به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران

شماره 218 ، مرداد ماه 1396

 

 

گسترش مبارزات توده ها و هموار شدن راه سرنگونی رژیم

 

طی هفته های اخیر ، جامعه تحت ستم ما شاهد موج نوینی از اعتراضات و مبارزات دلاورانه کارگران و توده های ستمدیده علیه حاکمیت سرکوب گرانه رژیم جمهوری اسلامی بود. کنکاش در علل و چگونگی شکل گیری این اعتراضات و  مبارزات و شعارهای مطرح شده در آن ها نظیر "این حکومت، دیکتاتوری ست" ، "مرگ بر این دولت مردم فریب" ، "کارگر ، دانشجو ، معلم اتحاد اتحاد" و یا "مرگ بر بسیجی" موید درجه بالائی از خشم و نفرت توده ها نسبت به وضع موجود و آگاهی نسبت به ماهیت ضد مردمی و سرکوب گرانه رژیم جمهوری اسلامی و کل نظام استثمارگرانه حاکم بر جامعه می باشد.

 

این اعتراضات گسترده در شرایطی اتفاق می افتد که حاکمان فریب کار جمهوری اسلامی تماما می کوشند این گونه جلوه دهند که گویا از پایگاه مردمی در میان مردم برخوردارند و گویا مردم تحت ستم ایران نسبت به رژیم استثمارگر ، فاسد و سرکوبگر جمهوری اسلامی و یا حداقل یکی از جناح های ضد خلقی آن ، متوهم بوده و به هر حال به زندگی تحت سلطه منحوس آن تن داده اند. در همین حال شاهدیم که طیفی از به اصطلاح روشنفکران که خواسته یا ناخواسته در جهت حفظ سیستم سرمایه داری حاکم و در خدمت به پیشبرد "پروژه کلان اصلاحات" قلم می زنند ، به نشر افکار ضد انقلابی در جامعه پرداخته و در این راستا کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های جان به لب رسیده ما را مورد توهین و تحقیر قرار می دهند. آن ها از "نادانی" و "عقب ماندگی" و "مذهبی" بودن و "ارتجاعی" بودن مردم دم می زنند و به گونه ای دلیل تداوم حکومت دژخیمان حاکم را بر گردن توده های ستمدیده ما می اندازند. حامیان چنین تفکراتی با برخی استدلال های غیر واقعی و با تکیه بر ضرب المثل "خلایق را هر چه لایق" حتی مردم ما را "شایسته" زندگی در زیر سایه سیاه چنین رژیم اهریمنی ای قلمداد می کنند. جالب است که برخی از  این نیروها اتفاقا همان هایی هستندکه در داخل و خارج کشور همین چند ماه پیش با به کار گیری تمام استعداد های شان به مسابقه برای فریب مردم و گدایی رای از آن ها در جریان نمایشات انتخاباتی برای دولت روحانی جنایتکار پرداخته بودند. 

 

در این جا ، قبل از این که نمونه هائی از حرکت های وقفه ناپذیر اعتراضی اخیر توده های جان به لب رسیده ایران را ذکر کنیم و بر شعارهای رادیکالی که آن ها در هر حرکت مبارزاتی خود علیرغم مواجه با سرکوب خونین ارتجاع حاکم سر می دهند ، تأکید کنیم (این را هم باید دانست  که در هر تجمع توده ای ، عناصر خودفروخته و اطلاعاتی همواره می کوشند با نفوذ در میان مردم و طرح شعارهای سازش کارانه کنترل آن مبارزات را به دست خود بگیرند که البته تشخیص چنان شعارهائی از شعارهای واقعی توده های رنجدیده چندان مشکل نیست.) لازم است بر واقعیت هائی پای بفشاریم.  یک واقعیت این است که به رغم ادعاهای رژیم و نشر افکار غیر واقعی زهر آگین توأم با توهین و تحقیر نسبت به توده های تحت ظلم و ستم ایران ، در طول 38 سال گذشته توده های آگاه ما در پراتیک اجتماعی نشان داده اند که جمهوری اسلامی را خوب می شناسند و هیچ موقعیتی را برای طغیان علیه این رژیم دار و شکنجه و نه گفتن به حاکمیت سرکوب گر جمهوری اسلامی از دست نداده  و  حتی از نثار خون خود دریغ نورزیده اند. واقعیت دیگر این است که 38 سال حیات جمهوری اسلامی و سلطه آن در هر لباسی و با هر جناحی نشان داده که آن عامل کلیدی ای که به بقای ننگین این رژیم سرکوب گر کمک کرده و اجازه نداده است تا توده های به پاخاسته منزجر و متنفر از جمهوری اسلامی به رغم تمامی مبارزات و دلاوری های شان، این رژیم ضد خلقی را به گورستان تاریخ بسپارند ، نه توهم آن ها نسبت به جمهوری اسلامی و نه نا آگاهی و نادانی و عقب ماندگی مردم ، بلکه زور سازمان یافته دولتی یا همانا عامل دیکتاتوری و اعمال قهر عریان برای سرکوب وحشیانه هر حرکت مبارزاتی آنان بوده است. نمونه های زیر گوشه ای از واقعیت فوق را به نمایش می گذارند.

