به نقل از: پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 248 ، اسفند ماه 1398‏

 

قیام مردمی ماه های اخیر در عراق که در جریان آن توده ها، علیه سلطۀ امپریالیسم و اشغالگران آمریکایی، رژیم مزدور حاکم بر عراق و رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی به پا خاستند، جلوۀ درخشانی از مبارزات ضد امپریالیستی مردم مبارز عراق را به نمایش گذارد و یکبار دیگر کوس رسوایی نیروهای پرو امپریالیست وطنی و طرفداران سناریوی "مبارزه" با جمهوری اسلامی از طریق اتکاء به سیاست ها و قدرت های امپریالیستی را در همه جا به صدا درآورد. در همین رابطه "پیام فدایی" مبادرت به درج مقاله زیر که در آبان ماه سال 1385 در توصیف و تحلیل از شرایط عراق و جنبش انقلابی مردم این کشور نگاشته شده می کند.

 

فریبرز سنجری

عراق، تجربه‌ای که باید از آن آموخت!

این روزها هر زمان که به رسانه‌های عمومی رجوع می‌کنی امکان ندارد که در تیتر اخبار روز، گزارشی درباره رویدادهای دهشتناک جاری در عراق توجه‌ات را جلب نکند. از روزنامه‌ها تا اخبار رادیوها و از تلویزیون‌ها تا سایت‌های اینترنتی در همه جا با اخباری مواجه می‌شوی که از کشته‌شدن هر روزه مردم غیرنظامی در این کشور خبر می‌دهند. از مارچ سال 2006 و بدنبال هجوم ارتش آمریکا به عراق، این کشور به صحنه جنایات ارتش متجاوز آمریکا و فجایع دلخراشی که گروه‌های مرتجع اسلامی و غیراسلامی می‌آفرینند تبدیل شده است و هر روز آمار جدیدی از تلفات نیروهای درگیر و مردم غیرنظامی داده می‌شود که شاید یکی از تازه‌ترین این آمارها مربوط به برآورد یک گروه تحقیقاتی باشد که از متخصصان دانشگاه "جان هاپکینز" آمریکا و دانشگاه بغداد تشکیل شده و در یک نشریه پزشکی انگلستان به نام "لنست" درج گردیده است. بر اساس برآورد این گروه که مبتنی بر یک کار تحقیقی گسترده می‌باشد، از زمان حمله ارتش آمریکا به عراق تا ژوئیه سال 2006 یعنی در فاصله سه سال و چند ماه تنها 655 هزار نفر غیرنظامی در عراق کشته شده‌اند. بر اساس این تحقیق، 56 درصد کشته‌شدگان بر اثر اصابت گلوله به قتل رسیده‌اند، 13 درصد هم بر اثر انفجار وسائل نقلیه و 14 درصد هم بر اثر انفجار به شکل‌های دیگر کشته شده‌اند. گرچه رئیس‌جمهور آمریکا به دلیل منافعی که در توجیه لشکرکشی به عراق و تداوم حضور نظامی ارتش آمریکا در این کشور دارد فورا این آمار را "مبالغه‌آمیز" قلمداد نمود اما منابع مختلف نه تنها این آمار را تائید می‌کنند بلکه گاه برآوردهائی به مراتب بالاتر از این آمار از تعداد کشته‌شدگان ارائه می‌دهند. جالب است که بوش ضمن رد این آمار مدعی شد که تنها 35 هزار غیرنظامی عراقی در این فاصله کشته شده‌اند. البته او  دیگر روشن نکرد که اگر آمار مزبور را "مبالغه‌آمیز" می‌خواند آمار "واقع‌بینانه" خود را از کجا آورده است! در حالیکه متخصصانی که آمار مزبور را ارائه داده‌اند این آمار را بر اساس مراجعه خانه‌به‌خانه در عراق تهیه کرده‌اند و اعتبار کار تحقیقی آن ها بوسیله متخصصان دیگری در این زمینه مورد تائید قرار گرفته است. گرچه بالا یا پائین‌بودن آمار تعداد کشته‌شدگان غیرنظامی تغییری در ماهیت جنایتکارانه تجاوز آمریکا به عراق ایجاد نمی‌کند. اما اطلاع از رقم 655 هزار کشته‌شده غیرنظامی از زمان حمله آمریکا به عراق، ابعاد فاجعه را در مقابل دید همگان قرار می‌دهد.

