رفیق اشرف دهقانی

 

بخش آخر

 

کارگران زن زير سلطه ستم مضاعف!

ستم مضاعف بر کارگران زن را به این صورت می توان توضیح داد که این زنان یک بار در کنار مردان کارگر یعنی هم طبقه ای های خود استثمار شده و بر آنان ستم روا می شود و یک بار به خاطر این که زن هستند مورد ستم قرار می گیرند. از این نوع دوم ستم، به عنوان ستم جنسیتی نام می بریم.

مهم و اساسی است که در اینجا به این نکته توجه شود که ستم جنسیتی، در تاریخ جوامع بشری، همیشه وجود نداشته است؛ و پیدایش آن به بوجود آمدن مالکیت خصوصی و تقسیم جامعه به طبقات متخاصم بر می گردد.(*)  در این زمینه انگلس در تکمیل سخنان مارکس در سال 1846، چنین نوشته است: "اولین تناقض طبقاتی که در تاریخ بوجود آمد مقارن با تکامل تناقض بین مرد و زن در ازدواج تک همسری است و اولین ستم طبقاتی مقارن است با ستم جنس مذکر بر مؤنث. تک همسری یک پیشرفت عظیم تاریخی بود. ولی درعین حال، همراه با برده داری و ثروت خصوصی، عصری را آغاز کرد که تا امروز ادامه دارد، و در آن هر پیشرفتی در عین حال یک پسرفت نسبی است؛ که در آن رفاه و تکامل یک گروه به قیمت بدبختی و سرکوب گروهی دیگر بدست می آید" (فردریش انگلس، "منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت"، صفحه 94 ترجمه رفیق مسعود احمدزاده). ( غیر لازم نیست توضیح داده شود که در اینجا منظور از خانواده "تک همسر"، صرفاً ازدواج یک زن و مرد به عنوان یک جفت نیست- که قبل از بوجود آمدن مالکیت خصوصی نیز وجود داشت، بلکه  به قول انگلس "این شکل از خانواده متکی بر تفوق مرد است"- منبع فوق الذکر، صفحه 88). همانطور که ملاحظه می شود تاریخ ستم بر زن با تاریخ جوامع طبقاتی مقارن است و ریشه آن را باید در بوجود آمدن جوامع طبقاتی و تصاحب ابزار اصلی تولید اجتماعی توسط طبقات استثمار گر و یا به عبارت دیگر مالکیت خصوصی آنها بر این ابزار جستجو نمود.

ستم بر زن یا ستم جنسیتی، در طول تاریخ جوامع طبقاتی با فرهنگی عجین بوده است که در هر دوره تاریخی شکل و شمایل خاص خود را داشته و از آن به طور کلی می توان به عنوان فرهنگ مردسالاری یاد نمود. فرهنگ مرد سالاری،  فرهنگی است که چه در قالب تعالیم مذهبی و چه به صورت های دیگر، ستم جنسیتی بر زن را توجیه نموده و به نوبه خود به تقویت آن می پردازد.

امروز تحت سیستم سرمایه داری وابسته حاکم بر کشور( سیستم سرمایه داری ای که جهت حرکت سرمایه را در آن منافع و مصالح سرمایه داری انحصاری جهانی تعیین می کند) ما شاهد آن هستیم که یک رژیم مذهبی زن ستیز که مدافع و نماینده چنین سیستمی است، برا ی سرکوب زنان و از آن طریق سرکوب جامعه به نفع حفظ و تداوم سیستم سرمایه داری وابسته در ایران، فرهنگ مردسالاری ای را به خدمت گرفته و از آن سود می جوید که تماماً یادآور رسم های عهد عتیق و قرون وسطی است.  اما سیطره چنین فرهنگ ارتجاعی در جامعه و عملکردهای جمهوری اسلامی با تکیه بر این فرهنگ بر علیه زنان، در شرایط شرکت وسیع زنان در تولید اجتماعی (و یا در ترمی دیگر، در شرایط وارد شدن آنان به بازار کار) با در نظر گرفتن همه الزامات مربوط به این واقعیت، اثرات بسیار ناگوار و سوئی در کل جامعه داشته و مشکلات عدیده ای را برای زنان و به خصوص زنان کارگر و زحمتکش بوجود آورده و خانواده های آنان را با رنج و بدبختی هر چه بیشتری مواجه ساخته است. در همین رابطه اکنون به موارد دیگری از ستم مضاعف به کارگران زن که در پرتو فرهنگ ارتجاعی مردسالاری حاکم اعمال می شود، بپردازیم.

