ع. شفق

 

نگاهی به سیستم "انتخاباتی" در جمهوری اسلامی

 

نمایشات انتخاباتی جاری در جمهوری اسلامی موقعیتی ست تا بار دیگر بر اهمیت شناخت ماهیت سیستم انتخاباتی در جمهوری اسلامی تاکید نمود و برای تقویت مبارزه انقلابی مردم تحت ستم ایران از آن آموخت. بی شک یکی از مهمترین رویدادهای "انتخابات ریاست جمهوری" این دوره، اعلام کاندیداتوری و سپس رد صلاحیت رفسنجانی توسط شورای نگهبان رژیم بود. رد صلاحیت رفسنجانی برای کاندیداتوری یازدهمین دوره انتصابات حکومتی جمهوری اسلامی و صحه گذاردن "رهبر" نظام بر آن، که در قالب نامه تحقیر آمیز "تشکر" وی خطاب به تمام مردود شدگان نوشته شد، بار دیگر اوج ورشکستگی و ابعاد بحران گریبانگیر نظام دیکتاتوری حاکم را در مقابل همگان به نمایش گذارد. این حذف، پیش از هر چیز این واقعیت را منعکس کرد که عمق بحران گریبانگیر نظام جمهوری اسلامی به درجه ای ست که گردانندگان آن از شدت ترس و وحشت شان از خشم و نفرت توده ها، حتی حاضر نیستند "ریسک" وجود مهره هایی نظیر رفسنجانی در یک نمایش انتخاباتی کنترل شده که خودشان از قبل به "مهندسی" کردن آن اذعان دارند را  بپذیرند. دیکتاتوری حاکم و راس آن یعنی خامنه ای جنایتکار، عليرغم هر اختلافی که با رفسنجانی دارد اما بر اين امر آگاه است که نتيجه انتخابات را، خود تعيين می کند و به همين دليل هم از شرکت مهره ای مثل رفسنجانی که در صورت شکست هم تنها به "خدا" متوسل خواهد شد، منطقا ترسی نداشت. اما اینان با آگاهی از موقعیت بحرانی کنونی و با برخورداری از تجارب "انتخابات" حکومتی 4 سال پیش، به هیچ رو نمی خواهند "رقابتی" را بین کاندیداها دامن زنند، تا مبادا فضایی برای صدمه زدن به نظام ارتجاعی حاکم توسط جنبش مردم به جان آمده ایجاد شود و توده ها بتوانند از امکان ایجاد جزئی ترین خلاء و شکاف در سد دیکتاتوری  به نفع خود استفاده کنند.

 

تحولات اخیر یکبار دیگر آشکار می سازند که جمهوری اسلامی به مثابه یک دیکتاتوری مطلق العنان، در شرایط حاضر که گرسنگی و بیکاری و سرکوب  و تحریم ها نفس مردم را بریده و جامعه تحت سلطه با انباشت دائم التزاید انرژی بنیان برافکن ناشی از نفرت طبقات فرودست روبرو  ساخته حتی تحمل "نمايشات انتخاباتی" و به اصطلاح  "رقابت" هر چند صوری "خودی" های نظام یعنی بخش های مختلف هیات حاکمه را ندارد. در نتیجه در حذف چهره ای نظیر رفسنجانی که به خاطر تمام خدمات بی شائبه اش در سه دهه گذشته در تحکیم سلطه نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در ایران، لقب  "شناسنامه" جمهوری اسلامی را گرفته، کمترین تردید و شبهه ای روا نمی گردد.