 

روز 25 تیر اصغر نحوی پور ، فرد دلیری که از توهین یک آخوند رذل و همراهانش به یک زن جوان در متروی تهران به خشم آمده بود به رغم فضای سرکوب و ترور و خفقان حاکم بر جامعه ، با تیغ موکت بُری به وی حمله ور شد و با زخمی کردن او ، وی را به سزای بخشی از اعمال کثیفش رساند. در جریان این حمله وی فریاد می زد مردم ما "آخوندها را نمی خواهند". وی که خود را  "فرزند ایران" معرفی می کرد با خشم تمام فریاد می زد که "جانش" از "مظالم آخوندهای دزد" به لب رسیده و دیگر "از هیچ چیز نمی ترسد". این جوان دلیر که اقدامش آشکارا با حمایت و پشتیبانی مردم شاهد این اقدام روبرو شده بود ، بلافاصله با شلیک گلوله از سوی یکی از ماموران مزدور و جنایتکار نیروی انتظامی جان باخت و این ماجرا در پرتو افشاگری های مردم به یک رسوایی دیگر برای جمهوری اسلامی تبدیل شد. گزارش گران دستگاه های تبلیغاتی جمهوری اسلامی که سعی در "اراذل" و "اوباش" معرفی کردن نامبرده داشتند ، در واقعیت تنها با پوزخند مردمی روبرو شدند که آشکارا از اصغر نحوی پور دفاع کرده و اعمال جنایت کارانه آخوند مجروح و نیروی سرکوب را محکوم می کردند. مامورین اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی پس از این اقدام با یورش به خانه والدین این فرد زحمتکش و شجاع به اذیت و آزار آن ها پرداخته و بیشرمانه حتی اجازه ندادند که خانواده نامبرده ، مراسم عزاداری مرسوم را برای وی برگزار کنند. با این وجود کوچه محل زندگی اصغر نحوی پور توسط جوانان و هم محلی هایش از عکس های وی که بر روی آن ها نوشته شده بود "پهلوانان هرگز نمی میرند!" پُر شد. 

 

روز سوم مرداد ماه کارگران به جان آمده هفت تپه که با وجود فقر و گرسنگی و گرانی و تورم سرسام آور ، هنوز بخشی از دسترنج و حقوق سال های 94 و 95 خود را از سرمایه داران رذل و پست فطرت این کارخانه طلبکارند پس از 15 ماه اعتراض بی نتیجه در مجاری "قانونی" به همراه خانواده های شان به گزارش ایلنا "محور ترانزیتی شوش به اهواز" را مسدود نمودند. کارگران با سردادن شعار "ماگرسنه ایم" تا چند ساعت این جاده را به کنترل خود درآوردند. این حرکت دلاورانه کارگران انعکاس وسیعی در افکار عمومی یافت و کارگران به رغم خفقان بسیار شدیدی که دیکتاتوری حاکم بر جامعه حکمفرما کرده به این ترتیب صدای حق طلبانه خود را در سطح جامعه منعکس نمودند. پس از بازگشت این کارگران و تجمع آن ها در محل شرکت ، رژیم سرکوب گر جمهوری اسلامی با گاز اشک آور به تجمع مسالمت آمیز کارگران حمله کرد و مزدوران اطلاعات با یورش به محل زندگی کارگران ، ده ها تن از کارگران معترض که جاده را به اشغال خود درآورده بودند را دستگیر و به جرم طلب کردن حقوق شان برای مجازات به دستگاه قضایی سپردند. با این وجود کارگران کارخانه نه تنها عقب ننشستند بلکه با خواست آزادی همکاران شان به حرکت خود ادامه دادند.