یکی از نمونه های ستم جنسیتی در ارتباط با کار و زندگی زنان کارگر که با فرهنگ مردسالاری توجیه می شود را می توان در عدم امنیت شغلی آنان مشاهده کرد. البته عدم امنیت شغلی، امروز یک واقعیت بسیار نگران کننده برای همه کارگران اعم از زن یا مرد می باشد، به طوری که اخراج های وسیع که هر روز هم دامنه هرچه بیشتری می یابد، خانوادهای کارگری را شدیداً تهدید می کند و عامل اصلی در از هم پاشیده شدن این خانواده ها و روی آوری مصایب بیشمار به اعضای خانواده های کارگری و از جمله کودکان آنهاست. در این میان اما زنان کارگر از دیر باز اولین قربانیان اخراج های کارگری بوده اند. امروز نیز شاهدیم که دست اندر کاران جمهوری اسلامی برای حل معضل بیکاری سیستم سرمایه داریشان، مرتب طرح هائی را برای بیکارسازی عنوان می کنند که طرح کاهش ساعات کار زنان یکی از آن هاست. مهم است توجه کنیم که دست اندرکاران رژیم در حالی که چنین طرح هائی را با قربانی کردن زنان کارگر جهت پاسخ گوئی به معضل بیکاری در جامعه ارائه می دهند، ولی این کار خود را در شرایط سلطه فرهنگ مردسالاری در جامعه با این فرهنگ توجیه می نمایند. ،این موضوع را در برخورد به نمونه زیر با روشنی بیشتری می توان دید: "زنی که در یک کارخانه دارو سازی کار می کرد و کمی با سوادتر از دیگران بود و سرپرست خانوار، می گفت: در کارخانه با کسی مشکل ندارم، حتی کارخانه ما مهد کودک هم دارد. مشکل من که شاید مشکل خیلی های دیگر هم باشد، قوانینی است که از سوی وزارت کار مرتب تغییر می کند و حالا هم همه نگران قانون کاهش ساعت کاری زنان هستیم، قانونی که احتمالاً همه ما را بی کار میکند. طبیعی است کارفرمائی که می تواند مردی را استخدام کند که دو ساعت از من بیشتر کار می کند قرارداد مرا تمدید نمیکند. حق هم دارد...چرا باید با یک مبلغ پول دو ساعت کمتر، کار دریافت کند."( من یک کارگر زنم، جرم این است- 10 اردیبهشت 1389، سایت دانشجو نیوز). همانطور که ملاحظه شد، دست اندرکاران رژیم در واقع،  با طرح کاهش ساعات کار زنان نه تنها فرصت های شغلی را از  زنان کارگر سلب می کنند بلکه زمینه را برای اخراج کارگران زن هرچه بیشترمهیا می سازند، اما در توجیه این امر، با تکیه بر فرهنگ ارتجاعی مرد سالارانه اسلامی خویش عنوان می کنند که دلیل کاهش ساعات کار زنان  این است که زنان بتوانند وقت بیشتری را صرف انجام کارهای خانه و نگهداری از بچه ها بکنند؛ و یا با تکیه بر همان تعالیم اسلامی شان با حق به جانبی مطرح می کنند که جای زن در خانه است و اساساً چرا زن در خارج از خانه کار می کند!  چنین مطالبی را این یا آن نماینده مجلس، این یا آن عضو کمسیون قضائی و غیره همواره با وقاحت تمام بر زبان می رانند.

این را هم باید دانست که بیکارسازی کارگران زن در شرایطی صورت می گیرد که آن ها از محدویت های شغلی نیز در رنجند. همان طور که می دانیم رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی از بدو روی کار آمدن خود، در پاسخ به بحران دامنگیر نظام سرمایه داری وابسته ایران، اخراج کارگران زن از کارخانجات بزرگ را در دستور کار خود قرار داد و در طول سال ها عمر ننگین خویش نیز تا آنجا که امکان داشته برای آنان محدودیت شغلی بوجود آورده است.

