به نقل
از: پیام
فدایی ، ارگان
چریکهای
فدایی خلق
ایران
شماره
251 ، خرداد ماه
1399
(ویژه نامه 3
خرداد 1364 - از
انتشارات
چریکهای فدایی
خلق ایران)
30 خرداد،
جلوه ای از
نبرد خلق و ضد
خلق!
روز 30
خرداد، ميهن
ما شاهد نبردی
سترگ و خونين
بين حاميان منافع
امپرياليسم و
خلق ستمديده
ما بود. در آن روز
سگان زنجيری
جديد
امپرياليسم،
سردمداران
رژيم جمهوری
اسلامی بر آن
شده بودند،
بهر ترتيبی که
شده خلق های
قهرمان ما را
به زانو در
آورند. رژيم از
مدتی که بر سر
کار آمده بود،
عليرغم اين که
در ابتدا
حمايت بخشی از
توده های متوهّم
را با خود
داشت هرگز
نتوانسته بود
لحظه ای از
آتش مبارزه ضد
امپرياليستی
خلق های ايران
در امان باشد. اين
رژيم برای
گمراه کردن
توده ها و ضد
امپرياليست
جلوه دادن خود
به انواع حيل
متوسل شده بود،
بعضی از سران
سابق رژيم را
اعدام کرده
بود ، خيمه شب
بازی تسخير "لانه
جاسوسی" را
راه انداخته
بود و پرچم
آمريکا را
سوزانده بود،
او در همه جا
شعار "مرگ بر
آمريکا"
ميداد ولی با
همه اين ها ، توده
ها مبارزات بر
حق ضد
امپرياليستی
خود را پيش می
بردند، معيار
برای آن ها
عمل بود نه حرف،
البته عملی که
نتايج مشخص و
مثبت خود را در
بهبود وضع
مردم داشته
باشد، رژيم
اگر چه جهت
ساختن چهره ای
مردمی و ضد
امپرياليستی
برای حويش به
تمهيدات
زيادی توسل
جسته بود ولی
خلق به خيلی
از مسائل واقف
بود آن ها از
عدم لغو قرار
دادهای ننگين
رژيم سابق با
امپرياليست ها
توسط رژيم
جديد آگاه
بودند، آن ها
ديده بودند که
خلق تُرکمن
بخاطر حفظ
دستاوردهای
مبارزاتی خود
توسط نيرو های
سرکوب رژيم به
مسلخ کشيده شد
و ديده بودند
که دانشگاه
بعنوان سنگر
مبارزه و آزادی
پس از آن که به خون
بهترين
فرزندان خلق
رنگين گشت ، به
تصرف رژيم در
آمده و جو
اختناق در آن
حاکم گرديد.
کشتار خلق
عرب، بلوچ و کُرد،
سرکوب
مبارزات
دهقانان،
کارمندان،
دکانداران و ... مسائلی
نبود که موجب
خشم و نفرت
توده ها و سبب
تشديد مبارزات
آن ها نگردد.
حال ديگر
بحث در مورد "لايحه
قصاص" صفحات
روزنامه ها را
پر کرده بود،
حکومت می
خواست به
جنايات ننگين
خود جنبه رسمی
ببحشد و آن را
بنام قانون ، بر
خلق تحميل
نمايد. مبارزه
در بالا
بمثابه
انعکاس رشد
مبارزات امپرياليستی
توده ها، اوج
گرفته و
تضادهای درون
هيئت حاکمه
شدت يافته
بود.
"بازرگان"
اين روباه
مکار که
پشتگرمی
امپرياليست ها
او را به اين
يا آن کار
واميدارد،
دعوت به متينگ
خود را در 25
خرداد لغو کرد
و از ايراد
سخنرانی باز
ماند. بنی صدر از
فرماندهی کل
قوا و از
رياست جمهوری
عزل شد و رئيس
جمهور به اصطلاح
منتخب مردم
برای گريز از
دست همپالگي های
ديروزيش به
مخفی گاه پناه
برد. و
بالاخره روز 30
خرداد سازمان
مجاهدين در
تهران
تظاهراتی بر
پا داشت.
