گفتگو با رفیق اشرف دهقانی

در مورد خیزش بزرگ مردم در خرداد 1388

 

<خیزش اخیر و اصلاح طلبان>

 

سئوال: خوشحالم که فرصتی دست داده که یک بار دیگر با شما درمورد مسایل جنبش گفتگو کنم. رفیق اشرف همانطور که خودتان می دانيد امروز در رابطه با خیزش عظیم توده ها، سوالات زیادی، هم در ارتباط با زمينه های مادی شکل گيری این خیزش و نقش نيرو های مختلف در آن و هم در مورد رهبری و سير آتی آن مطرح است. خواستیم برخی سوالاتی که اين روز ها مطرح اند را با شما در میان بگذاریم و جویای نظرتان باشیم.

 

پاسخ: با تشکر از شما که اين فرصت را فراهم کرديد. من هم خوشحالم که از اين طريق می تونم حرفهامو با مردم عزيز ایران در هر کجا که هستند، در ميان بگذارم.

 

سوال: همانطور که می دانيد از آغاز اين خيزش، شاهد بوديم که همه دشمنان مردم در تلاش اند موسوی و اصلاح طلبان حکومتی را رهبر اين خيزش جلوه دهند. در حاليکه ما عملا شاهد هستيم که عليرغم تاکيد موسوی بر مبارزه در چهار چوب به اصطلاح قانون، و عليرغم همه ددمنشی های ماشین سرکوب رژیم، اعتراضات مردمی و زد و خورد با نيرو های سرکوب ادامه دارد. با توجه به این که چنین اعتراضات و مبارزاتی مورد توافق موسوی قرار ندارد، آیا خود تداوم این مبارزات، نشاندهنده فراتر رفتن مردم از اصلاح طلبان حکومتی نمی باشد؟  آيا با چنين برداشتی از سير رويداد ها در ايران توافق داريد؟

 

 

پاسخ: اجازه بدید قبل از پاسخ به سوالی که شد، یاد همه شهدای به خون خفته اين خيزش بزرگ رو گرامی داشته و تاکيد کنم که این خون ها به قول زنده ياد سعيد سلطانپور، بذرهائی هستند که به خاک نمی ماند و "خون است و ماندگار است." به واقع، هم اکنون هم شاهد هستیم که خون های شورشی آزادیخواهان جنبش اخیر، مُهر خود شو بر سیر رویداد ها می کوبد و هم امروز به پرچم تشدید مبارزه برای رهائی جامعه اسیر ما از چنگال مشتی سرمایه دار وحکومت حامی آنها تبدیل شده. واقعيت اينه و تجربه هم ثابت کرده که خون مبارزين باعث بیداری توده ها، تشجیع آنها و انگيزه ای جهت تداوم مبارزه برای تحقق آرمان های آنهاست. خون شهدای ما، درخت انقلابی را آبیاری می کند که بدون شک، نظم وحشی سیستم سرمایه داری وابسته حاکم در ایران را، سرانجام به زباله دان تاريخ خواهد انداخت. بنابراين ندا ها، ترانه ها، سهراب ها، کیانوش ها، بهزاد ها و مسعود ها (ندا آقا سلطان، ترانه موسوی، سهراب اعرابی، کیانوش آسا، بهزاد مهاجر، مسعود هاشم زاده) و ده ها شهیدی که حتی کسی نامشان را هم نمی داند، زنده اند و عزم مردم رو به پیمودن هر چه قاطع تر راه مبارزاتیِ ظفرنمونی که آغاز شده، جزم ترخواهند کرد.

 

در پاسخ به سوال شما باید بگویم، این واقعیت که مبارزه و اعتراضات مردمی برغم سرکوب های وحشیانه، همچنان ادامه دارد، موضوعی نیست که قابل انکار باشد. همین چندی پیش حرکت انقلابی 18 تیر در مقابل چشم همه صورت گرفت و همگان دیدند که مردم جان به لب رسیده ایران مجدداً طی جنگ و گريز با نیروهای سرکوبگر رژیم به خصوص در تهران به خیابان آمدند تا خواست قاطع خود مبنی بر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را عملاً نشان بدهند. اتفاقاً، این رویداد مبارزاتی، در سالگرد جنبش دانشجوئی– مردمی ده سال پیش با مسما و پر معنا بود. چون هم یاد آور افشا شدن چهره خاتمی و سياستهای فريبکارانه اصلاح طلبان در آن دوره یعنی در 18تيرسال 78 بود و هم آشکار ساخت که علیرغم همه کوششی که موسوی و همه اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی برای کنترل حرکت های توده ای به خرج می دهند نه تنها چنین حرکت هائی تحت فرمان آنها قرار ندارند بلکه توده های انقلابی هر جا که امکان پبدا می کنند، هم حرکت و هم شعارهای خود شان را در جهتی مخالف و مغایر با خواست و نظر آنها پیش می برند. 8 روز قبل از برپائی این جنبش، موسوی بیانیه ای صادر کرد و در آن مصراً، خواستار پایان دادن به هر نوع تجمع خیابانیِ بدون مجوز، و تعقیب مسایل از طریق های به اصطلاح قانونی شد. آیا نفس برپائی همین جنبش 18 تیر از طرف زنان و مردان مبارز انقلابی ایران، یک تودهنی به موسوی نبود؟ و به بهترین وجهی نشان نداد که مردم مبارز ما به قول معروف تره هم برای رهنمودهای امثال وی خرد نمی کنند؟ هم، این حرکت و هم، اعتراضات دیگری که در جاهای مختلف ادامه داره، گواه این است که علیرغم تلاش های ریاکارانه اینان و کوشش رسانه های گوناگون برای اعتبار دادن به سبزهای اسلامی که همان اصلاح طلبان هستند، آنها به هیچوجه بر جنبش مردم ما تسلط ندارند.

 

سوال: خبرهای مبارزاتی زیادی امروز از این یا آن گوشه ایران به گوش می رسد. همچنین اعتراضات و تظاهرات نیز همچنان ادامه دارد. دلیل و پشتوانه این امر بطور خلاصه از نظر شما چیست و آنها را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

پاسخ: امروز واقعا مبارزه در اشکال مختلف در هر گوشه، از دل جامعه جوشیده و در جریان است. مثلاً می بینیم که تقريبا روزی نيستش که خبری در مورد تجمعات اعتراضی خانواده های شهدای اخیر و زندانیان سیاسی به گوش نرسد. هم، این مبارزات جاری و هم، بطور کلی تظاهرات های میلیونی روزهای اول، همه از وجود پتانسیل و انرژی عظیمی حکایت می کنند که در میان توده های رنجدیده ایران وجود دارد. اینهمه انرژی، زمینه مادی دارد، زمینه اش هم ،شدت ظلم و ستم و سرکوبهای وحشیانه حاکمیت جمهوری اسلامی در طی سی سال گذشته است که کینه و خشم و نفرت بی حد و حصری را در میان توده ها نسبت به سیستم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشور بوجود آورده. واقعاً حدی بر خشم و نفرت مردم تحت ستم ما، و به خصوص جوانان نمی شود متصور شد. در تاریخ 3 مرداد که تظاهراتی در میدان ونک بر پا بود و تظاهر کنندگان خواست آزادی زندانیان سیاسی را به عنوان یکی از خواستهای مهم خودشان فریاد می زدند، فردی که خودش از نزدیک شاهد صحنه بود و تعجبشو از شور و آگاهی انقلابی جوانان امروز ایران، مرتب با عبارت "باور کردنی نیست"، مطرح می کرد، از جوانانی در آن میدان تعریف کرد که با این که مورد حمله سرکوبگران رژیم قرار داشتند، باز هم بر علیه رژیم شعار می دادند. آن فرد، با یکی از آن جوانان که صورتش تماماً خونین بود و در همان حال فریاد می زد: " مرگ بر ديکتاتور"، "مرگ بر جمهوری اسلامی"، صحبت کرده و دلیل شرکت آن جوان مبارز را در آن تظاهرات پرسیده بود که جواب او هم، در توضیح کلی همانا آزادیخواهی بود. واقعیت این است که خواست آزادی که تنها با نابودی رژیم جمهوری اسلامی و سیستم سرمایه داری وابسته و قطع هرگونه نفوذ امپریالیسم از ایران امکان پذیر است، با چنان شدتی برای مردم ما مطرح است که امروز  آنها را علیرغم شرایط سرکوب وحشیانه نیروهای مسلح رژیم، به خیابان ها کشانده. این را هم بگویم که با توجه به این که هم بخشی از خود طبقه حاکم و هم قشرهائی که منافعشان با حفظ همین نظام تأمین می شود، در این جنبش نفوذ کرده و در آن حضور دارند که کار اصلی شان هم همانا جلوگیری از رادیکالیزه شدن جنبش و به انحراف بردن آن با ترفندهای گوناگون و بکار گیری تاکتیک هائی چند و از جمله کنترل شعارهای مردم است، باید روشن بکنم که منظور من از مردم و خلق، کارگران و دهقانان به همراه توده وسیع شهری متعلق به اقشار میانی جامعه هستند؛ که استقلال، رفاه و کسب وسیع ترین آزادی های دموکراتیک برای اکثریت آحاد جامعه، خواست اساسی آن ها را تشکیل می دهد. 

 

سوال: به نظر می رسد منظورتان از کسانی که در جنبش مردم نفوذ کرده اند، بطور کلی اصلاح طلبان، چه حکومتی و چه غیر حکومتی است. به نظر شما آثار تبعی نفوذ آنان در جنبش را در کجا می توان دید؟

 

پاسخ: بلی، اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی! اما کسان دیگری هم در ردیف آنها هستند که ممکن است به عنوان اصلاح طلب هم از خودشون نام نبرند. برخی از اونها حتی «ها آنهسابقه ارتباط با جریانات سیاسی اپوزیسیون دوره شاه و خود همین رژیم  را هم دارند. اینها امروز یا در ارتباطی آشکار با سبزهای اسلامی قرار دارند و یا به فعالیت های عملی و نظری در جهت تأمین خواستهای اونها  مشغول بوده و بطور پوشیده با آنها هم آوازی و هم نوائی می کنند. واضح است که بین خواست همه این جماعات با خواست اکثریت مردم ایران اختلاف آشکاری وجود دارد. وجود اینها و حضور یک جناح از خود طبقه حاکم در اعتراضات اخیر، در اوضاع کنونی  پيچيدگی هائی را بوجود آورده است.