 

در گوشه ای دیگر از جامعه ملتهب و بحرانی در روز 22 مرداد، ماموران "سد معبر" شهرداری قم که بیشتر اراذل و اوباش سازماندهی شده برای سرکوب زحمتکشان هستند ، مزاحم یک میوه فروش زحمتکش شدند که برای امرار معاش به فروش میوه در وانت خود مبادرت می کرد. مامورین شهرداری پس از اخطار به این دستفروش رنج دیده جهت ترک محل ، وقتی با مقاومت وی مواجه شدند بی هیچ دلیلی ، وحشیانه به وی حمله ور شده و در مقابل چشمان حیرت زده مردم ، این زحمتکش را تا سرحد مرگ کتک زدند. در جریان ضرب و شتم این دستفروش زحمتکش ، مهاجمان سر وی را به زمین کوبیده و به این طریق با قساوت تمام او را به قتل رساندند. این حادثه خشم و نفرت مردم را لبریز کرد و آن ها با تجمع در مقابل شهرداری رژیم خواهان مجازات قاتلان شدند. مردم معترض خروجی میدان تره بار شهر را بسته و به تظاهرات پرداختند. ساعاتی بعد شعارهای کوبنده "مرگ بر شهرداری" تظاهر کنندگان فضای جلوی این ارگان غارت و سرکوب حکومتی را درنوردید.

 

در همین تاریخ یعنی روز یکشنبه ۲۲ مردادماه ۹۶ ، مردم مبارز دزفول در اعتراض به انتقال آب این شهر به نقاط دیگر استان در مقابل فرمانداری شهر تجمع کرده و به اعتراض پرداختند. مقامات رژیم که تحمل کمترین اعتراضات صنفی و مسالمت آمیز توده ها را ندارند با گسیل نیروهای سرکوب گر و جنایتکار انتظامی ، وحشیانه به صفوف مردم معترض حمله ور شدند و برای متفرق کردن آنان به ضرب و شتم مردم و شلیک گاز اشک آور دست یازیدند. تصاویر منتشر شده از این حرکت مردمی در فضاهای مجازی نشان می دهند که به رغم حمله سرکوب گرانه مزدوران رژیم ، تظاهر کنندگان با مقاومت و پیگیری در محل مانده و به شعار دادن علیه نیروهای سرکوب پرداخته و در حالی که شعار می دادند "نیروی انتظامی ، خجالت ، خجالت" در مقابل هجوم  وحشیانه نیروی سرکوب آن ها را با عناوین "کثافت ، کثافت" مورد خطاب قرار دادند. مامورین حکومت تنها با نمایش اوج وحشیگری خود و دستگیر کردن چندین تن از مردم مبارز موفق به متفرق کردن معترضین شدند.

 

بنا به گزارشات منتشر شده دیگری ، روز 19 مرداد ماه نیز در جریان مسابقه فوتبال در ورزشگاه آزادی ، درگیری هایی بین مردم و مزدوران بسیجی به وجود آمد و شعارهای "بسیجی حیا کن ، ورزشگاه رو رها کن" و "مرگ بر بسیجی" ورزشگاه را فرا گرفت.

 

در بوشهر نیز جهت اعتراض به قبض های برق و ارقام باورنکردنی ای که به عنوان هزینه برق برای مردم ستمدیده ارسال شده بود ، مردم دست به تجمع زدند اما با شلیک گاز فلفل نیروی سرکوب جمهوری اسلامی مواجه شدند که وحشیانه به سوی زنان و کودکان و مردم معترض شلیک می شد. در پاسخ به این اقدام سرکوب گرانه مردم شعار می دادند "این حکومت ، دیکتاتوری ست". دیکتاتوری ای که با مردمی که "حق" خود را می خواهند چنین برخورد می کند. همچنین فریاد "بی ناموس ها" از سوی مردم معترض سر داده شد و همه جا را فرا گرفت.

 

چند روز قبل از این اعتراضات نیز در تاریخ 8 مرداد ماه ، فریادهای رسای "مرگ بر این دولت مردم فریب" از صفوف تظاهرات هزاران مالباخته مظلوم در تهران بلند شد و مردمی که پس اندازها و ممر درآمدشان توسط بانک ها و موسسات مالی متعلق به سپاه پاسداران و سرمایه داران رذل غارت شده بود ، با شعارهای رسا فریاد سر دادند که این حکومت و دولت مردم فریب و غارتگر آن را نمی خواهند. 

