به
نقل از: پیام
فدایی ، ارگان
چریکهای
فدایی خلق
ایران
شماره
261 ، فروردین
ماه 1400
مراد
تبریزی
ایران
جزیی ارگانیک
از نظام
امپریالیستی
جهانیست!
اکنون سالهاست
که بخش بزرگی
از جامعه به
این آگاهی
رسیده است که
جمهوری
اسلامی
علیرغم همه
هیاهوهای ضد
آمریکایی و ضد
امپریالیستیاش
رژیم دست
پرورده خود
امپریالیستها
میباشد.
امروز دیگر
در اینترنت به
راحتی میتوانیم
بخوانیم که
ویلیام
سولیوان ، پیش
از کنفرانس گوادلوپ
به دولت مطبوعاش
گزارش داد که:
"ثبات ایران
تاکنون بر دو
پایه سلطنت و
مذهب استوار
بوده است. در
پانزده سال
گذشته
استحکام پایه
سلطنت، ایران
را بر سر پا
نگاه داشته
است. اکنون
پایه سلطنت
سست شده،
ناچار باید
ثبات با تحکیم
مذهب تامین
گردد." یا هر
کسی میتواند
در کتاب کارتر
رییس جمهور آن
زمان ایالات
متحده آمریکا
بخواند که
برای جایگزین
کردن یک حکومت
مذهبی به جای حکومت
شاه به خاطر
جلوگیری از
نفوذ کمونیستها
دولت آمریکا
چندین میلیون
دلار به
طرفداران آیت
الله خمینی
کمک کرده تا
پیروزی این
دار و دسته
مسجل شود.
باید دانست که
در این مورد
در برخی از
گزارشها از
رقم ۱۵۰ میلیون دلار
صحبت شده است.
همچنین
امروز دیگر
همه میدانند
که به روایت
هوشنگ
نهاوندی از
نزدیکان سلطنت،
آمریکاییها
ساختمانی در
کنار خانه
خمینی در نوفل
لوشاتو
داشتند تا با
خمینی و
اطرافیانش به
طور مدام در
ارتباط باشند.
از سوی دیگر
امروز دیگر هر
کسی میداند
که دولت کارتر
ژنرال ۴ ستاره
(رابرت هایزر)
را بدون اطلاع
شاه به ایران
فرستاد تا
سیاست جدید
آمریکا را به
نوکران
آمریکا یعنی
سران ارتش
دیکته کرده و
آنها را به
حمایت از دار
و دسته خمینی
وا دارد. ژنرال
هایزر یک هفته
در ایران بود
اما شاه که خود
را شاه شاهان
تصور میکرد
از این موضوع
اطلاعی نداشت.
به راستی حد نفوذ
امپریالیسم
آمریکا در
ایران تا کجا
بود که ژنرال ۴
ستاره
آمریکایی
قدرتش بالاتر
از شاه ـ که
وی را بزرگ
ارتشداران
مینامیدند ـ بود. آیا
باز هم باید
در تحت سلطهی
امپریالیسم
بودن جامعه
ایران و
وابستگی تمام
عیار رژیم شاه
و ارتشی که با
اشاره آمریکا اسلامی
شد، شک نمود؟
روزگاری بود
که وقتی چریکهای
فدایی خلق (در
خرداد سال ۱۳۵۸) رژیم جانشین
رژیم شاه را
وابسته به
امپریالیسم
تحلیل کردند
مورد هجوم
نیروهایی
قرار گرفتند
که از پیروزی
انقلاب ضد
سلطنتی سخن میگفتند
و برای رژیم
خمینی ماهیتی
ملی قائل بودند.
امروز چه به
دلیل گذر زمان
و چه با توجه
به تضادهای
درونی قدرتهای
امپریالیستی،
خاطرات دست
اندرکارانی که
خمینی را
جایگزین شاه
نمودند منتشر
شده است و
خیلیها با سند و
مدرک میدانند
که
امپریالیستها
رژیم خمینی را
روی کار
آوردند تا به
نام انقلاب،
انقلاب مردم
را سرکوب
کنند. تا تحت
پوشش مذهب،
سیاستهای
تجاوزگرانه
خود را در
ایران و منطقه
پیش ببرند و
بنیاد گرایی
اسلامی را شکل
دهند. امروز
دیگر همه مثل
نقل و نبات از
کنفرانس
گوادلوپ سخن
میگویند و بر
این واقعیت
انگشت میگذارند
که در این
کنفرانس بود
که این جابهجایی
قطعیت یافت.
با این حال
هنوز کمتر
نیروی سیاسی
را میتوان
سراغ گرفت که
مفهوم تحت
سلطهگی را
درک کرده
باشد. از این
رو هنوز به
چریکهای
فدایی خلق
ایران میتازند
که چرا از تحت
سلطهی
امپریالیسم
بودن ایران
سخن میگویند
و تاکید دارند
که دشمن اصلی
کارگران و همه
تودههای تحت
ظلم و ستم ایران
امپریالیستها
میباشند و به
قول رفیق
مسعود
احمدزاده
تضاد اصلی در
جامعه ما تضاد
خلق با
امپریالیسم
میباشد و تا
این تضاد حل
نشود مردم ما
روی سعادت و
آزادی را
نخواهند دید.