 

یکی از آثار تبعی نفود جماعت یاد شده در صف مردم را می توان در فعالیت های تبلیغی و ترویجی مجموعه آنها دید که با توجه به امکان پخش علنی نظراتشان در جامعه، از امکان تأثیر گذاری هر چه بیشتری هم در جنبش برخوردارند. اگر بطور مشخص خود اصلاح طلبان را در نظر بگیریم، آنها، هم، خود از امکانات تبلیغی وسیعی برخوردارند و هم همه رسانه های امپریالیستی- صرفنظر از هر سیاستی که برای خاموش کردن مبارزات مردم ایران تعقیب می کنند- به بلندگوهائی برای تبلیغ و ترویج خواست و نظر آنان تبدیل شده اند. همه اینها دست در دست هم شبانه روز می برند و می دوزند و دروغ تحویل مردم می دهند. مثلاً در شرایطی که جوانان شجاع و انقلابی ما در مقابله با نیروهای وحشی مسلح رژیم، جانشان را کف دست گرفته و به هر صورت که می توانند نفرت خود از کلیت رژیم جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته اش را نشان می دهند، اینها نه فقط در مورد این واقعیت کلمه ای نمی گویند بلکه با وارونه جلوه دادن واقعیات، همه شجاعت و عزم انقلابی آن جوانان را بی هیچ احساس شرمی به خاطر اعتراض به تقلب در انتخابات جا می زنند. اساساً در تبلیغات آنها دلیل خیزش عظیم توده ای اخیر، همین موضوع نمایانده شده و اینطور جلوه داده می شود که گویا خلق های مبارز ایران هنوز تحمل رژیم جمهوری اسلامی را دارند و تنها اصلاحاتی را در چهار چوب این رژیم طالبند. این هم آشکارا یکی از اثرات نفود دشمن در صف مردم ما است.

 

سوال : این حرفها درست! ولی خیزش اخیر واقعاً بعد از تقلب در انتخابات رخ داد. مگر اینطور نبود؟ بعضی ها حتی مطرح می کنند که اگر شرکت مردم در انتخابات نبود، این خیزش توده ای هم اتفاق نمی افتاد.

 

پاسخ: بگذارید اول به قسمت دوم سوال شما بپردازم. به نظر من هیچ نظری بی مایه تر و سطحی تر از این نمی توان یافت که شرکت در انتخابات را دلیل و منشاء خیزش میلیونی توده ای اخیر، خیزشی به آن عظمت تلقی می کند. آن خیزش میلیونی عظیم که چندین روز تداوم یافت، یک انفجار توده ای بر علیه وضع ظالمانه موجود بود؛ و انفجار موقعی در یک جامعه رخ می دهد که خشم و نفرت از وضع موجود با شدتی بسیار سراپای توده ها را آکنده ساخته و آنها را واقعاً به حالت انفجار در آورده باشد. کسانی که این واقعیت را انکار می کنند، کمترین درک و شناختی از جامعه تحت سلطه ایران و حدت و شدت ظلم و ستمی که در این جامعه بر توده های مردم اعمال می شود، ندارند و نمی توانند و یا نمی خواهند بفهمند که این مردم از موضوع انتخابات تنها به عنوان یک بهانه برای ابراز خشم و نفرت خود از رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی استفاده کردند. در نتیجه آنها متوجه نیستند که با در نظر گرفتن زمینه های مادی کاملاً رسیده شرایط انفجار، وقوع انفجار حتمی و اجتناب ناپذیر بود و اگر انتخابات هم نبود، آن انفجار در جریان رویدادی دیگر رخ می داد. بنابراین، این نظر که "اگر شرکت مردم در انتخابات نبود، این خیزش توده ای هم اتفاق نمی افتاد"، نظری غیر واقعی، بی پایه و ایده آلیستی است.

 

برخلاف ادعای اینان، اتفاقاً اگر بخشی از مردم در انتخابات شرکت نمی کردند و باز همچون دوره خاتمی خود را در دام دغلکاران و فریبکاران حکومتی گرفتار نمی ساختند، بسیار محتمل بود که غلیان خشم انقلابی توده های ما، در رویدادی نشان داده شود که هیچ جناحی از حکومت نتواند در آن نفوذ نماید. یکی از نتایج شرکت در بالماسکه انتخاباتی رژیم (انتخاباتی شدیدا ضد دموکراتیک)، همین است که امروز دشمن فرصت یافته است خود را در صف مردم قرار داده و با موذی گری، به نام خود جنبش توده ها، از رادیکالیزه شدن و رشد و گسترش آن جلوگیری کند. اگر چنین فرصتی به بخشی از ارتجاع جمهوری اسلامی داده نمی شد، دشمنان برای سرکوب و انحراف مسیر مبارزات توده ها با مشکلات و دشواری هائی به مراتب زیادتر از امروز مواجه می شدند و این به نفع خلق بود.

 

پس، اگر این کاملاً درست است که اولین تظاهرات توده ای به خاطر اعتراض به تقلب در انتخابات شکل گرفت. این هم واقعیتی است که در جریان همین تظاهرات و با تداوم آن خیلی زود معلوم شد که "رأی من چی شد؟" شعار و مسأله همه شرکت کنندگان در آن تظاهرات نیست و توده های وسیع انقلابی ایران برای سرنگونی این رژیم حتی مرگ را تحقیر کرده و حاضر اند جان بر کف با "برادران" بسیجی و پاسدار موسوی بجنگند و مصاف دهند. در نتیجه، خيلی فرق است بين اعتراض به خاطر دزديده شدن رای تا شورش برای پاک کردن جامعه ايران از وجود ديکتاتوری جنايتکار حاکم.

 

سوال: جای شکی نیست که اصلاح طلبان حکومتی از همان ابتدای خیزش بزرگ، تلاش کردند که تا جائی که می توانند جنبش را زیر سیطره خود در آورده و آن را به انحراف بکشانند. چه عواملی می توانند مانع از این امر بشوند؟

 

پاسخ: چنان تلاشی را از همان ابتدا کرده و همچنان ادامه می دهند. امروز هم، دشمنان و بدخواهان مردم و همینطور سازشکاران با مصادره به مطلوب مبارزات جاری مردم و حتی نسبت دادن شهدای مردم به سبز های اسلامی، سعی دارند جنبش مردم رنجدیده ما را زیر فرمان اصلاح طلبان یا "تغییر"طلبان جلوه دهند. در حالی که علیرغم همه کوششی که آنها برای کنترل حرکت های توده ای به خرج می دهند، فعلاً نتوانسته اند این جنبش را به جهتی ببرند که با خواست و نظر آنان انطباق دارد. ما قبلاً دیدیم که چطور توده های انقلابی بی اعتناء به خواست و رهنمودهای موسوی، جنبش خود را چنان به جلو بردند که او حتی خود صراحتاً اعلام نمود که مردم به حرفهای او گوش نداده و کار خودشان را می کنند (در واقع، یعنی اهداف مبارزاتی خود را پیش می برند. در ضمن موسوی مجبور به چنین اعترافی بود تا از قاطی شدن صف خود  با صف مردمی که برای تحقق اهداف انقلابیشان با قهرمانی تمام در مقابل مزودوران رژیم می جنگیدند، جلوگيری کند). در رد آن ادعا همچنین به رادیکالیزه شدن سریع شعارها و عمیق تر شدن مبارزه از همان روزهای اول جنبش سترگ مردم توجه کنید. همانطور که دیدیم خیلی زود شعارهای مربوط به رای و تقلب در انتخابات جای خود را به شعارهائی چون "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر خامنه ای" و یا "مرگ بر جمهوری اسلامی" داد.

 

 با همه این احوال می خواهم تأکید کنم که واقعیت فوق نباید باعث شود که به خطر سبزهای اسلامی در جنبش مردم کم اهمیت داده شود. نباید از نظر دور داشت که آنها به خاطر برخورداری از امکانات فراوان از جمله حرکت نسبتا آزاد و علنی سران و متفکران و وابستگانشان در جامعه و همچنین برخورداری از امکانات تبلیغی گسترده که هم متعلق به خودشان است و هم متعلق به پشتیبانان امپریالیستشان، دارند از این جنبش به نفع خود استفاده می کنند و  قادرند توجه بخشی از مردم نا آگاه و متوهم و بعضی از ناراضیان جامعه که معمولاً به دنبال قدرت می دوند تا به دنبال حقیقت و راستی را به خود جلب کنند. اما آنچه مانع موفقیت آنهاست تضاد عمیق بین خواست های اکثریت مردم ایران با خواستهای قدرت طلبانه اینهاست. توجه کنیم که از همان آغاز که مردم، تحت پوشش اعتراض به نتایج انتخابات به خیابانها آمدند، در همان ابتدا تعداد جمعیت خشمگین قیام کننده به میلیون ها نفر سر زد. این میلیون ها نفر که تنها یک تعداد از آنها در انتخابات شرکت کرده بودند، از چه کسانی تشکیل یافته بود؟ درست است که هیچ یک از طبقات تحت ستم جامعه با شعارهای طبقاتی خود در این جنبش حضور نداشتند و مثلاً نمی توان از شرکت مستقل طبقه کارگر در آن صحبت کرد اما واقعیت این است که بخش اصلی شرکت کنندگان در آن تظاهرات خیابانی عظیم، توده های تحت ستم ایران بودند که عبارتند از کارگران و توده های زحمتکش و دیگر اقشار و طبقات جامعه. از میان همه این اقشار و طبقات، در آنجا حضور داشتند. کسانی در آنجا بودند که تجربه تلخ و دهشتناک سی سال استثمار و ستم شدید و جانکاه سرمایه داران را با خود داشته و خواسته های برحق و عادلانه شان به قهر آمیز ترین وجهی توسط حکومت سرمایه داران یعنی جمهوری اسلامی، سرکوب شده است. شرایط به گونه ای است که حتی موسوی هم در توصیف آن، از لفظ های" عقب ماندگی، فقر، فساد و بی عدالتی" در جامعه استفاده می کند. در چنین شرایطی سبزهای اسلامی که کاملاً به حراست از جمهوری "مقدس" اسلامیشان مشغولند، هرگز قادر به پاسخگوئی به خواستهای واقعی مردم تحت ستم ایران که سرنگونی جمهوری اسلامی در رأس آنها قرار دارد، نیستند. همین، بزرگترین مانع است که اجازه نمی دهد آنها بتوانند جنبش مردم را کاملا تحت سیطره خود در آورند.

 

 <وضعیت انقلابی در ایران>

 

سوال: برخی از تحلیل ها، شرایط کشور را با دوران قبل از انقلاب سال 57 مقایسه می کنند و مدعی اند که بحران سیاسی کنونی می رود که به یک وضعیت انقلابی منجر شود. آیا از نظر شما مولفه های وضعیت انقلابی در شرایط امروز وجود دارد؟

 

پاسخ: این یک واقعیت انکار ناپذیره که خیزش عظیم میلیونی اخیر توده های تحت ستم ایران چنان بود که خيلی ها را بیاد انقلاب سال 57 انداخت. موج مبارزاتی که همگان شاهدش بودند، در واقع یک موج از اقیانوس بیکران توده ها بود. این موج هر چند آنقدر عظیم بود که شرایط سیاسی پیشین حاکم بر جامعه را دگرگون کرد و جامعه را کاملاً دچار بحران سیاسی کرده است، ولی فاکتورهائی وجود دارند که اجازه نمی دهند در حال حاضر از بوجود آمدن وضعیت انقلابی در ایران و انقلاب صحبت کرد.