حذف رفسنجانی علاوه بر نمایش عمق بحران دیکتاتوری حاکم و بی ظرفیتی  رژیم جمهوری اسلامی در شرایط حاضر، همچنین اوج افلاس و ورشکستگی بسیاری از نیروهای ضدخلقی در  داخل ایران و در خارج کشور  را به نمایش گذارد که چه با کانديدا شدن وی و چه با اعلام "حذف" وی با خاطری پریشان، عَلَمِ دفاع از وی و در واقع بخشی از طبقه حاکمه را برافراشتند. این نیروهای ضد خلقی در ایران و همپالگی هایشان در خارج کشور ، یعنی اکثریتی ها و شبه اکثریتی ها همان هایی هستند که با اعلام کاندیداتوری رفسنجانی، این چماق شناخته شده طبقه استثمارگر حاکم ، با تمام توان در جهت گرم کردن تنور سرد انتخاباتی جمهوری اسلامی و در حمایت مستقیم و غیر مستقیم از این دشمن قسم خورده کارگران و خلق های تحت ستم ایران مشغول فعالیت بودند. حذف رفسنجانی در میان این نیروها و در راس آن ها دار و دسته خائن اکثریت و شبه اکثریتی ها و هم چنین دنباله روان آن ها، ولوله ای بر پا کرد و امید آن ها برای بازی دوباره در بساط انتخاباتی حکومت و توهم پراکنی و عوامفریبی در مورد نمایشات پیشا رو را بر هم زد. در نتیجه این ها با صدور اطلاعیه های رسوایی، به "انتقاد" از "نهادهای" زیر کنترل "رهبری" و بطور مشخص "شورای نگهبان" در مورد حذف برخی کاندیداها و بطور مشخص رفسنجانی جنایتکار پرداخته و رژیم تبهکار جمهوری اسلامی و رهبر آن را شماتت کردند که چرا در موقعیت بحرانی کنونی که کشور که نیازمند "تغییر"  است با این کار موجب "انسداد" فضای سیاسی می گردد.

اما مگر براستی چه تغییری قرار بود با حضور نام رفسنجانی و حتی استخراج نام او از صندوق های کذایی جمهوری اسلامی برای میلیون ها تن از توده های گرسنه و محروم (یعنی اکثریت مطلق جامعه) انجام گردد که حال با حذف او، این امر از عهده بقیه کاندیداهای این خیمه شب بازی خارج است. آیا هیچ کسی جز تبهکاران بالفطره و یا چاکران خودفروخته نظام استثمارگر حاکم، می توانند ادعا کنند که حضور مثلا مهره ای نظیر رفسنجانی نشانه "گشایش" فضای سیاسی برای توده مردم در کشوری است که نظام حاکم بر آن اصولا در هر شرایطی در طول 33 سال گذشته اساسا با اعمال انسداد سیاسی مطلق در هر عرصه ای قادر به حفظ موجودیت خود بوده و خواهد بود. آیا جنایات وصف ناپذیر 8 سال زمامداری این "پدر اصلاحات" و "سردار سازندگی" در مصدر ریاست جمهوری رژیم و در زمانی که در هر روز از حیات دولتش، وی چهارنعل در جهت تحمیل فقر و گرسنگی و بیکاری بیشتر به کارگران و محرومان می تاخت و همزمان وزارت اطلاعاتش هر صدای مخالفی را با زندان و ترور و شکنجه اعدام پاسخ می داد، فراموش مردم ما شده است؟ براستی با حضور رفسنجانی چه منفذِ تنفس سیاسی و یا راه نجاتی برای اکثریت محروم جامعه ما یعنی کارگران و زحمتکشان که رفسنجانی را بحق دشمن قسم خورده طبقاتی خود می دانند، باز شده بود، که اکنون حذف این تبهکار توسط سردسته تبهکاران نظام، آن را مسدود کرد. با حذف او کدام "امید" مردم محروم بر باد رفته که حال باید برای او اشک ریخت و با صدور اعلامیه به رهبران نظام پند و اندرز داد که نباید این جانی را از لیست جانیان دیگر کاندید انتخابات ریاست جمهوری حذف می کردند؟ حضور رفسنجانی در نمایشات انتخاباتی پیشاروی رژیم، همانقدر می توانست توسط دشمنان مردم و ریزه خواران آن ها نشانه "گشایش" فضای سیاسی و "امکان تغییر" برای توده های ستمدیده قلمداد شود که حضور مهره های دیگر طبقه حاکم یعنی خاتمی و موسوی و کروبی در خیمه شب بازی های انتخاباتی گذشته.