 از طرف دیگر، حتی امور طبیعی ای چون بارداری و ازدواج دختران هم در بطن شرایطی که پیدا کردن شغل حتی با حداقل در آمد لازم برای کارگران زن بسیار دشوار است، امنیت شغلی آنان را به خطر می اندازد. در موسسات تولیدی ای که تحت پوشش قانون کار قرار دارند، کارفرمایان برای اجتناب از پرداخت هزینه مهد کودک یا مرخصی زایمان، اساساً ترجیح می دهند که دختران جوان ازدواج نکرده را استخدام کنند. به همین خاطر است که مثلاً بارداری- با همه میمنت و شادی ای که اصولاً این امر طبیعی در درون خود دارد- برای کارگر زن در این موسسات موجب دلهره و نگرانی به خاطر ترس از اخراج است. اینها نمونه هائی است که نشان می دهند که امنیت شغلی زنان همواره بیشتر از مردان در معرض خطر قرار دارد و تمرکز کارگران زن به ناچار اغلب در جاهائی است که بی حقوقی کامل کارگر در آنجاها برقرار است.

آیا با در نظر گرفتن چنین واقعیاتی، مشکل است درک شود که چرا کارگران کارگاه های تولیدی کمتر از ده نفر اکثراً زن هستند؟ و یا به این امر پی برد که چرا زنان کارگر اغلب در موسساتی به کار گمارده شده اند که در آنجا ها  کارگران حتی از کمترین حقوق مندرج در قانون کار هم محروم هستند؟ موضوع روشن است. در چنان موسساتی و یا به طور مشخص در کارگاه های کمتر از ده نفر، سرمایه دارهزینه ای که باید برای یک کارگر زن در ایام بارداری و پس از تولد بچه صرف کند را به قیمت تحمیل فشار و رنج و ناراحتی برای خانواده های کارگری، به جیب می زند.  

از دیگر نمودهای ستم به کارگران زن در ارتباط با فرهنگ مردسالاری موجود در جامعه، لازم است در اینجا به دو مورد زیر نیز اشاره شود:

اذیت و آزار و سوءاستفاده جنسی: یکی از جلوه های فرهنگ مرد سالاری، خود را در آزار و اذیت جنسی زنان در محیط کار و در کوچه و خیابان متبلور می سازد. این پدیده از دیر باز در ایران وجود داشته و تجربه نشان می دهد که جدا سازی دختر و پسر از یکدیگر در محیط های اجتماعی و نقض آزادی پوشش برای زنان و از جمله تحمیل "حجاب" اختراعی جمهوری اسلامی به زنان، درست بر خلاف آنچه تبلیغ شده و یا تصور می شود، اتفاقا، در تشدید این امر نقش به سزائی داشته است. اساساً در فرهنگ مردسالاری، زن نه به عنوان یک انسان همانند مرد، بلکه به مثابه شیئی قابل استفاده جنسی نگریسته می شود. بر چنین زمینه ای، آزار و اذیت جنسی کارگران زن در محیط کار- چه از طرف کارفرمایان و چه حتی از طرف مردان کارگر- همواره یکی از معضلات کارگران زن بوده است. اساساً باید دانست که یک زن کارگر شریف و با شخصیت از این که به او نه به عنوان یک انسان، فردی همانند مرد بلکه به مثابه یک وسیله جنسی نگریسته شود، در خود احساس توهین و تحقیری می کند که درک آن برای مردها چندان آسان نیست. اذیت و آزار جنسی زنان کارگر در محیط کار البته در سطح جهان گسترش دارد و جدی بودن آن به حدی است که کنوانسیون ۱۱۱ سازمان جهانی کار، آزار و ا‌ذیت جنسی و اعمال خشونت در محیط‌های کار را جزء شرایط غیرایمنی کار طبقه‌بندی کرده است. واضح است که اذیت و آزار جنسی، خود ستم مضاعفی بر کارگران زن است که کارگران مرد نه تنها از آن مبرا هستند بلکه خود نیز ممکن است از عاملین چنان ستمی باشند- هر چند کارگر مردی که مرتکب چنان آزار و اذیتی در حق همکار و هم طبقه ای (جنس مونث) خود می شود، احتمال دارد که به زشتی کار خود آگاه نبوده و متوجه نباشد که با چنان کاری، چه ستمی را در حق کارگر زن روا می دارد.