 

و بالاخره در آخرین روز مرداد ماه نیز هزاران تن از بازنشستگان و پیراپزشکان و معلمان محروم در یک حرکت متحدانه با تجمع در مقابل مجلس ضد مردمی رژیم به شدت نسبت به اوضاع نابسامان معیشت و حقوق خود معترض شده و خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند. برخی از شعارهای تظاهر کنندگان به شرح زیر بوده است: "می زنم فریاد هر چه بادا باد" ، "این همه بیعدالتی ، هرگز ندیده ملتی" ، "کارگر ، دانشجو ، معلم ، اتحاد ، اتحاد" ، "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" ، "معلم زندانی آزاد باید گردد" ، " نه به هر گونه مذاکره تا رسیدن به حقوق واقعی" و ...

 

همچنین در روزهایی که چنین اعتراضات رادیکال و صریحی در جامعه علیه دولتمردان حاکم جریان داشتند ، در دو رویداد جداگانه کم سابقه ، دو سرباز وظیفه سلاح خود را به سوی پرسنل ارتش و افسران مافوق شان در ارتش گرفته و با گشودن آتش ده ها تن از آنان را کشته و مجروح کردند.  روز 26 تیر یک سرباز وظیفه که جانش از رفتار ظالمانه افسران مافوق خویش به لب رسیده بود وارد آسایشگاه پادگان آبیک قزوین شد و با سلاح خود سه تن از ارتشی ها را کشته و 8 نفر را زخمی کرد. ارتش ضد خلقی با انتشار اطلاعیه ای رسوا به منظور پوشاندن علت اصلی این حمله مدعی شد که این حادثه به علت "سهل انگاری" سرباز نامبرده به وجود آمده است. اما چند روز بعد از این حمله ، در تاریخ 15 مرداد ماه ، سرباز آموزشی دیگری با چرخاندن سلاح به سوی یکی از پرسنل ارتش و تیراندازی در میدان تیر ، 4 تن از ارتشی ها را کشته و 8 تن دیگر را مجروح کرد و سپس خود را هدف قرار داد. علت این حادثه نیز از سوی ارتش "بیماری روانی" داشتن سرباز مزبور اعلام شد.

 

این حرکات تنها نمونه هایی از این واقعیت هستند که توده های ستمدیده ما که از سوی طرفداران وضع موجود "عقب مانده" قلمداد می شوند ، دشمن دژخیم و قسم خوردۀ خود یعنی جمهوری اسلامی را می شناسند و بر خلاف بسیاری از به اصطلاح روشنفکران غیر مردمی و ضد انقلابی با تمام وجود خواستار سرنگونی و نابودی آن هستند. آن ها در شرایطی با روحیه مقاومت و اعتراض علیه رژیم جمهوری اسلامی به چنین مبارزاتی دست می زنند که خود را با مظالم باور نکردنی جنایت کاران حاکم و شرایط طاقت فرسا و غیر قابل تحملی روبرو می بینند؛ ستم ها و مظالمی که سرمایه داران حاکم بر کشور ما و رژیم حافظ منافع آن ها یعنی جمهوری اسلامی برای میلیون ها تن از کارگران و زحمتکشان و اقشار تحت ستم بوجود آورده اند و با اعمال سرکوب و قهر سیستماتیک از تداوم آن حفاظت می کنند. در چنین چارچوبی ست که ما با بحرانی تر شدن اوضاع در تمام جوانب حیات اقتصادی-سیاسی توده ها ، هر روز در گوشه ای از این آب و خاک شاهد اعتراض و مبارزه مردم جان به لب رسیده هستیم که خود بیانگر رشد هر چه شدیدتر تضادهای طبقاتی در جامعه تحت سلطه ایران است؛ و درست رشد چنین تضادهایی ست که این روزها هر گوشه از جامعه را به صحنه مبارزات ریز و درشت و اعتراضات کوچک و بزرگ و رادیکال علیه نظام حاکم تبدیل ساخته است. این جوشش های کوچک و بزرگ ولی بدون وقفه مبارزات توده ای ضرورت تغییر در شرایط هولناک حاکم بر زندگی مردم را به هزار زبان فریاد می زنند.