حذف رفسنجانی اما بدون شک برخی امیدهای جناح هایی از سرمایه داران رذل حاکم بر ایران و وابستگان و ریزه خواران آن ها را در سایه قدرت نمایی مطلق رهبر نظام بر باد داد. همان هایی که فکر می کردند در صورت "انتخاب" رفسنجانی و باندش، مهلت خواهند یافت تا بار دیگر از بابت لگد مال کردن حیات و هستی مردم ما، با دسترسی هر چه مستقیم تر به امتیازات دولتی ، ثروت های بیشتری به جیب بزنند و "فضای تنفس" بیشتری برای امتیازات و غارتگری های خویش بدست بیاورند. این قشر از طبقه حاکم و زائده های آنان از جمله اکثریت و شرکا اکنون با ناله و زاری از "انسداد" سیاسی و "ضرورت تغییر" حرف می زنند و با اعتراف به گوشه ای از نابسامانی های عظیم موجود در جامعه می کوشند موضع ضد خلقی خویش را با چاشنی های عوام فریبانه به خورد مردمی بدهند که برای سرنگونی تمامی این بساط استثمار و سرکوب لحظه شماری می کنند.

نکته مهم دیگری که در رابطه با مطلب فوق باید بدان پرداخت، بررسی  این اتهام نا بجا علیه نیروهای انقلابی از طرف چنان نیروهایی ست که گویا مدافعان تحریم انتخابات در ایران با "انجماد" فکری، اصولا معتقدند که وجود و عدم وجود همین نمایشات انتخاباتی هیچ فرقی ایجاد نمی کند. این که موسوی و یا خاتمی و یا رفسنجانی رییس جمهور باشند و یا احمدی نژاد و مشایی و ... فاقد هر گونه اهمیتی ست و  غیره.

چنین اتهامی در درجه اول تلاش برای عوام فریبی و جمود فکری خود اتهام زنندگان را نشان می دهد چرا که آن ها هیچگاه حاضر نشده اند از هیچ یک از اشتباهات و خیانت های 33 سال گذشته خود در هنگام تشویق توده ها به رای دادن به این یا آن بخش از ارتجاع حاکم دست بشویند. در نمایشات انتخابات سال 1368 ، پس از کشتار قساوت بار نسلی از بهترین فرزندان این سرزمین در سیاهچال های جمهوری اسلامی، این نیروها همگام با تبلیغات امپریالیست های حامی رژیم جمهوری اسلامی به توده ها گفتند که رفسنجانی "میانه رو" است، "پرو غرب" است، "بورژوازی متعارف" است و با انتصاب او مشکلات مردم "حل" می شود. اما این مهره رذل سرمایه، در طول 8 سال ریاست جمهوری با "واقع بینی" طبقاتی مختص سرمایه داران حاکم با پیشبرد برنامه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در  دوران هجوم وسیع سرمایه های مالی به ایران  زیر نام "خصوصی سازی" بعد از جنگ چنان دماری از روزگار طبقه کارگر و زحمتکشان ایران درآورد که در تاریخ مملکت ما ماندگار شد.

مدتی بعد دوباره همین نیروها بودند که با شارلاتان بازی تمام، تبلیغات امپریالیستی را در مورد خاتمی فریبکار را پژواک کردند. فریاد زدند او با "آخوندهای" دیگر "فرق دارد" ، "متمدن" است ، به "حقوق" زن و "آزادی بیان" احترام می گذارد و "مخالف" سرکوب است؛ مورد "احترام" غرب است اگر به او رای دهید از طریق "تحولات درونی" و از بالا با "گشایش" فضا، مردم ستمدیده به حقوق خود خواهند رسید و ... اما این چهره فریبکار طبقه حاکم، تنها آمده بود تا برنامه های امپریالیستی در مورد اقتصاد ایران را پس از رفسنجانی ادامه دهد. بطوری که  8 سال زمامداری این مهره همیشه "خندان" ولی عوام فریب سرمایه داران وابسته، با موجی از بزرگترین ادبار و بدبختی و گرسنگی و بیکاری برای میلیون ها تن از کارگران زحمتکش و محروم ایران مقارن شد که در اثر تصویب بیرحمانه قوانین ضد کارگری مورد درخواست سرمایه داران جهانی در دولت خاتمی، بیش از پیش به خاک سیاه نشستند. دوران زمامداری وی با "قتل های زنجیره ای"، سرکوب خونین جنبش دانشجویی- مردمی سال 78 و قلع و قمع و بستن صدها نشریه که با خودسانسوری خود منتشر می شدند و ... عجین گشت و پایان یافت.