اما، کارگران زن در ایران با معضل برجسته دیگری هم تحت عنوان سوء استفاده جنسی مواجهند. با رشد هر چه بیشتر سیستم سرمایه داری در ایران، سال هاست که زنان جوان به هنگام استخدام برای کار کارگری و یا پس از آن در طی دوره کار، با کارفرماهائی روبرو می شوند که وقیحانه از آن ها خواهان داشتن رابطه جنسی یا به عبارتی دیگر رابطه نامشروع هستند. از این موضوع علاوه بر خود کارگران زن، همه کسانی هم که به نحوی با کارخانه و موسسات تولیدی مختلف در ارتباط قرار دارند، مطلع می باشند و هر کدام از آن افراد تعریف های خاصی در این مورد می کنند. گستردگی این موضوع به حدی است که در گزارشات کارگری نیز به اشکال گوناگون به آن اشاره شده است. مثلاً در روزنامه‌ ایران شماره‌ ۲۲۰۶، گزارشگری به نام شراره کاکاوند، در این باره می گوید : " زنان به خاطر فشار مالی یا مجبورند که به درخواست برخی از کارفرمایان تن در دهند یا فشار مالی را با تمام عوارض روحی و روانی‌اش تحمل کنند. برای نمونه ۶۸ درصد از آگهی دهندگان (کارفرمایان) خواهان کار نامشروع با متقاضیان زن هستند. در گزارش شیوا نظر آهاری نیز تحت عنوان "زنان در بازار کار ایران"،11 اردیبهشت 1388، از قول یک دختر جوان کارگر آمده است: " صاحب کارم معتاد بود. اما حرفهایش خیلی آزارم میداد. مثلا میگفت چقدر تو خوشگلی، چقدر خوش هیکلی، یک دختره افغانی دیگه هم بود که با او خیلی ارتباط نزدیکی داشت. مثلا می رفتند داخل یک اتاق باهم حرف می زدند! و خیلی بهش کمک می کرد!"

این امر که مردان متعلق به طبقه استثمارگر همواره سعی کرده و توانسته اند از زنان طبقات محروم سوءاستفاده جنسی بنمایند، البته امر جدیدی نیست ولی آن چه امروز به کارفرما ها امکان چنین سوء استفاده جنسی از کارگران زن در سطحی بسیار وسیع را می دهد، شرایط رشد روز افزون بيکاری در جامعه در نتیجه بحران کنونی دامنگیر سیستم سرمایه داری است. رشد بیکاری وسیع در شرایط بالا رفتن هزینه های زندگی و شدت و گستردگی فقر و بی امکانی، زمینه ای بوجود آورده است که این مردان استثمارگر در ازای استخدام یا به زبانی دیگر عرضه کار به کارگر زن بتوانند به تقاضای شرم آور خود جامه عمل بپوشانند و بعضی زنان نیز به آن تن بدهند. جا دارد در اینجا از لنین، این آموزگار راستین پرولتاریای جهان که تا به امروز هم مورد خشم و غضب شدید بورژواها و وابستگانشان قرار دارد، مطلبی ذکر شود که به بهترین وجهی حقایق تلخ و دردناک مربوط به جامعه سرمایه داری و شرایط زندگی کارگران و طبقات محروم جامعه در آن منعکس است:

"جامعۀ کنونی سرمایه داری، موارد گوناگونی از فقر و ستم را در داخل خود نهفته دارد؛ مواردی که در وهلۀ اوّل به چشم نمی آید. در بهترین مواقع، خانواده های پراکندۀ مردم فقیر شهرنشین، صنعتگران، کارگران، کارمندان و مقامات پایین در مشکلاتی غیر قابل باور زندگی می کنند، به زحمت قادرند خرج زندگی خود را به دست آورند. میلیون ها و میلیون ها نفر از زنان در چنین خانواده هایی به عنوان "بردۀ خانگی" زندگی می کنند (یا، دست کم وجود دارند)؛ برای تهیۀ خوراک و پوشاک خانوادۀ خود، به بهای تلاشی روزمرّه و از فرط ناچاری و "پس انداز" همه چیز به جز کار خودشان، از هر پنی پول استفاده می کنند.

این ها همان زنانی هستند که سرمایه داران با رغبت بسیار به عنوان کارگران خانگی استخدام می کنند؛ کارگرانی که برای یک دستمزد وحشتناک پایین آماده هستند تا برای خود و خانواده شان، به خاطر یک تکه نان "کمی اضافه تر دربیاورند". از میان همین زنان است که سرمایه داران تمامی کشورها (درست مثل برده داران باستان و زمین داران فئودال قرون وسطی) برای خودشان همخوابگانی در "منطقی" ترین قیمت پیدا می کنند. هیچ مقداری از "خشم اخلاقی" در مورد فحشاء (که از هر 100 مورد، 99 موردش تظاهر است) قادر نیست تا در مقابل این تجارت جسم زن کاری کند؛ مادام که بردگی مزدی وجود دارد، فاحشگی نیز ناگزیر وجود خواهد داشت. تمامی طبقات تحت ستم و استثمار در سرتاسر تاریخ جوامع انسانی، همیشه وادار شده اند (و همین جاست که استثمار آن ها شکل می گیرد) تا اوّل کار بی مزد خود و دوّم زنان خود را به عنوان همخوابۀ "اربابان" به آنان واگذار کنند.

برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری از این جهت یکسانند. تنها شکل استثمار است که تغییر می کند؛ خود استثمار هم چنان باقی می ماند." (سرمایه داری و کار زن"-منبع: مجموعه آثار لنین، ویرایش چهارم به انگلیسی، انتشارات پراگرس، مسکو،1965، جلد 30، ص. 371-372، برگردان: آرمان پویان).

 

آری، مادام که سیستم سرمایه داری و بردگی مزدی وجود دارد، فاحشگی نیز ناگزیر وجود خواهد داشت؛ و در این بستر است که نگریستن به زن به مثابه کالای قابل استفاده جنسی زمینه کاملاً مادی یافته و فرهنگ مرد سالاری نیز در همین رابطه هرچه بیشتر تقویت می گردد. اما، رواج چنان نگرشی به زن در جامعه، اثرات بسیار ناگواری بر زندگی روزمره زنان و به خصوص زنان طبقات محروم دارد. مثلاً به همان گونه که امروز شاهدیم، یکی از اثرات و نمودهای فرهنگ ارتجاعی مردسالاری در ارتباط با نگریستن به زن به مثابه کالای قابل استفاده جنسی، در معرض توهین و تحقیر و  حتی اذیت و آزار عملی قرار گرفتن زنی است که از شوهر خود طلاق گرفته است. می دانیم که در جامعه ما به طور کلی به زن مطلقه با ملامت و حتی تحقیر نگاه می شود، اما این موضوع امروز بار سنگینی بر گرده زنان و به خصوص زنان در خانواده های زحمتکش قرار داده است. وضع به گونه ای است که اغلب زنان کارگر و طبقات محروم به خاطر آن که "از چشم بد" مصون بمانند، حاضرند به هر گونه ناراحتی و زندگی ناگوار با همسر خود تن دهند. این زن ها چنین می کنند تا زن طلاق گرفته از شوهر تلقی نشوند و مردی نتواند به "چشم بد" به او نگاه کند و به خود اجازه دهد که به آن زن به عنوان زن مطلقه و بی شوهر، در مورد مسایل جنسی سخنان آزار دهنده بگوید و یا به طریقی دیگر او را مورد آزار و اذیت جنسی قرار دهد.  موارد مشخص در این زمینه بسیار زیاد است. مثلاً می توان داستان زنی را شنید که "از فرط بی‌کسی در شانزده سالگی ازدواج می‌کند و از مرد معتادش جدا نمی‌شود که سایه مرد بالای سرش باشد". همانطور که دیده می شود درجامعه سرمایه داری ایران، در شرایط سیطره فرهنگ مردسالاری در آن، انتظار قبول برابری زن با مرد و تلقی زن به مثابه یک موجود مستقل، افسانه ای بیش به نظر نمی رسد. در حالی که  قرار داشتن "سایه مرد بر بالای سر زن"، به عنوان یک "حسن" به حساب می آید. در یک مورد دیگر می بینیم که: "زنی ... از شوهر کراکی‌اش جدا شده اما هنوز بعد از ده سال تنها بودن، کسی نمی‌داند که همسر ندارد، کفش‌های مردانه همیشه پشت در، دهان همسایه‌ها را می‌بندد که مرد در خانه است و این زن بی‌کس نیست. ده سال پیش خانه‌های مردم را تمیز می‌کرد، بدترین روز زندگی‌اش وقتی بود که پیرمردی که دو سال پرستارش بود مرد...." (مطالب توی گیومه از: "من یک کارگر زنم؛ جرم این است"- ایلنا، 10 اردیبهشت 1389) .آیا واقعیت های فوق ااذکر بیانگر جلوه های دیگری از تحمیل ستم مضاعف به زنان کارگر و به طور کلی به زنان طبقات پائین نیست؟

اکنون به نمودهای دیگر ستم بر زن که با سیطره فرهنگ مردسالاری در جامعه توجیه می شوند، توجه کنیم:

"از نظر زهره و نسرین، سخت ترین و آزار دهنده ترین قسمت کار اینجاست که وقتی خسته و بی رمق از سر کار به خانه می آیند، باز می بایست کارهای خانه را هم انجام دهند و دستورهایی که از طرف پدر و یا برادرها صادر می شود."... " اینجا در کوچه پس کوچه های خیام و بازار، در میان ساختمان های زهوار در رفته و نیمه خراب جنوب شهر، در میان پارچه و خاک و سوزن و چرخ خیاطی، زنان و دخترانی از صبح تا به شب زندگیشان را لابلای پارچه ها سر می کنند. دخترها و زنانی که در تاریک  - روشن صبح می آیند و شب با بدنی فرسوده می روند تا بخوابند. البته اگر کارهای خانه بگذارد. آشپزی، رختشویی، تمیز کردن خانه، کارهایی است که این دختران و زنان از آن به عنوان فرساینده ترین کار در زندگیشان یاد می کنند.( "زنان در بازار کار ایران"،11 اردیبهشت 1388- درج شده در سایت ویژه روز جهانی کارگر).

آنچه در اینجا مورد شکوه قرار گرفته، به عهده داشتن وظیفه انجام کارهای خانگی توسط زنان کارگر صرفاً به خاطر زن بودن آنها می باشد. متأسفانه هنوز در ایران، در سطح نه چندان غیر وسیع، این تصور چه در میان زنان و چه در میان مردان وجود دارد که گویا کارهای خانگی را صرفاً زن ها باید انجام دهند؛ و اگر مردی در خانه ظرف  بشوید، خانه را تمیز کند و یا به کارهای مربوط به بچه برسد، به کارهای "زنانه" پرداخته و این چیزی از "مردانگی" او می کاهد. این ها تصورات و تفکرات نادرستی است که به گذشته ها تعلق دارند. امروز چه با شرکت مستقیم زنان در کار تولیدی در بیرون از خانه و چه با تسهیلاتی که در امر انجام کارهای خانگی بوجود آمده، دیگر نمی توان بین کارها، با زنانه و مردانه نامیدن آن ها، مرز کشید.

واقعیت این است که در سیستم های طبقاتی ما قبل سرمایه داری، کارها، یا به عبارت دیگر، وظایفی که انسان ها برای تأمین معاش و تداوم زندگی می باید انجام دهند، به دو قسمت کارهای مردانه و کارهای زنانه تقسیم شده بود. بر این اساس، کارهای خانگی به مثابه به اصطلاح "کارهای زنانه" اساساً بر دوش زنان و کارهای بیرون از خانه به عنوان "کارهای مردانه" به عهده مردها  قرار داشت. اما با رشد صنعت و تکنولوژی در سیستم سرمایه داری، شرایطی در جامعه بوجود آمده که قائل شدن عنوان هائی چون کار مردانه و کار زنانه برای کارهای لازم زندگی که باید هم توسط مرد و هم توسط زن صورت بگیرد، نامفهوم گشته و این عنوان ها بار کهنگی و عقب مانده ای را با خود حمل می کنند. البته این وضع تا زمانی که (به قول انگلس) "خانواده فردی به مثابه واحد اقتصادی جامعه" شمرده می شود، همچنان برقرار خواهد بود. در ارتباط با مطلب فوق توجه به تاریخ این پدیده نیز ضروری است. به گونه ای که تحقیقات انگلس نشان می دهد، در کمون های اولیه که قبل از بوجود آمدن مالکیت خصوصی و ایجاد طبقات متخاصم در جامعه  وجود داشت، وضعیت زیر بر قرار بود: "در خانوار کمون قدیمی که زوج های متعدد و فرزندان آنان را در بر می گرفت، اداره امور خانه که به عهده زن بود، همانقدر صنعت عمومی و اجتماعی ضروری تلقی می شد که تهیه غذا بوسیله مرد. این وضع با پیدایش خانواده پدر سالار- و از آن هم بیشتر با خانواده فردی تک همسری- تغییر کرد.  اداره عمومی خانه خصلت عمومی خود را از دست داد و دیگر امری نبود که مربوط به جامعه باشد؛ یک خدمت خصوصی شد." (کتاب "منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت" - صفحه 104، ترجمه رفیق مسعود احمدزاده).