بر این اساس
لازم است باز
هم به فاکتهایی
رجوع کرد که
حقیقت پنهان
پشت پرده را
به روشنی بر
ملا میسازند.
آنچه در
بالا گفته شد
تنها گوشه
کوچکی از فاکتها
و اسنادی بود
که برای درک
وضع ایران
باید آنها را
مطالعه نمود.
لازم است به
چند مورد دیگر
هم اشاره شود.
به گفته
ارتشبد
طوفانیان از
سران ارتش
شاهنشاهی که
از نزدیکان
محمدرضا شاه
نیز بود پس از
دیدار
سولیوان (سفیر
آمریکا در
ایران) با رابرت
هایزر
(فرستاده ویژه
دولت آمریکا
به تهران) شاه
به وی میگوید:
"آمریکاییها
به او تکلیف
کردهاند که
از ایران
برود"! (گفتوگوی
دانشگاه
هاروارد با
طوفانیان در
طرح تاریخ
شفاهی)
محمدرضا شاه
همچنین از
طوفانیان خواسته
است تحقیق کند
که چرا دولت
آمریکا و
بریتانیا با
وجود خدماتی
که شاه به آنها
کرده است، میخواهند
او را از
حکومت
بردارند و از
ایران بیرون
کنند؟ به گفته
فرح پهلوی حتی
"کارتر به انور
السادات تلفن
کرد و گفت شاه
را به مصر راه
ندهد. این
انور السادات
بود که مخالفت
کرد و گفت
محمدرضا شاه
مثل برادر من
است" البته
منظور کارتر
از پناهندگی
ندادن به شاه
این بود که در
تبلیغات،
موضوع تحویل
شاه به خمینی
بیشتر مطرح
شود. همین
جیمی کارتر
بود که خمینی
را با جلال و
جبروت به
ایران فرستاد
و تحت ریاست
او به
فرماندهان
ارتش دستور
داده شد تا از
او اطاعت
کنند. از اینجا
یکبار دیگر
آشکار میشود
که
امپریالیستها
هرگز دوست
دائمی ندارند
بلکه منافع
دائمی دارند.
بر اساس
اسناد تا کنون
رو شده از
تبانیها و
توافقات
امپریالیسم
آمریکا با دار
و دسته خمینی،
ثابت شده است
که خمینی
متعهد شده بود
که وقتی سر
کار میآید ۳
شرط
امپریالیستها
را عملی نماید
که عبارت
بودند از:
۱- ارتش را دست
نخورده باقی
بگذارد.
۲- جریان نفت را
به سوی آمریکا
باز بگذارد.
3- کمونیستها
و انقلاب مردم
را شدیدا
سرکوب نماید.
پس از کودتای
۲۸ مرداد که
توسط دو
امپریالیسم
آمریکا و
انگلیس علیه
دولت دکتر
مصدق سازمان
داده شد، نفوذ
امپریالیسم
آمریکا در
ایران هر چه
بیشتر شد تا جایی
که به تدریج
به قدرت فائقه
در کشور ما تبدیل
گردید.
اصلاحات ارضی
را شاه بنا به
درخواست
آمریکا انجام
داد. او ارتش
را در چهارچوب
ایفای نقش
ژاندارم
آمریکا در
منطقه به ظفار
برای سرکوب
انقلابیون آن
منطقه فرستاد
و بالاخره این
آمریکا بود که
با همراه کردن
امپریالیستهای
غرب با خود،
دار و دسته
خمینی را به
قدرت رساند.
در این پروسه
رابرت هایزر
ژنرال ۴ ستاره
آمریکایی را
نیز نه برای
به بیطرفی
کشاندن ارتش
(آنطور که در
تبلیغاتشان
ادعا کردند)
بلکه جهت
اطاعت ارتش از
خمینی به
ایران فرستاد.
بنابراین جای
تعجب هم ندارد
که همین
آمریکا به
خمینی فرصت
دهد که با
عوامفریبی
شعارهای "مرگ
بر آمریکا" و
"مرگ بر شیطان
بزرگ آمریکا"
سر دهد و بعد
هم مضحکه گروگان
گیری در سفارت
آمریکا را راه
اندازد.
واقعیت این
است که چریکهای
فدایی خلق چه
در زمان شاه و
چه در زمان
خمینی
کمونیستهایی
بودند که بر
امر وابستگی
نظام اقتصادی
و سیاسی کشور
به
امپریالیستها
تاکید داشتند.
آنها تنها
کمونیستهایی
بودند که با
تحلیل مشخص از
اوضاع مشخص
ایران به
نتایج زیر
رسیده بودند:
1-
نظام
اقتصادی
اجتماعی حاکم
بر کشور
سرمایهداری
وابسته به
امپریالیسم
میباشد و
امپریالیسم
از طریق این
نظام، ایران را
به جزیی
ارگانیک از
نظام
امپریالیستی
جهانی تبدیل
کرده است.
