عبداله باوی
نام هائی که در حافظه تودهها ماندگار اند!
کراسوس سردار رومی که از طبقه استثمارگر و برده دار و به اعتبار موقعیتش یکی از ثروتمندترین های دوران خود بوده و صدها برده داشته و دشمن خونخوار بردگان بود، تصمیم گرفت که با شکست دادن اسپارتاکوس، این رهبر بردگان شورشی که هزاران برده به او پیوسته بودند، ضمن حفظ شرایط خونبار نظام استثمار گرانه دوران خود، نام خویش را جاویدان کند. او با هزاران هزار سرباز به ارتش بردگان حمله کرد و بعد از شکست دادن آنان، هزاران نفر را به صلیب کشید. اما با گذشت بیش از دو هزار سال از این کشتار، تودهها نه تنها نام او را نمی دانند، بلکه بر عکس نام اسپارتاکوس را در حافظه تاریخی خود ثبت کرده، و در پیکار برای نان و آزادی از این قهرمان خود الهام می گیرند و این خود از جاودان شدن نام او، نقشی که در تاریخ ایفا کرد و احترام توده ها به وی حکایت می کند.
اکنون تودههای جهان با امپریالیسم، این دشمن بس خطرناکتر و خون خوارتر روبرو هستند که در تمام جبههها علیه رنجبران عمل میکند، دشمنی که برای حفظ شرایط خونبار خود، جنگ های هولناک به راه می اندازد و نه تنها خانهها بلکه شهرها و کشورها را ویران کرده و میلیون ها انسان را کشته و یا بیخانمان کرده و با کشاندن آن ها به فقر، آن ها را به مرگ محکوم میکند. و ارتشی از قلم به دستانی که زندگی کثیف خود را مدیون این جنایات هستند هر روز و هر ساعت در مقام توجیه این جنایات برآمده و از "حقانیت" این جنایات نوشته و مینویسند. و ارتشی از متخصصین در خدمت آن نیز در پی این هستند که چگونه اسلحهای بسازند که به جای یک نفر، ده ها نفر، و به جای ده ها نفر هزاران نفر را در یک لحظه نابود کنند و یا چگونه سمی بسازند تا زمین های مزروعی را ویران کرده و برای سال ها غیرقابل کشت کنند و دیگر خدمتگزاران این نظم ضد خلقی که با تمام توان در پی خلق تئوری ها، کشف و اختراع راه ها و وسایلی هستند تا از پیشرفت تاریخ جلوگیری کرده تا چند لحظهای به زندگی سراپا ننگین خود بیفزایند، و قاتلینی که آموزش میبینند که چگونه با وحشیانهترین روش ها انسان ها را کشته و زن و کودکان را سر به نیست کنند، و چگونه "هنرمندانی" که در لجن زاری بنام "مدرنیسم" بورژوازی به دختران و زنان میآموزند که ظاهر هر زن همه چیز او و "سرمایه" اوست و زنان باید "جنس دوم" بمانند تا بورژواها از این طریق میلیاردها به ثروت خود بیافزایند، و دولتمردانی که هر روز و هر ساعت دروغ و فریب گفته و نفرت طبقاتی را به نفرت فردی و شخصی تبدیل کرده تا تودهها خود را تنها احساس کرده و برای بقای خود به هر سختی ای تن در دهند تا چرخ استثمار همچنان در گردش بوده و ثروت بیافرینند. و جالب است که امپریالیسم، این دشمن بشریت تمام این جنایات را بنام تمدن یا حفظ تمدن انجام میدهد.
ولی سیر تاریخ و درس های تاریخی نشان داده اند این چنین نبوده و نخواهد ماند، مطالعه تاریخ نشان می دهد که همیشه و حتی در تاریک ترین دوران هزاران هزار مبارزین و انقلابیونی وجود داشته اند که فاقد از سختی شرایط، بر علیه نظم استثمارگرانه حاکم گردن برافراشتند و گفتند و نوشتند و سراییدند و جنگیدند تا تودهها حقیقت را بدانند و راه رهایی خود را بیابند و تا به آخر طی کنند، تا تودهها بدانند که نوع دیگری میشود زندگی کرد که در آن ظلم و ستمی نیست، که ستمگر و ستمکشی نیست، که دیگر دخترانی نیستند که از فقر فروخته شوند، و مادرانی نیستند که به هر ستمی تن در دهند. البته در مقابل این آرمان ها همواره خودفروختهگان به امپریالیسم هستند که آن را اتوپی خوانده و میخوانند و از ناممکن بودن آن گفته و میگویند ولی به تودهها نمیگویند که خود، با فریب تودهها و کشتن انسان ها، می کوشند تا چنین امکانی را ناممکن ساخته و از حرکت برای تحقق آن بازشان بدارند.
ولی تاریخی که اسپارتاکوس ها را به خود دیده و یاد و راه شان را در ضمیر خود حک کرده، به انسان ها این درس را می دهد که این چنین نمانده و نخواهد ماند. کراسوسهای زمان با اعمال هر نوع ستمی هرگز نتوانسته و نمیتوانند انسان ها را برای همیشه دربند و بندگی نگه دارند و نسل کشی و بنای ده ها خاوران نیز هرگز نتوانسته است سکوت مطلق بیافریند و انسان ها برای نوع دیگری از زندگی، برای آزادی و رهایی از بند استثمار، هم چنان خواهند گفت و خواهند نوشت و خواهند سرود و خواهند جنگید زیرا عشق به زحمتکشان و تودههای دربند و رهایی آن ها از ستم، خون در رگ های آن هاست و با آن زنده هستند.
و این راز جاودانگی این انسان ها است.
سپتامبر 2014