 

جامعه شناسی علمی که متکی بر تجارب تاریخی است نشان می دهد که در یک جامعه طبقاتی با شدت گیری مبارزه توده های تحت ستم بر علیه نظم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه، وضعیت خاصی در جامعه بوجود می آید که به صورتی که لنین، این آموزگار راستين طبقه کارگر فرموله کرده است در آن توده های استثمار شونده و زحمتکش به عدم امکان زندگی به شیوه سابق پی برده و تغییر آن را طلب می کنند و استثمارگران نیز دیگر نمی توانند به شیوه سابق زندگی و حکومت کنند. یا به عبارت دیگر پائینی ها نظام کهنه را نمی خواهند و بالائی ها هم نمی توانند بشیوه سابق ادامه دهند. با نگاهی به شرایط کنونی جامعه ایران، نشانه هائی را می توان سراغ گرفت که ممکن است دال بر وجود اين عوامل در ایران تلقی شود. اما، اگر به تجربه انقلابات مختلف در سطح جهان نگاه کنیم می بینیم که بوجود آمدن وضعیت انقلابی در یک جامعه با یک بحران انقلابی همراه است. در چنین شرایطی جامعه از یک سو شاهد بر آمد آشکار سیاسی توده ها و جدا شدن کاملاً آشکار و قطعی اکثریت عظیم مردم از حکومت می باشد و از سوی دیگر شاهد شدت گیری تضادهای درونی جناح های مختلف حکومت در حدی است که تشتت و سردرگمی در میان آنان کاملاً دامن زده شده و حکومت آشکارا به ورشکستگی سیاسی دچار شده است. با فرا رسیدن چنین وضعیتی توده ها در سطح وسیعی به لزوم استقرار نظمی جدید به جای نظم کهنه ای که برای از بین بردن آن بپا خاسته اند، پی برده و دست اندر کار ایجاد آن می گردند؛ و مبارزه و جنگ با حکومت و بطور کلی با استثمارگران که با همه قوا برای حفظ و پاسداری از نظم کهنه حاکم می کوشند و بیش از پیش تلاش می کنند که از شکاف برداشتن روبنای موجود جلوگیری نمایند، شدت می یابد.

اگر همه این تجارب جمعبندی شده از انقلابات مختلف در سطح جهان را در نظر بگیریم، در مورد شرایط کنونی جامعه ایران، براحتی نمی توانیم بگوئیم که اکنون وضعیت انقلابی در جامعه ما حاکم است. همانطور که گفته شد توده  های مبارز و انقلابی ایران به بهانه اعتراض به تقلب در انتخابات به خیابان ها آمدند و خیلی زود در همان روزهای اول نشان دادند که مسأله آنها سرنگونی تمامیت رژیم جمهوری اسلامی است. از آن زمان تا کنون قشرهائی از مردم چه با تداوم مبارزاتشان و چه با سر دادن شعارهائی چون "مرگ بر جمهوری اسلامی"، "مرگ بر دیکتاتور"، و امروز در زیر همه سرکوب های وحشیانه، با فریاد " استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" (این شعار در عین حال با استقرار هر گونه حکومت مذهبی نیز در ایران مرزبندی می کند)، این واقعیت را آشکار ساخته اند که آنها دیگر نمی خواهند به زندگی در زیر سلطه جمهوری اسلامی ادامه بدهند. اما باید به این امر توجه داشت که با این که در واقعیت امر اکثریت عظیم جمعیت ایران از جمهوری اسلامی متنفر و بیزار بوده و خواهان سرنگونی آن می باشند ولی تا جائی که به تظاهر آشکار این امر مربوط می شود، تنها یک بخش از اقیانوس بی کران این اکثریت به حرکت در آمده اند، و در حال حاضر نیروهای تظاهر کننده فقط در برگیرنده بخشی از جامعه می باشند که سبزهای اسلامی هم که در جهت بدست گرفتن رهبری تلاش می کنند و خود متعلق به اردوی استثمارگران می باشند، در آن نفوذ می کنند. از جنبه دیگر این درست است که امروز شرایط خاصی در ایران حاکم است. حضور بسیار گسترده نیروهای سرکوب در کوچه ها و خیابان ها که با وحشی گری غیر قابل توصیف با مردم برخورد می کنند که نسبت به شرایط قبل از خیزش عظیم مردم بی سابقه می باشد؛ و یا  این امر که حالا دیگر جلادانی که سی سال حاکمیت خویش را با زندان و شکنجه و کشتارهای فجیع حفظ کرده اند ظاهرآً دلسوز مردم شده و به دفاع از زندانیان سیاسی و یا خانواده شهدای اخیر جنبش می پردازند، همچنین درگیری های متعددی که فیمابین حکومتیان در جناح های مختلف بوجود می آید، همه اینها از وجود شرایط بحرانی خاص در جامعه حکایت می کنند، و شواهدی موجود است که تشتت و سردرگمی آشکاری را در میان سران جمهوری اسلامی نشان می دهند. با این حال هنوز این واقعیات بیانگر ورشکستگی تمام و کمال رژیم، آنطور که لنین از آن به عنوان یکی از مولفه های وضعیت انقلابی صحبت می کند، نمی باشند. اما شواهد موجود نشان می دهند که شرایط جامعه چنان بحرانی است که استثمارگران برای تداوم حکومت بر استثمار شوندگان به هر تلاشی دست زده و به اتخاذ راه و روش های گوناگونی متوسل شده اند. نکته مهمی که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که بحران شدید شرایط کنونی، بستر و زمینه ای است که بسته به تأثیر مثبت عوامل مختلف در آن می تواند یعنی از این پتانسیل برخوردار است که چنان شدت و عمقی پیدا کند و چنان وسیع و همه جانبه کلیت جامعه را فرا بگیرد که آشکارا به پیدایش یک وضعیت انقلابی در جامعه منجر شود، بگونه ای که همگان آن را بی چون و چرا به رسمیت بشناسند.

 

سوال: با توجه به آنچه گفتيد چه عواملی می توانند شکل گیری این وضعیت را تسریع کنند؟

 

پاسخ: وقتی موضوع بر سر بالائی ها و پائینی ها است، پس همه چیز به چگونگی کنش و واکنش اینها بستگی دارد. همه چیز مربوط به این است که بالائی ها تا چه حد قدرت و توانائی سرکوب، منحرف ساختن جنبش توده ها و متوقف ساختن آن را داشته باشند و برعکس مردم که از اقشار و طبقات مختلف تشکیل شده اند، تا چه حد خواهند توانست جنبش خود را بر ضد رژیم مزدور و وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی پیش برده و ورشکستگی این رژیم را با آشکاری در مقابل دید همگان قرار دهند. بنابراین تنها رشد و گسترش هر چه بیشتر جنبش انقلابی است که می تواند شرایط کنونی را به وضعیت انقلابی در جامعه تبدیل نماید. هر قدمی که جنبش به جلو بردارد، هم باعث بیداری توده عظیم تری شده و آنها را به صحنه مبارزه با دشمنانشان می کشاند و هم تجربه انقلابی جدیدی در اختیار مردم قرار می دهد. در عین حال با رشد هر چه بیشتر جنبش انقلابی است که تضادهای درونی رژیم شدت یافته و تشتت و بحران و ورشکستگی سیاسی در میان حکومتیان دامنه بیشتری می یابد.

 

سوال: پس اجازه بدهید این سوال را بکنم که در این روند چه پارامترهای مثبتی می توانند جنبش را جلو ببرند و چه پارامترهائی می توانند جلوی آن را بگیرند؟

 

پاسخ: می توان دراین رابطه، اول به تلاش همه دشمنان مردم از امپریالیستها (امریکا، روسیه،چین،  امپریالیستهای اروپائی و غیره) گرفته تا جناح های مختلف درونی رژیم توجه کرد که همه برای نجات این رژیم به دست و پا افتاده و اولین وظیفه خود را تلاش برای جلوگیری از ریزش و در هم شکستن ساختمان پوسیده جمهوری نکبت و دار و شکنجه سی ساله خود قرار داده اند. حتی نگاهی گذرا به عملکردهای متفاوت این دشمنان، نشان میدهد که آنها با همه تضادهائی که با یکدیگر دارند، در نهایت هر یک در جهت حفظ رژیم جمهوری اسلامی می کوشند. حتی امپریالیسم امریکا که نزديک به 30 سال است فاقد روابط ديپلماتيک رسمی با جمهوری اسلامی می باشد و با پزی ظاهراً بسیار رادیکال تر از سایر همپالگی های خویش در مورد جمهوری اسلامی در مقاطعی حتی از وجود گزينه نظامی بر روی ميز صحبت می کرد، حال با زبان و روش های مختلف  تاکيد می کند که خواهان حفظ رژيم موجود می باشد. با رجوع به مطبوعات و رسانه های خبری کشورهای مختلف امپریالیستی نیز می بینیم که همه آنان به انحای مختلف همین خواست را دنبال می کنند و می بینیم که چگونه می کوشند تا تظاهرات میلیونی توده های ایران بر علیه رژیم و آنهمه خونی که از مردم مبارز ما بر زمین ریخته شد و می شود را در میان افکار عمومی به خاطر صرفاً اعتراض به انتخابات، و و قیحانه تر از آن به جهت حمایت از موسوی جا بزنند. همه ارگان های امپریالیستی با هر نامی که دارند- و بعضاً نام های قشنگ حقوق بشری و دموکراسی طلبی هم به خود بسته اند- بطور کاملاً آگاهانه از انعکاس اخبار مبارزاتی که در آنها خواست سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی مطرح می شود، خودداری می کنند. خبرگزاری های متعلق به آنان حتی در خارج از کشور از انتشار هر حرکت رادیکال و هر سخنی که انعکاس نظر واقعی مردم ستمدیده ایران باشد اکیداً خودداری می کنند، بر عکس، فضای گسترده ای برای تبلیغ در اختیار اصلاح طلبان و همه نیروهائی که سقف مبارزه مردم ایران را حداکثر در حد نفی احمدی نژاد جلوه می دهند، می گذارند. همه این کارها که در خدمت کند کردن آهنگ مبارزه برای سرنگونی رژیم مزدور حاکم بر جامعه ایران قرار دارد، کاملاً آگاهانه از طرف رسانه ها و ارگان های امپریالیستی یا به زبانی دیگر سرمایه داری جهانی، صورت می گیرد. در دوره انقلاب 57 که تصمیم امپریالیستها با توجه به پارامترها و اوضاع و احوال خاص آن دوره، جایگزین کردن رژیم شاه با یک دار و دسته ارتجاعی دیگر بود، خیلی ها هنوز بیاد دارند که چطور همین رسانه ها از هر وسیله ای برای جا انداختن خمینی به مثابه رهبر جنبش توده ها استفاده می کردند و همانطور که دیدیم در این مسیر کار را به آنجا رساندند که زیرکانه مدعی افتادن عکس وی در ماه شدند. امروز هم هرکس به تبلیغات اینان توجه کند می بیند که آنها با زرنگی و موذی گری تمام، کار تبلیغی خود را با جهت گیری برای حفظ رژیم جمهوری اسلامی، به پیش می برند؛ ولی در این مسیر از تقویت دیگر نیروهای مرتجع و پشتیبانی از جناح اصلاح طلب به منظور کنترل جنبش توده ها و مقابله با شرایط غیرقابل پیش بینی، غافل نیستند.