بر کسی پوشیده نیست که دولت آمریکا با توسل به این دلائل که دولت صدام در حال تهیه سلاح‌های کشتار دسته‌جمعی است و با تشویق تروریسم، ثبات منطقه و جهان را به خطر انداخته و در همین راستا از جریان اسلامی‌تروریستی القاعده حمایت می‌کند، به این کشور حمله و آن را اشغال نمود. و ادعا نمود که قصدش از این حمله، آزادسازی عراق و برقراری دمکراسی در این کشور می‌باشد. امروز پس از گذشت سه سال از اشغال عراق باید دید کدامیک از ادعاهای دولت آمریکا تحقق یافته است. در رابطه با ساخت سلاح‌های کشتار جمعی در عراق که اصلی‌ترین دلیل حمله به شمار می‌رفت ، همان طور که می‌دانیم این قدرت امپریالیستی هنوز که هنوز است نتوانسته است شواهدی مبنی بر ساخت چنین سلاح‌هائی ارائه دهد. و از سوی دیگر سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا رسما اعلام کرده‌اند که دولت صدام نه تنها با القاعده در ارتباط نبوده بلکه برعکس اشغال این کشور شرایط را برای رشد تروریسم آماده‌تر ساخته است. به این ترتیب، در شرایطی که دولت آمریکا فریبکارانه ادعا می‌کرد که برای مبارزه با تروریسم به عراق لشکرکشی نموده، حال تشکیلات اطلاعاتی این کشور رسما مجبور به اعتراف شده است که: "جنگ عراق در شکل‌بخشیدن به نسل جدیدی از افراطیون و افزایش خطر تروریسم در جهان کمک کرده است". از آن چه که بر سر آزادی و دمکراسی آمده هم همگان باخبرند و کسی نمی‌تواند مدعی شود که در شرایط اشغال عراق و حضور 135 هزار سرباز آمریکائی در این کشور امکان سخن‌گفتن از آزادی وجود دارد و یا در شرایطی که کسی نمی‌تواند بدون تحمل زندان و شکنجه علیه سیاست‌های دولت دست‌نشانده عراق سخن گفته و یا فعالیت نماید از وجود دمکراسی می‌شود صحبت کرد. به واقع در شرایطی که مردم حتی از امنیت رفت و آمد در خیابان برخوردار نیستند و هر لحظه انفجار بمبی و یا سرنیزه گروه مرتجعی جانشان را به بازی می‌گیرد و ما هر روز شاهد کشف جنازه‌هائی هستیم که وحشیانه شکنجه شده‌اند، سخن‌گفتن از وجود دمکراسی در عراق تنها از سیاستمداران بورژوای رذالت‌پیشه‌ای ساخته است که فریبکارانه انتخابات نمایشی در این کشور را نشانه‌ی به‌اصطلاح دمکراسی و وسیله ابراز اراده آزاد مردم جا می‌زنند.

اگر نه به تبلیغات بلکه به آن چه در عمل رخ داده توجه کنیم می‌بینیم که این درست است که در نتیجه یورش آمریکا به عراق، رژیم سرکوبگر و مستبد صدام سرنگون گشته اما با سرنگونی رژیم صدام، دولتی ملی و دمکراتیک هم در این کشور شکل نگرفته و کسانی که بر سر کار آمده‌اند تنها عروسکانی جهت توجیه سیاست‌های امپریالیستی آمریکا می‌باشند که در سرسپردگی‌شان به امپریالیسم تردیدی وجود ندارد. از سوی دیگر، با اشغال عراق عملا این کشور به بزرگترین پادگان امپریالیسم آمریکا در منطقه تبدیل گشته است. امری که جدا از پیامدهای استراتژیک‌اش، بطور بالفعل بازار این کشور و منابع فراوان انرژی آن را کاملا زیر سیطره آمریکا درآورده است. به این ترتیب، آمریکا با اشغال عراق، هم حضور نظامی خود را در منطقه تحکیم نموده و هم رقبای قدرتمند خود در صحنه جهانی را از سنگرهائی عقب نشانده و به حوزه نفوذ آن ها در این کشور دست‌اندازی نموده است. برای درک ابعاد این مسئله تنها کافی است که به سرنوشت میلیارد‌ها دلار بدهی رژیم صدام به روسیه و فرانسه فکر کرد که قرار بود از طریق ارز حاصل از فروش نفت پرداخت گردد و حال با سلطه آمریکا بر منابع نفت عراق، بازپرداخت آن ها به حاشیه رانده شده است!

واقعیت این است که حوادث و رویداد‌های عراق جهت شناخت سیاست‌های کنونی امپریالیسم آمریکا بخصوص طرح "خاورمیانه بزرگ" این قدرت جهانی و درک ماهیت تجاوزگرانه امپریالیسم از اهمیت بسیاری برخوردار است. چرا که آن چه در عراق می‌گذرد آینه تمام‌نمائی از سیاست‌های سلطه‌گرانه آمریکا در آغاز قرن جدید می‌باشد. تجربه عراق از زاویه دیگری هم برای ما ایرانیان مهم است چرا که این روزها ما در صفوف مخالفین جمهوری اسلامی با تحلیل‌ها و گرایشاتی مواجه هستیم که با تکیه بر نمونه عراق و از جمله کردستان عراق از حمله آمریکا به ایران دفاع می‌کنند و چنین استدلال می‌کنند که در شرایطی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی راه دیگری وجود ندارد چرا نباید از این امکان استفاده نمود.

