فریبرز
سنجری
چند کلام
با نسل جوان
در باره پیدا
شدن "جنازه
رضا شاه"
در سوم
اردیبهشت ماه
(1397) خبر کشف
جسد مومیائی
شده ای در
نزدیکی حرم
عبدالعظیم در
شهر ری )در
جنوب تهران(
منجر به دامن
زدن به
شایعاتی مبنی
بر این که جسد
مذکور ممکن
است متعلق به
رضا شاه یکی
از دیکتاتور
های قسی القلب خاندان
پهلوی باشد،
گردید. با
اظهار
نظرهائی هم که
برخی از مقامات
دولتی و از
جمله یکی از
اعضای شورای
شهر تهران در
این مورد
نمود، شایعه
مذکور به موضوع
روز تبدیل شد
و دار و دسته
مرتجع سلطنت
طلب را به
تکاپو و تلاش
برای عوامفریبی
های جدید
انداخت. در
همین رابطه، رضا
پهلوی با دادن
اعلامیه ای،
از مردم ایران
خواست تا از
طریق "شبکههای
اجتماعی و نیز
تجمعات
مسالمتآمیز
سراسری"، یاد
و نام
پدربزرگش را
گرامی بدارند.
همچنین وی،
رضا شاه، این
نوکر شناخته
شده
امپریالیسم
انگلستان که
دوران سلطنتش یکی
از سیاه ترین
دورانهای
تاریخ ایران
بوده است را
بیشرمانه
"خدمتگزار
ملت و میهن"
قلمداد نمود.
با توجه
به تلاشهای
سلطنت طلبان و
حامیان خارجی
شان جهت تطهیر
چهره دژخیمی
چون رضا شاه و
با توجه به
این واقعیت که
در جریان خیزش
دی ماه شعار
هائی به نفع
رضا شاه و
سلطنت پهلوی
شنیده شد؛ ضروری
است برای
اطلاع نسل
جوان در مورد چگونگی
قدرت گیری این
مزدور
انگلستان و همچنین
در مورد واقعیت
هائی از دوران
سلطنت وی
توضیحاتی
داده شود. این
توضیحات به
خصوص از آن رو
ضروری است که آنهائی
را که فریب
تبلیغات
سلطنت طلبان و
حامینشان را
خورده اند
متوجه سازد که
وقتی رضا
پهلوی که
سودای به قدرت
رسیدن در سر
دارد، رضا شاه
را "خدمتگزار
ملت و میهن" می
نامد بدانند
که وی در صورت
قدرت گیری
چگونه قرار
است به "ملت
و میهن" خدمت
کند!
برای
شناخت بهتر
رضا خان باید
در نظر گرفت
که وی در
شرایطی به قدرت
رسید که اولا
تحت تاثیر و
در ادامه انقلاب
مشروطیت، در
گوشه و کنار
کشور توده های
مردم
به مبارزه
علیه امپریالیسم
برخاسته و از
این رو جنبش
های
آزادیخواهانه
متعددی در
جامعه شکل
گرفته بود،
همان جنبش
هائی که
طرفداران
کودتای رضا
خان از آن تحت
عنوان "سالهای
پرآشوب پس از
انقلاب
مشروطه" یاد
می کنند. از سوی
دیگر بعد
از انقلاب
اکتبر در
روسیه (1917) و به
دنبال اینکه
دولت شوروی
رسما اعلام
نمودکه هیج
چشم داشتی به
خاک ایران
ندارد و همه
قرار داد های
اسارتبار
استعماری
سلطنت تزار با
سلطنت قاجار
را فاقد اعتبار
اعلام کرد، دولت
انگلستان شرایط
را برای یکه
تازی خود و
روی کار آوردن
رضا خان کاملا
آماده می دید.