واقعیت این است که نمایشات انتخاباتی رژیم و تغییر آرایش مهره های دولتی هر بار پس از این نمایشات، در برگیرنده تغییرات مشخصی برای بخش هایی از جامعه است که با هزار و یک ریسمان مرئی و نامرئی حیات شان به حیات نظام کنونی گره خورده است. این ها از بابت تغییر دولتمردان حاکم در بالا و تمرکز امتیازات دولتی در دست این یا آن جناح از طبقه حاکم به منافع مشخصی میرسند.

به قدرت رسیدن هر یک از این دار و دسته ها که هم و غمی جز پیشبرد بهتر برنامه های اقتصادی نظام سرمایه داری جهانی و قدرت های امپریالیستی در ایران و تشدید غارت و چپاول کارگران و توده های محروم ندارند، امتیازاتی را نصیب این یا آن بخش از "رانت خواران" و نزدیکان به این یا آن رییس جمهور و دولتش می کند. "نتیجه" هر دوره نمایشات انتخاباتی برای این گروه از آحاد جامعه (وابستگان به قدرت دولتی) و حفظ منافع شان حیاتی و تاثیر گذار است. 

علاوه بر این، پس از هر نمایش انتخاباتی، که لاجرم با تغییرات وسیعی در سطح بوروکراسی دولتی (وزارتخانه ها، استانداران، شهرداران، فرمانداران و حتی روسای پلیس و نیروی انتظامی و ...) توسط باند روی کار آمده روبروست، بخش دیگری از عناصر طبقه حاکم و ریزه خواران آن ها (که بخش مرفه جامعه هستند) از بابت خدمتگزاری و داشتن رابطه با محافلی از طبقه حاکم و از این طریق امتیازات دولتی برای مدتی صاحب مال و منال و امتیازاتی می گردند. این ها از زمره نیروهایی هستند که "انتخاب" رفسنجانی، موسوی، خاتمی و یا احمدی نژاد و مشایی و ... برای شان حاوی منافع مادی ست. این ها جزئی از لشکری هستند که علاوه بر دستگاه سرکوب اصلی نظام یعنی ارتش و پلیس و پاسداران و وزارت اطلاعات ، حاضرند برای حفظ این نظام با فداکاری تمام با دشنه و چاقو در خیابان ها به جان کارگران و زحمتکشانی بیفتند که جانشان به لب رسیده و به نتایج "انتخابات" و اصولا کل سیستم انتخاباتی و بقای کل رژیم معترضند. نمایشات انتخاباتی و نتایج آن برای این اقشار و گروه های غارتگر و  ضد مردمی بسیار  مهم است

در یک برخورد واقعی و علمی برای درک ماهیت سیستم انتخاباتی جمهوری اسلامی باید به دو جنبه اساسی در این مسئله توجه کرد. اول اینکه "انتخابات" چه نقشی در حیات کل ماشین دولتی حاکم بر ایران دارد و دوم آن که تجارب عینی ناشی از "انتخابات" 33 سال گذشته در عمل چه چیزی را نشان داده اند.