 

نکته قابل تأکید دیگر این است که از آن جا که موج نوین حرکات اعتراضی مردمی در جامعه و شعارهای رادیکال آن ها که آشکارا نظم ضد خلقی حاکم و رژیم محافظ آن را به مصاف می کشد ، درست در فاصله کوتاهی پس از انتخابات فرمایشی جمهوری اسلامی اتفاق می افتد.  این امر نه تنها یک بار دیگر دروغین بودن تبلیغات جمهوری اسلامی را آشکار کرد که با تقلب و آمار سازی های رسوا کوشید تا انتصاب مجدد روحانی ، این مهره فریبکار ضد خلقی و "قهرمان اعدام" را نشانه رای مردم به وی و جلوه ای از مشروعیت حکومت تبهکار خویش در میان مردم جا بزند ، بلکه خط بطلان بر توهمات همه آن هائی هم کشید که تصور می کردند مردم ما نسبت به رژیم استثمارگر ، فاسد و سرکوبگر جمهوری اسلامی و یا حداقل یکی از جناح های ضد خلقی آن متوهم می باشند. واضح است که هیچ وجدان بیدار و منصفی نمی تواند با دیدن اوضاع وخیم جامعه و سیل جنبش های وقفه ناپذیر اعتراضی و شعارهای رادیکال مردم کوچک ترین عنصری از واقعیت در ادعاهای جمهوری اسلامی مبنی بر برخورداری از پایگاه مردمی در میان توده ها و تکرار کنندگان مبتذل این ادعا در اپوزیسیون این رژیم پیدا کند.

 

روشنفکران سازشکار و نادان همواره کوشیده اند تا با تکیه بر جناح بندی های حکومتی یکی از باندهای درونی حکومت را "بهتر" از دیگر جلادان حاکم معرفی کنند (آن ها البته در سال های اول روی کار آمدن رژیم حتی جناحی از حکومت را مردمی و طرفدار حقوق آنان جا می زدند) و با اشاعه این ایده باطل انرژی مبارزاتی مردم را از مسیر ایجاد تحولات انقلابی به کانال نزاع های درونی هیات حاکمه سوق می دادند. حرکات مبارزاتی اخیر و سرکوب وحشیانه آن ها توسط ماشین سرکوب جمهوری اسلامی ، آشکار ساخت که اکثریت کارگران و توده های مبارز و آگاه ما به رغم تمامی شعارهای دهان پر کن به نفع اصلاح طلبی و مبنی بر امکان پذیر بودن افسانه اصلاحات در چارچوب نظام جابرانه حاکم - که توسط اتاق های فکر رژیم ، تولید و از زبان روشنفکران با مزد و بی مزد طبقه حاکم تکرار می شود - هیچ توهمی نسبت به ماهیت ضد خلقی  رژیم جمهوری اسلامی و تمام کارگزاران رنگارنگش و ضرورت نابودی این حکومت ندارند.  برخلاف روشنفکران نا آشنا با دردهای توده ها ، مردم ما می دانند که با آستان بوسی بارگاه ستم و استثمار گروهی از جلادان در مقابل گروه دیگری از جلادان حاکم ، گرهی از مشکلات طاقت فرسای اقتصادی و سیاسی توده ها گشوده نخواهد شد. از این جاست که امروز بیش از گذشته نه شعارهای دروغین و رسوای دولت روحانی که مشکلات مرگبار کنونی را به دولت های گذشته رجوع می دهد ، خریداری دارد و نه وعده های جناح های دیگر جمهوری اسلامی در مورد "عدالت اجتماعی" قادر به فریب مردم و حفظ کشتی طوفان زده جمهوری اسلامی از زیر ضرب شست آن هاست.

 