جای خوشحالی است که امروز نسل جوان در ایران چون گذشتگان و نسل های پیشین خود به امر کار خانگی برخورد نمی کند و به خصوص نسبت به گذشته، خیلی از دختران جوان انجام کارهای خانه را الزاماً وظیفه زنان نمی دانند. این نکته جالب توجه و با ارزشی است که از وجود افکار جدید و مترقی در این نسل خبر می دهد. خودِ شکوه هائی که در گزارشات کارگری از دختران جوان کارگر در این زمینه منعکس می شود، مؤید چنین واقعیتی است. مثلاً در قسمتی از گزارش "زنان در بازار کار ایران"،11 اردیبهشت 1388، از قول دختران جوان کارگر می خوانیم که: "چرا وقتی ما با این همه خستگی به خانه می رویم، تازه باید غذای برادرها و پدرمان را درست کنیم، لباسشان را بشوییم، دستوراتشان را اجرا کنیم و بعد وقتی همه چیز تمام شد فرصتی است برای خوابیدن و باز فردا روز از نو، روزی از نو"..." نسرین می گوید: "اگر واقعا عدالت وجود داشته باشد، باید برادرهای ما هم مثل ما در خانه کار کنند، اما همیشه ما باید کارهای آن ها را در خانه انجام دهیم." اما همان طور که در بالا اشاره شد این معضل تا زمانی که سیستم سرمایه داری در جامعه حاکم است و "خانواده فردی به مثابه واحد اقتصادی جامعه" شمرده می شود، به طور ريشه ای نمی تواند از بین برود. تنها با نابودی نظام کار مزدی و  انتقال وسایل تولید به مالکیت اجتماعی و ایجاد یک جامعه سوسیالیستی است که طی آن در حالی که کار مزدی پرولتاریا از بین می رود زمینه ای فراهم می گردد که کار خانگی به صورت یک صنعت اجتماعی در می آید. در نتیجه افراد  بدون توجه به جنسیتشان می توانند در این صنعت مثل هر صنعت دیگری کار کنند. انگلس در همان کتاب فوق الذکر مطرح می کند که: "با انتقال وسایل تولید به مالکیت اشتر اکی، خانواده فردی، دیگر واحد اقتصادی جامعه نخواهد بود. خانه داری خصوصی تبدیل به یک صنعت اجتماعی می گردد. تعلیم و تربیت فرزندان یک امر عمومی می شود. جامعه با رعایت تساوی، از همه اطفال - بدون در نظر گرفتن این که آن ها محصول پیوند ازدواج هستند یا نه- توجه می کند."(صفحه 107، همان منبع).

در آخر، پیش از جمعبندی همه مطالبی که در این سلسله مقالات بیان شد، لازم است به مبارزه دلاورانه زنان کارگر برای تغییر شرایط جهنمی خود اشاره نمود و در این مورد به گویا ترین اعترافی تکیه کرد که در "همایش بزرگ زنان کارگر"، از طرف عضوهیأت مدیره "اتحادیه زنان سراسری کشور" به نام محبوب نژاد ابراز شد. در آنجا آمده است: "محبوب نژاد تصريح كرد:‌ زنان كارگر ايران در اعتراضات و اعتصابات صنفی، در دفاع از حق‌شان، با مجازات‌هايى از قبيل عدم استخدام و يا اخراج از كارشان روبرو می‌شوند، و عليرغم اين مشكلات در برابر هر گونه تضييع حقوقشان، محكم و استوار می‌ايستند و مبارزه می‌كنند." (ایلنا، 7 اردیبهشت 1389)  

با تکیه بر این واقعیت که تنها با برقراری یک جامعه سوسیالیستی است که کار مزدی پرولتاریا از بین می رود، می توان جمعبندی کوتاه زیر را ارائه نمود.  با توجه به همه واقعیت هائی که در ارتباط با استثمار و ستم های فراوان به  کارگران زن ذکر شد و اشکال و نمودهای گوناگون این امر توضیح داده شد، جای تردید نیست که رهائی کارگران زن از زیر ستم مضاعف در همه اشکال آن، امروز در جامعه به صورت یک نیاز مبرم واقعی مطرح است. اما کارگران زن بدون اتحاد با کارگران مرد و مبارزه سترگ و قاطع بر علیه سرمایه داران و کل سیستم سرمایه داری حاکم بر ایران، قادر به رهائی خود نیستند. واقعیت این است که راه رهائی همه کارگران رنجدیده ما- اعم از زن و مرد - از استثمار وحشیانه و مظالم بیشمار سیستم سرمایه داری حاکم، در خلع ید از سرمایه داران یعنی با لغو مالکیت خصوصی آنان بر وسایل تولید و انتقال وسایل تولید به مالکیت اجتماعی نهفته است، به سخن دیگر، کارگران زن و مرد تنها با برپائی سوسیالیسم می توانند به رفاه و آزادی و استقلال در ایران دست یابند. روی این امر باید تأکید کرد که بشریت با تلاش کارگران مبارز و قهرمان روسیه در برپائی یک جامعه سوسیالیستی در کشور خود، به تجربه های گرانقدری دست یافت.