جایگاه "انتخابات" در "نظام" جمهوری اسلامی

حقیقت این است که سیستم و زیربنای اقتصادی حاکم بر ايران يعنی بورژوازی وابسته ، رو بنائی جز ديکتاتوری ندارد و جمهوری اسلامی به مثابه رژیم حافظ اين نظام با لفافه های مذهبی (و بطور مشخص ارتجاعی ترین قوانین اسلامی) آن را اعمال می کند. تحت چنین مناسبات اقتصادی - سیاسی (یعنی بورژوازی وابسته) هر گونه امکان ابراز اراده آزاد توده ها با سد دیکتاتوری حاکم مواجه بوده و طبقه حاکم اصولا با سرکوب شدید و وحشیانه هر گونه حقوق اولیه و دمکراتیک توده های تحت ستم و اعمال خفقان و انسداد سیاسی دائمی قادر به حفظ سلطه خویش و صیانت از نظام استثمارگرانه اش می باشد. در پرتو چنین مناسباتی بدیهی ست که حتی حقوق اولیه ای که بورژوازی حاکم در کشورهای متروپل برای مردم نظیر داشتن حق رای برای این که "انتخاب" کنند که کدام بخش از استثمارکنندگان طبقه حاکم برای 4 سال بر آن ها حکم برانند قایل است نیز در این جا وجود ندارد.  درست بدلیل سیطره چنین روبنایی، اصولا جامعه توسط طبقه حاکم  از پیش شرط های لازم برای برگزاری یک انتخابات دمکراتیک و آزاد نظیر، حق تشکل، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، احزاب و ... به زور سرنیزه محروم شده است و ابعاد این اعمال دیکتاتوری بر توده ها هر جا که منافع بقای نظام ایجاب کند به حیطه بخش هایی از خود طبقه حاکم نیز تسری می یابد. برای اثبات این واقعیت، نیاز به تامل زیادی نیست. نگاهی به  کارنامه سیاه جمهوری اسلامی در کشتار و قتل عام و شکنجه و زندان مردم و آزادیخواهان و مخالفین چنین واقعیتی را اثبات می کند و چگونگی عملکرد ضد خلقی ماشین دولتی در ایران را توضیح می دهد. حال دیگر نيازی به تاکید روی این موضوع نيست که علاوه بر ماهیت رژیم جمهوری اسلامی در سرکوب دائم حق رای مردم، در سیستم انتخاباتی مکانیزم های پیش بینی شده دیگری و از جمله "نظارت استصوابی" هستند که حتی کمترین امکان کاندیداتوری هر مهره ای را که به هر دلیلی در تایید شخص رهبری نباشد را نیز مسدود می سازند.  

در نتیجه تحت سلطه چنین مناسبات ارتجاعی و ضد خلقی ای انتخابات اساسا ابزاری برای نمایش "مشرعیت" مردمی بخشيدن به  استبداد حاکم و سلطه طبقه فرمان روا و رژیم مدافع آن و تایید انتصابات حکومتی بویژه در انظار بین المللی است. به همین خاطر شرکت تعداد هر چه بیشتر و بطور دقیق تر استخراج تعداد هر چه زیادتری از "آراء" مردمی از صندوق های مارگیری نمایشات انتخاباتی، یکی از نیازهای مهم تبلیغاتی جمهوری اسلامی در هر دوره از انتصابات حکومتی را تشکیل داده است.  این واقعیت به نوبه خود اوج فضاحت و خودفروختگی نیروهایی را هم اثبات می کند که تحت هر لفافه و پوششی در طول 33 سال گذشته با چشم بستن بر ماهیت نظام اقتصادی سیاسی حاکم بر ایران و از آن کمتر با چشم بستن بر سیستم انتخاباتی جمهوری اسلامی ضمن ارائه هزار و یک توجیه سازشکارانه، به بازی در بساط انتخاباتی طبقه حاکم پرداخته و کوشیده اند با توهم پراکنی نظیر انتخاب بین "بد " و "بدتر" تنور سیاست های ضد مردمی حکومت را گرم و مردم را به بازیچه این یا آن جناح طبقه حاکم بدل سازند.

"انتخابات" جمهوری اسلامی در پرتو تجارب توده ها

در طول 33 سال گذشته تا کنون قریب به 33 نمایش انتخاباتی زیر نام "انتخابات" توسط جمهوری اسلامی برگزار شده است. ویژگی مشترک تمام این نمایشات، عدم آزادی و اعمال تقلب سیستماتیک در آن ها بوده است. چند مثال در این رابطه، واقعیت فوق و رابطه آن با قانونبندی حاکم بر جامعه تحت سلطه ما یعنی وجود یک استبداد خشن که هیچ گونه انتخابات آزاد را بر نمی تابد را بهتر نشان می دهد.

