواکی رده پایین که حتی یک تپانچه درست و حسابی نیز به او نداده بودند!، وزیر اقتصاد یک کشور را که او نیز از نور چشمی های رژیم بوده است ، بدون مجوز قانونی در دفترش زندانی و به او دستبد می زند (اگر با به خرج دادن بلاهت بی پایان حرف های معتمد را باور کنیم).  در ادامه داستان معلوم می شود که همین ساواکی در دوران مرخصی نیز که هیچ مسئولیت اجرائی نداشته است، به فردی مشکوک شده و او را دستگیر می کند که تصادفا از هواداران سازمان فدائی نیز از آب در میآید.

البته اگر این قربانی داستان های معتمد حتی فدائی و یا مجاهد هم نبود ، حتما کتکی می خورد و شاید پرونده ای نیز برایش درست می کردند تا در آینده فکر بدی به ذهنش نرسد و مشکوک راه نرود، ببینید که چه دنیائی است!

شاه بعنوان یک دیکتاتور که خود را سایه خدا می دانست، قانون اساسی را بی ارزش می شمارد و تمامی اهرم های حکومتی را در دست داشت. اما دست نشانده سازمان سیا در چشم مردم نه قانونیت دارد و نه مقبولیت. به رغم این، ساواکی های وحشی صفت یعنی همکاران معتمد که در دانشگاه ساواک حتما توسط استادان آمریکائی و اسرائیلی و یا دست پرورده های آن ها آموزش دیده اند، به کلهء مبارکش قسم خورده و قبول کرده اند که تا نفس دارند به عهد خود که سرکوب توده هاست وفادارند. این جانیان به خوبی می دانند که خود از مهره های اصلی سرکوب و شقاوت در آن دوران بوده اند، و اگر لب گشایند و از آن تاریخ ننگین سخن بگویند، خود را نیز افشاء کرده اند. آیا کوچک ترین وجدان آگاه انسانی را میتوان در این گروه آدمکش و بی همه چیز سراغ داشت.

من در این نوشته کوتاه قصدم پاسخ به دروغ های بی پایان پرویز معتمد نیست. رفیق اشرف دهقانی در نوشته "رفیق حمید اشرف در خاطرات یک "ساواکی بی همه چیز"!..."  بدان پرداخته است. اما در مورد مصاحبه کنندۀ مدعی حقیقت، با خواندن این مصاحبه و دروغ های وحشتناک معتمد می توان دید که او به دنبال حقيقت نیست. در نتیجه مصداقی هنگام مواجهه با افشای دروغ های معتمد و شکست پروژه دروغ پراکنی بر علیه سمبل های مردم در پاسخی بسیار ابلهانه ، تاکتیک فرار به جلو را پیش می گیرد. یکی از منزجر کننده ترین شیوه های به کار گرفته شده در این مصاحبه طرح این مساله است که رفیق دهقانی در کجا زندگی می کند.  مصداقی این اقدام پلیسی خود را بدین گونه توجیه می کند که آدرس آی پی همه را امپریالیست ها می دانند پس بگذارید همه هم بدانند! مصداقی در عربده کشی های سخیفانه خود اظهار می دارد که اشرف دهقانی در هیچ جا دیده نشده است. حتما برای اثبات وجود باید با مصداقی مصاحبه داشت. او نه از فعالیت ها و تلاش های رفیق اشرف دهقانی خبر دارد و نه این که در دنیای واقعی بسر می برد ، اگر داشت و ریگی هم در کفش اش نبود می فهمید که رفیق اشرف دهقانی در بسیاری جاها حضور یافته و حضور خواهد یافت.

مصداقی در مصاحبه ای که در دفاع از ساواکی و کوبیدن نیروهای مبارز به راه انداخته جعلیات خود را ادامه می دهد که رفیق اشرف دهقانی در یک کشور امپریالستی نشسته و حال می خواهد بر علیه امپریالیست ها مبارزه کند.  این دیگر اوج حماقت و عوام فریبی مدعی را نشان می دهد. او این تصور را ارائه می دهد که در کشورهای امپریالیستی نه طبقه کارگر و زحمتکش وجود دارد و نه مبارزه. نه نابرابری جنسی و نژادی هست نه غارت و چپاول مالی. نه بر پناهندگان ستمی می رود و نه بر اهالی بومی، نه نیروی چپ و مبارز و انقلابی وجود دارد نه مبارزه بر علیه سیستم سرمایه داری.