هرچند سوسیالیسم در شوروی به دلایل مختلف نتوانست تداوم یابد، اما با برقراری این سیستم اقتصادی- اجتماعی در آن جا، نشان داده شد که وقتی بر زمینه این سیستم یک دولت متعلق به زحمتکشان بر سر کار آید، قادر است به نفع زنان کارگر عمل نموده و از بین بردن هر گونه ستم به زنان را در دستور کارخود قرار دهد. همانطور که دولت سوسیالیستی شوروی در زمان لنین اولین و تنها  دولت در جهان بود که نه فقط همه قوانین ننگین بر علیه زنان را ملغا اعلام کرده و برابری زن و مرد را در قانون تأمین نمود بلکه برای ایجاد برابری واقعی در همه جنبه های زندگی بین زن و مرد نیز قدم های موثری برداشت.

چه با تکیه بر علم شرایط رهائی پرولتاریا یعنی کمونیسم و چه با تکیه بر تجربیات موفق بشریت در راه مبارزه برای از بین بردن هر گونه ستم و استثمار و از جمله در حق زنان کارگر، با قاطعیت باید گفت که تنها در یک جامعه سوسیالیستی است که شرایط برای از بین رفتن استثمار به طور کلی و رهائی زنان  نه فقط از ستم طبقاتی بلکه از ستم جنسیتی نیز فراهم می گردد. بنابراین مبارزه دوش به دوش زنان و مردان کارگر و زحمتکش و همه زنان و مردان طبقات تحت ستم ایران با ارتجاع جمهوری اسلامی برای نابودی سیستم سرمایه داری وابسته در ایران، هم  تنها امکان برای رهائی از شرایط بسیار ظالمانه حاکم بر جامعه و دست یابی به یک جامعه آزاد انسانی است و هم، چنین مبارزه ای وظیفه ای است که بر دوش همه ما قرار دارد. بکوشیم با قدم های هر چه محکم تر در این راه ظفرنمون پیش برویم.

مرداد 1389

 

(*) در قرن 18 با این که موضوع ستم بر زن مورد توجه خاص اندیشمندان در اروپا قرار گرفت، ولی از آن جا که در آن زمان هنوز کشفیات مربوط به تاریخ خانواده صورت نگرفته و اساساً چیزی به اسم تاریخ خانواده وجود نداشت، تصور بر آن بود که گویا زن از ابتدا برده مرد بوده است. به این تصور، اخیراً خیلی از فعالین جنبش زن در ایران که متأسفانه تحت تأثیر اندیشه های فمنیستی قرار دارند استناد می کنند؛ و موضوع این طور بیان می شود که گویا در گذشته، مردها به شکار می رفتند و زن ها به خاطر امر تولید مثل و نگهداری از بچه ها در خانه می ماندند و چنین تقسیم کاری گویا باعث بوجود آمدن ستم جنسیتی شده است. اما این ادعا درست نیست و چنین چیزی در واقعیت امر وجود نداشته است. نادرستی این تصور، با پیشرفت علوم مختلف در قرن 19 و انجام تحقیقات علمی در ارتباط با تاریخ خانواده در نیمه دوم این قرن، نشان داده شد. انگلس در این زمینه می گوید: "این که زن، در آغاز جامعه، برده مرد بود یکی از مضحک ترین تصوراتی است که از عهد روشنگری قرن هیجدهم به ما رسیده است. زنان در میان تمام وحشی ها و بربرها -  در مرحله پائینی و میانی وحتی تقسیم بندی در مرحله بالائی - نه تنها موقعیت مستقل بلکه موقعیتی بسیار محترم داشتند".  و "خلق هائی که فقط از راه شکار امرار معاش کنند، هرگز وجود نداشته اند."( فردریش انگلس، "منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت"، صفحات 70 و 33 ترجمه رفیق مسعود احمدزاده).