رفراندوم سال 58 برای تعیین به اصطلاح نظام: در شرایط حضور وسیع توده های انقلابی و سازمان های سیاسی در جامعه، دار و دسته خمینی و دولت منتخب او (بازرگان) با شارلاتان بازی تمام از همان ابتدا با محدود کردن موضوع رفراندم به انتخاب بين رژيم سلطنت و جمهوری اسلامی و در شرایط بایکوت وسیع این نمایشات توسط نیروهای سیاسی مخالف که در آن زمان بخصوص با توجه به حضور گسترده طرفداران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، نیروی بسیار بزرگی را شامل می شدند،  سرآخر مدعی شدند که بیش از 99 درصد از مردم به جمهوری اسلامی رای داده اند! آن هم در شرایطی که بخش های بزرگی از کارگران ما در سراسر کشور بر علیه رژیم سرکوبگر جدید به پاخاسته بودند در شرایطی که  خلق های تحت ستم ما در گوشه و کنار جامعه سرکوب دارو دسته تازه به قدرت رسيده را تجربه کرده بودند و مردم در  کردستان و ترکمن صحرا و ... با برداشتن سلاح بر علیه ارتش و پاسداران ضد خلقی رژیم جدید می جنگیدند، و بالاخره در شرایطی که زنان و دانشجویان سلطه خمينی را به چالش کشیده بودند و رای واقعی خود یعنی برقراری دمکراسی و آزادی را علنا و در هر فرصتی ابراز می کردند. رفراندوم جمهوری اسلامی در فروردین 58 یکی از بزرگترین شارلاتان بازی های جمهوری اسلامی زیر نام "انتخابات آزاد" را به نمایش گذارد و ماهیت سیستم انتخاباتی این حکومت را در مقابل توده های آگاه و تمام آن ها که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن داشتند را افشا کرد.

 نمایشات انتخاباتی دوم خرداد سال72: این "انتخابات"در شرایط پیش بینی  یک انفجار بالقوه اجتماعی پس از سرکوب ها و جنایات دوره رفسنجانی صورت پذیرفت و با هماهنگی و کار سیستماتیک اتاق های فکری رژیم، بلندگوهای تبلیغاتی امپریالیستی و نقش آفرینی مرتجعین و سازشکاران در "گرم" کردن تنور انتخابات اقشاری از جامعه با فریب و با توهم "تغییر" به پای صندوق های رای کشیده شدند. طولی نکشید که مطبوعات خود رژیم و شاهدین عینی از تقلبات بسیار گسترده ای در این نمایشات خبر دادند که قبل از آن کمتر سابقه داشت. جمهوری اسلامی برای نمایش مشروعیت توده ای از هر روستا و شهری به اندازه چند برابر تعداد واقعی افراد واجد رای (و حتی بیشتر از جمعیت ساکن) برای خاتمی به کمک "امام زمان" رای بیرون آورد. ولی بسیاری از نیروها و سازشکاران بدون توجه به این حقیقت، با فضاحت تمام از این نمایشات به مثابه "زمین لرزه سیاسی" و نشانه تغییر طبیعت جمهوری اسلامی و ... نام بردند و بار ديگر ماهیت "پیشرو" خود را نشان دادند.

انتخابات سال 84: ابعاد تقلب در این دوره از نمایشات انتخاباتی آن قدر هویدا بود که حتی کروبی ( یکی از مهره های رژیم که به شکنجه انقلابیون در  دهه خونین 60 در زیر زمین بنیاد شهید معروف است) نیز نتوانست خشم خود را پنهان سازد و بطور علنی مطرح کرد که چگونه در آخرین ساعات شمارش رای با اطمینان از پیروزی خود و این که حداقل یک میلیون رای از احمدی نژاد جلوتر است خوابید و بعد از بیدار شدن مطلع شد که وزارت کشور با اضافه ساختن یک میلیون رای به احمدی نژاد و کسر کردن یک میلیون از نام وی، احمدی نژاد را که مورد حمایت "رهبر" نظام بود شخص "پیروز" جا زده! حاصل این "چُرت" زدن نابجای کروبی از جمله این بود که او از مناصب حکومتی استعفا داد و با تاسیس روزنامه ای کوشید خود را از مفاسد رژیم ضد خلقی حاکم و سیستم انتخاباتی اش مبراء جلوه دهد.

انتخابات سال 88: این دوره از انتصابات حکومتی را باید بطور قطع رسواترین "انتخابات" برگزار شده در مملکت "امام زمان" نام داد. این نمایش در شرایطی برگزار شد که بار دیگر خطر انفجار ناشی از نفرت دائم التزاید توده های کارگر و زحمتکش و گرسنگان از 4 سال حکومت دوره احمدی نژاد مزدور و رژیم جمهوری اسلامی همچون انبار باروتی جمهوری اسلامی را تهدید می کرد. در نتیجه گردانندگان نظام با فرستادن مهره جنایتکار دیگری نظیر موسوی به جلوی صحنه به اسم اصلاح طلب و راه انداختن "مناظره" های تلویزیونی و "رالی" های خیابانی کوشیدند تا به توده های تحت ستم القاء کنند که این بار یک "انتخابات آزاد" در ایران جریان یافته و رای آن ها می تواند در سرنوشت شان موثر باشد. البته این تبلیغات منجر به جذب توده های آگاهی که تجربه "انتخابات" 2 خردادی زمان خاتمی  را نیز داشتند نشد؛ اما نتیجه ای که از صندوق انتخاباتی با تایید رهبری به نفع احمدی نژاد بیرون آمد رسوایی و پوشالین بودن سیستم "انتخابات" در نظام جمهوری اسلامی را "اظهر المن الشمس" بار دیگر به منصه ظهور رسانید.