 

اصلاح طلبان علیرغم هر تضادی که با جناح خامنه ای- احمدی نژاد دارند که هر روز بر شدت آن نیز اضافه می شود، به کار نفوذ در جنبش مردم و کشاندن آنها به پشت سر خود مشغولند. از این طریق آنها، از یک طرف از مردم به مثابه سپری در مقابل جناح رقیب استفاده می کنند، و از طرف دیگر تا آنجا که برایشان مقدور است، برای کنترل جنبش مردم به نفع "جمهوری اسلامی نه یک کلام کمتر و نه یک کلام بیشتر" تلاش می کنند.  

 

سوال: به نظر می رسد که در رابطه با موضوع وضعیت انقلابی، این قسمت صحبت شما مربوط به جبهه دشمن بود. در مورد مردم چی؟

 

پاسخ: در جبهه مردم، دو دسته را می توان مشخص کرد. اول نیروهای انقلابی. آنها کسانی هستند که به هر ترتیب در جهت رادیکالیزه شدن جنبش کنونی می کوشند و این منظور را با تشدید هر چه بیشتر مبارزات مستقل توده ها بر علیه تمامیت رژیم تعقیب می کنند. این مبارزین انقلابی که نيروهای چپ و رادیکال جنبش از آن جمله اند در حالی که تشدید هر چه بیشتر تضاد فیمابین جناح های درونی رژیم را به سود جنبش انقلابی مردم می دانند ولی کمترین امیدی نه به خود آن جناح ها و نه به ماحصل تضادهای آنها با یکدیگر بسته اند. این نیروی انقلابی در داخل ایران در زیر سرکوب وحشیانه نیروهای مسلح رژیم و تشبثات اصلاح طلبان، برای تداوم مبارزه و رادیکالیزه کردن شعارهای آن کوشش می کند. در خارج از کشور نیز با برافراشته نگاه داشتن پرچم سرنگونی رژیم مزدور جمهوری اسلامی و حمایت از مبارزات توده های تحت ستم ایران در این جهت، سعی در انعکاس صدای نیروهای انقلابی جنبش در میان افکار عمومی را دارد.

دسته دوم از درون جبهه خلق را نیروئی تشکیل می دهد که اگر چه از رژیم جمهوری اسلامی متنفر و بیزار است، اما از انقلاب نیز بسیار وحشت دارد. این ها به خاطر تزلزل شان، اغلب بدنبال راه های به اصطلاح میانی که معمولاً با مماشات و سازشکاری همراه است، می گردد. تحلیل های آنها به عنوان نمونه، افتادن مردم بدنبال جناح غیرحاکم- حال بطور مستقیم یا غیر مستقیم- را همان استفاده از تضادهای درونی جلوه می دهد؛ و در این تصور تا آنجا پیش می رود که امید به رهائی از شّر جمهوری اسلامی را صرفاً رشد آن تضادها خوانده و در نتیجه مردم را از دست زدن به حرکت های مستقل بر علیه رژیم و در پیش گرفتن راه دراز مدت انقلابی برای مقابله با دشمنانش، بر حذر می دارد.

 

<تضادهای درونی جمهوری اسلامی>

 

سوال: حالا که صحبت در مورد تضادهای درونی جمهوری اسلامی است، پس این سوال را مطرح کنم که: یکی از مولفه های اوضاع کنونی اوج گیری تضادهای درونی طبقه حاکمه است. روزی نیست که دسته بندیهای درونی حاکمیت به شکلی به پرو بال هم نپیچند. با در نظر گرفتن این امر که همه این جناح ها در حفظ سیستم موجود ذی نفع اند، چرا در شرایط بحرانی کنونی مصلحت نظام را بر منافع دسته خود ارجح نمی دانند؟

 

پاسخ: سوال بسیار خوبی است. در اینجا به این واقعیت که همه جناح های درون رژیم جمهوری اسلامی در حفظ سیستم بسیار ظالمانه حاکم ذینفع اند، اشاره شده است. من مایلم ابتدا روی این واقعیت کمی مکث کنم. به نظر من این را حتی نا آگاهترین توده ها نیز می دانند که موسوی، کروبی، رفسنجانی و خاتمی و دیگر همپالگی هایشان، در حفظ تظام موجود در ایران (هم نظام اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری وابسته حاکم و هم نظام سیاسی ضد خلقی جمهوری اسلامی) همانقدر منافع دارند که احمدی نژاد، خامنه ای، مصباح یزدی، جنتی و غیره. بنابراین، این نیز واضح است که نوع تضاد و اختلافات این افراد و به طور کلی جناح های درونی رژیم با یکدیگر هر چقدر هم جدی و شدید بوده باشد، با نوع تضادی که مردم تحت ستم ما با کلیت این نظام دارند، بنیاداً و ماهیتاً متفاوت است. اما در مورد این که چرا آنها در شرایط بحرانی کنونی که جمهوری اسلامی از طرف توده ها مورد تهاجم قرار گرفته است، مصلحت نظام را به منافع دسته خود ارجح نمی دانند،-البته این طور نیست. آنها سعی می کنند ولی نمی توانند. آخر خواستن همیشه توانستن نیست. در حال حاضر این رشد جنبش توده های جان به لب رسیده ایران بر علیه تمامیت رژیم است که باعث تشدید تضاد های آنها گشته، در نتیجه تا این فاکتور عمل می کند، آنها قادر نیستند کاملاً به میل خود رفتار کنند. ثانیاً،  همه آنها، اتفاقاً شدیداً برای حفظ نظامشان تلاش می کنند. آنهمه ظاهراً قاطعیت نشان دادن از طرف رأس دیکتاتوری (ولی فقیه) برای سرکوب جنبش و خاموش کردن صدای جناح مقابل، روشی است که جناح خامنه ای- احمدی نژاد برای حفظ نظام به آن توسل جسته است. در مقابل، جناح موسوی- کروبی که قبلاً در شرایط حضور میلیونی مردم در خیابان ها از ابطال انتخابات سخن می گفتند، با احساس خطر و وحشت از رشد و اعتلای جنبش توده ای در جهت ساختار شکنی، از این خواست و خواست های دیگرشان دست کشیدند. در حال حاضر نیز آنها برای جلوگیری از شدت یابی هر چه بیشتر خشم مردم، درست به خاطر حفظ نظامشان، نقش سوپاپ اطمینان را برای کل رژیم ، به عهده گرفته اند و سعی می کنند درست مانند سوپاپ اطمنیان هائی که در دیگ های بخار کار می گذارند، حفظ نظام جمهوری اسلامی و دیگ سرمایه و سرمایه داری وابسته حاکم بر ایران را ضمانت کنند. مثلاً آنها برای فرو نشاندن خشم خانواده های داغداری که عزیزانشان در جریان سرکوب های "برادران" نظامی- امنیتی آنان شهید شده اند به ابراز همدردی با آن خانواده ها پرداخته و از آنان دلجوئی می کنند. البته جناح به اصطلاح اصلاح طلب از این طریق برای خود هم از میان مردم طرفدارانی دست و پا می کنند، ولی آنها این کارها را اساساً در جهت تحکیم پایه های نظام حاکم انجام می دهند. اتفاقاً، افراد و سرکردگانی از جمهوری اسلامی پیشاپیش به اهمیت و ضرورت به عهده گرفتن چنین نقش هائی برای حفظ خود و نظامشان تأکید کرده اند. مثلاً گفتاری از آخوندی به نام "حجت الاسلام زائری" در اول مرداد سال جاری پخش شد که در آن ضمن اشاره به بعضی واقعیت ها، "مسئولین" را برای به عهده گرفتن نقش های متفاوت برای حفظ نظام فرا می خواند. این آخوند در ابتدا اعتراف می کند که: " ضربه بزرگی به جمهوری اسلامی و به طور خاص ولایت فقیه وارد شده است" و مطرح می کند که " در این شرایط مهمترین مسأله حفظ اساس نظام و تأیید ولایت فقیه است". آنگاه نظر خود را در مورد اوضاع پیش آمده این طور توضیح می دهد که: " آنچه رخ داد مسلماً نمی تواند فقط و فقط حاصل نارضایتی از نتیجه انتخابات باشد، واضح است که آزردگی ها و زخم دیدگی ها و مشکلات متراکم مردم در طی سال های گذشته فرصت برای سوء استفاده تخریب گران ایجاد کرده است. نمی توان انکار کرد که اعتراض موجود متعلق به بخشی از مردم همین جامعه است". این قسمت از حرفهای آخوند زائری حجت الاسلام هم جالب است. او با اقرار به این که جوان های امروز با اینترنت و موبایل و ماهواره سر و کار دارند، و "مخاطب" حالا عوض شده می گوید: "سال ها از جیب و کیسه دین و عقاید و قرآن و کربلا و ....خرج کرده ایم و دیگر حالا تقریباً چیزی در این کیسه و جیب نمانده و حالا وقتش است که خودمان یک کاری بکنیم و تکانی بخوریم." ببینید با چه صراحتی به رذالت خودشان در فریب مردم اعتراف می کنند! این آخوند بعد راه حل ارائه می دهد و تأکید می کند: " البته طبیعی است که رهبر معظم انقلاب موضع قدرتمند و قاطع بگیرند جز این هم انتظار نمی رود اما آنچه تأسف بار است برخورد و رفتار سایر مسئولان است. اگر رهبر انقلاب در برابر چشم جهان و پیش دوربین های خبری بین المللی اقتدار نظام را به نمایش می گذارند، باید دیگران پس از آن به دلجوئی از مردم بپردازند و به مشکلات رسیدگی کنند. در یک خانواده هم وقتی مشکلی پیش می آید پدر و مادر هماهنگ با هم چشمکی می زنند و اشاره ای می کنند و اگر پدر فریاد کشیده مادر ناز می کند و می بوسد و اگر مادر عصبانیت نشان داده پدر مهربانی می کند...اگر قرار باشد پدر و مادر و خواهر و برادر بزرگتر همه با هم فریاد بکشند که خانواده از هم می پاشد و فرزند کوچگ سر از کوچه و خیابان در می آورد.."! توجه کنید! این سخنان قبل از این که موسوی و کروبی جنایتکار به کار "دلجوئی" از مردم بپردازند، مطرح شده اند. اما، آیا روشن تر از این می توان ماهیت نقش هائی که امروز این دو مهره، ظاهراً به طرفداری از مردم به عهده گرفته اند را آشکار ساخت!؟ اینها حتی شهدای مردم را به صرف این که لباس سبز به تن داشتند، شهدای خود می خوانند، در حالی که آن جوانان اگر هم به خاطر عدم اطلاع از سابقه اعمال جنایتکارانه موسوی در دهه 60 و عدم شناخت نسبت به ماهیت ضد مردمی وی در حال حاضر و به خاطر مخالفت با احمدی نژاد، نشانه سبز اسلامی او را حمل می کرده اند، تنها به خاطر نفی دیکتاتوری حاکم بر جامعه و برای دست یابی به آزادی، در میدان مبارزه بودند. آنها طالب آزادی هائی بودند که هرگز در "نظام مقدس" امثال موسوی تحقق پذیر نیستند. در نتیجه این شهدا هیچ قرابتی با دیکتاتورهائی چون کروبی و موسوی و غیره نداشته و متعلق به سبزهای اسلامی نمی باشند بلکه شهدای مردم ایران هستند.