۲- مساله سلطه
امپریالیسم
را باید به
طور ارگانیک
به مثابه
زمینه هرگونه
تحلیل و تبیین
در نظر گرفت،
نه چون یک
عامل خارجی که
به هر حال
نقشی دارد.
۳- در این نظام
حکومتها در
هر شکلی که
ظاهر شوند
دیکتاتوری
عریان و خشن و
شدیدا و وسیعا
قهرآمیزی بر
کارگران و تودههای
تحت ستم ایران
تحمیل خواهند
کرد.
۴- تکیهگاه
دیکتاتوری
حاکم در جامعه
ایران ارتش
ساخته شده
توسط
امپریالیستها
و ضمایم آن میباشد
که با سرکوب
قهرآمیز
مبارزات تودهها
از هرگونه
تشکل کارگران
و دیگر تودههای
تحت ستم ایران
جلوگیری میکند.
۵- تنها
در بستر
مبارزه
مسلحانه،
اشکال مختلف مبارزات
تودهها
زمینهی رشد و
ارتقا پیدا
کرده و
کارگران و
دیگر تودههای
تحت ستم امکان
ایجاد تشکلهای
صنفی و سیاسی
خود را مییابند
و همچنین در
محیطی که این
مبارزه به
وجود میآورد
مساله بسیج و
سازماندهی
تودهها جهت
جنگ با دشمنانشان
و تامین رهبری
طبقه کارگر بر
کل مبارزات
تودهها
امکانپذیر
میگردد.
در پرتو
شناخت فوق از
جامعه ایران ، کمونیستها
در هستههای
سیاسی نظامی
متشکل شده و
با نیروی اندک
و با اسلحه
محدود با حفظ
مخفی کاری و
رعایت شدید
مسایل
امنیتی،
مبارزه
مسلحانه را با
رهنمودهای
محتوای کتاب
مبارزه
مسلحانه هم
استراتژی هم
تاکتیک در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ از
سیاهکل آغاز
کردند و اوایل
سال ۱۳۵۰ سازمان چریکهای
فدایی خلق را
تشکیل دادند.
با ادامه
مبارزه
مسلحانه
اعتبار
کمونیسم
دوباره به دست
آمد و مبارزه
تودهها از بنبست
خارج شد و
جدایی غمانگیز
بین روشنفکران
انقلابی با
تودهها از
بین رفت. سال ۱۳۵۶ تودهها به
مبارزه
انقلابی روی
آوردند و سال ۱۳۵۷ کارگران و
تودههای تحت
ستم تشکلهای
خود را سازمان
دادند. سازمان
چریکهای
فدایی خلق با
تمام ضرباتی
که از طرف
نظام سلطنتی و
دستگاه مخوف
شاه به آن وارد
شده بود و
تعداد بیشماری
از رفقای چریکهای
فدایی خلق
شهید شده
بودند، در
آستانه قیام ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از
استقبال وسیع
و حمایت
میلیونی از
طرف کارگران و
تودههای تحت
ستم در سرتاسر
ایران
برخوردار
گردید و در
نتیجه به بزرگترین
سازمان
کمونیستی
ارتقا یافت.
متاسفانه در
سال ۱۳۵۷ سکان سازمان
چریکهای
فدایی خلق به
دست خائنین و
دوستان قلابی
طبقه کارگر و
رفرمیستها
افتاده بود که
خود را به
دروغ چریک
فدایی خلق جا
میزدند اما
به راه
انقلابی چریکهای
فدایی خلق
باور نداشته و
سازمان را به
بیراهه
کشاندند. آنها
که مبارزه با
دیکتاتوری
شاه را به
عنوان مرحلهای
استراتژیک
تبلیغ نموده
بودند زیر
شعار "مرگ بر
شاه" به
دنبالهروی
از تز "همه با
هم" خمینی
پرداختند.
بدین ترتیب
رهروان واقعی
تحلیل بالا
یعنی چریکهای
فدایی خلق
واقعی بدون
سازمان مانده
و نتوانستند
آن نیروی بزرگ
مردمی را در
جهت تحلیلی که
روندهای عینی
صحت آنرا
نشان میداد
بسیج و سازماندهی
کنند. اما به
رغم این
واقعیت آنها
با تکیه بر
تحلیلهای
مارکسیستی
خود از شرایط
جدید ، پس از
روی کار آمدن
جمهوری
اسلامی هرگز
فریب تبلیغات
و ریاکاریهای
خمینی و دار و
دستهاش را
نخوردند. برای
درک موقعیت
این رفقا در
"گفتوگوی
پیام فدایی با
رفیق فریبرز
سنجری درباره
روزهای منتهی
به قیام بهمن ۱۳۵۷ و تکوین
چریکهای
فدایی خلق"
فاکتهای
مشخصی بیان
شدهاند که میتوان
به آن رجوع
نمود.
فروردین ۱۴۰۰