قیام بزرگ توده ای که بلافاصله به بهانه این تقلب تاریخی در خیابان ها سرازیر گشت و با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی و مرگ بر دیکتاتور و "من رای نداده ام و برای پس گرفتن آن نیامده ام. من برای پس گرفتن میهنم آمده ام" و ... زمین را در زیر پای رهبر و نظام لرزانید، مشت محکمی بر دهان گردانندگان نظام و سیستم انتخاباتی رژیم و کل حکومت آنان بود. کارگران و زحمتکشان و گرسنگان و کارتن خواب ها و زنان و جوانان و دانشجویان و ... در ابعاد میلیونی به خیابان ها آمدند و  در شرایطی که در برخی لحظات با اشغال خیابانها نفس ماشین سرکوب رژیم را بریده بودند، با نمایش "رای" واقعی و آزاد خود یعنی سرنگونی کلیت رژیم ، اراده دمکراتیک شان به نمایش گذاردند. رسوایی نمایشات انتخاباتی سال 88 و ابعاد تقلبات انجام شده در آن بگونه ای بود که جمهوری اسلامی هیچگاه نتوانست حکومت خود را به موقعیت قبل از جنبش سال 88 بازگرداند. تا جایی که برخی از عناصر نظام، وظیفه اصلی گردانندگان حکومت را "بازگرداندن اعتماد "مردم" به نظام انتخاباتی "پس از وقایع سال 88" می دانند.

همه این تجارب، خط بطلان بر تبلیغات جریانات سیاسی ای می کشد که هر بار در شرایط نمایشات انتخاباتی جمهوری اسلامی به بازی در این بساط منحط و ضد انقلابی می پردازند و با معرفی این یا آن کاندید ارتجاع زیر اسم "بد" و "بدتر" و ... توده ها را به رای دادن و  نقش آفرینی در انتخابات تقلبی و از قبل مهندسی شده دعوت می کنند. این نیروها با چنین اعمالی تنها به بقای عمر این نظام استثمارگرانه و دستگاه سرکوب آن یاری می رسانند. در حالی که انرژی مبارزاتی تاریخ ساز توده ها به جای کوشش بیهوده برای گشودن "انسداد سیاسی"  از طریق اتکا به طبقه ارتجاعی حاکم و بازی در فضای "تضادهای درونی" بین دزدان حاکم، باید در جهت انقلاب یعنی تنها عامل موثر در نابودی اختناق و سد دیکتاتوری و ایجاد فضای سیاسی باز  و شفاف کانالیزه شود.

تحقق آزادی و  هر گونه تحولات دمکراتیک به نفع توده ستمکش در ایران نه از کانال شرکت در بازی بساط انتصابات حکومتی جمهوری اسلامی و دنباله روی از این یا آن جناح ضد خلقی رژیم - که در حفظ اساس نظام استثمارگر حاکم مشترکند -  که از راه کوشش برای بر افکندن کل سیستم ارتجاعی حاکم امکان پذیر می باشد.  

با فهم این واقعیات و تبدیل آن به یک آموزش مبارزاتی است که جوانان آگاه و مبارز ما باید تمامی انرژی و مبارزاتی خود را در جهت نابودی کلیت این رژیم و تمام جناح هایش و از آن مهم تر نظام ارتجاعی ای جهت بدهند که سیستم انتخاباتی اساسا فاسد و متقلب، جزئی از ابزارهای اجتناب ناپذیر آن را تشکیل می دهد. این تنها انتخاب واقعی و ممکنی ست که منجر به گشودن فضای سیاسی در تمام عرصه های حیات جامعه  و نیل به آزادی و دمکراسی در ایران خواهد شد.