 

سوال: آیا می توان صحبت هائی که در مورد نقش جناح های مختلف رژیم کردید را این طور تعبیر کرد که از نظر شما جناح های درونی به خاطر اجبار شرایط کنونی به خاطر حفظ رژیم فعلاً تضادهایشان را کنار گذاشته و با هم متحد شده اند؟ اگر این طور است پس اینهمه درگیری های فیمابین آنها را چگونه توضیح می دهید؟

 

پاسخ: نه! من به چنین چیزی معتقد نیستم. این موضوع که همه جناح های درونی حکومت برای حفظ نظامشان تلاش می کنند،  این که همه جناح ها به خاطر ماهیت ضدخلقی شان سعی می کنند در مقابل خلق متحد شوند و این امر که نفع همه آنان کمک به یکدیگر برای سرکوب و به انحراف بردن مبارزات مردم می باشد، به عنوان یک جنبه از واقعیت انکار ناپذیر است. ولی جنبه دیگر واقعیت این است که رشد مبارزات توده ها شرایطی در جامعه بوجود می آورد و در آن شرایط مسایلی آفریده می شوند که هر یک از آن جناح ها مجبور به نشان دادن عکس العمل هائی از جانب خود می شوند که با یکدیگر متفاوت و متضاد هستند- هرچند که منظور همه آنها از آن عکس العمل ها و موضع گیری ها، خدمت به یک هدف ضد خلقی است. در حال حاضر هم شرایط بحرانی و مسایل گوناگون و پیچیده ای که با رشد مبارزات مردم مبارز ایران در جامعه بوجود آمده است، جناح ها را به نشان دادن عکس العمل های متفاوت نسبت به آن مسایل کشانده و در نتیجه به درگیری آنها با یکدیگر شدت بیشتری داده است.

البته، بهتر است اول ببینیم که ریشه اختلاف و تضاد آنها با یکدیگر در کجاست! ببینید تضاد اینها در اساس ریشه در مسایل اقتصادی دارد. در اقتصاد وابسته ايران که عمدتا هم در سيطره دولت است هر سرمایه گذاری شرکت های امپریالیستی در ایران، هر قرار داد اقتصادی با آن شرکت ها- چه در ارتباط با سرمایه گذاری های داخل باشد و چه مربوط به واردات بنجل های بنگاه های امپریالیستی به ایران باشد، هر فعالیتی در حول به تاراج دادن درآمدهای ملی ایران و در رأس آنها نفت انجام می شود و به طور کلی هر فعالیتی که در ارتباط با غارت منابع و ثروت های مردم  ایران و استثمار کارگران می باشد، سودهای کلانی را نصیب قدرتمندان حاکم می سازد ولی سهم بیشتر نصیب جناحی می شود که در حاکمیت سیاسی دست بالا را دارد. بدون اينکه حد نقش دولت در اقتصاد و تضاد بخش خصوصی سرمایه داری با بخش دولتی و تأثیر آن را در اختلافات جناح ها ناديده بگيريم، در اساس، جنگ و دعوا و تضاد اینان برای قبضه کامل قدرت سیاسی، به خاطر دست یابی به سهم هر چه بیشتر از خوان یغمای گسترده موجود است. اما، در شرایط کنونی که تضاد عمیق مردم تحت ستم ما و در رأس آنها طبقه کارگر با سیستم سرمایه داری وابسته و رژیم حافظ و مدافع آن یعنی جمهوری اسلامی شدت هر چه بیشتری یافته، علت تشدید تضاد اینان رشد و اوج گیری مبارزات مردم است. در شرایط رشد هر چه بیشتر تضاد مردم با کل حاکمیت، موضوع اصلی اختلاف و تضاد فیمابین این جناح ها بر سر چگونگی حفظ نظام حاکم، چگونگی سرکوب و انحراف مسیر دموکراتیک و ضد امپریالیستی مبارزات توده ها و چگونگی تحت سلطه نگاه داشتن آنهاست.

اکنون، این موضوع که جناح های درونی حکومت با یکدیگر تضاد دارند و تضاد آنها با یکدیگر بسیار هم شدید است، امر عیانی است که همگان آن را می دانند و می بینند. اما  به نظر من آنچه اهميت دارد درک جایگاه این تضاد و نحوه برخورد مردم به آن است.

 

سوال: چه شواهدی وجود دارد که نشان دهد که در مقطع کنونی علت رشد تضاد جناح ها، رشد مبارزات مردم است؟

 

پاسخ: در سوال قبلی اشاره ای به این موضوع کردم. اما باز ببینیم که چه شواهد دیگری را می توان ذکر کرد که نشان دهد رشد مبارزات مردم، تضاد جناح ها را تشدید می کند! اول این را بگویم که وقتی می بینیم که تضاد بین حکومتیان بسیار شدید است، حتماً باید متوجه این امر باشیم که تضاد مردم با کل حکومت ده برابر شدیدتر از تضاد آنها با یکدیگر است. اما، در مورد اثرات این امر! اگر همین تجربه اخیر را در نظر بگیریم می بینیم که پیش از انتخابات، با رشد مبارزات پراکنده توده ها، از مبارزات کارگران، دانشجویان، زنان، اقلیت های مذهبی و مليتهای تحت ستم گرفته تا مبارزات و درگیری های عمومی که هر روز در کوچه و خیابان بوجود می آمد، شرایطی در جامعه وجود داشت که هر کسی می توانست ببیند که مردم مخالفت خود با حاکمین وقت را علناً نشان می دهند. عدم گرایش توده ها برای رأی دادن در انتخابات، امری بود که جناح های درونی رژیم بیش از هر کس دیگری به آن واقف بودند. به همین دلیل بود که برای کشاندن مردم به پای صندوق های رأی، دست به "مهندسی" جدیدی زده شد و مناظره های تلویزیونی فیمابین سران آن جناح ها براه افتاد- که مناظره احمدی نژاد با موسوی و کروبی برجسته ترین آنهابود. در این مناظره ها، هر چند هیچ حرف جدیدی که جامعه از آن مطلع نباشد، مطرح نشد، اما اهمیت موضوع آن بود که گوشه ای از مسایلی که مردم علناً در همه جا در مورد آن ها صحبت می کردند، از زبان بالاترین مقامات حکومتی تأیید و بر زبان آورده شدند. با این صحبت ها هر کدام از آن مقامات سعی می کردند مردم را یک طوری ساکت کرده و در سمت خود نگاه بدارند. مثلاً احمدی نژاد که بیشترین افشاءگری از طرف وی بر علیه جناح رقیبش صورت گرفت، با مردم، مردم گفتن و تکرار حرفهای توده ها بر علیه این یا آن فرد متنفذ رژیم، کوشید از این طریق خود را طرفدار مردم آنهم مردم متعلق به طبقات و اقشار پائین جامعه نشان دهد؛ و موسوی و کروبی نیز به همین منظور سخنانی بر علیه او بیان نمودند. باید عمیقاً این موضوع را درک کرد که حکومتیان هر چقدر هم مردم را تحقیر کنند اما به قدرت آنان واقفند و همواره می کوشند به هر طریقی مردم را آرام و از غلیان خشم آنها جلوگیری کنند. مناظره ها، برای رژیم، این نقش را داشت؛ و پاسخی به چنین ضرورتی بود- که البته خود نشان می داد که درجه تضاد مردم با حاکمیت به چه حدی رسیده است! در واقع، این مناظره ها بیانگر و منعکس کننده شدت گیری تضادهای توده های خلق با حاکمیت بود، همانطور که بیانگر تضادهای فیمابین جناح ها با یکدیگر هم بود. دیدیم که علنی شدن آن تضادها بر خلاف اتتظار همه جناح های درونی رژیم، موجب شدت گیری آنها  شد.

 

در شرایط کنونی، بعد از انتخابات هم، با وارد شدن خود مردم به صحنه مبارزه سیاسی آشکار با رژیم، نقش این عامل تعیین کننده، یعنی مبارزات مردم، در رشد تضادهای درونی حاکمیت، بیش از پیش آشکار و معلوم گشته است. خیزش میلیونی توده ها، مقابله وحشیانه نیروهای مسلح رژیم با تظاهرکنندگان و قهرمانی های مردم، شرایط نوینی را در جامعه پدیدار ساخت. در این شرایط نوین با بوجود آمدن مسایل  بغرنج و کوشش برای ارائه راه حل برای آنها، تضاد بین جناحها به جائی کشیده شده است که زیر پای رفسنجانی هم که همواره از او به عنوان یکی از دیرک ها خیمه جمهوری اسلامی یاد می شد، خالی شده است؛ و می بینیم که آنها براستی عملاً به جان هم افتاده اند. آیا بدون رشد مبارزات توده ها با کل حاکمیت و بدون حضور میلیونی توده ها در خیابانها و مبارزات شجاعانه جوانان انقلابی ایران که تا به امروز هم ادامه دارد، رشد تضادهای درون حکومت تا به این حد قابل تصور بود؟ در جریان رشد مبارزات مستقل مردم علیه تمامیت رژیم با هر جناح و دسته آن است که در ضمن چهره زشت این جناح ها نیز با هر ماسکی که برای فریب مردم به چهره خود می زنند، در مقابل دید همگان قرار گرفته و دستشان بیشتر رو می شود. 

 

سوال: شما از اهميت درک جایگاه این تضاد ها و نحوه برخورد مردم به آن ها صحبت کردید. لطفاً این موضوع را کمی بیشتر توضیح دهید.

 

پاسخ:  شکی نیست که در شرایط کنونی، شدت گیری هر چه بیشتر تضادهای قدرتمداران و حاکمین وقت، به نفع رشد مبارزات مردم است. هر چه آنها بیشتر به جان هم بیافتند، امکان بیشتری برای استفاده از شکاف بین آنان برای رشد مبارزات مردم بوجود می آید. از این نقطه نظر باید به این تضادها توجه کرد و به آنها اهمیت داد. اما تفکری وجود دارد که با تمرکز روی تضادهای درون جبهه ضد خلق، چنان به آن امید می بندد که درجه اهمیت پیشبرد مبارزات خود مردم بر علیه تمامیت جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته آن را درک نمی کند.  در واقع، چون نیروی دشمن را خیلی قوی می بیند و نیروی مردم را ضعیف به حساب می آورد، انگار منتظر است که این گرگان در دعواهای بین خود همدیگر را بدرند و گویا آنگاه خلق رها شده از شّر دشمنانش، خود، سرنوشتش را بدست خواهد گرفت. در حالی که در واقعیت امر، بدون کوشش برای پیشبرد مبارزات توده ها و رادیکالیزه کردن آن، چنین امری هرگز اتفاق نمی افتد. عدم توجه به اهمیت رشد مبارزات انقلابی خود مردم خطای بزرگی است و نتایج وخیمی به بار می آورد. به این امر باید ایمان داشت که دشمنان هر چقدر هم قوی بوده باشند، قادر نیستند که راه ظفرنمون مبارزه را به روی مردم ببندند، و در هر حال، مبارزه برای رسیدن به پیروزی نهائی ادامه داشته و به ثمر خواهد رسید. اتفاقاً امروز بسیار مهم و حیاتی است که روشنفکران و نیروهای آگاه، مسأله اصلی خود را پیشبرد مبارزات مستقل مردم بر علیه کل رژیم جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته آن قرار دهند و تا آنجا که می توانند نگذارند که مردم ناخواسته زیر نفوذ سبزهای اسلامی قرار بگیرند. باید به مردم کمک کرد که مبارزات خود بر علیه رژیم و برای تحقق خواستهای عادلانه و دموکراتیک خود را به هر شکل که می توانند و به هر صورت که امکان پذیر است، ادامه داده و تشدید نمایند و به خصوص در اين مسير متشکل شوند . جای تردید نیست که در شرايط کنونی هر چه نظام حاکم بیشتر از طرف توده ها مورد تهدید قرار گیرد، هر چه مبارزات مردم رشد و گسترش بیشتری یافته و رادیکالیزه گردد، هر چه جمهوری اسلامی، قاطع تر و با شعارهای رادیکال تری مورد یورش مردم قرار بگیرد، چشم انداز های روشن تری در مقابل مبارزات مردم قرار می گيرد. در ضمن تشدید مبارزات مستقل توده ای مطمئن ترین وسیله برای تشدید تضادها و شکاف های درونی بین دشمنان مردم ماست.