اعمال
جنايتکارانه
مزدوران رژيم
که برای ايجاد
فضای رعب و
وحشت در کوی و
برزن به گوش
توده ها می
رساندند،
کاملا خلق را
کلافه و مبهوت
ساخته بود. اعدام های
دسته جمعی،
قتل عام اسرا
در زندان ها،
حمله شبانه و
روزانه به
منازل مسکونی
و ... که از قبل از
30 خرداد آغاز
شده بود، پس
از آن شدت و
وسعت هر چه
بيشتری يافت.
اختناق با
شدت و وسعتی
بسيار بر
جامعه حاکم گشت،
از همه جا
صدای گلوله
های نفرت
انگيز مزدوران
رژيم، که سينه
اين يا آن نو
جوان 13 ساله،
پير مرد و پير
زن 80 ساله ،
مادران جوان و
زنان خانه دار
را از هم
ميدريد، بگوش
ميرسيد. جوانان
دسته دسته قتل
عام ميشدند.
امنيت بيش از
پيش از جامعه
سلب شد.
خلق و
روشنفکران
انقلابی ای که
در 28 مرداد سال 32 و
خيانت رهبران
خائن حزب توده
را آزموده
بودند، خيلی
خوب
ميدانستند که
رژيم با اين
اعمال در
انديشه بر
قرار ساختن چه
فضای نکبت
باری بر جامعه
است و به راستی
اگر در مقابل
اين همه
جنايات از
جبهه خلق صدای
گلوله بر نمی
خاست ، چه
سرنوشتی در
انتظار خلق
بود؟ "خون
پاسخ هر خون" و
جواب " مسلسل
را بايد با
مسلسل داد"،
ضرورت مبرمی
بود که به
خواست قلبی
توده ها تبديل
شده بود. حاکمين
وقت در مورد
قدر قدرتی خود
لاف می زدند، رفسنجانی
اين غلام حلقه
بگوش
امپرياليسم
از اين که از
اول روی کار
آمدن دست به
کشتار خلق
نزده اند(!!)
ابراز
ناراحتی کرده
و ميگفت: "... اگر
آن روز،
منظورم اوائل
انقلاب است،
که 200 تفر از اين ها
را ميگرفتيم و
اعدام شان
ميکرديم،
امروز اين قدر
نمی شدند. امروز
اگر با قاطعيت
در مقابل
گروهک های
منافق و عمال
آمريکا و
شوروی
نايستيم، سه سال
ديگر به جای
هزار بايد
چندين هزار
نفر را اعدام
کنيم."
(اطلاعات 1/7/60 )
گيلانی
جنايتکار به
مزدوران زير
دستش فرمان داد
که "محارب بعد
از دستگير شدن
توبه اش
پذيرفته نمی
شود و کيفر
همان است که
قرآن بيان
ميکند، کشتن
با شديد ترين
وجه، حلق آويز
کردن به فضاحت
بارترين حالت
ممکن ، دست
راست و پای چپ
آن ها بريده
شود"( کيهان 29/6/60)
و افزود که "در
کنار همان
ديواری که
تسليم می شوند
اعدام شان
کنيد زيرا اسلام
(بخوان)
امپرياليسم
اجازه نمی دهد
که بدن مجروح
اين گونه
افراد یاغی به
بيمارستان
برده شود بلکه
بايد تمام کشته
شوند".(همانجا)
موسوی
جنايتکار
دادستان کل خمينی
گفت: "هر کس در
برابر اين
نظام و امام
عادل مسلمين بايستد،
کشتن او واجب
است. اسيرش را
بايد کشت و
زخمی اش را
زخمی تر کرد
تا کشته
شود"(کيهان 29/6/60)
و مشگينی
اصرار ورزيد "هر
کسی در
خيابانی و در
جای ديگر بر
عليه حکومت
اسلامی قيام
کرد، در همان جا
بايد حکم
اعدامش صادر
شود" و موسوی
اردبيلی
اضافه کرد"
رحم به اين ها
خيانت به
اسلام است" (
جمهوری 23/8/60) و ...
ولی نه
تهديد و ارعاب
، نه جنايت و
وحشيگری رژيم
وابسته به
امپرياليسم
جمهوری
اسلامی ، هيچ يک
قادر نشد آتش
مبارزه را در
جامعه ما
خاموش سازد و
انقلاب مختنق
شده با نيرو و
توان بسيارش
پيش رفت...