عبداله باوی

سرکوب توده‌ها برای حفظ وضع ظالمانه موجود!

در دوران حکومت شاه ، ایران "جزیره ثبات"  نامیده میشد و این هیچ معنائی نداشت جز اینکه امپریالیستها و سرمایه داران کمپرادور با آزادی کامل میتوانند در این "جزیره ثبات" کارگران و رنجبران را وحشیانه استثمار کرده و منابع طبیعی آنها را غارت کنند. روشن است که حفظ ثبات این "جزیره" برای تداوم چنین غارتی میسر نبود مگر با سرکوب شدید توده‌ها و القاء این تصور که دستگاه سرکوب شاه شکست ناپذیر بوده و توده‌ها در ضعف مطلق بسر میبرند.

رژیم جمهوری اسلامی که به کمک امپریالیستها قدرت را از شاه بدست گرفت از همان نخستین روز حکومت سراپا ننگینش شروع به حمله به سازمانهای سیاسی کرده و با یورش به خلق زحمتکش کُرد چهره واقعی خود را نشان داد، زیرا این رژیم بقدرت نرسیده بود تا به توده‌ها آزادی بدهد بلکه وظیفه داشت که همان حد آزادی‌ای را که نیز توده‌ها با یورش به دستگاه حاکمه شاه کسب کرده بودند پس بگیرد. توحش این رژیم به حدی رسید که حتی کودکان را نیز اعدام کرد.

واقعیت این است که چنین حدی از  توحش در تاریخ بورژوازی که با خون و شکنجه و سرکوب شناخته شده  است کم نظیر است. و روشن است که راه اندازی چنین ماشین سرکوب ددمنشانه ای بدون  صاحب منصبانی قسی القلب ممکن نبود. به همین خاطر هم از خمینی و خامنه ای و خلخالی تا هاشمی رفسنجانی و لاجوردی و موسوی و خاتمی و احمدی نژاد همه آدمکشانی بیرحم  و کسانی بودند و هستند که در جنایت بر علیه مردم زحمتکش دخیل و دستانشان بخون توده‌ها آغشته است.  این همه تبهکاری و جنایات بر علیه توده‌ها در این سالهایی که رژیم در قدرت است نه بخاطر صرفا لفافه ایدئولوژیک ارتجاعی آن، بلکه برای حفظ آن شرایطی است که سرمایه داران داخلی و خارجی بتوانند به آزادی مردم ما را چپاول کرده و سرزمین ما را غارت کنند.  و حفظ این شرایط جز با سرکوب مداوم  و القاء شکست ناپذیری ماشین سرکوب جمهوری اسلامی عملی نیست.

ولی آنچه این رژیم را از حکومت شاه متمایز میکند آن است که در دوران حکومت شاه، دستگاه سرکوب توانست تا مدتی مردم را از هرگونه اعتراض به شرایط حاکمه و وضعیت اجتماعی بدور نگه دارد ولی در دوران این رژیم روزی نیست که در جایی صدای اعتراضی بلند نشود. اعتراضات روزمره کارگران و جنبشهای سرکوب شده خلقها و اعدامهایی که پایان ندارد نشان داده است که این رژیم بدون کشتار و بدون نمایش جنایات خود برای ایجاد فضای رعب و وحشت  نمیتواند این وضع را حفظ کند.

درک این واقعیت در این دورانی که با بالا گرفتن بحران پروژه هسته ای جمهوری اسلامی امپریالیستها دست به تحریم هائی زده و هر روز با برگزاری کنفرانسهائی آلترناتیو سازی های خود را به نمایش می گذارند و چنین جلوه می دهند که دارند جایگزینی برای این رژیم خلق می کنند از اهمیت بزرگی برخوردار است. چرا که مردم ما اگر باز هم نمی خواهند فریب بخورند باید بدانند که هر کس که جای این رژیم بنشیند اگر بخواهد شرایط چپاول و غارت مردم را حفظ کند بیشک مجبور است که بساط دارو شکنجه را هم در هر گوشه این سرزمین بر پا سازد.

در دوران انقلاب و قیام، آلترناتیوهایی همچون بختیار، سنجابی و... سعی کردند که به گونه‌های مختلف جنبش توده‌ها را سد کرده و نظام را از زیر ضرب انقلاب خارج سازند. ولی هیچکدام همچون خمینی نتوانستند مورد پذیرش امپریالیستها قرار بگیرند، و حال اکنون نیز فریب خوردگانی با نامهای مختلف سعی در نشان دادن شایستگی خود برای گرفتن حکومت هستند ولی ریاکارانه به مردم نمی گویند که هر آلترناتیوی که از سوی امپریالیستها انتخاب شود باید شرایط غارت آنها را مهیا نماید و این هم جز با سرکوب کارگران و رنجبران امکان پذیر نمی باشد. تجربه نشان داده که امپریالیستها به سرمایه خود و به سود خود بیشتر می اندیشند تا بجان میلیونها زحمتکش که برای رساندن روز خود به شب مجبورند به هر سختی تن دهند تا گرسنه نخوابند، و گرنه اوین و خاوران در انتظار آنهاست.

برای اینکه توده‌ها و کارگران از این سرکوبها خلاصی یابند تنها راه که سخت ترین ولی تنها راه آنهاست، این است که خود قدرت را بدست گیرند و گرنه همیشه کسانی پیدا خواهند شد که برای حفظ این وضع ظالمانه خود را پرچم دار آزادی مردم جا بزنند.

13 دسامبر 2012