به طور کلی، تا آنجا که به جبهه مردم یعنی به صف انقلاب مربوط است باید به هر طریق ممکن کوشید تا مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته آن شدت هر چه بیشتری یابد.

 

سوال: می دانید که نظرات مختلفی در این زمینه وجود دارد. بعضی ها با اهمیت قایل شدن به استفاده از شکاف و تضاد بین جناح های حکومتی، مطرح می کنند که در شرایط تشدید تضادهای آنان نباید به هر دو جناح به طور یکسان برخورد کرد بلکه باید با جناح غیر حاکم بنوعی حالت انتقادی داشت تا حمله. چون به هرحال آنها هم در موضع مخالفت با حاکمین در قدرت قرار دارند.

 

پاسخ: جوهر این جمله بندی ها با آنچه قبلاً صحبتش شد یکی است. اما جمله بندی آشنائی است. سی سال پیش وقتی خمینی و دار و دسته اش ( افرادی نظیر بهشتی، رفسنجانی، خامنه ای، منتظری، موسوی، مهدوی کنی، کروبی، یزدی، خوئینی ها، و دیگر یارانشان نظیر خلخالی، موسوی تبریزی، اردبیلی ،ناطق نوری محمدی گیلانی، لاجوردی و غیره) دست در دست هم تازه  داشتند جمهوری اسلامیشان را در این کشور بنیان می گذاشتند، در شرایطی که انقلاب مردم علیرغم همه ضربه های امپریالیستها و دار و دسته خمینی به آن، هنوز در جوش وخروش بود، تضاد بین بالائی ها مرتب تشدید می شد. توده ها در اقصی نقاط ایران مشغول زیر و رو کردن نظم سابق و ساختن نظم خلقی خویش بودند و حاکمین جدید که نمی توانستند نظم خاص جمهوری اسلامی را براحتی بر جامعه مستولی سازند، به جان هم می افتادند. بازرگان، اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی، برای باز داشتن مردم از حرکت های مبارزاتی مستقل خود، مدتی آنها را با دعوت به صبر و مهلت دادن به حکومت، سرگرم کرده بود. اما این کافی نبود و مردم در اقصی نقاط کشور همچنان به کارهای انقلابی خود مشغول بودند. به ناچار، حزب تازه تأسیس جمهوری اسلامی که بهشتی در رأس آن قرار داشت برای تحکیم پایه های رژیم جمهوری اسلامی و سرکوب و به انحراف بردن مبارزات مردم، راه و روش دیگری در پیش گرفت و با بازرگان در افتاد. در اینجا بود که قریب به اتفاق نیروهای اپوزیسیون با فرمول هائی نظیر آنچه در جمله بندی فوق مطرح است، ظاهراً به قصد استفاده از آن تضادها، صرفاً بازرگان را که عنوان لیبرال هم به او بسته بودند، مورد حمله قرار دادند؛ و هم زمان با در پیش گرفتن سیاست به اصطلاح انتقاد به حزب جمهوری اسلامی که آن را ضد امپرياليست تلقی می کردند، به همنوائی با آن پرداختند. نتیجه این کار تقویت کل رژیم حاکم بود. در این مدت رژیم تازه استقرار یافته، به سرکوب خونین مبارزات مردم مشغول بود، ولی اغلب نیروهای اپوزیسیون که فریب تبلیغات رسانه های امپریالیستی را خورده بودند، به خاطر گویا عدم تقویت دشمن بزرگتر، تا حد زیادی چشم بر این سرکوبها می بستند. به هر حال، نیروهای ضد مردمی به گونه ای و بعضی نیروهای کوته بین درون خلق به گونه ای دیگر، با دست زدن به تبلیغات زهر آگینی از این قبیل که مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی باعث تقویت دشمنان خواهد شد، به عناوین مختلف مانع از تشدید مبارزات مردم بر علیه رژیم می شدند. تبلیغات اینچنینی و اعمال ناشی از آنها، در هر حال تأثیر خود را در کند کردن مبارزات مردم بجای می گذاشت، ولی این کارها هنوز در جلوگیری از مبارزات توده های انقلابی که درست به خاطر بهبود شرایط زندگی خویش، دست به انقلاب زده و خواستار تغییرات اساسی در ساختارهای پیشین جامعه بودند، کاملاً کارساز نبودند. در اینجا بود که برای خاموش کردن مبارزات مردم، اقدام بی سابقه ای در دستور کار دشمنان مردم قرار گرفت. اقدامی که هر هدف دیگری هم با آن تعقیب می شد در اساس درست برای تحقق منظوری که گفته شد، طراحی گردیده بود. این طرح، همان طرح حمله به سفارت امریکا و گروگان گرفتن اعضای آن سفارت خانه بود که توسط رژیم فریبکار و غدار جمهوری اسلامی به اجرا در آمد. با توجه به این امر که در آن زمان مردم ایران به دشمنی امپریالیستها و در رأس آنها امپریالیسم امریکا با خود، کاملاً واقف بودند، هدف آن بود که بدینوسیله جمهوری اسلامی، در کنار مردم ضد امپریالیست ما، دوست آنها جا زده شود تا مردم با باور به چنین دروغی، از مبارزه قاطع برعلیه این رژیم دست برداشته و فعلاً به خاطر مقابله با امریکا، ساکت بمانند.

 

در چنان شرایطی نیز متأسفانه باز همان تحلیل حمله به یک جانب و انتقاد و هم نوائی با طرف دیگر در دستور کار قریب به اتفاق نیروهای اپوزیسیون قرار گرفت. انتقاد به جمهوری اسلامی در عین دفاع از آن به خاطر گویا مقابله با دشمن بزرگتر، سیاست آنها شد. نتیجه کار، باز کمک به این رژیم مزدور و سراپا وابسته به امپریالیسم برای تقویت پایه های ننگین اش بود. در جریان تضاد بین حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر که اولین رئیس جمهور این رژیم بود نیز همین نقش بازی شد. به جای کمک به توده ها جهت پیشبرد مبارزات مستقل خود بر علیه همه دشمنانش، بخشی از اپوزیسیون به دفاع از بنی صدر پرداخت. این ها تجاربی هستند که علیرغم همه تلخی های خود و منفی بودشان، امروز باید مورد توجه قرار بگیرند.

 

پس، همانطور که دیدید این توصیه که با جناح اصلاح طلب چون حاکم نیست فقط باید برخورد  نرمتری داشت، تازگی نداشته و از نوع همان برخوردی است که اپوزیسیون کوته فکر در شرایط بسیار حساس سال های اول پس از انقلاب 57 می نمود. آیا با آموختن از تجربه های تلخ گذشته، امروز وقت آن نرسیده که آن گونه فرمول بندی ها در رابطه با شرایط کنونی به طور کامل کنار گذاشته شوند؟ انسان های انقلابی و مشخصاً کمونیست ها همیشه سعی کرده اند از توده ها بیاموزند. ولی خیلی از "روشنفکران"- یا بهتر است از آنها به اسم درس خوانده ها نام برد- خودشان را چنان عالم دهر می دانند که فکر نمی کنند که توده هائی که به اندازه آنها کتاب نخوانده و حتی ممکن است بی سواد هم باشند ممکن است چیزهائی بدانند که لازم است این درس خوانده ها از آنها بیامورند. مردم از تجارب عملی برخوردارند. آنها، خیلی چیزها را با پوست و گوشت خود در زندگی روزمره شان درک می کنند و بر این اساس راه خود را در پیش می گیرند. امروز توده های انقلابی ایران با حرکت مستقل خود بر علیه رژیم جمهوری اسلامی و نرفتن زیر پرچم هیچ یک از جناح ها، در جهت پیشبرد این جنبش تلاش می کنند. این بزرگترین درس شرایط کنونی است که آن را باید از توده ها آموخت. جوانان انقلابی ما امروز در میان خون و آتش، شعار مرگ بر جمهوری اسلامی می دهند، " استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" را فریاد می زنند. اما، ضد مردم ها و مرتجعین تا آنجا که می توانند صدای آنها را منعکس نمی کنند. تنها گاهی خبرهایی مربوط به این امر که فلان فرد معترض-مرد یا زن گفته است مسأله ما این یا آن جناح نیست و ما کل این رژیم را نمی خواهیم و خواهان آزادی هستیم را بطور حاشیه ای، برای خالی نبودن عریضه  منتشر می کنند.

 

در این میان، درس خوانده هائی هستند که گوششان را به این فریادها بسته اند و در حالی که هر آنچه رسانه های امپریالیستی تبلیغ می کنند را در بست می پذیرند، بدون کوشش در یادگیری از توده ها باز چشم به بالا می دوزند(فکر می کنند اگر کاری قرار است بشود، بالائی ها آن را انجام می دهند). چون به توده ها ایمان ندارند و به آنها تکیه نمی کنند.

 

<خیزش مردم و موضع امپریالیست ها>

 

سوال: با در نظر گرفتن اين واقعيت که جمهوری اسلامی یک رژيم وابسته به امپرياليسم می باشد، به نظر شما نقش و موضع امپریالیستها در حال حاضر در رابطه با اوضاع کنونی چيست؟

 

پاسخ: در حال حاضر، موضع امپریالیست ها و به خصوص امپریالیسم امریکا حفظ رژیم جمهوری اسلامی همچون 30 سال گذشته است. اینها در حالی که سعی می کنند خود را طرفدار مردم جلوه بدهند، ولی در حمایت و پشتیبانی از رژیم جنایتکار حاکم حتی ظاهرسازی های معمول خود را  نیز به فراموشی سپرده اند. آنها با این این که واقعیت ها را تحریف می کنند و دلیل جنبش میلیونی مردم ما را اعتراض به تقلب در انتخابات جا می زنند، حاضر نیستند حتی از این لحاظ هم این رژیم را تحت فشار قرار بدهند. خیلی جالب است، امپریالیستها در مواقعی که لازم می دانند چنان از زیر پا گذاشتن "حقوق بشر" در جمهوری اسلامی سخن می گویند که به نظر می رسد که واقعاً با این رژیم دشمنی داشته و خواهان سرنگونی آن هستند. ولی امروز که مردم مبارز ما بپا خاسته اند حتی امپریالیسم امریکا که ظاهراً به بهانه مخالفت با پروژه هسته ای رژيم  مدعی بود که همه گزينه ها روی ميز است، با دیپلماتیک ترین زبان ها از موضع گیری صریح در مورد اوضاع کنونی خودداری می کند و در حالی که ظاهراً خود را بی طرف و تابع تصمیم مردم ایران می خواند، در شرایطی که احمدی نژاد از وحشت هجوم مردم به خود، جرأت نکرد برای مراسم تحلیف با ماشین به مجلس برود و از هلی کوپتر استفاده کرد،  اعلام می کند که رياست جمهوری وی را به عنوان یک "واقعیت" می پذیرد. این حرف هیچ معنای دیگری جز این ندارد که امپریالیسم امریکا، کماکان بر حفظ  موجودیت کثیف جمهوری اسلامی تحت ولایت مطلقه فقیه خامنه ای، پافشاری می کند.

