به نقل از : پیام فدایی، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 231 ، مهر ماه 1397

 

 

الف. بهرنگ

 

کشتار ۶۷، کشتن پیوندها

 

کشتار زندانیان سیاسی در دهه‌ی ۶۰ و موج عظیم و خونین آن در تابستان سال ۶۷، هزاران بار تلخ‌تر و نفرت انگیزتر خواهد بود هرگاه دریابیم که ضدانقلاب حاکم، با قتل عام هزاران فعال سیاسی در ایران، در واقع پیوند و پایگاه توده‌ای سازمان‌های سیاسی با جامعه را قطع نمود. پیوندی که در نتیجه‌ی شکاف در سد دیکتاتوری، میسر گردیده بود.

 

قیام ۵۷ اگرچه در نیمه‌ی راه متوقف ماند و به یک انقلاب اجتماعی منجر نشد، اما دستاوردهای شگرفی با خود به همراه آورده بود و یکی از آنها شکستن موقتی سد دیکتاتوری و امکان پیوند روشنفکر با توده‌ها بود. پیش از قیام و در شرایط حاکمیت دیکتاتوری هیچ عنصر انقلابی و هیچ جریان سیاسی نمیتوانست در صحن جامعه حضور یابد، باقی بماند و با توده در ارتباطی جدی و پایدار قرار گیرد، مگر آن که دست به سلاح برد و به مبارزه‌ی سیاسی‌ نظامی بپردازد. یعنی درست همان مشیِ مبارزاتی و همان شکل تشکیلاتی که چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق پرچمدار آن گردیدند. نفوذ و اعتبار این دو سازمان سیاسی در مقطع قیام ۵۷ نیز گواهی بود بر همین واقعیت.

 

با قیام بهمن ۵۷ اما، شرایط جهنمی و خفقان‌آور گذشته - هر چند برای مدتی کوتاه - دستخوش تلاطم گردید و سد دیکتاتوری موقتا شکاف برداشت. اگر در شرایط قبل تنها با عمل انقلابی می شد با توده ها پیوند برقرار کرد و عمل انقلابی تنها با مشیِ سیاسی ‌نظامی معنا میافت، اکنون و در شرایط حاصله از قیام ۵۷ می شد پرچم "سیاسی کاری" بدست گرفت و در وصف محاسن آن از نو کُرکُری خواند، می شد در دریای حمایت توده‌ها شنا کرد، از آنها نیرو گرفت، در میان آنها ریشه دواند، می شد دفتر و ستاد برپا کرد و باز به روی خود نیاورد که، شناگری در این دریای خوش منظر نه مدیون قابلیت شناگر، بلکه مدیون بزرگواری خود دریاست. پس در چنین دریایی، هر شناگر ترسویی به قهرمانی مبدل شد، بی‌باک. ده‌ها سازمان "سیاسی‌کار" شکل گرفتند و هر یک در ابعادی بی‌سابقه به عضوگیری از توده‌ها برخاستند. و بدین ترتیب، برای نخستین بار امکان پیوند روشنفکر با توده به قیمت یک قیام فراهم گردید.

 

واقعیت آن بود که - علیرغم عقب‌ماندگی و ایرادات اساسی‌ بخش اعظم اپوزیسیون در درک قوانین مبارزه‌ی طبقاتی در جامعه‌ی تحت سلطه‌ی ایران - ما در سالهای اول پس از قیام با یک توده‌ی انقلابی روبرو بودیم که در صورت وجود رهبری انقلابی، می توانست بساط رژیم دست نشانده‌ی جمهوری اسلامی را نیز همچون رژیم سفاک پهلوی در هم پیچد. این توده‌ی بپاخاسته در خیل بیشمار جوانان انقلابی‌ای تبلور بیرونی میافت که در صفوف سازمان‌های سیاسی متشکل شده بودند. بزرگ‌ترین هراس دژخیمان انقلاب نیز از حضور همین نسل جوان انقلابی در صحن جامعه بود. نسلی که به هر قیمت باید ریشه‌کن می شد. کشتارهای گسترده‌ی دهه‌ی شصت و بطور مشخص کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ ، در حقیقت پایانی بود بر پیوند اپوزیسیون با بدنه‌ی خود، با توده ها. رژیم با از میان‌ برداشتن "زیباترین فرزندان آفتاب و باد" رگ حیات اپوزیسیون را قطع نمود. این است عمق فاجعه، اینست آنچه که باید در وصف‌اش گریست. شهیدان سزاوار گریه نیستند، آتش‌اند و رسم آتش، سوختن.

 

یکم شهریور ۹۷