این تحلیل‌ها و گرایشات سیاسی مدعی‌اند که در شرایطی که هیچ نیروئی در صحنه حضور ندارد که قادر به سرنگونی رژیم باشد چرا ما باید از اقدام آمریکا که به هر حال باعث خلاصی ما از شر آخوند‌های حاکم می‌شود، پشتیبانی نکنیم. این نیروها بدون توجه به آن چه در عراق می‌گذرد از واقعیت آن چه بر عراق گذشته و می‌گذرد تنها به صحنه سرنگونی صدام توجه می‌کنند و دیگر نمی‌خواهند و منافع‌شان اجازه نمی‌دهد به واقعیت‌های دیگر توجه کنند و ببینند که در این فاصله چه بر سر مطالبات و خواست‌های توده‌ها و حق زندگی مردم کوچه و بازار آمده است و چگونه روزی چند صد نفر قربانی سیاست‌های آمریکا در این کشور می‌شوند. کسانی که صرفا سرنگونی جمهوری اسلامی را هدف خود قرار داده‌اند نمی‌خواهند بفهمند که چرا نیروهای انقلابی بر سرنگونی رژیم‌های سرکوبگر بدست خود مردم تأکید دارند، و چرا راه حل نجات مردم را انقلاب می‌دانند و نه کودتا یا لشکرکشی امپریالیستی. جالب است که برخی از این نیروها وقتی که راه حل انقلاب را در مقابل‌شان قرار می‌دهی فورا مدعی می‌شوند که انقلاب با خونریزی توأم است و نتیجه‌ای جز گسترش فجایع انسانی نخواهد داشت و با این استدلال مردم را از هزینه‌های بالای انقلاب می‌ترسانند. اما بیائید لحظه‌ای آمار قربانیان غیرنظامی جنگ عراق را با آمار تعداد کشته‌شدگان در جریان خیزش‌های مردمی جهان و از جمله خود انقلاب ایران مقایسه کنیم تا آشکار شود در واقعیت، هزینه‌های انسانی کدام یک خونین‌تر بوده است.

بخاطر جلوگیری از طولانی‌شدن مطلب، سه حرکت مردمی را در نظر می‌گیریم و جهت این که جائی برای اما و اگر "پرو آمریکائی"‌ هائی که از حمله آمریکا به ایران پشتیبانی می‌کنند نماند، تمام آمار‌ها را از خود رادیو آمریکا نقل می‌کنیم که منطقا باید به عنوان صدای "بزرگترین قدرت جهان" مورد تائید آن ها باشد و این سه مورد را هم درست بخاطر وجود همین آمارها انتخاب کرده‌ایم. این سه حرکت عبارتند از: مبارزه مردم پرو، کُردستان ترکیه و تامیل‌ها در سریلانکا.

به گزارش رادیو آمریکا، در 14 اکتبر "حدود 70 هزار نفر در جریان قریب 20 سال نبرد بین شورشیان و دولت پرو کشته شدند". و همین رادیو در 28 سپتامبر در مورد کُردستان ترکیه می‌گوید: "شورشیان از سال 1984 برای خودمختاری در جنوب شرقی ترکیه می‌جنگند. این جنگ بیش از سی هزار کشته به جای گذاشته است." و در 11 اکتبر در مورد مبارزات تامیل‌ها در سریلانکا گزارش می‌دهد که "شورش جدائی‌طلبان سریلانکا که از سال 1972 آغاز شد، تاکنون جان بیش از 60 هزار نفر را گرفته است".

توجه به این آمار‌ها و مقایسه آن ها با آمار کشته‌شدگان 655 هزار نفری و تازه غیرنظامی در عراق آن هم تنها در یک مدت زمانی سه ساله، بروشنی نشان می‌دهد که چه تفاوت فاحشی بین هزینه‌های یک مبارزه مردمی جهت دستیابی به آزادی و یک لشکرکشی امپریالیستی وجود دارد. جدا از موارد فوق، اگر به آمار شهدای انقلاب سال‌های 56 -57 هم رجوع کنیم باز با این تفاوت آشکار روبرو می‌شویم. اگر رستاخیز سیاهکل را از اولین موج‌هائی به حساب آوریم که به طوفان انقلاب انجامید، کل شهدای مردم ما از رستاخیز سیاهکل تا قیام بهمن یک‌دهم آمار فوق نیز نمی‌باشد. بنابر این، کسانی که با تکیه بر هزینه‌های بالای انقلاب، مردم را از تنها راه حل نجاتشان یعنی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بدست خود توده‌ها می‌ترسانند و نظر‌ها و توجه‌ها را به دست آهنین آمریکا جلب می‌کنند، فریبکارانی بیش نیستند که به تنها چیزی که نمی‌اندیشند همانا سرنوشت مردم است. اتفاقا تجربه عراق درست علیه کسانی حکم می‌دهد که مردم ما را به بیراهه‌های امپریالیستی سوق می‌دهند. بدون شک همان طور که می‌گویند "انقلاب مجلس مهمانی نیست" برعکس یکی از با "اتوریته"ترین پدیده‌هاست که با توپ و تانک و تفنگ سر و کار دارد اما برای رسیدن به آزادی راهی جز انقلاب وجود ندارد و تجربه نشان داده که اتفاقا این راه کم‌هزینه‌ترین راه نجات است. این واقعیتی است که تجربه عراق نیز بر آن مهر تأئید می‌زند.

آبان ماه 1385 ‏