 

توده های مبارز ایران هرگز نباید از یاد ببرند که امپریالیست ها که از قرون پیش ایران را مورد تاخت و تاز خود قرار داده اند، از زمان رضاشاه قلدر که ایران به یک جامعه نومستعمره تبدیل شد، دیگر به مثابه یک عامل خارجی در ایران نقش و عملکرد ندارند بلکه سلطه خود را با نفوذ در همه شئونات جامعه ما از طریق تحمیل رژیم های دیکتاتور وابسته به خود، پیش می برند. رژیم های پهلوی (پدر و پسر) و رژیم جمهوری اسلامی، دست پخت امپریالیست ها، به مثابه دشمنان اصلی مردم ایران، برای جامعه ما بوده اند. همچنین نباید فراموش کرد که سیستم سرمایه داری حاکم در ایران جزئی ارگانیک از سیستم سرمایه داری جهانی است و امپریالیست ها از غارت ثروت های مردم ایران و استثمار کارگران و زحمتکشان ما، سودهای کلانی می برند. همه این واقعیات باعث شده است که آنها همانقدر خود را مالک سرزمین ایران بدانند که سرمایه داران وابسته وطنی! اگر مردم ما با چنگ و دندان برای آزادی، رفاه و استقلال جامعه خود از قید اسارت سیستم سرمایه داری وابسته حاکم مبارزه می کنند، امپریالیست ها نیز به همراه سرمایه داران وابسته به خود و همه مرتجعین وطنی که در حفظ سیستم اقتصادی- اجتماعی ظالمانه کنونی در ایران، نفع دارند در جهت حفظ وضع موجود و کماکان تحت سلطه نگاه داشتن مردم ما تلاش می کنند. در دوره شاه زمانی که اینها دیدند که در مقابل رشد مبارزات توده ها، دیگر قادر به حفاظت از شاه نیستند و در اوضاع و احوال خاص آن دوره، صلاح خویش را در رفتن شاه دانستند، همانطور که گزارش جرج بال، از سیاستمداران با سابقه امریکا که در همان زمان در سمت "مشاور شورای امنیت ملی" به تهیه آن مبادرت کرده بود نشان می دهد، برای جایگزین کردن یک دار و دسته به جای شاه و اعوان و انصارش، پنج آلترناتیو را موازی هم پیش می بردند، تا این که در کنفرانس گوادولوپ، سران اصلیشان ( مرکب از جیمی کارتر از امریکا، ژیسکاردیستن از فرانسه، جیمز کالاهان از انگلیس، هلمت اشمیت از آلمان) رأی به روی کار آوردن خمینی دادند. با تکیه بر آن تجربه، امروز آنچه می توان از واقعیت برخوردهای آنان نسبت به اوضاع بحرانی کنونی ایران متوجه شد، این است که آلترناتیو اولیه در حال حاضر همانا حفظ رژیم جمهوری اسلامی با ولایت فقیه خامنه ای است، در عین حال که آنها مسلماً با نگرانی از رشد و گسترش هر چه بیشتر مبارزات مردم، برای احتیاط به آلترناتیوهای دیگر نیز توجه دارند. هر یک از امپریالیست ها در این رابطه کار خودشان را انجام می دهند.  امریکائیان، د رحال حاضر بطور علنی به اقداماتی نظیر اختصاص بودجه برای امور خبر رسانی و تبلیغاتی برای به انحراف بردن مسیر مبارزات جاری در ایران و جهت معین دادن به آن و همچنین جمع آوری اطلاعات لازم از جامعه ایران برای پیشبرد سیاست هایشان در رابطه با خیزش بزرگ مردم ما، مبادرت نموده اند.

 

سوال: با توجه به تلاش رسانه های امپریالیستی و اصلاح طلبان حکومتی و غیرحکومتی جهت تحریف واقعیت خیزش مردم و کانالیزه کردن آن به سمت اهداف خودشان، از نظر شما برای مقابله با تبلیغات آنها چه کارهائی باید کرد؟

 

پاسخ: متأسفانه، جنبش خلقهای مبارز ما امروز از وجود یک سازمان یا حزبی انقلابی که بتواند رهبری مبارزات مردم را به عهده بگیرد، محروم است. در چنین وضعیتی تبلیغات ارتجاعی امکان تأثیر گذاری هر چه بیشتری را پیدا کرده است. هم اکنون دستگاه های گفتمان سازی ارتجاعی مشغول ارائه به اصطلاح تحلیل ها و نظرات گوناگون برای تاثیرگذاری منفی بر خیزش بزرگ اخیر مردم ما هستند. بعضی ها چنان تحلیل هایی را در بست می پذیرند. ولی مردم و نیروهای روشنفکر باید بیاموزند و همیشه سعی کنند در پشت هر تحلیل و نظری منافع طبقاتی گوینده و طراحانش را تشخیص دهند. شکی نیست که هرکسی با تطبیق آنچه می خواند و می شنود با واقعیات، و کوشش در فراگیری تجارب مثبت و منفی مبارزات گذشته، خواهد توانست درست را از نادرست تشخیص داده و با تقویت راستی و حقیقت در واقع جبهه انقلاب را تقویت نموده و به رشد مبارزات مردم کمک نماید. بیاد داشته باشیم که حقیقت طلبی، همواره در خدمت انقلابی ترین طبقه جامعه ما یعنی طبقه کارگر قرار دارد.

بر این اساس حتما باید سعی کرد برای مقابله با تبلیغات ارتجاعی و انحرافی به نشر حقایق و پخش نظرات انقلابی در جنبش پرداخت. شکی نیست که مرتجعین و مغرضین و یا حتی بعضی از دوستان نادان خلق، برای کم اثر کردن چنان نظراتی و بی اهمیت جلوه دادن آنها، به ترفند های گوناگون متوسل شده و از انگ زدن نیز پرهیز نخواهند کرد. به نظر من همه کسانی که قلبشان با قلب مردم تحت ستم ایران می طپد، باید با جدیت کامل بکوشند بی اعتنا به هر انگ و ترفند مغرضانه، واقعیت های موجود و هر آنچه را که درست و حقیقت می دانند، با مردم عزیز ایران در میان بگذارند. به خصوص کسانی که سالها در کوران مبارزه بوده و از تجارب مبارزاتی برخوردارند، بیش از هر کس دیگری موظفند با نظرات ارتجاعی و انحرافی در این جنبش برخورد کنند و مقابله با آن نظرات را امری بی اهمیت و یا بی تاثیر تلقی نکنند. 

 

<زنان و خیزش اخیر مردم>

 

سئوال: اميدوارم که زياد خسته تان نکرده باشم اما اجازه دهيد که يکی دو سوال ديگر طرح کنم و سپس اين گفتگو را به پايان برسانيم. همانطور که می دانيد  یکی از ویژگی های برجسته خیزش اخیر شرکت گسترده و فعال زنان در صف مقدم مبارزات کنونی است. چه چیزی باعث این امر شده و نظر شما در مورد این موضوع چیست؟

 

پاسخ: این موضوع، بسیار شادی بخش و امیدوار کننده است. ببینید! زیر سطله یک حکومت شدیداً زن ستیز که توهین به زنان و تحقیر آنان حتی در قوانین اش به رسمیت شناخته شده، زنان چگونه باز هم ثابت می کنند که انسان هائی توانا و قدرتمند و قابل احترام بوده و حتی می توانند به دیگران درس شجاعت و آزادگی بیاموزند. جای تعجب نیست، بر دوش زنان، همزمان با تقسیم جوامع اشتراکی اولیه به طبقات، ستم های وحشتناک قرون سنگینی می کند و در قرن بیست و یکم که سرمایه داری جهانی نیاز به وجود حکومت هائی چون جمهوری اسلامی پیدا کرده است که کثافات و رسوبات قرن های گذشته را در سطح جامعه می پراکنند، زنان ایران در چنگال این حکومت، متحمل رنج ها، مصیبت ها و سرکوب هائی شده اند که آنان را بیش از هر کس دیگری به مبارزه قاطع بر علیه دشمن کشانده است. واقعاً زنان ایران در مبارزه بر علیه نظم ضد خلقی و رژیم حاکم و پشتیبانان امپریالیست اش، دلایلی به مراتب بیشتر از مردان دارند.

 

البته در اینهمه دانائی، شجاعت و روحیه رزمندگی زنان مبارز ما در شرایط کنونی، کاملاً می توان نقش موثر مبارزات زنان ایران در گذشته و به خصوص مبارزات قهرمانانه زنان آزاده چریک به مثابه مبارزین سیاسی- نظامی در دهه 50 را مشاهده نمود. واقعیت این است که تاریخ کنونی بدون تأثیر گیری از تاریخ مبارزات گذشته ساخته نمی شود و  علیرغم همه تلاش های بدخواهان برای گسست مبارزات کنونی از مبارزات گذشته مردم ایران، آن مبارزات، تأثیرات انقلابی خود را بر روی مبارزات کنونی زنان به جای گذاشته است.

 

مایلم به این موضوع هم اشاره کنم که در جریان خیزش توده ای اخیر، مردم به طور خودبخودی در مواردی از ادبیات و شعارهائی استفاده کردند که دقیقاً انقلاب 57 را بیاد می آورد، از جمله شعار "می کشم، می کشم آنکه برادرم کشت". در این شعار روحیه رزمندگی توده های انقلابی و همبستگی آنان با یکدیگر بطور کاملاً برجسته آشکار است، اما موضوع این شعار صرفاً مردان است. در دهه 50 زنان مبارز ایران در همه صحنه ها و اشکال مبارزه و در عالی ترین آنها یعنی مبارزه مسلحانه شرکت داشته و دوشادوش مردان، مبارزه را بر علیه رژیم وابسته به امپریالیسم شاه به پیش می بردند. حضور زنان در خود مبارزات توده ای در سال 57 نیز آنقدر وسیع بود که اعجاب جهانیان را برانگیخته بود. قهرمانی زنان در آن انقلاب نیز بخصوص در 17 شهریور 57 در میدان ژاله فراموش نشدنی ست. در آن میدان بود که زنان انقلابی بوسیله گلوله های مزدوران رژیم شاه به خاک و خون کشیده شده و در خون خود غلطیدند. با اینحال گوئی این امر هنوز در ذهن جامعه جای نگرفته بود که در دوره انقلاب، زنان را نیز در شعار هائی که میدهد به حساب آورد. هیچ شعاری که منعکس کننده قهرمانی زنان در این انقلاب باشد شنیده نشد. امروز، اولاً شرکت زنان در جنبش کنونی آنقدر وسیع است که خود یکی از برجستگی های این جنبش به شمار می رود و ثانیاً چه به خاطر حضور فعال زنان در همه حوزه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه که بیشتر از گذشته است، و چه به دلیل ظلم و سرکوب وحشتناکی که جمهوری اسلامی در طی سی سال بر زنان تحمیل کرده و مبارزه و مقاومت مدام و پیگیرانه آنان، جای هیچ تردیدی نیست که این بار هر گاه جنبش مردم اعتلا و گسترش هر چه بیشتری یابد، امکان شکوفائی هر چه بیشتر استعدادها ایجاد شده و شعار و ادبیات خاص جنبش نیز خلق خواهد شد. آنگاه طرح شعارهای مبتکرانه ای چون "ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم" کم نخواهند بود.