قبل از انقلاب
اکتبر، در سال
1907 دو
امپریالیسم
انگلیس و روس
طی قراردادی
ایران را بین خود
تقسیم نموده
بودند. بر
اساس قرارداد
1907 شمال ایران
منطقه نفوذ
روسیه تلقی می
شد و جنوب
ایران هم
منطقه نفوذ
امپرطوری
بریتانیا در
نظر گرفته شده
بود. منطقه
بین این دو
منطقه هم به
عنوان منطقه
بیطرف شناخته
می شد. این
قرارداد با
اینکه با
مخالفت مجلس
شورای ملی که در
آن زمان یکی
از
دستاوردهای
انقلاب
مشرطیت بود
مواجه شد اما
در جریان جنگ
جهانی اول از
سوی دو قدرت
امضاء کننده
آن عملا به اجرا
گذاشته شد و به
رغم اعلام
بیطرفی دولت
ایران در جنگ اما
ارتش روسیه
شمال ایران و
ارتش
انگلستان هم
جنوب کشور را اشغال
نمودند. در
جریان جنگ
جهانی اول بود
که در روسیه
انقلاب اکتبر
رخ داد و
سلطنت تزاری برای
همیشه از صحنه
تاریخ حذف شد. با
انقلاب اکتبر
و لغو همه
قرار داد های
اسارتبار
استعماری سلطنت
تزار از طرف
دولت شوروی، دست
امپریالیسم
انگلستان در
ایران کاملا
باز ماند و در
نتیجه
امپریالیسم
انگلستان به
فکر سیطره بر
کل ایران افتاد.
در آن
دوران وزیر
خارجه دولت
انگلستان فردی
به نام لُرد
کرزن بود. در
دوره وی
انگلیسی ها
تلاش کردند تا
با انعقاد قرارداد
اسارتبار 1919 که
بر اساس آن
ایران کاملا
تحت سلطه
انگلستان در
می آمد به
سلطه بلا
منازع خود در
ایران رسمیت
بخشند. قرار
داد 1919 را
انگلستان با
وثوق الدوله یکی
از مهره های
این دولت امپریالیستی
در دم و
دستگاه سلطنت
قاجار، تدارک
دیده بود. در
این قرار داد،
ایران عملا به
تحت الحمایه
انگلستان
تبدیل می شد.
اما با توجه
به جنبش های مردمی
که سراسر
ایران را فرا
گرفته بود و به
خصوص که دولت
جوان شوروی هم
مخالفتش را با
آن اعلام کرده
بود، خیلی زود
مخالفت با این
قرار داد
امپریالیستی در
میان مردم عمومیت
یافت. این
عوامل بطور
طبیعی باعث
شکست قرارداد اسارتبار
1919 گردید.
اما انگلستان
برای حفظ
منافع خود در
ایران می بایست
دست به دسیسه
جدیدی بزند.
در همین راستا
با رهنمود های
یکی از افسران
انگلستان در
ایران به نام ژنرال
ادموند
آیرونساید ، در
سوم اسفند سال
1299(22 فوریه
1921میلادی) کودتائی
از سوی سید ضیاء
طباطبائی و
رضا خان صورت
گرفت تا انگلستان
بتواند اهداف
قرار داد 1919 را
به مورد اجرا
بگذارد.
آیرونساید
در خاطرات خود
از ماموریت در
ایران نظر
خودش را از
ضرورت این
کودتا چنین
نوشته است که "در واقع
یک دیکتاتور
نظامی در
ایران تمام
اشکالات
کنونی ما را
حل خواهد کرد."
همین فرد در
جای دیگری
تاکید می کند
که «رضاخان
مسلماً
بهترین است".
دولت
استعماری
انگلستان با
کودتای 1299 در
نظر داشت که دولت
دست نشانده ای
در ایران سرهم
بندی کند تا
با ایجاد یک
قدرت دولتی متمرکز
و با ارتشی
سرکوبگر همه جنبش
های آزادیبخش
موجود درایران
را سرکوب و
شرایط را برای
پیشبرد
سیاستهای
امپریالیستی
اش آماده کند.
چند ماه
بعد از این
کودتا سید
ضیاءالدین
طباطبائی که
از عمال
شناخته شده
اینتلجنس
سرویس بود مجبور
به ترک کشور
شد و قدرت به
دست قوام السلطنه
، مُهره دیگر
انگلستان
افتاد. قوام
پس از تشکیل
کابینه، رضا
خان را وزیر
جنگ نمود. از 1299
تا 1304 که قدرت
کاملا به دست
رضا خان افتاد،
رضا خان در خط
دولت
انگلستان در
تلاش بود تا با
فریبکاری ، خود
را چهره
مستقلی جا زده
و قدرت را
کاملا قبضه نماید.
