به نقل از: پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 249 ، فروردین ماه 1399‏

 

مهری

خاطره ای از دوران قیام بهمن 57

(به یاد کارگران مبارز "کوی کارگران" مشهد)

دوران انقلاب سال های 56 و 57 ، دورانی مملو از مبارزه و حضور گسترده مردم در خیابان ها برای دستیابی به اهداف برحق شان بود.  مردمی که از شرایطی که رژیم شاه در کشور شکل داده بود ، جانشان به لب رسیده بود، در خیلی از شهرها علیه دیکتاتوری بپاخاسته بودند و رژیم شاه هم برغم این که بار ها در اثر فشار جنبش مردمی مجبور به تغییر دولت ها شده و قول های مردم فریب می داد ، اما در عمل از کشت و کشتار دست بر نمی داشت.  در زمستان سال 57 و قبل از قیام 21 و 22 بهمن، مشهد یکی از شهرهای پر جوش و خروش بود. تقریبا به هر بهانه ای مردم به خیابان ها می آمدند و علیه شاه و دیکتاتوری لجام گسیخته اش شعار می دادند. در جریان این تظاهرات ها درگیری های خونین و سختی با ارتش که برای سرکوب انقلاب به خیابان آمده بود پیش می آمد.  در یکی از این روز ها که متاسفانه تاریخ دقیقش یادم نیست، جمع کثیری از مردم مشهد در سر چهار راه لشکر این شهر، علیه رژیم شاه تظاهرات می کردند که با هجوم سربازان ارتش و تانک هایش که با سرعت زیاد به سمت مردم یورش آورده بودند، مواجه شدند.  هلی کوپترها هم در آسمان برای سرکوب تظاهر کنندگان در پرواز بودند. هر کسی به سوئی فرار می کرد.  بیشتر افرادی که پشت درهای چوبی پناه گرفته بودند مورد اصابت گلوله هلیکوپتر ها قرار گرفتند، آن ها که توانستند خود را به جوی آب ها بیاندازند، شانس بیشتری داشتند، البته اگر قبل از این که سربازها بیایند و مستقیم بسوی شان شلیک کنند ، موفق به فرار می شدند. نیروی سرکوب با هلی کوپتر پشتیبانی می شد. مردم می گفتند که یک سرهنگ یک دست، مسئول یکی از  هلی کوپتر ها می باشد که هر تظاهرکننده ای را  هدف قرار می داد.

در این تظاهرات در بین جوانان دختری بود به اسم مهری که پدرش لحاف دوز بود و از محله های فقیر با هزار زحمت خودش را به تظاهرات می رساند. در آن روز خونبار موهایش زیر زنجیر تانک گیر کرده بود. مردم نجاتش دادند یک طرف جمجمه سرش آسیب دیده بود و مغزش دچار عفونت شده بود.  مدتی در بیمارستان مصدق بستری بود.  چون نمی توانست حرف بزند ، انگشتانش را به علامت پیروزی نشان می داد.  در بیمارستان، کادر پزشکی از مردم برای نگهداری بیماران و شست و شوی زخم ها کمک می گرفتند. به علت زیاد بودن زخمی ها بیشتر آن ها را در روی زمین در سالن ها خوابانده بودند.  متاسفانه مهری عزیز روز ۲۲ بهمن ماه جان سپرد.  در مراسم خاکسپاری اش آخوندها مثل کرم پیدایشان شد و با شیادی و دغل بازی می گفتند که باید دست وی از تابوت بیرون باشد که نشان دهیم با دست خالی از دنیا می رود. پیشنهاد احمقانه ای که با مقاومت خانواده ها و مردم روبرو شد.

همچنین در آن روز، کارگری که رفته بود کوکتل مولوتوف به تانک ها بزند مورد  هدف گلوله قرار گرفت. گلوله به شکمش اصابت کرده بود.  پدر و مادرش از منطقۀ "کوی طلاب" (کوی کارگران) آمده بودند و همه جا دنبالش می‌گشتند.  جسدش در میان انبوه اجساد در بهشت رضا پیدا شد،  آن هم در حالی که هلی کوپتر ها خانواده ها را از بالا هدف قرار داده بودند.

جو سیاسی و همکاری بین مردم طوری بود که زخمی ها با سرعت توسط وانت و یا کامیون ها فراری داده می شدند. از آن جا که ارتش هر تجمعی را هدف قرار می داد، هجوم و تیر اندازی در مقابل بیمارستان ها هم زیاد بود. اما به دلیل سازماندهی خوب و نیروی زیاد مردمی که در مقابل بیمارستان ها نگهبانی می دادند، مزدوران ارتشی موفق به آمدن داخل بیمارستان ها نشدند. نکته جالب این است که به دلیل همکاری نزدیک آخوند ها با ساواک، در روزهای سخت که دشمن بی مهابا دست به کشتار می زد، آخوند ها ناگهان از صفوف تجمعات و درگیری ها غیب می شدند. لازم به تاکید است که در صفوف ارتش بودند سربازانی که حاضر به شلیک به تظاهر کنندگان و کشتار مردم نبودند، به همین دلیل هم  جسد سربازان جوانی که از پادگان ها فرار کرده و یا حاضر به کشتار نبودند، در سرد خانه ها کم نبود.

یکی از شعار های رایج در تظاهرات های آن سال "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" بود. در همین چهارچوب هم تصمیم گرفته شد که جهت آزادی زندانیان ، تحصنی برگزار شود.  به این منظور لازم بود که محلی در نظر گرفته شود تا مردم در آن جا جمع شده و دست به تحصن بزنند.  به همین دلیل هم قسمتی از ساختمان دادگستری مشهد که در مرکز شهر بود به این منظور در نظر گرفته شد و اشغال گشت.  تعدادی بیش از ۲۰۰۰ نفر که بیشتر از دانشجویان و معلمین و همچنین بازاری ها بودند اقدام به گرفتن ساختمان دادگستری که در مرکز شهر بود کردند.  در حین مشورت و اقدام به این عمل، خامنه ای جلاد با حدود ۲۰ تا ۲۵ نفر از طلبه ها آمده بود آن جا و می گفت بهتر است به طرف حرم امام رضا برویم و آن جا تحصن کنیم.  رفیقی که آن جا بود سنگی به طرفش پرت کرد و به او گفت برو گم شو!  همه شان فرار کردند. گرفتن دادگستری بعلت هوای سرد مشهد محل خوبی بود که به جمع شدن تعداد زیادی کمک می کرد.  در ضمن شب ها برای کسانی که از راه های دور می آمدند جای اُتراق خوبی بود. در جریان این تحصن  هم سخنرانی می شد و هم اعلامیه پخش می شد. خلاصه در آن جو انقلابی، ساختمان دادگستری به محیط مبارزاتی پر جوش و خروشی تبدیل شده بود.

در بستر همین مبارزات در ایران بود که بالاخره شاه فرار را بر قرار ترجیح داد و شرایط برای سقوط رژیم سلطنت آماده شد.  اما متاسفانه حاصل آن جانفشانی ها با روی کار آمدن دارو دسته خمینی به باد رفت. و به تحقق مطالبات مردم نینجامید و مبارزه برای رسیدن به آن خواست ها ادامه یافت.

به امید پیروزی راهمان

فروردین 1399