 

اجازه بدهید روی یکی از درس هائی که از این جنبش می شود آموخت هم تأکید کنم. این جنبش هم نشان می دهد که مبارزه دو ش به دوش و متحدانه زنان و مردان طبقات تحت ستم بر علیه سیستم طبقاتی موجود و سرنگونی رژیم سیاسی مدافع این سیستم، تنها راهی است که امکان تغییر وضع ظالمانه موجود و رهائی زنان از قید ستم هائی که بر آنان روا می شود را فراهم می سازد. شکی نیست که خواسته های مشخص زنان که تا کنون کم و بیش در طی مبارزات مختلف عنوان شده اند نیز تنها در بستر پیشروی این جنبش می تواند با جدیت هر چه تمامتر مطرح شده و مبارزه برای تحقق آنها با نیرو و قدرت جنبش عمومی با صلابت هر چه بیشتر به پیش برود. در واقع زنان در بستر جنبش عمومی می توانند برای تحقق خواستهای مشخص زنان هم مبارزه بکنند. یک موضوع دیگر توجه به وجود زنانی در بین نیروهای سرکوب و حضور بخشی از آنان در میان مردم تظاهر کننده در لباس شخصی (موضوعی که صحبتش در میان نیست و معمولاً لباس شخصی ها صرفاً مرد به حساب می آیند)، مُهری بر این حقیقت می زند که اگر چه به همه زنان در جامعه صرفاً به دلیل زن بودنشان ستم روا می شود (به یک زن مرتجع هم به مثابه زن ستم روا می شود)، ولی برای رفع ستم از زنان و برای رهائی، زنان طبقات تحت ستم باید با مردان هم طبقه ای خود متحد شوند و مبارزه مشترکی را بر علیه دشمن  طبقاتی مشترکشان پیش ببرند.

 

سوال: رفیق عزیز با سپاس فراوان از شما، به عنوان آخرين سوال، اجازه بدهید بپرسم چشم انداز اوضاع کنونی را چه طوری می بينيد؟  

 

پاسخ: پاسخ درست به این سوال بستگی به این دارد که ما اوضاع کنونی را چگونه می بینیم. من در پاسخ به سوالات قبلی تا حدودی روند های موجود در اوضاع کنونی  را توضیح دادم، و به بیم ها و امیدهای موجود در آن اشاره کردم. باز تأکید می کنم که در شرایط کنونی ما با دو پارامتر اساسی و تعیین کننده مواجه هستیم . اول پارامتر توده های خلق که خشم و نفرتی شدید از شرایط ظالمانه حاکم بر جامعه، آنها را برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به خیابان ها کشانده است. دوم، دشمنان مردم که در جهت حفظ وضع موجود تلاش می کنند. در اردوی دشمنان، امپریالیست ها در حال حاضر حفظ منافع عظیم خود در ایران را در حفظ جمهور ی اسلامی می بينند، و جناح های درونی رژیم جمهوری اسلامی هم با وجود همه تضادهائی که با هم دارند، جبهه مشترکی را درمقابل مردم تشکیل داده اند. در حال حاضر عليرغم همه  سرکوب های وحشیانه رژیم و علیرغم همه تلاشهای عملی و تبلیغی اصلاح طلبان برای انحراف مسیر جنبش و ترفندهای امپریالیست ها و رسانه های آنان در این جهت، مبارزه انقلابی در اقصی نقاط ایران به صورت های مختلف در جریان است. طرح بعضی شعارهای جدید مبارزاتی در جنبش کنونی، نشان از فعالیت وسیع نیروهای آگاه، چپ و رادیکالی دارد که می کوشند مانع از تسلط اصلاح طلبان در این جنبش شده و جنبش را هر چه بیشتر رادیکالیزه کنند. با همه این احوال فقدان یک تشکل کمونیستی رهبری کننده در جنبش ، نقطه ضعفی ست که باعث می شود این جنبش نتواند بطور آگاهانه به مسیر رهایی قطعی توده ها سوق داده شود.

 

 مسلم است که دستیابی به پیروزی امر ساده ای نیست و برای رسیدن به آن  مسیری پر پیچ و خم و دشوار  در پیش است. می دانیم، رودخانه هم که می خواهد به دریا برسد، مسیر پر سنگلاخ و پر پیچ و خمی را طی می کند. ولی نکته بسیار مهم این است که خیزش میلیونی و سترگ توده ها، در حال حاضر تکان سختی به دیکتاتوری حاکم وارد ساخته است. در چنین وضعی تداوم مبارزات جاری و کلاً حفظ شرایط مبارزاتی هرچه انقلابی تری در جامعه، برای کارگران و روشنفکران زن و مرد آگاه و انقلابی ایران فرصت مناسبی فراهم آورده که بتوانند با استفاده از آن، در جهت ایجاد تشکیلاتی انقلابی در ایران که قادر به رهبری مبارزات مردم باشد و  فقدان آن امروز یکی از ضعف های بزرگ جنبش کنونی است، گام بردارند. چنان تشکیلاتی مسلماً از همه تجربیات ارزشمند چریکهای فدائی خلق و از تحلیل های علمی آنها، استفاده خواهد کرد؛ ولی با شناخت از جامعه خود، همه مسأله اش پاسخگوئی به نیاز های مبارزاتی شرایط فعلی خودش خواهد بود. به نظر من اگر چنین امری در آینده ای نه چندان دور به منصه ظهور برسد، گامی بزرگ در جهت تحقق آرمانهای کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های ستمدیده ایران آنها برداشته شده و در این صورت افق های مبارزاتی هر چه شفاف تری در مقابل مردم قرار خواهد گرفت.

 

پیام فدائی: به آخر سوالات رسیدیم. آیا مطلبی هست که بخواهید در آخر ذکر کنید؟

 

پاسخ: بلی، می خواهم در آخر روی این موضوع تأکید کنم که در کشورهای غربی در مقاطعی، حاکمین وقت، در اثر مبارزات توده ها مجبور می شدند دست به اصلاحاتی در جامعه بزنند. اما در ایران، ساختار اقتصادی- اجتماعی ایران بگونه ای است که هیچگونه امکان تغییر و اصلاح اساسی به نفع مردم در آن چهارچوب وجود ندارد؛ تجربه در زیر سلطه جمهوری اسلامی هم نشان می دهد که به اصطلاح اصلاح طلبان حتی اگر به فرض واقعاً هم می خواستند به وعده های خودشان عمل کنند، باز قادر به این کار نبودند. البته آنها از بزرگترین دغلکاران و فریبکاران هستند که خیلی از مهره های سرشناسشان دارای سابقه قتل و جنایت در حق عزیزان مردم ایران هستند. آنها وعده اصلاحات می دهند در حالی که خود نیز می دانند که دروغ می گویند و قرار نیست تغییری به نفع مردم، انجام دهند و به واقع نمی توانند هم انجام دهند، چون همانطور که گفتم جامعه ایران با ساختاری که دارد اساساً اصلاح پذیر نیست. برای همین هم، هرگز، ابداً  و به هیچوجه امکان ندارد که خواسته های اساسی توده های در بند ایران، از طریق اصلاحات متحقق بشود. اما برای رهائی، برای رسیدن به استقلال، آزادی و رفاه، در مقابل مردم ایران یک راه واقعی و ظفرنمون وجود دارد، و آن راه انقلاب است. تجارب تا کنونی نشان می دهد که در جوامعی نظیر ایران، مردم با یک مبارزه مسلحانه طولانی و اساساً در پرتو این مبارزه، با دست زدن به هر شکل دیگری از مبارزه قادر هستند که مناسبات اقتصادی- اجتماعی ظالمانه و کثیف موجود را دگر گون بکنند؛ هدف از انقلاب توده ها هم همین است. انقلاب در این مفهوم با ایجاد مناسبات اقتصادی- اجتماعی نوین توانائی پاسخگوئی به خواست های توده های انقلابی را داراست.

 

  در هر حال، اگر به تجربیات تاریخی در سراسر جهان رجوع کنیم،  خواهیم دید که بشریت در هر مقطع از تاریخ، تنها با مبارزه توانسته است که خواست های خود را متحقق سازد؛ و اساساً همه پیشرفت هائی که انسان ها تا کنون در جوامع مختلف به آنها دست یافته اند در پرتو مبارزه و انقلاب توده ها برای شکستن ساختارهای کهنه و ارتجاعی بدست آمده اند. بر این اساس، باید عناصر بسیار مثبت جنبشی که از خرداد ماه در ایران شروع شده را شناخت و روی آنها تکیه کرد. دشمنان ما ضربه سختی از این جنش خورده اند و به همین خاطر برای در هم شکستن روحیه مبارزاتی در مردم، به هر تلاشی و از جمله ایجاد رعب و وحشت در میان آنان دست می زنند. این آرزوی دشمنان ما است که حتی با تمرکز روی جنایاتی که در زندان های رژیم  صورت می گیرد، توده ها را مرعوب کرده و وضعیتی بوجود بیاورند که به جای روحیه شاداب مبارزاتی کنونی، روحیه یأس و تسلیم طلبی در  آنها رشد بکند. اما، هر کاری به میل آنها پیش نمی رود. مثلاً رو شدن هر چه بیشتر جنایات رژیم در زندان ها در ابعاد هر چه گسترده تری، فردا، توده های بسیار آگاه تر و با عزم انقلابی هرچه سترگ تری را به میدان مبارزه خواهد کشاند. تلاش های دشمنان مردم را در هر شکل و محتوائی که ظاهر می شوند را باید بشناسیم و به مقابله با آنها بپردازیم. آنها می کوشند اقیانوس توده ها را ساکت و آرام نگاه دارند، اما در نهایت، این دشمنان خونخوار و کثیف مردم هستند که همگی با امواج سهمگین این اقیانوس به قعر آن سقوط کرده و در آن دفن خواهند شد. پیروزی در نهایت، یقیناً از آن توده های تحت ستم ایران است.    

 

پیام فدائی: رفیق عزیز، در خاتمه از این که پاسخگوی سوالات ما بودید از شما تشکر می کنم.

 

پاسخ: من هم ممنونم، سپاس.