بالاخره قبضه
کامل قدرت در 1304
کاملا قطعی شد
و رضا خان توانست
با انحلال
سلطنت قاجار ،
رسما سلطنت
پهلوی را
اعلام کند. سلطنت
رضا شاه
16 سال ادامه
داشت. در
جریان جنگ
جهانی دوم رضا
شاه از سلطنت
عزل و با
اعمال نفوذ
انگلستان، پسرش
محمد رضا به
جایش به قدرت
رسید.
کودتای
رضا خان و
قدرت گیری وی
در حقیقت تلاش
جدی انگلستان
برای تحقق یکه
تازی در ایران
بود. اما با
توجه به شرایط
ملتهب جامعه و
وجود جنبشهای
آزادیبخش در
اقصی نقاط
ایران که به
خصوص تحت تأثیر
انقلاب اکتبر هر
روز گسترش بیشتری
می یافت،
انگلیسی ها
صلاح خود را
در این دیدند
که به
جای مستعمره
کردن آشکار
ایران با
کودتای رضا
خان دولت
مرکزی قدرتمندی
شکل دهند که
در عمل
مزدورشان
باشد؛ اما در
ظاهر نمائی
مستقل داشته
باشد. به واقع این
سیاست یکی از
اولین
تجربیات
امپریالیستها
برای استعمار
نوین و شکل
دادن به نو
مستعمره ها در
جهان بود.
همانطور
که نشان دادیم
بررسی تاریخ
شکی در سر سپردگی
رضا شاه به
انگلستان
باقی نمی
گذارد. یعنی
این به اصطلاح
"خدمتگزار
ملت و میهن"
مزدوری بیش
نبود که از
سوی
امپریالیسم
انگلستان
برای پیشبرد برنامه
های این قدرت
جهانی در
ایران و علیه
مردم ایران انتخاب
شده بود و
زمانی هم که
تاریخ مصرفش
به پایان رسید
با خفت تمام
به افریقا
تبعید و در
همان جا جان
سپرد.
جالب است
که بدانیم سر
سپردگی رضا
شاه به امپریالیسم
انگلستان ، امری
نبود که خود
نیز به آن
معترف نباشد.
برای نمونه
دکتر مصدق این
جمله را از
رضا شاه نقل
می کند: "مرا
انگلیسی ها
آوردند ولی
ندانستند با
چه کسی سر و
کار دارند". ( خاطرات و
تالمات دکتر
محمد مصدق)
بر اساس
برنامه
انگلستان
مبنی برشکل
دادن به "یک
دیکتاتور
نظامی در
ایران" یک
دولت متمرکز
در ایران شکل گرفت
و ارتشی بزرگ
سازمان داده
شد. ارتشی که تا
هم اکنون نیز
عامل اصلی حفظ
و ادامه سلطه
امپریالیستی
در ایران بوده
است. این دولت
مرکزی با
اعمال یک
دیکتاتوری
سیاه همه نهضت
های آزادیبخش
را که در آن
سالها به خصوص
به دلیل شرایط
بعد از انقلاب
مشروطیت و
تاثیرات انقلاب
اکتبر در اقصی
نقاط ایران
شکل گرفته بودند
را سرکوب و
نابود ساخت. جنبش
هائی چون جنبش
کلنل محمد تقی
پسیان در
خراسان و جنبش
جنگل در گیلان
و ...
رضا شاه
در سرکوب هر
صدای مخالفی
تردید نمی کرد
و در این
سرکوبها از
اعمال شدید
ترین خشونت ها
هم اباء
نداشت. جدا از
مورد هائی که
گفته شد در جریان
سرکوب مردم لُرستان،
ارتش رضا شاه
به جنایاتی متوسل شد
که هرگز از
حافظه مردم لُرستان
فراموش
نمی شود. رضا
شاه در ادامه
جنایاتش علیه
مردم ایران با
تصویب قانون
سیاه 1310 ، همه
فعالیتهای
سندیکائی و
مخالف خود را تحت
عنوان فعالیت
کمونیستی ممنوع
و با استناد
به این قانون
تا می توانست
جنایت کرد.
دستگیری دکتر
ارانی و سپس
کشتن وی در
زندان از جمله
جنایات این دیکتاتور
انگلیسی بود.