توالی و گستردگی حرکات اعتراضی در هفته های اخیر نشان می دهد که به رغم آن که دیکتاتوری حاکم با تزریق سیستماتیک فضای ارعاب و وحشت و سرکوب ، می کوشد تا صدای کوچکترین اعتراض به وضع غیر قابل تحمل جاری را در نطفه خفه کند ، توده ها هر جا که فرصت می یابند باز هم دلیرانه در دفاع از حقوق و مطالبات خود ، نظام ضد خلقی حاکم و رژیم پاسدار آن را آماج نفرت و خشم خود قرار می دهند. اکنون روزی نیست که آتش مبارزات و اعتصابات کارگران به جان آمده و یا اعتراضات و تظاهرات مردمی علیه مظالم سرمایه داران و رژیم حامی آنان در گوشه ای از مملکت شعله نکشد و "امنیت" ادعایی رژیم در جامعه تحت سلطه ما را به مصاف نطلبد. این تصویر نشان می دهد که در جامعه ما شرایط عینی برای بروز یک تحول عظیم اجتماعی یعنی انقلابی که تمامی بنیادهای ستمگرانه نظم کنونی را نابود ساخته و بر ویرانه های آن ها یک نظام مردمی و دمکراتیک ایجاد کند آماده است. اما همان طور که تاریخ مبارزات رهایی بخش توده ای نشان داده ، هیچ انقلابی صرفا با وجود شرایط عینی و آمادگی مردم به سرانجام نمی رسد. بدون تامین و موجود بودن شرایط ذهنی و به طور اولی وجود یک نیروی متشکل مردمی که مسلح به تئوری انقلابی باشد ، انرژی انقلابی توده ها ظرفیت های عظیم و دوران ساز خود را آن چنان که باید بروز نمی دهد. اهمیت درک این موضوع برای نیروهای آگاه و روشنفکر در شرایط مشخص جامعه ما با اهمیت هر چه بیشتری مطرح می باشد. در طول قریب به چهار دهه گذشته نیروهای انقلابی و مردمی در زیر سلطه امپریالیسم و دیکتاتوری تا بن دندان مسلح نوکران آن به طور سیستماتیک مورد سرکوب قرار گرفته اند. در عین حال رژیم جنایتکار حاکم با کمک روشنفکران وابسته به خود در شرایط سلطه خفقان و سانسور از طریق ارگان هائی چون وزارت ارشاد ، دائماً به اشاعه ارتجاعی ترین و گمراه کننده ترین ایده ها در حوزه های مختلف از فلسفه گرفته تا تاریخ تا مسایل سیاسی مختلف پرداخته است تا در مقابل متشکل شدن روشنفکران مبارز و انقلابی ، سد مورد نظر خود را ایجاد نماید. امروز جای یک تشکل کمونیست و انقلابی که لازمه هدایت و پیشبرد مبارزات کارگران و دیگر توده های دربند ایران است در جامعه ما خالی می باشد. از این روست که در مقابل جوانان آگاه و روشنفکران انقلابی مدافع منافع توده ها این وظیفه خطیر قرار دارد که در داخل و خارج کشور تمام همّ مبارزاتی خویش را معطوف کمک به ایجاد شرایطی کنند که در بستر آن امر به وجود آمدن یک سازمان انقلابی و پیشرو تسهیل شده و این سازمان به ابزار انقلاب توده ها تبدیل گردد. چنین سازمانی همان طور که تجربه گران بهای جنبش مسلحانه و چریکهای فدایی خلق در دهه 50 نشان داده نمی تواند جز از طریق  مبارزه مسلحانه و رعایت اصل مخفیکاری و در تقابل آشکار با علنی کاری ای که تبلیغ می شود ، ایجاد شده و تداوم یابد. با در نظر گرفتن تجارب تمامی جنبش های توده ای سال های اخیر نظیر جنبش دانشجویی - مردمی سال 78 و خیزش مردمی سال 88 واقعیت این است که چنین جنبش هائی با تأثیرات مبارزاتی که به جای می گذارند و با تجاربی که به دست می دهند زمینه ساز شکل گیری تشکل های انقلابی می باشند. از این نقطه نظر نیز اهمیت موج نوین اخیر اعتراضات و مبارزات دلاورانه کارگران و توده های ستمدیده آشکار می گردد. با چنین مبارزاتی است که راه سرنگونی جمهوری اسلامی به دست توده های آگاه و انقلابی هموار می گردد.  امری که پشتیبانی از چنین مبارزاتی و تبلیغ گسترده آن ها برای همه کسانی که قلبشان برای آزادی مردم ایران می طپد را به صورت یک وظیفه انقلابی مطرح می سازد.

 

واقعیت این است که برخورداری از یک زندگی انسانی در یک جامعه دمکراتیک در ایران جز با سرنگونی قهر آمیز جمهوری اسلامی و نابودی نظام استثمارگرانه حاکم ، امکان پذیر نمی باشد. رویدادهای مبارزاتی اخیر در ایران یک بار دیگر این واقعیت و  ضرورت عمل به وظایفی که امکان تحقق چنین امری را مهیا می سازد را با برجستگی در مقابل روشنفکران انقلابی قرار می دهد.