بر خلاف تلاش مصداقی برای فریبکاری، فعالین سازمان و نیروهای چپ و انقلابی ، از آن جا که خود را جزئی از مردم تحت ستم و هم سرنوشت با طبقه کارگر جهانی می دانند ، هم در مبارزات روزمره جوامع خود شرکت داشته و هم فعالیت عمده خود را که مبارزه بر علیه رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی است با توجه به شرایط محیط زیست خویش ، مستمرا ادامه می دهند. مصداقی اگر گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن داشت ، آن گاه می دید که فعالیت ها و مبارزات این جریان به طور متناوب در نشریات سازمانی انعکاس می یابد.

برای اطلاع آنانی که با ادعاهای مطرح شده توسط مصداقی علیه چریکهای فدایی خلق ایران و رفیق اشرف دهقانی آشنائی کم تری دارند به چند مورد اشاره می کنم. در مورد جان باختن مجاهد مبارز که بعنوان یک مبارز دمکرات با حفظ دیدگاه هایش به بخش دمکراتیک در پایگاه چریکهای فدائی خلق در کُردستان پیوسته بوده این مساله در همان زمان اعلام شده ، اما چرا مصداقی همین حقیقت را مطرح نمی کند؟  بر عکس با استفاده از شارلاتانیسم ، این مساله آن چنان مبهم مطرح می گردد که بیننده فکر کند که نکند در پایگاه چریکها بر او ستمی رفته باشد. در حالي که بحرانی که او را فرا گرفته بود در نتيجه سياست های مجاهدين بود که او تازه از آن ها جدا شده بود.

مورد دیگر ادعای دستگیری چند تن از مجاهدین خلق به خاطر فرار رفیق از زندان بوده است. رفیق اشرف دهقانی در کتاب "حماسه مقاومت" در همان مقطع که از طرف سازمان چریکهای فدائی خلق منتشر شده – و طبیعتا بخشی از مسائل امنیتی در آن موقع نمی توانست در این کتاب مطرح شود - و همچنین در کتاب  "بذرهای ماندگار" بعد از قیام به این مسائل پرداخته است. اما برخورد با تنگ نظری نهفته در طرح این مساله آن هم به شکلی عوام فریبانه محتاج بیان یک واقعیت می باشد.

در این که مردم به نیروهای مبارز و انقلابی در تمامی جهان خارج از ساختار سازمانی در مقابل یورش ارتجاع یاری رسانده و یا خود این نیرو ها به هم یاری می رسانند ، شکی نیست. سازمان چریکها و مجاهدین دهه 50 موارد بسیار زیادی از این همکاری های مبارزاتی داشتند.  گذشته از این بیایید همان زمان انقلاب 57 را به یاد آوریم که چگونه مردم آزاده درهای خانه خود را باز می گذاشتند تا در جنگ و گریزهای خیابانی ، تظاهرکننده گان از یورش پاسبان ها و ارتش در امان باشند و یا آب در اختیار مردم می گذاشتند تا سر و صورت خود را شسته و از تاثیر گازهای اشگ آور بکاهند. چنین کمک هائی خالی از خطر نیز نبوده است.  اما ایرج مصداقی با چنین روابطی بیگانه است و آن ها را دروغ و گزافه می نامد. با توجه به این واقعیت می توان مطمئن بود که مصداقی این آثار با ارزش نوشته شده توسط رفیق اشرف دهقانی را دیده است ، ولی او آن چه را که برای ساختن داستان های وارونه لازم است ، در دفتر خاطراتش ثبت کرده است.

او در رابطه با مرگ معلم انقلابی رفیق صمد بهرنگی میگوید که افسر همراه او که چریک و نزدیک ترین یار رفیق بخون خفته سعید سلطانپور نیز بوده گفته است که صمد خودش در آب غرق شد. بنابرین ساواک و رژیم شاه در مرگ وی نقشی نداشته اند و به اين طريق مطهر شده اند. در مورد این دفاع از ساواک، رفیق اشرف دهقانی در کتاب "راز مرگ صمد" به کلیه مرگ مشکوک او پرداخته و سئوالات مشخصی را مطرح کرده است که تا حال بی جواب مانده است.  زنده یاد آقای اسد بهرنگی نیز در کتاب "زندگی و مرگ برادرم صمد" نکته های با ارزشی را مطرح کرده است. ولی برای مصداقی ، پیشبرد اهداف ناسالمش عُمده است و تصور میکند که با توده های نا آگاه صحبت می کند. پس این پاسخ های مستدل و اسناد و شواهد موجود را آگاهانه به هیچ می گیرد. در افکار عمومی باوجدان، افسر کادر ژاندارمری شاهنشاهی "حمزه فراهتی" از همان زمان مشکوک قلمداد شده و حال نیز هست. مسافرت او با رفیق سعید سلطانپور در یک مقطع نه او را تطهیر می کند و نه از عظمت رفیق سلطانپور می کاهد. حمزه فراهتی نه چریک بوده و نه خود چنین ادعائی داشته است. او همکار و همیار فرخ نگهدار و شرکایش بوده است. رفیق سعید سلطانپور قهرمانانه به ارتجاع نه گفت و جان باخت. مصداقی با وجود آگاهی به همه این واقعیات ، می داند که دروغ می گوید ولی برای او  فعلا برچسب زدن به چریکهای فدائی عمده است و هر عمل ناشایستی جایز ، به همین دلیل ضرورتی برای استناد به شواهد موجود برای وی وجود ندارد.