از
سوی دیگر جالب
است که بدانیم
که زمانی که رضا
خان به قدرت
رسید به هیچ
وجه فرد
ثروتمندی
تلقی نمی شد؛
اما زمانی که
از ایران
تبعید شد تنها
در یک
مورد صاحب دو هزار
روستا در
ایران آن زمان
بود. به
واقع وی با
سوءاستفاده
از مقامش ، با
زور و تهدید ، مالکیت
شش دانگ این
روستا ها را
کسب کرده بود.
در
تبلیغات
سلطنت طلبان و
رسانه های
امپریالیستی
برای تطهیر
چهره رضا شاه
و هموار کردن
راه برای
آلترناتیو
سلطنت به برخی
از کار هائی که
در دوره رضا
شاه انجام شده
زیاد استناد
می شود. برای
نمونه به
ساختن راه آهن
در ایران. اما
دیگر گفته نمی
شود که انگلیسی
ها برای تسهیل
لشکر کشی به
روسیه جهت
مقابله با
قدرت شوروی، پروژه
راه آهن که
جنوب کشور را
به شمال و مرز
با شوروی وصل
کند را ضروری
می دیدند.
پروژه ای که
رضا شاه با مالیات
گرفتن از مردم
ستمدیده
ایران آنرا برای
آنها به
سرانجام رساند.
مدیحه
سرایان رضا
شاه در نظر
نمی گیرند که
برنامه
انگلستان
برای ایجاد یک
دولت مرکزی
قدرتمند در
ایران با توجه
به نقش تولید
و صدور نفت در
اقتصاد کشور و
این واقعیت که
مالکیت نفت با
دولت است بطور
طبیعی دولت را
قدرتمند و به
یک سرمایه
داری دولتی
امکان رشد می
دهد. به
خصوص
امپریالیسم
جهت حفظ سیستم
جدید به یک
ارتش سرکوبگر
نیاز داشت و
این امر منطقا
با خودش به
رشد آموزش و
پرورش و ایجاد
دانشکده های
افسری و غیره
نیازمند بود. همچنین
اگر لازم بود
که ضمن چپاول
نفت ایران،
کالاهای وارداتی
از انگلستان و غرب بازار
ایران را قبضه
کند باید به
ایجاد راه ها
و نوعی
رشد سرمایه
گذاری های
دولتی امکان و
فضا داده می
شد. اموری که
همه در زمان
رضا شاه پیش رفت
و به اعتبار
کشت و کشتار
آزادیخواهان
و سرکوب هر
گونه
اعتراضات
مردمی و اعمال
خفقانی وحشتناک،
خطوط دیکته
شده از سوی
امپریالیستها
به وسیله
دیکتاتور
مزدوری که
امروز با
وقاحت تمام "خدمتگزار
ملت و میهن" نامیده
می شود بر
مردم ما تحمیل
و پیش برده شد.
در
خاتمه بد نیست
اشاره شود که
مردم ما
فراموش نکرده
اند که در
زمان محمد رضا
شاه با بالا
گرفتن
مبارزات مردم
و انقلاب
سالهای 56 و 57 ، ساواک
شاه با درج
نامه ای علیه
خمینی در
روزنامه اطلاعات
با امضای "رشیدی
مطلق" که
بعدها گفته شد
نام مستعار داریوش
همایون می
باشد تلاش
نمود به
مبارزات مردم
که هر روز اوج
بیشری می گرفت
جهت مذهبی داده
و دار و دسته
خمینی را در
مقابل نیرو
های انقلابی
طرح و تقویت
نماید. امروز
هم بعد از
خیزش دی ماه
رسانه های
امپریالیستی
با اعلام خبر پیدا
شدن یک جنازه
مومیایی می
کوشند نیروهای
مرتجع سلطنت
طلب را از
گوشه و کنار
احضار نموده و
در مقابل
نیروهای
انقلابی علم
کنند که درست
یادآور کاری
است که رسانه
های دوره شاه
در رابطه با
خمینی انجام
دادند. این
عمل نمایانگر
پیشبرد یک
سیاست ضد
مردمی ست که
باید با تمام
توان افشاء
گردد.
اردیبهشت
1397
ipfg@hotmail.com