پرسیدنی است که مصداقی - که نور چشمی پرویز معتمد ساواکی شده است - به چه شکلی می خواهد به حقیقت دست يابد؟  در همین دادگاه های بورژوایی اگر کسی هر گونه ارتباطی با شاکی و مشکوک داشته باشد از هیئت ژوری کنار گذاشته می شود. اما شما معیارهای نازل همین دادرسی ها را هم آن طور که در جریان رسوای ایران تریبونال کردید، رعایت نمی کنید.  شما یک ساواکی بی همه چیز را که در شکار و شهادت رفیق حمید اشرف نقش اساسی داشته؛ و طبعا جایزه چند صد تومانی را هم گرفته است، با سوء استفاده از نام رفیق قهرمان، به میدان آورده اید تا برای ما قصه "حقیقت" بگوید. در این داستان فکاهی یک قهرمان ساختگی بنام پرویز معتمد قرار دارد و هدف اصلی،  انسانی و میهن پرستانه جلوه دادن فعالیت های ساواک آدمکش و خشونت گرا نامیدن چریکهای فدائی خلق است. چریکهای فدائی خلق ایران در سال 1349 تاسیس و پرویز معتمد به گفته خودش سال 1338 در ساواک استخدام و شروع به قساوت می کند. پس بیش از یک دهه قبل از فعالیت آشکار چریکهای فدائی خلق با کدام افراد و گروه هائی مبارزه می کرد؟

اگر شما در میان توده ها نبودید و واژه ساواکی بی همه چیز را نشنیده اید ، آیا این گناه دیگران است؟  آیا خون خواری و شقاوت شکنجه گران جمهوری اسلامی تنها باید مد نظر باشد و با شکنجه گران قدیمی به زعم شما می بایست همدم شد تا از قهرمانی های خود بگویند و شما راوی عزیز آن ها گردید؟

منبع اطلاعاتی ایرج مصداقی نه دقیق است و نه سالم.  او در بهترین حالت به سایت های سازمان های سیاسی مراجعه و با جمع آوری برخی اطلاعات به خودنمائی می پردازد. آن چه که محرز است تلاش مصداقی در ارتباط با ساواکی های قسم خورده، چه خود وی بداند و چه نداند، خدمت آشکار به رژیم منحوس جمهوری اسلامی در دو زمینه می باشد.  اول ایجاد شک و تردید و بی اعتبار ساختن نیروهای انقلابی و مبارز؛ و در مرحله دوم به وجود آوردن جو بی اعتمادی و بی نتیجه بودن مبارزه برای سرنگونی رژیم سرمایه داری حاکم و قبول شرایط موجود است.  ارتباط آشکار مصداقی با مرتجعین پس مانده های رژیم شاهی تنها به یک مصاحبه خلاصه نمی شود.  او خود هر طور که فکر کند اما مصاحبه های متعدد وی با این ساواکی ، تغییری در ماهیت سیاست های دشمن پسند و مسموم وی نمی دهد.  تبلیغ نفرت از انقلابیون و نفی مبارزه پیگیر بر علیه سیستم زالو صفت حاکم بر ایران ، جوهر کار و تلاش اوست. مطالعات مصداقی نه برای یادگیری و پندآموزی از مبارزات گذشته و حال؛ و نه راه یابی و پیوند آن برای سلب حاکمیت استثمارگرانه سرمایه داری؛ بلکه برای خودنمائی و داستان سازی بر علیه مبارزین و انقلابیون و ارزش های مبارزاتی آن ها بوده است.  مصداقی چنین وانمود می کند که همه چیز را در مورد هر کسی که سر برآورد می داند و می تواند چهره آنان را مخدوش نماید. با چنین هدفی ست که او بی شرمانه رفیق اشرف دهقانی را که یکی از پرافتخارترین و معتبرترین چهره مبارزاتی تاریخ ایران است را مورد هتاکی و پرخاش های بی خردانه خود قرار می دهد.

مرگ بر رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی

تاريخ: 02/07/2016